صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 39

موضوع: خدا و جهان و انسان از ديدگاه علي بن ابيطالب علیهما السلام و نهج البلاغه

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    رابطه‌ي عالم با معلوم:

    اگر كسي ادعا كند كه با قطع نظر از همه عواملي كه براي انسان شدن وجود دارد، فقط و فقط، درك اين حقيقت كه خداوند آن موجود اعلي همه‌ي حركات و سكنات و پديده‌ها و فعاليتهاي دروني و بروني او را مي‌بيند، كافي است كه انسان همه‌ي شئون زندگي خود را در مسير «حيات معقول» تنظيم نمايد، مطلبي بگزاف نگفته است. اين حقيقتي است بعضي از متفكران جهان بين به آن اذعان كرده‌اند و مي‌گويند: «درك عظمت آن سطحي كه بشر مي‌تواند به آن برسد، آن موقع امكان پذير است كه بشر بداند كه موجودين برين بر همه‌ي موجوديت و كار و انديشه‌ي او آگاه است و مي‌خواهد او را به بالاترين كمال ممكن برساند.
    سه در خطبه‌اي ديگر رابطه‌ي انسان را با خداوند از نظر معرفت به مقام كبريائي او، چنين بيان مي‌كند: «اذهان بشري او را در مي‌يابد، ولي نه با مشاعر معمولي كه فعاليتهايش مستند به حواس است. همه‌ي ديدنيها شهادت به وجود او مي‌دهد، نه با حضور جسماني. اوهام بشري نمي‌تواند بر او احاطه نمايد، بلكه او بوسيله‌ي درك عالي بدرون آدمي تجلي مي‌نمايد و از كميت و كيفيت جوئي توجيهات امتناع مي‌ورزد.» «تتلقاه الاذهان لا بمشاعره و تشهد له المرائي لا بمحاضره، لم تحط به الاوهام، بلي تجلي لها بها و بها امتنع منها».
    درباره‌ي خداشناسي، سخني بالاتر از اين جمله گفته نشده است. آن رابطه‌ي شناخت همه توجيهات و خيالات پوچي را كنار ميزند و خامي آن متفكران را كه درباره‌ي دريافت خداوندي در صحنه‌ي ذهن اثبات و نفي مي‌كنند بخوبي اثبات مي‌نمايد. رابطه‌ي خدا با انسان در قلمرو شناخت را نمي‌توان رابطه‌ي انعكاس و تصور و ديگر نموده‌ها و فعاليتهاي طبيعي ذهن تلقي نمود، بلكه رابطه‌ي شناخت تجلي خداوندي در دلهاي انسانها است كه مانند دريافت «من» داراي نمود و صورت نيست

    امضاء
    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    رابطه علي با جهان هستي‌
    مطالب مربوط به آن


    ارتباط چنين است كه اميرالمومنين (ع) همه‌ي اجزاء و روابط موجود در جهان هستي را آيات الهي تلقي مي‌كند و مطابق دستورات اكيد قرآن، به شناخت جهان توصيه مي‌نمايد. و در بعضي از نيايش‌هاي نهج‌البلاغه اشاره به حقايق و پديده‌هاي عالم طبيعت مي‌نمايد مانند «اللهم رب السقف المرفوع و الجوا المكفوف … » [10].
    (پروردگارا اي خداي آسمان برافراشته، و فضاي محدود و جمع آوري شده … مسلم است كه انسان حقايقي را كه در حال نيايش با اسناد بخدا متذكر مي‌شود، عظمت آنها را گوشزد مي‌نمايد كه دبون درك هويت و خواص آنها، قابل درك نمي‌باشد و از نظر تكليف انساني و امكان گرديدن‌هاي تكاملي، اين دنيا را بهترين محل براي آدمي معرفي مي‌نمايد. در سخناني كه در پاسخ سرزنش كننده‌ي دنيا فرموده است، اين جملات وجود دارد:
    ان الدنيا دار صدق لمن صدقها و دار عافيه لمن عرف عنها و دار غني لمن تزو دمنها و دار موعظه لمن اتعظ، مسجدا حباء الله و مصلي ملائكه الله و مهبط وحي الله و متجر اولياء الله. [11].
    (دنيا جايگاه صدق و حقيقت است براي كسيكه آن را بجاي آورده است و جايگاه وصول به آرمانها است، كسيكه آن را بشناسد و جايگاه بي نيازيست براي كسيكه زاد و توشه از آن برداشته است و جايگاه پندگيري است براي كسيكه اندرز از آن بگيرد. اين دنيا مسجد دوستان خداوندي است و نماز گاه فرشتگان الهي و جايگاه فرود آمدن وحي خداوندي و تجارتخانه‌ي اولياء الله). ملاحظه مي‌شود كه اميرالمومنين (ع) رابطه‌ي يك انسان كامل را با اين دنيا رابطه‌ي وسيله كمال با كسيكه در صدد وصول به رشد و كمال معرفي مي‌نمايد و در حقيقت دنيا كه عبارتست از سطوح جهان طبيعت در حال ارتباط با انساني كه داراي نيروها و ابعاد بسيار سازنده و عامل تكامل، واقعيتي است كه ارزش و عظمت آن وابسته به برداشتي است كه انسان از زندگي خود در اين دنيا دارد. مولوي مي‌گويد:
    تو درون چاه رفتستي ز كاخ
    چه گنه دارد جهانهاي فراخ
    مررسن را نيست جرمي اي عنود
    چون تو را سوداي سر بالا نبود

    امضاء

  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اميرالمومنين (ع) جمله‌اي ديگر در نهج‌البلاغه ج 3 شماره 133 دارد كه هيچ يك از فلاسفه و حكما جمله‌اي به اين محتوي با عظمت درباره‌ي رابطه‌ي انسان با دنيا نگفته است. اين جمله مختصر چنين است: «الناس فيها رجلان: رجل باع نفسه فيها فاوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها». [12].
    (مردم در اين دنيا بر دو صنفند: صنف يكم: كساني هستند كه خود را در اين دنيا فروختند و آنرا هلاك ساختند صنف دوم: كساني هستند كه خود را مالك شدند و آنرا آزاد ساختند) تفسير اين جمله‌ي مختصر يك مجلد كتاب مستقل نياز دارد كه بخوبي توضيح داده شود. مي‌گويد: اگر حيات آدمي انسان يك جزء ناآگاه از طبيعت نباشد كه هستي و نيستي او در بازيگاه طبيعت نباشد كه هستي و نيستي او در بازيگاه طبيعت بي اصل و بي هدف باشد، بايد شخصيت
    [صفحه 9]
    انساني خود را از جبر نابود كننده بگيرد و آن را در مسير رشد و كمال آزاد بسازد كه با تكاپوي انقطاع ناپذير راه هدف اعلاي زندگي خود را طي كند. و در آنجملات از نهج‌البلاغه كه پستي‌ها و ناهنجاريهاي دنيا بميان آمده است، در حقيقت مقصود پستيها و ناهنجاريهاي ارتباط مردم با دنيا است كه آن را جايگاه وصول به هدف مطلق زندگي تلقي مي‌كنند و آن را مورد پرستش قرار مي‌دهند و خود را در زر و زيور و مزاياي نسبي دنيا چنان غوطه ور مي‌سازند كه گوئي اين دنيا مقدمه‌ي يك حيات جاوداني نيست.
    رابطه اميرالمومنين با انسانها
    مطالبي است كه رابطه‌ي اميرالمومنين (ع) را با انسانها بيان مي‌نمايد. نخست لازم است كه انسان را بطور طبيعي از ديدگاه اميرالمومنين (ع) مورد بررسي قرار بدهيم. چند تقسيم مهم درباره‌ي انسان در نهج‌البلاغه ديده مي‌شود:
    تقسيم يكم در يكي از خطبه‌ها انسان را چنين تقسيم بندي فرموده است: «مردم بر چهار قسمند:»
    قسم يكم كساني هستند كه هيچ علتي براي كنار رفتن و دوري گزيدن از افساد در روي زمين ندارند، مگر حقارت و ناتواني و كندي شمشير براي ورود در ميدان تنازع در بقاء و نداشتن امكانات مالي.
    قسم دوم: كساني هستند كه شمشير كشيده و پليدي و شر درونيش را اشكار ساخته و سواره و پياده‌ي خود را بسيج نموده. خود را آماده‌ي كارزار براي بدست آوردن سلطه‌گري نموده و دين خود را نابود ساخته است، براي چه؟ براي اينكه مال و منالي از دنيا بربايد، اسبهائي (براي ابزار حشمت و جلال) بدنبال خو بكشد، و در راه اعتلاء براي مردم در گفتار منبري را زير پا گذارد و عربده بكشد. چه كالاي بديست چنين دنيائي كه به قيمت جانت خريداري مي‌كني و بعنوان عوض از آن نعمت والائي كه خداوند بر تو آماده كرده است دست برمي‌داري!
    قسم سوم از مردم كساني هستند كه عمل آخرت و معنوي را وسيله‌ي رسيدن به منافع دنيوي قرار داده و عمل دنيوي را وسيله وصول به آخرت تلقي نمي‌كنند. شخص خود را متواضع نشان مي‌دهد و قدمهايش را كوتاه بر مي‌دارد و قيافه‌ي خود را جدي نمايش مي‌دهد و نفس خو را براي نشان دادن اينكه اهل وفا و امانت است، ميارايد. اين مردم پرده پوشي خداوندي را وسيله‌ي معصيت قرار داده‌اند.
    قسم چهارم كساني هستند كه ضعف و ناتواني شخصيتشان و نداشتن وسيله باعث بر كنار شدن آنان از سلطه جوئي گشته و اين ناتواني و محروميت از اسباب و وسائل در همان حالت ناچيزي كه دارند. ميخكوبشان نموده است. اينان ظاهر خود ر با زيور قناعت آراسته و لباس پارسايان بر تن نموده‌اند، در صورتيكه در هيچ يك از صبحگاه و شامگاه زندگيشان اثري از آنچه
    [صفحه 10]
    كه مي‌خواهند بمردم نشان بدهند، وجود ندارد. قسم ديگري از انسانها وجود دارد كه بياد بودن سرنوشت نهائي كه در انتظارشان بوده و لحظه به لحظه به آن نزديك مي‌شوند، ديدگان آن را از زر و زيور و سلطه گري پوشانده و اشكهاي آنان را ترس از روز باز شدن همه سطوح روان براي محاسبه‌ي حيات دنيوي بر رخسارشان فرو ريخته است … اينان در اقليتند. «فالناس علي اربعه اصناف: منهم من لا يمنعهم الفساد الامهانه نفسه و كلاله حده و نفيض و فره و منهم المصلت لسيفه و المجلب بخيله و رجله قد اشرط نفسه و اوبق دينه لحطام ينتهزه او تعنب يقوده او منبر يفرعه و لبس المتجران تري الدنيا لنفسك تمنا و معالك عند الله عوضا و منهم من يطلب الدنيا بعمل الاخره و لا يطلب الاخره بعمل الدنيا. قد طامن من شخصه و قارب من خطوه و شمر من ثوبه و زخرف من نفسه للامانه واتخذ سرا الله ذريعه الي المعصيه و منهم من ابعدد عن طلب الملك ضئوله نفسه وانقطاع سببه فقصرته الحال علي حاله فتخلي باسم القناعه و تزين بلباس اهل الزهاده و ليس من ذلك في مراح و لا معذي و بقي رجال غض ابصارهم ذكر المرجع و اراق دموعهم خوف المحشر … » [25].
    امضاء

  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اين توصيف كه اميرالمومنين (ع) درباره‌ي انسانها بيان فرموده است، با اشكال مختلف و مفاهيم گوناگون، جريان داشته و روشنگر اين حقيفقت است كه در همه‌ي دورانها و جوامع اكثريت انسانها از بهره برداري منطقي از حيات و نيروهاي آن، بر كنارند و رشد يافتگان در اقليت اسف انگيزي هستند. رابطه‌ي اميرالمومنين عليه‌السلام با اقسام چهار گانه رابطه‌ي يك انسان كمال يافته با انسانهائي است كه از كاروان منزلگه كمال عقب مانده و مشغول چريدن در چراگاه چارگاه خود خواهيها و شهوات و سلطه گريهاي تباه كننده هستند. مقتضاي اين رابطه تعليم و ارشاد آنان به راهي است كه كاروان منزلگه هدف اعلاي زندگي در پيش گرفته‌اند. و در صورتي كه آنان از حركت در اين راه قصور ورزيدند، بدون اينكه مزاحم حيات انسانها باشند، باز با همه‌ي ابعاد وجودش در اصلاح و به حركت درآوردن آنان در مسير كاروان منزلگه هدف اعلان زندگي مي‌كوشد و خوب راحت را بچشمش راه نمي‌دهد، تازيانه‌ي تاديب بدست، سخنان الهي بر زبان، انديشه اصلاح در مغز، دنبال آنان براه ميفتد. مگر نه چنانست كه رابطه‌ي آنان را با خود رابطه‌ي اعضاي هيكلش با حياتش مي‌بيند و اگر بيماري شهوت پرستي و خود كامگي و سلطه گري چنان از پاي بياورد كه نتوانند با هيكل اجتماعي علي بن ابيطالب هماهنگي در حيات نمايند و قيافه‌ي تزاحم و تصادم با انسانهاي جامعه بخود بگيرند كه بمنزله‌ي تزاحم عضوي فاسد از بدن با ديگر اعضايش مي‌باشد، در اين هنگام ارزش حيات ديگر اعضاي جامعه حكم نابودي آنان را صادر مي‌كند و شمشير علي (ع) را بالا مي‌برد، نه براي آدمكشي، زيرا هيچ عاقل جاندارد عضو خود را قطع نمي‌كند، و هيچ انساني الهي حق حيات و موت را كه مخصوص خالق زندگي و مرگ است، در خود نمي‌بيند و هيچ
    [صفحه 11]
    امضاء

  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    انسان آگاه كه ممنوعيت منطقه‌ي حيات انسانها را مي‌داند، بآن منطقه نزديك نمي‌شود، بلكه شمشير برافراشته با دست علي خود اثبات كننده ممنوعيت منطقه حيات انسانها است كه: ولكم في القصاص حيات يا اولي الالباب. [26].
    گفت من تيع از پي حق مي‌زنم
    مالك روحم نه مملوك تنم
    خون نپوشد جوهر تيغ مرا
    باد كي از جا برو ميغ مرا
    تو نگاريده‌ي كف موليستي
    آن حقي كرده‌ي من نيستي
    تقسيم دوم تقسيم دوم ديگر درباره‌ي انسانها در نهج‌البلاغه ديده مي‌شود كه باز مي‌توان رابطه‌ي اميرالمومنين عليه‌السلام را با انسانها توضيح بدهد. در اين تقسيم آدميان را از نظر تلاش در هدفهاي عالي حيات مطرح مي‌كند:
    قسم يكم: كساني هستند كه بمقتضاي متن حقيقي حيات و مباني طبيعي و روحي آن در تكاپو و تلاش بسر مي‌برند. اينان ديدار خداوندي (لقاء الله) و ورود در جاذبيت خداوندي را فقط در تكاپو و تلاش در مسير «حيات معقول» مي‌بينند: يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه. [27].
    (اي انسان، بطور قطع تو تنها در تكاپو و تلاش بسوي پروردگارت بديدار او نائل خواهي گشت.)
    دوست دارد يار اين آشفتگي
    كوشش بيهوده به از خفتگي
    اندرين ره مي‌تراش و مي‌خراش
    تا دم آخر دمي فارغ مباش
    گر چه رخنه نيست در عالم پديد
    خيره يوسف وار مي‌بايد دويد
    (مولوي)
    امضاء

  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    قسم دوم: جويندگاني هستند كندرو كه همواره نسيمي از اميد در دلهاي آنان ميوزد. نيتي پاك و علاقه به حركت در مسير هدف «حيات معقول» دارند ولي بآن اندازه جديت و سرعت در حركت كه هدف «حيات معقول» نياز به آن دارد، توجهي ندارند، اينان مردمي متوسط الحالند كه نه در ميان كاروان تكاپو گر «حيات معقول» در حركتند و نه چنان از آن كاروان دورند كه حتي گردي هم از آن را نبينند. اميدي بر نجات اينان از گرداب هولناك زندگي وجود دارد.
    قسم سوم كساني هستند كه نيروهاي فضيلت و ارزشهاي انساني را مي‌دهند و وقاحت و پليدي را ميخرند، جان مي‌دهند و جاني مي‌گردند، عقل را با پندارهاي بي اساس و وجدان را با تمايلات حيواني مبادله مي‌كنند. اينان در آتشي كه با دست خود آن را شعله ور ساخته‌اند، تباه خواهند گشت: «ساع سريع نجا و طالب بطي‌ء و مقصر في النار هوي». [16].
    تقسيم سوم تقسيم سوم درباره‌ي انسانها- «اي مالك، مردم بر دو قسمند: يا برادر ديني تو هستند و يا همنوع تو در خلقت» «اما اخ لك في الدين او نظير لك في الخلق» [17] اين تقسيم يكي از آن حقايق است كه جاوداني بودن شخصيت اميرالمومنين عليه‌السلام را كه تجسمي از اسلام است تامين
    [صفحه 12]
    نموده است.
    امضاء

  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    مي‌دانيم كه مبناي 30 ماده‌ي اعلاميه‌ي جهاني حقوق بشر همان ماده‌ي اول است كه مي‌گويد: انسانها برابر و آزاد هستند. اگر درست دقت شود، روشن مي‌گردد كه اميرالمومنين عليه‌السلام در فرمان مالك اشتر، مخصوصا در جمله‌ي فوق كه انسانها را تقسيم مي‌كند، با اينكه تساوي افراد نوع انساني را در ارزش حيات و حقوق آن تصريح مي‌نمايد، ضمنا گوشزد مي‌كند كه نوع انساني داريا يك تقسيم آرماني است و آن اينست كه افرادي از اين نوع معتقد به عقايد و احكامي هستند كه در حركت بسوي هدف اعلاي زندگي با آگاهي و احساس تعهد گام بر مي‌دارند. اينان باضافه‌ي اينكه انسانند، از جان خود آگاهي نيز دارند.
    چيست دين برخاستن از روي خاك
    تا كه آگه گردد از خود جان پاك
    (مولوي)
    اين نكته از امتيازات بسيار با اهميت فرمان مالك اشتر بر اعلاميه‌ي جهاني حقوق بشر است كه طبيعت محض انسانها را در نظر گرفته، فرقي ميان سقراط و قضات نابكار آتن كه حكمه به اعدامش دادند، نمي‌گذارد! نرون در اين اعلاميه‌ي حقوقي همان اندازه انسان است كه مارك اورل زمامدار حكيم رم! موسي بن عمران و فرعون طاغوت از اين اعلاميه به يكسان برخوردارند و ماكس پلانك انسان و هيتلر ضد انسان بطور مساوي مشمول مواد اين اعلاميه مي‌باشند! ويكتوره هوگو همان قيافه و شخصيت را در اين اعلاميه دارد كه نويسندگان تباه كننده ارواح بشري! علي بن ابيطالب (ع) و معاويه مالك اشتر و عمرو بن العاص شخصيت فروش، ابوذر غفاري و ابو جهل، حسين (ع) و يزيد، هه اين اضداد غير قابل اجتماع بدون تفاوت مشمول اعلاميه جهاني حقوق بشرند!!
    امضاء

  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ما مي‌دانيم كه حقوق دانان حرفه‌اي همان مقدار از اين سخني كه مي‌گوئيم، بخنده خواهند افتاد كه متدينان حرفه‌اي از ماده‌ي اول اعلاميه، ولي هر دو خنده بيمورد و ناشي از جهل به طبيعت محص انسان و انسان به اضافه‌ي فضيلت و شرافت و تقوي است. همانگونه كه يك متدين حرفه‌اي نه متدين واقعي كه عبارتست از انسان شكفته شده با عاليترين اصول انساني- الهي، نمي‌فهمد كه ارزش حيات كه جلوه گاه مشيت خداوندي است، مطلق است و بدون دليل نبايد ارزش حيات و حقوق آن را از نوع انساني سلب كرد. يك حقوقدان حرفه‌اي كه مبناي حقوق روي نموده‌هاي فيزيكي محض انسان استوار مي‌سازد، نمي‌فهمد كه حكم به تساوي مطلق از همه جهات درباره‌ي انسان، تاريخ انساني را به تاريخ طبيعي مبدل مي‌سازد. اين يك كار شايان تمجيد نيست كه مدتي است حقوقدان حرفه‌اي پيش گرفته، ارزش و حقوق جسماني انسانها را از ارزش و حقوق ارواح آدميان تفكيك نموده، بعنوان قويترين عامل تبديل انسان به ماشين، انقلابي در زندگي بشري بوجود بياورند، انقلاب از كدام موقعيت بكدامين موقعيت؟ انقلاب از تاريخ انساني به تاريخ
    [صفحه 13]
    طبيعي. انقلاب از آگاهي و آزادي و اختيار به ماشين ناخود آگاه و وسيله‌ي جبري محض!! تاكنون هيچ دليل منطقي بر اين دو قطعه كردن انسان: قطعه‌ي حقوقي و قطعه‌ي اخلاقي ديده نشده است، مگر ترجيح جانب آن انسان نماها كه هدفي والا براي زندگي سراغ نداشته‌اند. جز حداكثر بهره برداري از لذت و غوطه خوردن در لجن خود خواهي كه در فرمول معروف توماس هايس خلاصه مي‌شود. اين فرمول انسان كش چنين است: «انسان گرگ انسان است» يا «انسان صياد انسان است» ما نمي‌گوئيم: هويت اخلاقي آرماني انسانها عين هويت حقوقي او است، زيرا ما كاملا مي‌دانيم كه حقوق بر مبناي زندگي جبري اجتماعي استوار است و هدف حقوق امكان پذير ساختن جو اجتماع براي زندگي متشكل و دسته جمعي است، در صورتي كه اخلاق و بعد روحاني مذهب، به اضافه تحريك مردم جامعه به تحصيل آزادي رواني و سياسي سازنده فضيلت ارزشهاي والاي انساني و عشق به زندگي و تقويت عقل و وجدان را در آن انسانها كه آماده‌ي انسان شدن هستند، به فضيلت مي‌رسانند و اميد تكامل را در نوع انساني تحقق مي‌بخشند. اين نكته را هم فراموش نمي‌كنيم كه توصيه و پيشنهاد و اضافه كردن «ترجيح با فضيلت و شرافت» بر نخستين ماده‌ي اعلاميه‌ي جهاني حقوق بشر، مفهوم مخالفش ناديده گرفتن حقوق طبيعي انسانها نيست كه 29 ماده‌ي ديگر را تباه كند، بلكه منظور ترجيح مردم با ايمان و با فضيلت و با وجدان از نظر رشد رواني و شخصيتي است كه موجب تحرك انسانها به رشد و تكاپو و مجاهده در راه نجات دادن انسانها از پوچي زندگي است كه مقداري حماسه‌هاي بي محتوا و مواد مخدر و فرمول بنيان كن «باري بهر جهت» و بي بند و باريهاي نفس پسند، پرده‌ي ضخيمي روي آن پوچي كشيده و نمي‌گذارد انسانها با سوال «سپس چه؟!» درباره‌ي حيات خود و ديگري بينديشند.
    امضاء

  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    رابطه اميرالمومنين با انسانها



    مطالبي است كه رابطه‌ي اميرالمومنين (ع) را با انسانها بيان مي‌نمايد. نخست لازم است كه انسان را بطور طبيعي از ديدگاه اميرالمومنين (ع) مورد بررسي قرار بدهيم. چند تقسيم مهم درباره‌ي انسان در نهج‌البلاغه ديده مي‌شود:
    تقسيم يكم در يكي از خطبه‌ها انسان را چنين تقسيم بندي فرموده است: «مردم بر چهار قسمند:»
    قسم يكم كساني هستند كه هيچ علتي براي كنار رفتن و دوري گزيدن از افساد در روي زمين ندارند، مگر حقارت و ناتواني و كندي شمشير براي ورود در ميدان تنازع در بقاء و نداشتن امكانات مالي.
    قسم دوم: كساني هستند كه شمشير كشيده و پليدي و شر درونيش را اشكار ساخته و سواره و پياده‌ي خود را بسيج نموده. خود را آماده‌ي كارزار براي بدست آوردن سلطه‌گري نموده و دين خود را نابود ساخته است، براي چه؟ براي اينكه مال و منالي از دنيا بربايد، اسبهائي (براي ابزار حشمت و جلال) بدنبال خو بكشد، و در راه اعتلاء براي مردم در گفتار منبري را زير پا گذارد و عربده بكشد. چه كالاي بديست چنين دنيائي كه به قيمت جانت خريداري مي‌كني و بعنوان عوض از آن نعمت والائي كه خداوند بر تو آماده كرده است دست برمي‌داري!
    قسم سوم از مردم كساني هستند كه عمل آخرت و معنوي را وسيله‌ي رسيدن به منافع دنيوي قرار داده و عمل دنيوي را وسيله وصول به آخرت تلقي نمي‌كنند. شخص خود را متواضع نشان مي‌دهد و قدمهايش را كوتاه بر مي‌دارد و قيافه‌ي خود را جدي نمايش مي‌دهد و نفس خو را براي نشان دادن اينكه اهل وفا و امانت است، ميارايد. اين مردم پرده پوشي خداوندي را وسيله‌ي معصيت قرار داده‌اند.
    امضاء

  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    قسم چهارم كساني هستند كه ضعف و ناتواني شخصيتشان و نداشتن وسيله باعث بر كنار شدن آنان از سلطه جوئي گشته و اين ناتواني و محروميت از اسباب و وسائل در همان حالت ناچيزي كه دارند. ميخكوبشان نموده است. اينان ظاهر خود ر با زيور قناعت آراسته و لباس پارسايان بر تن نموده‌اند، در صورتيكه در هيچ يك از صبحگاه و شامگاه زندگيشان اثري از آنچه
    [صفحه 10]
    كه مي‌خواهند بمردم نشان بدهند، وجود ندارد. قسم ديگري از انسانها وجود دارد كه بياد بودن سرنوشت نهائي كه در انتظارشان بوده و لحظه به لحظه به آن نزديك مي‌شوند، ديدگان آن را از زر و زيور و سلطه گري پوشانده و اشكهاي آنان را ترس از روز باز شدن همه سطوح روان براي محاسبه‌ي حيات دنيوي بر رخسارشان فرو ريخته است … اينان در اقليتند. «فالناس علي اربعه اصناف: منهم من لا يمنعهم الفساد الامهانه نفسه و كلاله حده و نفيض و فره و منهم المصلت لسيفه و المجلب بخيله و رجله قد اشرط نفسه و اوبق دينه لحطام ينتهزه او تعنب يقوده او منبر يفرعه و لبس المتجران تري الدنيا لنفسك تمنا و معالك عند الله عوضا و منهم من يطلب الدنيا بعمل الاخره و لا يطلب الاخره بعمل الدنيا. قد طامن من شخصه و قارب من خطوه و شمر من ثوبه و زخرف من نفسه للامانه واتخذ سرا الله ذريعه الي المعصيه و منهم من ابعدد عن طلب الملك ضئوله نفسه وانقطاع سببه فقصرته الحال علي حاله فتخلي باسم القناعه و تزين بلباس اهل الزهاده و ليس من ذلك في مراح و لا معذي و بقي رجال غض ابصارهم ذكر المرجع و اراق دموعهم خوف المحشر … » [25].
    امضاء

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi