صفحه 8 از 10 نخستنخست ... 45678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 93

موضوع: قصص الله یا داستان هایی از خدا (جلد اول)

  1. Top | #71

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (69)-(سه موضوع را برای خود شفیع قرار داد)

    روایت شده مردی از دنیا رفت. خدای مهربان به حضرت موسی علیه السلام وحی کرد: یکی از دوستانم مرده است،تو او را غسل بده. هنگامی که موسی آمد تا او را غسل دهد دید مردم او را به علت فسق و گناهانش در میان مزبله و خاکروبه ها انداخته اند. حضرت موسی گفت: بار خدایا تو می شنوی که مردم درباره گناهان این مرد چه می گویند؟
    خداوند فرمود: یا موسی این مرد به هنگام مردن سه موضوع را برای خود شفیع قرار داد که اگر آنها را برای گناه کاران شفیع قرار می داد، کلیه آنان را می آمرزیدم.
    گفت: 1 - پروردگارا! اگر چه من مرتکب گناهان زیادی شده ام ولی این ارتکاب به علت فریب شیطان و همنشین بودن با بدان بوده است و تو می دانی که من قلباً راضی به انجام این گناهان نبوده ام.
    2 - گرچه من با افراد فاسق مرتکب معصیت می شدم ولی در عین حال نشست و برخواست با نیکوکاران را بیشتر دوست می داشتم.
    3 - اینکه هرگاه شخص نیکوکار و شخص گنهکاری برای حاجتی نزد من می آمدند من حاجت آن شخص نیکوکار را مقدم می داشتم.


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #72

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (70)-اینها مایه فساد هستند)

    از حضرت سجاد علیه السلام روایت شده: پس از آنکه خدای تعالی خواست آدم ابوالبشر را خلق کند: ملائکه اعتراض کردند و گفتند: اینها مایه فساد می شوند خداوند آنها را نهی فرمود: که من می دانم آنچه را که شما نمی دانید. (یعنی شما خار را می بیند، گل را هم ملاحظه می کنید.)
    خداوند ملائکه را در اثر این اعتراض هفت هزار سال از نور مهجور نمود و پس از آن ملائکه درصدد استغفار بر آمدند. خدای تعالی مسجدی در آسمان هفتم ایجاد نمود و دستور فرمود تا برای استغفار هفت هزار سال دور این مسجد طواف کنند. روایت دارد که اگر سنگی از این مسجد رها کنند به طور مستقیم به روی بام خانه کعبه می آید. جای تامل است
    ولی اگر انسان هفت مرتبه دور خانه کعبه بگردد اجر آن برابر است با هفت هزار طواف ملائکه.
    یکی دیگر از عظمت های بیت المعمور آنست که هر روز هفتاد هزار ملک را خدا خلق می کند و آنها وارد بیت المعمور می شوند و به ذکر خدا مشغول می گردند و وقتی بیرون آمدند دیگر نوبت آنها نمی شود تا قیام قیامت.
    دیگر از خصوصیات بیت المعمور آن است که سید ابن طاووس نقل فرموده است:
    در بیت المعمور ملائکی هستند که عده ای در طرف راست و عده ای در طرف چپ قرار دارند و شب که می شود کرام الکاتبین، نامه عمل مؤمن را در آسمان به این مسجد می برند و ملائکه طرف راست این مسجد آن نامه را با احترام گرفته و از روی آن نوشته بر می دارند و اگر نامه عمل به اعمال زشت سیاه شده باشد، ملائکه طرف چپ آن را گرفته و از روی آن نسخه بر می دارند.
    بدین طریق، یک نسخه از اعمال هر بشر در این مسجد موجود است و این برای آن است که در روز قیامت کسی نتواند اعمال گذشته خود را انکار کند.

  4. Top | #73

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (71)-(سه مرتبه کور شد خدا شفایش داد)

    شعیب پیغمبر آن قدر گریه کرد تا چشمش کور شد. خداوند چشم او را شفا داد. باز در اثر گریه کور شد باز شفا یافت، باز کور شد، خداوند فرمود:
    شعیب! ما که تو را به ثواب می رسانیم، چرا چنین می کنی؟
    عرض کرد: مناجات را دوست دارم، خداوند هم موسی را خادم او قرار داد درد دنیا.
    حضرت عیسی بن مریم علیه السلام سه نفر را دیدند که همه محزون بودند و بدنهایشان ضعیف و رخسارشان زرد.
    فرمود: چه چیز شما را به این روز انداخته؟
    گفتند: خوف خدا.
    فرمود: حق است بر خدا که ترسناک را مورد امان قرار دهد.
    سه نفر دیگر را دیدند که از آنها مغموم ترند. علت را پرسید؟
    گفتند: شوق و محبت خدا ما را چنین کرده.
    فرمود: حق است بر خدا که آنچه امید دارید به شما بدهد.
    سه نفر دیگر را هم دید از آنها که پرسید؟
    گفتند: از دوستی خدا اینطور شده ایم.
    سه مرتبه به آنها گفت: انتم المقربون شمائید نزدیکان به درگاه خداوند.
    (72)



    (اعمال انسان)

    بزرگی پسری داشت. یک روز به پسرش فرمود: من حاجتی دارم اگر آن را بگویم انجام می دهی؟
    پسر گفت: بلی.
    پدر گفت: هر شب که به خانه می آئی اعمال روز خودت را برای من شرح بده.
    شب که شد، پسر آمد که به قول خود وفا کند؛ مقداری از اعمال خود را ذکر کرد و از گفتن بعضی از اعمال خودداری نمود. آن وقت پدر به او گفت: من بنده ضعیفی از بندگان خدا هستم، وقتی تو اعمال خودت را نمی توانی به من بگوئی پس چطور به خدا در فردای قیامت می گوئی؟ و چگونه اعمالت را در محضر خلائق می خوانی؟
    (73)
    (مؤمن بین دو نور است)

    در علم اخلاق ذکر شده است که انسان مادامیکه در این عالم است، برای تکامل خودش هم خوف لازم دارد و هم رجاء، تا بتواند بار تکلیف را تا سفر آخرت بکشد. اگر تازیانه خوف نباشد غیر از هواپرستی کاری از او برنمی آید و همینطور اگر رجائی هم نباشد شوقی ندارد و لذا فرمود:
    مؤمن همیشه بین دو نور است که هیچ یک بر دیگری غالب نمی گردد و اگر یکی غالب گردد بار سفر را به منزل نمی رساند هر دو نور باید مساوی باشند.
    حدیثی است که می فرماید: اگر گناه تو گناه اولین و آخرین باشد باز هم از عفو خدا ناامید مباش، زیرا اگر به درگاهش بیائی تو را می بخشد، چه مانعی دارد که تو را پاک نماید.
    و در مقام خوف هم فرمود: اگر عمل تمام خائفین را هم داشته باشی باز هم بترس، چون ممکن است از آنکه خدا یک لحظه تو را به خودت واگذار کند که اگر به خودت واگذار کند به کثافت کاری می افتی.
    شخصی از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام سئوال کرد که بلعم باعورا چه شد که با آن همه علم عاقبت مانند سگ شد؟
    حضرت فرمود: چون خدا او را یک لحظه به خودش واگذار کرد.
    عرض کرد: چه شد که به خودش واگذارش کرد؟
    حضرت فرمود: به واسطه آنکه شکر نعمت ننمود.
    مؤمن عاقل بایستی صفت انبیاء را که تشبیه به چراغ شده است داشته باشد، یعنی چراغ دو چیز لازم دارد تا روشن شود، یکی روغن و دیگری افروزنده آن کبریت. اگر روغن نداشته باشد فتیله می سوزد و اگر شعله ای به آن زده نشود خاموش است و روشن نمی شود. قلب مؤمن هم مانند چراغ است، نکند شیطان او را بفریبد.
    متوجه باشد که خدا می بخشد و از آن طرف هم به توسط کبریت خوف، روشن باشد تا بتواند سفر را طی کند.
    (74)
    (چرا مناجات را ترک کردی)

    مردی بود عابد و همیشه با خدای خویش راز و نیاز می نمود و ذکر الله، الله داشت. روزی شیطان بر او ظاهر شد و وی را وسوسه کرد و به او گفت: ای مرد این همه که تو گفتی الله الله، سحرها از خواب خویش گذشتی و بلند شدی و با این سوز و درد، هی گفتی الله، الله، الله، آخر یک مرتبه شد که تو لبیک بشنوی؟ تو اگر در خانه کسی رفته بودی و این اندازه ناله کرده بودی، لا اقل یک مرتبه جوابت را داده بودند. این مرد دید ظاهرا حرفی است منطقی و لذا در او مؤثر افتاد و از آن به بعد دهانش بسته شد و دیگر الله، الله، نمی گفت.
    در عالم رؤیا هاتفی به او گفت: تو چرا مناجات خودت را ترک کردی؟
    پاسخ داد: من می بینم این همه مناجات که می کنم و این همه درد و سوزی که دارم، یک مرتبه نشد در جواب من لبیک گفته شود.
    هاتف گفت: ولی من از طرف خدا مامورم که جواب تو را بدهم.
    گفت:
    همان الله تو لبیک ما است - آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست
    یعنی: همان درد و سوز و عشقی که ما در دل تو قرار دادیم این خودش لبیک ماست.
    (75)

  5. Top | #74

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (72)-(اعمال انسان)

    بزرگی پسری داشت. یک روز به پسرش فرمود: من حاجتی دارم اگر آن را بگویم انجام می دهی؟
    پسر گفت: بلی.
    پدر گفت: هر شب که به خانه می آئی اعمال روز خودت را برای من شرح بده.
    شب که شد، پسر آمد که به قول خود وفا کند؛ مقداری از اعمال خود را ذکر کرد و از گفتن بعضی از اعمال خودداری نمود. آن وقت پدر به او گفت: من بنده ضعیفی از بندگان خدا هستم، وقتی تو اعمال خودت را نمی توانی به من بگوئی پس چطور به خدا در فردای قیامت می گوئی؟ و چگونه اعمالت را در محضر خلائق می خوانی؟

  6. Top | #75

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (73)-(مؤمن بین دو نور است)

    در علم اخلاق ذکر شده است که انسان مادامیکه در این عالم است، برای تکامل خودش هم خوف لازم دارد و هم رجاء، تا بتواند بار تکلیف را تا سفر آخرت بکشد. اگر تازیانه خوف نباشد غیر از هواپرستی کاری از او برنمی آید و همینطور اگر رجائی هم نباشد شوقی ندارد و لذا فرمود:
    مؤمن همیشه بین دو نور است که هیچ یک بر دیگری غالب نمی گردد و اگر یکی غالب گردد بار سفر را به منزل نمی رساند هر دو نور باید مساوی باشند.
    حدیثی است که می فرماید: اگر گناه تو گناه اولین و آخرین باشد باز هم از عفو خدا ناامید مباش، زیرا اگر به درگاهش بیائی تو را می بخشد، چه مانعی دارد که تو را پاک نماید.
    و در مقام خوف هم فرمود: اگر عمل تمام خائفین را هم داشته باشی باز هم بترس، چون ممکن است از آنکه خدا یک لحظه تو را به خودت واگذار کند که اگر به خودت واگذار کند به کثافت کاری می افتی.
    شخصی از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام سئوال کرد که بلعم باعورا چه شد که با آن همه علم عاقبت مانند سگ شد؟
    حضرت فرمود: چون خدا او را یک لحظه به خودش واگذار کرد.
    عرض کرد: چه شد که به خودش واگذارش کرد؟
    حضرت فرمود: به واسطه آنکه شکر نعمت ننمود.
    مؤمن عاقل بایستی صفت انبیاء را که تشبیه به چراغ شده است داشته باشد، یعنی چراغ دو چیز لازم دارد تا روشن شود، یکی روغن و دیگری افروزنده آن کبریت. اگر روغن نداشته باشد فتیله می سوزد و اگر شعله ای به آن زده نشود خاموش است و روشن نمی شود. قلب مؤمن هم مانند چراغ است، نکند شیطان او را بفریبد.
    متوجه باشد که خدا می بخشد و از آن طرف هم به توسط کبریت خوف، روشن باشد تا بتواند سفر را طی کند.

  7. Top | #76

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (74)-(چرا مناجات را ترک کردی)

    مردی بود عابد و همیشه با خدای خویش راز و نیاز می نمود و ذکر الله، الله داشت. روزی شیطان بر او ظاهر شد و وی را وسوسه کرد و به او گفت: ای مرد این همه که تو گفتی الله الله، سحرها از خواب خویش گذشتی و بلند شدی و با این سوز و درد، هی گفتی الله، الله، الله، آخر یک مرتبه شد که تو لبیک بشنوی؟ تو اگر در خانه کسی رفته بودی و این اندازه ناله کرده بودی، لا اقل یک مرتبه جوابت را داده بودند. این مرد دید ظاهرا حرفی است منطقی و لذا در او مؤثر افتاد و از آن به بعد دهانش بسته شد و دیگر الله، الله، نمی گفت.
    در عالم رؤیا هاتفی به او گفت: تو چرا مناجات خودت را ترک کردی؟
    پاسخ داد: من می بینم این همه مناجات که می کنم و این همه درد و سوزی که دارم، یک مرتبه نشد در جواب من لبیک گفته شود.
    هاتف گفت: ولی من از طرف خدا مامورم که جواب تو را بدهم.
    گفت:
    همان الله تو لبیک ما است - آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست
    یعنی: همان درد و سوز و عشقی که ما در دل تو قرار دادیم این خودش لبیک ماست.
    (75)

  8. Top | #77

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    (75)-(آفریدگار نمرود کیست )

    چون هنگام آن رسید که آفتاب دولت ابراهیم خلیل علیه السلام از مشرق سعادت طلوع کند، منجمان نمرود را اطلاع دادند که امسال پسری به وجود خواهد آمد که ملک تو بر دست او زایل می شود. نمرود دستور داد: هر پسری که در عرصه ملک او به وجود آید او را بکشند تا موقع ولادت تا ابراهیم رسید و ذات مبارک او از حرم رحم به فضای وجود فرامید. مادر ابراهیم از بیم گماشتگان نمرود، فرزند خود را در قماشی پارچه ای پیچید و به غاری برد، در آنجا نهاد و در غار را محکم کرده و بازگشت.
    روز دیگر فرصت پیدا نموده و به غار رفت تا حال فرزند خود را مطالعه کند، ابراهیم علیه السلام را در حال سلامتی یافت و دید انگشت سبابه را بر عادت اطفال در دهن گرفته، می مکد و بوسیله آن تغذی می نماید. او را شیر داد و بازگشت و هر وقت فرصت می یافت به غار رفته، او را شیر می داد و از حالش اطلاع حاصل می نمود، تا هفت سال بر این وضع گذشت. آثار عقل و نشانه های فراست از پیشانی مبارک او ظاهر گشت.
    روزی از مادر خود سئوال کرد: آفریدگار من کیست؟
    مادر جواب داد: نمرود.
    پرسید که آفریدگار نمرود کیست؟
    مادر از جواب او فرو ماند و دانست که این پسر همانست که به واسطه وجود مبارک او بناء ملک نمرود خراب خواهد شد.

  9. Top | #78

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (76)-(از عظمت خدا سربلند نکرده اند)

    رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
    وقتی به معراج رفتم دیدم ملکی را که هزار هزار دست دارد یک میلیون و هر دستی هزار هزار انگشت و هر انگشتی هزار هزار بند دارد.
    آن ملک گفت: من حساب دانه های قطرات باران را می دانم که چند تا در صحرا و چند دانه در دریا می بارد و عرض کرد: تعداد قطرات باران را از ابتدای خلقت تا حال را می دانم؛ آن وقت عرض کرد: حسابی است که من از محاسبه آن عاجزم.
    فرمود: چیست؟
    عرض کرد: هرگاه جماعتی از امت تو با هم باشند و همه با هم بر تو صلوات بفرستند من از محاسبه ثواب آن صلوات عاجزم اللهم صل علی محمد و آل محمد
    یکی دیگر از آیات کبریائی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در لیله المعراج مشاهده فرمود که نسبت به آیات دیگر اکبر است، این است که فرمود:
    ملکی دیدم نصف بدنش از برف و نیمی دیگر از آتش است. این ملک ندائی می داد و می گفت: ای خدا، ای کسی که بین آتش و برف الفت انداختی، دلهای مؤمنین را با هم مالوف گردان.
    رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: رسیدم به ملائکی که ایستاده بودند و سرهایشان به زیر بود و عجب آنکه عضوی از اعضای ایشان که حمد خدا را نکند نبود، پرسیدم: اینها که هستند؟ جبرئیل عرض کرد: از اول خلقت تا حال از عظمت خدا سر بلند نکرده اند.

  10. Top | #79

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (77)-(در مقابل خوبی، خوبی است )

    به یک جوان عابد بنی اسرائیل در خواب خبر دادند خدا در نصف عمر، تو را غنی و نصف دیگر فقیرت می نماید و انتخاب اینکه اول فقر باشد یا غنا به عهده خودت است. در عالم خواب گفت: مرا زنی است و باید با او مشورت کنم اینکه گفته اند با زن مشورت نکنید، مشورت با زنانی است که عقلشان ضعیف و اهل شهوتند، نه زنان صالحه که در عقل کم از مردان نیستند وقتی بیدار شد با زن صالحه اش مشورت کرد. زن صالحه گفت: بهتر است نصف اول عمرت غنی شوی. مرد گفت: آخر عمر ضعیف می شوم. گفت: اینطور بهتر است. او هم قبول کرد. از فردا غنی شد.
    زن گفت: خدا از آن طرف مال می دهد تو از این طرف در راه خدا انفاق کن. کم که نمی شود هیچ، بلکه هرچه بدهی باز می آید، چون وعده داده اند.
    خلاصه، نصفه اول عمرش تمام شد، تاریخی رسید که بایستی از آن تاریخ فقیر شود، ولی دیدند همانطور غنی است و مال می آید.
    عرض کرد: خدایا چطور شد که فقیر نشدم. در عالم رؤیا به او گفتند: چون در راه ما انفاق کردی، ما بقیه عمرت را هم غنی و ثروتمند قرار دادیم. یعنی در مقابل خوبی، خوبی و در مقابل بدی، بدی است.

  11. Top | #80

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (78)
    (اینطور از نظر لطف افتاد)

    مرحوم مجلسی می نویسد: در بنی اسرائیل مرد فاسقی بوده که ملقب به خلیع بود (معلوم می شود که خلیع به اشخاص خیلی گناهکار گفته می شده است) این شخص به سوی عابدی آمد تا خدا به برکت عابد او را بیامرزد.
    عابد بدبخت که عالم نبود از هم نشینی با او اظهار اشمئزاز ناراحتی و نفرت کرد. کار این عابد به جایی رسیده بود که وقتی در آفتاب قرار می گرفت قطعه ای ابر بالای سرش سیاهی می انداخت، وقتی که این شخص گناهکار پهلوی عابد نشست و دلشکسته برخواست، قطعه ابری که سایبان عابد بود روی سر این گناهکار حرکت کرد، عابد متعجب شد که چه شد، وحی رسید به پیغمبر آن زمان که عابد به واسطه اینکه مشمئز شد اینطور از نظر لطف افتاد.
    امام صادق علیه السلام فرمود:
    عابد و فاسقی وارد مسجد شدند در موقع خروج عکس شدند، یعنی وقتی فاسق وارد مسجد شد و اهل عبادت را دید دل شکسته شد و خدا او را دوست داشت اما عابد بدبخت تا چشمش به فاسق افتاد گفت:
    این کیست که داخل مؤمنین آمده؟ بواسطه همین فکر که خود را بالا دید، پست شد.
    (79)
    (مانند پیر زنان خدا را بشناسید)

    امیرالمؤمنین علیه السلام با جمعی از پیروان در معبری عبور می نمود، پیرزنی را دید که با چرخ نخ ریسی خود مشغول رشتن پنبه بود. پرسید: پیرزن بما ذا عرفت ربک خدا را به چه چیزی شناختی؟
    پیر زن به جای جواب، دست از دسته چرخ برداشت. طولی نکشید پس از چند مرتبه دور زدن چرخ از حرکت ایستاد. عجوزه گفت: یا علی چرخ بدین کوچکی برای حرکت احتیاج به چون منی دارد، آیا ممکن است افلاک به این عظمت و کرات به این بزرگی بدون مدبری دانا و حکیم و صانعی توانا و علیم با نظم معینی به گردش افتد و از گردش خود باز نایستد.
    علی علیه السلام روی به اصحاب خود نمود و فرمود:
    علیکم بدین العجائز
    مانند پیرزنان خدا را بشناسید.
    (80)

صفحه 8 از 10 نخستنخست ... 45678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 03-04-2010, 15:42

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi