(وقل جاء الحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقا).(2)
وبگو حق فرا رسيد وباطل مضمحل ونابود شد وباطل نابود شدنى است.
يکى از آرزوهاى ديرين بشر، برچيده شدن بساط ظلم وبيدادگرى ازجامعه وحکم فرمايى صلح وآرامش واجراى عدالت درسراسرجهان است.
اين انديشه هماهنگ با سرشت انسان است. به همين جهت، هرگاه براى گروهى از ملتها زمينه قيام فراهم شده، به مبارزه با حکومت ظلم وجور پرداخته اند، وبسيارى از اين مبارزه ها نتيجه اش پيروزى اهل حق بوده است. اما اولا اين پيروزيها در گوشه اى از جهان اتفاق افتاده است نه در سراسر جهان؛ وثانيا ممکن است همين گروه حاکم نيز بتدريج از اهداف خود دور شوند ودوباره طاغوتى ديگر بر مردم مسلط شود.
بنابراين در طول تاريخ مردم در تحت سيطره زورمدارانى بوده اند که بناى حکومت آنها بر پايه ظلم وفساد وناامنى پايه ريزى شده است؛ وبه بيان قرآن از قول ملکه سبا:
(ان الملوک اذا دخلوا قرية افسدوها وجعلوا اعزة اهلها اذلة وکذلک يفعلون).(3)
پادشاهان هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند، آن را به فساد مى کشند وعزيزان آن راذليل مى کنند؛ کار آنها هميشه همين گونه است.
در بسيارى از آيات، قرآن کريم با قاطعيت تمام نويد تحقق پيروزى نهايى وفرا رسيدن روزى را مى دهد که حق در سرتاسر جهان حکمفرما مى شود وبساط حکومت باطل برچيده مى شود وصالحان وارث زمين مى شوند. در روايات زيادى نيز که از فريقين نقل شده، اين پيروزى نهايى مربوط به قيام مهدى، عجل الله تعالى فرجه الشريف، است.
در بحث هاى گذشته بعضى از اين آيات وروايات بررسى شد. اينک به بررسى آيه اى که در صدر کلام ذکر شد، مى پردازيم.
اين آيه شريفه نويد قطعى آمدن حق واضمحلال وهلاکت باطل رامى دهد.(4) خداوندبراى روشن کردن چگونگى تحقق اين وعده، باطل را به کفهايى تشبيه مى کند که بر روى آب غوطه ورند واز بين مى روند وحق را به آبى تشبيه مى کند که سودمند است ودر زمين باقى مى ماند ويا فلزاتى که به وسيله آتش ذوب مى شوند تا از آنها زينت آلات ويا وسايل زندگى بسازند؛ آنها نيز کفهايى همانند کفهاى آب دارند.(5)
تشبيهى که خداوند ذکر کرده است، براى فهم اينکه چرا حق ماندنى وباطل از بين رفتنى است ما را کفايت مى کند. حق همچون آب وفلزاتى است که واقعيت دارد وباقى مى ماند وباطل همچون کفهاى روى آب است که محکوم به هلاکت است. حق همچون آب وفلزات است که مفيد، سودمند وباثبات است وباطل همچون کفهايى است که گرچه پر سر وصداست اما توخالى، بى ريشه، بى فايده وبالاخره نابودشدنى است. چون حق ريشه دار وباطل بى ريشه است. همان طورى که آب وفلزات موجب نابودى کفها مى شوند، در جريان حق وباطل نيز حق است که به باطل چيره مى شود وباطل را از بين مى برد. همچنان که خداوند مى فرمايد:
(... بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق).(6)
... بلکه ما حق را بر سر باطل مى کوبيم تا آن را هلاک سازد؛ پس در اين هنگام باطل نابود مى شود.
در آيه مورد بحث نيز خداوند خبر از آمدن حق ونابودى باطل مى دهد، با توجه به مطالبى که بيان شد روشن مى شود که چون حق توام با واقعيت، صدق، درستى، داراى عمق وريشه، هماهنگ با قوانين خلقت، باثبات، سودمند واز جانب خدا وتاييدات اوست، باقى مى ماند وچون باطل امرى موهوم، ساختگى، بى ريشه، ميان تهى، بى فايده، ناهماهنگ با آفرينش، بى ثبات واز جانب شيطان است، از بين رفتنى است.
نکته قابل توجه در اين آيه وامثال آن اين است که در اينجا سخن از سيطره حق بر باطل نيست؛ بلکه سخن از ظهور مطلق حق ونابودى کامل باطل است. باطل ممکن است مدت کوتاهى جلوه گرى کند، اما بالاخره عمر او کوتاه است وخاموش مى شود.
حق همانند درخت ريشه دار وپربارى است که طوفانها وتندبادهاى سهمگين هم نمى تواند او را از جا برکند وباطل همانند درخت بى ريشه اى است که از زمين کنده شده وهيچ رشد ونمو وثمره اى ندارد واز ثبات وقرار محروم است.
عوامل حاکميت اهل باطل
تا به حال سخن از پيروزى حق بر باطل بود. اما در بعضى مواقع، درمقابله حق وباطل، اهل باطل هستند که پيروز مى شوند وحاکميت را به دست مى گيرند. حتى گاهى مشاهده مى شود که جامعه نيز پذيراى همين گروه باطل است. سخن در اين است که عامل اين غلبه وعامل پذيرش جامعه چيست؟ عوامل زيادى ممکن است نقش داشته باشد، ما در اينجا به بررسى دو عامل مهم مى پردازيم.
ظهور باطل در چهره حق
اگر اهل باطل چهره واقعى خود را بپوشانند ولباس حق را به تن خود کنند وبا زبان اهل حق سخن بگويند وبعضى از اهل حق نيز با آنها معاشرت داشته باشند ورفتار وکردار ظاهرى خود را همانند رفتار وکردار اهل حق کنند، جامعه پذيراى آنها خواهد بود. اما اگر روزى مکر آنها آشکار شود ونقاب از چهره آنها برداشته شود، جايى براى آنها باقى نمى ماند.
على، عليه السلام، در اين باره مى فرمايد:
(فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف على المرتادين ولوان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين).(7)
اگر باطل از آميزش با حق خالص شود، بر حق جويان مخفى نخواهد ماند واگر حق از آميزش با باطل رهايى يابد، زبان دشمنان قطع مى شود.
وحدت وانسجام اهل باطل
با مشاهده تاريخ مى توان پى برد که هرگاه اهل باطل در کار خود سعى وتلاش کنند وبين نيروهاى آنها وحدت وانسجام وجود داشته باشد ومطيع رهبر خود باشند، وبر عکس بر اهل حق، خمودى چيره شده باشد ودر ميان آنها تشتت آراء وناهماهنگى وجود داشته باشد واز رهبر خود اطاعت نکنند؛ در اين صورت پيروزى با اهل باطل است. على، عليه السلام، درباره آينده مردم عراق خطاب به آنها مى فرمايد:
(اما والذى نفسى بيده ليظهرن هؤلاء القوم عليکم ليس لانهم اولى بالحق منکم ولکن لاسراعهم الى باطل صاحبهم وابطائکم عن حقى).(8)
آگاه باشيد، قسم به جان کسى که جان من در دست اوست، اين گروه (اهل شام) بر شما پيروز مى شوند، امانه به اين علت که آنها از شما به حق سزاوارترند، بلکه از اين جهت که اينهابراى به دست آوردن باطل رهبر وفرمانده خود، سرعت مى گيرند وشما نسبت به آنچه که حق من است به کندى حرکت مى کنيد.
بنابراين، عامل پيروزى را نبايد تنها در اعتقاد به حق ونيت خير ديد، بلکه براى غلبه بر دشمن، اتحاد وهماهنگى واطاعت از رهبر نيز لازم است وهرگروهى اين صفت را بيشتر دارا باشند پيروزى با آنهاست.
مصاديق اين آيه
تا کنون دانسته شد که پيام اين آيه نويد پيروزى حق بر باطل وهلاکت ونابودى کامل باطل است. در اين قسمت به ذکر مواردى مى پردازيم که مى تواند از مصاديق حق بر باطل باشد.
1. حق يعنى دين الهى وشريعت خاتم انبياء محمد، صلى الله عليه وآله، وباطل هردين ومسلکى است که ازمسير خدا خارج شود. همچنان که در روايتى است از ابن مسعود که در سال فتح، پيامبر، صلى الله عليه وآله، وارد مکه شد در حالى که در اطراف خانه خدا 360 بت وجود داشت وپيامبر با چوبى که در دستش بود به آن بتها مى زد واين آيه را تلاوت مى کرد وبتها را با صورت به زمين مى افکند.
2. حق توحيد است وپرستش خدا وباطل شرک است وپرستش بتها.
3. حق قرآن است وباطل شيطان.
4. حق قسط وعدل است وباطل ظلم وستم وکينه.
5. حق فضائل اخلاقى وکسب کمالات است، باطل رذايل اخلاقى ودورى از کمالات انسانى.
ادعاى ما اين است که اين آيه معناى وسيعى دارد، به گونه اى که مى تواند همه اين مصاديق را تحمل کند. بنابراين پيام اين آيه اين است که دين اسلام، پرستش خداوند يکتا، قرآن، عدالت وفضايل اخلاقى، بر کفر، پرستش خدايان دروغين، شيطان، ظلم ورذايل اخلاقى پيروز است، وسرانجام حاکميت مطلق از آن حق است.
يکى ديگر از مصاديق اين آيه، ظهور حضرت مهدى، عليه السلام، است. همچنان که روايت شده که وقتى حضرت قائم، عليه السلام، تولد يافت، بر روى بازوى راست ايشان، اين آيه نوشته شده بود.(9)
در روايت ديگرى است از امام باقر، عليه السلام، که درباره اين آيه فرمودند:
(اذا قام القائم ذهبت دولة الباطل).(10)
وقتى قائم قيام کرد، حکومت باطل از بين مى رود.
در اين زمان قسط وعدل در سرتاسر جهان حاکم مى شود وجايى براى ظالمان باقى نمى ماند. اين در حالى است که قبل از تحقق چنين روزى، ظلم وستم سراسر دنيا را فراگرفته است. در روايتى از اهل سنت چنين آمده است:
(لتملأالارض ظلما وعدوانا ثم ليخرجن رجل من اهل بيتى حتى يملاها قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وعدوانا).(11)
زمين پر از ظلم وکينه مى شود، سپس مردى ازاهل بيت من قيام مى کند تا زمين را پر از قسط وعدل کند همان گونه که از ظلم وکينه پر شده بود.
پرشدن زمين از قسط وعدل نشانه اين است که هيچ جايى براى ظلم باقى نمى ماند. در روايتى ديگر در تاکيد تحقق چنين روزى، از رسول خدا، صلى الله عليه وآله، نقل شده است که مى فرمايد:
(لو لم يبق من الدنيا الا يوم لبعث الله عز وجل منا يملئوها عدلا کما ملئت جورا).(12)
اگراز دنيا فقط يک روز باقى مانده باشد، خداى عز وجل مردى از ما را مبعوث مى کند که دنيا را از عدل پر مى کند همان گونه که از ظلم پر شده بود.
چنين روزى دين الهى بر ساير اديان غالب مى شود وهدف رسالت انبياى الهى محقق مى شود؛ چرا که قرآن کريم در مقام هدف بعثت انبياء مى فرمايد:
(هو الذى ارسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين کله. ولو کره المشرکون).(13)
او کسى است که رسول خود را همراه با هدايت وآيين حق فرستاده تا او را بر همه اديان پيروز کند، هر چند که مشرکان کراهت داشته باشند).
استاد شهيد، مرتضى مطهرى پيروزى نهايى اهل حق را چنين توصيف مى کند:
(ظهور مهدى موعود حلقه اى است از حلقات مبارزه اهل حق واهل باطل که به پيروزى نهايى اهل حق منتهى مى شود).(14)
بيان ايشان درقسمتى ديگرچنين است:
(از مجموع آيات وروايات استنباط مى شود که قيام مهدى موعود، عجل الله تعالى فرجه الشريف، آخرين حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق وباطل است که از آغاز جهان برپا بوده است. مهدى موعود تحقق بخش ايده آل همه انبياء واولياء ومردان مبارزه راه حق است).(15)
براى رسيدن به اين هدف، بايد آمادگى لازم نيز در همه ما فراهم آيد واين زمانى تحقق مى يابد که در همه شؤون زندگى، اعم از کارهاى فردى واجتماعى، اعمال ما بر راستى ودرستى استوار باشد؛ وشايد به همين جهت است که خداوند در همين آيه مورد بحث قبل از بشارت به آمدن حق ونابودى باطل، به ما اينگونه آموزش مى دهد که چنين دعا کنيم:
(وقل رب ادخلنى مدخل صدق واخرجنى مخرج صدق واجعل لى من لدنک سلطانا نصيرا).(16)
وبگو پروردگارا! مرا (در هر کارى) صادقانه وارد کن وصادقانه خارج نما، واز سوى خود سلطان وياورى براى من قرار ده.
ديندارى در عصر غيبت
امتحان مردم يکى از سنتهاى مهم الهى است که در تمام دوران زندگى بشر به شيوه هاى گوناگون انجام مى گيرد تا ميزان پاى بند افراد به اصول واحکام دينى مشخص شود. بر اين اساس يکى از حکمتهاى مهم غيبت امام دوازدهم نيز امتحان مردم است که اين کار در اين دوران، به صورتهاى گوناگون انجام مى گيرد؛ از جمله سنت آزمايشها در عصر غيبت، امتحان به دين است. در روايات زيادى تصريح شده است که پايبندى به عقايد وحفظ ايمان در دوره غيبت به علت ويژگيهاى اين دوره بسيار دشوار است. لذا يکى از هشدارهاى مهم وتاکيدهاى مکرر در خصوص عصر غيبت مراقبت از دين وارزشهاى دينى است.
امام کاظم (عليه السلام) در روايتى مى فرمايند:
وقتى پنجمين فرزند از فرزندان من غايب شد در مورد دين خود بسيار مراقب باشيد مبادا کسى شما را از دين تان جدا کند.(17)
امام صادق (عليه السلام) در اشاره به سختى ديندارى وحفظ ايمان در زمان غيبت امام زمان (عليه السلام) مى فرمايند: ...
صاحب الامر (عليه السلام) دوران غيبتى در پيش دارند که در آن حفظ دين کردن همانند شاخه پرخار درخت قتاد را با دست تراشيدن است... چه کسى مى تواند چنين کارى را با دست خود انجام دهد. بنابراين بندگان خدا بايد در دوران غيبت حجت الهى تقوا را پيشه خود سازند ودين خدا را رها نسازند.(18)
در اين باره على بن ابيطالب (عليه السلام) مى فرمايند: پس از غيبت امام عصر (عجل الله فرجه) مردم دچار حيرت وسرگردانى بسيارى مى شوند. گروهى گمراه مى شوند اما گروهى ديگر على رغم تمام ناملايمات بر هدايت باقى مى مانند.(19)
از مجموعه اين قبيل از روايات کاملاً معلوم مى شود در دوره غيبت شرايطى پيش خواهد آمد که ديندارى وپايبندى به ارزشهاى انسانى واخلاقى بسيار مشکل خواهد بود؛ با اين همه، گروههاى زيادى با وجود همه اين سختيها لحظه اى از دين خود دست بر نخواهند داشت وبا تمام وجود به حفظ ارزشها واحکام الهى که تضمين کننده سعادت دنيا وآخرت انسان است پافشارى خواهند نمود.
حال اين سؤال مطرح است که مگر در دوره غيبت امام (عليه السلام) اوضاع جوامع چگونه خواهد بود که دين افراد اين چنين در معرض تهديد واقع خواهد شد؟ در پاسخ به اين پرسش بايد گفت از بررسيها چنين برمى آيد عوامل گوناگونى در پيدايش اين وضع موثر است واز جمله آنهاست:
غيبت امام معصوم
صرف نظر از علت غيبت امام عصر (عليه السلام) به يک اعتبار، ريشه تمام گرفتاريهاى مردم در دوران غيبت به عدم دسترسى به امام معصوم (عليه السلام) بر مى گردد. لذا مهمترين وظيفه اين منتظران دعا براى فرج امام زمان (عليه السلام) است چون با ظهور آن حضرت مشکلات برطرف شده وموانع موجود بر سر راه تکامل انسانها تا حدود زيادى برطرف خواهد شد. گرفتاريهاى دوره غيبت وبرکات حکومت حضرت مهدى (عجل الله فرجه) در دعاى افتتاح وارد شده است:
اللهم انا نشکوا اليک فقد نبينا صلواتک عليه وآله وغيبه ولينا وکثره عدونا... پروردگارا به تو شکايت مى کنيم واز نبود پيامبرمان واز غيبت ولى مان واز فزونى دشمنانمان، از کمى نفرات پيروان اهل بيت (عليهم السلام) وسختى هاى فتنه ها وهجوم حوادث بر عليه ما...
ودر بخشهاى قبلى اين دعا آرزوى حاکميت يافتن دولت کريمه اهل بيت (عليهم السلام) که با ظهور منجى عالم بشريت تحقق پيدا خواهد کرد با اين عبارات مطرح مى شود که: پروردگارا درود بفرست بر ولى امرت حضرت قائم (عليه السلام) که چشم اميد همگان به دوست وعادلى است که جهانيان در انتظار اويند. خداوندا در روى زمين به او تمکن بخش واو را گرامى ساز وبوسيله او عزيز وگرامى بودن را به بندگانت ارزانى دار... به وسيله او دين وسنت پيامبرت را پيروزى بخش. خداوندا! ما مشتاق آن دولت کريمه هستيم که به وسيله آن اسلام را عزيز ساخته اهل نفاق را خوار وذليل خواهى نمود...
با دقت در اين قبيل از تعابير به خوبى معلوم مى شود که دشمنان در غيبت امام (عليه السلام) با انواع دسيسه ها وتهاجمات در مسير هدايت مردم موانع ايجاد مى کنند ودينداران واقعى را با انواع توطئه هاى فکر وفرهنگى واعتقادى دچار مشکل مى سازند.
پيدايش اختلافات فکرى وعقيدتى
پيدايش فتنه هاى فکر واعتقادى از خطرناکترين وقايع دوران غيبت است. بسيارى از افراد پى تقوا در اين دوره با اهداف دنيا پرستانه اى که دارند گروههايى از مردم را با ايجاد برخى مسلکهاى غلط ومنحرف از مسير صحيح مکتب اهل بيت (عليهم السلام) دور مى سازند واين کار موجب تفرقه وبهم خوردن صفوف متحد توده هاى مردم مى شود ورواج مرامها ومسلکهاى نادرست در نهايت به تشتت دينى ودر مواردى به افتادن زمام امور دين مردم به دست افراد نا صالح منجر مى گردد.
امام باقر (عليه السلام) در اشاره به چنين پيش آمدى مى فرمايند:
در دوران غيبت اختلافهاى شديد در ميان مردم پديد مى آيد ووحدت دينى آنان خدشه دار مى شود.(20) ودر نتيجه اين اختلافات اعتقادى گاهى مکاتبى پديد مى آيند وتعداد زيادى از مردم را آن چنان به خود جذب مى کنند که راه اهل بيت (عليهم السلام) که همان اسلام راستين است بى رهرو مى گردد.
امام صادق (عليه السلام) در اين باره مى فرمايند:
در زمان غيبت مردمان را مى نگرى که به پيروى از عقايد وبافته هاى ذهنى يکديگر وبه پيروى از افراد بد کردار مى پردازند ودر اعمال ورفتارشان از آنان تبعيت مى کنند وراه مستقيم ومسلک صحيح شريعت اسلام بى رهرو شده است.(21)
پاورقى:
(1) مايردگانى، نجوم به زبان ساده 2 /6 ترجمه محمد رضا خواجه پور، نشر گيتاشناسى 1363ش، اطلس منظومه خورشيدى، ص 190، پاتريک مور، گرى هانت، برگردان عباس جعفرى، نشر گيتاشناسى 1374ش.
(2) سوره اسراء (17), آيه 81.
(3) سوره نمل (27), آيه 34.
(4) چون هرگاه بخواهند خبر قطعى از وقوع عملى بدهند با فعل ماضى مى آورند.
(5) با استفاده از سوره رعد (13), آيه 17.
(6) سوره انبياء (21), آيه 18.
(7) نهج البلاغه: خطبه 50 (فيض الاسلام، عبده).
(8) نهج البلاغه (فيض الاسلام) خطبه 96؛ (عبده) خطبه 97.
(9) تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 213.
(10) همان، ص 212.
(11) کنز العمال، ج 14، ص 266، ح 3867.
(12) المسند، ابن حنبل، ج 2، ص 774.
(13) سوره توبه (9), آيه 33؛ سوره صف (61), آيه 9.
(14) قيام وانقلاب مهدى، ص 20.
(15) همان، ص 26.
(16) سوره اسراء (97), آيه 80.
(17) اصول کافى، ج 1، ص 6 و335.
(18) همان.
(19) کتاب الغيبه، ص 104.
(20) همان، ص 235.
(21) بحار الانوار، ج 52، ص 259.