محو اشرافیت ساسانی؛ قباد، خود مزدکی شد!
چو بشنید در دین او شد قباد - ز گیتی بگفتار او بود شاد
ورا شاه بنشاند بر دست راست - ندانست لشکر که موبد کجاست
بَرِ او شد آنکس که درویش بود - وگر نانش از کوشش خویش بود
❤ |
محو اشرافیت ساسانی؛ قباد، خود مزدکی شد!
چو بشنید در دین او شد قباد - ز گیتی بگفتار او بود شاد
ورا شاه بنشاند بر دست راست - ندانست لشکر که موبد کجاست
بَرِ او شد آنکس که درویش بود - وگر نانش از کوشش خویش بود
❤ |
محبوبیت مردمی مزدک و قلمرو قیام او، نمایشی از پایگاه مردمی قیام
بگرد جهان تازه شد دین او - نیازست جستن کسی کین او
توانگر همی سر ز تنگی نگاشت - سپردی بدرویش چیزی که داشت
چنان بُدْ که یک روز مزدک پگاه - ز خانه بیامد بنزدیک شاه
چنین گفت کز دین پرستان ما - همان پاکدل زیر دستان ما
فراوان ز گیتی سران بردرند - فرود آوری گر ز در بگذرند
ز مزدک شنید این سخنها قباد - بسالار فرمود تا بار دارد
چنین گفت مزدک بِپُرْمایه شاه - که این جایْ تنگست و چندان سپاه
همانا نگنجند در پیش شاه - بهامون خُرامدْ کُنَدْ شانْ نگاه
بفرمود تا تخت بیرون برند - ز ایوان شاهی بهامون برند
بدشت آمد از مزدکی صد هزار - برفتد شادان بر شهریار
❤ |
هشدار مزدک به قباد در مورد فرزندش انوشه روان که آلت دست موبدان و اشراف ساسانی است.
توصیه های مزدک به قباد: هر کس اقتصاد ندارد، اعتقاد ندارد.
چنین گفت مزدک بشاه زمین - که ای برتر از دانش بآفرین
چنان داد که کسری نه بر دین ماست - ز دین سر کشیدن وراکی سزاست
یکی خط دستش بباید ستد - که سرباز گرداند از راه بد
بپیچاند از راستی پنج چیز - که دانا برین پنج نفزود نیز
کجا رشک و کینست و خشم و نیاز - بپنجم که گردد برو چیره آز
تو چون چیره باشی برین پنج دیو - پدید آیدت راه کیهان خدیو
از این پنج ما را زن و خواستست - که دین بهی در جهان کاستست
زن و خواسته باشد اندر میان - چو دین بهی را نخواهی زیان
کزین دو بود رشک و آز و نیاز - که با خشم و کین اندر آید براز
همی دیو پیچید سر بخردان - بباید نهاد این دو اندر میان
❤ |
نگرانی شدید قباد از سرنوشت انوشیروان که در محاصره موبدان و اشراف ساسانی است
چون این گفته شد دست کسری گرفت - بدو ماند بد شاه ایران شگفت
ازو نامور دست بستد بخشم - بتندی ز مزدک بخوابید چشم
بمزدک چنین گفت خندان قباد - که از دین کسری چه داری بیاد
❤ |
قباد از مزدک می خواهد که توطئه را افشا کند. قباد فرزند را به دین مزدک دعوت می کند.
چنین گفت مزدک که این راه راست - نهانی نداند که بر دین ماست
همانگه ز کسری بپرسید شاه - که از دین به بگذری نیست راه
آغاز توطئه علیه مزدک اتحادی از موبدان و فئودالها و اشراف ساسانی و انوشیروان
بدو گفت کسری چو یابم زمان - بگویم که کرست یکسر گمان
چو پیدا شود کژی و کاستی - درفشان شود پیش تو راستی
بدو گفت مزدک زمان چند روز - همی خواهی از شاه گیتی فروز
ورا گفت کسری زمان پنج ماه - ششم را همه بازگویم بشاه
اجتماع وفاداران به نظام طبقاتی طرح توطئه و تحریک قباد علیه مزدک
برین بر نهادند و گشتند باز - بایوان بشد شاه گردن فراز
فرستاد کسری بهر جای کس - که داننده یی دید و فریادرس
کس آمد سوی خره اردشیر - که آنجا بد از داد هرمزد پیر
ز اصطخر مهر آذر پارسی - بیامد بدرگاه با یارسی
نشستند دانش پژوهان بهم - سخن رفت هر گونه از بیش و کم
بکسری سپردند یکسر سخن - خردمند و دانندگان کهن
❤ |
قباد از مزدک می خواهد که توطئه را افشا کند. قباد فرزند را به دین مزدک دعوت می کند.
چنین گفت مزدک که این راه راست - نهانی نداند که بر دین ماست
همانگه ز کسری بپرسید شاه - که از دین به بگذری نیست راه
❤ |
آغاز توطئه علیه مزدک اتحادی از موبدان و فئودالها و اشراف ساسانی و انوشیروان
بدو گفت کسری چو یابم زمان - بگویم که کرست یکسر گمان
چو پیدا شود کژی و کاستی - درفشان شود پیش تو راستی
بدو گفت مزدک زمان چند روز - همی خواهی از شاه گیتی فروز
ورا گفت کسری زمان پنج ماه - ششم را همه بازگویم بشاه
❤ |
اجتماع وفاداران به نظام طبقاتی طرح توطئه و تحریک قباد علیه مزدک
برین بر نهادند و گشتند باز - بایوان بشد شاه گردن فراز
فرستاد کسری بهر جای کس - که داننده یی دید و فریادرس
کس آمد سوی خره اردشیر - که آنجا بد از داد هرمزد پیر
ز اصطخر مهر آذر پارسی - بیامد بدرگاه با یارسی
نشستند دانش پژوهان بهم - سخن رفت هر گونه از بیش و کم
بکسری سپردند یکسر سخن - خردمند و دانندگان کهن
❤ |
مجلس مناظره و محاکمه مزدک، و تحریک شاه علیه وی
چو بشنید کسری بنزد قباد - بیامد ز مزدک سخن کرد یاد
که اکنون فراز آمد آن روزگار - که دین بهی را کنم خواستار
بآیین بایوان شاه آمدند - سخن گوی و جوینده راه آمدند
دلارآی مزدک سوی کیقباد - بیامد سخن را در اندر گشاد
❤ |
اتهامنامه اشرافیت ساسانی علیه مزدک، دفاع از نظام ارزشی ساسانی
چنین گفت کسری پیش گروه - بمزدک که ای مزد دانش پژوه
یکی دین نو ساختی پر زیان - نهادی زن و خواسته در میان
چه داند پسرکش که باشد پدر - پدر همچنین چون شناسد پسر
چو مردم سراسر بود در جهان - نباشد پیدا کهان و مهان
که باشد که جوید در کهتری - چگونه توان یافتن مهتری
کسی کو مرد جای و چیزش کراست - که شد کار جوینده با شاه راست
جهان زین سخن پاک ویران شود - نباید که این بد بایران شود
همه کدخدایند و مزدور کیست - همه گنج دارند و گنجور کیست
ز دین آوران این سخن کس نگفت - تو دیوانگی داشتی در نهفت
همه مردمان را بدوزخ بری - همی کاربد را ببد نشمری
دگردیسی قباد و انفعال شاهانه
چو بشنید گفتار موبد قباد - برآشفت و اند سخن داد داد
و................ - و..................
و................ - و..................
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)