صفحه 5 از 16 نخستنخست 12345678915 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 151

موضوع: آفتاب حسن : رویکردی تحلیلی به زندگانی امام حسن مجتبی (علیه السلام)

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    هم چنین داستان مشهوری است که درباره گذشت امام از بی ادبی مردی شامی می باشد. خود آن شخص می گوید:
    به مدینه رفته بودم. مردی را دیدم که بر مرکبی گران قیمت سوار شده و لباس های نفیسی پوشیده بود. از شکوه او خوشم آمد. پرسیدم: «او که بود؟». گفتند:«حسن بن علی بن ابی طالب».
    وقتی نام علی را شنیدم، سینه ام دریایی از کینه و دشمنی علیه آن سوار گردید. نسبت به او رشک بردم که چرا علی باید چنین فرزندی داشته باشد. از این رو، نزد او رفتم و با تندی گفتم: «تو پسر علی هستی؟» فرمود: «آری! فرزند اویم».
    ________________________________________
    1- تحفه الواعظین، ج 2، ص 106، برگرفته از: محمود شریعت زاده خراسانی، در سایه اولیای خدا، ج 1، ص 273 .
    ص:46
    سپس من تا توانستم به او و پدرش ناسزا گفتم. او صبر کرد تا سخنانم پایان یابد. سپس با خوش رویی از من پرسید:
    به گمانم در این شهر غریبی. اگر به خانه نیاز داری، به تو خانه می دهم؛ اگر به مال نیاز داری به تو ببخشم و اگر کمک دیگری می خواهی، بگو تا انجام دهم. شاید مرا باکس دیگری اشتباه گرفته ای. اگر جایی می خواهی بروی تو را راهنمایی کنم و اگر بارت سنگین است، در آوردن آن به تو کمک کنم؛ اگر گرسنه ای سیرت کنم؛ اگر برهنه ای، تو را بپوشانم، اگر بارت را به خانه من بیاوری و تا وقتی که در این شهر هستی میهمان من باشی، خوشحال می شوم. منزل من بزرگ است و برای آسایش تو فراهم است.
    مرد شامی با دیدن این همه گذشت و مهربانی، گزیری جز اشک شرمساری نداشت. گریه می کرد و می گفت:
    گواهی می دهم که جانشین خدا بر زمینی و خدا بهتر می داند که بار رسالت را بر دوش چه کسی گذارد. تا اکنون تو و پدرت را بیش تر از همه مردم دشمن می داشتم، ولی اکنون تو دوست داشتنی ترین بندگان خدا پیش من هستی.
    سپس آن مرد به خانه امام مجتبی علیه السلام رفت و تا وقتی که در مدینه حضور داشت، میهمان حضرت بود. از آن پس، از بهترین دوستداران آن خاندان گردید.(1)
    گستره گذشت و مهرورزی امام، آن قدر پردامنه بود که قاتل او را هم در برگرفت. هم چنان که عمر بن اسحاق می گوید: من و حسین علیه السلام در لحظه شهادت، نزد امام مجتبی علیه السلام بودیم که فرمود:
    بارها به من زهر داده اند، ولی این بار تفاوت می کند؛ زیرا این بار جگرم را قطعه قطعه کرده
    ________________________________________
    1- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 19.
    ص:47
    است.
    حسین علیه السلام با ناراحتی پرسید: «چه کسی شما را زهر داده است؟» فرمود:
    از او چه می خواهی. می خواهی او را بکشی؟ اگر آن کسی باشد که من می دانم، خشم و عذاب خداوند بیش تراز تو خواهد بود. اگر هم او نباشد، دوست ندارم که به خاطر من، بی گناهی گرفتار شود.(1)






    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #42

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    9. میهمان نوازی

    امام همواره از میهمانان پذیرایی می کرد. گاه از اشخاصی پذیرایی می کرد که حتی آنان را نمی شناخت. به ویژه، امام به پذیرایی از بینوایان علاقه زیادی داشت.آنان را به خانه خود می برد و به گرمی پذیرایی می کرد و به آن ها لباس و مال می بخشید.(2)
    در سفری که امام حسن علیه السلام به همراه امام حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر به حج می رفتند. شتری که بار آذوقه بر آن بود، گم شد و آن ها در میانه راه گرسنه و تشنه ماندند. این هنگام، متوجه خیمه ای شدند که در آن پیرزنی تنها زندگی می کرد. از او آب و غذا خواستند. پیرزن نیز که انسان مهربان و میهمان نوازی بود، تنها گوسفندی را که داشت دوشید و گفت: برای غذا نیز آن را ذبح کنید تا برای شما غذایی آماده کنم. امام نیز آن گوسفند را ذبح نمود و زن، از آن غذایی برای ایشان درست کرد. آنان غذا را خوردند و پس از صرف غذا از وی تشکر کردند و گفتند: «ما افرادی از قریش هستیم که به حج می رویم. اگر به مدینه آمدی نزد ما بیا تا میهمان نوازی ات را جبران کنیم.» سپس از زن
    ________________________________________
    1- اسدالغابه، ج 2، ص 15.
    2- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، صص 16 و 17.
    ص:48
    خداحافظی کردند و به راه خویش ادامه دادند. شب هنگام، شوهر زن به خیمه اش آمد و او داستان میهمانی را برایش بازگفت. مرد خشمگین شد و گفت: «چگونه در این برهوت، تنها گوسفندی که همه دارایی مان بود رابرای کسانی که نمی شناختی کشتی؟» مدت ها از این جریان گذشت تا این که بادیه نشینان به جهت فقر و خشک سالی به مدینه سرازیر شدند. آن زن نیز به همراه شوهرش به مدینه آمد. در یکی از همین روزها، امام مجتبی علیه السلام همان پیرزن را در کوچه دید و فرمود: «ای کنیز خدا! آیا مرا می شناسی». گفت: نه، فرمود: «من همان کسی هستم که مدت ها پیش به همراه دو نفر در خیمه توشدیم. نامم حسن بن علی است. پیرزن خوش حال شد و عرض کرد: پدر و مادرم به فدای تو باد!
    امام به پاس فداکاری و پذیرایی او، هزار گوسفند و هزار دینار طلا به او بخشید و او را نزد برادرش حسین علیه السلام فرستاد. او نیز همان مقدار به او گوسفند و دینار طلا بخشید و وی را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد. عبدالله نیز به پیروی از پیشوایان خود، همان مقدار را به آن پیرزن بخشید.(1) حضرت با این سپاس گذاری، هم از میهمان غریبی پذیرایی کرد و هم جایگاه و ارزش میزبانی او را به جهت عمل نیکویش، پاس داشت. بارها درباره فقیرانی که از ایشان پذیرایی کرده بودند می فرمود:
    فضیلت با آنان است. اگر چه پذیرایی شان اندک است و مالی ندارند، ولی برترند، زیرا آنان غیر از آن چه که ما را به آن پذیرایی می کنند چیز دیگری ندارند و از همه چیز خود گذشته اند، ولی ما بیش از آن چه پیش میهمان می گذاریم اموال داریم.(2)
    ________________________________________
    1- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 16؛ کشف الغمه، ج 2، ص 133. باگزینش
    2- بحارالانوار، ج 43، ص 253.
    ص:49







    امضاء


  4. Top | #43

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    10. بردباری

    از سخت ترین دوران زندگانی با برکت امام مجتبی علیه السلام، دوران پس از صلح با معاویه بود. ایشان سختی این سال های ستم را با بردباری وصف ناشدنی اش سپری می کرد. در این سال ها، ایشان از غریبه و آشنا سخنان زشت و گزنده می شنید. و زخم خدنگ بی وفایی می خورد. بسیاری از دوستان به ایشان پشت کرده بودند. روزگار، برایشان به سختی می گذشت. ناسزا گفتن به علی علیه السلام، شیوه سخن رانان شهر شده بود. هرگاه امام را می دیدند می گفتند: «السّلامُ عَلَیک یا مُذِلَّ المُومنین؛ سلام بر تو ای خوارکننده مؤمنان».(1)
    در حضور ایشان، زبان به هتک و دشنام علی علیه السلام می گشودند و امام با بردباری و مظلومیت بسیار هتاکی ها و دشنام ها را تحمل می کرد.
    روزی ایشان وارد مجلس معاویه شد. مجلسی شلوغ و پرازدحام بود. امام جای خالی نیافت و ناگزیز نزدیک پای معاویه که بالای منبر بود، نشست. معاویه با دشنام به علی علیه السلام سخنش را آغاز کرد و درباره خلافت خودش سخن راند و گفت: «من از عایشه در شگفتم که مرا در خور خلافت ندیده است و فکر می کند که این جایگاه، حق من نیست.» سپس با حالتی تمسخرآمیز گفت: «زن را به این سخنان چه کار؟! خدا از گناهش بگذرد. آری! پدر این مرد [با اشاره به امام مجتبی علیه السلام ] در کار خلافت با من سرستیز داشت، خدا هم جانش را گرفت».
    امام علیه السلام فرمود: «ای معاویه! آیا از سخنان عایشه تعجب می کنی؟» معاویه گفت:
    ________________________________________
    1- بحارالانوار، ج 75، ص 287.
    ص:50
    «بله به خدا!» امام علیه السلام فرمود: «می خواهی عجیب تر از آن را برایت بگویم؟» گفت: «بگو». امام علیه السلام پاسخ داد: «عجیب تر از این که عایشه تو را قبول ندارد، این است که من پای منبر تو و نزد پای تو بنشینم.»(1)
    این بردباری تا جایی بود که مروان بن حکم _ دشمن سرسخت امام _ با حالتی اندوهگین در تشییع پیکر ایشان شرکت کرد و در پاسخ آنانی که به او می گفتند تو تا دیروز با او دشمن بودی، گفت:
    او کسی بود که بردباریش با کوه ها سنجیده نمی شد.(2)





    امضاء


  5. Top | #44

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    11. بخشندگی و برآوردن نیازهای دیگران

    می توان گفت که بارزترین ویژگی امام مجتبی علیه السلام که بهترین سرمشق برای دوستداران او است، بخشندگی بسیار و دستگیری از دیگران است. ایشان به بهانه های مختلف همه را از خوان کرم خویش بهره مند می ساخت و آن قدر بخشش می کرد تا شخص نیازمند بی نیاز می شد؛ زیرا طبق تعالیم اسلام بخشش باید به گونه ای باشد که فرهنگ تکدی گری را ریشه کن سازد و در صورت امکان شخص را از جرگه نیازمندان بیرون گرداند.
    روزی حضرت مشغول عبادت بود. دید فردی در کنار او نشسته است و به درگاه خدا می گوید: «خدایا! ده هزار درهم به من ارزانی دار». حضرت به خانه
    ________________________________________
    1- میرزا محمد تقی سپهر، ناسخ التواریخ، ج 2، ص 293.
    2- هاشم معروف الحسینی، زندگی دوازده امام، ج 1، ص 506.
    ص:51
    آمد و برای او ده هزار درهم فرستاد.(1)
    نوشته اند شخصی از امام مجتبی علیه السلام کمک خواست. امام نیز به او پنجاه هزار درهم نقره و پانصد دینار طلا بخشید. آن مرد به امام عرض کرد: «اکنون باربری نیز به من بده تا این همه سکه را حمل کنم». امام علیه السلام نیز باربری به همراه جامه اطلس خود به او بخشید!
    امام حسن مجتبی علیه السلام هیچ گاه سائلی را از خود نمی راند و هرگز پاسخ «نه» به نیازمندان نمی فرمود و تمامی جنبه های معنوی بخشش را در نظر می گرفت.
    آورده اند مردی نزد امام مجتبی علیه السلام آمد و ابراز نیازمندی کرد. امام برای این که کمک رو در رو نبوده باشد و سبب شرمندگی آن مرد نگردد، فرمود: «آنچه را می خواهی در نامه ای بنویس و برای ما بفرست تا نیازت برآورده شود». آن مرد رفت و نیازهای خود را در نامه ای به امام فرستاد. حضرت نیز آن چه را خواسته بود برایش فرستاد. شخصی که در آن جا حضور داشت، به امام عرض کرد: به راستی چه نامه پربرکتی برای آن مرد بود! امام در پاسخ او فرمود:
    برکت این کار برای من بیش تر بود که سبب شد شایستگی انجام این کار نیک را بیابم؛ زیرا بخشش راستین آن است که بدون درخواست شخص، نیازش را برآوری، ولی اگر آن چه را خواسته است، به او بدهی، در واقع قیمتی است که برای آبرویش پرداخته ای.(2)
    روزی عثمان بن عفان در مسجد نشسته بود که مرد فقیری وارد مسجد شد. نزد او رفت و درخواست کمک کرد. عثمان به او پنج درهم داد. آن مرد نگاهی به سکه ها کرد و گفت: مرا نزد کسی راهنمایی کن [تا کمک بیش تری
    ________________________________________
    1- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 17.
    2- المحاسن و المساوی، ص 55، برگرفته از: سید هاشم رسول محلاتی، زندگانی امام مجتبی علیه السلام، ص 336 .
    ص:52
    به من کند]. عثمان او را به امام مجتبی علیه السلام که به همراه حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر نشسته بودند فرستاد و گفت: «نزد آن چند جوان برو و از آن ها کمک بخواه». فقیر پیش آن ها رفت و نیاز خود را بیان داشت. امام حسن علیه السلام برای نمایاندن جنبه های تربیتی بخشش، از مرد پرسید:
    کمک خواستن از دیگران، تنها در سه مورد رواست: 1 _ خون بهایی به گردن انسان باشد و توان پرداخت آن را نداشته باشد؛ 2 _ بدهی سنگینی داشته باشد و از عهده پرداخت آن برنیاید؛ 3 _ درمانده ای باشد که دستش به جایی نمی رسد. تو کدام یک از این سه دسته هستی.
    مرد فقیر سبب نیازمندی خود را بیان کرد. سپس امام حسن علیه السلام پنجاه دینار طلا به او بخشید. حضرت امام حسین علیه السلام به پیروی از ایشان و نیز رعایت جایگاه امامت، چهل و نه درهم و عبدالله بن جعفر نیز با همین انگیزه چهل و هشت درهم به او کمک کردند. عثمان با دیدن این جریان گفت:
    این خاندان کانون علم و حکمت و سرچشمه همه نیکی ها هستند.(1)
    امام برآوردن نیاز دیگران را در هر حالی در اولویت قرار می دادند. ابن عباس می گوید: با امام مجتبی علیه السلام در مسجد الحرام بودم. حضرت در آن جا معتکف و مشغول طواف بودند. نیازمندی نزد ایشان آمد و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا به فلان شخص مقداری بدهکارم و از عهده قرض او بر نمی آیم. اگر ممکن است [مرا کمک کنید ] امام فرمود:
    «به صاحب این خانه [و اشاره به کعبه کرد] متأسفانه در حال حاضر، پولی در اختیار ندارم» شخص نیازمند گفت: ای فرزند رسول خدا! پس از او بخواهید که به من مهلت بدهد؛ چون مرا تهدید کرده است که اگر بدهی خود را
    ________________________________________
    1- بحارالانوار، ج 43، ص 333.
    ص:53
    نپردازم، مرا به زندان بیندازد. حضرت طواف خود را قطع کرد و همراه آن مرد به راه افتاد تا نزد طلبکارش بروند و از او مهلت بگیرند.
    ابن عباس می گوید عرض کردم: یابن رسول الله! گویا فراموش کرده اید که در مسجد قصد اعتکاف کرده اید.(1) حضرت فرمود: «نه فراموش نکرده ام؛ ولی از پدرم شنیدم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: هر کس حاجت برادر مؤمن خود را برآورد، نزد خدا مانند کسی است که نه هزار سال روزها روزه گرفته و شب ها را به عبادت گذرانیده است.»(2)
    ص:55
    نوک نیزه اش خون می ریخت. محمد حنفیه به شتر نحر شده و نیزه خونین نگریست و شرمنده شد. امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود:
    شرمنده نشو؛ زیرا او فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است و تو فرزند علی هستی.(1)
    امام مجتبی علیه السلام در دیگر جنگ های آن دوران نیز شرکت کرده و دلاوری های بسیاری از خود نشان داد. معاویه درباره دلاوری های او می گفت:
    او فرزند کسی است که به هر کجا می رفت، مرگ نیز همواره به دنبالش بود (کنایه از این که نترس بود و از مرگ نمی هراسید).(2)







    امضاء


  6. Top | #45

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    12. فروتنی
    12. فروتنی
    امام مانند جدش رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بدون هیچ تکبری روی زمین می نشست و با تهی دستان هم سفره می شد. روزی سواره از محلی می گذشت که دید گروهی از بینوایان روی زمین نشسته اند و مقداری نان را پیش خود گذارده اند و می خورند. وقتی امام حسن علیه السلام را دیدند، به ایشان تعارف کردند و حضرت را سر سفره خویش خواندند. امام از مرکب خویش پیاده شد و این آیه را تلاوت کرد: «اِنّه لایُحبُ المُستَکبرین؛ خداوند خود بزرگ بینان را دوست نمی دارد.» (نحل: 23) سپس سرسفره آنان نشست و مشغول خوردن گردید. وقتی همگی سیر شدند، امام آن ها را به منزل خود فرا خواند و از آنان پذیرایی نمود و به آنان پوشاک هدیه کرد.(3)
    همواره دیگران را نیز بر خود مقدم می داشتند و پیوسته با احترام و فروتنی با مردم برخورد می کردند. روزی ایشان در مکانی نشسته بود. برخاست که
    ________________________________________
    1- انسان معتکف پیش از پایان اعتکاف، جز برای کارهای ضروری نمی تواند از مسجد خارج شود.
    2- شیخ عباس قمی، سفینه البحار، باب الحاء.
    3- بحارالانوار، ج 43، ص 352.
    ص:54
    برود، ولی در این لحظه پیرمرد فقیری وارد شد. امام به او خوش آمد گفت و برای ادای احترام و فروتنی به او، فرمود:
    ای مرد! وقتی وارد شدی که ما می خواستیم برویم. آیا به ما اجازه رفتن می دهی؟
    و مرد فقیر عرض کرد: بله ای پسر رسول خدا!(1)
    13. شجاعت
    13. شجاعت
    شجاعت، میراث ماندگار علی علیه السلام بود و امام مجتبی علیه السلام میراث دار آن بزرگوار. در کتاب های تاریخی آمده است که علی علیه السلام در تقویت این روحیه در کودکانش، خود به طور مستقیم دخالت می کرد. شمشیر زنی و مهارت های نظامی را از کودکی به آنان می آموخت و پشتیبانی از حق و حقیقت را به آنان درس می داد. میدان های نبرد، مکتب درس شجاعت علی علیه السلام به فرزندانش بود.
    با آغاز خلافت علی علیه السلام، کشمکش ها نیز آغاز شد. نخستین فتنه، جنگ جمل بود که به بهانه خونخواهی عثمان بر پا گردید. شعله های جنگ زبانه می کشید. علی علیه السلام پسرش محمد بن حنفیّه را فراخواند و نیزه خود را به او داد و فرمود: «برو شتر عایشه را نحر کن». محمد بن حنفیّه نیزه را گرفت و حمله کرد، ولی کسانی که به سختی اطراف شتر عایشه را گرفته بودند. حمله او را دفع کردند. او چندین بار حمله کرد، ولی نمی توانست خود را به شتر برساند. ناچار نزد پدر آمد و اظهار ناتوانی کرد. امام نیزه را پس گرفته و به حسن علیه السلام داد. او نیزه را گرفت و به سوی شتر تاخت و پس از مدتی کوتاه، بازگشت، در حالی که از
    ________________________________________
    1- ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 114، برگرفته از: زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام، ص 330.
    ص:55
    نوک نیزه اش خون می ریخت. محمد حنفیه به شتر نحر شده و نیزه خونین نگریست و شرمنده شد. امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود:
    شرمنده نشو؛ زیرا او فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است و تو فرزند علی هستی.(1)
    امام مجتبی علیه السلام در دیگر جنگ های آن دوران نیز شرکت کرده و دلاوری های بسیاری از خود نشان داد. معاویه درباره دلاوری های او می گفت:
    او فرزند کسی است که به هر کجا می رفت، مرگ نیز همواره به دنبالش بود (کنایه از این که نترس بود و از مرگ نمی هراسید).(2)

    امضاء


  7. Top | #46

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    13. شجاعت

    شجاعت، میراث ماندگار علی علیه السلام بود و امام مجتبی علیه السلام میراث دار آن بزرگوار. در کتاب های تاریخی آمده است که علی علیه السلام در تقویت این روحیه در کودکانش، خود به طور مستقیم دخالت می کرد. شمشیر زنی و مهارت های نظامی را از کودکی به آنان می آموخت و پشتیبانی از حق و حقیقت را به آنان درس می داد. میدان های نبرد، مکتب درس شجاعت علی علیه السلام به فرزندانش بود.
    با آغاز خلافت علی علیه السلام، کشمکش ها نیز آغاز شد. نخستین فتنه، جنگ جمل بود که به بهانه خونخواهی عثمان بر پا گردید. شعله های جنگ زبانه می کشید. علی علیه السلام پسرش محمد بن حنفیّه را فراخواند و نیزه خود را به او داد و فرمود: «برو شتر عایشه را نحر کن». محمد بن حنفیّه نیزه را گرفت و حمله کرد، ولی کسانی که به سختی اطراف شتر عایشه را گرفته بودند. حمله او را دفع کردند. او چندین بار حمله کرد، ولی نمی توانست خود را به شتر برساند. ناچار نزد پدر آمد و اظهار ناتوانی کرد. امام نیزه را پس گرفته و به حسن علیه السلام داد. او نیزه را گرفت و به سوی شتر تاخت و پس از مدتی کوتاه، بازگشت، در حالی که از
    ________________________________________
    1- ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 114، برگرفته از: زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام، ص 330.
    ص:55
    نوک نیزه اش خون می ریخت. محمد حنفیه به شتر نحر شده و نیزه خونین نگریست و شرمنده شد. امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود:
    شرمنده نشو؛ زیرا او فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است و تو فرزند علی هستی.(1)
    امام مجتبی علیه السلام در دیگر جنگ های آن دوران نیز شرکت کرده و دلاوری های بسیاری از خود نشان داد. معاویه درباره دلاوری های او می گفت:
    او فرزند کسی است که به هر کجا می رفت، مرگ نیز همواره به دنبالش بود (کنایه از این که نترس بود و از مرگ نمی هراسید).(2)
    امضاء


  8. Top | #47

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    فصل سوم: امام حسن علیه السلام در نگاه دیگران
    1. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
    شیفتگی و علاقه زیاد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به امام حسن علیه السلام به اندازه ای بود که در زمان زندگانی ایشان، همه مردم جایگاه وارسته امام حسن علیه السلام را می شناختند. پیامبر بسیار می فرمود:
    حسن از من و من از اویم. هر کس او را دوست بدارد، خدا دوستش خواهد داشت.(3)
    پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همواره امام حسن و امام حسین را بر دوش خود سوار می کرد و
    ________________________________________
    1- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 21 .
    2- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 73 .
    3- بحارالانوار، ج 43، ص 306.
    ص:56
    می فرمود:
    به خدا قسم شما دو نفر (حسن و حسین) را گرامی می دارم، زیرا خدا شما را گرامی داشته است.(1)
    و نیز همواره می فرمود:
    حسن گل خوشبوی من است.
    و می فرمود:
    پروردگارا! من او (حسن علیه السلام ) را دوست دارم، پس تو هم او را و هر که او را دوست دارد، دوست بدار.
    و نیز می فرمود:
    هر که مرا دوست دارد، باید او را دوست بدارد.(2)
    ابراز محبت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نسبت به امام حسن علیه السلام تا جایی بود که همواره مردم او را در آغوش پیامبر می دیدند. گاهی که پیامبر بالای منبر مشغول سخنرانی بودند. با دیدن امام حسن علیه السلام سخنانشان را قطع می کرد و از منبر به پایین می آمد. سپس او را در آغوش می گرفت و به او محبت و مهرورزی می کرد.(3)
    همواره او را می بوسید و سه مرتبه این سخن را تکرار می کرد:
    ________________________________________
    1- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 27.
    2- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 25 .
    3- کشف الغمه، ج 2، ص 190.
    ص:57
    خداوندا! من او را دوست دارم و هر که او را دوست بدارد نیز دوست خواهم داشت.(1)
    روزی در نماز جماعت، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به سجده رفت و سجده را طولانی کرد تا جایی که بعضی از نمازگزاران شگفت زده شدند. وقتی نماز تمام شد، از ایشان پرسیدند: «ای رسول خدا، سجده را به اندازه ای طولانی کردید که ما فکر کردیم در سجده بر شما وحی نازل شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
    خیر وحی بر من نازل نشد، ولی فرزندم حسن بر دوش من رفته بود و من می خواستم او خود پایین بیاید. از همین رو، صبر کردم و سجده ام طولانی شد.(2)
    این ابراز محبت تا جایی بود که گاه تعجب دیگران را بر می انگیخت و از خود می پرسیدند چرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم این اندازه حسن علیه السلام و برادرش حسین علیه السلام را دوست می دارد. این در حالی است که پیامبر جز حسن و حسین علیه السلام، نوه های دیگری نیز داشتند، ولی به آن ها این اندازه علاقه نشان نمی دادند! پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در پاسخ پرسش کنندگان می فرمود:
    این دو (حسن و حسین علیهماالسلام ) دو گل خوشبوی من در دنیا هستند.(3)
    امضاء


  9. Top | #48

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    بارها در کوچه های مدینه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را می دیدند که حسن علیه السلام را بردوش راست و حسین علیه السلام را بر دوش چپ خود سوار کرده بود. ابوبکر حضرت را دید و گفت: ای رسول خدا! بردن هر دوی آن ها برای شما دشوار است. یکی از آن ها را به من بدهید. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
    ________________________________________
    1- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 25 .
    2- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 24.
    3- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 25؛ بحارالانوار، ج 43، ص 264.
    ص:58
    «هم مرکب آن ها مرکب خوبی است و هم خود این دو خوب سوارکارانی هستند. البته پدرشان از این دو بهتر و برتر است». سپس فرمود: «ای مسلمانان! آیا شما را به کسی که جدّ و جدّه اش بهترین مردم اند، سفارش بکنم!» گفتند: آری!
    پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «حسن و حسین علیهماالسلام که جدشان آخرین پیامبران و جده شان حضرت خدیجه دختر خویلد بانوی زنان بهشت است». دوباره فرمود: «بگویم چه کسی پدر و مادرش بهترین بندگان خدا هستند؟ گفتند: بلی! فرمود: «حسن و حسین علیه السلام که پدرشان علی بن ابی طالب و مادرشان فاطمه دختر پیامبر است». باز پرسید: آیا شما را به کسی که عمه و عمویشان بهترین مردم هستند سفارش بکنم؟» گفتند: بلی یا رسول الله! فرمود: حسن و حسین علیه السلام عمویشان جعفر بن ابی طالب و عمه شان امّ هانی دختر ابی طالب است». سپس پرسید: «آی مردم! آیا می خواهید بدانید خاله و دایی چه کسانی از همه بهترند؟» عرض کردند: «بلی! فرمود: «حسن و حسین علیه السلام دایی شان قاسم پسر رسول خدا و خاله شان زینب دختر رسول خداست».
    آن گاه دست به دعا برداشت و فرمود:
    خداوندا! تو می دانی که حسن و حسین بهشتی اند. پدرشان در بهشت، مادرشان در بهشت، جد و جده شان در بهشت، عمه و عمویشان در بهشت و خاله و دایی شان در بهشت هستند. پس هرکس آن دو را دوست دارد، بهشتی و هرکس دوست داران آن ها را هم دوست بدارد، بهشتی است.(1)
    امضاء


  10. Top | #49

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    «نوشته اند روزی حضرت زهرا علیهاالسلام مشغول پختن غذا بود که پیامبر
    ________________________________________
    1- بحارالانوار، ج 43، ص 302.
    ص:59
    صلی الله علیه و آله وسلم به خانه ایشان آمد و با فاطمه علیهاالسلام مشغول صحبت شد. علی علیه السلام نیز در گوشه ای کنار حسین علیه السلام خوابیده بود. در این هنگام، حسن علیه السلام بیدار شد و به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گفت: پدر! تشنه ام. حضرت او را در آغوش گرفت و کنار شترش که شیرده بود برد. سپس شیرآن را دوشید و خواست به او بنوشاند که حسین علیه السلام نیز بیدار شد و ابراز تشنگی کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: حسینم! برادرت از تو بزرگ تر است و پیش از تو از من آب خواسته است. نخست به او شیر بنوشانم، ولی حسین خردسال نیز، کودکانه درخواست آب کرد. در این حال، فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: پدر! گویا حسن را بیش تر از حسین دوست می دارید؟ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: خیر! هر دوی آن ها نزد من یکسان اند، ولی اول حسن در خواست آب کرده است. دخترم! من و تو این دو و آن کسی که خوابیده (علی علیه السلام ) در بهشت در یک مرتبه و در یک جایگاه خواهیم بود.(1)
    امضاء


  11. Top | #50

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    گاه در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خطبه می خواند، از منبر بالا می رفت و برگردن آن حضرت سوار می شد و پاهای خود را روی دوش پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آویزان می کرد؛ به گونه ای که برق خلخال پای او دیده می شد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هم چنان به خطبه اش ادامه می داد تا این که از منبر پایین می آمد.(2)
    ________________________________________
    1- سلیم بن قیس، اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم، ص 401 .
    2- سلیم بن قیس، اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم، ص 405.
    ص:60
    2. امیرالمؤمنین علی علیه السلام
    امام علی علیه السلام دستور می داد که امام حسن علیه السلام در حضور خود به قضاوت بپردازد. سپس با دیدن تیزهوشی و تیز بینی امام حسن علیه السلام در مسایل، وی را با پیامبران الهی علیه السلام می سنجید و می فرمود:
    ای مردم! پسرم حسن می داند همان چیزی را که خدا به سلیمان بن داود آموخته بود.(1)
    3. امام صادق علیه السلام
    امام صادق علیه السلام درباره جایگاه امام مجتبی علیه السلام فرمود:
    حسن بن علی علیه السلام عابدترین و زاهدترین و برترین فرد روزگار خود بود. هنگامی که به حج می رفت با پای پیاده می رفت و حتی بارها با پای برهنه از مدینه به سوی مکه روانه می شد. به هنگام یادِ مرگ و قبر و برانگیخته شدن در روز رستاخیز و به دست گرفتن نامه اعمال به سختی می گریست. هرگاه سخن از گذشتن از صراط و عرضه اعمال به خداوند به بیان می آمد، آن چنان ناله می زد که همگان برای حال او نگران می شدند. وقتی به نماز به پا می خاست در برابر پروردگار می ایستاد، تمام بدنش از ترس خدا می لرزید. آن گاه که یاد بهشت و جهنم می افتاد نگرانی عجیبی سراپایش را فرا می گرفت و به سان انسان عقرب گزیده ناله می کرد و به خود می پیچید. از خدا بهشت را می خواست و از جهنمش دوری می گزید. اعمال و رفتار او به گونه ای بود که هر بیننده ای را به یاد خدا می انداخت. سخنی راست، درست و شیوا داشت. هرگاه قرآن، مؤمنان را خطاب می کرد که «یا اَیهّا الَذین آمنوا...» پاسخ می گفت: «لَبیک اللّهم لَبیک».(2)
    ________________________________________
    1- مناقب آل ابی طالب علیه السلام، ج 4، ص 10 .
    2- بحارالانوار، ج 43، ص 331.
    ص:61
    4. محمد بن حنفیه
    وی پس از شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام بر مزار ایشان، حاضر می شد و با اندوه می گفت:
    خدای تو را رحمت کند، ای ابامحمد. همان گونه که زندگانی ات سبب سربلندی و افتخار ما بود، شهادتت نیز به همان اندازه سنگین و کمرشکن بود. چه روح بزرگواری داشتی و چه پربرکت بود. آن بدن که کفن او را در برگرفت. آری! چگونه چنین نباشد که تو فرزند هدایت بودی و هم پیمان پرهیزکاری. در دامن اسلام پرورش یافته بودی و از سینه ایمان شیر نوشیده بودی. تو آن همه پیشینه درخشان و مراتب بزرگ را به نام خود رقم زدی....(1)
    5. عبدالله بن عباس
    هرگاه ابن عباس می دید که امام حسن یا امام حسین علیهماالسلام می خواهند بر مرکب خود سوار شوند، جلو می رفت و رکاب ایشان را می گرفت و پارچه روی مرکب و لباس امام را می تکاند و آنان را بدرقه می کرد. مدارک بن زیاد با دیدن این صحنه، او را سرزنش کرد، ولی ابن عباس با تندی گفت:
    ای نادان و بی خرد! هیچ می دانی اینان کیستند؟! اینان فرزندان رسول خدایند! آیا این نعمت خدا نیست که بر من ارزانی شده است تا رکاب آن دو بزرگوار را بگیرم و بر مرکب سوارشان سازم و لباس شان را مرتب نمایم.(2)
    6. انس ابن مالک
    انس ابن مالک نیز درباره امام حسن علیه السلام گفته است:
    ________________________________________
    1- مروج الذهب، ج 2، ص 3؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 200.
    2- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 400.
    ص:62
    کسی به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شبیه تر از حسن بن علی علیه السلام نبود.(1)
    7. عایشه
    عایشه می گفت: هرکس می خواهد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را ببیند به این پسر نگاه کند.(2) او می گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را می دیدم که حسن را به سینه می چسبانید و می فرمود:
    بار خدایا، این پسر من است. او را دوست دارم. تو نیز او را دوست بدار و هر کسی که او را دوست می دارد، دوست خود بدار.(3)
    8. ابوهریره
    ابوهریره می گفت: هرگاه حسن بن علی علیه السلام را می دیدم، اشک از دیدگانم سرازیر می شد؛ زیرا روزی او را دیدم که می دوید و خود را در دامان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می انداخت. در آن حال، رسول خدا او را در آغوش می فشرد و در دهان حسن علیه السلام می فرمود: خدایا من او را دوست دارم و نیز هر که او را دوست بدارد، دوست دارم!(4)
    9. سعد بن ابی وقاص
    سعد می گوید: نزد رسول خدا بودم و حسن و حسین علیهماالسلام در پیش روی او بازی می کردند. عرض کردم ای رسول خدا! آیا این دو را دوست می داری؟ فرمود: چگونه این دو را دوست نداشته باشم که این ها گلهای
    ________________________________________
    1- بحارالانوار، ج 43، ص 301
    2- حیاه امام الحسن بن علی علیه السلام، ج 1، ص 67.
    3- علی المتقی بن حسام الدین هندی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج 7، ص 104.
    4- بحارالانوار، ج 43، ص 266.
    ص:63
    خوشبوی من در دنیا هستند و من آن ها را می بویم.(1)
    10. ابوبکر
    ابوبکر درباره امام حسن و امام حسین علیه السلام گفته است:
    حسن و حسین علیهماالسلام را دیدم، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نماز می خواند و آن دو بر پشت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سوار شده بودند. رسول خدا آن دو را با دست خود نگه داشت و آنان را به آهستگی بر زمین گذارد که برخیزند و آنان به راحتی بر زمین ایستادند. وقتی نمازش به پایان رسید، آن دو را در دامان خود نشانید و نوازش کرد و فرمود:
    این دو پسر، دو گل خوش بوی من در این دنیایند.(2)
    ________________________________________
    1- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 383.
    2- محمدبن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 25.
    ص:64
    امضاء


صفحه 5 از 16 نخستنخست 12345678915 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi