صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 47 , از مجموع 47

موضوع: حکایت های زیبا از گلستان سعدی با زبان ساده

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,859
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    توانگری بخیل را پسری رنجور بود، نیک خواهان گفتندش مصلحت آنست که ختم قرآنی کنی از بهر وی یا بذل قربانی. لختی به اندیشه فرو رفت و گفت مصحف مهجور اولیتر است که گله دور. صاحب دلی بشنید و گفت ختمش به علت آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبانست و زر در میان جان



    به دیناری چو خر در گل بمانند

    ور الحمدی بخواهی صد بخوانند





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #42

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,859
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    زیباترین حکایات گلستان سعدی
    حکایت از باب هفتم در تأثیر تربیت
    پادشاهی پسر را به ادیبی داد و گفت: این فرزند تو است، تربیتش همچنان کن که یکی از فرزندان خویش. ادیب خدمت کرد و متقبل شد و سالی چند برو سعی کرد و به جایی نرسید و پسران ادیب در فضل و بلاغت منتهی شدند. ملک دانشمند را مؤاخذت کرد و معاتبت فرمود که وعده خلاف کردی و وفا به جا نیاوردی. گفت بر رأی خداوند روی زمین پوشیده نماند که تربیت یکسانست و طباع مختلف.


    گرچه سیم و زر ز سنگ آید همی
    در همه سنگی نباشد زر و سیم
    بر همه عالم همی‌تابد سهیل
    جایی انبان می‌کند جایی ادیم

    حکایت از باب هفتم در تأثیر تربیت
    زیباترین حکایات گلستان سعدی
    حکایت از باب هفتم در تأثیر تربیت





  4. Top | #43

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,859
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    طفل بودم که بزرگی را پرسیدم از بلوغ گفت در مسطور آمده است که سه نشان دارد یکی پانزده سالگی و دیگر احتلام و سیّم بر آمدن موی پیش اما در حقیقت یک نشان دارد و بس: آنکه در بند رضای حق جلّ و علا بیش از آن باشی که در بند حظّ نفس خویش و هر آن که درو این صفت موجود نیست به نزد محققان بالغ نشمارندش.
    به صورت آدمی شد قطره آب
    که چل روزش قرار اندر رحم ماند
    وگر چل ساله را عقل و ادب نیست
    به تحقیقش نشاید آدمی خواند
    جوانمردی و لطف است آدمیت
    همین نقش هیولانی مپندار
    هنر باید که صورت می‌توان کرد
    به ایوان‌ها در از شنگرف و زنگار
    چو انسان را نباشد فضل و احسان
    چه فرق از آدمی تا نقش دیوار؟
    به دست آوردن دنیا هنر نیست
    یکی را گر توانی دل به دست آر




  5. Top | #44

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,859
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    توانگر زاده‌ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچه‌ای مناظره در پیوسته که صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت زرین درو به کار برده به گور پدرت چه ماند؟ خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر او پاشیده. درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگ‌های گران بر خود بجنبیده باشد پدر من به بهشت رسیده باشد.
    خر که کمتر نهند بروی بار
    بی شک آسوده تر کند رفتار
    مرد درویش که بار ستم فاقه کشید
    به در مرگ همانا که سبکبار آید
    وان که در دولت و در نعمت و آسانی زیست
    مردنش زین همه شک نیست که دشوار آید
    به همه حال اسیری که ز بندی برهد
    بهتر از حال امیری که گرفتار آید

    مجموعه حکایات گلستان از سعدی شیرازی
    حکایت از باب هشتم در آداب صحبت






  6. Top | #45

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,859
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند یکی آن که اندوخت و نخورد و دیگر آن که آموخت و نکرد.
    علم چندان که بیشتر خوانی
    چون عمل در تو نیست نادانی
    نه محقق بود نه دانشمند
    چارپاپی برو کتابی چند
    آن تهی مغز را چه علم و خبر
    که بر او هیزم است یا دفتر






  7. Top | #46

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,859
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    مشک آنست که ببوید نه آنکه عطار بگوید. دانا چو طبله عطارست خاموش و هنر نمای و نادان خود طبل غازی، بلند آواز و میان تهی.

    عالم اندر میان جاهل را
    مَثَلی گفته‌اند صدیقان

    شاهدی در میان کوران است
    مُصحَفی در سرای زندیقان







  8. Top | #47

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,859
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    دو چیز محال عقل است: خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم.
    قضا دگر نشود ور هزار ناله و آه
    به کفر یا به شکایت برآید از دهنی
    فرشته‌ای که وکیل است بر خزاین باد
    چه غم خورد که بمیرد چراغ پیرزنی؟
    مجموعه حکایات گلستان از سعدی شیرازی

    حکایت از باب هشتم در آداب صحبت





صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi