کاش هنوز هم همه رو 10 تا دوست داشتیم

[عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*]

بچه که بوديم قضاوت نمي کرديم و همه يکسان بودن
بزرگ که شديم قضاوتهاي درست و غلط باعث شد که
اندازه دوست داشتنمون تغيير کنه

[عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*]

کاش هنوزم همه رو
به اندازه همون بچگي ۱۰ تا دوست داشتيم

[عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*]

بچه که بوديم اگه با کسي دعوا ميکرديم ۱ ساعت بعد از يادمون ميرفت

بزرگ که شديم گاهي دعواهامون سالها تو يادمون مونده و آشتي نمي کنيم

[عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*]

بچه که بوديم گاهي با يه تيکه نخ سرگرم مي شديم
بزرگ که شديم حتي ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نميکنه

[عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*]

بچه که بوديم بزرگترين آرزومون داشتن کوچکترين چيز بود
بزرگ که شديم کوچکترين آرزومون داشتن بزرگترين چيزه

[عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*]

بچه که بوديم آرزومون بزرگ شدن بود
بزرگ که شديم حسرت برگشتن به بچگي رو داريم

[عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*]

بچه که بوديم تو بازيهامون همش اداي بزرگ ترها رو در مي آورديم
بزرگ که شديم همش تو خيالمون بر ميگرديم به بچگي

[عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*]

بچه بوديم درد دل ها را به هزار ناله مي گفتيم همه مي فهميدند
بزرگ شده ايم درد دل را به صد زبان به کسي مي گوييم... هيچ کس نمي فهمد

[عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*]

بچه بوديم دوستيامون تا نداشت
بزرگ که شديم همه دوستيامون تا داره

بچه که بوديم بچه بوديم بزرگ که شديم بزرگ که نشديم هيچ؛ ديگه همون بچه هم نيستيم