زبان به ثنای الهی گشوده است؛ ایستاده با دستهایی شکوهمندتر از دعا:
اَلْحَمْدُللّهِ الّذی لَیْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ وَ لِالَعطائِهِ مانِعٌ وَ لا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ وَ هُوَ الْجَوادُ الْواسِعَ...
صحرای عرفات است و فوج فرشتگان که نوای امام حسین علیهالسلام را همراهی میکنند.
چه باشکوه است این نیایش عارفانه! شکوه اشک است و صدایی که تا عمق آسمان پیش میرود.
پروردگارا! من با تمام رغبت، تو را میخوانم و شهادت میدهم به آفریدگاریات، که تو آفریدگار منی... .
عرفات است و دعا؛ عرفات است و حسین؛ عاشقی که جان مشتاقش، چنین به گفتوگوی خدا نشسته است:
«اَلَّهُمَّ اجْعَلْنی اَخْشاکَ کَاَنّی اَراکَ...»روز عرفات است. این سو، دستهای پراجابت حسین علیهالسلام است
که آسمان را مجذوب خود ساخته است. این سو، حسین علیهالسلام است که اشکهای بلوریناش،
غوغا در دل عرش افکنده است. این سو، میهمانان زیارت بیت الله اند و عرفاتیان نیاز
و نیایش دیگر سوی، شهر کوفه است و نامردمانی عهدشکن و میهمان کُش! روز عرفات است.
آن سوی این لحظات عارفانه، کوفه است و فرزند عقیل. تنهای تنها! مسلم است و لحظات شیرین فنای
فی اللّه. مسلم است و دلواپسی آمدن حسین علیهالسلام . مسلم است و عروج از بام دارالاماره.