❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
شانه هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را.
دست در دستانم که می گذاری،
خون گرم آرامش، در کوچه رگ هایم می دود.
در برابر توفان های بی رحم زندگی می ایستی؛
آن چنان که گویی هر روز از گفت وگوی کوهستان ها باز می آیی.
لبخند پدرانه ات، تارهای اندوه را از هم می دراند.
تویی که صبوری ات، دل های ناامید را سپیده دم امیدواری است.
مرامنامه دریا را روح وسیعت به تحریر می آید؛
آن هنگام که ابرهای دلتنگی، پنجره های خانه را باران می پاشند.
آسمان همواره بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومند است
روزت مبارک مهربان پدرم
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
شب بودوماه واختر و شمع ومن وخیال
خواب از سرم به نغمه مرغی پریده بود
در گوشه اتاق فرو رفته در سکوت
رویای عمر رفته مرا پیش دیده بود
درعالم خیال به چشم آمدم پدر
کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود
موی سیاه او شده بود اندکی سپید
گویی سپیده از افق شب دمیده بود
یاد آمدم که در دل شبها هزار بار
دست نوازشم به سر و رو کشیده بود
از خود برون شدم به تماشای روی او
کی لذت وصال بدین حد رسیده بود
چون محو شد خیال پدر از نظر مرا
اشکی به روی گونه زردم چکیده بود
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
با تو، باران بهاری ام را پایانی نیست
و بی تو، پرنده ای آشیان گم کرده در جاده های پاییزم.
تو که هستی، پنجره، با بال هایی گشوده از آفتاب باغچه را مرور می کند.
با تو، نفس های مادرانه، تیررس اضطراب و تشویش را مجال نمی دهند.
آجر به آجر، ساخته می شوم؛
وقتی پناه دست های امنت، موسیقی مهربان عشق را به ترنم می آیند.
بی تو، بن بستی می شوم در هزار توی رنج های خویش.
بی تو، شکوه جهان، ویرانه ای است مسکوت و بی هیاهو.
می ستایمت که رونق کوچه های سردسیر وجودم هستی؛
آن چنان که آفتاب، رگ های سپید قطب را.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
پدر ای وجودم از تو قدرت و توان گرفته
ای که از دم نفس هات هستی من جان گرفته
پدر ای که از تو جاری خون زندگی تو رگ هام
ای که از نور دو چشمت نور زندگی به چشمام
پدر امروز به پاهام دیگه نای رفتنی نیست
جز دریغی رو لب هام دیگه حرف گفتنی نیست
پدر، پیچ و خم راهم نمیخوام بی راهه باشه
گل سرخ آرزوهام توی فکر غنچه باشه
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
پدر! می خواستم درباره ات بنویسم؛
گفتم: یداللّهی؛ دیدم، علی است.
گفتم نان آور شبانه کوچه های دلم هستی؛
دیدم علی است.
خلوص تو در عشق ورزیدن را نوشتم و
روح تو را از هر طرف پیمودم، به علی رسیدم.
آن گاه، دریافتم که تو، نور جدا شده ای از آفتاب علی هستی
تا از پنجره هر خانه ای، هستی را گرما ببخشی ؛
و این گونه بود که علی علیه السلام ، نماینده خدا و
نبی شد و پدر، نماینده علی علیه السلام .
تو را به من هدیه دادند و من امروز
تمامی خود را به تو هدیه خواهم کرد؛ اگر بپذیری.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
با تو، باران بهاری ام را پایانی نیست و بی تو
پرنده ای آشیان گم کرده در جاده های پاییزم.
تو که هستی، پنجره، با بال هایی گشوده از آفتاب، باغچه را مرو
ر می کند. با تو، نفس های مادرانه، تیررس اضطراب
و تشویش را مجال نمی دهند.
آجر به آجر، ساخته می شوم؛ وقتی پناه دست های امنت
موسیقی مهربان عشق را به ترنم می آیند.
بی تو، بن بستی می شوم در هزار توی رنج های خویش.
بی تو، شکوه جهان، ویرانه ای است مسکوت و بی هیاهو.
می ستایمت که رونق کوچه های سردسیر وجودم هستی؛
آن چنان که آفتاب، رگ های سپید قطب را.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
« خیال پدر»
شب بودوماه واختر و شمع ومن وخیال
خواب از سرم به نغمه مرغی پریده بود
در گوشه اتاق فرو رفته در سکوت
رویای عمر رفته مرا پیش دیده بود
درعالم خیال به چشم آمدم پدر
کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود
موی سیاه او شده بود اندکی سپید
گویی سپیده از افق شب دمیده بود
یاد آمدم که در دل شبها هزار بار
دست نوازشم به سر و رو کشیده بود
از خود برون شدم به تماشای روی او
کی لذت وصال بدین حد رسیده بود
چون محو شد خیال پدر از نظر مرا
اشکی به روی گونه زردم چکیده بود
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)