15 خرداد و رويارويي ساواك با جنبش اسلامي
در جريان نهضت اسلامي ايران در اوايل دهه 40 دستگاههاي مختلف رژيم پهلوي و ابرقدرتها و قدرتهاي گوناگون خارجي هريك نقشي ايفا ميكردند. دربار، نخستوزيري، ساواك، ارتش، ژاندارمري و شهرباني در وجه داخلي و سفارتهاي آمريكا، انگليس، اسرائيل و دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي آن كشورها يعني 6MI ، اينتليجنس سرويس و سيا نيز در وجه خارجي به اين حوادث حساس بودند و به نوبه خود، نقشآفريني ميكردند.
مقاله حاضر ميكوشد در بستر وقايع آن روزگار، نقش ساواك را به شكلي دقيقتر مورد واكاوي قرار دهد.
ساواك (سازمان اطلاعات و امنيت كشور) با هدايت و طراحي آمريكاييان در واپسين ماههاي سال 1335 ش تاسيس شد. نخستين رئيس ساواك، تيمور بختيار (رياست: 1335 1340) و دومين رئيس آن حسن پاكروان (رياست: 1340 1343) بود.
هر چند ابتدا گفته ميشد كه مهمترين وظيفه آن برخورد با حزب توده و جلوگيري از نفوذ كمونيسم در ايران خواهد بود، با اين حال به سرعت، ساير مخالفان سياسي حكومت كه روحانيت و مبارزان مسلمان در راس آنان قرار داشتند، در برابر اين سازمان مخوف و سركوبگر قرار گرفت.
در ابتداي دهه 40 پس از فوت آيتالله بروجردي رژيم شاه كه ديگر مانعي در مقابل طرحهاي استعماري خود نميديد، دست به كار اقدامات ضداسلامي، ضد ملي خود شد و با بهرهگيري از دستگاه جهنمي ساواك كه اينك كاملا بر اوضاع مسلط شده بود، به ميدان آمد.
تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي و تغيير موادي از قانون انتخابات (كه نقض صريح قانون اساسي مشروطيت بود) به رغم تمهيدات امنيتي گسترده ساواك، با مخالفت جدي روحانيون مواجه شد. امام خميني با برشمردن مضار اين تصويبنامه، خواستار لغو آن شد.
در همان حال، عناصري از ساواك در ملاقات با برخي علما و روحانيون صاحب نفوذ، تلاش ميكردند تا چنين القا كنند كه لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي تعارضي با قوانين موضوعه و اساسي كشور ندارد و حكومت در دفاع از شعائر ديني و اسلامي، جديتي تام دارد.1 اما با درايت امام خمينيره مخالفت با لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي با جديت دنبال شد و به عقبنشيني دولت و حكومت انجاميد و سرانجام در 5 آذر 1341 علم نخستوزير اين لايحه را ملغي اعلام كرد.2 با اين حال حكومت كوشيد از تبعات سوء احتمالي اين عقبنشيني آشكار در برابر مخالفان جلوگيري شود. در همين راستا ماموران ساواك علماي مخالف حكومت را تحت نظر گرفتند و تلاش زيادي صورت گرفت تا چنين وانمود شود كه لغو لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي اقدامي داوطلبانه از سوي دولت و حكومت بوده و مخالفت روحانيون تاثيري در اين اقدام دولت نداشته است.3
همهپرسي پيرامون انقلاب به اصطلاح سفيد
در اواخر دهه 30 محمدرضا پهلوي تحت فشار ايالات متحده درصدد اجراي اصلاحات ارضي برآمد لكن با مخالفت مرحوم آيتالله بروجردي عقبنشيني كرد و اين امر را به زمان مناسبي موكول ساخت. پس از فوت آن مرجع بزرگوار، رژيم با اين تصور كه ديگر رهبري ديني يكپارچه نيست و نهاد مرجعيت با تقسيم رهبري ميان چندين مرجع (همچون حضرات آيات: خميني، گلپايگاني، مرعشي، حكيم و ...) تضعيف شده است، بار ديگر تحت فشار آمريكا، بر آن شد تا اصول 6گانه انقلاب سفيد (و ازجمله تقسيم اراضي) را به رفراندوم عمومي بگذارد و ساواك براي جلوگيري از مخالفتهاي عمومي و برگزاري موفق اين رفراندوم در تلاش بود. سرلشكر حسن پاكروان براي پيشگيري از مخالفت علما و روحانيون، در آستانه برگزاري رفراندوم، با برخي از آنان ديدار و گفتگو كرد و ضمن تشريح مفاد برنامههاي به اصطلاح انقلاب سفيد، اجراي آن را به نفع جامعه ايراني و مردم مسلمان كشور ارزيابي كرد. پاكروان با امام خميني كه اينك رهبري او در مخالفت با حكومت آشكار شده بود، نيز ملاقات كرد تا نظر مساعد ايشان را نسبت به برگزاري رفراندوم 6 بهمن 1341 جلب كند، اما پاسخ امام خميني منفي بود.4 با اين حال ساواك از پاي ننشست. پاكروان طي دستورالعملهايي، از شعب و نمايندگيهاي ساواك در شهرهاي مختلف كشور خواست براي تشويق مردم به شركت در رفراندوم و سكوت مخالفان از هيچ اقدامي فرونگذارند.
امامره در روز 2 بهمن 1341 طي اعلاميهاي برگزاري رفراندوم را برخلاف قانون اساسي و عملي اجباري دانست و آن را تحريم كرد. به دنبال آن علما و روحانيون بسياري در شهرهاي مختلف و بهويژه در تهران و قم، از نظر ايشان تبعيت كرده و از تحريم رفراندوم حمايت نمودند.
در حالي كه ساواك اوضاع را به شدت تحت كنترل داشت، شاه در روز چهارم بهمن 1341 براي قدرتنمايي در برابر مخالفان همهپرسي، وارد قم شد و پس از ايراد يك سخنراني سراسر اهانت به روحانيت، شهر را ترك كرد.5 شايع شد كه در جلسه سخنراني شاه در قم، با تمهيدات ساواك، برخي از ماموران و كارگزاران حكومتي لباس روحانيت را بر تن كرده بودند تا چنين وانمود شود كه حوزه علميه قم از مسافرت شاه به قم استقبال كرده است. در روز ششم بهمن رژيم شاه همهپرسي فرمايشي انقلاب سفيد را برگزار كرد.
فاجعه فيضيه
در زمستان سال 1341 كه ساواك به دنبال برگزاري رفراندوم، بر سختگيريهاي خود افزوده بود، امام خميني بر مخالفتهاي آشكار عليه حكومت ادامه داد و تصريح كرد كه از تهديدات ساواك و حكومت ترسي ندارد و مبارزات خود را تشديد خواهد نمود. ايشان، در واپسين روزهاي سال 1341، طي اعلاميهاي شديداللحن، نوروز سال 1342 را عزاي عمومي دانست و از علما و مردم خواست در مخالفت با اقدامات حكومت و انقلاب سفيد، تزلزلي به خود راه ندهند.6
به دنبال اين موضعگيريها، سرلشكر پاكروان در 28 اسفند 1341 طي بخشنامهاي خطاب به ساواكهاي سراسر كشور دستور داد ضمن برخورد شديد با علما و روحانيت، ترتيبي اتخاذ كنند تا نوروز سال 1342 با شكوه و جلال تمام برگزار شود و با گسيل ماموران نفوذي به مجالس مخالف حكومت، مانع از اجراي برنامههاي آنان شوند.7 در همان حال، ساواك ماموريت يافت در قم، تهران و ساير شهرهاي بزرگ، مانع از چاپ و انتشار اعلاميههاي امام و ساير علما در تحريم نوروز 1342 شود.8
از نخستين ساعات روز اول فروردين 1342، ساواك نيروهاي خود را در مراكز حساس قم مستقر ساخت و همگام با ساير نيروهاي انتظامي كه واحدهاي كماندويي بسياري به اين شهر گسيل داشته بودند، در اطراف و اكناف شهر موضع گرفته و افرادي را براي نفوذ در اجتماعات علما و روحانيون اعزام كرد.9
با آغاز روز دوم فروردين همزمان با سالگرد شهادت امام صادق عليهالسلام، مردم بسياري در مجلس عزاداري كه حضرت آيتالله گلپايگاني در مدرسه فيضيه برپا ساخته بودند، گرد آمده و به رغم حالت بحراني به عزاداري پرداختند. ساواك و شهرباني افراد خود را با لباسهاي شخصي بين جمعيت فرستادند. اطراف منزل امام خميني كه محور مخالفت با حكومت بود، محل استقرار نيروهاي امنيتي بسياري شد، اما با وجود حضور نيروهاي امنيتي، ايشان توجهي به تهديدات نداشت.
در اين بين نيروهاي امنيتي اطلاعاتي و انتظامي تحت فرماندهي سرهنگ مولوي رئيس ساواك تهران كه طرح حمله به منزل امام را آماده ساخته بودند از اين حمله منصرف شدند و به مدرسه فيضيه هجوم بردند و به ضرب و شتم و كشتار مردم و طلاب پرداختند. در اين حمله بسياري از اراذل و اوباش نيز مهاجمان را همراهي ميكردند.10 بسياري از افراد ساواك نيز لباس كارگران و كشاورزان را بر تن كرده و در ضرب و جرح علما و طلاب شركت داشتند.11
سرهنگ مولوي رئيس ساواك تهران در كشتار فيضيه نقش اصلي را داشت.12 پس از پايان فاجعه، در فيضيه شايع شد كه ساواك قصد حمله به منزل امام خميني را دارد. به دنبال آن بسياري از طلاب و مردم كوچه و بازار به سوي منزل ايشان روانه شدند تا مانع از هجوم به محل زندگي رهبر خود شوند. اما امام، قاطعانه تاكيد كرد كه به تهديدات ساواك وقعي نمينهد.13
قيام 15 خرداد 1342
در ماههاي نخست سال 1342 كه نهضت علما وارد مراحل بحراني ميشد، ساواك براي شناخت سلسلهمراتب روحانيت شيعه و نوع تعامل آنان با جامعه، مردم و رويكردشان به حكومت و مسائل سياسي، گزارش مبسوطي تهيه كرد كه هدف نهايي آن يافتن راههايي كمهزينهتر براي كنترل روحانيت و جلوگيري از استقلال عمل آنها بود.
در اين گزارش ضمن اشاره به ويژگيهاي روحانيت شيعه اثنيعشري، درباره اجتهاد و مجتهدان و نيز چگونگي انتخاب مراجع تقليد و ويژگيهاي آنان اطلاعاتي داده و تصريح شده بود كه پس از رحلت آيتالله بروجردي، امام خميني از مراجع تقليدي است كه نسبت به ساير مراجع، نفوذ و اعتبار قابل توجهي در ميان شيعيان كسب كرده و به دليل صراحت و جديتي كه در مخالفت با حكومت نشان ميدهد، پيروان و طرفداران او همواره رو به فزونياند. ساواك تصريح ميكند كه حمايت حكومت از برخي مراجع تقليد موجب رويگرداني مردم از آنان شده است.
در ادامه اين گزارش محرمانه تاكيد شده كه در شرايط استقلال عمل حوزههاي علميه و عدم اتكاي طلاب و روحانيت به منابع مالي و امكانات مختلف دولتي، حكومت توان چنداني براي كنترل و مراقبت از آنان در آينده نخواهد داشت. سازمان امنيت پيشنهاد ميكند براي جلوگيري از اين روند، حكومت با بهرهگيري از روحانيون طرفدار رژيم، به تدريج زمينههاي استقلال اقتصادي مالي، علمي و آموزشي طلاب را از ميان بردارد و با تاسيس ادارهاي با عنوان «تبليغ و ترويج تعليمات اسلامي»، آموزش، مديريت و نهايتا رفتار سياسي آنان را مستقيما به كنترل درآورد. ساواك براي عملي شدن اين پيشنهاد، طرح ده مادهاي نيز ارائه داده بود كه در آن «كليه مدارس علوم ديني و مساجد كشور تحت نظر مستقيم اداره تبليغ و ترويج تعليمات ديني» اداره ميشد.14 با اين حال گسترش بحران در ارديبهشت و خرداد مجالي براي اجراي اين پيشنهاد باقي نگذاشت و تمامي دستگاههاي سركوب رژيم، با تمام قوا آماده ميشد تا با آغاز ماه محرم در نخستين روزهاي خرداد 1342، به نهضت پايان دهند.15
در جريان قيام 15 خرداد، در يك سناريوي بهايي- صهيونيستي رژيم ادعا كرد كه مخالفان از عبدالناصر پولدريافت كردهاند اين شايعه با هدف رودررويي ايران با دنياي عرب و نزديكسازي شاه با اسرائيل طراحي شده بود
21 ارديبهشت 1342 ساواك پيشنهاد كرد براي جلوگيري از عميقتر شدن اختلاف علما و دربار، شاه به مناسبت عيد غدير كه ظرف يكي دو روز آينده فرا ميرسيد از مذهب شيعه تجليل كند. اين پيشنهاد البته از طرف شاه اجرا شد16 اما مورد توجه علما قرار نگرفت. امام خميني در سخناني به طور تلويحي اينگونه اقدامات شاه را تظاهر دانسته و او را مسوول سركوبگريهاي ساواك و ديگر نيروهاي امنيتي خواند.17 بدين ترتيب آشكار بود كه اختلاف بين حكومت و علما، به گونهاي مسالمتآميز حل و فصل نخواهد شد.
با نزديك شدن محرم، در حالي كه از سوي امام، به علما توصيه شده بود در ماه محرم بر حجم انتقادات خود از حكومت بيفزايند، ساواك در بخشنامهاي از افراد خود در سراسر كشور خواست تا وعاظ و علماي مخالف را تحت كنترل درآورده و آنها را با هرگونه ابراز مخالفتي، سريعا دستگير كنند.18
30 ارديبهشت 1342 ساواك گزارش داد كه علماي مخالف بر ضديت خود با حكومت افزوده و ديگر صرفا مخالفت با انقلاب سفيد را مورد توجه قرار نميدهند، بلكه عقيده دارند حكومت پهلوي درصدد نابودي اسلام است. سازمان امنيت منفعلانه دستور داد به روحانينماهاي مزدور حكومت تفهيم شود كه در سخنرانيهاي ماه محرم، از شاه به عنوان پشتيبان مذهب شيعه اثنيعشري تجليل به عمل آورند و از اختصاص بخشي از املاك سلطنتي به مصارف ديني سخن به ميان آورند و تصريح كنند كه شاه در كنار كشورهاي اسلامي از منافع اسلام و مسلمين دفاع ميكند و انقلاب سفيد، مغايرتي با قوانين و مقررات اسلامي ندارد.19
ساواك در تلاش بود از سخنراني علمايي كه احتمال مخالفت آنان با حكومت ميرفت، جلوگيري شود.20 اقدامات ساواك از واپسين روزهاي ارديبهشت و اوايل خرداد 1342 شدت گرفت، اما شواهد موجود، حاكي از عدم توانايي اين دستگاه در جلوگيري از مخالفتهاي پيش رو بود.21
ساواك كه در انظار عمومي و بين مخالفان، چهرهاي خشن و بدنام داشت، در آستانه محرم 1342 تصميم گرفت تا حد ممكن اقدامات آشكار و رعبآور همچون دستگيري مخالفان، توسط پليس و نيروهاي شهرباني صورت گيرد و او در درجه اول به فعاليتهاي اطلاعاتي جاسوسي و مراقبتهاي پيدا و پنهان خود ادامه دهد.22 بدينترتيب ساواك از يك سو تلاش داشت با تهديد مخالفان، از بيان سخنان ضدحكومتي جلوگيري كند و از سوي ديگر با پيشقدمي در برگزاري مراسم ديني مذهبي، كنترل اوضاع را به دست گيرد.23 با اين حال و به رغم تمهيدات گسترده، ماموران ساواك از افزايش محبوبيت امام خميني نزد افكار عمومي گزارش داده و از تاييد و پشتيباني مردم از مخالفت ايشان با انقلاب سفيد و ساير اقدامات حكومت خبر ميدادند.24 پاكروان رئيس ساواك نيز بتدريج متوجه شد كه روشهاي مسالمتآميز براي جلوگيري از گسترش مخالفتهاي علما و روحانيون به رهبري امام خميني نتيجه مطلوبي به دنبال نخواهد داشت. به همين دليل در 5 خرداد 1342 دستور داد افراد ساواك، اعمال خشونت را نيز به طور جدي در دستور كار قرار دهند.25
در روز 11 خرداد 1342 [مطابق با هشتم محرم] رياست ساواك دستور داد حتيالامكان طي روزهاي تاسوعا و عاشورا از درگيري و اعمال خشونت نسبت به عزاداران اجتناب شود و صرفا عوامل اصلي مخالف را پس از پايان مجالس عزاداري دستگير كنند.26
از ديگرسو گزارشهاي موجود تصريح دارند كه روحانيون و علما به رهبري امام خميني نيز براي برخوردي قاطع با حكومت آماده ميشدند.27 به همين دليل در روز 11 خرداد 1342 كميسيون فوقالعادهاي با شركت نمايندگان ساواك و ساير نيروهاي امنيتي انتظامي براي مقابله با بحران پيش رو تشكيل شد و وظيفه هريك از نيروها را به هنگام درگيريهاي احتمالي تشريح و تعيين كرد.28
از روز 11 خرداد 1342 در شهرهاي تهران، قم و برخي شهرهاي بزرگ، افراد ساواك با كمك ديگر نيروهاي امنيتي و انتظامي در مساجد، تكايا و ديگر مراكز مذهبي حضور يافته و به حالت آمادهباش درآمدند.29 گزارشهاي ارسالي ماموران ساواك نشان ميداد كه مردم عزادار، آشكارا شعارهايي در حمايت از امام خميني سر ميدهند و تصاوير و اعلاميههاي ايشان را در ميان جمعيت توزيع ميكنند.30
از صبح روز 13 خرداد 1342 (روز عاشورا) در نقاط مختلف كشور مجالس عزاداري برپا بود و در بسياري از شهرهاي كوچك و بزرگ نيز وعاظ و روحانيون در مخالفت با حكومت سخن ميگفتند؛ در قم نيز برخي علماي سرشناس مجالس عزا و سخنراني برپا كردند؛ در منزل امام از صبح روز عاشورا مجلس عزا برقرار بود و ماموران ساواك نيز در آن حضور داشتند. يكي از مقامات ساواك به امام هشدار داد كه اگر عصر آن روز در مدرسه فيضيه سخنراني كند، نيروهاي امنيتي و انتظامي با توسل به قوه قهريه مدرسه را به آتش كشيده و حمام خون راه خواهند انداخت. اما ايشان به اين تهديد وقعي ننهاد و اظهار داشت، اگر چنين اقدامي صورت گيرد، ما هم به كماندوهاي خود دستور ميدهيم فرستادگان اعليحضرت را تاديب نمايند.31
بدين ترتيب و در حالي كه هر دو طرف خود را براي درگيري و برخوردي شديد آماده ميكردند، امام در عصر روز موعود، منزل را به قصد مدرسه فيضيه ترك كرد و در ميان ابراز احساسات شديد جمعيت انبوه كه در بين آنها افراد ساواك و ديگر نيروهاي امنيتي و انتظامي درآمد و شد بودند ساعت 5 بعدازظهر سخنراني تاريخي خود را ايراد كردند. از همان آغاز سخن، رژيم پهلوي با دستگاه ستمكار يزيد همآوا ارزيابي شد و حكومت وقت ايران دشمن دين اسلام معرفي گرديد. ايشان از روابط نزديك حكومت با اسرائيل انتقاد كرد و رفراندوم 6 بهمن 41 را عملي سخيف خواند كه با زور سرنيزه و به دست مشتي اراذل و اوباش اجرا شد.
سخنراني امام خميني كه متن آن بسرعت در كشور منتشر شد، از يكسو مردم را در جريان تحولاتي كه در قم و تهران ميگذشت قرار داد و از سوي ديگر بر خشم و كينه حكومت و ساواك افزود و حكم بازداشت ايشان صادر شد و در صبحگاه 15 خرداد 42 دستگير و به تهران اعزام شدند.
گزارشهاي موجود نشان ميدهد كه از همان نخستين ساعات روز 15 خرداد در تهران و قم مخالفتي عمومي با حكومت بسرعت گسترش يافت و جمعيت عظيمي از گوشه و كنار شهر با سر دادن شعارهايي بر ضد حكومت با نيروهاي اطلاعاتي امنيتي و انتظامي درگيري پيدا كردند.32
اوضاع نشان ميداد كه رژيم با يك بحران غيرقابل پيشبيني روبهرو شده و ميتوان به حيات آن پايان داد، در اين حال نيروهاي امنيتي انتظامي به دستور مستقيم شاه و اسدالله علم نخستوزير با تظاهركنندگان در تهران، قم و ساير مناطق به مقابله پرداختند كه ساعتها ادامه داشت و طي آن افراد بسياري شهيد يا مجروح شدند.
با اين احوال، شاه در پايان روز 15 خرداد از سوء عملكرد ساواك و ضعفي كه در پيشبيني و سپس پيشگيري حادثه و كنترل آن نشان داده بود، سخت ابراز نارضايتي كرده و قصد داشت پاكروان را بركنار كند، اما براساس خاطرات فردوست، موضوع با بركناري مصطفي امجدي، مديركل اداره سوم ساواك، به پايان رسيد.33
ازجمله مهمترين اقدامات ساواك پس از سركوب قيام 15 خرداد، دستگيري علما، روحانيون و نيز مخالفان سياسي و مذهبي در نقاط مختلف كشور بود.
اسدالله علم، براي از اعتبار انداختن قيام علما و روحانيون شايع كرد كه آنان مبالغي پول از تيمور بختيار دريافت كردهاند.34 وي ضمن اشاره به دستگيري امام و ساير علما تهديد نمود كه در آيندهاي نه چندان دور محكمهاي نظامي آنان را به اعدام محكوم خواهد ساخت.35 شاه نيز طي سخناني تند و زننده به امام و روحانيت توهين كرد.36
براساس اسناد، ساواك ابتدا تصميم گرفت امام را به سنندج تبعيد كرده و در منزلي تحت الحفظ نگه دارد، اما نهايتا از اين تصميم منصرف شد و در حالي كه امام تا 11 مرداد 1342 در بازداشت بود، به منزلي در قيطريه (از منازل تحت كنترل ساواك) منتقل شد.37
پس از انتقال امام به قيطريه، تعدادي از علما و روحانيون با ايشان ديدار كردند. در برخي از شهرها مجالس جشن و چراغاني به مناسبت آزادي ايشان برپا شد. ساواك تصريح كرد كه امام در ملاقات با علما از ادامه مبارزه با حكومت خبر داده است.
پيش از آن و در جريان قيام 15 خرداد 42، در يك سناريوي بهايي - صهيونيستي، رژيم ادعا كرد كه امام و طرفدارانشان براي ايجاد ناآرامي در روز 15 خرداد، از بيگانگان (و به طور مشخص مصر) يك ميليون تومان پول دريافت كردهاند تا در نزد افكار عمومي داخلي و خارجي موقعيت امام متزلزل شده و از اهميت قيام كاسته شود.38 اين شايعه خطرناك كه با هدف رودررو و قراردادن ايران با جهان اسلام و دنياي عرب و به منظور نزديكسازي دربار پهلوي با رژيم صهيونيستي طراحي شده بود، به ضرر حكومت تمام شد و ساواك چند روز بعد در گزارشهاي خود اعلام كرد كه پخش شايعه ارسال پول به ايران از سوي كشورهاي خارجي (آن هم مبلغ ناچيز يك ميليون تومان) موجب سرشكستگي حكومت ايران گرديده و چنين ارزيابي شده كه حكومت ايران تا آن درجه ضعيف است كه با مبلغ ناچيزي، امكان سرنگوني آن وجود دارد.39 نيز ساواك به زودي اعتراف كرد كه شايعه پول گرفتن آيتالله خميني از كشورهاي خارجي هيچگونه مقبوليتي در نزد افكار عمومي داخلي و خارجي پيدا نكرده است «زيرا اگر آيتالله خميني ميخواست پول بگيرد از ملت ايران ميگرفت و به علاوه كسي كه با يك سخنراني بتواند هزارها تومان پول جمع كند احتياجي به پول خارجي ندارد.»40 بلافاصله پس از قيام 15 خرداد، ساواك تلاش كرد تا قيام را به طور دلخواه نزد افكار عمومي داخلي و خارجي انعكاس دهد. علاوه بر رسانههاي داخلي، نمايندگيهاي اين سازمان در كشورهاي خارجي نيز دستور يافتند به رسانهها و دولتهاي خارجي چنين القا كنند كه قيام 15 خرداد حركتي ارتجاعي بود كه با پشتيباني برخي كشورهاي خارجي و در تقابل با اقدامات اصلاحي حكومت به وقوع پيوست.41
ساواك براي تخريب حركت 15 خرداد به راههاي ديگري نيز توسل جست. از آغازين روزهاي محرم 1342 اعلاميههاي جعلي در حمايت از شاه و حكومت و در مخالفت با علما و روحانيون به رهبري امام خميني، منتشر شد و تظاهرات (ميتينگ) برگزار گرديد. همچنين مقالاتي نيز با نامهاي جعلي در حمايت از انقلاب سفيد و انتقاد از علما و روحانيون مخالف در نشريات منتشر شد. ساواك تلگرافهايي در موافقت با انقلاب سفيد و به نام اصناف خطاب به شاه ارسال ميكرد، همچنين دستور ميداد اشعار و سخناني در تخريب علما بر ديوارهاي شهرهاي بزرگ نوشته شود.42
پس از قيام 15 خرداد، ساواك به اخراج دستهجمعي آن دسته از كارمندان دولت و كارگران كارخانجات همت گمارد كه در جريان اين قيام از امام پشتيباني كرده بودند.
امام كه از 11 مرداد 1342 در قيطريه تحت الحفظ بودند، در روز 7 آبان 1342 با موافقت ساواك اجازه يافتند در منزل ديگري در تهران سكني گزينند. به همين دليل منزل يكي از بازرگانان طرفدار ايشان به نام آقاي روغني براي سكونت انتخاب شد و سرانجام در فروردين 1343 آزاد شدند.43 اما باوجود مراقبتهاي معاون ساواك، مخالفتها و انتقادات امام خميني از حكومت پايان نيافت. بويژه پس از آن كه خبر تصويب لايحه موسوم به كاپيتولاسيون منتشر شد، ايشان با ايراد يك سخنراني شديداللحن در چهارم آبان 1343 و صدور اعلاميهاي مبسوط، رژيم استبدادي و وابسته پهلوي را مورد شماتت قرار داده و برتداوم مبارزه باحاكميت تاكيد و تصريح نمود.
درچنين شرايطي بود كه رژيم پهلوي نگران از تداوم مخالفتهاي آشتيناپذير امام، سازمان امنيت را مامور تبعيد ايشان ساخت و به دنبال آن در صبحگاه روز 13 آبان 1343 با هماهنگي ساواك و دستگاه اطلاعاتي تركيه، امام خميني به آن كشور تبعيد شد. ساواك طي اعلاميهاي كوتاه كه متن آن در نشريات هم منتشر شد. مدعي گرديد: «چون رويه آقاي خميني و تحريكات مشاراليه بر عليه منافع ملي و امنيت و استقلال و تماميت ارضي كشور تشخيص داده شد لذا از ايران تبعيد گرديد.» 44
مظفر شاهدي
پاورقيها:
1. علي دواني، نهضت روحانيون ايران، 3 / 70-69. 2. مظفر شاهدي، مردي براي تمام فصول. صص 412-414 . 3. شهيد آيتالله سيداسدالله مدني به روايت اسناد ساواك، صص 16-17؛ حجتالاسلام محمدتقي فلسفي به روايت اسناد ساواك، صص 154-155. 4. مهدي عراقي، ناگفتهها، صص 152-155.5. عباسعلي عميد زنجاني، انقلاب اسلامي و ريشههاي آن، صص 451-452؛ سيدحميد روحاني، نهضت امام خميني، 1/259-260 .6. جايگاه مبارزات روحانيون ايران، صص 218-219. 7. قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، 1/569.ر8. رضا شريفپور، مسجد و انقلاب اسلامي، ص 169.9. قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك 2/17.10. سيدحسن طاهري خرمآبادي، خاطرات آيتالله طاهري خرمآبادي، صص 168-172؛ علي باقري خاطرات 15 خرداد، 4/198-200.11. خاطرات و مبارزات شهيد محلاتي، ص 47.12. روحانيت و 15 خرداد، صص 81-84 .13. سيدحميد روحاني، نهضت امام خميني، 1/356-357 و 360-363.14. قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك 2/162-184. 15. سيدجلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، 1/621؛ سيد حميد روحاني، نهضت امام خميني، 1/432-444.16. همان، ص 205.17. همان، ص 213.18. قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، 2/226-238.ش19. همان، صص 235-237.ص20. همان، ص 261.ص21. همان، صفحات 249 و 253-255.ص22. همان، صص 256-257. 23. همان، ص 287 .24. همان، ص 284 .25. همان، ص 295 .26. همان، ص 342 .27. همان، صفحات 336 و 343 .ط28. محمد دهنوي، قيام خونين 15 خرداد به روايت اسناد، صص 44-47 .29. قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، 363 و 2/392-394.30. همان، صفحات 380-381 و 403.31. علي دواني، پيشين، 4/28-30.32. همان، صص 430-433 .33. ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، 2/510-519 .34. سيدمهدي عراقي، پيشين، صص 32-33.35. سيد حميد روحاني، پيشين، 1/498-499 .36. همان، صص 500 -501 .37. همان، ص 216 و ص 248.38. سيدحميد روحاني، پيشين، 1/523-524 .39. قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، 4/124 .40. همان، ص 272 .41. همان، صفحات 73-74 و 77 .42. شهيد حاج طيب رضايي به روايت اسناد ساواك، صص 237-240 .43. قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، 4/184؛ سيد حميد روحاني، پيشين، 1/588-591 .44. مظفر شاهدي، ساواك، صص 334-337.