❤ |
حسنعلی ابراهیمی سعید (02-03-2021)
موضوعات تصادفی این انجمن:
❤ |
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
كتاب نهجالبلاغه كه محتوي سخنان اميرالمومنين (ع) و نامهها و كلمات قصار آن بزرگوار است، بوسيله سيد شريف رضي جمع آوري شده است. واقعيات و حقايق بسيار با اهميتي را دربارهي سه موضوع (خدا و جهان و انسان) مطرح كرده است. توصيف و استدلالهائي كه دربارهي سه موضوع مزبور در نهجالبلاغه صورت گرفته است، عقل سليم و وجدان و فطرت پاك، مجموعا دست بكار شده، مطالعه و بررسي كننده را با طرقي بالاتر و محكمتر از راههاي منطقي معمولي با حقايق و واقعيات مربوط به سه موضوع مزبور در تماس ميگذارد
حسنعلی ابراهیمی سعید (02-03-2021)
❤ |
سخنان نهجالبلاغه درباره خدا
بطور كلي سخنان نهجالبلاغه دربارهي خدا به چهار قسم اساسي تقسيم ميگردند:
قسم يكم
بيان مختصات مقام شامخ خداونديست كه در حقيقت بازگو كنندهي اوصاف جمال و جلال آن ذات اقدس است كه بدون آنها، خدائي مطرح نيست و راه شناخت اين مختصات، توجه همه جانبه به مفهوم كامل مطلق است كه ضروري ترين صفت اوست مانند:
«الحمدلله الذي علا بحوله و دنا بطوله، مانح كل غنيمه و فضل و كاشف كل عظيمه و ازل». [1].
«سپاس مر خداي راست كه به قدرت و سلطهي ربوبيش بالاتر از همهي جهان هستي و با احسان و عنايت پروردگاريش به همهي موجودات نزديك است، اوست بخشندهي هر سود و فضل و برطرف كنندهي هر حادثهي بزرگ و تنگناي سخت.»
«الاول الذي لم يكن له قبل فيكون شييء قبله و الاخر الذي ليس له بعد فيكون شييء بعده» [2].
«خدا آن ذات اول است كه براي او هيچ قبلي نبوده است، تا پيش از ذات اقدس او چيزي وجود داشته باشد و آن آخر است كه براي او بعدي وجود ندارد، تا چيزي بعد از او وجود داشته باشد.»
يعني آن ذات واجب مافوق هر ابتداء و انتها است كه تصور شود. «الحمدلله المتجلي لخلقه بخلقه الظاهر لقلوبهم بحجته». [3] (سپاس مر خداي را كه بوسيلهي خلقتي كه فرموده است،به مخلوقاتش تجلي نموده و با حجت دروني در دلهاي آنان آشكار است.) همچنين در جملات ديگر از نهجالبلاغه كه علم مطلق و قدرت مطلقه خداوندي را با بيانات روشن توصيف مينمايد. و چنانكه ميدانيم اين توصيفات از قبيل تعريفات منطقي معمولي نيست كه منظور از آنها، توضيحي دربارهي ذات خداوند ميباشد، زيرا هم از نظر عقلي و هم با نظر به جملات نهجالبلاغه كه در موارد متعدد آمده است، ذات اقدس الهي قابل شناخت نيست، بلكه چنانكه در مبحث بعدي بيان خواهيم كرد، رابطهي انسانهاي رشيد يافته با خدا همانطور كه اميرالمومنين (ع) فرموده است، تجلي اوست در دلهاي شايستهي با نيروي ايمان. از آنجمله:
«و لا تقدر عظمه الله سبحانه علي قدر عقلك فتكون من الهالكين. هو القادر الذي اذا رتمت الاوهان لتدرك منقطع قدريه و حاول- الفكر المبرا من خطرات الوساوس ان يقع عليه في عميقات غيوب ملكوته و تولهيت القلوب اليه لتجري في كيفيه صفاته و غمضت مداخل العقول في حيث لا تبلغه الصفات لتناول علم ذاته ردعها و هي تجوب مهاوي سدف الغيوب متخلصه اليه سبحانه فرجعت اذجبهت معترف بانه لاينال بجور الاعتساف كنه معرفته».
(عظمت خداوندي را باندازهي عقل خود، اندازه گيري مكن، زيرا از هلاك شوندگان خواهي گشت. خداوند آن تواناي مطلق است كه هر گاه اوهام انساني بخواهد نهايت قدرت او را درك كند و فكر تجريد شده و خالص از جريانات وسوسهها بخواهد، در اعماق غيوب ملكوت الهي ذات او را دريابد و دلها با اشتياق براي دريافت كيفيت صفات او به فعاليت بيفتد و عقول انساني با دقيقترين راهها با نفوذ بسيار ظريف و دقيق بخواهد براي شناخت ذات او به مقامي كه اوصاف توانائي رسيدن به آن را ندارد، وارد شوند، آن عقول را برميگرداند در حاليكه در مهلكههاي تاريكيهاي غيوب سرگردانند. اين عقول كه براي شناخت ذات خداوندي حركت كرده بودند، در حاليكه دست رد به پيشاني آنها زده شده است برميگردند و اعتراف ميكنند كه با تعدي تكلف آميز نميتوان به كنه معرفت او نائل گشت … )
حسنعلی ابراهیمی سعید (02-03-2021)
❤ |
قسم دوم
بيان مختصاتي است كه راه شناخت آنها آماده كردن درون براي پذيرش تجلي اوصاف آن ذات اقدس است. هيچ راهي براي تحصيل شايستگي درون جز تصفيهي آن از آلودگيها و كثافات حيواني وجود ندارد. بهمين جهت است كه اميرالمومنين (ع) در هر موردي از سخنانش كه دربارهي خدا مطلبي را بيان ميكند، كاملا روشن است كه او دربارهي موجودي سخن ميگويد كه از تجلي عالي او در درونش بخوبي برخوردار است، زيرا در درون اين انسان چنان تصفيهاي صورت گرفته است كه حتي خيال ناچيري از آلودگيهاي حيواني و مادي راهي بآن ندارد. مانند آن جملهاي كه ميگويد:
«اين العقول المستصحبه بمصابيح الهدي و الابصار اللامحه الي منار التقوي، اين القلوب
[صفحه 3]
التي وهبت لله و عوقدت علي طاعه الله». [5].
(كجاست آن عقولي كه با چراغي هدايت روشن شدهاند و كجاست آن چشماني كه به كانون نور تقوي مينگرند و كجاست آن دلهائي كه خود را به خدا بخشيدهاند و به اطاعت خداوندي بسته شدهاند).
حسنعلی ابراهیمی سعید (02-03-2021)
❤ |
قسم سوم
سلب اوصاف مادي و جسماني و هر گونه وابستگيها و احتياجات و محدوديتها، از ذات اقدس ربوبي است. در كتاب نهجالبلاغه اينگونه توصيفات سلبي فراوان است. اهميتي كه اميرالمومنين عليهالسلام به اوصاف سلبي ميدهد، ناشي از يك مسئله ضروري است كه عبارتست از متوجه ساختن افكار مردم باين حقيقت كه براي دريافت صحيحي از خدا بايد همهي مفاهيم و اندازه گيريها و الگوهائي كه آدمي بوسيلهي ارتباط با طبيعت عيني در ذهن خود منعكس مينمايد كنار گذاشت و از صورتگري با نمودهاي گوناگون جهان طبيعي براي تصويري بعنوان خدا اجتناب كرد، زيرا:
مور ضعيف و ناتوان چون شكل يزداني كشد
بيشك به شكل مورچه با شاخ حيواني كشد
مغز شبان هم نقشهي موسي بن عمراني كشد
در ذهن ماني گر فتد، او صورت ماني كشد
ادراك هر جنبده نقش خويش را داراستي
گفته شده است كه توصيفات سلبي مانند اينكه حقيقتي وجود دارد، نه شكلي وجود دارد، نه وزني نه رنگي دارد و نه هيچ كيفيتي، نه محسوس است، نه قابل تصورات معمولي … براي شناخت آن حقيقت هيچ فايدهاي ندارد و اين گونه حقيقت مانند وجود مطلق در فلسفهي هگل و امثال او است كه با سلب هر گونه خصوصيات و تعنيات از آن وجود، يك مفهومي بتجريدي محض را مطرح ميكند. پاسخ اين اعتراض روشن است، زيرا اولا دلايل روشني واقعيت وجود خدا را اثبات ميكند كه با قطع نظر از مناقشات لفظي و حرفهاي همواره عقول سليم را قانع ساخته است. بوسيله آن دلايل واقعيتي بعنوان خدا براي عقول انسانها مطرح شده است، ولي از آنجهت كه اين واقعيت مافوق مختصات جسماني عالم طبيعت است، لذا براي دريافت آن، لازم است كه افكار را متوجه عظمت آن دريافت شده نموده با نفي اوصاف جسماني و ساير محدوديتها، افكار را براي دريافت منطقي آن موجود راهنمائي كرد.اين روش ايجاب و سلب يا اثبات و نفي در واقعياتي مانند عدالت نيز جريان دارد. بدين ترتيب كه نخست يك تعريف و توصيف اجمالي از عدالت مطرح ميگردد،
(عدالت عبارتست از جريان مطابق قانون) سپس براي راهنمائي افكار از توصيفات سلبي استفاده ميشود، مثلا ميگوئيم: عدالت روش خوش آيند محض نيست. عدالت از نسخ احساسات نميباشد، عدالت وزن و شكل و رنگ ندارد….
حسنعلی ابراهیمی سعید (02-03-2021)
❤ |
قسم چهارم:
بيان روابطي كه انسانها ميتوانند ميان خود و خدا برقرار سازند. به اتفاق همهي صاحبنظران علوم اسلامي، اميرالمومنين عليهالسلام تجسم يافتهاي از قرآن بود. و شناخت او دربارهي قرآن و ايمان او به تمام محتويات آن در حد اعلاء بود. و اين تجسم در سخنان آن بزرگوار بخوبي روشن ميشود، لذا بطور قطع او نزديكي خدا را به خود مطابق آيه: «و نحن اقرب اليه من حبل الوريد». [6] (و ما از رگ گردن به او نزديكتريم) و هو معكم اينما كنتم [7] (و او با شما است هر كجا كه باشي) اعتقاد داشته و با يقين مشهودي آنرا دريافته است.
در مواردي متعدد از نهجالبلاغه هم ارتباط مستقيم خود را با خدا توضيح داده است. از آنجمله:
يك در آن هنگام كه ذغلب يماني از او ميپرسد كه هل رايت ربك (آيا پروردگارت را ديدهاي؟) چنين پاسخ ميدهد: افا عبد ما لا اري؟! فقال و كيف تراه؟ فقال: لا تدركه العيون بمشاهده العيان و لكن تدركه القلوب بحقايق الايمان. [8] (آيا عبادت كنم چيزي را كه نميبينم، ذغلب پرسيد: چگونه خدا را ميبيني؟ فرمود: خدا را چشمها با مشاهدهي عيني نميبينند، ولي دلها با حقايق ايمان آنرا درمييابند)
دو: اللهم انك آني الاسين لاوليائك و احضرهم بالكفايه للمتوكلين عليك تشاهدهم في سرائرهم و تطلع عليهم في ضمائرهم و تعلم مبلغ بصائرهم فاسرارهم لك مكشوفه و قلوبهم اليك ملهوفه. ان اوحشتهم الغربه آنسهم ذكرك و ان صبت عليهم المصائب لجاوا الي الاستجاره بك علما بان ازمه الامور بيدك و مصادرها عن قضائك. [9].
«خداوندا، توئي مانوسترين مانوسها با اوليائت، و توئي حاضرترين آنان براي كفايت به امور توكل كنندگان بر تو. توئي كه نهانيهاي درون آنان را ميبيني و به حال آنان در درونشان آگاهي. اندازه بينائيهاي آنان را ميداني. اسرار پوشيدهي آنان براي تو آشكار و دلهايشان شيفته و بيقرار توست. اگر تنهائي در اين دنيا بوحشتشان بيندازد، بياد تو انس ميگيرند و اگر مصائب روزگار بر سر آنان فرو ريزد، پناه بسوي تو ميبرند، زيرا آنان ميدانند كه زمام همه امور بدست تست و مبناي آنها مستند به قضاي تست».
در اين جملات رابطهي خداوندي با انسانها بقرار زير مطرح شده است:
حسنعلی ابراهیمی سعید (02-03-2021)
❤ |
رابطهي انس
هر اندازه كه بر رشد شخصيت آدمي بيفزايد، انس وي با خدا بيشتر و سازندهتر ميگردد، زيرا اين يك قاعدهي كلي است كه:
عقل باشي عقل را داني كمال
عشق گردي عشق را يابي جمال
انس با عقل و عظمت و شكوه آن، بدون به فعليت درآوردن تعقل امكان پدير نيست، درك
زيبائي و لذت عشق بدون ورود به جاذبهي معشوق محال است. هيچ رابطهاي براي انس با خداوند متعال جز برخورداري از اوصاف عاليهي انساني كه نمونههائي از اوصاف خداوندي ميباشند، وجود ندارد. در حقيق وقتي كه ميگوئيم: انسان بايد با خدا انس بگيرد، يعني انسان بايد عادل باشد. صادق و راستگو و راستكار باشد. بردبار و حق بين و ناظر بر اعمال خويشتن و ايفا كننده به تعهدها باشد. علم و جهان بيني را جزء «حيات معقول» براي تلاش تا آخرين لحظات زندگي بداند. با توجه كافي به اين مبناي رابطهي انس است كه پوچ بودن پندار بعضي از متفكران مغرب زميني كه ميگويد: «تكيه بر خدا دليل ناتواني است، بخوبي آشكار ميگردد، اينان نه خدا را بطور صحيح دريافتهاند و نه عظمت انساني را ميشناسند. اينان نميفهمند يا نميخواهند بفهمند كه خدا مانند آن كانون نور و جاذبه است كه اشعههاي آن، نيروها و ابعاد والاي انساني را روشن ميسازد و با فعليت رسيدن آنها در منطقه جاذبيت الهي پيش ميرود و با او انس و الفت ميگيرد.
پس انس با خدا يعني به فعليت رسيدن امتيازات عالي انساني مانند علم و قدرت و عدل و صدق و احساس تعهد كه همهي آنها عامل جذب شدن به كمال ميباشند. آنانكه در اين دنيا در جستجوي انس و الفت با خدا نيستند. همان كساني هستند كه اگر از آنان بپرسيد آيا شما با «حيات معقول» كه زندگي شما و هدف آنرا از روي منطق واقعي ميتواند تفسير كند، انس و لافت داريد؟ پاسخي براي شما جز اين نخواهند داد كه كجاست آن تيمارستاني كه بدون معالجهي كامل ترا رها كرده است كه امروز بيائي و سئوالي از ما كني كه زندگي انتخاب شدهي ما را مشكوك جلوه بدهي!! اينان هرگز نميتوانند بفكر امكان انس با موجودي برتر از جماد و نبات و حيوان و انسانهائي مانند خودشان بيفتند، زيرا هرگز دربارهي خوذشان نينديشيدهاند، تا بفهمند كه آشناي قابل انس و الفت آن خود كيست و بيگانه از آن خود كدام است. اين يك قاعدهي كلي است كه هر اندازه شخصيت (خود) رشد پيدا ميكند، قوه دافعه پستيها و رذالتها و مردم پست و رذل او را از خود دفع نموده و بيگانگي خود را براي شخصيت رشد يافته، بيشتر اثبات ميكنند. چنانكه جاذبهي عظمتها و كمالات و انسانهاي با عظمت و كمال او را بيشتر به خود جذب مينمايند. يك قاعدهي كلي ديگر اين است كه انسان موجودي است كه نميتواند از پستيها و رذالتها بريده و عمري را از عظمتهاو كمالات انساني مهجور و دور زندگي كند. زيرا اگر اين بريدن از پستيها روي آگاهي و نفرت از آنها بوده باشد، خود كاشف از آن است كه جاذبيت عظمتها و كمالات او را بسوي خود تحريك ميكند و ميكشاند.
حسنعلی ابراهیمی سعید (02-03-2021)
❤ |
حافظ كه ميگويد:
سينه مالامال درد است اي دريغا مرهمي
جان ز تنهائي به لب آمد خدايا همدمي
بريدگي او را از پستيها و رذالتها و مردم پست و رذل بخوبي نشان ميدهد، لذا در صدد قرار گرفتن در جاذبهي عظمتها و كمالات و انسانهاي رشد يافته برآمده و ميگويد:
آدمي در عالم خاكي نميياد بدست
عالمي ديگر ببايد ساخت و زنو آدمي
اين آدمي كه بايد از نو در اين جهان نو حركت كند و انسانهاي ديگر بتوانند در جاذبهي او و صفات او بحركت بيفتند، كيست؟
اهل كام و ناز را در كوي رندي راه نيست
رهروي بايد جهانسوزي نه خامي بيغمي
حافظ تا اينجا در خط صعودي سير ميكند، سپس بجاي آنكه مانند مولانا اين صعود را ادامه بدهد و بگويد: با اين رهروي مداوم:
حملهي ديگر بميرم از بشر
تا برآرم چون ملائك بال و پر
از ملك هم بايدم جستن زجو
كل شيءها لك الا وجهه
بار ديگر از ملك پران شوم
آنچه اندر وهم نايد آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گويد انا اليه راجعون
گويا برميگردد و سراغ آن عواملي را ميگيرد كه از آنها بريده و بسراغ جاذبيت آدم نو رفته! و ميگويد:
خيز تا خاطر بدان ترك سمرقندي دهم
كز نسيمش بوي جوي موليان آيد همي
البته اگر مقصودش از ترك سمرقندي معشوقهاي مجازي بوده باشد. پس معناي انس با خدا، انس با هدف اعلاي زندگيست نه انس با يك موجود توانا فقط براي ترس از نكبت و بدبختي.
حسنعلی ابراهیمی سعید (02-03-2021)
❤ |
رابطه توكل منطقي
اين رابطه عبارتست از همراه ساختن نهايت تلاش و كوشش براي رسيدن به هدفهاي معقول زندگي، با اعتقاد به باز بودن سيستم هر دو قلمرو انسان و جهان در برابر رويدادهاي جاري.
هر نفس نو ميشود دنيا و ما
بيخبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوي نو نو ميرسد
مستمري مينمايد در جسد
(مولوي)
هيچ ناداني ضرر بارتر از ناداني به باز بودن سيستم جريان انسان و جهان سراغ نداريم كه آن دو را مانند دو صندوق بسته در توي يكديگر تلق ميكند!!
و اگر حقيقتي تازه و رويدادي جديد بسراغ شكستن قفل آن دو صندوق برآيد، آن را بازي روزگار تلقي مينمايد و ميگويد: «چرخ از اين بازيچهها بسيار دارد.»
نداند بجز ذات پروردگار
كه فردا چه بازي كند روزگار
يا با تمام بي اعتنائي به همهي قوانين علمي و جهان بيني، به تصادف و شانس و بخت و اتفاق كه جز مفاهيم كودكانه چيزي نيستند، پناهنده ميشوند. اين تصورات بي پايه كه ضد علم بودن آنها براي عقلاي ژرف نگر روشن است، فقط براي آنست كه از دخالت مستمر مشيت الهي در دوقلمرو جهان و انسان به جهت آلرژي (حساسيتي) كه بآن دارد، بگريزد. معناي رابطهي توكل منطقي با خدا مركب از دو عنصر است:
عنصر توانائي آدمي بر كار و انديشه در زندگاني:
كه از مجراي اجزاء و قوانين طبيعت كه جلوهگاه مشيت خداوندي هستند. در موجوديت آدمي بوجود ميايد. اين عنصر توكل تكويني و طبيعي است كه با نظر به حركت و تجدد دائمي و مستمر همهي عوامل توانائي آدمي بر كار و انديشهي او را با خدا مربوط ميسازد.
حسنعلی ابراهیمی سعید (02-03-2021)
❤ |
عنصر اختياري توكل:
كه عبارتست از احساس بوجود آمدن كار و انديشه در قلمرو انسان و جهان با سيستم باز كه خود همين احساس موجب افزودن بر كار و انديشههاي آگاهانه و همه جانبه بوده، و انسان با اعتقاد به اينكه فيض و خلاقيت خداوندي در اين سيستم باز از روي حكمت و عدالت محض است، در رو يا رو شدن با خلاف خواستهها و خطاي انديشهها و خنثي گشتن فعاليتها، هيچ ياس و نوميدي بخود راه نميدهد.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)