صفحه 6 از 10 نخستنخست ... 2345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 93

موضوع: قصص الله یا داستان هایی از خدا (جلد اول)

  1. Top | #51

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (49)(پرنده ای که دندان دارد)

    حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند:
    یکی از عجائب مصنوعات و مخلوقات الهی خفاش است و خلقت او از همه پرندگان عجیب تر است. همه چیزش برخلاف پرندگان است، زیرا تمام پرندگان به توسط بال پرواز می کنند و این حیوان بدون پر پرواز می کند.
    حضرت امیر علیه السلام می فرماید: خداوند پر و بال او را از گوشت بدنش قرار داده و به روی چهار دست و پا راه می رود؛ دیگر از عجائب خلقت او این است که تمام طیور تخم می گذارند و این حیوان مثل چهارپایان می زاید آن هم از سه الی هفت بچه می گذارد .
    دمیری در حیوة الحیوان می نویسد: این حیوان مثل زنها حیض می شود و پاک می شود و خنده می کند مثل انسان و بچه خود را شیر می دهد و او را باخودش به هوا می برد و با جفت خود در هوا جمع می شود.
    دیگر از عجائب خلقتش این است که این حیوان هم گوش دارد و هم منقار و هم دندان و تمام حیوانات با این خفاش دشمنند. هرکدام که گوشت خوارند او را می خورند و هرکدام که گوشت خوار نیستند او را می کشند، لذا شب بیرون می آید و به طلب رزق و روزی می رود و غذای این حیوان مگس و پشه است. اینکه مردم می گویند باد می خورد غلط است زیرا که خداوند برای او دندان قرار داده است.


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #52

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (50)-(شیطان از خدا یک جواب شنید)

    شیطان به خدا عرض کرد: من چند فقره بحث و عرض دارم ولی از اظهار او می ترسم خطاب شد مترس و سئوال کن، عرض کرد:
    من اعتراف و اقرار دارم بر اینکه خدای من قادر و عالم و حکیم است در افعال خود. او می دانست قبل از ایجاد من که چه می کنم چرا مرا خلق کرد؟
    دوم: این که چرا مرا امر کردی بر طاعت و عبادت خود و حال آنکه از اطاعت من نفعی به تو نمی رسید و چیزی بر خدائی تو نمی افزود و از نافرمانی من چیزی از سلطنت و خدائی تو کم نمی شد.
    سوم: اینکه من ملتزم به طاعت و معرفت شدم چرا مرا امر کردی به سجده آدم؟
    چهارم: این که چرا مرا به واسطه سجده نکردن لعنت کردی؟ و حال آنکه سالها بندگی کردم و به محض اینکه گفتم: غیر تو را سجده نمی کنم به من خشم کردی.
    پنجم: اینکه چرا مرا در بهشت راه دادی که آدم را فریب دهم و اغواء کنم.
    ششم: اینکه عداوت مرا با آدم می دانستی چرا مرا بر اولادش مسلط گردانیدی؟
    هفتم: اینکه چرا تا قیامت مهلت دادی؟ اگر مرا هلاک کرده بودی همه راحت بودند، این هفت بحث را کرد و یک جواب شنید:
    خطاب شد: ای شیطان، مرا حکیم می دانی؟
    شیطان گفت: بله.
    خداوند فرمود: پس تمام این بحث های تو بی جا است.

  4. Top | #53

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (51)-(تو چه کردی و خدا با تو چه می کند)

    در تفسیر منهج الصادقین داستان لطیفی از ذوالنون مصری نقل کرده است می گوید:
    روزی به دلم افتاد کنار رود نیل بروم. از خانه بیرون آمدم ناگاه دیدم عقربی به سرعت حرکت می کند. با خود گفتم: با این سرعت حتماً ماموریتی دارد، آن را دنبال کردم. به کنار رود نیل رسید. تا کنار آب آمد قورباغه ای خودش را به ساحل رسانید، پشتش را به دیواره آب زد، عقرب سوار قورباغه شد و به آن طرف نیل رفت. من گفتم: حتماً سری است. خودم را با قایق به آن طرف رودخانه رساندم. دیدم قورباغه خودش را به دیواره رودخانه چسبانید و عقرب پیاده شد و باز به سرعت حرکت کرد تا رسید به نزدیک درختی که زیر آن جوانی مست افتاده و مار بزرگی هم روی سینه اش نشسته و سرش را نزدیک دهان جوان مست می آورد که عقرب خودش را به گردن مار رسانید و نیش خود را به او زد.سمی داشت که مار سمی را از کار انداخت، آن وقت برگشت.
    با پایم به جوان مست زدم، گفتم:
    وای بر تو، برخیز ببین تو چه کردی و خدا با تو چه می کند؟
    جریان عقرب را گفتم و لاشه مار را نشانش دادم، جوان منقلب شد و روی پای ذوالنون افتاد و توبه کرد.

  5. Top | #54

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (52)-(همه آنها را می آمرزم)

    سید بحرانی نقل فرموده: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها و امام حسن و امام حسین علیه السلام، شیعیان و دوستان را تا قیامت یاد کردند رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من نصف اعمالم را به امتم واگذار کردم و علی علیه السلام هم فرمود: من هم نصف اعمالم را به شیعیانم واگذار کردم و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین علیه السلام علیهم صلوات الله نیز همین را فرمودند:
    جبرئیل نازل شد و عرض کرد: حق تعالی می فرماید: من از شما بیشتر ایشان را دوست دارم همه آنها را می آمرزم
    که تنها راه امید همین است وگرنه با این ضعف در برابر مکر شیطان و با این بی عملی به کجا میرسیم.
    سعدی مگر از خرمن اقبال بزرگان - یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم

  6. Top | #55

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (53)-(70 سال عبادت عابد چه شد)

    در اخبار رسیده نسبت به یکی از عابدهایی که 70 سال روزها روزه و شبها برای افطارش دو دانه انار از درختی در نزدیکیش استفاده می کرد و در این هفتاد سال سرگرم عبادت بود و خیلی هم به عمل خودش خوش بین بود، خیال می کرد خیلی از خدا طلبکار است، لذا حساب اجرش را کردند معلوم شد در مقابل دو دانه انار که خداوند بدون زحمتی برایش فراهم می آورد، اعمالش برابر نیست. بلکه در روایت دارد وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همه به فضل خدا به بهشت می روند، عرض کردند: حتی شما؟ فرمود: بلی، حتی من .
    این فضل خداست که بشر را از خاک بلند می کند و به فوق افلاک می رساند لذا به ما دستور رسیده که از فضل خدا بخواهید و در دعا می گوئی: خدایا به فضلت با من معامله کن نه با عدلت، اگر پای حساب عدل در کار بیاید انسان هیچ ندارد.

  7. Top | #56

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (54)-(یک هفته وسط دریا بی هوش بود)

    محدث جزائری در انوار نعمانیه می فرماید: در مسافرت دریایی در کشتی نشسته بودم کشتیبان برایم تعریف کرد که در سفری یک نفر از مسافرین کشتی برای قضای حاجت به محل مخصوص کشتی رفت در کشتی های بادی محل مخصوصی در کنار کشتی برای این منظور معین نموده اند، ناگهان موج بزرگی به پایش زد و او را در دریا انداخت. مسافر بی چاره به زیر آب فرو رفت و من به شاگردانم که در شنا مهارت فوق العاده داشتند گفتم: زود خودتان را به او برسانید و نجاتش دهید.
    پس از مدتی یکی از شاگردان او را برگرداند همه خوشحال شدیم، رویش حوله ای انداختیم و به اصطلاح گرمش کردیم.پس از مدتی که به حال آمد رویش را عقب زدیم دیدیم همسفر ما نیست بلکه شخص دیگری است.
    پرسیدیم: تو کیستی؟
    گفت: یک هفته قبل در ضمن سفر دریا، کشتی ما غرق شد و قطعه چوبی به دست آوردم و این چند روز در دریا با آن چوب می گذراندم تا حال که از هوش رفتم و دیگر ندانستم چه شد.
    معلوم گردید که آن مسافر اجل حتمی اش رسیده و این یکی که یک هفته پیش به دریا افتاده اجلش باقیمانده است و باید نجات یابد و باید دانست اجل حتمی و معلق هردو به تقدیر خداوند تبارک و تعالی است.

  8. Top | #57

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (55)-(12هزار نفر کشته شدند)

    روزی حضرت سلیمان علیه السلام با گروه عظیم و بی نظیری سوار بساط و فرش مخصوص خود شد و آن عظمت و شوکت خود را که خداوند آن همه قدرت ها را در تحت تسخیر او قرار داده است مشاهده کرد، به خود بالید و به قدرت خود نظر کرده و گویا خود پسندی نمود.
    در این هنگام کمی آن مرکب عظیم بساط کج شد و تعداد 12 هزار نفر از لشکریانش هلاک شدند، با چوب روی مرکب بساط زد و گفت: اعتدال یا بساط عدالت پیشه کن! و از ظلم دور باش! ای بساط. بساط در جواب گفت:
    در صورتی من از مرز عدالت خارج نمی شوم که شما نیز به عدالت رفتار کنی.
    سلیمان دانست که بساط از طرف خداوند، ماموریت دارد.
    حضرت سلیمان به سجده افتاد و از خداوند عذر خواست که به خود بالیده و افتخار به خویشتن نموده است.

  9. Top | #58

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (56)-(خداوند می فرماید: پند او فریب است)

    شیطان به حضور حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت: می خواهی تو را هزار و سه پند بیاموزم.
    فرمود: آنچه که می دانی من بیشتر می دانم، نیازی به پند تو ندارم.
    جبرئیل امین، نازل شد و عرض کرد: یا موسی خداوند می فرماید:
    هزار پند او فریب است اما سه پند او را بشنو.
    حضرت موسی به شیطان فرمود:
    سه پند از هزار و سه پندت را بگو.
    شیطان گفت:
    1 - چنانچه در خاطرت انجام دادن کار نیکی را گذراندی، زود شتاب کن وگرنه تو را پشیمان می کنم.
    2 - اگر با زن بیگانه و نامحرم نشستی، غافل از من مباش! که تو را به زنا وادار می کنم.
    3 - چون غضب بر تو مستولی شد، جای خود را عوض کن وگرنه فتنه به پا می کنم.
    اکنون که تو را سه پند دادم تو هم از خدا بخواه تا مورد آمرزش و رحمتش قرار گیرم. موسی بن عمران خواسته وی را به عرض خداوند رسانید، ندا رسید یا موسی! شرط آمرزش شیطان این است که برود روی قبر آدم و او را سجده کند. حضرت موسی امر پروردگار را به وی فرمود.
    شیطان گفت: یا موسی من موقع زنده بودن آدم وی را سجده نکردم، چگونه حالا حاضر می شوم، خاک قبر او را سجده کنم!؟
    (57)




    (ما پرندگان در آسمان تخم می کنیم)

    در زمان حضرت سلیمان علیه السلام خداوند هفتاد هزار نوع پرنده که هر نوعی به شکل و رنگ مخصوص بودند، مانند ابر بالای سر آن حضرت پدید آورد. حضرت سلیمان از معاش و روزی آنها و از اینکه چگونه تخم می کنند و چگونه بچه می آورند از آنها سئوالاتی کرد.
    آنها جواب دادند و گفتند: ای سلیمان! بعضی از ما در هوا تخم می کنیم و در هوا بچه می آوریم، برخی از ما تخم خود را در بال های خود حفظ می کنیم تا بچه بیاوریم و گروهی از ما تخم را در منقار خود نگه می داریم تا بچه آوریم و عده ای از ما نه تخم می کنیم و نه بچه می آوریم اما نسل ما تا ابد باقی است.
    (58)
    (چگونه با این غلام رفتار شد)

    غلامی را می خواستند بفروشند، مشتری برای خردنش آماده بود. غلام با صدای بلند گفت: هرکس می خواهد مرا بخرد شرطی دارد و آن این است که هنگام پنج وقت نماز باید آزاد باشم.نمازم باید پشت سر پیغمبر خدا باشد، هرکه می خواهد مرا بخرد.
    بالاخره یک مشتری پیدا شد و او را خرید به شرط اینکه پنج وقت ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح آزاد باشد برود در مسجدالنبی پشت سر رسول خدا صلی الله علیه و آله نمازش را بخواند و برگردد.از همان روز که او را خرید پنج وقت این غلام مرتب پشت سر رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز می خواند.
    مدتی بدین منوال گذشت. چند روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله او را ندید. احوالش را پرسید، گفتند: یا رسول الله صلی الله علیه و آله! بیمار شده است.
    فرمود: می خواهم به عیادتش بروم. با اینکه غلام در اجتماع آن روز کاملاً بی ارزش بود، اما رسول خدا باطنش را می دید. ظاهرش غلام است، اما حقیقتش از دوستان خداست.
    رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدش تشریف آوردند و کنارش نشست. از او دلجوئی فرمودند. بعد از سه روز احوالش را پرسید، گفتند، یا رسول الله در حال جان دادن است. حضرت فرمودند: به بالینش برویم.
    پیامبر صلی الله علیه و آله تشریف آوردند و آن غلام نیز از دنیا رفت. رسول خدا صلی الله علیه و آله جنازه اش را به کسی نداد، خود رسول خدا صلی الله علیه و آله بدن غلام را غسل دادند و کفنش کردند و بر او نماز خواندند و دفنش کردند. طوری با او رفتار کرد که صدای خیلی از مهاجری و انصار در آمد. سر و صدا کردند. به گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله هم رسید که رسول خدا صلی الله علیه و آله کارهایی برای این غلام می کند که برای ما نمی کند. اینقدر به اسلام خدمت کردیم، ما که صف اول هستیم. اما برای یک غلام سیاهی چه می کند. این آیه شریفه نازل شد و پیامبر بر ایشان تلاوت کردند.
    یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر او انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم(2)
    ترجمه: ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و در تیره ها و قبیله ها قرار دادیم، تا یکدیگر را بشناسید، ولی گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.
    (59)
    (لطف خدا به آن جوان)

    در روایت دارد که در زمان حضرت داوود نبی علیه السلام جوانی به ایشان سخت ارادتمند و علاقه شدید داشت، هر روز متصل خدمت داوود می رسید که زبور می خواند.
    این جوان چنان مبهوت می گردید که عقب هیچ کاری نمی رفت. خلاصه یک روز ملک الموت به دیدن داوود آمد، در ضمن ملاقات داوود، نظر تندی هم به جوان کرد.
    داوود علیه السلام پرسید: مثل اینکه نظر خاصی به رفیق ما کردی؟
    گفت: بله هفته دیگر چنین روزی وعده من و این جوان است داوود علیه السلام پرسید: حتمی است؟
    عزرائیل گفت: بله یک هفته به عمر این جوان بیشتر نمانده است. گفت و رفت. داوود از بس این جوان را برای خدا دوست داشت، خیلی متاثر شد. از او دلجوئی کرد. ضمن گفتگو با جوان پرسید: آیا ازدواج کرده ای؟ گفت: نه.
    داوود با خود گفت: این جوان یک هفته دیگر به عمرش نمانده، زن هم نگرفته. به فکر افتاد که همسری برایش پیدا کند تا اقلا این یک هفته لذتی از دنیا و زن بگیرد. به یک نفر از بنی اسرائیل که با اخلاص و محبت بود، پیشنهاد کرد دخترت را امشب برای خدا به این جوان صالح تزویج کن. او فورا اطاعت کرده. آن مرد شریف دخترش را دید و دختر هم تسلیم شد. وسائلی فراهم کرد و همان شب مجلس عروسی برپا شد. روزها هم می آمد خدمت جناب داوود تا روز هفتم. روزی که داوود منتظر بود که خبر مرگ جوان را بیاورند و داوود برای تشیعش حاضر شود دید خبری نشد.
    خود جوان آمد، داوود چیزی نگفت. اجمالاً پس از گذشتن یک هفته ملک را می بیند از او می پرسد چطور شد جوان نمرد، گفت: مرگش رسیده بود، لکن شما و پدر دختر و خود دختر کاری کردید که رحم خدا را متوجه او کردید محبت هایی کردید که حب الهی را بحرکت آوردید، چون چنین کردید ندا رسید ما از شما اولی هستی، به این جوان محبت و رحم کنید، لذا بر عمرش افزود.
    (60)

  10. Top | #59

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (57)-(ما پرندگان در آسمان تخم می کنیم)

    در زمان حضرت سلیمان علیه السلام خداوند هفتاد هزار نوع پرنده که هر نوعی به شکل و رنگ مخصوص بودند، مانند ابر بالای سر آن حضرت پدید آورد. حضرت سلیمان از معاش و روزی آنها و از اینکه چگونه تخم می کنند و چگونه بچه می آورند از آنها سئوالاتی کرد.
    آنها جواب دادند و گفتند: ای سلیمان! بعضی از ما در هوا تخم می کنیم و در هوا بچه می آوریم، برخی از ما تخم خود را در بال های خود حفظ می کنیم تا بچه بیاوریم و گروهی از ما تخم را در منقار خود نگه می داریم تا بچه آوریم و عده ای از ما نه تخم می کنیم و نه بچه می آوریم اما نسل ما تا ابد باقی است.

  11. Top | #60

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (58)-(چگونه با این غلام رفتار شد)

    غلامی را می خواستند بفروشند، مشتری برای خردنش آماده بود. غلام با صدای بلند گفت: هرکس می خواهد مرا بخرد شرطی دارد و آن این است که هنگام پنج وقت نماز باید آزاد باشم.نمازم باید پشت سر پیغمبر خدا باشد، هرکه می خواهد مرا بخرد.
    بالاخره یک مشتری پیدا شد و او را خرید به شرط اینکه پنج وقت ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح آزاد باشد برود در مسجدالنبی پشت سر رسول خدا صلی الله علیه و آله نمازش را بخواند و برگردد.از همان روز که او را خرید پنج وقت این غلام مرتب پشت سر رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز می خواند.
    مدتی بدین منوال گذشت. چند روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله او را ندید. احوالش را پرسید، گفتند: یا رسول الله صلی الله علیه و آله! بیمار شده است.
    فرمود: می خواهم به عیادتش بروم. با اینکه غلام در اجتماع آن روز کاملاً بی ارزش بود، اما رسول خدا باطنش را می دید. ظاهرش غلام است، اما حقیقتش از دوستان خداست.
    رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدش تشریف آوردند و کنارش نشست. از او دلجوئی فرمودند. بعد از سه روز احوالش را پرسید، گفتند، یا رسول الله در حال جان دادن است. حضرت فرمودند: به بالینش برویم.
    پیامبر صلی الله علیه و آله تشریف آوردند و آن غلام نیز از دنیا رفت. رسول خدا صلی الله علیه و آله جنازه اش را به کسی نداد، خود رسول خدا صلی الله علیه و آله بدن غلام را غسل دادند و کفنش کردند و بر او نماز خواندند و دفنش کردند. طوری با او رفتار کرد که صدای خیلی از مهاجری و انصار در آمد. سر و صدا کردند. به گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله هم رسید که رسول خدا صلی الله علیه و آله کارهایی برای این غلام می کند که برای ما نمی کند. اینقدر به اسلام خدمت کردیم، ما که صف اول هستیم. اما برای یک غلام سیاهی چه می کند. این آیه شریفه نازل شد و پیامبر بر ایشان تلاوت کردند.
    یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر او انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم(2)
    ترجمه: ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و در تیره ها و قبیله ها قرار دادیم، تا یکدیگر را بشناسید، ولی گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.

صفحه 6 از 10 نخستنخست ... 2345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 03-04-2010, 15:42

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi