صفحه 6 از 12 نخستنخست ... 2345678910 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 118

موضوع: مشرب مهر، روشهای تربیت در نهج البلاغه

  1. Top | #51

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    یاد مرگ، انسان را از فرو رفتن در دام دنیا باز می دارد و سرکشی آدمی را مهار می زند و از این رو یاد مرگ و ذکر معاد بالاترین ذکرهاست. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرزند خود حسن (علیه السلام) را بدین روش نیکوی تربیتی، یاد آور شده و فرموده است:
    یا بنی، أکثر من ذکر الموت، و ذکر ما تهجم علیه، و تفضی بعد الموت الیه، حتی یأتیک و قد أخذت منه حذرک، و شددت له أزرک، و لا یأتیک بغتة فیبهرک. و ایاک أن تغتر بما تری من اخلاد أهل الدنیا الیها، و تکالبهم علیها، فقد نباک الله عنها، و نعت هی لک عن نفسها، و تکشفت لک عن مساویها، فانما أهلها کلاب عاویة، و سباع ضاریة، یهر بعضها علی بعض، و یأکل عزیرها ذلیها، و یقهر کبیرها صغیرها. نعم معقلة، و أخری مهملة، قد أضلت عقولها، و رکبت مجهولها. سروح عاهة بواد وعث، لیس لها راع یقیمها، و لا مسیم یسیمها. سلکت بهم الدنیا طریق العمی، و أخذت بأبصارهم عن منار الهدی، فتاهوا فی حیرتها، و غرقوا، فی نعمتها، و اتخذوها ربا، فلعبت بهم و لعبوا بها، و نسوا ما وراءها.(127)
    فرزندم! بسیار یاد مرگ کن، و یاد آنچه با آن بر می آیی، و آنچه پس از مردن روی بدان نمایی، تا چون بر تو در آید ساز خویش را آراسته باشی و کمر خود را بسته، و ناگهان نیاید و تو را مغلوب نماید؛ و مبادا فریفته شوی که بینی دنیاداران به دنیا دل می نهند، و بر سر دنیا بر یکدیگر می جهند. چه خدا تو را از دنیا خبر داده و دنیا وصف خویش را با تو میان نهاده و پرده از زشتیهایش برایت گشاده. همانا دنیا پرستان سگانند عوعو کنان، و درندگانند در پی صید دوان. به جان یکدیگر افتاده اند؛ نیرومندشان ناتوان را طعمه خویش می نماید، و بزرگشان بر خرد دست چیرگی می گشاید. گروهی از ایشان (چون) حیوانات پایبند نهاده، و گروهی دیگر (چون) حیوانات رها شده، و خرد خود را از دست داده. در کار خویش سرگردان، در چراگاه زیان، در بیابانی دشوارگذر روان؛ نه شبانی که به کارشان رسد، نه چراننده ای که به چرایشان برد. دنیا به راه کوری شان راند و دیده هایشان را از چراغ هدایت بپوشاند. در بیراهگی اش سرگردان، و فرو شده در نعمت آن. دنیا را پروردگار خود گرفته اند و دنیا با آنان به بازی پرداخته و آنان سرگرم بازی دنیا، و آنچه را پس آن است فراموش ساخته.
    اگر انسان مرگ را فرا راه خویش بیند و پیامدهای آن را در نظر آورد، بی گمان از دل سپردن به دنیا آزاد می شود و از تن دادن به فریبکاریهای آن سرباز می زند. امیر مؤمنان (علیه السلام) با یاد آوردن مرگ و تبعات آن، مردمان را به اصلاح خود می خواند و می فرماید:
    اذکروا انتطاع اللذات، و بقاء التبعات.(128)
    به یاد دارد که لذتها تمام شدنی است، و پایان ناگوار آن بر جای ماندنی.
    آن حضرت درباره خود و نقش یاد مرگ در راه و رسم زندگی خود می فرماید:
    أما و الله انی لیمنعنی من اللعب ذکر الموت.(129)
    به خدا سوگند، یاد مرگ مرا از بیهودگی باز می دارد.
    راه نجات آدمی از خود خواهی و دنیاطلبی، از حیوان صفتی و درنده خویی، از پست نگری و فزونخواهی در تدوام یاد مرگ است؛ و آنچه انسان را از غفلت دنیا پرستی بیرون می برد و از نیرنگهای آن رهایی می دهد، پیوستگی یاد مرگ است، چنانکه پیشوای موحدان، علی (علیه السلام) بدان اشاره کرده و فرموده است:
    من أکثر من ذکر الموت نجا من خداع الدنیا.(130)
    هر که مرگ را بسیار یاد کند، از نیرنگای دنیا نجات یابد.
    از دیدگاه امیر مؤمنان (علیه السلام) فراموشی مرگ و معاد، بستری است که آدمی را به تمایلات پست سوق می دهد و عاملی است که انسان را از بهره گرفتن از فرصتها در جهت کمالات حقیقی و توشه برداشتن برای زندگی آخرتی باز می دارد. بنابراین با یاد مرگ، این مانع اساسی تربیت رفع می شود و انسان خود را چون مسافری می بیند که باید از فرصتها بهره گیرد و سرمایه عمر را از بین نبرد و ره توشه آخرت را فرام نماید. امیر مؤمنان (علیه السلام) در نامه ای که خطاب به مردم مصر نوشت - زمانی که محمد بن ابی بکر را به عنوان زمامدار ایشان می فرستاد - آنان را به یاد مرگ سفارش کرد و فرمود:
    یا عباد الله، ان الموت لیس منه فوت، فاحذروه قبل وقوعه، و أعدوا له عدته. فانکم طرد الموت. ان أقمتم له أخذکم، و ان فررتم منه أدرککم، و هو ألزم لکم من ظلکم. الموت مقعود بنواصیکم، و الدنیا تطوی خلفکم. فأکثروا ذکر الموت عند ما تنازعکم الیه أنفسکم من الشهوات، و کفی بالموت واعظا. و کان رسول الله - صلی الله علیه و آله - کثیرا ما یوصی أصحابه بذکرالموت، فیقول: أکثروا ذکر الموت فانه هادم اللذات، حائل بینکم و بین الشهوات.(131)
    ای بندگان خدا! همانا از مرگ گریزی نیست. پس قبل از آنکه شما را دریابد، از آن بیم دارید و ساز و برگ آن را فراهم دارید، زیرا در هر حال شما شکار مرگید. اگر در جای خود بمانید، به سر وقتتان آید، و اگر از آن بگریزید، شما را دریابد. و (بدانید که) این مرگ از سایه شما با شما همراه تر است. مرگ بر پیشانی شما نگاشته شده است و دنیا پس از شما نیز در نوردیده خواهد شد. پس هر گاه شهوتها به شما روی آوردند، مرگ را بسیار یاد کنید که یاد مرگ برای پند آموزی بسنده است. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) اصحاب خود را پیوسته به یاد آوری مرگ سفارش می کرد و می فرمود: مرگ را بسیار یاد کنید که همانا مرگ بر هم زننده لذتها و جدا کننده شما از شهوتهاست.
    از جمله روشهای تربیتی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در تربیت یارانش، یاد مرگ بود که چیزی چون یاد مرگ آدمی را از فرو رفتن در گنداب پلیدیهای دنیا باز نمی دارد؛ و امیر مؤمنان (علیه السلام) نیز بر این روش در تربیت بسیار سفارش نموده است:
    ألا فاذکروا هادم اللذات، و منغص الشهوات، و قاطع الأمنیات، عند المساورة للأعمال القبیحة.(132)
    هان! بر هم زننده لذتها، و تیره کننده شهوتها، و برنده آرزوها را به یاد آرید، آن گاه که به کارهای زشت شتاب می آرید.
    فان الموت هادم لذاتکم، و مکدر شهواتکم، و مباعد طیاتکم. زائر غیر محبوب، و قرن غیر مغلوب، و واتر غیر مطلوب. قد أعلقتکم حبائله، و تکنفتکم غوائله، و أقصدتکم معابله، و عظمت فیکم سطوته، و تتابعت علیکم عدوته، و قلت عنکم نبوته، فیوشک أن تغشاکم دواجی ظلله و احتدام علله، و حنادس غمراته، و غواشی سکراته، و ألیم ارهاقه، ودجو أطباقه، و جشوبة مذاقه. فکأن قد أتاکم بغتة فأسکت نجیکم، و فرق ندیکم، و عفی آثارکم، و عطل دیارکم، و بعث وراثکم، یقتسمون تراثکم، بین حمیم خاص لم ینفع، و قریب محزون لم یمنع، و آخر شمامت لم یجزع.(133)
    همانا مرگ به هم زننده لذتها و شادمانی شماست، و تیره کننده خواهشهای نفسانی، و دور کننده از مقصدهای این جهانی. دیدار کننده ای است که او را نپذیرند، و همتایی است شکست نخوردنی، و کینه توزی است که پی او را نگیرند. حلقه های ریسمانهایش را بر شما انداخته است، و سختیهایش فرایتان گرفته، و پیکانهایش را به سویتان روانه ساخته. قهرش سترگ است و و دشمنی اش در پی هم، و خطا در آسیبش کم. زودا که ابرهای تیره مرگ بر شما سایه افکند و دردهایش را هر دم سخت تر کند و تاریکیهای مرحله جان کندن، و از خود بی خود شدن و بیهوش بودن. و رنج گرفته شدن جان، و پرده های تاریک مرگ یکدیگر را پوشان، و طعم ناخوشایند آن. گویی ناگهان مرگ بر شما تاخته و گفتگوهایتان را خاموش ساخته، و جمعیتتان را پراکنده و نشانه هایتان را از میان برده، و خانه هایتان را تهی کرده و میراث خوارهایتان را بر انگیخته تا گرد شوند و مرده ریگتان را میان یکدیگر قسمت کنند: از دوستی گزیده که سودی نرساند، و خویشاوندی غمین که بلایی باز نگرداند، و به غم شادمانی که اندوه نداند.
    فعلیکم بالجد و الاجتهاد، و التأهب و الاستعداد، و التزود فی منزل الزاد. و لا تغرنکم الحیاة الدنیا کما غرت من کان قبلکم من الأمم الماضیة، و القرون الخالیة، الذین احتلبوا درتها، و أصابوا غرتها، و أفتوا عدتها، و أخلقوا جدتها. و أصبحت مساکنهم أجداثا، و أموالهم میراثا. لا یعرفون: أتاهم، و لا یحفلون من بکاهم، و لا یجیبون من دعاهم. فاحذروا الدنیا فانها غدارة غرارة خدوع، معطیة منوع، ملبسة نزوع، لا یدون رخاؤها، و لا ینقضی عناؤها، و لا یرکد بلاؤها.(134)
    پس بر شما باد به کوشش و کوشیدن، و ساخته شدن و آماده گردیدن. و برداشتن توشه ای که به کار آید، از منزلی که باید. و مفریبد شما را دنیا چنانکه فریفت کسانی را که پیش از شما بودند، از آنان که گذشتند و رفتند و جای خویش تهی هشتند. آنان که دنیا را دوشیدند و شرنگ فریبش را نوشیدند. نابود کردند آنچه را به کار آید و کهنه کردند آن را که نو باید. خانه هایشان گورستان شد و دارایی شان مرده ریگ این و آن. آن را که نزدشان آید، نشناسند کیست؛ و آن را که برایشان بگرید، به چیزی نگیرند که گریست؛ و آن را که بخواندشان پاسخ ندهند که سخنت چیست. پس، از دنیا بپرهیزید که سخت بیوفاست و فریبنده. نیرنگبازی است بخشنده و منع کننده. از این دست پوشنده، از آن دست رخت کننده. نه آسایشش بپاید، و نه رنجش به سر آید، و نه بلایش بیاساید.
    امیر مؤمنان علی (علیه السلام) با یاد آوردن مرگ و اینکه مهلت آدمی در زندگی این جهانی کوتاه است، همگان را به کوشش و کوشیدن، و ساخته شدن و آماده گردیدن و بهره گرفتن و توشه برداشتن فرا خوانده است.گمان اگر کسی مرگ را به یاد داشته باشد و از چیزی که از او غافل نمی شود، غفلت نکند، دل به پستیها نسپارد و در آرزوهای دنیایی فرو نرود و برای دستیابی به کمالات حقیقی و جاودانی بشتابد.
    من ذکر المنیة، نسی الأمنیة.(135)
    هر که مرگ را یاد کند، آرزو (ی دنیایی) را فراموش کند.
    بنابراین اگر آدمی خود را رفتنی بداند و فرصت را کوتاه ببیند و به حسابرسی یقین بیابد، خود را آماده می سازد و از این مهلت داده شده به درستی و نیکویی بهره می گیرد و در انجام دادن کارهای نیک شتاب می ورزد و جز خیر را بر نمی گزیند، چنانکه امیر مؤمنان علی (علیه السلام) بدین امور اشارت فرموده است:
    من تذکر بعد السفر استعد.(136)
    هر که دوری سفر را به یاد آورد، خویشتن را آماده نماید.
    من راقب أجله اغتنم مهله.(137)
    هر که منتظر مرگ خویش باشد، از مهلتهایی که در اختیار دارد بهره برد.
    من ترقب الموت سارع الی الخیرات.(138)
    هر که انتظار مرگ را کشد، در انجام دادن کارهای نیک شتاب ورزد.
    من أیقن بالمجازاة لم یؤثر غیر الحسنی.(139)
    هر که به کیفر و پاداش آخرت یقین داشته باشد، جز کار خیر را برنگزیند.
    خوشا به حال آن که با یاد مرگ و ذکر معاد خود را ادب می نماید و فرصتها را غنیمت می شمارد و به عمل نیک می پردازد و هر چه بیشتر توشه آخرت می اندوزد:
    طوبی لمن ذکر المعاد، و عمل للحساب، و قنع بالکفاف، و رضی عن الله.(140)
    خوشا کسی که معاد را به یاد آورد، و برای حساب کار کرد، و به گذران روز قناعت نمود، و از خدا راضی بود.
    طوبی لمن ذکر المعاد فأحسن.(141)
    خوشا کسی که معاد را به یاد آورد، پس نیکو عمل کرد.
    طوبی لمن ذکر المعاد فاستکثر من الزاد.(142)
    خوشا کسی که معاد را به یاد آورد، پس توشه بسیار فراهم آورد.
    فتزودوا فی أیام الفناء لأیام البقاء. قد دللتم علی الزاد، و أمرتم بالظعن. و حثثتم علی المسیر. فانما أنتم کرکب وقوف لا یدرون متی یأمرون بالسیر.(143)
    پس توشه برگیرید در روزهای سپری شدنی، برای روزهای ماندنی. توشه را به شما نشان دادند، و کوچ کردن را فرمان دادند، و به رفتنتان برانگیختند. همانا شما همچون کاروانی هستید که بر جای مانده اند، و نمی دانند کی آنان را به رفتن فرمان می دهند.
    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #52

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    فرزندم! بسیار یاد مرگ کن، و یاد آنچه با آن بر می آیی، و آنچه پس از مردن روی بدان نمایی، تا چون بر تو در آید ساز خویش را آراسته باشی و کمر خود را بسته، و ناگهان نیاید و تو را مغلوب نماید؛ و مبادا فریفته شوی که بینی دنیاداران به دنیا دل می نهند، و بر سر دنیا بر یکدیگر می جهند. چه خدا تو را از دنیا خبر داده و دنیا وصف خویش را با تو میان نهاده و پرده از زشتیهایش برایت گشاده. همانا دنیا پرستان سگانند عوعو کنان، و درندگانند در پی صید دوان. به جان یکدیگر افتاده اند؛ نیرومندشان ناتوان را طعمه خویش می نماید، و بزرگشان بر خرد دست چیرگی می گشاید. گروهی از ایشان (چون) حیوانات پایبند نهاده، و گروهی دیگر (چون) حیوانات رها شده، و خرد خود را از دست داده. در کار خویش سرگردان، در چراگاه زیان، در بیابانی دشوارگذر روان؛ نه شبانی که به کارشان رسد، نه چراننده ای که به چرایشان برد. دنیا به راه کوری شان راند و دیده هایشان را از چراغ هدایت بپوشاند. در بیراهگی اش سرگردان، و فرو شده در نعمت آن. دنیا را پروردگار خود گرفته اند و دنیا با آنان به بازی پرداخته و آنان سرگرم بازی دنیا، و آنچه را پس آن است فراموش ساخته.
    اگر انسان مرگ را فرا راه خویش بیند و پیامدهای آن را در نظر آورد، بی گمان از دل سپردن به دنیا آزاد می شود و از تن دادن به فریبکاریهای آن سرباز می زند. امیر مؤمنان (علیه السلام) با یاد آوردن مرگ و تبعات آن، مردمان را به اصلاح خود می خواند و می فرماید:
    اذکروا انتطاع اللذات، و بقاء التبعات.(128)
    به یاد دارد که لذتها تمام شدنی است، و پایان ناگوار آن بر جای ماندنی.
    آن حضرت درباره خود و نقش یاد مرگ در راه و رسم زندگی خود می فرماید:
    أما و الله انی لیمنعنی من اللعب ذکر الموت.(129)
    به خدا سوگند، یاد مرگ مرا از بیهودگی باز می دارد.
    راه نجات آدمی از خود خواهی و دنیاطلبی، از حیوان صفتی و درنده خویی، از پست نگری و فزونخواهی در تدوام یاد مرگ است؛ و آنچه انسان را از غفلت دنیا پرستی بیرون می برد و از نیرنگهای آن رهایی می دهد، پیوستگی یاد مرگ است، چنانکه پیشوای موحدان، علی (علیه السلام) بدان اشاره کرده و فرموده است:
    من أکثر من ذکر الموت نجا من خداع الدنیا.(130)
    هر که مرگ را بسیار یاد کند، از نیرنگای دنیا نجات یابد.
    امضاء

  4. Top | #53

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    از دیدگاه امیر مؤمنان (علیه السلام) فراموشی مرگ و معاد، بستری است که آدمی را به تمایلات پست سوق می دهد و عاملی است که انسان را از بهره گرفتن از فرصتها در جهت کمالات حقیقی و توشه برداشتن برای زندگی آخرتی باز می دارد. بنابراین با یاد مرگ، این مانع اساسی تربیت رفع می شود و انسان خود را چون مسافری می بیند که باید از فرصتها بهره گیرد و سرمایه عمر را از بین نبرد و ره توشه آخرت را فرام نماید. امیر مؤمنان (علیه السلام) در نامه ای که خطاب به مردم مصر نوشت - زمانی که محمد بن ابی بکر را به عنوان زمامدار ایشان می فرستاد - آنان را به یاد مرگ سفارش کرد و فرمود:
    یا عباد الله، ان الموت لیس منه فوت، فاحذروه قبل وقوعه، و أعدوا له عدته. فانکم طرد الموت. ان أقمتم له أخذکم، و ان فررتم منه أدرککم، و هو ألزم لکم من ظلکم. الموت مقعود بنواصیکم، و الدنیا تطوی خلفکم. فأکثروا ذکر الموت عند ما تنازعکم الیه أنفسکم من الشهوات، و کفی بالموت واعظا. و کان رسول الله - صلی الله علیه و آله - کثیرا ما یوصی أصحابه بذکرالموت، فیقول: أکثروا ذکر الموت فانه هادم اللذات، حائل بینکم و بین الشهوات.(131)
    ای بندگان خدا! همانا از مرگ گریزی نیست. پس قبل از آنکه شما را دریابد، از آن بیم دارید و ساز و برگ آن را فراهم دارید، زیرا در هر حال شما شکار مرگید. اگر در جای خود بمانید، به سر وقتتان آید، و اگر از آن بگریزید، شما را دریابد. و (بدانید که) این مرگ از سایه شما با شما همراه تر است. مرگ بر پیشانی شما نگاشته شده است و دنیا پس از شما نیز در نوردیده خواهد شد. پس هر گاه شهوتها به شما روی آوردند، مرگ را بسیار یاد کنید که یاد مرگ برای پند آموزی بسنده است. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) اصحاب خود را پیوسته به یاد آوری مرگ سفارش می کرد و می فرمود: مرگ را بسیار یاد کنید که همانا مرگ بر هم زننده لذتها و جدا کننده شما از شهوتهاست.



    از جمله روشهای تربیتی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در تربیت یارانش، یاد مرگ بود که چیزی چون یاد مرگ آدمی را از فرو رفتن در گنداب پلیدیهای دنیا باز نمی دارد؛ و امیر مؤمنان (علیه السلام) نیز بر این روش در تربیت بسیار سفارش نموده است:
    ألا فاذکروا هادم اللذات، و منغص الشهوات، و قاطع الأمنیات، عند المساورة للأعمال القبیحة.(132)
    هان! بر هم زننده لذتها، و تیره کننده شهوتها، و برنده آرزوها را به یاد آرید، آن گاه که به کارهای زشت شتاب می آرید.
    فان الموت هادم لذاتکم، و مکدر شهواتکم، و مباعد طیاتکم. زائر غیر محبوب، و قرن غیر مغلوب، و واتر غیر مطلوب. قد أعلقتکم حبائله، و تکنفتکم غوائله، و أقصدتکم معابله، و عظمت فیکم سطوته، و تتابعت علیکم عدوته، و قلت عنکم نبوته، فیوشک أن تغشاکم دواجی ظلله و احتدام علله، و حنادس غمراته، و غواشی سکراته، و ألیم ارهاقه، ودجو أطباقه، و جشوبة مذاقه. فکأن قد أتاکم بغتة فأسکت نجیکم، و فرق ندیکم، و عفی آثارکم، و عطل دیارکم، و بعث وراثکم، یقتسمون تراثکم، بین حمیم خاص لم ینفع، و قریب محزون لم یمنع، و آخر شمامت لم یجزع.(133)
    همانا مرگ به هم زننده لذتها و شادمانی شماست، و تیره کننده خواهشهای نفسانی، و دور کننده از مقصدهای این جهانی. دیدار کننده ای است که او را نپذیرند، و همتایی است شکست نخوردنی، و کینه توزی است که پی او را نگیرند. حلقه های ریسمانهایش را بر شما انداخته است، و سختیهایش فرایتان گرفته، و پیکانهایش را به سویتان روانه ساخته. قهرش سترگ است و و دشمنی اش در پی هم، و خطا در آسیبش کم. زودا که ابرهای تیره مرگ بر شما سایه افکند و دردهایش را هر دم سخت تر کند و تاریکیهای مرحله جان کندن، و از خود بی خود شدن و بیهوش بودن. و رنج گرفته شدن جان، و پرده های تاریک مرگ یکدیگر را پوشان، و طعم ناخوشایند آن. گویی ناگهان مرگ بر شما تاخته و گفتگوهایتان را خاموش ساخته، و جمعیتتان را پراکنده و نشانه هایتان را از میان برده، و خانه هایتان را تهی کرده و میراث خوارهایتان را بر انگیخته تا گرد شوند و مرده ریگتان را میان یکدیگر قسمت کنند: از دوستی گزیده که سودی نرساند، و خویشاوندی غمین که بلایی باز نگرداند، و به غم شادمانی که اندوه نداند.
    فعلیکم بالجد و الاجتهاد، و التأهب و الاستعداد، و التزود فی منزل الزاد. و لا تغرنکم الحیاة الدنیا کما غرت من کان قبلکم من الأمم الماضیة، و القرون الخالیة، الذین احتلبوا درتها، و أصابوا غرتها، و أفتوا عدتها، و أخلقوا جدتها. و أصبحت مساکنهم أجداثا، و أموالهم میراثا. لا یعرفون: أتاهم، و لا یحفلون من بکاهم، و لا یجیبون من دعاهم. فاحذروا الدنیا فانها غدارة غرارة خدوع، معطیة منوع، ملبسة نزوع، لا یدون رخاؤها، و لا ینقضی عناؤها، و لا یرکد بلاؤها.(134)
    پس بر شما باد به کوشش و کوشیدن، و ساخته شدن و آماده گردیدن. و برداشتن توشه ای که به کار آید، از منزلی که باید. و مفریبد شما را دنیا چنانکه فریفت کسانی را که پیش از شما بودند، از آنان که گذشتند و رفتند و جای خویش تهی هشتند. آنان که دنیا را دوشیدند و شرنگ فریبش را نوشیدند. نابود کردند آنچه را به کار آید و کهنه کردند آن را که نو باید. خانه هایشان گورستان شد و دارایی شان مرده ریگ این و آن. آن را که نزدشان آید، نشناسند کیست؛ و آن را که برایشان بگرید، به چیزی نگیرند که گریست؛ و آن را که بخواندشان پاسخ ندهند که سخنت چیست. پس، از دنیا بپرهیزید که سخت بیوفاست و فریبنده. نیرنگبازی است بخشنده و منع کننده. از این دست پوشنده، از آن دست رخت کننده. نه آسایشش بپاید، و نه رنجش به سر آید، و نه بلایش بیاساید.


    امیر مؤمنان علی (علیه السلام) با یاد آوردن مرگ و اینکه مهلت آدمی در زندگی این جهانی کوتاه است، همگان را به کوشش و کوشیدن، و ساخته شدن و آماده گردیدن و بهره گرفتن و توشه برداشتن فرا خوانده است.گمان اگر کسی مرگ را به یاد داشته باشد و از چیزی که از او غافل نمی شود، غفلت نکند، دل به پستیها نسپارد و در آرزوهای دنیایی فرو نرود و برای دستیابی به کمالات حقیقی و جاودانی بشتابد.
    من ذکر المنیة، نسی الأمنیة.(135)
    هر که مرگ را یاد کند، آرزو (ی دنیایی) را فراموش کند.
    بنابراین اگر آدمی خود را رفتنی بداند و فرصت را کوتاه ببیند و به حسابرسی یقین بیابد، خود را آماده می سازد و از این مهلت داده شده به درستی و نیکویی بهره می گیرد و در انجام دادن کارهای نیک شتاب می ورزد و جز خیر را بر نمی گزیند، چنانکه امیر مؤمنان علی (علیه السلام) بدین امور اشارت فرموده است:
    من تذکر بعد السفر استعد.(136)
    هر که دوری سفر را به یاد آورد، خویشتن را آماده نماید.
    من راقب أجله اغتنم مهله.(137)
    هر که منتظر مرگ خویش باشد، از مهلتهایی که در اختیار دارد بهره برد.
    من ترقب الموت سارع الی الخیرات.(138)
    هر که انتظار مرگ را کشد، در انجام دادن کارهای نیک شتاب ورزد.
    من أیقن بالمجازاة لم یؤثر غیر الحسنی.(139)
    هر که به کیفر و پاداش آخرت یقین داشته باشد، جز کار خیر را برنگزیند.
    خوشا به حال آن که با یاد مرگ و ذکر معاد خود را ادب می نماید و فرصتها را غنیمت می شمارد و به عمل نیک می پردازد و هر چه بیشتر توشه آخرت می اندوزد:
    طوبی لمن ذکر المعاد، و عمل للحساب، و قنع بالکفاف، و رضی عن الله.(140)
    خوشا کسی که معاد را به یاد آورد، و برای حساب کار کرد، و به گذران روز قناعت نمود، و از خدا راضی بود.
    طوبی لمن ذکر المعاد فأحسن.(141)
    خوشا کسی که معاد را به یاد آورد، پس نیکو عمل کرد.
    طوبی لمن ذکر المعاد فاستکثر من الزاد.(142)
    خوشا کسی که معاد را به یاد آورد، پس توشه بسیار فراهم آورد.
    فتزودوا فی أیام الفناء لأیام البقاء. قد دللتم علی الزاد، و أمرتم بالظعن. و حثثتم علی المسیر. فانما أنتم کرکب وقوف لا یدرون متی یأمرون بالسیر.(143)
    پس توشه برگیرید در روزهای سپری شدنی، برای روزهای ماندنی. توشه را به شما نشان دادند، و کوچ کردن را فرمان دادند، و به رفتنتان برانگیختند. همانا شما همچون کاروانی هستید که بر جای مانده اند، و نمی دانند کی آنان را به رفتن فرمان می دهند.
    امضاء

  5. Top | #54

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    از جمله روشهای تربیتی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در تربیت یارانش، یاد مرگ بود که چیزی چون یاد مرگ آدمی را از فرو رفتن در گنداب پلیدیهای دنیا باز نمی دارد؛ و امیر مؤمنان (علیه السلام) نیز بر این روش در تربیت بسیار سفارش نموده است:
    ألا فاذکروا هادم اللذات، و منغص الشهوات، و قاطع الأمنیات، عند المساورة للأعمال القبیحة.(132)
    هان! بر هم زننده لذتها، و تیره کننده شهوتها، و برنده آرزوها را به یاد آرید، آن گاه که به کارهای زشت شتاب می آرید.
    فان الموت هادم لذاتکم، و مکدر شهواتکم، و مباعد طیاتکم. زائر غیر محبوب، و قرن غیر مغلوب، و واتر غیر مطلوب. قد أعلقتکم حبائله، و تکنفتکم غوائله، و أقصدتکم معابله، و عظمت فیکم سطوته، و تتابعت علیکم عدوته، و قلت عنکم نبوته، فیوشک أن تغشاکم دواجی ظلله و احتدام علله، و حنادس غمراته، و غواشی سکراته، و ألیم ارهاقه، ودجو أطباقه، و جشوبة مذاقه. فکأن قد أتاکم بغتة فأسکت نجیکم، و فرق ندیکم، و عفی آثارکم، و عطل دیارکم، و بعث وراثکم، یقتسمون تراثکم، بین حمیم خاص لم ینفع، و قریب محزون لم یمنع، و آخر شمامت لم یجزع.(133)
    همانا مرگ به هم زننده لذتها و شادمانی شماست، و تیره کننده خواهشهای نفسانی، و دور کننده از مقصدهای این جهانی. دیدار کننده ای است که او را نپذیرند، و همتایی است شکست نخوردنی، و کینه توزی است که پی او را نگیرند. حلقه های ریسمانهایش را بر شما انداخته است، و سختیهایش فرایتان گرفته، و پیکانهایش را به سویتان روانه ساخته. قهرش سترگ است و و دشمنی اش در پی هم، و خطا در آسیبش کم. زودا که ابرهای تیره مرگ بر شما سایه افکند و دردهایش را هر دم سخت تر کند و تاریکیهای مرحله جان کندن، و از خود بی خود شدن و بیهوش بودن. و رنج گرفته شدن جان، و پرده های تاریک مرگ یکدیگر را پوشان، و طعم ناخوشایند آن. گویی ناگهان مرگ بر شما تاخته و گفتگوهایتان را خاموش ساخته، و جمعیتتان را پراکنده و نشانه هایتان را از میان برده، و خانه هایتان را تهی کرده و میراث خوارهایتان را بر انگیخته تا گرد شوند و مرده ریگتان را میان یکدیگر قسمت کنند: از دوستی گزیده که سودی نرساند، و خویشاوندی غمین که بلایی باز نگرداند، و به غم شادمانی که اندوه نداند.
    فعلیکم بالجد و الاجتهاد، و التأهب و الاستعداد، و التزود فی منزل الزاد. و لا تغرنکم الحیاة الدنیا کما غرت من کان قبلکم من الأمم الماضیة، و القرون الخالیة، الذین احتلبوا درتها، و أصابوا غرتها، و أفتوا عدتها، و أخلقوا جدتها. و أصبحت مساکنهم أجداثا، و أموالهم میراثا. لا یعرفون: أتاهم، و لا یحفلون من بکاهم، و لا یجیبون من دعاهم. فاحذروا الدنیا فانها غدارة غرارة خدوع، معطیة منوع، ملبسة نزوع، لا یدون رخاؤها، و لا ینقضی عناؤها، و لا یرکد بلاؤها.(134)
    پس بر شما باد به کوشش و کوشیدن، و ساخته شدن و آماده گردیدن. و برداشتن توشه ای که به کار آید، از منزلی که باید. و مفریبد شما را دنیا چنانکه فریفت کسانی را که پیش از شما بودند، از آنان که گذشتند و رفتند و جای خویش تهی هشتند. آنان که دنیا را دوشیدند و شرنگ فریبش را نوشیدند. نابود کردند آنچه را به کار آید و کهنه کردند آن را که نو باید. خانه هایشان گورستان شد و دارایی شان مرده ریگ این و آن. آن را که نزدشان آید، نشناسند کیست؛ و آن را که برایشان بگرید، به چیزی نگیرند که گریست؛ و آن را که بخواندشان پاسخ ندهند که سخنت چیست. پس، از دنیا بپرهیزید که سخت بیوفاست و فریبنده. نیرنگبازی است بخشنده و منع کننده. از این دست پوشنده، از آن دست رخت کننده. نه آسایشش بپاید، و نه رنجش به سر آید، و نه بلایش بیاساید.

    امضاء

  6. Top | #55

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    امیر مؤمنان علی (علیه السلام) با یاد آوردن مرگ و اینکه مهلت آدمی در زندگی این جهانی کوتاه است، همگان را به کوشش و کوشیدن، و ساخته شدن و آماده گردیدن و بهره گرفتن و توشه برداشتن فرا خوانده است.گمان اگر کسی مرگ را به یاد داشته باشد و از چیزی که از او غافل نمی شود، غفلت نکند، دل به پستیها نسپارد و در آرزوهای دنیایی فرو نرود و برای دستیابی به کمالات حقیقی و جاودانی بشتابد.
    من ذکر المنیة، نسی الأمنیة.(135)
    هر که مرگ را یاد کند، آرزو (ی دنیایی) را فراموش کند.
    بنابراین اگر آدمی خود را رفتنی بداند و فرصت را کوتاه ببیند و به حسابرسی یقین بیابد، خود را آماده می سازد و از این مهلت داده شده به درستی و نیکویی بهره می گیرد و در انجام دادن کارهای نیک شتاب می ورزد و جز خیر را بر نمی گزیند، چنانکه امیر مؤمنان علی (علیه السلام) بدین امور اشارت فرموده است:
    من تذکر بعد السفر استعد.(136)
    هر که دوری سفر را به یاد آورد، خویشتن را آماده نماید.
    من راقب أجله اغتنم مهله.(137)
    هر که منتظر مرگ خویش باشد، از مهلتهایی که در اختیار دارد بهره برد.
    من ترقب الموت سارع الی الخیرات.(138)
    هر که انتظار مرگ را کشد، در انجام دادن کارهای نیک شتاب ورزد.
    من أیقن بالمجازاة لم یؤثر غیر الحسنی.(139)
    هر که به کیفر و پاداش آخرت یقین داشته باشد، جز کار خیر را برنگزیند.
    خوشا به حال آن که با یاد مرگ و ذکر معاد خود را ادب می نماید و فرصتها را غنیمت می شمارد و به عمل نیک می پردازد و هر چه بیشتر توشه آخرت می اندوزد:
    طوبی لمن ذکر المعاد، و عمل للحساب، و قنع بالکفاف، و رضی عن الله.(140)
    خوشا کسی که معاد را به یاد آورد، و برای حساب کار کرد، و به گذران روز قناعت نمود، و از خدا راضی بود.
    طوبی لمن ذکر المعاد فأحسن.(141)
    خوشا کسی که معاد را به یاد آورد، پس نیکو عمل کرد.
    طوبی لمن ذکر المعاد فاستکثر من الزاد.(142)
    خوشا کسی که معاد را به یاد آورد، پس توشه بسیار فراهم آورد.
    فتزودوا فی أیام الفناء لأیام البقاء. قد دللتم علی الزاد، و أمرتم بالظعن. و حثثتم علی المسیر. فانما أنتم کرکب وقوف لا یدرون متی یأمرون بالسیر.(143)
    پس توشه برگیرید در روزهای سپری شدنی، برای روزهای ماندنی. توشه را به شما نشان دادند، و کوچ کردن را فرمان دادند، و به رفتنتان برانگیختند. همانا شما همچون کاروانی هستید که بر جای مانده اند، و نمی دانند کی آنان را به رفتن فرمان می دهند.
    امضاء

  7. Top | #56

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    روش عبرت

    عبرت از عبور به مفهوم نفوذ کردن و گذشتن از میان چیزی، گرفته شده است، چنانکه گویند: عبرت النهر عبورا یعنی از رودخانه گذشتم، و عبر عبورا السبیل یعنی از راه گذر کرد که گویا راه را شکافت و قطع کرد.(144)
    راغب اصفهانی - لغت شناس بزرگ - یاد آور شده است که اصل عبر به معنای گذشتن از حالی به حالی است و کلمه عبور مختص گذشتن از آب بوده است خواه با شنا کردن یا با کشتی یا بر مرکب سواری و یا به وسلیه پل. و از این واژه است عبارت عبر النهر لجانبه یعنی از کرانه و ساحل رودخانه گذر کرد یا به سوی آن رفت... و اعتبار و عبرت حالتی است که انسان را از امور مشهود به امور نامشهود راه می برد، و از شناخت چیزی که دیده شده است، به شناخت چیزی که در گذشته رخ داده و دیده نشده است واصل می نماید.(145)
    بنابراین عبرت گذشتن از محسوسات به معقولات، از مشهودات به نامشهودات، از ظواهر به بواطن، از بدیها به خوبیها، از زشتیها به زیباییهاست؛ یعنی کسی که با دیدن اموری به نتایج عقلی در جهت خیر و اصلاح می رسد، و از ظواهر حوادث به ورای آنها سیر می کند و درس می گیرد، و با دیدن رویدادهای روزگار از بدی به خوبی و از زشتی به زیبایی گذر می کند به عبرت دست می یابد. چنین است که امیر مؤمنان علی (علیه السلام) همگان را به عبرت گرفتن فرا خوانده و فرموده است:
    فاتعظوا بالعبر، و اعتبروا بالغیر، و انتفعوا بالنذر.(146)
    پس، از آنچه مایه عبرت است پند گیرید، و از گردش روزگار عبرت پذیرید، و از بیم دهندگان سود برگیرید.
    نقش عبرت در تربیت

    روش عبرت راهی است در تربیت که آدمی را به سوی بصیرت رهنمون می شود، و زندگی بدون بصیرت توقف در تاریکیها و فرو افتادن در دامها و تکرار خطاهاست. انسانی که می آموزد عبرت بگیرد، از غفلت به بصیرت، و از غرور به خطاهاست. انسانی که می آموزد عبرت بگیرد، از غفلت به بصیرت، و از غرور به شعور، و از هلاکت به سلامت سیر می کند و این گنجینه ای گرانبها در تربیت آدمی است. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در نقش این روش نیکوی تربیتی فرموده است:
    الاعتبار منذر ناصح؛ من تفکر اعتبر، و من اعتبر اعتزل، و من اعتزل سلم.(147)
    عبرت بیم دهنده ای خیر خواه است؛ هر که (در حوادث روزگار و آنچه بر دیگران رفته است) بیندیشد، عبرت گیرید، و هر که عبرت گیرد، خود را (از سرنوشت بد دیگران) دور نگه دارد، و هر که خود را (از بدیها) دور نگه دارد، به سلامت ماند.
    هر انسانی به فطرت خود خواهان سلامت زندگی این جهانی و سعادت زندگی آن جهان است، و روش عبرت در تربیت از ابزارهای مناسب تأمین است هدف اساسی است. سلامتی و مسعات جز در پرتو بصیرت و معرفت حاصل نمی شود و عبرت راهی نیکو بدین سمت است؛ به بیان امیر مؤمنان علی (علیه السلام):
    من اعتبر أبصر، و من أبصر فهم، و من فهم علم.(148)
    هر که عبرت گرفت بینا گردید، و آن که بینا شد فهمید، و آن که فهمید دانش ورزید.
    رشد و عالی آدمی در پرتو معرفت و دانشی است برخاسته از بصیرت و بینایی؛ و عبرت از عوامل مهم در جهت فراهم کردن این رشد و تعالی است، چنانکه از امیر مؤمنان (علیه السلام) وارد شده است:
    الاعتبار یقود الی الرشد.(149)
    عبرت گرفتن به سوی رشد (راه درست) می کشاند.
    انسانی که می آموزد تحولات و تطورات را به دیده عبرت بنگرد و از آنچه بر دیگران رفته است درس گیرد و خطاهای دیگران را تکرار نکند به نوعی خود نگهداری که حفاظی مبتنی بر بینایی است دست می یابد و این اشتباهات و لغزشهای آدمی را به شدت می کاهد. در سخنان گرانقدر امیر بیان، علی (علیه السلام) در این باره چنین آمده است:
    الاعتبار یثمر العصمة.(150)
    عبرت گرفتن، حفظ خود از گناه را نتیجه می دهد.
    من کثر اعتباره، قل عثاره.(151)
    هر که عبرت گیری اش بسیار باشد، لغرشش اندک باشد.
    عبرت گرفتن مانعی است جدی در فرو لغزیدن انسان و نقشی اساسی در باز دارندگی از تباهی دارد، چنانکه وارد شده است که امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود:
    اعتبر تزدجر.(152)
    عبرت گیر تا (از بدیها و تباهیها) باز ایستی.
    یعنی بصیرت حاصل از عبرت آدمی را از تن دادن به پستیها و میل کردن به بدیها حفظ می کند و این امر از مقاصد والای تربیت است. در سخنان روایت شده از علی (علیه السلام) چنین آمده است:
    دوام الاعتبار یؤدی الی الاستبصار، و یثمر الازدجار.(153)
    عبرت گیری پیوسته، به بینایی می کشاند و باز دارندگی را ثمر می دهد.
    چنین عبرتی است که آدمی را از همراهی با شبهه(154) و فرو رفتن در فتنه حفظ می کند. هر جا پای آدمی می لغزد، نشانی از شبهه و امور شبیه به حق، و فتنه و امور گمراه کننده وجود دارد و عبرت آموزی راهی است نیکو برای حفظ خود از این امور. امیر مؤمنان (علیه السلام) در نخستین خطبه حکومتی خود، مردمان را بدین امر توجه داد و فرمود:
    ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات، حجزته التقوی عن تقحم الشبهات.(155)
    کسی که عبرتها برایش کیفرها و سرانجامهای وخیم را که در پیش چشم اوست آشکار نماید و پند پذیرد، البته تقوا او را از سرنگون شدن در شبهه ها باز می دارد.
    و نیز آن حضرت در سخنی پس از فرونشاندن فتنه مقدس مابان بی بصیرت نهروانی فرمود:
    ان الفتن اذا أقبلت شبهت، و اذا أدبرت نبهت. ینکرن مقبلات و یعرفن مدبرات.(156)
    همانا فتنه ها چون روی آورد، باطل را به صورت حق آراید، و چون پشت کند، حقیقت چنانکه هست نماید. فتنه ها چون روی آرد، نشناسندش، و چون باز گردد دانندش.
    کسانی می توانند فتنه ها را بشناسند و یا در فتنه خود را به درستی حفظ نمایند و از دام فتنه ها برهند که دیده ای بصیر و نافذ داشته باشند و آن که به عبرت تربیت می یابد از چنین دیده ای بهره مند می شود.
    اگر انسان عبرت پذیر شود و بیاموزد که به حوادث روزگار و آنچه بر دیگران رفته است به دیده عبرت بنگرد، می تواند به بصیرتی راهگشا در زندگی دست یابد و بهترین زمینه را برای تربیت خود فراهم نماید؛ به بیان امام علی (علیه السلام):
    و لو اعتبرت بما مضی، حفظت ما بقی.(157)
    اگر از آنچه گذشته است عبرت گیری، آنچه را مانده است حفظ کنی.
    امیر مؤمنان (علیه السلام) به حارث همدانی می آموزد که از روش عبرت در تربیت خویش به درستی بهره گیرد:
    و اعتبر بما مضی من الدنیا ما بقی منها، فان بعضها یشبه بعضا، و آخرها لاحق بأولها، و کلها حائل مفارق.(158)
    رفته دنیا را برای مانده آن آینه عبرت شمار، چه برخی از آن به برخی دیگر ماند، و پایانش خود را به آغاز آن رساند؛ و همه آن رفتنی است و با کسی نماندنی.
    مدرسه روزگار، مدرسه ای نیکو در تربیت آدمی است، اگر دیده ای عبرت گیر باشد؛ و انسان صرفا تماشاگر نباشد، بلکه عبور کننده از بدیها به خوبیها، و از تلخیها به شیرینیها باشد که این بهترین یاور آدمی در زندگی است.
    من لم یعتبر بغیره، لم یستظهر لنفسه.(159)
    هر که از (سرگذشت) دیگران عبرت نگیرد، برای خود پشتیبانی نگرفته است.
    راههای کسب عبرت

    اگر انسان اهل عبور شود، در برابر خود عرصه های متوعی را برای عبرت می یابد و زندگی و تحولات آن، و دنیا و دگرگونیهای آن، و گذشتگان و سرنوشت آنان را عین عبرت می بیند و از آن ره توشه می گیرد. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) صحنه های گوناگونی را در برابر ما تصویر می کند و ما را به کسب عبرت فرا می خواند، چنانکه داستان آفرینش و عصیان ابلیس را بیان می کند تا مردمان از آنچه بر ابلیس رفت عبرت گیرند و دست از ظاهر بینی و خود خواهی بکشند:
    فاعتروا بما کان من فعل الله بابلیس اذ أحبط عمله الطویل، و جهده الجهید، و کان قد عبد الله ستة آلاف سنة، لا یدری أمن سنی الدنیا أم من سنی الاخرة، عن کبر ساعة واحدة. فمن ذا بعد ابلیس یسلم علی الله بمثل معصیته؟ کلا، ما کان الله سبحانه لیدخل الجنة بشرا بأمر أخرج به منها ملکا. ان حکمه فی أهل المساء و أهل الأرض لواحد. و ما بین الله و بین أحد من خلقه هوادة فی اباحة حمی حرمه علی العالمین.(160)
    پس، از آنچه خدا با شیطان کرد عبرت گیرید، که کردار دراز مدت او را باطل گرداند و کوشش فراوان او بی ثمر ماند. او شش هزار سال با پرستش خدا زیست از سالیان دنیا یا آخرت - دانسته نیست - اما با ساعتی که تکبر کرد خدایش از بهشت بیرون آورد. و پس از ابلیس چه کسی ایمن بود که خدا را چنان نافرمانی نکند؟ هرگز خدا انسانی را به بهشت در نیاورد به کاری که بدان کار، در ردیف فرشته ای را برون برد. فرمان خدا برای مردم آسمان و زمین یکی است، و هیچ یک از آفریدگان خدا در حلال شمردن چیزی که حرام دانسته، رخصتی نیست.
    آیا سرگذشت ابلیس عبرتی نیکو نیست تا آدمی از خود بینی دست کشد و به هیچ روی تکبر ننماید؟
    سر ز امر حق چه پیچید آن لعین - گردنش را طوق لعنت شد قرین
    گفت حق او را که ای مست غرور - لعنت من بر تو تا روز نشور
    از میان خیل پاکان دور شو - دور از درگاهم ای مغرور شو
    پس به سنگ قهر راندند آن زمان - آن لعین را از صف روحانیان
    با رخی از ظلمت و عصیان سیاه - با قدی خم گشته از بار گناه
    این سزای آن که شد مغرور خویش - آن شد آن کو غره شد از زور خویش
    هر که پا از حد خود برتر نهاد - سرنگون آخر به چاهی در فتاد
    بنده باید پیش خواجه خوار و زار - بنده را با خویشتن بینی چه کار
    چون که بیند خویش را مردود شد - از در مولای خود مطرود شد(161)
    تاریخ آیینه ای است روشن و روشنگر تا آدمی در احوال گذشتگان و فراز و فرود آنان، خود را ببیند و خویشتن را بیابد و مراتب را دریابد و عبرت گیرد و به سوی کمال مطلق سیر نماید.
    اگر تاریخ عالم را بخوانی - مراتب را یکایک باز دانی(162)
    امیر مؤمنان علی (علیه السلام) سرنوشت گذشتگان را در این جهت باز گو می کند تا راه کسب عبرت را بنمایاید:
    و اعتبروا بما قد رأیتم من مصارع القرون قبلکم: قد تزایلت أوصالهم، و زالت أبصارهم و أسماعهم، و ذهب شرفهم و عزهم، و انقطع سرورهم و نعیمهم، فبدلوا بقرب الأولاد فقدها، و بصحبة الأزواج مفارقتها. لا یتفاخرون، و لا یتناسلون، و لا یتزاورون، و لا یتحاورون. فاحذروا، عباد الله، حذر الغالب لنفسه، المانع لشهوته، الناظر بعقله؛ فان الأمر واضح، و العلم قائم، و الطریق جدد، و السبیل قصد.(163)
    عبرت گیرید بدانچه دیدید، از آنان که پیش از شما بودند، که چگونه در خاک غنودند؛ اندامشان از هم گسیخت، دیده ها و گوشهایشان فرو ریخت، شرف و عزتشان رخت بر بست، شادمانی و تن آسانی شان از هم گسست. نزدیکی فرزندان، به از دست دادن آنان کشید؛ و همنشینی همسران، به جدا شدن از ایشان انجامید. نه به هم می نازند، و نه فرزندانی می آورند، و نه یکدیگر را دیدار می کنند، و نه در کنار هم به سر می برند. پس بندگان خدا! بپرهیزید، پرهیز کسی که بر نفس خود چیره است، و شهوت خویش را باز دارنده، و به خرد نگرنده، که کار پیداست و نشانه برپاست، و راه هموار و روشن و راست.
    آیا اگر انسان این گونه بر احوال گذشتگان عبور نماید، به عبرت دست نمی یابد؟ و آیا باز هم دست تطاول می گشاید و گردنکشی می نماید؟
    فاتعظوا عباد الله بالعبر النوافع، و اعتبروا بالای السواطع، و ازدجروا بالنذر البوالغ، و انتفعوا بالذکر و المواعظ، فکأن قد علقتکم مخالب المنیة، و انقطعت منکم علائق الأمنیة، و دهمتکم مفظعات الأمور، و السیاقة الی الورد المورود، ف (کل نفس معها سائق و شهید(164)): سائق یسوقها الی محشرها؛ و شاهد یشهد علیها بعملها.(165)
    پس بندگان خدا! از عبرتهای سودمند، پند گیرید، و از نشانه های آشکار عبرت گیرید. از آنچه شما را با بیانی رسا ترسانده اند، خود را باز دارید، و از یادآوریها و موعظتها سود بردارید، که گویی چنگالهای مرگ بر شما آویخته است، و رشته های آرزویتان را از هم گسیخته، و سختیهای واپسین دم زندگی به ناگاه بر سر شما رسیده، و به آبشخوری که در آمدنگاه شماست کشیده و هر نفسی را راننده ای همراه است که او را تا به محشر وی می راند و گواهی که بر کرده او گواهی می دهد، و آنچه کرده است می داند.
    امام (علیه السلام) مردمان را به دقت کردن در امور عبرت انگیز فرا خوانده است، و انسان باید امور عبرت انگیز را از سه وجه مورد دقت قرار دهد؛ از وجه علل و اسباب، از نظر حقیقت عبرت و از باب نتیجه و ثمره آن. دقت کردن در احوال و آثار و سرنوشت گذشتگان و آنچه از قضای الهی بر آنان گذشته است زمینه عبرت گرفتن را فراهم می سازد. آن گاه انسان می تواند به سوی حقیقت عبرت رود که آن، بیمی است که در درون آدمی حاصل می شود که مبادا به سرنوشت پیشینیان گرفتار آید. و سپس نتیجه و ثمره عبرت به دست می آید که آن دوری گزیدن از محرمات الهی و اجابت نمودن پروردگار و پیمودن راه صحیح در زندگی است.(166)
    آیا اگر انسان به احوال و آثار و سرنوشت مستکبران تاریخ دقت نماید و علل و اسباب هلاکت و سرنگونی آنان را در نظر آورد، باز هم به راه آنان می رود؟
    گردنکشان و خود کامگان پیشین کجا رفتند؟ آیا نباید از خفتن آنان در گورهای تنگ و تاریک عبرت گرفت؟ آیا در سرنوشت آنان که در دنیا بر خود می بالیدند و گردنفرازی و گردنکشی و خود کامگی می نمودند عبرتی نیست که چگونه هنگام مرگ چهره ها و پهلوهایشان بر خاک نهاده شد و آن عزت و بزرگی موهومشان به ذلت و خواری واقعی تبدیل شد؟
    فاعتبروا بما أصاب الأمم المستکبرین من قبلکم من بأس الله و صولاته، و وقائعه و مثلاته، و اتعظوا بمثاوی خدودهم، و مصارع جنوبهم، و استعیذوا بالله من لواقح الکبر، کما تستعیذونه من طوارق الدهر.(167)
    پس عبرت گیرید از آنچه به مستکبران پیش از شما رسیده، از عذاب خدا و سختگیریهای او و خواری و کیفرهای او؛ و عبرت گیرید از تیره خاکی که رخساره هایشان بر آن نهاده است، و زمینهای نمناک که پهلوهایشان بر آن افتاده است؛ و به خدا پناه برید از کبر که در سینه ها زاید، چنانکه بدو پناه می برید از بلاهای روزگار که پیش آید.
    سیر در نیک و بد احوال گذشتگان و دریافتن عوامل خوشبختی و بدبختی پیشینیان و فهم اسباب عزت و ذلت ایشان، راهی است نیکو برای تربیت مردمان، چنانکه امیر مؤمنان (علیه السلام) بدین راه توجه داده و فرموده است:
    و احذروا ما نزل بالأمم قبلکم من المثلات بسوء الأفعال، و ذمیم الأعمال. فتذکروا فی الخیر و الشر أحوالهم، و احذروا أن تکونوا أمثالهم. فاذا تفکرتم فی تفاوت حالیهم، فالزموا کل أمر لزمت العزة به شأنهم، و زاحت الأعداء له عنهم، و مدت العافیة به علیهم، و انقادت النعمة له معهم، و وصلت الکرامة علیه حبلهم من الاجتناب للفرقة، و اللزوم للألفة، و التحاض علیها، و التواصی بها. و اجتنبوا کل أمر کسر فقرتهم، و أوهن منتهم؛ من تضاغن القلوب، و تشاحن الصدور، و تدابر النفوس، و تخاذل الأیدی... فانظروا کیف کانوا حیث کانت الأملاء مجتمعة، و الأهواء مؤتلفة، و القلوب معتدلة، و الأیدی مترادفة، و السیوف متناصرة، و البصائر نافذة، و العزائم واحدة. ألم یکونوا أربابا فی أقطار الأرضین، و ملوکا علی رقاب العالمین! فانظروا الی ما صاروا الیه فی آخر أمورهم، حین وقعت الفرقة، و تشتتت الألفة، و اختلفت الکلمة و الأفئدة، و تشعبوا مختلفین، و تفرقوا متحاربین، قد خلع الله عنهم لباس کرامته، و سلبهم غضارة نعمته، و بقی قصص أخبارهم فیکم عبرا للمعتبرین.(168)
    بپرهیزید از آنچه فرود آمد بر امتهای پیشین، از کیفرهایی که دیدند بر کردارهای ناشایست و رفتارها که کردند و نبایست. پس نیک و بد احوالشان را به یاد آرید و خود را از همانند شدن به آنان بر حذر دارید. و چون به چشم خرد دیدید و در خوشبختی و بدبختی شان اندیشیدید، آن را عهده دار شوید که عزیزشان گرداند و دشمنان را از سرشان راند، و زمان بی گزندی شان را به درازا کشاند؛ و با عافیت از نعمت برخوردار و پیوند رشته بزرگواری با آنان استوار. و آن از پراکندگی دوری نمودن بود و به سازواری روی آوردن، و یکدیگر را بدان برانگیختن و سفارش کردن؛ و بپرهیزید از هر کار که پشت آنان را شکست و نیرویشان را گسست، چون: کینه هم در دل داشتن و تخم نفاق در سینه کاشتن و از هم بریدن، و دست از یاری یکدیگر کشیدن... پس بنگرید آن گاه که گروهها فراهم بودند، و همگان راه یک آرزو را می پیمودند، چگونه می آسودند، و دلها راست بود و با هم سازوار و دستها یکدیگر را مددکار. شمشیرها به یاری هم آخته، و دیده ها به یکسو دوخته، اراده ها در پی یک چیز تاخته. آیا مهتران سراسر زمین نبودند، و بر جهانیان زمامداری نمی نمودند؟ پس بنگرید که پایان کارشان به کجا کشید، چون میانشان جدایی افتاد، و الفت به پراکندگی انجامید، سخنها و دلهایشان گونه گون گردید. از هم جدا شدند، و به حزبها گراییدند، و خدا لباس کرامت خود را از تنشان برون آورد، و نعمت فراخ خویش را از دستشان به در کرد، و داستان آنان میان شما ماند، و آن را برای پند گیرنده عبرت گرداند.
    دقت در علل عظمت و انحطاط جوامع و دلایل ظهور و سقوط تمدنها و عوامل عزت و ذلت دولتها و راه نیکبختی و بدبختی امتها مدرسه ای نیکو در عبرت آموزی و راهیابی و کامیابی است. اگر از این امور کسب عبرت شود بسیاری از اشتباهات تکرار نمی شود. اگر به فرجام گردنکشان و گردنفرازان، و ستمگران و خود کامگان تاریخ از سر عبرت گیری توجه شود، زمینه ای نیکو برای اصلاح امور فراهم می گردد، که از آنان جز داستانشان چیزی نمانده است و آن هم عبرتی است برای پند گیرنده. امیر مؤمنان ما را بدین حقیقت یاد آور شده و فرموده است:
    ان لکم فی القرون السالفة لعبرة! أین العمالقة و أبناء العمالقة! أین الفراعنة و أبناء الفراعنة! أین أصحاب مدائن الرس الذین قتلوا النبیین، و أطفؤوا سنن المرسلین، و أحیوا سنن الجبارین! أین الذین ساروا بالجیوش، و هزموا بالألوف، و عسکروا العساکر، و مدنوا المدائن!(169)
    همانا در روزگاران گذشته برای شما عبرتی است. کجایند عمالقه،(170) و فرزندان عمالقه؟ کجایند فراعنه و فرزندان فراعنه؟ کجایند مردمانی که در شهرهای رس(171) بودند؟ آنان که پیامبران را کشتند، و سنت فرستادگان خدا را میراندند، و سیرت جباران را زنده کردند؟ کجایند آنان که با سپاهیان به راه افتادند و هزاران تن را شکست دادند؟ آنان که سپاهها به راه انداختند و شهرها ساختند.
    جباران از آن همه حرمت شکنی و خودکامگی چه بهره بردند و برای خود چه توشه ای اندوختند؟ چرا نباید درس آموخت و عبرت گرفت؟
    نصر بن مزاحم منقری - مورخ و محدث گرانقدر، در گذشته به سال 212 هجری - روایت کرده است که امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در مسیر خود به سوی صفین به شهر بهر سیر و ایوان مدائن رسید. مردی از یارانش به نام حربن سهم بن طریف چون به آثار کسری نگریست، به این بیت از شعر اسود بن یعفر نهشلی از شاعران جاهلی، تمثل کرد:
    جرت الریاح علی مکان دیارهم - فکأنما کانوا علی میعاد(172)
    بادها بر خانه های سرزمین ایشان برگذشت (و آنها را در هم شکست) گوییا با یکدیگر وعده ای داشتند.
    پس علی (علیه السلام) به او فرمود: آیا نگویی:
    کم ترکوا من جنات و عیون و زروع و مقام کریم و نعمة کانوا فیها فاکهین کذلک و أورثناها قوما آخرین فما بکت علیهم السماء و الأرض و ما کانوا منظرین.(173)
    چه باغها و چشمه سارها (که آنها بعد از خود) بر جای نهادند، و کشتزارها و جایگاههای نیکو، و نعمتی که از آن برخوردار بودند. (آری) این چنین (بود) و آنها را به مردمی دیگر میراث دادیم؛ و آسمان و زمین بر آنان زاری نکردند و ایشان مهلت نیافتند.
    سپس امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود:
    ان هؤلاء کانوا وارثین، فأصبحوا موروثین. ان هؤلاء لم یشکروا النعمة فسلبوا دنیاهم بالمعصیة. ایاکم و کفر النعم، لا تحل بکم النقم.(174)
    آری، همانا آنان زمانی ارث برندگان بودند و اینک ارث دهندگان شده اند. آنان نعمتها را شکر نگزاردند و دنیایشان نیز در نتیجه نافرمانی از ایشان گرفته شد. از کفران نعمت بپرهیزید تا گرفتار کیفر سخت نشوید.
    امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می آموزد که به همه چیز با دیده عبرت نگاه شود تا انسان حال و آینده خود را به درستی بنا کند؛ و این روشی نیکو در اصلاح خود و دیگران است.
    هان، ای دل عبرت بین از دیده عبر کن، هان - ایوان مدائن را آیینه عبرت دان
    یک ره ز لب دجله منزل به مدائن کن - وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران
    دندانه هر قصری پندی دهدت نو نو - پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
    این هست همان ایوان کز نقش رخ مردم - خاک در او بودی دیوار نگارستان
    این هست همان درگه کو را ز شهان بودی - دیلم ملک بابل، هند و شه ترکستان
    این هست همان صفه کز هیبت او بودی - بر شیر فلک حمله شیر تن شادروان(175)
    پندار همان عهد است، از دیده فکرت بین - در سلسله درگه، در کوکبه میدان
    بس پند که بود آنگه در تاج سرش پیدا - صد پند نو است اکنون در مغز سرش پنهان
    کسری و ترنج زر، پرویز و به زرین - بر باد شده یکسر، با خاک شده یکسان
    پرویز به هر بومی زرین تره آوردی - کردی ز بساط زر زرین تره را بستان
    پرویز کنون گم شد، ز آن گمشده کمتر گوی - زرین تره کو بر خوان؟ رو کم ترکوا(176) بر خوان
    گفتی که کجا رفتند آن تاجوران، اینک - ز ایشان شکم خاک است آبستن جاویدان
    چندین تن جباران کاین خاک فرو خورده است - این گرسنه چشم آخر هم سیر نشد ز ایشان
    خاقانی از این درگه دریوزه عبرت کن - تا از در تو ز آن پس دریوزه کند خاقان
    این بحر بصیرت بین، بی شربت از او مگذر - کز شط چنین بحری لب تشنه شدن نتوان(177)
    دنیا سرای عبرت است و کسانی می توانند در آزمونهای آن سرافزار بیرون آیند و توشه جاودان بر گیرند که همه امور دنیا را به دیده عبرت ببینند. تحولات و تطورات دنیا، سختیها و راحتیها، آمدنها و رفتنها، فراز و فرودها، همه و همه مایه کسب عبرت است، چنان که امام علی (علیه السلام) بدان اشارت فرموده است:
    فی تصریف الدنیا اعتبار.(178)
    در دگرگونیهای دنیا (برای بینایان) عبرت است.



    اهل عبرت

    عبرت بسیار است و راههای کسب آن فراوان، اما کجایند آنان که دیده عبرت بین بگشایند و به درستی بهره گیرند؟
    ما أکثر العبر و أقل الاعتبار.(179)
    عبرتها چه بسیار است و عبرت گرفتن چه اندک به شمار.
    تا انسان از دلبستگی به دنیا بیرون نشود و دریچه دل خود را به روی حقیقت هستی نگشاید و خواهان عبرت پذیری نشود، عبرتها می آید و می رود و انسان فقط به تماشاگری می نشیند. خداوند امکانات عبرت پذیری را به آدمی داده است ولی انسان خود باید بخواهد تا عبرت گیری حاصل آید.
    ثم منحه قلبا حافظا، و لسانا لافظا، و بصرا لاحظا، لیفهم معتبرا، و یقصر مزدجرا.(180)
    سپس انسان را قلبی داد فراگیر، و زبانی در خورد تعبیر، و دیده ای نگرنده و بصیر تا دریابد و عبرت آموزد و راه نافرمانی پیش نگیرد.
    اگر انسان دیده بگشاید و در ظواهر امور توقف ننماید و در آنچه مایه عبرت است دقت کند، می تواند اهل عبرت شود. امیر مؤمنان (علیه السلام) درباره اهل عبرت فرموده است:
    انی أحذرکم، و نفسی، هذه المنزلة. فلینتفع امرؤ بنفسه، فانما البصیر من سمع فتفکر، و نظر فأبصر، و انتفع بالعبر، ثم سلک جددا واضحا یتجنب فیه الصرعة فی المهاوی، و الضلال فی المغاوی.(181)
    من از این غفلت نگرانم و شما و خود را از آن می ترسانم. هر کسی باید از کار خود سود ببرد، که بینا کسی است که شنید، و اندیشید، و دید، و به دل بینا گردید، و از آنچه مایه عبرت است سود گزید؛ سپس راهی روشن را سپرد، و از افتادن در پرتگاهها و گم شدن در کوره راهها دوری کرد.
    و نیز فرموده است:
    رحم الله امرءا تفکر فاعتبر، واعتبر فأبصر.(182)
    خدا رحمت کند انسانی را که بیندیشد و عبرت گیرد، و عبرت گیرد و پذیرد.
    البته انسانی می تواند اهل عبرت شود که خود را نفریبد و در مقام سخن و توصیف عبرتها توقف نکند، بلکه عبور کردن را به واقع صورت بخشد. امام علی (علیه السلام) در نکوهش مدعیان بی ریشه، و آرزومندان بی توشه، و سخنوران بدپیشه که عبرت آموزی را نیز بازیچه می گیرند و هرگز اهل عبرت نمی شوند فرموده است:
    یصف العبرة و لا یعتبر... فهو القول مدل و من العمل مقل.(183)
    آنچه را مایه عبرت است وصف کند و خود عبرت نگیرد... در گفتن، بسیار گفتار، و در عمل اندک کردار است.
    اگر انسان اهل عبرت شود، به همه چیز با دیده عبرت می نگرید و این از جلمه بهترین زمینه ها در تربیت مطلوب آدمی است.
    و انما ینظر المؤمن الی الدنیا بعین الاعتبار.(184)
    همانا انسان با ایمان به جهان به دیده عبرت می نگرد.

    امضاء

  8. Top | #57

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    نقش عبرت در تربیت

    روش عبرت راهی است در تربیت که آدمی را به سوی بصیرت رهنمون می شود، و زندگی بدون بصیرت توقف در تاریکیها و فرو افتادن در دامها و تکرار خطاهاست. انسانی که می آموزد عبرت بگیرد، از غفلت به بصیرت، و از غرور به خطاهاست. انسانی که می آموزد عبرت بگیرد، از غفلت به بصیرت، و از غرور به شعور، و از هلاکت به سلامت سیر می کند و این گنجینه ای گرانبها در تربیت آدمی است. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در نقش این روش نیکوی تربیتی فرموده است:
    الاعتبار منذر ناصح؛ من تفکر اعتبر، و من اعتبر اعتزل، و من اعتزل سلم.(147)
    عبرت بیم دهنده ای خیر خواه است؛ هر که (در حوادث روزگار و آنچه بر دیگران رفته است) بیندیشد، عبرت گیرید، و هر که عبرت گیرد، خود را (از سرنوشت بد دیگران) دور نگه دارد، و هر که خود را (از بدیها) دور نگه دارد، به سلامت ماند.
    هر انسانی به فطرت خود خواهان سلامت زندگی این جهانی و سعادت زندگی آن جهان است، و روش عبرت در تربیت از ابزارهای مناسب تأمین است هدف اساسی است. سلامتی و مسعات جز در پرتو بصیرت و معرفت حاصل نمی شود و عبرت راهی نیکو بدین سمت است؛ به بیان امیر مؤمنان علی (علیه السلام):
    من اعتبر أبصر، و من أبصر فهم، و من فهم علم.(148)
    هر که عبرت گرفت بینا گردید، و آن که بینا شد فهمید، و آن که فهمید دانش ورزید.
    رشد و عالی آدمی در پرتو معرفت و دانشی است برخاسته از بصیرت و بینایی؛ و عبرت از عوامل مهم در جهت فراهم کردن این رشد و تعالی است، چنانکه از امیر مؤمنان (علیه السلام) وارد شده است:
    الاعتبار یقود الی الرشد.(149)
    عبرت گرفتن به سوی رشد (راه درست) می کشاند.
    انسانی که می آموزد تحولات و تطورات را به دیده عبرت بنگرد و از آنچه بر دیگران رفته است درس گیرد و خطاهای دیگران را تکرار نکند به نوعی خود نگهداری که حفاظی مبتنی بر بینایی است دست می یابد و این اشتباهات و لغزشهای آدمی را به شدت می کاهد. در سخنان گرانقدر امیر بیان، علی (علیه السلام) در این باره چنین آمده است:
    الاعتبار یثمر العصمة.(150)
    عبرت گرفتن، حفظ خود از گناه را نتیجه می دهد.
    من کثر اعتباره، قل عثاره.(151)
    هر که عبرت گیری اش بسیار باشد، لغرشش اندک باشد.
    عبرت گرفتن مانعی است جدی در فرو لغزیدن انسان و نقشی اساسی در باز دارندگی از تباهی دارد، چنانکه وارد شده است که امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود:
    اعتبر تزدجر.(152)
    عبرت گیر تا (از بدیها و تباهیها) باز ایستی.
    یعنی بصیرت حاصل از عبرت آدمی را از تن دادن به پستیها و میل کردن به بدیها حفظ می کند و این امر از مقاصد والای تربیت است. در سخنان روایت شده از علی (علیه السلام) چنین آمده است:
    دوام الاعتبار یؤدی الی الاستبصار، و یثمر الازدجار.(153)
    عبرت گیری پیوسته، به بینایی می کشاند و باز دارندگی را ثمر می دهد.
    چنین عبرتی است که آدمی را از همراهی با شبهه(154) و فرو رفتن در فتنه حفظ می کند. هر جا پای آدمی می لغزد، نشانی از شبهه و امور شبیه به حق، و فتنه و امور گمراه کننده وجود دارد و عبرت آموزی راهی است نیکو برای حفظ خود از این امور. امیر مؤمنان (علیه السلام) در نخستین خطبه حکومتی خود، مردمان را بدین امر توجه داد و فرمود:
    ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات، حجزته التقوی عن تقحم الشبهات.(155)
    کسی که عبرتها برایش کیفرها و سرانجامهای وخیم را که در پیش چشم اوست آشکار نماید و پند پذیرد، البته تقوا او را از سرنگون شدن در شبهه ها باز می دارد.
    و نیز آن حضرت در سخنی پس از فرونشاندن فتنه مقدس مابان بی بصیرت نهروانی فرمود:
    ان الفتن اذا أقبلت شبهت، و اذا أدبرت نبهت. ینکرن مقبلات و یعرفن مدبرات.(156)
    همانا فتنه ها چون روی آورد، باطل را به صورت حق آراید، و چون پشت کند، حقیقت چنانکه هست نماید. فتنه ها چون روی آرد، نشناسندش، و چون باز گردد دانندش.
    کسانی می توانند فتنه ها را بشناسند و یا در فتنه خود را به درستی حفظ نمایند و از دام فتنه ها برهند که دیده ای بصیر و نافذ داشته باشند و آن که به عبرت تربیت می یابد از چنین دیده ای بهره مند می شود.
    اگر انسان عبرت پذیر شود و بیاموزد که به حوادث روزگار و آنچه بر دیگران رفته است به دیده عبرت بنگرد، می تواند به بصیرتی راهگشا در زندگی دست یابد و بهترین زمینه را برای تربیت خود فراهم نماید؛ به بیان امام علی (علیه السلام):
    و لو اعتبرت بما مضی، حفظت ما بقی.(157)
    اگر از آنچه گذشته است عبرت گیری، آنچه را مانده است حفظ کنی.
    امیر مؤمنان (علیه السلام) به حارث همدانی می آموزد که از روش عبرت در تربیت خویش به درستی بهره گیرد:
    و اعتبر بما مضی من الدنیا ما بقی منها، فان بعضها یشبه بعضا، و آخرها لاحق بأولها، و کلها حائل مفارق.(158)
    رفته دنیا را برای مانده آن آینه عبرت شمار، چه برخی از آن به برخی دیگر ماند، و پایانش خود را به آغاز آن رساند؛ و همه آن رفتنی است و با کسی نماندنی.
    مدرسه روزگار، مدرسه ای نیکو در تربیت آدمی است، اگر دیده ای عبرت گیر باشد؛ و انسان صرفا تماشاگر نباشد، بلکه عبور کننده از بدیها به خوبیها، و از تلخیها به شیرینیها باشد که این بهترین یاور آدمی در زندگی است.
    من لم یعتبر بغیره، لم یستظهر لنفسه.(159)
    هر که از (سرگذشت) دیگران عبرت نگیرد، برای خود پشتیبانی نگرفته است.



    امضاء

  9. Top | #58

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    راههای کسب عبرت

    اگر انسان اهل عبور شود، در برابر خود عرصه های متوعی را برای عبرت می یابد و زندگی و تحولات آن، و دنیا و دگرگونیهای آن، و گذشتگان و سرنوشت آنان را عین عبرت می بیند و از آن ره توشه می گیرد. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) صحنه های گوناگونی را در برابر ما تصویر می کند و ما را به کسب عبرت فرا می خواند، چنانکه داستان آفرینش و عصیان ابلیس را بیان می کند تا مردمان از آنچه بر ابلیس رفت عبرت گیرند و دست از ظاهر بینی و خود خواهی بکشند:
    فاعتروا بما کان من فعل الله بابلیس اذ أحبط عمله الطویل، و جهده الجهید، و کان قد عبد الله ستة آلاف سنة، لا یدری أمن سنی الدنیا أم من سنی الاخرة، عن کبر ساعة واحدة. فمن ذا بعد ابلیس یسلم علی الله بمثل معصیته؟ کلا، ما کان الله سبحانه لیدخل الجنة بشرا بأمر أخرج به منها ملکا. ان حکمه فی أهل المساء و أهل الأرض لواحد. و ما بین الله و بین أحد من خلقه هوادة فی اباحة حمی حرمه علی العالمین.(160)
    پس، از آنچه خدا با شیطان کرد عبرت گیرید، که کردار دراز مدت او را باطل گرداند و کوشش فراوان او بی ثمر ماند. او شش هزار سال با پرستش خدا زیست از سالیان دنیا یا آخرت - دانسته نیست - اما با ساعتی که تکبر کرد خدایش از بهشت بیرون آورد. و پس از ابلیس چه کسی ایمن بود که خدا را چنان نافرمانی نکند؟ هرگز خدا انسانی را به بهشت در نیاورد به کاری که بدان کار، در ردیف فرشته ای را برون برد. فرمان خدا برای مردم آسمان و زمین یکی است، و هیچ یک از آفریدگان خدا در حلال شمردن چیزی که حرام دانسته، رخصتی نیست.
    آیا سرگذشت ابلیس عبرتی نیکو نیست تا آدمی از خود بینی دست کشد و به هیچ روی تکبر ننماید؟
    سر ز امر حق چه پیچید آن لعین - گردنش را طوق لعنت شد قرین
    گفت حق او را که ای مست غرور - لعنت من بر تو تا روز نشور
    از میان خیل پاکان دور شو - دور از درگاهم ای مغرور شو
    پس به سنگ قهر راندند آن زمان - آن لعین را از صف روحانیان
    با رخی از ظلمت و عصیان سیاه - با قدی خم گشته از بار گناه
    این سزای آن که شد مغرور خویش - آن شد آن کو غره شد از زور خویش
    هر که پا از حد خود برتر نهاد - سرنگون آخر به چاهی در فتاد
    بنده باید پیش خواجه خوار و زار - بنده را با خویشتن بینی چه کار
    چون که بیند خویش را مردود شد - از در مولای خود مطرود شد(161)
    تاریخ آیینه ای است روشن و روشنگر تا آدمی در احوال گذشتگان و فراز و فرود آنان، خود را ببیند و خویشتن را بیابد و مراتب را دریابد و عبرت گیرد و به سوی کمال مطلق سیر نماید.
    اگر تاریخ عالم را بخوانی - مراتب را یکایک باز دانی(162)
    امیر مؤمنان علی (علیه السلام) سرنوشت گذشتگان را در این جهت باز گو می کند تا راه کسب عبرت را بنمایاید:
    و اعتبروا بما قد رأیتم من مصارع القرون قبلکم: قد تزایلت أوصالهم، و زالت أبصارهم و أسماعهم، و ذهب شرفهم و عزهم، و انقطع سرورهم و نعیمهم، فبدلوا بقرب الأولاد فقدها، و بصحبة الأزواج مفارقتها. لا یتفاخرون، و لا یتناسلون، و لا یتزاورون، و لا یتحاورون. فاحذروا، عباد الله، حذر الغالب لنفسه، المانع لشهوته، الناظر بعقله؛ فان الأمر واضح، و العلم قائم، و الطریق جدد، و السبیل قصد.(163)
    عبرت گیرید بدانچه دیدید، از آنان که پیش از شما بودند، که چگونه در خاک غنودند؛ اندامشان از هم گسیخت، دیده ها و گوشهایشان فرو ریخت، شرف و عزتشان رخت بر بست، شادمانی و تن آسانی شان از هم گسست. نزدیکی فرزندان، به از دست دادن آنان کشید؛ و همنشینی همسران، به جدا شدن از ایشان انجامید. نه به هم می نازند، و نه فرزندانی می آورند، و نه یکدیگر را دیدار می کنند، و نه در کنار هم به سر می برند. پس بندگان خدا! بپرهیزید، پرهیز کسی که بر نفس خود چیره است، و شهوت خویش را باز دارنده، و به خرد نگرنده، که کار پیداست و نشانه برپاست، و راه هموار و روشن و راست.
    آیا اگر انسان این گونه بر احوال گذشتگان عبور نماید، به عبرت دست نمی یابد؟ و آیا باز هم دست تطاول می گشاید و گردنکشی می نماید؟
    فاتعظوا عباد الله بالعبر النوافع، و اعتبروا بالای السواطع، و ازدجروا بالنذر البوالغ، و انتفعوا بالذکر و المواعظ، فکأن قد علقتکم مخالب المنیة، و انقطعت منکم علائق الأمنیة، و دهمتکم مفظعات الأمور، و السیاقة الی الورد المورود، ف (کل نفس معها سائق و شهید(164)): سائق یسوقها الی محشرها؛ و شاهد یشهد علیها بعملها.(165)
    پس بندگان خدا! از عبرتهای سودمند، پند گیرید، و از نشانه های آشکار عبرت گیرید. از آنچه شما را با بیانی رسا ترسانده اند، خود را باز دارید، و از یادآوریها و موعظتها سود بردارید، که گویی چنگالهای مرگ بر شما آویخته است، و رشته های آرزویتان را از هم گسیخته، و سختیهای واپسین دم زندگی به ناگاه بر سر شما رسیده، و به آبشخوری که در آمدنگاه شماست کشیده و هر نفسی را راننده ای همراه است که او را تا به محشر وی می راند و گواهی که بر کرده او گواهی می دهد، و آنچه کرده است می داند.
    امام (علیه السلام) مردمان را به دقت کردن در امور عبرت انگیز فرا خوانده است، و انسان باید امور عبرت انگیز را از سه وجه مورد دقت قرار دهد؛ از وجه علل و اسباب، از نظر حقیقت عبرت و از باب نتیجه و ثمره آن. دقت کردن در احوال و آثار و سرنوشت گذشتگان و آنچه از قضای الهی بر آنان گذشته است زمینه عبرت گرفتن را فراهم می سازد. آن گاه انسان می تواند به سوی حقیقت عبرت رود که آن، بیمی است که در درون آدمی حاصل می شود که مبادا به سرنوشت پیشینیان گرفتار آید. و سپس نتیجه و ثمره عبرت به دست می آید که آن دوری گزیدن از محرمات الهی و اجابت نمودن پروردگار و پیمودن راه صحیح در زندگی است.(166)
    آیا اگر انسان به احوال و آثار و سرنوشت مستکبران تاریخ دقت نماید و علل و اسباب هلاکت و سرنگونی آنان را در نظر آورد، باز هم به راه آنان می رود؟
    گردنکشان و خود کامگان پیشین کجا رفتند؟ آیا نباید از خفتن آنان در گورهای تنگ و تاریک عبرت گرفت؟ آیا در سرنوشت آنان که در دنیا بر خود می بالیدند و گردنفرازی و گردنکشی و خود کامگی می نمودند عبرتی نیست که چگونه هنگام مرگ چهره ها و پهلوهایشان بر خاک نهاده شد و آن عزت و بزرگی موهومشان به ذلت و خواری واقعی تبدیل شد؟
    فاعتبروا بما أصاب الأمم المستکبرین من قبلکم من بأس الله و صولاته، و وقائعه و مثلاته، و اتعظوا بمثاوی خدودهم، و مصارع جنوبهم، و استعیذوا بالله من لواقح الکبر، کما تستعیذونه من طوارق الدهر.(167)
    پس عبرت گیرید از آنچه به مستکبران پیش از شما رسیده، از عذاب خدا و سختگیریهای او و خواری و کیفرهای او؛ و عبرت گیرید از تیره خاکی که رخساره هایشان بر آن نهاده است، و زمینهای نمناک که پهلوهایشان بر آن افتاده است؛ و به خدا پناه برید از کبر که در سینه ها زاید، چنانکه بدو پناه می برید از بلاهای روزگار که پیش آید.
    سیر در نیک و بد احوال گذشتگان و دریافتن عوامل خوشبختی و بدبختی پیشینیان و فهم اسباب عزت و ذلت ایشان، راهی است نیکو برای تربیت مردمان، چنانکه امیر مؤمنان (علیه السلام) بدین راه توجه داده و فرموده است:
    و احذروا ما نزل بالأمم قبلکم من المثلات بسوء الأفعال، و ذمیم الأعمال. فتذکروا فی الخیر و الشر أحوالهم، و احذروا أن تکونوا أمثالهم. فاذا تفکرتم فی تفاوت حالیهم، فالزموا کل أمر لزمت العزة به شأنهم، و زاحت الأعداء له عنهم، و مدت العافیة به علیهم، و انقادت النعمة له معهم، و وصلت الکرامة علیه حبلهم من الاجتناب للفرقة، و اللزوم للألفة، و التحاض علیها، و التواصی بها. و اجتنبوا کل أمر کسر فقرتهم، و أوهن منتهم؛ من تضاغن القلوب، و تشاحن الصدور، و تدابر النفوس، و تخاذل الأیدی... فانظروا کیف کانوا حیث کانت الأملاء مجتمعة، و الأهواء مؤتلفة، و القلوب معتدلة، و الأیدی مترادفة، و السیوف متناصرة، و البصائر نافذة، و العزائم واحدة. ألم یکونوا أربابا فی أقطار الأرضین، و ملوکا علی رقاب العالمین! فانظروا الی ما صاروا الیه فی آخر أمورهم، حین وقعت الفرقة، و تشتتت الألفة، و اختلفت الکلمة و الأفئدة، و تشعبوا مختلفین، و تفرقوا متحاربین، قد خلع الله عنهم لباس کرامته، و سلبهم غضارة نعمته، و بقی قصص أخبارهم فیکم عبرا للمعتبرین.(168)
    بپرهیزید از آنچه فرود آمد بر امتهای پیشین، از کیفرهایی که دیدند بر کردارهای ناشایست و رفتارها که کردند و نبایست. پس نیک و بد احوالشان را به یاد آرید و خود را از همانند شدن به آنان بر حذر دارید. و چون به چشم خرد دیدید و در خوشبختی و بدبختی شان اندیشیدید، آن را عهده دار شوید که عزیزشان گرداند و دشمنان را از سرشان راند، و زمان بی گزندی شان را به درازا کشاند؛ و با عافیت از نعمت برخوردار و پیوند رشته بزرگواری با آنان استوار. و آن از پراکندگی دوری نمودن بود و به سازواری روی آوردن، و یکدیگر را بدان برانگیختن و سفارش کردن؛ و بپرهیزید از هر کار که پشت آنان را شکست و نیرویشان را گسست، چون: کینه هم در دل داشتن و تخم نفاق در سینه کاشتن و از هم بریدن، و دست از یاری یکدیگر کشیدن... پس بنگرید آن گاه که گروهها فراهم بودند، و همگان راه یک آرزو را می پیمودند، چگونه می آسودند، و دلها راست بود و با هم سازوار و دستها یکدیگر را مددکار. شمشیرها به یاری هم آخته، و دیده ها به یکسو دوخته، اراده ها در پی یک چیز تاخته. آیا مهتران سراسر زمین نبودند، و بر جهانیان زمامداری نمی نمودند؟ پس بنگرید که پایان کارشان به کجا کشید، چون میانشان جدایی افتاد، و الفت به پراکندگی انجامید، سخنها و دلهایشان گونه گون گردید. از هم جدا شدند، و به حزبها گراییدند، و خدا لباس کرامت خود را از تنشان برون آورد، و نعمت فراخ خویش را از دستشان به در کرد، و داستان آنان میان شما ماند، و آن را برای پند گیرنده عبرت گرداند.
    دقت در علل عظمت و انحطاط جوامع و دلایل ظهور و سقوط تمدنها و عوامل عزت و ذلت دولتها و راه نیکبختی و بدبختی امتها مدرسه ای نیکو در عبرت آموزی و راهیابی و کامیابی است. اگر از این امور کسب عبرت شود بسیاری از اشتباهات تکرار نمی شود. اگر به فرجام گردنکشان و گردنفرازان، و ستمگران و خود کامگان تاریخ از سر عبرت گیری توجه شود، زمینه ای نیکو برای اصلاح امور فراهم می گردد، که از آنان جز داستانشان چیزی نمانده است و آن هم عبرتی است برای پند گیرنده. امیر مؤمنان ما را بدین حقیقت یاد آور شده و فرموده است:
    ان لکم فی القرون السالفة لعبرة! أین العمالقة و أبناء العمالقة! أین الفراعنة و أبناء الفراعنة! أین أصحاب مدائن الرس الذین قتلوا النبیین، و أطفؤوا سنن المرسلین، و أحیوا سنن الجبارین! أین الذین ساروا بالجیوش، و هزموا بالألوف، و عسکروا العساکر، و مدنوا المدائن!(169)
    همانا در روزگاران گذشته برای شما عبرتی است. کجایند عمالقه،(170) و فرزندان عمالقه؟ کجایند فراعنه و فرزندان فراعنه؟ کجایند مردمانی که در شهرهای رس(171) بودند؟ آنان که پیامبران را کشتند، و سنت فرستادگان خدا را میراندند، و سیرت جباران را زنده کردند؟ کجایند آنان که با سپاهیان به راه افتادند و هزاران تن را شکست دادند؟ آنان که سپاهها به راه انداختند و شهرها ساختند.
    جباران از آن همه حرمت شکنی و خودکامگی چه بهره بردند و برای خود چه توشه ای اندوختند؟ چرا نباید درس آموخت و عبرت گرفت؟
    نصر بن مزاحم منقری - مورخ و محدث گرانقدر، در گذشته به سال 212 هجری - روایت کرده است که امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در مسیر خود به سوی صفین به شهر بهر سیر و ایوان مدائن رسید. مردی از یارانش به نام حربن سهم بن طریف چون به آثار کسری نگریست، به این بیت از شعر اسود بن یعفر نهشلی از شاعران جاهلی، تمثل کرد:
    جرت الریاح علی مکان دیارهم - فکأنما کانوا علی میعاد(172)
    بادها بر خانه های سرزمین ایشان برگذشت (و آنها را در هم شکست) گوییا با یکدیگر وعده ای داشتند.
    پس علی (علیه السلام) به او فرمود: آیا نگویی:
    کم ترکوا من جنات و عیون و زروع و مقام کریم و نعمة کانوا فیها فاکهین کذلک و أورثناها قوما آخرین فما بکت علیهم السماء و الأرض و ما کانوا منظرین.(173)
    چه باغها و چشمه سارها (که آنها بعد از خود) بر جای نهادند، و کشتزارها و جایگاههای نیکو، و نعمتی که از آن برخوردار بودند. (آری) این چنین (بود) و آنها را به مردمی دیگر میراث دادیم؛ و آسمان و زمین بر آنان زاری نکردند و ایشان مهلت نیافتند.
    سپس امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود:
    ان هؤلاء کانوا وارثین، فأصبحوا موروثین. ان هؤلاء لم یشکروا النعمة فسلبوا دنیاهم بالمعصیة. ایاکم و کفر النعم، لا تحل بکم النقم.(174)
    آری، همانا آنان زمانی ارث برندگان بودند و اینک ارث دهندگان شده اند. آنان نعمتها را شکر نگزاردند و دنیایشان نیز در نتیجه نافرمانی از ایشان گرفته شد. از کفران نعمت بپرهیزید تا گرفتار کیفر سخت نشوید.
    امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می آموزد که به همه چیز با دیده عبرت نگاه شود تا انسان حال و آینده خود را به درستی بنا کند؛ و این روشی نیکو در اصلاح خود و دیگران است.
    هان، ای دل عبرت بین از دیده عبر کن، هان - ایوان مدائن را آیینه عبرت دان
    یک ره ز لب دجله منزل به مدائن کن - وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران
    دندانه هر قصری پندی دهدت نو نو - پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
    این هست همان ایوان کز نقش رخ مردم - خاک در او بودی دیوار نگارستان
    این هست همان درگه کو را ز شهان بودی - دیلم ملک بابل، هند و شه ترکستان
    این هست همان صفه کز هیبت او بودی - بر شیر فلک حمله شیر تن شادروان(175)
    پندار همان عهد است، از دیده فکرت بین - در سلسله درگه، در کوکبه میدان
    بس پند که بود آنگه در تاج سرش پیدا - صد پند نو است اکنون در مغز سرش پنهان
    کسری و ترنج زر، پرویز و به زرین - بر باد شده یکسر، با خاک شده یکسان
    پرویز به هر بومی زرین تره آوردی - کردی ز بساط زر زرین تره را بستان
    پرویز کنون گم شد، ز آن گمشده کمتر گوی - زرین تره کو بر خوان؟ رو کم ترکوا(176) بر خوان
    گفتی که کجا رفتند آن تاجوران، اینک - ز ایشان شکم خاک است آبستن جاویدان
    چندین تن جباران کاین خاک فرو خورده است - این گرسنه چشم آخر هم سیر نشد ز ایشان
    خاقانی از این درگه دریوزه عبرت کن - تا از در تو ز آن پس دریوزه کند خاقان
    این بحر بصیرت بین، بی شربت از او مگذر - کز شط چنین بحری لب تشنه شدن نتوان(177)
    دنیا سرای عبرت است و کسانی می توانند در آزمونهای آن سرافزار بیرون آیند و توشه جاودان بر گیرند که همه امور دنیا را به دیده عبرت ببینند. تحولات و تطورات دنیا، سختیها و راحتیها، آمدنها و رفتنها، فراز و فرودها، همه و همه مایه کسب عبرت است، چنان که امام علی (علیه السلام) بدان اشارت فرموده است:
    فی تصریف الدنیا اعتبار.(178)
    در دگرگونیهای دنیا (برای بینایان) عبرت است.



    اهل عبرت

    عبرت بسیار است و راههای کسب آن فراوان، اما کجایند آنان که دیده عبرت بین بگشایند و به درستی بهره گیرند؟
    ما أکثر العبر و أقل الاعتبار.(179)
    عبرتها چه بسیار است و عبرت گرفتن چه اندک به شمار.
    تا انسان از دلبستگی به دنیا بیرون نشود و دریچه دل خود را به روی حقیقت هستی نگشاید و خواهان عبرت پذیری نشود، عبرتها می آید و می رود و انسان فقط به تماشاگری می نشیند. خداوند امکانات عبرت پذیری را به آدمی داده است ولی انسان خود باید بخواهد تا عبرت گیری حاصل آید.
    ثم منحه قلبا حافظا، و لسانا لافظا، و بصرا لاحظا، لیفهم معتبرا، و یقصر مزدجرا.(180)
    سپس انسان را قلبی داد فراگیر، و زبانی در خورد تعبیر، و دیده ای نگرنده و بصیر تا دریابد و عبرت آموزد و راه نافرمانی پیش نگیرد.
    اگر انسان دیده بگشاید و در ظواهر امور توقف ننماید و در آنچه مایه عبرت است دقت کند، می تواند اهل عبرت شود. امیر مؤمنان (علیه السلام) درباره اهل عبرت فرموده است:
    انی أحذرکم، و نفسی، هذه المنزلة. فلینتفع امرؤ بنفسه، فانما البصیر من سمع فتفکر، و نظر فأبصر، و انتفع بالعبر، ثم سلک جددا واضحا یتجنب فیه الصرعة فی المهاوی، و الضلال فی المغاوی.(181)
    من از این غفلت نگرانم و شما و خود را از آن می ترسانم. هر کسی باید از کار خود سود ببرد، که بینا کسی است که شنید، و اندیشید، و دید، و به دل بینا گردید، و از آنچه مایه عبرت است سود گزید؛ سپس راهی روشن را سپرد، و از افتادن در پرتگاهها و گم شدن در کوره راهها دوری کرد.
    و نیز فرموده است:
    رحم الله امرءا تفکر فاعتبر، واعتبر فأبصر.(182)
    خدا رحمت کند انسانی را که بیندیشد و عبرت گیرد، و عبرت گیرد و پذیرد.
    البته انسانی می تواند اهل عبرت شود که خود را نفریبد و در مقام سخن و توصیف عبرتها توقف نکند، بلکه عبور کردن را به واقع صورت بخشد. امام علی (علیه السلام) در نکوهش مدعیان بی ریشه، و آرزومندان بی توشه، و سخنوران بدپیشه که عبرت آموزی را نیز بازیچه می گیرند و هرگز اهل عبرت نمی شوند فرموده است:
    یصف العبرة و لا یعتبر... فهو القول مدل و من العمل مقل.(183)
    آنچه را مایه عبرت است وصف کند و خود عبرت نگیرد... در گفتن، بسیار گفتار، و در عمل اندک کردار است.
    اگر انسان اهل عبرت شود، به همه چیز با دیده عبرت می نگرید و این از جلمه بهترین زمینه ها در تربیت مطلوب آدمی است.
    و انما ینظر المؤمن الی الدنیا بعین الاعتبار.(184)
    همانا انسان با ایمان به جهان به دیده عبرت می نگرد.
    امضاء

  10. Top | #59

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    آیا سرگذشت ابلیس عبرتی نیکو نیست تا آدمی از خود بینی دست کشد و به هیچ روی تکبر ننماید؟
    سر ز امر حق چه پیچید آن لعین - گردنش را طوق لعنت شد قرین
    گفت حق او را که ای مست غرور - لعنت من بر تو تا روز نشور
    از میان خیل پاکان دور شو - دور از درگاهم ای مغرور شو
    پس به سنگ قهر راندند آن زمان - آن لعین را از صف روحانیان
    با رخی از ظلمت و عصیان سیاه - با قدی خم گشته از بار گناه
    این سزای آن که شد مغرور خویش - آن شد آن کو غره شد از زور خویش
    هر که پا از حد خود برتر نهاد - سرنگون آخر به چاهی در فتاد
    بنده باید پیش خواجه خوار و زار - بنده را با خویشتن بینی چه کار
    چون که بیند خویش را مردود شد - از در مولای خود مطرود شد(161)
    تاریخ آیینه ای است روشن و روشنگر تا آدمی در احوال گذشتگان و فراز و فرود آنان، خود را ببیند و خویشتن را بیابد و مراتب را دریابد و عبرت گیرد و به سوی کمال مطلق سیر نماید.
    امضاء

  11. Top | #60

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اگر تاریخ عالم را بخوانی - مراتب را یکایک باز دانی(162)
    امیر مؤمنان علی (علیه السلام) سرنوشت گذشتگان را در این جهت باز گو می کند تا راه کسب عبرت را بنمایاید:
    و اعتبروا بما قد رأیتم من مصارع القرون قبلکم: قد تزایلت أوصالهم، و زالت أبصارهم و أسماعهم، و ذهب شرفهم و عزهم، و انقطع سرورهم و نعیمهم، فبدلوا بقرب الأولاد فقدها، و بصحبة الأزواج مفارقتها. لا یتفاخرون، و لا یتناسلون، و لا یتزاورون، و لا یتحاورون. فاحذروا، عباد الله، حذر الغالب لنفسه، المانع لشهوته، الناظر بعقله؛ فان الأمر واضح، و العلم قائم، و الطریق جدد، و السبیل قصد.(163)
    عبرت گیرید بدانچه دیدید، از آنان که پیش از شما بودند، که چگونه در خاک غنودند؛ اندامشان از هم گسیخت، دیده ها و گوشهایشان فرو ریخت، شرف و عزتشان رخت بر بست، شادمانی و تن آسانی شان از هم گسست. نزدیکی فرزندان، به از دست دادن آنان کشید؛ و همنشینی همسران، به جدا شدن از ایشان انجامید. نه به هم می نازند، و نه فرزندانی می آورند، و نه یکدیگر را دیدار می کنند، و نه در کنار هم به سر می برند. پس بندگان خدا! بپرهیزید، پرهیز کسی که بر نفس خود چیره است، و شهوت خویش را باز دارنده، و به خرد نگرنده، که کار پیداست و نشانه برپاست، و راه هموار و روشن و راست.
    امضاء

صفحه 6 از 12 نخستنخست ... 2345678910 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi