باب دهم
1- به بسم الله الرحمن الرحیم است - تمثلها که در قلب سلیم است
2- چو در عالم زمین و آسمانی است - مر آدم را عیانی و نهانی است
3- نهان تو مثال آسمان است - عیان تو زمین زیر آن است
4- عیان تو نمودی از نهان است - نهان تو جهان بیکران است
5- عیان تو یکی نقش نهان است - نهان تو نهانی لامکان است
6- عیانت کارگاهی چند دارد - که در این نشأه ات پابند دارد
7- چو در این نشأه رو آورد کاری - یکایک را بکار خود گماری
8- نهانت را بود هم کارگاهی - تمثل میدهد هر چه که خواهی
9- چنان معنی بصورت میکشاند - که صد مانی در آن حیران بماند
10- صعود برزخی چون گشت حاصل - بیابی بس تمثلهای کامل
11- تمثل باشد از ادراکت ایدوست - برون نبود ز ذات پاکت ایدوست
12- همه اطوارت از آغاز و انجام - همه احوالت از لذات و آلام
13- ز ادراکات تست از ینک دارند - تویی خود میهمان سفره خود
14- چو شد آیینه ذات تو روشن - ز گلهای مثالی مثل گلشن
15- بوفق اقتضای بال و حالت - معانی را بیابی در مثالت
16- مثالی همنشین و همدم تو - فزاید نور و بزداید غم تو
17- رفیق خلوت شبهای تارت - ترا آگه کند از کاروبارت
18- سخن از ماضی و از حال گوید - خبرهایی ز استقبال گوید
19- چویابی در خودت صبر و قراری - حضوری در سکوت اختیاری
20 نهان از دیده اغیار باشی - عیان و کاتم اسرار باشی
21- به آداب سلوک اهل ایقان - بدانجایی رسی از نور عرفان
22- که تا کم کم ز لطف لایزالی - بیابی کشف های بی مثالی
23- چو دادی تارو پودت را بتاراج - عروج احمدی یابی به معراج
24- بیا در فهم سری گوش دل ده - ز سبحان الذی اسری بعبده
25- شب معراج احمد را شنیدی - مقامات محمد را ندیدی
26-چو سر کامل آید در تمثل - تمثلهاست در دور و تسلسل
27- چو گویم اندکی از این تمثل - بگیرد جان جاهل را تزلزل
28-چه کامل هست عین ظل ممدود - چو ذی ظلش ندارد حد محدود
29- تعالی الله ز دور ظل ممدود - ز احمد تا محمد تا به محمود
30- همه آیات قرآنند آیت - که انسان را نه حد است و نه غایت
31- شب اسری رسول نیک فرجام - قطاری دید بی آغاز و انجام
32- قطار بی کران اشترانی - که هر یک را بدی بار گرانی
33- سوال از جبرئیل و این جوابست - که اینها بار علم بوتراب است
34- وصی احمد اینجا بوتراب است - در آنجا نام او ام الکتاب است
35- بلی ام الکتاب این بوتراب است - بلی این بوتراب ام الکتاب است
36- که یکشخص است و فرش و فوق عرش است - همان که فوق عرش است تا بفرش است
37- هزاران نشأه مست این شخص واحد - مرا آیات و اخبارند شاهد
38- چو بینی آیت قرآن فرقان - بدان آن عین عرفانست و برهان
39- نباشد این سه راهه گز جدائی - که هر یک نیست جز نور خدایی
40- خدا داند که صرف ژاژ خایی است - که گوید این سه را از هم جدایی است
41- سه باشد ارذکا، و شمس و بیضا - نباشد جز یکی از حیث معنی
42- ز فارابی شنو ار نکته یابی - که این یک نکته می باشد کتابی
43- مرا انسانی بر انسانها امام است - که اندر فلسفه مرد تمام است
44- بلی چون فیلسوف کاملست این - امام امت است و رهبر دین
45- تمیز فلسفه از سفطه ده - بیا اندر سواد اعظم ازده
46- به قرآن و به عرفان و ببرهان - جهانها در تو یک شخص است پنهان
47- بود یک دانه کنجد جهانی - اگر افتد بدست نکته دانی
48- تو در حرث نسایی گر چه حارث - خداوند تو زارع هست و باعث
49- نگر در حبه نطفه چه خفته است - در این یک دانه هر دانه نهفته است
50- چو تو یک دانه هر دانه هستی - ندارد مثل تو یک دانه هستی
51- ز بالقوه سوی بالفعل بشتاب - مقام خویش را دریاب و دریاب
52- شود یک نقطه نطفه جهانی - جدا گانه زمین و آسمانی