«سیدمحمد حسینی بهشتی» پیش از انقلاب، مبارز بود و سروکارش با ساواک بود و پساز انقلاب رئیس دیوان عالی کشور بود و نایبرئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود و دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بود و نویسنده و روشنفکر و سخنران هم بود. ولی کسانی که او را میشناختند به اینها نمیشناختند؛ به خودش و صفای باطنش و فضایل اخلاقیاش و زیباییهای رفتارش میشناختند و برایشان آقای بهشتی، فلان مقام و شخصیت انقلاب نبود؛
همان «آقای بهشتی» بود.حالا این آدم باصفا و خوشسخن و اندیشمند و اهل منطق و اهل گفتوگو، دشمن هم داشت؟ اندازه ریگ بیابان و چه دشمنانی هم. معلوم است دشمن زیاد دارد مردی که چنین بگوید: «در زمینه حق، گذشت نکنید. چون این فقط خیانت به یک مورد معین نیست. این ضعیفشدن روح حقیقتجویى و حقپرستى در جامعه است و جامعه را تاریک میکند و نمىگذارد چهره حق درخشندگى و گیرایی و جذابیت خود را داشته باشد».
البته خودش با این دشمنیها مشکلی نداشت و میگفت: «هر کسی خط دارد، دشمن دارد» ولی دشمنانش با او خیلی مشکل داشتند و چه بسیار ناروا و دروغ به او نسبت دادند و دروغ هم که هر چه بزرگتر، بهتر و آنقدر از او بد گفتند و برایش شایعه درست کردند که امام (ره) دیگر دلش سوخت به حال یار باوفایش و او را مظلوم نامید؛ «آقای بهشتی در این مملکت مظلوم زیست».
شهید بهشتی شخصیتی متین و لطیف داشت، ولی چون برای انجام کار حق، مصمم بود دشمن زیاد داشت