صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19

موضوع: رنج غربت داغ حسرت (خاطرات آزادگان از دوران اسارت)

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13829
    نوشته
    567
    تشکر
    563
    مورد تشکر
    589 در 214
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض رنج غربت داغ حسرت (خاطرات آزادگان از دوران اسارت)







    امضاء



  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13829
    نوشته
    567
    تشکر
    563
    مورد تشکر
    589 در 214
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    پیشگفتار

    مجموعه حاضر خاطرات گروهی از رزمندگان است که در طول سالهای دفاع مقدس در کشاکش نبرد با دشمن، گرفتار شدند و سر از اردوگاههای اسیران جنگی در آوردند.
    انسانهای پاکدامنی که به اشاره رهبر و فرمانده خود و برای دفاع از مرزهای آیین و میهن، بی آنکه اجباری در کار باشد لباس رزم پوشیده، به سوی میدان جنگ و جهاد شتافتند، و زمانی که به دستان دشمن اسیر شدند، چشم از آیین و میهن و رهبر نپوشیده و با همه دشواریها، برای تحقق آرمانشان کوشیدند.
    اسرای ما که به لقب آزاده مفتخر شدند، لحظه لحظه اسارت را همواره با یاد خمینی، آن رهبر خدایی سپری کرده و قلبشان به عشق او و به امید دیدن دوباره اش می تپید؛ امیدی که هموار کننده رنج غربتشان بود. اما دریغ و درد که به هنگام بازگشت جز داغ حسرت، نصیب و بهره ای نبردند.
    این مجموعه، بازتاب دهنده گوشه هایی از رنج غربت و داغ حسرت جمعی از فرزندان خمینی است که به سفارش مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) و با همت مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان شکل گرفته است. تلاش و زحمتشان ارجمند و مأجور باد.
    مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) معاونت پژوهشی / گروه تاریخ







    امضاء



  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13829
    نوشته
    567
    تشکر
    563
    مورد تشکر
    589 در 214
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    مقدمه

    ای از بهشت جزوی و ز رحمت آیتی - حق را به روزگار تو با ما عنایتی
    گفتم نهایتی بود این درد عشق را - هر صبحدم می کند از نو بدایتی
    معروف شد حکایتم اندر جهان و نیست - با تو مجال آنکه بگویم حکایتی
    من در پناه لطف خواهم گریختن - فردا که هر کسی رود اندر حمایتی
    سعدی
    یاد امام با یادکرد لحظه لحظه دفاع مقدس عجین شده است. آن سان که بی او محتوای دفاع مقدس نقص و کاستی می پذیرد و هویت خویش را کف می دهد. عنصر اساسی حیات مادی و معنوی آزادگان سرافراز ما در اسارتگاههای مخوف رژیم بعث نیز همین بوده است؛ نفحه ای رحمانی که آتش بیداد و قساوت و نفرت میراث داران بابل را بر ابراهیم روشان عرصه جهاد و شهادت گلستان می ساخت و بر آنان بردا و سلاما می شد.
    در و دیوار اردوگاههای اسرای جنگی، از بغداد و تکریت و موصل و انبار گرفته تا بعقوبه و رمادیه، هنوز تپش قلبهای پاکی را در یاد دارند که در هر حرکتی، کلمه امام و کلام امام را به دورترین مویرگها و انتهایی ترین سلولها می رساندند و کلبه احزان جسم دردمند و نحیف آزادگان ما را بیت السرور عشق و دلدادگی می ساختند.
    بی اغراق، می توان گفت در طول سالیان دراز اسارت هیچ واژه اساسی ای، نفیاً و اثباتاً، به اندازه واژه خمینی از سوی دوست و دشمن به کار نرفته است. دشمنی که دریافته خمینی تنها یک شخص نیست، بلکه اندیشه ای است پیشرو و فراگیر که مظهر همه خوبیهاست و هر چه استقامت و مبارزه و جهاد و شهادت است از او جریان می یابد و به او باز می گردد.
    در اردوگاههایی که داشتن عکسی از امام یا تبلیغ افکار و اندیشه های ایشان نابخشودنی ترین جرمها محسوب می شود و شدیدترین مجازاتها را در پی دارد و محک شناخت ایمان افراد، میزان ارادتشان به امام است و پل گذر از دوزخ شکنجه بهشت عافیت توهین به اوست، کدام اسیر جنگی را در دنیا می شناسیم که دل به طوفان بلا دهد و سکوت اختیار کند یا جواب عکس دهد. دنیا چنین استقامتی در یاد ندارد، اما شکنجه گاههای عراق از میان صدای فرو آمدن کابلها و شلاقها و برآمدن فریادها و ضجه ها و سوزها این زمزمه را به خاطر سپرده است که:
    ترک جان عزیز بتوان گفت - ترک یار عزیز نتوانیم
    آزادگان ما تاریخ دوران اسارت اند؛ تاریخی شفاهی که می توان آنها را ثبت کرد و برای آیندگان به یادگار گذاشت. آنچه به واقع بر این سروهای آزاد وطن رفته است قابل گفتن یا نوشتن نیست.
    هر جنگی دو روایت دارد؛ روایت حماسی و روایت ایمانی. ما در روایت حماسی دفاع مقدس بسیار بیشتر از روایت ایمانی آن تلاش کرده ایم. در حالی که این ایمان رزمندگان و اهداف و باورهای آنان است که حماسه را می سازد به آن شکلی متفاوت از سایر حماسه ها می بخشد. در این اثر، تلاش کرده ایم روایت ما از این آزادگان به اندازه روایت حماسه آنان پررنگ باشد.
    نکته دیگر اینکه امام را نمی توان از پیروانش جدا کرد. از این رو، هنوز بسیاری از آزادگان ما سوگوار آن روح خدایی اند؛ هنوز در حسرت دیداری دوباره اند و آرزو می کنند آن امید روزهای اسارت که بعد از آزادی نیز برآورده نشد روزی اجابت شود و فراق و پریشانی یاران به جمعیت و دیداری دیگر بدل شود؛ زیرا:
    از آن بهتر از آن خوشتر نباشد - دمی که می رسد یاری به یاری
    حافظ









    امضاء



  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13829
    نوشته
    567
    تشکر
    563
    مورد تشکر
    589 در 214
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    کتاب حاضر

    کتابی که در دست شماست بیان روزگار زیستن در دوزخ اسارت است؛ ناگفته ها و ناشنیده های 29 تن از آزادگان دلیر ما را در این کتاب خواهید خواند که همگی درباره دوران اسارت و رابطه عمیق آن با امام خمینی (س) سخن گفته اند. در واقع محور اصلی کتاب نقش امام و حضور ایشان در جان و دل اسرای ایرانی است.
    همچنان که از متن این اثر برمی آید، این کتاب حاصل مصاحبه های حضوری با گروهی از آزادگان است که پس از استخراج از نوار به شکلی که متناسب برای درج در یک کتاب مستقل باشد، سامان یافته است.
    ترتیبی که برای بیان خاطرات انتخاب شده بر اساس زمان اسارت است؛ یعنی آنان که زودتر به اسارت درآمده اند و طبیعتا دوران اسارت بیشتری داشته اند بر دیگران پیشی گرفته اند.
    ناگفته نگذاریم که این خاطرات در حقیقت، پاسخ برادران آزاده ما به پرسش هایی بوده است که در ادامه خواهند آمد. در ویرایش کتاب متن سؤالها حذف شده است، در عوض تیترهایی برای خاطرات انتخاب شده تا موضوع هر خاطره معین باشد.
    1. آیا شما مواردی از توهین دشمن به حضرت امام در ابتدای اسارت به خاطر دارید؟
    2. آیا مواردی از اجبار دشمن به توهین به حضرت امام به یاد دارید؟
    3. آیا شما شاهد ارادت و ابراز علاقه دشمن و یا به بزرگی یاد کردن از امام بوده اید؟
    4. به منظور نشر اندیشه های امام چه فعالیت هایی در اسارت انجام می گرفت؟
    5. شما در اسارت برای دست یابی به کلام و سخن امام و نیز عکس ایشان چه تلاشهایی می کردید؟
    6. شما از خبر بیماری و رحلت حضرت امام به چه صورتی مطلع شدید و چه برنامه هایی در این رابطه داشتید؟
    این پژوهش توسط مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان دفتر قم صورت گرفته است که در این رابطه از تلاش ارزنده روحانی آزاده آقای حسین شاکری (مسئول دفتر قم) و دیگر روحانیون آزاده آقایان: اصغر زاغیان و عبدالرسول میرزا تشکر قدردانی می شود.
    مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان






    امضاء



  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13829
    نوشته
    567
    تشکر
    563
    مورد تشکر
    589 در 214
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    داوود عباس زاده(1)

    به یاد بلال پیامبر

    یادم می آید اوایل اسارت، ما را در سلوله هایی نگه می داشتند و هنگامی که می خواستند اردوگاهی بسازند، از خود اسرا کار می کشیدند و اردوگاه را با زحمت خود آنها می ساختند. هر روز، اسرا بایستی با دستهای خودشان زمین آنجا را صاف می کردند. حدود سی - چهل کامیون خاک آورده بودند و ما باید بدون بیل و با دست آنها را صاف می کردیم. روزی در حین کار، یکی از دوستان ما (آقای تقی دهقان) که خیلی آدم شوخ طبعی بود، برایمان چیزهای خنده دار تعریف می کرد و ما سرگرم می شدیم. آن روز که ایشان چیزی تعریف کرد و ما خندیدیم، سربازی که آنجا بود آمد و گفت: چرا می خندید؟ ما گفتیم: برای هم چیزی تعریف کردیم و خندیدیم. او گفت: نباید بخندید! شما به من می خندید! گفتیم: نه بابا، چرا به شما بخندیم، ما برای خودمان می خندیدیم. او گفت: نباید بخندید، حالا یک پایتان را بالا بگیرید و دستهایتان را هم ببرید بالا.
    مدتی به این شکل ایستادیم که آمد و گفت: اگر می خواهید آزادتان کنم باید به خمینی توهین کنید. ما هم گفتیم: ما هرگز به امام توهین نمی کنیم، زیرا او رهبرماست. او سماجت می کرد و می گفت: این کار را بکنید وگرنه اذیتتان می کنم! و ما می گفتیم این کار را نمی کنیم. اگر خودتان جای ما بودید به رهبرتان اهانت می کردید؟
    او عصبانی شد و چند تا سیلی به ما زد و به دوستمان گفت: بزن به صورت رفیقت! او هم گفت: من این کار را نمی کنم. گفت: به رهبرت که توهین نکردی، توی صورت رفیقت هم سیلی نمی زنی؟ آن وقت به من گیر داد و گفت: تو بزن به صورت او. من هم گفتم: نمی زنم. خلاصه، خیلی عصبانی شد و ما را با چند نفر دیگر از سربازان به زور خواباندند روی زمین و سنگهای بزرگی آوردند و گذاشتند روی سینه ما. شاید حدود هشتاد تا صد کیلو وزنشان بود. ما حدود سه ساعت تمام زیر این سنگ بودیم و بچه ها را هم برده بودند داخل سوله ها. هر چند دقیقه یک بار، می آمدند و می گفتند: به خمینی توهین می کنید یا نه؟ ما هم به یاری خدا مقاومت می کردیم و می گفتیم: ما آمده ایم تا جانمان را فدای رهبرمان کنیم و اگر تا سه روز دیگر هم ما را با این وضع اینجا نگه دارید، ما این کار را انجام نمی دهیم. مدتی زیر سنگ بودیم تا اینکه فرمانده شان آمد و گفت: چرا اینها را اینطوری کردید؟ آنها هم گفتند که: اینها با هم شوخی کرده اند و خندیده اند. فرمانده شان هم چند تا سیلی به ما زد و گفت: بروید.




    نوبت دیدار عکس امام

    تصویر امام را بچه ها خودشان کشیده بودند. بعضی از بچه ها قبل از اسارت عکسی از امام را پیش خود نگه داشته بودند. این عکس را، به صورت نوبتی، هر شب یک نفر نگه می داشت.






    امضاء



  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13829
    نوشته
    567
    تشکر
    563
    مورد تشکر
    589 در 214
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    نوبت دیدار عکس امام

    تصویر امام را بچه ها خودشان کشیده بودند. بعضی از بچه ها قبل از اسارت عکسی از امام را پیش خود نگه داشته بودند. این عکس را، به صورت نوبتی، هر شب یک نفر نگه می داشت.






    امضاء



  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13829
    نوشته
    567
    تشکر
    563
    مورد تشکر
    589 در 214
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    عجز دشمن

    دشمن خیلی اصرار داشت که ما علیه امام چیزی بگوییم، ولی نمی توانست به هدفش برسد و از بچه هایی که ما با آنها بودیم هیچ گاه چنین موردی مشاهده نشد. موقعیت طوری بود که عراقی ها به هیچ شکل حریف ما نمی شدند. حتی کسانی که با ما همراه نبودند و بچه هایی بودند که خودشان را خیلی با بقیه قاطی نمی کردند و به اصطلاح، یک مقدار آن طرفی بودند نیز، به هیچ شکل اهانت نمی کردند؛ مگر چند نفر انگشت شمار که دیگر از خود عراقی ها شده بودند و از اول با خود آنها کار می کردند. تازه خود آنها هم جرأت نمی کردند به امام اهانت کنند.
    درست است که ما در آنجا اسیر بودیم، ولی چون از گروه های اول اسرا بودیم، هیچ وقت اجازه نمی دادیم عراقی ها به امام چیزی بگویند، چون ما جلو آنها می ایستادیم و علاوه بر این، جوابشان را هم می دادیم.





    امضاء



  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13829
    نوشته
    567
    تشکر
    563
    مورد تشکر
    589 در 214
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    میوه شیرین وحدت

    ما حدود پنج - شش ماه مرتب نماز جماعت داشتیم و در آخر نمازمان و عجل فرجهم می گفتیم و لعنت بر صدام می فرستادیم. البته، اگر شرایط مساعد نبود با صدای آرام لعنت می فرستادیم. آنها هم خیلی از این و عجل فرجهم می ترسیدند و هنگامی که این علاقه ما را نسبت به امام می دیدند، حساب کار دستشان می آمد و می دانستند که اگر به امام توهین کنند با چه مشکلاتی مواجه می شوند. بعد از مدتی که اسرا به اصطلاح در اردوگاه جا افتادند و با هم آشنا شدند و همدیگر را شناختند، دیگر هیچ وقت عراقی ها نتوانستند حرفی بزنند و در برابر اتحاد اسرا مقاومت کنند؛ حتی اگر جلو یک نفر می توانستند حرفی به امام بزنند، اگر خود او هم اعتراض نمی کرد، اسرای دیگر ساکت نمی ماندند و با شجاعت جلو آنها می ایستادند و این باعث می شد که عراقی ها با احساسات بچه ها بازی نکنند؛ خصوصا درباره امام.



    شکنجه آری! توهین هرگز!

    اگر عراقی ها از اسرا می خواستند به امام توهین کنند، بچه ها شکنجه ناشی از تمرد را تحمل می کردند، ولی امکان نداشت به خاطر امام یک ذره کوتاه بیایند. دلیل اینهمه مقاومت در مقابل عراقی ها، علاوه بر مسأله ولایت حضرت امام، حب و عشق اسرا به امام بود، و اینکه آرزوی قلبی مشترک همه اسرا این بود که برای یک بار هم که شده توفیق دیدار امام را پیدا کنند و بتوانند خدمت امام برسند و عرض ارادتی بکنند. این نشانه علاقه و عشق به امام بود. البته، امام هم با آن جمله ای که فرموده بودند به اسرا بگویید من خیلی به فکر شما هستم، قلبهای همه بچه ها را تسخیر کرده بودند. با این احساس که امام در فکر ما هستند، نیروی مقاومت ما چند برابر شده بود.







    امضاء



  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13829
    نوشته
    567
    تشکر
    563
    مورد تشکر
    589 در 214
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    شکنجه آری! توهین هرگز!

    اگر عراقی ها از اسرا می خواستند به امام توهین کنند، بچه ها شکنجه ناشی از تمرد را تحمل می کردند، ولی امکان نداشت به خاطر امام یک ذره کوتاه بیایند. دلیل اینهمه مقاومت در مقابل عراقی ها، علاوه بر مسأله ولایت حضرت امام، حب و عشق اسرا به امام بود، و اینکه آرزوی قلبی مشترک همه اسرا این بود که برای یک بار هم که شده توفیق دیدار امام را پیدا کنند و بتوانند خدمت امام برسند و عرض ارادتی بکنند. این نشانه علاقه و عشق به امام بود. البته، امام هم با آن جمله ای که فرموده بودند به اسرا بگویید من خیلی به فکر شما هستم، قلبهای همه بچه ها را تسخیر کرده بودند. با این احساس که امام در فکر ما هستند، نیروی مقاومت ما چند برابر شده بود.







    امضاء



  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13829
    نوشته
    567
    تشکر
    563
    مورد تشکر
    589 در 214
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    درماندگی دشمن

    مواقع زیادی پیش می آمد که دشمن از مقاومت بچه ها خسته و درمانده می شد. یادم می آید زمانی که بچه ها را به صورت دسته جمعی می زدند، اگر یکی از سربازها کمی مکث می کرد، فرمانده شان می آمد و به او فحش می داد و می گفت: چرا بیکار ایستاده ای؟ او هم می گفت: دیگر خسته شدم، چقدر اینها را بزنیم؟ اینها دست بردار نیستند و کوتاه نمی آیند!




    امضاء


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi