صفحه 10 از 10 نخستنخست ... 678910
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 93 , از مجموع 93

موضوع: قصص الله یا داستان هایی از خدا (جلد اول)

  1. Top | #91

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,859
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    (89)-(چرا پروردگارت را عبادت نمی کنی)

    هنگامی که در آفریقای غربی جنگ واقع شد، عده زیادی در این جنگ کشته شدند.
    پس از پایان جنگ راهبی که در آن نواحی بود از صومعه خویش بیرون آمد و چشمش به مردی افتاد که مانند مرده ای بر روی زمین خوابیده است. نزدیک او رفت. پس از دقت زیاد او را زنده یافت و با زحمت فراوان به صومعه خودش منتقلش کرد.مدتی به معالجه او اشتغال داشت تا اینکه بهبودی حاصل نمود. راهب در مدت معالجه بنا به عادت خود و رسوم مذهبی شبانه روز را به نماز و دعا و مناجات می گذرانید، ولی سرباز مجروح پس از بهبودی هم هیچ گونه عملی از اعمال دین را انجام نمی داد. روزی راهب پرسید: تو چرا پروردگارت را عبادت نمی کنی؟
    سرباز جواب داد: آیا پروردگار موهومی را که وجود ندارد عبادت کنم؟ راهب از شنیدن این سخن ساکت شد و هیچ نگفت تا مدتی گذشت.
    یک روز برای گردش از صومعه خارج شدند و در میان بیابان قدم می زدند. چشم راهب بر اثر قدم های حیوانی افتاد. پرسید: این چه اثری است؟ سرباز جواب داد: محل پای حیوانی است.
    راهب گفت: در این بیابان من حیوانی ندیده ام.
    سرباز مجروح جواب داد: غیرممکن است همین اثر کافی است در اینکه ثابت کند قطعاً در اینجا حیوانی بوده و از این محل عبور کرده است.
    راهب گفت: اثر پائی بر وجود حیوان دلالت می کند، آیا این آثار بدیعه و این مخلوقات محیرالعقول و این کرات درخشان و ستارگان فروزان و رفت و آمد شب و روز بر قادری توانا و صانعی حی و دانا دلالت نمی کند؟
    سرباز مجروح شرمنده شد و ایمان آورد و از حسن راهنمائی راهب تشکر کرد.


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #92

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,859
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (90)-(او هرچه هست بنده ما است)

    وقتی خطاب رسید به عزرائیل که تا به حال دلت به حال بندگان ما سوخته است؟
    عرض کرد: پروردگارا هرزمان به حال بندگانت رقت می کنم خانه ای می روم که باید پدری را از آن خانه قبض روح کنم که بچه های خردسال دارد، به حال آنها دلم بسیار می سوزد.
    گاهی پسری را از مقابل چشم پدر و مادری می برم که آنها دلبستگی تمام به آن جوان دارند، پس دلم به حال آنها می سوزد.
    وقتی به بالین مادری می روم که کودکانی خردسال اطراف بستر مادرند، قبض روح آن مادر باعث یتیمی بچه هاست.
    اما چه کنم که در برابر امر تو نتوانم تاخیر کنم، پس به این ترتیب رقت به حال همه می نمایم.
    خطاب شد تا به حال دلت به حال کدام یک از بندگان بیشتر سوخته است؟
    عرض کرد: زمانی کشتی روی دریا می رفت به امر تو اهل آن را غرق کرده، همه هلاک شدند، مگر زنی که بچه اش تازه به دنیا آمده بود. امر کردی آن دو را بگذارم. آن زن و بچه در آغوشش روی تخته پاره ای متصل شدند. پس به امر تو مادر را قبض روح کردم. بچه تنها ماند. دلم به حال بچه سوخت. موج دریا آن را به اطراف می انداخت.بسیار رقت به حال او کردم. خطاب رسید ای عزرائیل دانستی من با آن بچه چه کردم؟
    موج دریا را امر کردم وی را در جزیره خوش آب و هوائی ببرد. باد را حکم کردم خار و خاشاک روی آن طفل نریزد، ابر را فرمان دادم تا روی او باران نریزد.
    خورشید را امر کردم که از حرارتش به آن بچه آسیب نرساند و در آن بیشه پلنگی تازه بچه اش متولد شده بود، او را حکم و دستور دادم که بچه را شیر بدهد. پس آن قدر پلنگ آن بچه را شیر داد که از شیر وی پرورش پیدا کرد.
    بچه بزرگ شد، به راه افتاد. روزی کشتی از کنار جزیره می گذشت، محبت آن بچه را در دل ناخدای کشتی قرار دادم. وی را سوار نموده، به شهر بردند.
    ای عزرائیل رفته رفته کار آن بچه به جائی رسید که به مقام سلطنت رساندم. وقتی که اظهار عداوت با من نمود، ابراهیم پیغمبر را امر نمودم که وی را با من آشکار کند، اما او که نمرود نامش بود گفت:
    من خودم خدای زمین هستم و باید با خدای آسمان بجنگم. صندوقی درست کرده، امر نمود چهار کرکس به پایه های آن بستند و آنها را گرسنه نگاه داشته، چند قطعه گوشت هم به آن صندوق آویخته، خود با تیر و کمان در میان صندوق نشسته، کرکس ها را رها کرد، رو به آسمان رفتند. آنقدر که زمین به مانند سپری به نظر نمرود می رسید. آن هنگام تیر به کمان گذارده به جانب آسمان انداخت. به جبرئیل امر کردم که ماهی از دریای مکفوف گرفته و مقابل تیرش قرار دهد.
    جبرئیل عرض کرد: خدایا! نمرود به نظر خود به جنگ تو آمده، تو اینقدر مهربانی در حق وی می نمائی. خطاب کردیم: ای جبرئیل او به جنگ ما آمده، ما که به جنگ او نرفتیم. او هرچه باشد بنده ماست و به امیدی به درگاه ما آمده، او را محروم نمی کنیم.
    کشتی ز آسیب موجی هولناک - رفت روزی سوی غرغاب هلاک
    هرچه بود از مال و مردم آب برد - ز آن گروه رفته طفلی ماند خرد
    طفل مسکین چون کبوتر پر گرفت - بحر را چون دامن مادر گرفت
    امر کردم باد را کان شیرخوار - گیرد از دریا گذارد در کنار
    سنگ را گفتم به زیرش نرم شو - برف را گفتم که آب گرم شو
    لاله را گفتم که نزدیکش بروی - ژاله را گفتم که رخسارش بشوی
    گرگ را گفتم تن خوردش مدر - دزد را گفتم گلوبندش مبر
    وارهاندیم آن غریق بی نوا - تا رهید از مرگ، شد صید هوی
    آخر آن نور تجلی دود شد - آن یتیم بی گنه نمرود شد
    خواست تا لاف خداوندی زند - برج و باروی خدا را بشکند
    ما که دشمن را چنین می پروریم - دوستان را از نظر چون می بریم
    پرورین اعتصامی

  4. Top | #93

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,859
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ...................) Anotates (.................
    1) سوره نبا: آیه 19.
    2) حجرات آیه 13.
    3) آل عمران: آیه 135
    4) عنکبوت: آیه 69.

صفحه 10 از 10 نخستنخست ... 678910

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 03-04-2010, 15:42

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi