صفحه 2 از 48 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 480

موضوع: شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی (جلد اول)

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,238
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض


    باب دهم

    1- به بسم الله الرحمن الرحیم است - تمثلها که در قلب سلیم است
    2- چو در عالم زمین و آسمانی است - مر آدم را عیانی و نهانی است
    3- نهان تو مثال آسمان است - عیان تو زمین زیر آن است
    4- عیان تو نمودی از نهان است - نهان تو جهان بیکران است
    5- عیان تو یکی نقش نهان است - نهان تو نهانی لامکان است
    6- عیانت کارگاهی چند دارد - که در این نشأه ات پابند دارد
    7- چو در این نشأه رو آورد کاری - یکایک را بکار خود گماری
    8- نهانت را بود هم کارگاهی - تمثل میدهد هر چه که خواهی
    9- چنان معنی بصورت میکشاند - که صد مانی در آن حیران بماند
    10- صعود برزخی چون گشت حاصل - بیابی بس تمثلهای کامل
    11- تمثل باشد از ادراکت ایدوست - برون نبود ز ذات پاکت ایدوست
    12- همه اطوارت از آغاز و انجام - همه احوالت از لذات و آلام
    13- ز ادراکات تست از ینک دارند - تویی خود میهمان سفره خود
    14- چو شد آیینه ذات تو روشن - ز گلهای مثالی مثل گلشن
    15- بوفق اقتضای بال و حالت - معانی را بیابی در مثالت
    16- مثالی همنشین و همدم تو - فزاید نور و بزداید غم تو
    17- رفیق خلوت شبهای تارت - ترا آگه کند از کاروبارت
    18- سخن از ماضی و از حال گوید - خبرهایی ز استقبال گوید
    19- چویابی در خودت صبر و قراری - حضوری در سکوت اختیاری
    20 نهان از دیده اغیار باشی - عیان و کاتم اسرار باشی
    21- به آداب سلوک اهل ایقان - بدانجایی رسی از نور عرفان
    22- که تا کم کم ز لطف لایزالی - بیابی کشف های بی مثالی
    23- چو دادی تارو پودت را بتاراج - عروج احمدی یابی به معراج
    24- بیا در فهم سری گوش دل ده - ز سبحان الذی اسری بعبده
    25- شب معراج احمد را شنیدی - مقامات محمد را ندیدی
    26-چو سر کامل آید در تمثل - تمثلهاست در دور و تسلسل
    27- چو گویم اندکی از این تمثل - بگیرد جان جاهل را تزلزل
    28-چه کامل هست عین ظل ممدود - چو ذی ظلش ندارد حد محدود
    29- تعالی الله ز دور ظل ممدود - ز احمد تا محمد تا به محمود
    30- همه آیات قرآنند آیت - که انسان را نه حد است و نه غایت
    31- شب اسری رسول نیک فرجام - قطاری دید بی آغاز و انجام
    32- قطار بی کران اشترانی - که هر یک را بدی بار گرانی
    33- سوال از جبرئیل و این جوابست - که اینها بار علم بوتراب است
    34- وصی احمد اینجا بوتراب است - در آنجا نام او ام الکتاب است
    35- بلی ام الکتاب این بوتراب است - بلی این بوتراب ام الکتاب است
    36- که یکشخص است و فرش و فوق عرش است - همان که فوق عرش است تا بفرش است
    37- هزاران نشأه مست این شخص واحد - مرا آیات و اخبارند شاهد
    38- چو بینی آیت قرآن فرقان - بدان آن عین عرفانست و برهان
    39- نباشد این سه راهه گز جدائی - که هر یک نیست جز نور خدایی
    40- خدا داند که صرف ژاژ خایی است - که گوید این سه را از هم جدایی است
    41- سه باشد ارذکا، و شمس و بیضا - نباشد جز یکی از حیث معنی
    42- ز فارابی شنو ار نکته یابی - که این یک نکته می باشد کتابی
    43- مرا انسانی بر انسانها امام است - که اندر فلسفه مرد تمام است
    44- بلی چون فیلسوف کاملست این - امام امت است و رهبر دین
    45- تمیز فلسفه از سفطه ده - بیا اندر سواد اعظم ازده
    46- به قرآن و به عرفان و ببرهان - جهانها در تو یک شخص است پنهان
    47- بود یک دانه کنجد جهانی - اگر افتد بدست نکته دانی
    48- تو در حرث نسایی گر چه حارث - خداوند تو زارع هست و باعث
    49- نگر در حبه نطفه چه خفته است - در این یک دانه هر دانه نهفته است
    50- چو تو یک دانه هر دانه هستی - ندارد مثل تو یک دانه هستی
    51- ز بالقوه سوی بالفعل بشتاب - مقام خویش را دریاب و دریاب
    52- شود یک نقطه نطفه جهانی - جدا گانه زمین و آسمانی








    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,238
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    باب یازدهم

    1- به بسم الله الرحمن الرحیم است - که بینی نطفه ای در یتیم است
    2- ببین از قطره ماء مهینی - فرشته آفریده دل نشینی
    3- ز سیر حبی ماء حیوتی - بروید ز ابتدا اشاخ نباتی
    4- همی در تحت تدبیر خداوند - در آید صورتی بی مثل و مانند
    5- که در ذات و صفات و در فعالش - نجوا کمل است عین مثالش
    6- تعالی الله که از حمامسنون - مثال خویش را آورده بیرون
    7- نگر در صنع صورت آفرینت - بحسن طلعت و نقش جبینت
    8- به یک یک دستگاههای چنانی - که داری از نهانی و عیانی
    9-ازین صورت که یکسر آفرین است - چه خواهد آنکه صورت آفرین است
    10- تعالوا را شنو از حق تعالی - ترا دعوت نموده سوی بالا
    11- چه بودی مرتعالی را تو لایق - تعالوا آمدت از قول صادق
    12- چه میخواهی درین لای و سخنها - چرا دوری ز گلها و چمن ها
    13- تویی آخر نگار هم نشینش - بزرگی جانشین بی قرینش
    14- نبودت هیچ فعلی و تمیزی - درین حدی که سلطان عزیزی
    15- چه بعدی حاصل چون سرمایه داری - براه افتی و کام دل برآری
    16- طریق کام دل یابی دوگونه است - یکی اصل و دگر فرع و نمونه است
    17- یکی اکلو امن فوق است و دیگر - بود از تحت ارجل ای برادر
    18- بود از تحت ارجل علم رسمی - که پابندت شود همچون طلسمی
    19- بود علم لدنی اکل از فوق - که فوقانی شوی با ذوق و با شوق
    20- ز اکل فوقت ار نبود نصیبی - ز تحت ارجل است دیو عجیبی
    21- تو انسانی غذای تو سماوی است - علوم رسمیت صرف دعاوی است
    22- اگر اهل نمازی و نیازی - برون آ از دعاوی مجازی
    23- علوم رسمی ار نبود معدت - ترا رهزن شود مانند ضدت
    24- چو کردی علم اصلی را فراموش - گرفتی علم رسمی را در آغوش
    25- گرت سجف تخینی نیست حاجب - ترا بودی لقاء الله واجب
    26- همی خواهم زدرد خود بنالم - مپنداری که از این قیل و قالم
    27- بخواهم فضل خود را بر شمارم - که من از این دعاوی برکنارم
    28- کسی کو بر جناح ارتحال است - کجایش اینچنین فکر و خیال است
    29- همه دانند کاین آزاده از پیش - بنوده در پی آرایش خویش
    30- مرا از خود ستایی عار آید - که جز نابخردون را نشاید
    31- چو این آرایش است آلایش من - نبوده هیچگاهی خواهش من
    32- مرا دردی نهفته در درونست - که وصف آن زگفتگو برونست
    33- بسی روز و بسی سال - گذشته از من برگشته اقبال
    34- که سیر گرم به قیل و قال بودم - یکی دل مرده بیحال بودم
    35- صرفت العمر فی قیل و قال - اجبت النفس عن کل سوال
    36- به چندین رشته از منقول و معقول - تسلط یافته ام معقول و مقبول
    37- نعت با صرف و نحو انسان که خواهی - چنانکه هست آثارم گواهی
    38- بدیع و با بیان و با معانی - بدان نحوی که میخوانی و دانی
    39- بتدریس و به تعلیق مطول - بچندین دروه اش بودم معطل
    40- به شرح شاطبی در علم تجوید - کلام اندر شروح متین تجرید
    41- اصول و فقه و تفسیر و روایت - دگر علم رجال و با درایت
    42- ریاضی و نجوم و علم آلات - بمن ارجاع میگردد سوالات
    43- فنون حکمت و تدریس عرفان - چنان هستم که در تفسیر قران
    44- بقران اشنایی آنچنانم - که خود یک دوره تفسیر آنم
    45- نه تفسیر عبارات و ظواهر - که ساحل بین در آن حد است ناظر
    46- به تفسیری که باشد انفسی آن - کز آفاقی فزون باشد بسی آن
    47-بسالی چند اندر علم ابدان - بنزد اوستاد طب فنان
    48- زقانونچه گرفته تا بقانون - فرا بگرفته ام مضبوط و موزون
    49- دگر هم شد فنونی پای بندم - که شاید بر جنون خود بخندم
    50- فنونی هر یکی علم غریب است - نه هر کس را به نیل آن نصیب است
    51- دلم از اشنا غرقاب خون است - چه پنداری که از بیگانه چونست
    52- تبعلیقات اسفار و اشارات - ترا باشد فتوحات و بشارات
    53- حواشی بر تفاهم آنچنان است - که مراهل بصیرت را عیان است
    54- به تمهید و به مصباح فناری - حواشی باشدم مثل دراری
    55- بشرح قیصری کو بر فصوص است - حواشی ام همانند نصوص است
    56- فصوص فارابی و شیخ اکبر - نمودم شرح زاول تا به آخر
    57- به تعلیقات تحریر مجسطی - چنانکه بر اکر شرح و بسطی
    58- یکی بر اکر مانالاووس است - دگر بر اکر تاوذوسیوس است
    59- اصول او قلیدس را سراسر - نمودم تحتیه تا شکل آخر
    60- به شرح کامل زیج بهادر - بسی سر برده ام بیخواب و بیخور
    61- به چندین رشته در علم اوائل - نوشتم من بسی کتب و رسائل
    62- نمودم نقد عمر خویش تزییف - که اینک باشدم بسیار تالیف
    63- چه حاصل اریکایک را کنم یاد - که درهاون چه سودی سودن باد
    64- گهی با جیب و ظلم کار بودی - شب و روزم عروسم یار بودی
    65- زظلل مستوی قدم دو تا شد - گه بگرفتن جیب عصا شد
    66- گهی ربع مجیب بود دستم - گهی ذات الحلق را کار بستم
    67- گهی درس شفا بود و اشارات - گهی بحت قضا بود و تجارات
    68- گهی در گفتن اسفار دل خوش - گهی از سفتن اشعار دل خوش
    69- گهی در محضر استاد لاتین - سه لا آن باشد و سی بود این
    70- علاقه با کولداژه و لاروس - چنان بودی که با مغنی و قاموس
    71- گهی در جدول اوفاق بودم - گهی با اطلس آفاق بودم
    72- بسی با نقشه های آسمانی - نمودم آسمان را دیده بانی
    73- بسی شبها نشستم گاه و بیگاه - که از سیر کواکب کردم آگاه
    74- بقدر و طول و عرض و برج و صورت - جهتها یک بیک می یافت صورت
    75- من و ماه و شبانگاه و ستاره - بروی یکدیگر اندر نظاره
    76- مرا با شاهد آن آسمانی - شبها بود بس راز نهانی
    77- بسویم صورت هر یک ستان بود - ستان بود و چه نیکو دلستان بود
    78- مرا صورت بدانها هم ستان بود - تفاوت از زمین تا اسمان بود
    79- بر مز عاشقی چشمک به چشمک - شدم تا آشنای با یکایک
    80 زمینی آسمانی شد چنانه - نبینی فاصلی اندر میانه
    81- که اینک نقشه ای از اسمانم - چو بینی اطلس بی نقش جانم
    82- چنان دل بر سر افلاک بستم - که عمری با مجسطی می نشستم
    83- چنان در فن اسطرلاب ماهر - که هم بر صنعتش استاد قادر
    84- چنان در پیشه ام استوار بودم - که روز و شب همی در کار بودم
    85- بدست خویشتن چندی رسائل - نوشتم از بزرگان اوائل
    86- بعمری در پی جمع کتابم - کتاب من فزوده بر حجابم
    87- چو با خود آمدم زان گیر و دارم - بگفتم ای یگانه کردگارم
    88- دلی کو با جنابت نیست مانوس - بیفتد سرنگون چون ظل معکوس
    89- اگر دنیا نکردی از تو دورم - اگر از من نه بگرفتی حضورم
    90- نبودی مر مرا تدریس تصنیف - بدم فارغ زهر تکذیب و تعریف
    91- درین دو روزه گیتی مرد عاقل - کجا دل می نهد بر جیب و بر ظل
    92- مرا از لطف تو امیدواری - و گرنه خاک بر فرق حماری
    93- زیادت گر نه این دل کام گیرد - زمامونی کجا آرام گیرد
    94- اگر نام تو نبود در میانه - متمم با علم باشد بهانه
    95- زتتلیث و زتربیع و زتسدیس - بود بی یاد تو تزویر و تلبیس
    96-اگر وجه دلار ای عروس است - بوجه تو فسوس اندر فسوس است
    97- زجفر و زیج و اسطر لاب واعداد - بر آید از نهادم داد و فریاد
    98- رخام و لنبه و کره رزقاله - نداده حاصلی جز آه و ناله
    99- یکایک این هنرها و فنونم - جنونی را فزوده بر جنونم
    100- بوفق اقتضای وقت و حالم - حکایت از دلم کرده مقالم
    101- سخن خاکستر است و حال آتش - چه آتش عین نار الله ذاتش
    102- زخاکستر از و باشد نمودی - نمود سایه دوری زدوری
    103- نگویی زین سخنهای اساسی - که نعمتهای حق را ناسپاسی
    104- نه کفر انست بلکه عزم و همت - نمودم جزم در تحدیت نعمت
    105- سپاس حضرت پروردگار است - نه روی افتخار و اغترار است
    106- مقام شکر احسان فوق این است - کجا در طاقت این مستکین است
    107- اگر خود صاحب حالی که دانی - و گرنه هر چه ام خواهی بخوانی
    108- علوم اصطلاحی نعمت اوست - ولی بی سوز عشقش نقمت اوست
    109- ترا انبار الفاظ و عبارات - چه حاصل میدهد غیر خسارات
    110- چو نبود نور علم یقذف الله - چه انباری زالفاظ و چه از کاه
    111- نه بلکه نزد مردان دل آگاه - بقدر و قیمت افزونی است با کاه
    112- یکی را گفته اند در علم منحط - گرفتاری به اقوی بود و احوط
    113- چو عاری بود از حلیت تقوی - همی بردین حق میداد فتوی
    114- نه اهل دین و نه مرد عمل بود - اسیر نفسش آن دیود غل بود
    115- کلام حضرت پروردگار است - مثله کمثل الحمار است
    116- زگفتارم مباش ایخواجه دلریش - برو در خلوتی در خود بینیدش
    117- ترا تا وسوسه اندر نهاد است - هر انچه کشته ای در دست بادات
    118- قیاسات توهم یکسر عقیم است - چرا که اهر من با تو ندیم است
    119- به حرمان درونی و برونی --زندمان برونی و درونی
    120- ندیمان تو باشد رهزنانت - که بسته ره زآب و ره زنانت
    121- بسی فعل تو در محراب و منبر --برای قرب جهال است یکسر
    122- عوامت کرده بیچاره زبخ بخ - ازین بخ بخ ترا گرم مطبخ
    123- ترا از مطبخ گرمت چه عاری - که در باطن خود آکل ناری
    124- گل اندامی و جانت گند نازار - زبوی گند ناخلیق در آزار
    125- بکن از بیخ و از بن گند ما را - مربخان اینهمه خلق خدا را
    126- زنفس شومت ای حراف کربز - به لمز و همز و غمزی و تنابز
    127- گمانت اینکه با حرج عبارات --به کر و فرو ایماء و اشارات
    128- سوار فرفتی و براقی - ورم کردی و پنداری که چاقی
    129- مر این نخوت ترا داء اعضال است - علاجش خر بمرگ تو محال است
    130- هدر آخواجه از کبر و ریائی - گدایی کن که یابی کبریائی
    131- در این درگه دل بشکسته باید - تن خسته دهان بسته باید
    132- دل بشکسته مراة الهی است - زآیات و زاخبارم گواهی است
    133- شنیدی آنچه ازجام جهان بین - همین بشکسته دل باشد همین این
    134- از و بینی عیان و هم نهان را - جهان و هم خداوند جهان را
    135- که از این لذت دیدار هستی - رباید آنچنانت وجد و مستی
    136- و گر لذات حیوانی دانی - نه لذاتش بخوانی و نه دانی
    137- ولیکن دیو نفست چیره گشته است - که جان نازنینت تیره گشته است
    138- چه دیوی بدتر از دیو زلاراست - که اندر کار خود بس نابکار است
    139- ز وسواس هرنمیهای زهرن - زخرمنها بیک دو دانه ارزن
    140- فتادی دور و نزدیکی بمردن - همی در مطبخ گرمی بخوردن







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,238
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    باب دوازدهم:

    1- به بسم الله الرحمن الرحیم است - که آدم ایمن از دیو رجیم است
    2- به از این سنگر امن الهی - نباشد در همه عالم پناهی
    3- ز وسواس علتهای روحی - که نبود روح را هرگز فتوحی
    4- همه وسواس از دیو رجیم است - عدوی آدم از عهد قدیم است
    5- تو هم او را عدوی خویش میگر - خلاف راه او را پیش می گیر
    6- که نسناس است و وسواس است و خناس - چه جویی لخلخه از دست کناس
    7- ترا با عزم جزم و هم واحد - گشاند روح قدسی در مشاهد
    8- و گرنه با همه چندین دلی تو - زکشت خود نیابی حاصلی تو
    9- نشد تا جان توبی عیب و بی ریب - دری روی تو نگشایند از غیب
    0-1- بیا ایخواجه خود را نیک بشناس - که انسانی به سیرت یا که نسناس
    11- به سیرت ار پلیدی چون یزیدی - چه سودی گر بصورت با یزیدی
    12- ترا تبلی السرائر هست در پیش - نگر جوانی و برانی خویش
    13- نمیدانی که در تبلی السرائر - شود هر باطن آنجا عین ظاهر
    14- حجابت شد در اینجا حکم ظاهر - در انجا باطن هست قاهر
    15- اگر از خود در آیی ای برادر - شود اینجا و آنجایت برابر
    16- اگر کشف غطا گردد عطایت - دو جایت میشود یکجا برایت
    17- که بینی اسم و آیین خودی تو - همانا مالک دین خودی تو
    18- زوین خود بهشت و دوزخی تو - سزاوار سزای برزخی تو
    19- تو هم کشت خودی هم کشتزارت - هر آنچه کشته ای آید بکارت
    20- چو تو زرع خودی و زارع خود - ترا حاصل زبذر تو است لابد
    21- جزا نفس عمل باشد به قران - به عرفان و به وجدان و ببر هان
    22- بلی علم است که انسان ساز باشد - مرا وراهم عمل دمساز باشد
    23- چو علم اند و عمل بانی انسان - هر آنکس هر چه خود را ساخت هست آن
    24- لذا باشد قیامت با تو هشدار - قیامت ابرون از خود مپندار
    25- بخوانم از برایت داستانی - که پیش آمد برای من زمانی
    26- شبی در ابروی خویش بستم - به کنج خانه در فکرت نشستم
    27- فرو رفتم در آغاز و در انجام - که تا از خود شدم آرام و آرام
    28- بدیدم با نخ و سوزن لبانم - همی دوزند و سوزد جسم و جانم
    29- بگفتند این بودکیفر مر آنرا - رها سازد به گفتارش زبانرا
    30- چو اندر اختیار تو زبانت - نمی باشد بدوزند این لبانت
    31- از آنحالت چنان بیتاب گشتم - که گویی گویی از سیماب گشتم
    32- زحال خویش دیدم دوزخی را - چشیدم من عذاب برزخی را
    33- در اینجا مطلبی را با اشارت - برایت آورم اندر عبارت
    34- که عاقل را اشارت هست کافی - ازیرا قلب عاقل هست صافی
    35- سراسر صنع دلدارم بهشت است - بهشت است آنچه زان نیکوسرشت است
    36- شنیدی سبق رحمت بر غضب را - ندانستی یکی امر عجب را
    37- که این رحمت نباشد زائد ذات - که ذاتش عین رحمت هست با لذات
    38- زذاتی کوست عین رحمت ایدوست - نباشد غیر رحمت آنچه از اوست
    39- که این رحمت وجوب امتنائی است - وجود ساری عالی و دائی است
    40- کجا باشد که این رحمت نباشد - گرت در فهم آن زحمت نباشد
    41- کدامین ذره را در ملک هستی - نیابی رحمت اربیننده هستی
    42- گل و خارش بهم پیوسته باشد - که از یک گلبن هر دو رسته باشد
    43-مربی در مقام جمع و تفضیل - یکی باشد بدون عزل و تعطیل
    44- بلی رب مضل و رب هادی - یک و دو دانی اراهل شادی
    45- مقام فرق را بینی تضاد است - مقام جمع را یابی تواد است
    46- بنام خار و گل و شیطان و آدم - در آنجا و در اینجایند با هم
    47- نگراند قوای گونه گونت - به اعضای درونی و برونت
    48- به فعل خویش در انزال و تنزیل - دهی فرق مقام جمع و تفضیل
    49- سخن از نسبت و ایجاد افعال - به اجمالش روا می باشد الحال
    50- چه تفصیلش بیک نیکو رسالت - که بنوشتم ترا باشد حوالت
    51- نه جبر محض و نی صرف قدر هست - ورای آن دو امری معتبر هست
    52- لان الباطل کان زهوقا - کلام کان فیها صدوقا
    53- که هم جبر است و هم تفویض باطل - بل امر بین الامرین است حاصل
    54- چه هر دو واجد العین اندو احول - نبیند چشم احول جز محول
    55- ولی جبری زیک چشم چپ راست - که یک چشم چپ مر قدر راست
    56- چه تفویضی بتفریط غلط رفت - و هم جبری به افراط شطط رفت
    57- ولیکن صاحب چشمان سالم - بر این مبنای مرصوص است قائم
    58- که قول حق نه تفویض و نه حیر است - که آن گبر است و این تدبر و زگبر است
    59- چه گوید بنده مانند جمادات - چو برگ کاهی اندر دست باداست
    60- ندارد هیچ فعل و اختیاری - زبادش جنبش آید اضطراری
    61- بلی این رای فائل از جماد است - که هر یک را بباید گفت باد است
    62- زکسبش اشعری بی بهره بوده است - مگر لفظی بر الفاظش فزوده است
    63- نه استقلال اهل اعتزال است - نه جبر است و سخن از اعتدال است
    64- چه هر فعلی که در متن وجود است - مراهل عدل را عین شهود است
    65- که ایجاد است و اسناد است لابد - بحول الله اقوم و اقعد
    66- زحق است صحت ایجاد آن فعل - به خلق است صحبت اسناد آن فعل
    67- زحق ایجاد هست از بیش و از کم - که قل کل من عند الله فافهم
    68- چو در توحید حق نبود سوایی - سخن از جبر چبود ژاژ خایی
    69- کدامین جابر است و کیست مجبور - عقول نارسا را چیست منظور
    70- هر آن بدعت که پیدا شد در اسلام - چو نیکو بنگری زآغاز و انجام
    71- همه از دوری باب ولایت - پدید آمد سپس کرده سرایت
    72- که از تثبیت در افراط و تفریط - همی بینی در احجامند و تثبیط
    73- هر آنچه جز ولایت را رواج است - چو نقش دومین چشم کاج است
    74- بداند آنکه او مرد دلیل است - جهنم عارض و جنت اصیل است
    75- اگر دانی تو جعل بالعرض را - توانی نیک دریابی غرض را
    76- جهنم را نه بودی و نمودی - اگر مد در جهان از ما نبودی
    77- زافعال بد ما هست دوزخ - فشار نزع و قبر و رنج برزخ
    78- زحال خویش با فرزندت ای باب - درین باب از خدا و خویش دریاب
    79- تویی تو صورت علم عنایی - بیا در خود نگر کار خدایی
    80- ترا از قبض و بسط تو عیان است - هر آنچه آشکارا و نهان است







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,238
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    باب سیزدهم:

    1- به بسم الله الرحمن الرحیم است - که قبض و بسط بر اصل قویم است
    2- وجود صرف کان بیحد و عداست - چو دریابی است کاندر جزر و مد است
    3- زقوسین نزولی و صعودی - بدانی رمز این سیر وجودی
    4- که ادبارست و اقبال است دوری - پس از ادبار اقبال است فوری
    5- بود دریای دل در بسط و در قبض - مرا و را ساحل آمد حرکت نبض
    6- دهد هر ساحل از لجه نشانه - نظر کن از کرانه تا کرانه
    7- چو ساحل بدهد از لجت گواهی - زساحل پس هر چیزی که خواهی
    8- چو ساحل آیتی از لجت آمد - ترا پس ساحل عین حجت آمد
    9- اگر از لجت آیی سوی ساحل - تویی دریا دل آن انسان کامل
    10- خدا لجه است در دریای هستی - نظر کن در بلندیها و پستی
    11- شونش را چو امواج و سواحل - در این دریا نگرای مرد عاقل
    12- چه امواجی که هر موجی جهانی است - جداگانه زمین و آسمانی است
    13- جهانا در جهانا در عیان است - هزاران در هزاران در نهالست
    14- نهانی که مرا وراشمس ذره است - وزان قطره ای او را مجره است
    15- چو در نسبت تجانش شرط ربط است - مثال از ذره و از قطره خبط است
    16- چه نسبت بین پنهان و عیان است - که این چون قطره ای نسبت به آن است
    17- چو ذات حق بود بیحد و بی عد - شئون او بود بی عدو بی حد
    18- نگو بنگر تواند رچرخ دوار - که دارد حرکت اقبال ادبار
    19- ز صنع متقن پروردگاری - نباشد میل کلی را اقراری
    20- کنون اندر نتاقض هست دائم - تناقض را تزاید هست لازم
    21- به رتق و فتق قران الهی - نظر بنما اگر خواهی گواهی
    22- در اینموضوع بیک نیکو رسالت - که نبوشتم ترا باشد حوالت
    23- زمیل کلی و اقبال داد بار - ترازان ینل کلی هست یکبار
    24- بیا از میل و از اقبال دادبار - به خلق اول آن عقل نکوکار
    25- چو ایزد آفریدش در همانحال - بفرمودش به ادبار و به اقبال
    26- نموده امتثال امر دادار - که دائم هست در اقبال دادبار
    27- شئون عینی از اول به آخر - بحرکت اندرند در سیر دائر
    28- شئون کتبی و لفظی هم این است - که از تقدیر رب العالمین است
    29- نباشد جز بدین بود و نمودی - تعالی الله ازین صنع وجودی
    30- به صنعتها نگر هم وفق طبع اند - بحرکت همچو سماوات سبع اند
    31- مداری کاندر آن سیر جمادات - نباتش مرکز عشق و وداد است
    32- چو حیوان مرکز دور نبات است - مر حیوان را به انسان التفات است
    33- بود انسان بدور عقل دائر - که حق مطلق است و نور قاهر
    34- که حسن مطلق است و مبدا کل - بود او قبله کل ملجأ کل
    35- شده اطلاق عقل اندر رسائل - به حق سبحانه نقل ازاوائل
    36- همه در مدح و تمجید جمالند - به تزیه و به تسبیح جلالند
    37- زبان هر یک آید از بر و بوم - عنت الوجوه للحی القیوم
    38- زشوق داستان کعبه عشق - همه در آستان کعبه عشق
    39- حسین کل و جزء از هر دو جانب - در عشق و عاشقی باشد چه جالب
    40- بلی طبع نظام کل بر این است - که هر کلی بجزء خود حنین است
    41- تویی پس عشق و هم معشوق و عاشق - بیا آن عاشقی میباش صادق
    42- که هر جزئی بکل خود حنین است - یحبهم و یحبونه این است
    43- ندارد جزء و کل از هم جدایی - خدا هست و کند کار خدایی
    44- حنین جزء و کل دور از ادب نیست - تو ار نقدش کنی میکن عجب نیست
    45- زجرء و کل سخن گویم دگر بار - زگوشت پنبه غفلت بدر آر
    46- گمانت جزء و کلی مثل جسم است - تعالی الله که این خود یک طلسم است
    47- شئونش را ظهور گونه گون است - سبحان الله عما یصفون است






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,238
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    باب چهاردهم:

    1- به بسم الله الرحمن الرحیم است - ظهوری کز حدیث و کز قدیم است
    2- عوالم را که بیرون از شمارات - بدور محور نوزده مدار است
    3- اشارت شخص عاقل را بسند است - حروف بسلمه بنگر که چند است
    4- وجود واحد اندر علم اعداد - دو جسم اند و بیک روح ای نکو یاد
    5- ولی در روحشان سری عظیم است - که بسم الله الرحمن الرحیم است
    6- بود پس مر ترا این جمله شاهد - که هستی نیست جز یک شخص واحد
    7- در آغاز حدید و اخر حشر - تمام سوره نسبت بود نثر
    8- که این شخص است حق جل جلاله - که این شخص است حق غم نواله
    9- جلال او شئون کبریایی است - نوال او شجون ما سوایی است
    10- بترویج جلالش با نواش - تماشا کن بدین حسن جمالش
    11- زمین حسن و زمان حسن آسمان حسن - عیان حسن و نهان حسن و میان حسن
    12- همه حسن اند و ظل حسن مطلق - همه فرعند و از آن اصل مشتق
    13- همه حسن و همه عشق و همه شور - همه وجد و همه مجد و همه نور
    14- همه حی و همه علم و همه شوق - همه نطق و همه ذکر و همه ذوق
    15- درین باغ دل آرا یک ورق نیست - که تار و پودش از آیات حق نیست
    16- گلشن حسن هست و چون گل هست خارش - تو خارش راکنی تحقیر و خوارش
    17- زحسن و قبح در تشریع تکوین - بباید فرق اندرین و آیین
    18- چه خوش گفتند دانایان یو نان - که عالم قوسموس است ایغریران
    19- بدان معنی قوسموس است زینت - مگر در دیده ات باشد جز اینت
    20- جهان را وحدت صنع است و تدبیر - مراد را وحدت نظم است و تقدیر
    21- ندارد اتفاقی نظم دائم - نه بر آن وحدت صنع است قائم
    22- پس از اتفاق صنع دلربایش - نگر در غایت حسن و بهایش
    23- که زینت غایت حسن و بهایی است - فزون از دلربایی جان فزایی است
    24- تویی حق را بوسع خویش جویان - ولی حق با تو انیانت گویان
    25- که اندر سیر اطوار شهودی - زبود من ترا باشد نمودی
    26- بلی بیرون بیا از کفر و بدعت - بده جانرا از نور علم وسعت
    27- تو از چشم دل بی نور تاریک - نبینی یاکه بینی تنگ و باریک
    28- زدست تو بنفس تست ظلمت - که بیچاره بود دائم به ظلمت
    29- بهر سور و کنی الله نور است - چرا چشم دل و جان تو کور است
    30- تو از نور خدایا بی جوانی - نشاط اینجهان و آنجهانی
    31- بیا بشنو ز اوصاف جوانان - که حق فرمود اندر کهف قرآن









    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 02-07-2021 در ساعت 11:04
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,238
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    باب پانزدهم:

    1- به بسم الله الرحمن الرحیم است - که آن اصحاب کهفست و رقیم است
    2- بیا در کهف قرآن ای برادر - ببین احوال انسان را سراسر
    3- ازین گنجینه سر الهی - بوسع خویش یابی هر چه خواهی
    4- در این سوره بود انواع عبرت - برای آنکه باشد اهل خبرت
    5- چو قدر خویشتن را ناشناسی - به نعمت های ایزد ناسپاسی
    6- خدا را بین چه گفتاری است در کهف - تدبر کن چه اسرار
    7- گمانم اینکه زان فتیه خوچوانی - مر آنان را جوانانی بدانی
    8- ولیکن گوش دل بگشا زمانی - شنو از غائص بحرمعانی
    9- امام صادق آن قران ناطق - که فتیه بوده اند پیران صادق
    10- ولی از قدرت روحی ایمان - به قران وصفشان آمد جوانان
    11- بیا پیر جوان میباش ای پیر - بیا روشن روان میباش ای پیر
    12- توهم اصحاب کهفی در قیمی - چو بسم الله الرحمن الرحیمی
    13- نه هر پیری بود روشن روانی - نه هر پیری بود جوانی
    14- جوانی کر در ایام جوانی - به پیری بگذراند زندگانی
    15- به عقلش از بدیها پاک باشد - براه بندگی چالاک باشد
    16- بیاض دفتر دل را تباهی - نداده است از سیاهی گناهی
    17- شود پیر جوانی آن نکو فام - که یزدانش به فتیه می برد نام
    18- کند احوال هر پیری حکایت - ز اوصاف جوانیش برایت
    19- چو هر طفلی بود آغاز کارش - کتاب شرح حال روزگارش
    20 هر آن خویی پدر ریا مادرش راست - همان خو نطفه او را بیارات
    21- غذای کسب باب و شیر مامش - بریزد زهر یا شکر بکامش
    22- چو از پستان پاکت بود شیرت - تویی فرخنده کیش پاک سیرت
    23- منی بدرو نساحرت و تو حارث - بجز تو حاصلت را کیست و ارث
    24- اگر پاک است تخم و کشتزارت - هر آنچه کشته ای آید بکارت
    25- و گرنه حاصلت بر باد باشد - ترا از دست تو فریاد باشد
    26- نفخت فیه من روحی شنیدی - ولی اطوار نفخش را ندیدی
    27- که اندر نطفه هم بابا و مادر - نماید نفخ هر یک ای برادر
    28- تو سبحان الذی خلق الازواج - بخوان در خلقت نطقه امشاج
    29- دهد هر یک ز روح خویش دروی - ازین ارواح طومارش شود طی
    30- دگر باره از آن پیران صادق - بیا بنیوش ای یار موافق
    31- سگشان را نشاید در عبارت - نمایی مس گرت نبود طهارت
    32- چگونه مس کنی اسرار هستی - که از پا تا سرت آلوده هستی
    33- طهارت بایدت در مس فرقان - چه پنداری تواند رمس قران
    34- طهارت چون کسی را گشت حاصل - جواز مس فرقان است نائل
    35- ولی در لفظ مس بنما تامل - که یابی فراق او را تعقل
    36- چو مس آمد به معنی بسودن - بسودن هست مانند نمودن
    37- تعقل اینکه آن شد عین ذاتت - که افزوده است بر نور حیاتت
    38- برای مس معنی و عبارت - طهارت بایدت اندر طهارت
    39- بباید جملگی از مغز تا پوست - طهارت یابی از هر چه خبر از دوست
    40- بیا برتر از اینگونه مدارج - که انسان است شخص ذوالمعارج
    41- طهارت تا بدین معنی کامل - نشد اندر تن و جان تو حاصل
    42- مبادا نخوتی گاه تجلی - بگیرد امنت را در محلی
    43- خطر آرد کز آن نبود رهایی - که سر آورد از کبریایی
    44- چه فرق لمه رحمان و شیطان - نباشد بی طهارت کار آسان
    45- مرا شد دفتر دل پاره پاره - که دردم را چه درمانست و چاره
    46- همی در آتش سوزان لهفم - که کمتر از سگ اصحاب کهفم
    47- نه بگرفتم پس اصحاب کهفتم - که خود را وارهم از نارلهفم
    48- چه میگویم من این قول شطط را - بخواهم عذر تمثیل غلط را
    49- امامان من از امر الهی - مقام هر یک است فوق تناهی
    50- ببرهانست و نی از قول زهفت - که هر یک کهف صد اصحاب کهفست
    51- امامی را که من گویم چنین است - امام مرسلین را جانشین است
    52- امامی باید از سر امامت - بگوید از برایت تا قیامت








    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 02-07-2021 در ساعت 11:04
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,238
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    باب شانزدهم:

    1- به بسم الله الرحمن الرحیم است - که در عالم امام لطف عمیم است
    2- امامت در جهان اصلی است قائم - چو اصلش قائمش نسلی است دائم
    3- امام اندر نظام عقل و ایمان - یدور حیتماید ور القرآن
    4- نشاید افتراقش را ز قران - بقرآن و بعرفان و ببرهان
    5- که بین خلق و خالق هست رابط - فیوضات الهی است واسط
    6- بود روح محمد را مظاهر - در عکالم ز اول آن تا به آخر
    7- امام عصر آن قطب زمانست - که با هر مظهرش اکمل از آنست
    8- لذا او را رعیت هست و هفتاد - ز افراد و ز ابدال و ز اوتاد
    9- همه بر گرد او هستند دائر - چو بر مرکز مدارات و دوائر
    10- مرا باشد ده و دو پیشوایی - که هر یک می کند کار خدایی
    11- یکایک ظرف قران عظیم اند - دو صد اصحاب کهف اند و رقیم اند
    12- امامی مذهبم از لطف سبحان - بقرآن و بعرفان و ببرهان
    13- من و دینداری از تقلید هیهات - برون آ ز دعابات و خیالات
    14- خداوندم یکی گنجینه صدر - ببخشوده است رخشنده تر از بدر
    15- در این گنجینه عرفانست و برهان - در این گنجینه اخبار است و قرآن
    16- چو تقلید است یک نوع گدایی - نزیبد با چنین لطف خدایی
    17- چو این گنجینه نبود سینه تو - بود آن عادت دیرینه تو
    18- علی مار امام اولین است - امام اولین و آخرین است
    19- که سر انبیاء و عالمین است - لسان صدق قران مبین است
    20- دو فرزندش حسن هست و حسین است - که هر یک عرش حق را زنیب و زین است
    21- علی سجاد و زین العابدین است - محمد باقر اسرار دین است
    22- امام صادق آن بحر معانی - امام کاظم آن سبع المثانی
    23- رضا بین و مقام رهبری را - تقی و هم نقی و عسکری را
    24- امام قائم آن سر الهی - پناه جمله از مه تا به ماهی
    25- ولی ختم مطلق آنجناب است - که جان پاک او ام الکتاب است
    26- زنسل فاطمه بنت رسول است - همان ام ابیهای بتول است
    27- سمی حضرت خیر الانام است - قیامش در جهان حسن ختام است
    28- در او جمع آمد از آیات کبری - ز موسی و ز عیسی و زیحیی
    29- ز خضر و یونس و ادریس و الیاس - امام عصر خود رانیک بشناس
    30- حسن باب است و نرجس هست نامش - میم و حا و میم و دال است نامش
    31- حسن بادا فدای خاک پایش - که باشد خاک پایش تو تیایش
    32- امام عصر میر کاروان است - هر آنچه خوانمش برتر از آنست
    33- مرا چون نور خورشید است روشن - که عالم از وجود اوست گلشن
    34- چو اسمای الهی راست مظهر - که از دیگر مظاهر هست برتر
    35- ترا باشد یکی قسطاس اقوم - که قطب عالم است و اسم اعظم
    36-چگونه غایبش خوانی و دورش - نبینی خویشتن را در حضورش
    37- تویی غایب که دوری در بروی - نهادی نام خود را بر سر وی
    38- سبل بر دیدگانت گشته چیره - که خورشید است در چشم تو تیره
    39- مه و خورشید در این طاق مینا - چراغ روشن اند و چشم بینا
    40- مثالی از نبی و از ولی اند - چو مه از خور، خور از حق منجلی اند
    41- نیاید بی مه و خورشید عالم - بر این تکوین و تشریعند با هم
    42- ز پیغمبر بپرسیده است سلمان - ز سوره و الشمس قرآن
    43- پیمبر گفت من آن شمس دهم - که نور آسمانها و زمینم
    44- قمر باشد علی کز شمس نورش - کند کسب از اهله تا بدورش
    45- بر این معنی بیا تا حجت عصر - خداوندش فزاید قدرت و نصر
    46- ز سری کان بود در لیلة القدر - امام حی بود روشنتر از بدر
    47- که قرآن خود در اینمعنی است کافی - چه قرآن از الف گردید شافی
    48- الف کافی و قرآنست کافی - تعالی الله ازین حسن توافی
    49- سر آغاز این سخن اندر حروف است - زاعداد و حروفت ار وقوف است.









    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,238
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    باب هفدهم:

    1- به بسم الله الرحمن الرحیم است - کنوزی کان الف و لام و میم است
    2- به چندین سوره قران انور - حروفی را همی بینی مصدر
    3- حروفند ز آیات رموزند - اشاراتی به اسرار و کنوزند
    4- مکرر را چو بنمایی به یک سو - علی صراط حق نمکه
    5- سخنها گفته شد بسیار پر مغز - بحل یک بیک این احرف نغز
    6- مرا میدان بحث اینجا وسیع است - که در این صنعتم صنیع است
    7- ولیکن هر مقالی را مقامی است - سخن از لیلة القدر و امامی است
    8- در اتبت یا در ابجد یا در اهطم - الف اول بود و الله اعلم
    9- در ادوار یکایک از دوایر - الف در اول است و هم آخر
    10- دوایر را نه حد است و نه عنایت - شنو از جفر جامع این حکایت
    11- که دور ابجدیش بیکرانست - چو این دور دور دیگرانست
    12- به هر دوری که میخواهی کنی طی - بر آن دورت تسلسل هست در پی
    13- علی اندر غزا بودی ندایش - حروف منفصل اندر دعایش
    14- ندا میکرد به کهیعص - به حمعسق آن قطب عباد
    15- الف و لام و میم در صدر فرقان - اشارت دارد اندر جمع قرآن
    16- چه قران تا شود فرقان تفضیل - که از انزالش آید تا به تنزیل
    17- بسمع صدر ختمی از ره دور - حروف منفصل می گشت منظور
    18- چو عجز از حمل این قول ثقیل است - الف الله و لامش جبرئیل است
    19- محمد را بود میمش اشارت - الف و لام و میم اندر عبارت
    20- مقام جبرئیل روح الامین است - رسول وحی رب العالمین است
    21- نزول وحی را بر قلب عالم - رساند او ز آدم تا به خاتم
    22- همی ترسم که از تعبیر کثرت - سه واحد در عدد دانی بصورت
    23- یکی این و یکی آن و دگر آن - تعالی الله از توحید نادان
    24- اگر چه بحث آن در پیش دارم - ولی از فهم آن تشویش دارم
    25- خزائن را که از احصا فزون است - شنیدی آنکه بین کاف و نون است
    26- بود این کاف و نون امر الهی - که اندر کن بود هر که چه خواهی
    27- ز کن بشنیده ای مشتی زخروار - بیا بشنو ز کن حرفی دگر بار
    28- دگر سری که اندر این سخن هست - حسن گوید که بس شیرین و من هست
    29- خزائن از زمان و دهر و سرمد - همه جمعند در جبرئیل و احمد
    30- میان کاف و نون در دور اتبت - نهفته لام و میم مقرون و منبت
    31- بدور ابجدی هم اینچنین است - که با اتبت در این معنی قرین است
    32- سفر بنمازتد و نیش به تکوین - که تکوین را بیابی اصل تدوین
    33- بدانی پس خزائن لام و میم است - ز بسم الله الرحمن الرحیم است
    34- که عین کنت کنزا آنجنابست - دهن بندم که خاموشی صوابست
    35- بوضع جعفر جامع گاه تکبیر - بیابی وصف احمد را به تکثیر
    36- که امدح هست و مادح هست و حامد - که حماد است و مداح محامد
    37- چو قران وفق اسم جامع آمد - ترا پس عین جفر جامع آمد
    38- که جفر جامع قاموس الهی است - که قرانست و ناموس الهی است
    39- مر این قاموس ناموس الهی - محمد را بود آنسان که خواهی
    40- چه میپرسی ز وسع عالم دل - چه روییده است از این آب و از گل
    41- مقام قلب عقل مستفاد است - اگر چه دائما در ازدیاد است
    42- بلی قلب است و در تقلیب باید - به هردم مظهر اسمی در اید
    43- چه پنداری ز قلبی کو فوادات - که اندر اوح عقل مستفادات
    44- مقام قلب را نشناختی تو - که خود رااینچنین در باخیت تو
    45- بود اورق منشور الهی - بداند سبر اشیا را کماهی
    46- نه تنها واقف اسرار اسماات - که هم اندر تصرف جان اشیااست
    47- ز قران و ز آیتهای قدرش - ببین این خاک زاد و شرح صدرش
    48- تبارک صنع صورت آفرینی - چه صورت ساخت از ماء مهینی
    49- ازین حبر که رویانید از گل - در او قران شود یکباره نازل
    50- تبرک از حدیث لیلة القدر - بجویم تا گشاید مر ترا صدر
    51- حدیثی کان ترا آب حیاتست - برایت نقل آن نقل اینجا براتست
    52- به تفسیر فرات کوفی ایدوست - نظر کن تا در آری مغز از پوست
    53- امام صادق آن قران ناطق - یکی تفسیر همچون صبح صادق
    54- بفرموده است و بشنو ای دل آگاه - که لیله فاطمه است و قدر الله
    55- چو عرفانش بحق کردید حاصل - به ادراک شب قدر ید نائل
    56- دگر این شهر نی ظرف زمان است - که مومن رمزی از معنی آنست
    57- ملایک آن گروه مومنین اند - که اسرار الهی را امین اند
    58- مر آنان را بود روح موید - که باشد مالک علم محمد
    59-مرا و روح که روح قدسی است - جناب فاطمه حورای انسی است
    60- بود آن لیلة پر ارج و پر اجر - سلام هی حتی مطلع الفجر
    61- بود این مطلع الفجر محمد - ظهور قائم ال محمد
    62- در این مشهد سخن بسیار دارم - ولیکن وحشت از گفتار دارم
    63- که حلق اکثر افراد تنگ است - نه ما را با چنین افراد جنگ است
    64- بجنگم با خودم از مرد جنگم - که از نفس پلیدم گیج و منگم
    65- چرا با دیگری باشد حرابم - که من از دست خود اندر عذابم
    66- چه در من آتشی در اشتعال است - که دوزخ را ز رویش انفعال است
    67- مرا عقل و مرا نفس بد ایین - گهی آن میکشد گاهی برد این
    68- بسی از خویشتن تشویش دارم - همه از نفلس کافر کیش دارم
    69- اگر جنگید می با نفس کافر - کجا این وحشتم بودی بخاطر
    70- چنان در حسرتم کز اخگر دل - همی ترسم که سوزد دفتر دل
    71- رسیده کشتی عمرم بساحل - نمیدانم از این عمرم چه حاصل
    72 مرا پنجاه و پنج است عمبر بیگنج - تو گیرش پنجهزار و پانصد و پنج
    73- که کرکس سال عمرش ار هزار است - ولیکن عاقبت منرد از خوار است
    74- چه انسان خواهد از طول زمانی - گرش بی بهره باشد زندگانی
    75- چو غافل بگذراند روزگارش - چه یکسال و چه صد سال و هزارش
    76- و گر آنی ز خود گردید فانی - به کف آورده عمر جاودانی
    77- ولیکن باز بار مزو اشارت - بیارم اندکی را در عبارت
    78- نزول یازده قران ناطق - در ان یک لیلة القدر است صادق
    79- وجود اندر نزول و در صعودش - بترتیب است در غیب و شهودش
    80- در این معنی چه جای قیل و قال است - که طفره مطلقا امر محال است
    81- توانی نیز از مکان اشرف - نمایی سیر از اقوی به اضعف
    82- به امکان اخس بر عکس بالا - نمایی سیر از اضعف به اقوی
    83- لذا آنرا که بینی در رقیقت - بیابی کاملش را در حقیقت
    84- نظر کن نشات اینجا چگونه - از آن نشات همی باشد نمونه
    85- شنو در واقعه از حق تعالی - لقد علمتم النشاة الاولی
    86- اگر عارف بود مرد تمامی - تواند خود به هر حد و مقامی
    87- بباطن بنگرد از صقع ظاهر - ز اول پی برد تا عمق آخر
    88- محاکاتی که اندر اصل و فرع است - بسان زارع و مزروع و زرع است
    89- بیا بر خوان تو نحن الزارعون را - بیابی زارع بی چند و چون را
    90- که بر شاکلت خود هست عامل - چه کل یعمل را اوست قائل
    91- نزول اندر قیود است و حدود است - صعود اندر ظهور است و شهود است
    92- خروج صاعد از ظلمت بنور است - که یوم است و همیشه در ظهور است
    93- چو صاعد دمبدم اندر خروج است - پس او ایام در حال عروج است
    94- چو عکس صاعد آمد سیر نازل - لیالی خوانیش اندر منازل
    95- نگر اندر کتاب آسمانی - به حم سجده تا سرش بدانی
    96- عروج امر با یوم است و آن یوم - بود الف سنه مقدارش ای قوم
    97- ز الف هم می باش عارج - به خمسین الف که سنه معارج
    98- ولی این روزه خود روز خدایی است - نه هر روزی بدین حد نهایی است
    99- نه هر یومی ز ایام الهی است - چه آن پیدایی اشیا ماهی است
    100- شب اینجا نمودی از حدود است - بسی شبها که در طول وجود است
    101- لیالی اندر اینجا همچو اشباح - لیالی اندر آنجا همچو ارواح
    102- بدان بر این نمط ایام و اشهر - که میاید پدید از ماه و از خور
    103- چنانکه روز مزی از ظهور است - ظهور است هر کجا مصباح نور است
    104- شب قدر اندر این نشاه نمودی - بود از لیلة القدر صعودی
    105- چو ظلی روز اینجا روزها را است - که یوم الله یوم القدر اینجا است
    106- مر انسانی که باشد کون جامع - شب قدر است و یوم الله واقع
    107- شدی آگه ز جامع اندرین فصل - تو فرعی و بود جامع ترا اصل
    108- تویی همواره در مرئی و منظر - بنزد جامعت ای نیک محضر
    109- تو مشهودی و جامع هست شاهد - تو یکجائی و جامع در مشاهد
    110- بدیدارش شب و روزت بسر کن - و گرنه خاک عالم را به سر کن
    111- بوصلش عاشقی میباش صادق - منافق را جدا کن از موافق
    112- ز عکاشق آه و سوز و ناله آید - که عشق و مشک را پنهان نشاید
    113- ترا از عاشقی باشد چه آیت - برو در راه درمان و دوایت
    114- که با نامحرمانش آشنایی - که در بیم و امیدت مبتلایی







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,238
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    باب هیجدهم:

    1- به بسم الله الرحمن الرحیم است - که عارف فارغ از امید و بیم است
    2- بیا زا بیم و از امید بگذر - بیا از هر چه خبر توحید بگذر
    3- بیا در بندگی آزاده میباش - بیا حسن حسن زاده میباش
    4- بیا یک عاشق فرزانه میباش - بیا جز از خدا بیگانه میباش
    5- عبادت در امید حور و غلمان - کشیدی بر سر او خط بطلان
    6- عبادت ار ز بیم نار باشد - برای عاشق حق عار باشد
    7- بلی احرار چون عبد شکورند - بصرف بندگی اندر سرورند
    8- بیا زا صحبت اغیار بگذر - بیا از هر چه خبر از یار بگذر
    9- که اغیارند با کارت مغایر - چه خواهی مسلمش خوانی چه کافر
    10- سخن بینوش و میکن حلقه گوش - مکن این نکته را از من فراموش
    11- حذر بی دغدغه از صحبت غیر - چه در مسجد بود غیر و چه در دیر
    12-که اغیارند نامحرم سراسر - چه از مرد و چه از زن ایبرادر
    13- دل بی بهره از نور ولایت - بود نامحرم از روی درایت
    14- ز نامحرم روانت تیره گردد - قاسوت بر دل تو چیره گردد
    15- چه آن نامحرمی بیگانه باشد - و یا از خنویش و از همخانه باشد
    16- ترا محرومی از نامحرمان است - که نامحرم بلای جسم و جانت
    17- مرا چون دیده بر نامحرم افتد - ز اوج انجلابش در دم افتد
    18- بروز روشن است اندر شب تار - بنزد یار خود دور است از یار
    19- همین نامحرم است آن ناس نسناس - که استیناس با او آرد افلاس
    20- بیا یکباره ترک ما سوا کن - خودت را فارغ از چون و چرا کن
    21- به این معنی که نبود ما سوایی - خدا هست و کند کار خدایی
    22- به این معنی که او فردیست بی زوج - به این معنی که او جمعیست بی فوج
    23- به این معنی که وحدت هست فاهر - نباشد کثرتی غیر مظاهر
    24- به این معنی که کثرت عین ربط است - چه جای نقش و رقش و تبت و ضبط است
    25- زصینق لفظ گفتم عین ربط است - که وهم ربط هم از روی خبط است
    26- مثال موج و دریا سخت سست است - مثال بیم و نم هم نادرست است
    27- ولی چون نیست ما را راه چاره - تمسک جوییم از آنها دوباره
    28- بلی اندرمقام فرق مطلق - همه بی شبهه خلق اند و بلا حق
    29- ولی اندر مقام جمع مطلق - نباشد خلق و بی شبهه بود حق
    30- ترا کامل چنین فرموده تنبیه - که باید جمع در تنزیه و تشبیه
    31- حکیم فلسفی چون هست معلول - همی گوید که علت هست و معلول
    32- ندانم کیست علت کیست معلول - که در وحدت دویی چونست معقول
    33- بلی علت بیک معنی صوابست - که اهل کثرت از آن در حجابست
    34- یکی پرسیده از بیچاره مجنون - که ای از عشق لیلی گشته دل خون
    35- بشب میلت فزونتر هست یا روز - بگفتا گر چه روز است عالم افروز
    36- ولیکن با شبم میل است خیلی - که لیل است و بود همنام لیلی
    37- همه عالم حسن را همچو لیلی است - که لیلی آفرینش در تجلی است
    38- همه رسم نگار نازنینش - همه همنام لیلی آفرینش
    39- همه سر تا بپا غنج و دلالند - همه در دلبری حد کمالند
    40- همه آیینه ایزد نمایند - همه افرشته حسن و بهایند
    41- همه احوال او اندر تعد و - ولکن عین او اندر توحد
    42- چه نبود این دو را از هم جدایی - خدا هست و کند کار خدایی
    43- چه اندر کعبه باشی و چه در دیر - ترا قبله است وجه الله و لاغیر
    44- نگارستان عالم با جلالش - حکایت می نماید از جمالش
    45- چو حسن ذات خود حسن آفرین است - جمیل است و جمال او چنین است
    46- شئون ذات حق معلول او نیست - عجب از آنکه این معقول او نیست
    47- لذا او را نه حدی و نه ضدیست - نه جنسی و نه فصلی و ند مدیست
    48- جز این یک حد که او حدی ندارد - قلم اندر نگارش می نگارد
    49- بگویم حرف حق بی هیچ خوفی - صمد هست و صمد ار نیست جوفی
    50- نباشد صرف هستی غیر مصمود - و گرنه عین محدود است و معدود
    51- ندارد حق مطلق هیچ نامی - که مطلق از اسامی هست سامی
    52- منزه باشد از هر رسم و اسمی - چو ناید نسبت با روح و جسمی
    53- تو از عکس خود از سایه خود - بیابی نامهای بی عدو حد
    54- گهی بینی صغیری و کبیری - گهی بینی طویلی و قصیری
    55- به حق مطلق از احوال عالم - اسامی میشود اطلاق فافهم
    56- گهی گویی که رافع هست و خافض - گهی گویی که باسط هست و قایض
    57- معاذ الله ز پندار فضولی - بخوانی اهل وحدت را حلولی
    58- چه یک ذاتست و در حد کمال است - مرا و را قد و خد و خط و خال است
    59- که یارد وصف قد دلربایش - نظر بگشا به حد جانفرایش
    60- مپرس از من حدیث خط و خالش - نمیدانی ز دل چونست حالش
    61- که اینک همچو مرغ نیم بسمل - همی در اضطر است و در افکل
    62- در آتش همچو اسفنجی ز خالش - چه پنداری زخط بی مثالش
    63- اگر حرفی ز خط او بخوانی - اگر یک نقطه از خالش بدانی
    64- شود آن حرف و آن نقطه دلیلت - فروبندی دهن از قال و قیلت
    65- شود خال و خطش ورد زبانت - نخایی ژاژ و بر بندی دهانت
    66- مجره بین و بیضا کز برایت - ز خط و خال او دارد حکایت
    67- بیا با یاد او می باش دمساز - بیا خود را برای او بپرداز
    68- بیا در بندگی میباش صادق - که ما خلقیم و او ما را است خالق
    69- همی اندر اطاعت باش کوشا - که ما عبدیم و او مارا است مولی
    70- زمین و آسمان و ماه و خورشید - همه تسبیح او گویند و توحید
    71- سخن از عارفی آزاده دارم - که هر چه دارم از سجاده دارم
    72- چرا در بندگی داری تو رفتی - نیابی مثل خود خلق شگفتی
    73- چگونه قطره ماء مهینی - بیابد صورتی را اینچنینی
    74- بخلوت ساعتی را در تفکر - بسر آور برون از خواب و از خور
    75- که تا از حرفهای دفتر دل - مراد تو شود یکباره حاصل
    76- اگر آری بر ای من بهانه - سخن بسیار آید در میانه
    77- اگر خواهی که یابی بی پایه دل - بکار بندگی میباش کامل
    78- اگر خواهی که یابی قرب درگاه - حضوری می طلب درگاه و بیگاه
    79- اگر خواهی مراد خویش حاصل - زیاد حق مشو یک لحظه غافل
    80- چو قلب آدمی گردی ساهی - زساهی می نبینی جز سیاهی
    81- دل ساهی دل قاسی عاصی است - دل عاصی است کو از فیض قاصی است
    82- تهی دستی در این بازار هستی - نمی دانم چرا از خود نرستی
    83- برون آیکسر از وسواس و پندار - که تابینی حقیقت را پدیدار
    84- خوشا صوم و خوشا صمت و خوشا فکر - خوشا اندر سحرها خلوت ذکر
    85- خوشا ان جذبه های آستینی - که رهرو یابد اندر اربعینی
    86- خوشا شوریده ای منزل بمنزل - کشد با رغمش را با سر دل
    87- خوشا شور و خوشا سوز و خوشا آه - که سالک را رباید گاه و بیگاه
    88- خوشا حال سجود ساجدینش - مناجات و قنوت عابدینش
    89- خوشا آن ذاکر فرخنده خاطر - که دارد خاطری از ذکر عاطر
    90- خوش آنگاهی که با ماه و ستاره - دو چشم سال آید در نظاره
    91- خوشا وقتیکه دل اندر خروش است - که نظم دفتر با سروش است
    92- خوش آنگاهی که در سر فواد است - فزون از اوج عقل مسفادات
    93- خوشا وقتی که اندر صحو معلوم - مرا او را حاصل آید محو هوهوم
    94- خوش آنگاهی که خاموش است و گویا - حجاب دیده هشت و هست بینا
    95- شده یکجایی هر جایی آندم - نه در عالم نه در بیرون عالم
    96- زهی قرب تدنی و تدلی - ز اشراقات انوار تجلی







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,238
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    باب نوزدهم:

    1- به بسم الله الرحمن الرحیم است - تجلی ها چو صرصر تا نسیم است
    2- تجلی گاه مانند نسیم است - که زونه جسم و جانرا الزر و بیم است
    3- نسیمی کان و زد بر غنچه گل - شکوفایش نماید بهر بلبل
    4- بسالک می فزاید انبساطش - که دنیا را کند سم الخیاطش
    5- دو عالم را کند یکجا فراموش - بگیرد شاهد خود را در آغوش
    6- سفر بنماید از هر چه نموده است - بسوی آنکه او عین وجود است
    7- مرا ورا زمزمه است و سوزد آه است - چه آهی خود نسیم صبحگاه است
    8- در اول ذکر آرد انس با یار - در آخر ذکر از انس است و دیدار
    9- چنانکه مرغ تا بیند چمن را - نیارد بستنش آنگه دهن را
    10- شود مرغ حق آن فرزانه سالک - که با ذکر حق است اندر مسالک
    11- هلال اینک بود با من مقابل - که هوش از سر برد آرامش از دل
    12- ز تقدیر عزیز است و علیم است - که مشکلش همچو عرجون قدیم است
    13- هوا از بس که صاف و زلال است - فضا از بس که آرام است و لال است
    14- هلالم را اجمالی در کمال است - که وصف آن بگفتگو محال است
    15- فزون از آنکه گفت ابروی یارا است - و یا همچون کمان شهریار است
    16- و یا نعلی که از زر عیار است - و یا گوش فلک را گوشوار است
    17- شنیدم ناگهانم این مقال است - هلال است و هلال است و هلال است
    18- چگونه مرغ حق ناید به حق حق - چو می بیند جمال حسن مطلق
    19- تجلیات اسماء و صفاتی - کشاند تا تجلیات ذاتی
    20- تجلیات ذاتی ای برادر - که فوق آن نمیباشد مصور
    21- تجلیات اسماء و صفاتی - خفیف است و تجلیات ذاتی
    22- نماید سینه ات را جرحه جرحه - چو همام شریحت شرحه شرحه
    23- تجلی گاه همچون باد صرصر - فرود آید بدل الله اکبر
    24-بسان گرد باد و برگ کاهی - نماید با تو ار خواهی نخواهی
    25- تجلی چونکه اینسانت ربودنت - بلرزه آرد آندم تارو پودت
    26- زجایت خیزی وافتی و خیزی - همی افتان و خیزان اشک ریزی
    27- بود این جذبه های بی مثالی - ندارد هیچ تصویر خیالی
    28- چو با مرات صافی چشمه هور - مقابل شد بتا بداند اندر او نور
    29- زنور خور چنان آیدش باور - که میگوید منم خورشید خاور
    30- انا الشمسی که او گوید در آنحال - انا الطمس است زان فرخنده اقبال
    31- خزف چون بی بها و بی تمیزی است - با آیینه همیشه در ستیز است
    32- حدیث چشم با کوران چه گویی - خدا را از خدا دوران چه جویی
    33- ظهور عین سالک بهر سالک - ظهور حق بود اندر مسالک
    34- چه عین تا تبش با حضرت حق - مغایر نیست در هستی مطلق
    35- که عین اوست شانی از شئونش - بود وصفی و رسمی در کمونش
    36- چرا که حق شده مرآتش آنگاه - زمر آتش شود از خویش آگاه
    37- چنانکه بنده مرآت و مظهر - خدایش را در اطوارش سراسر
    38- چو مومن هم ز اسمای الهی است - چنانکه آخر حشرت گواهی است
    39- تو مومن باش و پس میباش آمن - که مومن هست خود مرآت مومن
    40- تو در او عین خود بینی مقرر - به بیند صورتش در تو مصور
    41- به بیند در تو اسماء و صفاتش - تو خود را نیز در مرات ذاتش
    42- چو گردد این دو آیینه برابر - نهادی تاج کر مناش بر سر
    43- چو عین بنده خود اسمی ز اسماء است - همه اسمای حق عین مسمی است
    44- پس این مرات عبد عبد است یا حق - تمیز مشتق منه است و مشتق
    45- دراینجا امر مرئی گشت مبهم - به مر آتین حق و عبد فافهم
    46- بده آیینه دل را جلایی - که تا بینی جمال کبریایی
    47- بدان حدی که آیینه است روشن - نماید روی خود را مثل گلشن
    48- چه گلشن صد هزاران گلشن ایدوست - بسان سایه ای از گلشن اوست
    49- ترا در وسع استعداد او مرآت - ظهور ذات می باشند ز آیات
    50- بز یبایی که صورت اینچنین است - چه باشد آنکه صورت آفرین است
    51- شنیدی زلف او پوشیده رویش - حجاب اوست آیات نکویش
    52- چو با خلق خودش اندر خطاب است - خطاب او ورای این حجاب است
    53-حجاب او نقابی بر رخ او - رخ ماه آفرین فرخ او
    54- نقابش بر رخش نور علی - که روشن گردد از او دیده کور
    55- از این نور است یکجا طلعت حور - از این نور است یکجا چشمه هور
    56- ز زلف و چهره اش اینست منظور - چو از ساتر سخن گویند و مستور
    57- چو زلفش را چنین غنج و دلال است - ندانم چهره او در چه حال است
    58- ز زلف او دل اندر پیچ و تاب است - که آرامش بسی امر عجاب است
    59- دگرگونم دگرگونم دگرگون - جگر خونم جگر خوم جگر خون
    60- چو پیش آید تجلیات ذاتی - کجا دل را بود صبر و ثباتی
    61- ز گلبن های این گلشن دمادم - به سو نفخه ها آید به آدم
    62- چو یابی نفخه ای را در مشاهت - در آنگه بام امید است شاهت
    63- همه نوری ز دنیا تا قیامت - رهایی یابی از خوف حمامت
    64- همه عالم نسیم روضه او - تو بیماری که بیزاری از آن بو
    65- چو با نفس و هوای خود ندیمی - نیابی هرگز از کویش نسیمی
    66- ولی روض الانف باشد بهر دم - که تکرار تجلی نیست فافهم
    67- ز شان کل یوم هو فی شان - در عالم هر چه میباشد از ایسان
    68- دو آن هیچ چیزی نیست یکسان - ز اجرام و ز ارکان و ز انسان
    69- ز بس تجدید امثالش حدید است - و هم فی لبس من خلق جدید است
    70- بهر آنی جهانی تازه بینی - چو در یک حد و یک اندازه بینی
    71- ز چابک دستی نقاش ماهر - ترا یک چیز بنماید بظاهر
    72- ز بس تجدید امثالش سریع است - ندانی هر دمت شکل بدیع است
    73- جهان از اینجهت نامش جهانست - که اندر قبض و بسط بی امان است
    74- دمادم در جهیدن هست آری - که یک آنش نمیباشد قراری
    تمثیل در تجدد امثال
    75- چو باشی در کنار نهر آبی - که از شیبی روانست باشتابی
    76- ببینی عکس تو ثابت در آن است - همی دانی محل آن روان است
    77- گمانت عکس ثابت آب سیال - به یکجا جمع گردیدند فی الحال
    78- ولی این رای حس ناصوابست - که گوید عکس تو ثابت در آبست
    79- خرد از روی معیار دقیقی - بگوید این بود حکم حقیقی
    80- کز آب و انعکاس نور دیده - شود عکس تو هر آنی پدیده
    81- نماید این توالی مثالت - چو عکس ثابتی اندر خیالت
    82- نمیدانم در این حالت چه هستم - که میخواهد قلم افتد ز دستم
    83- چرا آهم جهد از کوره دل - چرا دل شد مرغ نیم بسمل
    84- چرا اشکم زدیده گشت جاری - مگر این گریه شوق است باری
    85- و یا از درد هجران است آری - که ناله آمده است و آه و زاری
    86- بمن اقرب من جهل الورید است - چرا این بنده در بعد بعید است
    87- بما نزدیکتر از ما عجیب است - که ما را اینچنین بعد غریب است
    88- زجمع قرب و بعد اینچنینی - چه می بینی بگو ای مرد دینی
    89- ز قربش عقل را حیرت فزونست - ز بعدم دل همی غرقاب خونست
    90- نه مهجوریم یا رب چیست این هجر - نه رنجوریم یارب چیست این ضجر
    91- بخوانم رقیه جف القلم را - بپوشانم سر بئه العلم را







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 2 از 48 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi