ومن گره خواهم زد
چشم ها را با خورشید
دل ها را با محبت
غصه ها را با باد
حسرت ها را با آب
وسبزه عمر را با شادی
روزگارتان چون طبیعت سبز و پر طراوات باد
❤ |
ومن گره خواهم زد
چشم ها را با خورشید
دل ها را با محبت
غصه ها را با باد
حسرت ها را با آب
وسبزه عمر را با شادی
روزگارتان چون طبیعت سبز و پر طراوات باد
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
«بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
به شادیِ رخِ گل، بیخ غم ز دل بر کن»
یک دشت شقایق وحشی، یک دست سبزه نورسته، هزار فرسنگ شکوفه،
محصولِ بازوانِ توانای طبیعت است.
اینک حیاتِ و حشی و ناآرام، رامِ نگاه خورشید است.
زبان چلچله ها، زبانِ گل ها، زبان خاک، همه یکی است.
چشم می چرخانم؛
دستانِ نیازمند طراوت را می بینم که برای چیدنِ گلی دراز شده.
کودکان، پا برهنه می دوند.
به شاخه ها می آویزند و آوازِ شوق سر می دهند.
و زمین می شکفد و خوشه های سبزِ طراوت را به باغ چشم ها هدیه می کند.
نسیم می وزد و بالیدن زندگی را از ژرفای خاک نظاره می کند.
و آب می خروشد و از جویِ سبزِ بهار، جاری می شود.
از بطنِ خاک، هستی می جوشد. در برگ برگِ درخت، حیات جریان دارد.
و زندگی جاری است، چون چشمه های درگذر.
آسمان، حریری است از لطافت، احساسِ شکننده ای است از باران.
و باران می بارد؛
به رنگ صبح، روی فرشی از چمن و زمین سبز می شود
و قصیده بلند آفرینش تکرار می شود.
بویِ تازه باران، بی هیچ وقفه ای می پیچد و جویبار، بی هیچ واهمه ای می جوشد.
در هیچ روزی از سال، زندگی، هستی اش را چنین صادقانه وقف زمین نکرده
و هیچ یک از روزهای سال، به این زیبایی و طراوت نبوده است.
دستِ خیس باران، هنوز بر شانه های سبز زمین است.
خاک، پر از زندگی است.
جوانه های مکرّر تکامل از تنِ زمین روییده.
خواب، چشمانم را پر کرده است.
از این همه شکستن بی درنگ سکوت، از این همه طراوت باید بگویم
و بنویسم که خدا در تمام این لحظه ها جاری است.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
بهانه ای برای رفتن
روز طبیعت، فقط یک بهانه است؛
بهانه ای برای رفتن، دیدن و گره خوردن با آنچه پیش روی چشمانت رشد می کند
و تو صدایِ رشد طبیعت را از میانِ آن همه تازگی و طراوت، می شنوی.
هر کجا گیاهی سر از خاک برون آورده، گُلی روییده، یا طراوتِ بهاری به آن دمیده
و نوای نغمه و سرود شادی در هوا آکنده است، آن جا جایگه شادی و شعف مردم است.
مهم نیست؛
کنار خیابان، تویِ بوستان، کنارِ بزرگ راه یا خارج از شهر و میانِ زمین هایِ خاکی،
مهم فرار از چهار دیواری هایِ خسته کننده است
و ترس از خفه شدن و پوسیدنِ دل، میانِ این دیوارها.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
حس زندگی
تمام این دشت ها مال توست که یک روز تمام را در آن بگردی و با آن زندگی کنی؛
یک روز خارج از آن هیاهو، بگذار لحظه ای به خاطر بیاوری که تو هم عضوی
از این پهنه طبیعتی و تمام دشت ها و دریاها مال توست.
بگذار تا بفهمی که خود را حبس کرده ای و بفهمی بدون آن همه لوازم آسایش،
چه آرامشی در این دشت خوابیده است و دویدن در میان این دشت چه حس کودکانه ای دارد!
پا گذاشتن بر خاکی بدون سنگ فرش، دست زدن در آب جاری رودخانه ها،
دیدن پرواز پرنده ای در آسمان واقعاً آبی، حس زندگی است.
بگذار یک روز را در دسترس نباشی!
باید دیده ها را در چشمه سار وحی شست و طبیعت را با نگاه تقدیس نگریست
که مأوای اشرف کائنات است!
باید پاک بودن را تجربه کرد و چون آب، بی آلایش بود و چون کوه، استوار!
باید جاری بود چون رود و بی کران بود چون دریا!
باید به آفتاب اقتدا کرد و به همه یکسان تابید!
باید چون ابر، کریم بود و چون رعد، با هیبت!
باید در کنج غروب، زانوی «الامان» بغل گرفت و «العجل» سر داد!
باید با چشمانی بارانی، به بدرقه شب رفت و «العفو» خواند!
باید گل واژه ای شد در یک صبح و بر کرانه شفق، تکبیر سر داد
تا بیاید آن که همه در انتظارش لحظه ها را می شمارند.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
«ايمان بياوريم به آغاز فصل سبز»
از زرد بى ترانه ى اكنون سفر كنيم
باور كنيم باور فرداى عشق را
درباوردوباره ى اين شاخه هاى خشك
خنياگر قبيله ى باران، بيا! بيا!
پر كرده ايم دفتر احساس خويش را
در انتظار ديدنت اى گل نشسته ايم
ما در كنار پنجره ى باز فصل سبز
تا بشكفدشكوفه هاى اعجاز فصل سبز
تا درك شاعرانه ى آغاز فصل سبز
در بيت،بيت شعر غزلساز فصل سبز
بيدار شو صميميت راز فصل سبز!
همراه چون تو مى طلبد سازفصل سبز
از واژه هاى ناب هم آواز فصل سبز
مادر كنار پنجره ى باز فصل سبز
ما در كنار پنجره ى باز فصل سبز
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
گره سیزده از زندگیت باز شود
نغمه شوق به آهنگ دلت ساز شود
سوسن و سنبل و مریم همه تقدیم شما
این بهار و صد بهارت با گل آغاز شود
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
همه طبیعت تو را آواز می خوانند
کاش می توانستم به زبان همه سنگ ها، پرنده ها، درخت ها،
ابرها و آب ها با تو حرف بزنم!
تمام طبیعتی که تو آفریده ای، با من حرف می زند؛
اما من هنوز نتوانسته ام با هیچ درختی صحبت کنم.
من هنوز تشنه اینم که کلمه هایم را رودها آواز کنند.
هر طرف که می نگرم، قدرت لایزال تو را می بینم که تو را برایم آواز می کند.
«به دریا بنگرم دریا ته بینم
به صحرا بنگرم صحرا ته بینم
به هر جا بنگرم، کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته بینم»
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
خدایا مهدی بیاید تا همه ی وجودم را به پایش بریزم و برایش
چه زیباست صدای دلپذیر بهاری در این فصل از زندگانی!
درختان زیبا لبخند شکوفه بر لبانشان نشسته است و به قناریان گوش می دهند که می خوانند:
" خوش است خلوت اگر یار، یار من باشد".
باران ، نم نم از دلم و قلبم و احساسم می بارد و مرا بیش تر از قبل دلتنگ می سازد.
با هر گره ای که بر چمنزار میزنم آرزو میکنم او بیاید.
آوای خوش عاشقی را بخوانم همرا با نوای شیرین انتظار.
این روزها همه منتظرند کاش انتظار به سر آید .
مهدی می آید .میدانم .همین روزها می آید .
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
ارزش طبیعت در آیات و روایات
خداوند در آیات بسیاری به طبیعت پرداخته و انسان را به تفکر و تدبر در این آیات بزرگ الهی ترغیب کرده است.
(نحل، آیات ۱۰ و ۱۱؛ سجده، آیه ۲۷؛ فرقان، آیات ۴۵ تا ۵۰؛ انعام، آیه۹۹)
در این آیات به ابعاد مختلف طبیعت و تاثیر آن در زندگی بشر توجه داده شده است.
همچنین در این آیات به این نکته اشاره شده که طبیعت با تنوع رنگها و میوهها و درختان وگیاهان،
چنان نقش ویژهای در زندگی بشر داردکه هرگز نمیتواند دمی از آن جدا شود؛
چرا که تغذیه و بقای انسان به طبیعت و گیاهان است؛ زیرا اگر طبیعت گیاهی نباشد،
انسان فاقد هرگونه تغذیهای خواهد بود؛
چون گیاهان در اشکال گوناگون چون سبزیجات، حبوبات و میوهها، مواد غذایی انسان را تامین میکنند
و حتی گوشتی که انسان از جانوران برای تغذیه استفاده میکند،
با تغذیه جانوران از گیاهان و حبوبات و میوهها تامین میشود.
بنابراین، حیات بشر به گیاه وابسته است و نیستی گیاه به معنای نیستی جانوران و انسان خواهد بود.
(ابراهیم، آیه ۳۲؛ عبس، آیات ۳۲ تا ۳۴)
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)