سلام بر تو و عاشورای بزرگی که در
چشمهای کوچک تو خلاصه شده است.
سلام بر تو که در خنکای لبخند حسین علیهالسلام رها بودی
و پا به پای آبله، زخمهایش را به جستجو.
سلام بر کوچکی گامهایت؛
به تو و خاطرات در آتش رها ماندهات.
سلام بر تو که آتش،
کوتاهتر از دامنت نیافت.
تو را خوبتر از شام غریبان، زینب میشناسد
و تو بهتر از همه، شام غریبان را.
دستهایت کوچک بودند
برای به آغوش کشیدن صبر و سختی.
اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی
از دردها و دلتنگیها!
صبر را از چه کسی به ارث برده بودی،
نمیدانم! اما ایمان، همپای تو بزرگ شده بود.
همسن و سالهایت، سرگرم بازی بودند؛
اما تو انگار رسالتت بود که انسان را سربلند کنی.