صفحه 3 از 25 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 244

موضوع: داستانهاى عارفانه در آثار استاد علامه آية الله حسن زاده آملى

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    توحيد در جنگ

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
    در جنگ جمل عرب باديه نشينى برخاست و گفت : اى اميرمؤ منان ! آيا مى گويى : خدا يكى است ؟ در اين هنگام مردم به او هجوم آوردند و گفتند: اى مرد مگر نمى بينى كه اميرمؤ منان در چه وضعى است ؟
    (منظور حالت جنگ و وضعيت بحرانى آن بوده است ).
    حضرت فرمود: بگذاريد حرفش را بزند، زيرا آن چه كه او مى خواهد، من هم از اين مردم مى خواهم . آن گاه فرمود: اى مرد! اين كه بگوييم خدا يكى است ، ممكن است بر چهار نوع باشد كه دو نوع آن ، جايز و دو نوع ديگر جايز نيست .
    اما آنهايى كه جايز نيست عبارت از اين است كه كسى بگويد: خدا يكى است و منظور يك در باب اعداد باشد. كه اين در مورد خدا جايز نيست . زيرا يك در باب اعداد دو هم دارد وگرنه ديگر عدد نيست . مگر نمى دانى كسى كه بگويد خداوند سومين شخص از سه شخص است ، كافر شده است ؟ قسم و صورت دوم اين است كه بگويد خدا يكى است ؛ يعنى يكى از مردم است و مقصود، نوعى از يك جنس باشد، اين هم در مورد خدا جايز نيست چون تشبيه است و خداوند برى ء از تشبيه مى باشد. اما آن دو وجهى كه جايز است ، اولى اين كه بگويى خدا يكى است ؛ يعنى ميان اشياء شبيهى ندارد. و دوم اين كه بگويى خدا يكى است و مقصود اين باشد كه خدا در وجود و عقل و وهم تقسيم ناپذير است . و خداى عزّوجلّ، به همين گونه است .(35) اما از نظر عقلى بايد گفت كه كثرت عددى با تكرار وحدت عددى به وجود مى آيد. از اين رو مى توان گفت : چيزى كه به وحدت عددى متصف شده ، يكى از اعداد وجود يا يكى از آحاد موجودات است . و جناب حق سبحان منزه از اين است . بلكه وحدت و كثرت عددى كه در مقابل يكديگرند، از صنع وحدت حقيقى محض اويند؛ وحدتى كه نفس ذات قيوم اوست ؛ و حق محض و خالص و واجب و قائم به ذات است و هيچ در مقابل آن نيست و نفى كثرت ، از لوازم اوست . همچنان كه اميرمؤ منان عليه السلام در حديثى كه گذشت ، بدان اشاره نموده ، فرمود: نه در وجود و نه در عقل و وهم ، قابل تقسيم نيست .(36)


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    اولين خلقت
    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
    نقل شده كه اعرابى از اميرالمؤ منين مى پرسد: خداوند، قبل از خلقت كجا بوده است ؟
    حضرت فرمود: در عمايى كه نا بالاى آن هوا بود و نه پايين آن ، و از اين رو، آن حضرت عليه السلام فرموده است : نخستين چيزى كه خداوند خلق فرمود، نور من بود؛ كه منظور حضرت عليه السلام عقل است ؛ چنانكه فرمايش ديگر ايشان مؤ يد آن است ؛ آن جا كه مى فرمايد: اولين مخلوق خداوند، عقل است . سپس به واسطه آن ، ساير عقول و نفوس ناطقه ملكيه و غير آن و نيز صورت طبيعيه و هيولاى كليه و صورت جسميه بسيطه و مركبه ، خلق شدند.(37)

  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    خداشناسى على عليه السلام

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
    امام باقر عليه السلام از جدّش اميرمؤ منان نقل مى فرمايد كه : مردى برخاست و گفت : اى امير مؤ منان با چه چيز خدايت را شناختى ؟
    فرمود: با شكسته شدن عزم ها و همّت ها؛ چون تصميم به انجام كارى گرفتم ، مانع شد. و چون عزم كردم پس قضاى الهى با عزمم مخالفت نمود؛ پس دريافتم كه مدّبر، كسى است جز من .
    مرد گفت : چه باعث شد شكر نعمتهاى او را به جاى آورى ؟
    حضرت عليه السلام فرمود: به بلايا نگريستم كه خداوند، آنها را از من دور نمود و غير مرا دچار آن ساخت ؛ از اين رو دريافتم كه او به من نعمت ارزانى داشته است ، پس شكرش را بر خود لازم دانستم .
    مرد پرسيد: چرا لقايش را دوست دارى ؟
    فرمود: چون دريافتم كه براى من دين فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش را برگزيده ؛ دانستم كه مرا گرامى داشته و فراموشم نكرده است . پس مشتاق لقايش ‍ شدم .(38)

  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    استوارى در عقيده

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
    بين دو تن از مردم صدر اسلام مشاجره علمى در اصول عقايد به ميان آمد يكى از آن دو شيعى امامى اثنى عشرى بود، آن ديگرى به او گفت : با هم مباحثه مى كنيم هر يك از ما بر ديگرى غالب شد آن ديگرى به دين وى درآيد و از مذهب خود دست بكشد، آن شخص امامى كه ديندار عاقل بود در جوابش گفت : اگر من غالب شدم تو بايد از من متابعت نمايى و مرا اطاعت كنى ، اما اگر تو بر من غالب شدى من حق ندارم از تو اطاعت كنم ، من بايد بروم از امامم بپرسم كه منطق حق و لسان وحى است و اصل و خزانه است ، اگر من نتوانستم جوابت بگويم جواب گو دارم . اين شخص به حق اليقين حق را از باطل تميز داده است و فهميد كه حق با كيست از لفاظى و حرافى باكى و هراسى ندارد. (39)

  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    حيا در حضور خدا

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
    روايت است كه روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نزد چوپان گوسفندانش ‍ رفت ، (حضرت مشاهده نمود كه ) چوپان ، لباسش را درآورده بود. چون پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را ديد، لباسش را بر تن نمود. حضرت صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ((برو! ما نيازى به چوپانى تو نداريم ، چون ما خاندانى هستيم كه كسى را كه ادب خدا نگاه ندارد و در خلوت از او حيا ننمايد، به كار نمى گيريم )).(40) 1378

  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    صفات محبّين الهى

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
    در زمره پرسشهاى خداوند در معراج از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمده است : ((اى احمد! آيا مى دانى كه عيش گواراتر، و كدام حيات باقى تر است ؟)).
    پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گفت : نمى دانم ، اى پروردگار من !
    خداى تعالى فرمود: ((اما زندگى گوارا، عيشى است كه صاحبش را از ياد من باز ندارد و آن شخص ، نعمتهايم را از ياد نبرد و حقم را انكار ننمايد، و شب و روز در طلب رضاى من باشد.
    اما حيات جاودان ، آن است كه شخص ، با خود چنان كند كه دنيا در نظرش ، خوار و حقير شود و آخرت بزرگ و عظيم جلوه نمايد.
    خواست مرا بر خواست خود ترجيح دهد. در طلب رضاى من باشد و به حقّ، مرا تعظيم نمايد. به ياد داشته باشد كه من به او عالمم و شب و روز، مراقب هر گناه و معصيتى باشد و قلب خود را از هر چيزى كه من خوش ندارم ، پاك گرداند. شيطان و وسوسه هاى او را دشمن بدارد و سلطه اى براى ابليس ، در قلب خود باقى نگذارد. پس چون چنين كرد، قلبش را با محبت خود آرام گردانم ، تا اين كه قلب و فراغ و اشتغال و همّ و حديث او را براى خود قرار دهم ، و اين نعمتى است كه به اهل محبت و عشقم ارزانى كنم . چشم و گوش قلبش را باز نمايم ، تا با آن ، جلال و عظمت مرا بنگرد و بشنود و دنيا را تنگ و آن چه از لذايذ، كه در آن است ، بر او مغضوب نمايم و او را از دنيا چنان بر حذر دارم كه چوپان ، گوسفندانش را از مراتع مهلك (و مسموم ) بر حذر مى دارد. پس چون چنين گشت ، از مردم فرار كند و از دار فنا به دار بقا، و از دار شيطان ، به دار رحمن ره جويد. اى احمد! همانا او را به هيبت و عظمت زينت دهم . اين ، عيش گوارا و حيات جاودان است و مقام اهل رضا.
    پس هر كس طبق رضاى من عمل كند سه خصلت بدو دهم : شكرى كه آلوده به جهل نباشد، و ذكرى كه با نسيان همراه نباشد، و محبتى كه محبت خلق را بر آن رجحان ندهد. وقتى كه مرا دوست بدارد، من نيز او را دوست خواهم داشت و ديده قلبش را بگشايم ، تا جلالم را نظاره كند. هيچ چيز را بر او مخفى نگذارم و در ظلمت شب و روشنايى روز با او نجوا كنم ، تا اين كه از سخن با خلق و همنشينى با آنها منقطع شود. كلام خود و ملايكه ام را به گوشش رسانم و سرّى را كه از خلقم پوشيده است ، بر او آشكار كنم . لباس حيايى بر او پوشانم تا خلق از او حيا كنند و بر روى زمين گام بردارد، در حالى كه مغفور درگاه من است . قلبش را آگاه و بينا قرار دهم ، كه هيچ چيز از بهشت و جهنّم بر او مخفى نماند و آن چه كه در روز قيامت از هول و وحشت بر مردم مى گذرد و نيز، آنچه كه با آن ، اغنيا و فقرا و علما و جهلا، محاسبه شوند، بدو نشان دهم . قبرش را روشن كنم و نكير و منكر را به سوى او فرستم تا از او سؤ ال كنند و غم مرگ و تاريكى قبر و وحشتش را نبيند، و ميزان را نصب كنم و ديوان را بگشايم . نامه اعمالش را به دست راستش دهم كه آن را باز كند و بخواند، و ميان او و خودم ترجمانى قرار ندهم . پس اين است صفات محّبين ... )).(41)

  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    يا غنى يا مغنى
    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
    امير محمد باقر حسنى شهير به داماد، يكى از رسايل غريب او رساله اى به نام ((الخليعة )) است كه دلالت بر تاءلّه سريرت و تقّدس سيرتش دارد، و صورت آن اين است كه :
    بسم الله الرحمن الرحيم . الحمد كله لله رب العالمين ، و صلاته على سيدنا محمد و آله الطاهرين . روز جمعه اى كه مصادف بود با شانزدهم شعبان المكرم ، سال يك هزار و بيست و سه هجرى ، در خلوت به سر مى بردم و به ذكر خدايم مشغول بودم . او را با نام غنى اش مى خواندم و مرتب تكرار مى كردم . يا غنى ! يا مغنى ! در حالى از هر چيزى ، جز تو غل در حريم سرّش و انماى در شعاع نورش غافل مى شدم . خاطفه اى قدسى بر من ظاهر شد و مرا از وكر چثمانى ، به سوى خود جذب نمود؛ پس از شبكه حسّ جدا گشته ، بند حباله طبيعت را از هم گسستم و با بال روح در ميان ملكوت حقيقت ، پر كشيدم . گويى لباس بدن را از خود به در آورم ... اقليم زمان را در هم پيچاندم و به آخرش رسيدم .
    و به عالم دهر رسيدم . در اين هنگام در شهود بودم و جماجم امم نظام جملى ، از ابداعيات و تكوينات و الهيات و طبيعات و قدسيات و هيولانيات و دهريات و الزمنيات و اقوام كفر و ايمان و ارهاط جاهليت و اسلام از غابرين و غابرات ، و سالفين و سالفات و عاقبين و عاقبات ، در آزال و آباد، و بالجمله ، آحاد مجامع امكان و دارات عوالم امكان با قض و قضيض و صغير و كبيرش و... حاضر بود. همه با زبان فقر، او را مى خواندند و فرياد مى كشيدند و او را مى خواندند كه : يا غنى ! يا مغنى !... پس نزديك شدم و چيزى نمانده بود كه از شدت وحشت و خوف ، جوهر ذات عاقله را فراموش كنم و از چشم نفس مجردم غايب شوم و از ارض هستى هجرت نموده ، از صقع وجود، خارج گردم كه ناگهان از آن حال بيرون آمدم و به وادى دگرگونيها و جايگاه زيان و بقعه زور و قريه غرور بازگشتم )).(42)

    نماز
    نماز چهل ساله
    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
    شنيدم كه اءعلم و مقتداى عالم ، آن به ظاهر و باطن موافق ، امام جعفر صادق عليه السلام با چندان علم يك روز قضا نكرد، اءما نماز چهل ساله را قضا كرد. سراج امت بود خود را مى سوخت و از براى خلق مى افروخت . شك نيست كه درين دار اوست كه همه را داروست .(43)

    تعيين وقت نماز
    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
    حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بلندى ديوار مسجد را براى تعيين اوقات نماز به اندازه قامت انسان معتدل القامه مقرّر داشت .
    به فرمان حضرت رسول الله ديوار طرف غرب مسجد مدينه درست بر خط نصف النهار بنا نهاده شده است ، و هر ديوارى ، بر خط نصف النهار بنا شود هنگام ظهر سايه ندارد، و چون زوال شود سايه از طرف شرقى ديوار در پايه آن ظاهر مى گردد، جناب رسول الله پديد آمدن سايه جانب شرقى ديوار را علامت وقت نماز ظهر قرار داد، و چون مردم سايه ديوار را در پايه آن از طرف شرقى مى ديدند نماز ظهر به جاى مى آوردند.
    و بديهى است كه بعد از زوال سايه ديوار به تدريج بيشتر مى شود، پيغمبر اكرم دستور فرمود كه هرگاه سايه به اندازه ارتفاع قامت ديوار شود نماز عصر كنند، مسلمانان از پايه ديوار تا هفت پا اندازه مى كردند، چون سايه به آن اندازه مى رسيد مى دانستند هنگام نماز عصر فرا رسيد و نماز عصر مى خواندند. و آن حضرت آخر وقت عصر را وقتى معين فرمود كه سايه دو برابر شاخص ‍ شود.(44)

    بيرون كشيدن تير از پاى على عليه السلام
    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
    واقعه اميرالمومنين عليه السلام و پيكان در جنگ احد را مرحوم ملا فتح الله كاشانى در تفسير منهج الصادقين در ضمن آيه الذين هم فى صلوتهم خاشعون در اول سوره مباركه مؤ منون قرآن كريم نقل كرده است كه :
    در اخبار صحيحه آمده كه در روز احد پيكان مخالفين در بدن مبارك اميرالمؤ منين عليه السلام نشست و از غايت وجع نتوانستند كه آن را بيرون آورند؛ صورت حال را به حضرت رسالت صلى الله عليه و آله و سلم عرض ‍ كردند، فرمود كه در وقتى كه وى در نماز باشد پيكان را از بدن او بيرون بكشيد چه توجه او در اين حال به حضرت عزّت بر وجهى است كه خود را فراموش ‍ مى كند و از ما سوى بى خبر مى شود، پس چون به نماز مشغول شد جّراح را آوردند و پيكان را از بدن اطهر او بيرون آوردند و خون بسيار بر سجّاده آن حضرت ريخته شد، و چون از نماز فارغ شد و آن خون را مشاهده نمود پرسيد كه اين خون چيست ؟
    گفتند كه در حينى كه پيكان از بدن شما بيرون آورديم اين خون از آن جراحت بيرون آمد، فرمود: به خدايى كه جان على در قبضه قدرت اوست كه درنيافتم و واقف نشدم كه شما در چه وقت بدن مرا شكافتيد و پيكان را بيرون آورديد.
    واقعه ياد شده را عارف جامى نيز نيكو به نظم درآورده است و آن را شيخ بهايى در مجلد چهارم كشكول (طبع نجم الدوله ، ص 412)، بدين صورت نقل كرده است : مولانا جامى :
    شير خدا شاه ولايت على
    صيقلى شرك خفى و جلىّ
    روز احد چون صف هيجا گرفت
    تير مخالف به تنش جا گرفت
    غنچه پيكان به گل او نهفت
    صد گل محنت ز گل او شگفت
    روى عبادت سوى محراب كرد
    پشت بدرد سر اصحاب كرد
    خنجر الماس چو بند آختند
    چاك به تن چون گلش انداختند
    غرقه به خون غنچه زنگارگون
    آمد از آن گلشن احسان برون
    گل گل خوش به مصلّى چكيد
    گشت چو فارغ ز نماز آن بديد
    اين همه گل چيست ته پاى من
    ساخت گلزار مصلّاى من
    صورت حالش چو نمودند باز
    گفت كه سوگند به داناى راز
    كز الم تيغ ندارم خبر
    گر چه زمن نيست خبردارتر
    طاير من سدره نشين چه باك
    گر شودم تن چو قفس چاك چاك
    جامى از آلايش تن پاك شو
    در قدم پاك روان خاك شو
    شايد از آن خاك به گردى رسى
    گرد شكافى و به مردى رسى (45)


    خشوع در نماز
    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ



    ((ور نباشد خشوع و دمسازى
    ديو با سبلتش كند بازى ))
    روايت است كه مردى در مسجد مدينه به نماز ايستاده بود و با ريشش بازى مى كرد، رسول خدا فرمود: اگر دلش با خدايش باشد با ريشش بازى نمى كند.(46)

    نماز خواندن به سوى در گشوده
    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
    شخصى نامور كه يكى از مشايخ علمى زمان خودش بود به حضور مبارك امام صادق عليه السلام ، تشرف حاصل كرد، ديد جوانى مراهق ، خردسال در حضور امام به سوى در باز به نماز ايستاده است . اين جوان همان كس است كه امام صادق عليه السلام به مردم فرمود: انتم السفينة و هذا ملّاحها (47) شما كشتى هستيد و اين جوان ناخداى شما است . اين جوان خردسال فرزند امام صادق ، يعنى امام هفتم امامّيه موسى بن جعفر عليهماالسلام است .
    آن شخص به امام صادق عرض كرد: آقا فرزند شما دارد به سوى در گشوده نماز مى گزارد و اين كراهت دارد. امام فرمود: نمازش را كه تمام كرد و به خود او بگوييد. اين شخص بى خبر از اين كه :
    گفتن بر خورشيد كه من چشمه نورم
    دانند بزرگان كه سزاوار سهانيست
    آقازاده نماز را خواند و مواجه اعتراض آن شخص شد، در جوابش فرمود: آن كس ‍ كه من به سوى او نماز مى خواندم از اين درب از به من نزديكتر است .(48)

    - گفتن بسم الله در نماز
    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
    در كافى از يحيى بن ابى عمير هذلى نقل شده كه گويد: در نامه اى به امام باقر عليه السلام نوشتم : فدايت گردم چه مى فرمايى در مورد شخصى كه در نمازش ‍ فقط به قصد سوره حمد ((بسم الله الرحمن الرحيم )) را در ابتدا خوانده و وقتى حمد تمام شده و سوره ديگر را شروع كرده بسم الله را نخوانده است و عياشى گفته اشكالى ندارد.
    حضرت به خطّ مبارك خود مرقوم فرمود:
    ((براى به خاك ماليدن بينى او و ناپسند داشتن او - يعنى عياشى - آن نماز را دوباره اعاده كند)).(49)

    تقرب به سوى سگ
    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
    مرحوم هيدجى ، محشى منظومه ملاهادى ، ديوانى دارد، او قضيه جالبى نقل مى كند، مى گويد: مقدسى بود در محله اى و يا روستايى ، شبى براى عبادت به مسجد رفت . مسجد خالى بود، دو ركعت نماز كه به جا آورد، صداى خش خشى از گوشه هاى مسجد شنيد، با خود گفت : پس من تنها در مسجد نيستم ، كس ‍ ديگرى هم گويى در مسجد هست ، سپس شيطان او را وسوسه كرد و شروع كرد با صداى بلدتر نماز خواندن ((ولا الضالين )) را با مدّ تمام كشيدن ! به خيال اين كه فردا آن ناآشنا، در ده و محلّه منتشر مى كند كه فلانى ، ديشب در مسجد، تا صبح مشغول راز و نياز بود و نماز نافله به جا مى آورد. اين مقدس مآب بيچاره ، به همين خيال ، حتى شب را هم به منزل نرفت و تا صبح مشغول نماز و راز بود. صبح كه هوا روشن شد، وقتى كه خواست از مسجد خارج شود، ديد سگى نحيف و ضعيف از گوشه شبستان آمد و از در بيرون رفت . يك باره فهميد كه همه آن خش خش ها، از اين سگ بوده كه از سرماى شب ، به داخل مسجد پناه آورده است و همه نماز نافله ها و گريه ها و اشكهاى جناب مقدس هم به جاى تقربا الى الله ، تقربا الى الكلب بوده است .(50)

  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نماز

    نماز چهل ساله
    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
    شنيدم كه اءعلم و مقتداى عالم ، آن به ظاهر و باطن موافق ، امام جعفر صادق عليه السلام با چندان علم يك روز قضا نكرد، اءما نماز چهل ساله را قضا كرد. سراج امت بود خود را مى سوخت و از براى خلق مى افروخت . شك نيست كه درين دار اوست كه همه را داروست .(43)

  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    تعيين وقت نماز
    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
    حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بلندى ديوار مسجد را براى تعيين اوقات نماز به اندازه قامت انسان معتدل القامه مقرّر داشت .
    به فرمان حضرت رسول الله ديوار طرف غرب مسجد مدينه درست بر خط نصف النهار بنا نهاده شده است ، و هر ديوارى ، بر خط نصف النهار بنا شود هنگام ظهر سايه ندارد، و چون زوال شود سايه از طرف شرقى ديوار در پايه آن ظاهر مى گردد، جناب رسول الله پديد آمدن سايه جانب شرقى ديوار را علامت وقت نماز ظهر قرار داد، و چون مردم سايه ديوار را در پايه آن از طرف شرقى مى ديدند نماز ظهر به جاى مى آوردند.
    و بديهى است كه بعد از زوال سايه ديوار به تدريج بيشتر مى شود، پيغمبر اكرم دستور فرمود كه هرگاه سايه به اندازه ارتفاع قامت ديوار شود نماز عصر كنند، مسلمانان از پايه ديوار تا هفت پا اندازه مى كردند، چون سايه به آن اندازه مى رسيد مى دانستند هنگام نماز عصر فرا رسيد و نماز عصر مى خواندند. و آن حضرت آخر وقت عصر را وقتى معين فرمود كه سايه دو برابر شاخص ‍ شود.(44)

    بيرون كشيدن تير از پاى على عليه السلام

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
    واقعه اميرالمومنين عليه السلام و پيكان در جنگ احد را مرحوم ملا فتح الله كاشانى در تفسير منهج الصادقين در ضمن آيه الذين هم فى صلوتهم خاشعون در اول سوره مباركه مؤ منون قرآن كريم نقل كرده است كه :
    در اخبار صحيحه آمده كه در روز احد پيكان مخالفين در بدن مبارك اميرالمؤ منين عليه السلام نشست و از غايت وجع نتوانستند كه آن را بيرون آورند؛ صورت حال را به حضرت رسالت صلى الله عليه و آله و سلم عرض ‍ كردند، فرمود كه در وقتى كه وى در نماز باشد پيكان را از بدن او بيرون بكشيد چه توجه او در اين حال به حضرت عزّت بر وجهى است كه خود را فراموش ‍ مى كند و از ما سوى بى خبر مى شود، پس چون به نماز مشغول شد جّراح را آوردند و پيكان را از بدن اطهر او بيرون آوردند و خون بسيار بر سجّاده آن حضرت ريخته شد، و چون از نماز فارغ شد و آن خون را مشاهده نمود پرسيد كه اين خون چيست ؟
    گفتند كه در حينى كه پيكان از بدن شما بيرون آورديم اين خون از آن جراحت بيرون آمد، فرمود: به خدايى كه جان على در قبضه قدرت اوست كه درنيافتم و واقف نشدم كه شما در چه وقت بدن مرا شكافتيد و پيكان را بيرون آورديد.
    واقعه ياد شده را عارف جامى نيز نيكو به نظم درآورده است و آن را شيخ بهايى در مجلد چهارم كشكول (طبع نجم الدوله ، ص 412)، بدين صورت نقل كرده است : مولانا جامى :
    شير خدا شاه ولايت على
    صيقلى شرك خفى و جلىّ
    روز احد چون صف هيجا گرفت
    تير مخالف به تنش جا گرفت
    غنچه پيكان به گل او نهفت
    صد گل محنت ز گل او شگفت
    روى عبادت سوى محراب كرد
    پشت بدرد سر اصحاب كرد
    خنجر الماس چو بند آختند
    چاك به تن چون گلش انداختند
    غرقه به خون غنچه زنگارگون
    آمد از آن گلشن احسان برون
    گل گل خوش به مصلّى چكيد
    گشت چو فارغ ز نماز آن بديد
    اين همه گل چيست ته پاى من
    ساخت گلزار مصلّاى من
    صورت حالش چو نمودند باز
    گفت كه سوگند به داناى راز
    كز الم تيغ ندارم خبر
    گر چه زمن نيست خبردارتر
    طاير من سدره نشين چه باك
    گر شودم تن چو قفس چاك چاك
    جامى از آلايش تن پاك شو
    در قدم پاك روان خاك شو
    شايد از آن خاك به گردى رسى
    گرد شكافى و به مردى رسى (45)


    خشوع در نماز
    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ



  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    خشوع در نماز

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
    ((ور نباشد خشوع و دمسازى
    ديو با سبلتش كند بازى ))
    روايت است كه مردى در مسجد مدينه به نماز ايستاده بود و با ريشش بازى مى كرد، رسول خدا فرمود: اگر دلش با خدايش باشد با ريشش بازى نمى كند.(46)

صفحه 3 از 25 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi