صفحه 3 از 13 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 130

موضوع: سیمای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در نهج البلاغه

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    4. امام (علیه السلام) می فرماید: أضاءت به البلاد بعد الضلاله المظلمه، و الجهاله الغالبه، و الجفوه الجافیه، و الناس یستحلون الحریم، و یستذلون الحکیم، یحیون علی فتره، و یموتون علی کفره(66)؛ جهان به وجود او روشن گشت بعد از آن که گمراهی وحشتناکی همه جا را فراگرفته بود و جهل و نادانی بر افکار چیره بود و قساوت و سنگ دلی بر دل ها مسلط گشته بود. مردم حرام را حلال می شمردند و دانشمندان را تحقیر می کردند و بدون آیین الهی و پیروی از فرستاده خدا زندگی کرده و در حال کفر و بی دینی می سپردند.
    در این کلام نورانی امام (علیه السلام) به برخی از ویژگی های دوران فترت اشاره می فرماید:
    1. الضلاله المظلمه؛ ویژگی این گمراهی آن است که به واسطه عدم دست رسی به هدایت های و حیانی راهی برای خروج از آن وجود ندارد.
    2. والجهاله الغالبه؛ یکی دیگر از شرایط بحرانی دوران جاهلیت و زمان نبودن نبی و فرستاده الهی در میان مردم، غلبه و تسلط جهل و نادانی بر زندگی می باشد. شارح بحرانی در شرح این کلام شریف می گوید: مراد از جهالت غالبه آشنا نبودن به طریق الی الله تعالی و نداشتن روش صحیح زندگی است همان روشی که خداوند برای مردم به وسیله شریعت بیان نموده است(67).
    3. والجفوه الجافیه؛ به معنای قساوت قلب و سنگ دلی است.
    شارح بحرانی می گوید: مراد از الجفوه الجافیه خشونت عرب است و سنگ دلی و کشتار و خون ریزی که در میان آنها رواج داشته و این که کلمه الجفوه به الجافیه توصیف شده است که از خود آن مشتق شده برای تأکید می باشد و مقصود قساوت و سنگ دلی شدید است(68)(69).
    4. والناس یستحلون الحریم؛ گمراهی، جهل و قساوت، همه عواملی است که دست به دست هم داده برای زیر پاگذاردن قواعد و قوانین و محدوده ها و بی مبالاتی نسبت به مقررات.
    5. ویستذلون الحکیم (الحلیم)؛ به واسطه گمراهی شدید و غلبه جهل، قساوت و بی مبالاتی نه تنها انسان دانشمند و حکیم و یا حلیم مورد اکرام نیست بلکه چون با آن ها همرنگ نیست مورد اهانت و بی احترامی قرار می گیرد.
    شارح بحرانی می گوید: آن چه از عادت رایج میان عرب تا اکنون هم ظاهر و آشکار است آن است که اشخاص عاقلی را که در بین آن ها از غارت و چپاول و خون ریزی و فتنه خودداری می کنند کوچک می پندارند و آنان را ترسو و ضعیف می شمارند(70).
    6. یحیون علی فتره؛ به واسطه دست رسی نداشتن به رسول الهی و تعالیم و حیانی زندگی آنها بدون ارتباط با دین سپری می شود.
    7. و یموتون علی کفره؛ و به خاطر نبودن هادی و راهنمای الهی و عدم دست رسی به تعالیم آسمانی تا آخر عمر در جهل نسبت به خداوند و شرایع دینی می مانند و در حال کفر و بی دینی رخت از جهان بر می بندند.
    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ب) اعتقادات باطل درباره خدا: امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در ترسیم عقاید مردم در عصر بعثت می فرماید:
    و اهل الارض (الارضین) یومئذ ملل متفرقه، و اهواء منتشره، و طرائق (طوائف) متشتته بین مشبه لله بخلقه، أو ملحد فی اسمه، او مشیر الی غیره(71)؛ در عصر بعثت، مردم زمین دارای مذاهب پراکنده و خواسته های گوناگون و جمعیت های متشتت بودند. گروهی خدا را به مخلوقاتش تشبیه می کردند و عده ای در اسمای او تصرف می کردند و جمعی هم معبودهای دیگری غیر از خدای یگانه داشتند.
    تقسیم بندی اعتقادات رایج در عصر بعثت: امام (علیه السلام) در این کلام نورانی، عقاید مردم روی زمین را در عصر بعثت به سه دسته علی سبیل منع 1. مشبه لله بخلقه؛ گروه اول کسانی بودند که صفات مخلوقات را برای خداوند ثابت می دانستند؛ مانند یهود که عزیر را پسر خدا و نصارا مسیح را فرزند خدا و گروه دیگری از اعراب جاهلیت که ملائک را دختران خداوند می دانستند.
    امضاء

  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    قران کریم درباره الحاد در اسما می فرماید: ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها و ذروا الذین یلحدون فی أسمائه سیجزون ما کانوا یعملون(76)؛ برای خداست نام های نیکو، خدا را به آن ها بخوانید و کسانی را که به نام های او کفر و عناد می ورزند و در نام های او تصرف می کنند به خود واگذارید که به زودی به کردار بدشان مجازات خواهند شد.
    راغب در معنای الحاد می گوید: الحاد در اسمای خدا به دو گونه است: اول این که خدا توصیف شود به چیزی که صحیح نیست به آن توصیف گردد و دوم آن است که صفات خدا به گونه ناشایست تأویل گردد(77).
    غیر از این دو وجه که راغب بیان نموده وجوه دیگری برای الحاد متصور و محتمل است؛ از جمله:
    الحاد یعنی تغییر در اسما و اطلاق آن بر بت ها؛ مانند اللات که از الاله اخذ شده و منات که از المنان اخذ شده و العزی که از العزیز گرفته شده(78).
    و دیگر این که، الحاد یعنی تسمیه خداوند به بعضی از اسما و عدم تسمیه او به بعضی دیگر، کمان این که عرب یا الله و یا رحیم می گفتند، ولی یا رحمان نمی گفتند.
    برای دفع این الحاد خداوند تعالی می فرماید: قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ایا ماتدعوا فله الاسماء الحسنی(79)؛ بگو خدا را به اسم الله یا اسم رحمان به هر اسمی بخوانید اسمای نیکو همه مخصوص اوست.
    و در آیه دیگری می فرماید: و اذا قیل لهم اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمن انسجد لا تأمرنا وزادهم نفوراً(80)؛ و چون تو به این مردم کافر بگویی بیایید خدای رحمان را سجده کنید در جواب گویند خدای رحمان کیست؟ آیا به آن چه تو ما را امر می کنی سجده کنیم و دعوت خدا به جای اطاعت، بر نفرتشان بیفزاید.
    امضاء

  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    3. او مشیر الی غیره؛ یعنی غیر خداوند را در امور مؤثر می دانستند مانند دهریه که طبیعت و حرکات فلکی را مؤثر در امور می دانستند و یا ثنویه که برای تاثیر در عالم دو مبدا خیر و شر و نور و ظلمت قائل بودند و یا بت پرستان که برای بت های شان تاثیر در عالم قائل بودند.
    در کتاب احتجاج از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: و لقد حدثنی ابی عن جدی علی بن الحسین، عن أبیه الحسین بن علی سید الشهداء، عن ابیه امیرالمؤمنین صلوات الله علیهم انه اجتمع یوما عند رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اهل خمسه ادیان: الیهود، و النصاری، و الدهریه، و الثنویه، و مشرکو العرب. فقالت الیهود: نحن نقول عزیر ابن الله، و قد جئناک یا محمد لننظر ما تقول، فان اتبعتنا فنحن اسبق الی الصواب منک، و افضل، و ان خالفتنا خصمناک... و قال مشرکو العرب: نحن نقول: ان اوثاننا آلهه، و قد جئناک لننظر فیما تقول، فان اتبعتنا فنحن اسبق الی الصواب منک، و ان خالفتنا خصمناک. فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): آمنت بالله وحده لاشریک له، و کفرت (بالجبت و الطاغوت و) بکل ما سواه، ثم قال لهم: ان الله تعالی قد بعثنی کافه للناس بشیراً، و نذیراً، و حجه علی العالمین، و سیرد کیدمن یکید دینه فی نحره(81)؛ امام صادق (علیه السلام) می فرماید: پدرم از پدرش علی بن حسین و او از پدرش حسین بن علی سیدالشهدا و او از پدرش امیرمومنان - صلوات الله علیهم - نقل می کند که فرمود: روزی پیروان پنج دین نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گرد آمدند: یهود، نصارا، دهریه، ثنویه و مشرکان عرب.
    یهود گفتند: ما می گوییم عزیز فرزند خداست و نزد تو آمده ایم تا نظر تو را بدانیم اگر از ما تبعیت کنی که ما قبل از تو راه حق را انتخاب کرده ایم و بر تو برتری داریم و اگر با ما مخالف بودی با تو به دشمنی برمی خیزیم... مشرکان عرب گفتند: ما بت های خود را خدا می دانیم و آمده ایم نظر تو را بدانیم اگر از ما تبعیت کنی که ما قبل از تو این راه صواب را پیموده ایم و بر تو برتری داریم و اگر با ما مخالفت نمودی با تو به دشمنی برمی خیزیم. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ فرمود: من به خداوند یکتا ایمان دارم و شریکی برای او نمی شناسم و به جبت و طاغوت کفر می ورزم و غیر از خداوند را قبول ندارم. آن گاه به آن ها فرمود: خداوند تعالی مرا به سوی همه مردم مبعوث ساخته تا بشارت دهنده و بیم دهنده باشم و حجت و دلیل برای جهانیان باشم و به زودی حیله و مکر کسانی که در دین او حیله نمایند به گردن خودشان می افتد.
    در این روایت شریف اوضاع دینی عصر به خوبی آشکار می گردد. گروه های پنچ گانه هر یک عقاید باطل خود را به نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه می دارند و او را تهدید به قبول حرف باطل خود می نمایند. و در مقابل نبی گرامی اسلام بر دعوت حق خود تاکید می فرماید و در پایان بطلان هر یک از آن عقاید ناحق را آشکار و برملا می سازد(82).
    امضاء

  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ج) رواج بت پرستی در میان عرب: امام (علیه السلام) می فرماید: وانتم معشر العرب علی شر دین، و فی شر دار... و الاصنام فیکم منصوبه(83). و در جای دیگر می فرماید: و اصنام معبوده(84).
    ابن ابی الحدید بعد از تشریح و توضیح عقاید و ادیان مردم عربستان و بیان اعتقادات گوناگون آنان می گوید:
    عموم مردم بت پرست بودند. ود بت قبیله کلب در دومه الجندل و سواع بت هذیل و نسر بت حمیر و یغوث بت همدان و لات بت ثقیف در طائف بود. عزی بت کنانه و قریش و بعضی از بنی سلیم و منات بت غسان و اوس و خزرج بود. هبل بت اختصاصی قریش بود که روی کعبه قرار داشت و اساف و نائله روی صفا و مروه قرار داشت(85).
    تاریخ نویس معروف عرب کلبی که در سال 206 هجری وفات یافته می نویسد: قبیله بنی ملیح جن پرست بودند و قبیله حمیر آفتاب و کنانه ماه و تمیم دیران و لخم مشتری و طی سهیل و قیس شعری و اسرا عطارد را می پرستیدند. اما طبقه منحط که اکثریت سکنه عربستان را تشکیل می دادند علاوه بر بت های قبیله ای و خانوادگی به تعداد روزهای سال 360 بت می پرستیدند و حوادث هر روز را به یکی از آن ها وابسته می دانستند.
    آن گاه می نویسد: کعبه در حقیقت بت خانه خدایان اعراب جاهلی بود و هر قبیله در آن جا بتی داشت و بالغ بر 360 بت به اشکال گوناگون در این خانه بود. حتی نصاری هم آن جا بر روی ستون ها و دیوارها صورت مریم و عیسی و تصویر فرشتگان و داستان ابراهیم را نقش کرده بودند. از جمله لات و منات و عزی که قریش آن ها را دختران خدا می شمردند.
    بعد می گوید: نه تنها هر قبیله ای دارای بت مخصوص بود بلکه هر خانواده ای علاوه بر پرستش بت قبیله بت خانوادگی نیز داشتند و اشیای گوناگون از ستارگان گرفته تا ماه، آقتاب، سنگ، چوب، خاک، خرما و مجسمه های مختلف مورد پرستش هر یک از قبایل مختلف بود که در کعبه و در سایر معابد این بت ها مورد توجه قریش و سایر اعراب بودند. نسبت به آن ها مراسم طواف و قربانی به جای آورده می شد و هر قبیله هر ساله شخصی را با تشریفاتی انتخاب می کرد و در پیشگاه الهه و اصنام خود قربانی می ساخت و پیکر خونینش را در نزدیکی قربانگاه دفن می کرد(86).
    بت پرستی به قدری در اعماق جان آن ها نفوذ و رسوخ نموده بود که آن ها در پاسخ به دعوت نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به توحید و نفی شرک با شگفتی چنین پاسخ دادند: سیصد و شصت معبود را رها کنیم و فقط یک معبود را پرستش نماییم(87)؟!
    ابن اسحاق می گوید: در هر خانه ای بتی قرار داشت که اهل خانه آن را می پرستیدند و اگر کسی از اهل خانه می خواست به مسافرت برود آخرین کسی را که ملاقت می کرد بت بود و پس از بازگشت نیز اول بت را مسح می نمود(88).
    د) بی دینی و جهالت و گمراهی: امام (علیه السلام) اوضاع دین و اعتقادی مردم در عصر بعثت را در سخنان خود ترسیم نموده است؛ از آن جمله می فرماید:
    1. و الناس فی فتن انجذم (انحذم) فیها حبل الدین، و تزعزعت سواری الیقین، و اختلف النجر، و تشتت الامر، و ضاق المخرج، و عمی المصدر، فالهدی خامل، و العمی شامل، عصی الرحمن، و نصر الشیطان، و خذل الایمان، فانهارت دعائمه، و تنکرت معالمه (أعلامه) و درست سبله، و عفت شرکه، اطاعوا الشیطان فسلکوا مسالکه، و وردوا مناهله، بهم سارت اعلامه، و قام لواوه فی فتن داستهم باخفافها، و وطئتهم بأضلافها، و قامت علی سنابکها، فهم فیها تائهون، حائرون، جاهلون، مفتونون فی خیر دار، و شر جیران، نومهم سهود (سهاد)، و کحلهم دموع، بأرض عالمها ملجم، و جاهلها مکرم(89)؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را زمانی فرستاد که مردم در فتنه هاگرفتار بودند. رشته دین از هم گسسته و ارکان ایمان و یقین متزلزل گردیده و اصول اساسی فطرت و ارزش ها دگرگون گشته و امور مردم پراکنده و متشتت بود. راه فرار از فتنه ها باریک و صعب العبور، مرجع و پناهگاه ناپیدا، هدایت فراموش شده و گمراهی و نابینایی همه را فراگرفته بود. خدای رحمان معصیت می شد و شیطان یاری می گردید. ایمان بدون یاور مانده ارکان آن فرو ریخته و نشانه هایش دگرگون و ناشناخته شده راه های آن ویران و شاه راه های آن کهنه و فرسوده گشته بود. مردم شیطان را اطاعت می کردند و به راه های او می رفتند و در آبشخور او وارد می شدند. به وسیله مردم نشانه های شیطان آشکار شده و پرچم او برافراشته گردیده بود. فتنه ها با پاهای خویش آنان را لگدمال نموده و با سم های خود آن ها را له کرده بود. فتنه بر روی پای خود ایستاده و آن ها در آن متحیر و سرگردان و بی خبر و فریب خورده در کنار بهترین خانه ها (کعبه) و بدترین همسایگان (بت پرستان) قرار داشتند. خوابشان بیداری و سرمه چشم های شان اشک بود. در سرزمینی که دانشمندش به اجبار لب فرو بسته و جاهلش گرامی بود.
    امضاء

  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    بت پرستی به قدری در اعماق جان آن ها نفوذ و رسوخ نموده بود که آن ها در پاسخ به دعوت نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به توحید و نفی شرک با شگفتی چنین پاسخ دادند: سیصد و شصت معبود را رها کنیم و فقط یک معبود را پرستش نماییم(87)؟!
    ابن اسحاق می گوید: در هر خانه ای بتی قرار داشت که اهل خانه آن را می پرستیدند و اگر کسی از اهل خانه می خواست به مسافرت برود آخرین کسی را که ملاقت می کرد بت بود و پس از بازگشت نیز اول بت را مسح می نمود(88).
    د) بی دینی و جهالت و گمراهی: امام (علیه السلام) اوضاع دین و اعتقادی مردم در عصر بعثت را در سخنان خود ترسیم نموده است؛ از آن جمله می فرماید:
    1. و الناس فی فتن انجذم (انحذم) فیها حبل الدین، و تزعزعت سواری الیقین، و اختلف النجر، و تشتت الامر، و ضاق المخرج، و عمی المصدر، فالهدی خامل، و العمی شامل، عصی الرحمن، و نصر الشیطان، و خذل الایمان، فانهارت دعائمه، و تنکرت معالمه (أعلامه) و درست سبله، و عفت شرکه، اطاعوا الشیطان فسلکوا مسالکه، و وردوا مناهله، بهم سارت اعلامه، و قام لواوه فی فتن داستهم باخفافها، و وطئتهم بأضلافها، و قامت علی سنابکها، فهم فیها تائهون، حائرون، جاهلون، مفتونون فی خیر دار، و شر جیران، نومهم سهود (سهاد)، و کحلهم دموع، بأرض عالمها ملجم، و جاهلها مکرم(89)؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را زمانی فرستاد که مردم در فتنه هاگرفتار بودند. رشته دین از هم گسسته و ارکان ایمان و یقین متزلزل گردیده و اصول اساسی فطرت و ارزش ها دگرگون گشته و امور مردم پراکنده و متشتت بود. راه فرار از فتنه ها باریک و صعب العبور، مرجع و پناهگاه ناپیدا، هدایت فراموش شده و گمراهی و نابینایی همه را فراگرفته بود. خدای رحمان معصیت می شد و شیطان یاری می گردید. ایمان بدون یاور مانده ارکان آن فرو ریخته و نشانه هایش دگرگون و ناشناخته شده راه های آن ویران و شاه راه های آن کهنه و فرسوده گشته بود. مردم شیطان را اطاعت می کردند و به راه های او می رفتند و در آبشخور او وارد می شدند. به وسیله مردم نشانه های شیطان آشکار شده و پرچم او برافراشته گردیده بود. فتنه ها با پاهای خویش آنان را لگدمال نموده و با سم های خود آن ها را له کرده بود. فتنه بر روی پای خود ایستاده و آن ها در آن متحیر و سرگردان و بی خبر و فریب خورده در کنار بهترین خانه ها (کعبه) و بدترین همسایگان (بت پرستان) قرار داشتند. خوابشان بیداری و سرمه چشم های شان اشک بود. در سرزمینی که دانشمندش به اجبار لب فرو بسته و جاهلش گرامی بود.
    امضاء

  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    در این کلام نورانی امام (علیه السلام) دورنمایی از عصر جاهلیت را به طور فشرده در جملاتی کوتاه ترسیم می نماید:
    والناس فی فتن انجذم (انحذم) فیها حبل الدین؛ در عصر جاهلیت مردم در فتنه ها گرفتار بودند. آن فتنه هایی که رشته دین در آن گسسته بود و چیزی که مردم به وسیله آن نجات یابند و به هدایت برسند در دست رس نبود.
    شارحان و مفسران نهج البلاغه از میان دو احتمال واو در والناس غالبا واو حالیه را بر واو استینافیه ترجیح داده اند(90).
    بنابر احتمال دوم امام (علیه السلام) در صدد ترسیم نابسامانی های بعد از رحلت نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و فتنه ها و اختلافات و انحرافات آن زمان می باشند. آن چه در این نوشتار می آید مبتنی بر ترجیح احتمال اول است گرچه احتمال دوم نیز خالی از قوت نیست. مخصوصاً به ملاحظه صدور این کلام پس از جنگ صفین.
    انجذام(91) به معنای قطع شدن و از هم گسیختگی است. از دین تعبیر به حبل شده است به معنای ریسمان است؛ زیرا هرکس به این ریسمان چنگ زند نجات پیدا می کند. در قرآن کریم از این تعبیر استفاده شده است:
    واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا(92)؛ همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.
    و تزعزعت سواری الیقین؛ تزعزع به معنای به حرکت درآوردن و مضطرب ساختن است(93).
    الساریه به معنای اسطوانه و ستون است که جمع آن سواری است(94). این عبارت کنایه از سست بودن و تزلزل و عدم استقامت مردم در عقاید است و یا کنایه از موت و در دست رس نبودن مردان الهی و راهنمایان بر حق است(95).
    و اختلف النجر؛ شرایط وخیم جامعه و انحراف از حق به حدی رسیده بود که پرده بر فطرت الهی انسان ها کشیده شده بود و ارزش های انسانی که مبتنی بر فطرت است دگرگون گشته بود. نجر به معنای اصل و ریشه آمده است. ابن اثیر می گوید: و فی حدیث علی اختلف النجر، و تشتت الامر. النجر الطبع و الاصل(96).
    طول دوران فترت و عدم دست رسی به تعالیم الهی با وجود غلبه جهل و هواپرستی مانع از درک حقایق و فهم مطابق با فطرت انسان گردیده و ارزش های انسانی را دگرگون نموده بود.
    و تشتت الامر؛ امر دین به واسطه اختلاف آرا و مذاهب باطل و غلبه جهل و نادانی و حیرت، متشتت و از هم گسیخته شده بود(97).
    وضاق المخرج؛ پس از فرو رفتن در گرداب جهل و نادانی با وجود غلبه جهل و هواپرستی و عدم دست رسی به راهنمایان الهی مردم در تنگنای عجیبی قرار گرفته و فرار از این مهلکه و بیرون آمدن از این گرداب نابودی و تباهی بسیار مشکل شده بود.
    وعمی المصدر؛ راهی برای خلاصی از گرداب جهل و تباهی وجود نداشت. مراد از این تعبیر عدم شناخت و فقدان بصیرت و آگاهی است. همان گونه که انسان نابینا و کور نمی تواند راه را پیدا کند فاقد بصیرت و آگاهی نیز عاجر از پیدا کردن راه سعادت و نیک بختی است(98). و در چنین حالتی است که مردم مجبورند در آن محیط آلوده، در گرداب گناه غوطه ور و در لجن زار متعفن دست و پا بزنند.
    فالهدی خامل؛ نور هدایت به خاموشی گراییده و به فراموشی سپرده شده بود. مراد از خمول هدی عدم دست رسی به هدایت است. خامل به معنای چیز بی ارزش و فراموش شده است. الخفی الساقط الذی لانباهه له(99).
    در مجمع البحرین آمده است: در حدیث آمده است که دنیا انسان بی ارزش و فراموش شده را بالا می برد و بالا را بی ارزش می نماید. خمیل و خامل کسی است که ارزش و منزلتی ندارد(100).
    و العمی شامل؛ گمراهی و عدم بصیرت و آگاهی همه را فراگرفته و بیش تر مردم در ورطه تباهی غوطه ور شده بودند.
    عصی الرحمن؛ در شرایطی که مردم از نور هدایت بی بهره اند خدای رحمان را عصیان نموده و مرتکب گناه و خروج از اطاعت و بندگی می گردند. نکته لطیفی که در این عبارت به کار رفته استفاده از نام مبارک رحمان در میان اسامی خدای تعالی است.
    خداوند براساس فراگیری رحمتش فطرت انسان ها را متمایل به حق و هدایت قرار داده لکن کوری و گمراهی و تباهی در این جامعه جاهلی به حدی است که از پذیرش حق و اطاعت از آن محروم گردیده اند هر چند مطابق با فطرت آن هاست(101).
    و نصر الشیطان؛ در چنین شرایطی به واسطه فراگیری جهل و نادانی و گمراهی و عصیان و عدم بصیرت، شیطان یاری می شود.
    و خذل الایمان فانهارت دعائمه؛ ایمان بدون یاور مانده و ستون های آن فروریخته و ویران گشته بود.
    الدعامه - بالکسر -: عماد البیت الذی یقوم علیه، و الجمع: دعائم(102)؛ دعامه به معنای ستون خانه است که بر روی آن برپا شده و جمع آن دعائم است.
    مراد از ستون ها و دعائم ایمان، داعیان الی الله و راهنمایان بشر به سوی سعادت هستند و مقصود از فروریختن دعائم ایمان پذیرفته نشدن سخن داعیان الی الله یا عدم دست رسی به آن هاست(103).
    و تنکرت معالمه (أعلامه)؛ مراد از معالم ایمان، راهنمایان الهی یعنی پیامبران و فرستادگان خدا و علمای ربانی و مربیان بشری می باشد و مقصود از تنکر، عدم شناخت آن ها و یا عدم دست رسی به آن هاست و پر واضح است که در آن غوغای جهل و بی داد گمراهی و تباهی، راهنمایان الهی ناشناخته می مانند.
    و درست سبله؛ شاه راه های دست رسی به ایمان و سعادت مندرس و پوسیده شده ویران گشته بود.
    و عفت شرکه؛ راه های دست رسی به ایمان و هدایت و سعادت محو و نابود گشته بود. جوهری می گوید: الشرکه: معظم الطریق، و وسطه، و الجمع: شرک(104)؛
    مراد آن است که تمام راه های دست رسی به نجات و سعادت بسته شده بود؛ زیرا هم رسول ظاهر یعنی فرستاده الهی و هم رسول باطن یعنی عقل و فطرت غیرقابل دست رسی بودند.
    اطاعوا الشیطان؛ در چنین شرایطی که راه های هدایت مسدود گشته مردم در دام پیروی و تبعیت از شیطان گرفتار خواهند شد.
    فسلکوا مسالکه؛ در راه های شیطان گام بر می داشتند.
    و وردوا مناهله؛ در آبشخور شیطان وارد شده و خود را از آن سیراب می گردانیدند. منهل به معنای مشرب است یعنی محل شرب محلی که در آن آب جمع می گردد(105).
    بهم سارت اعلامه و قام لواؤه؛ به وسیله چنین مردمی که در دام شیطان گرفتار آمدند نشانه های شیطان آشکار گشته و پرچم های شیطان به اهتزار در آمده بود. سارت از ماده سور به معنای بالا آمدن و برافراشتن است(106).
    فی فتن داستهم با خفافها و وطئتهم بأظلافها؛ این در حالی بود که مردم در فتنه ها و بلاهایی گرفتار آمده که آن ها را لگدمال نموده و باسم خود آن ها را له کرده بود.
    و قامت علی سنابکها؛ در حالی که هیولای فتنه هم چنان بر روی پای خود ایستاده بود زیرا با عدم دست رسی به راه های نجات، سلطه و احاطه فتنه باقی خواهد بود.
    در این قسمت از کلام، فتنه ها به حیوانات و چهارپایانی تشبیه شده اند که هر چه زیر پای شان قرار گیرد آن را پای مال و لگدکوب می نمایند. از این رو، از کلماتی مانند أخفاف، أظلاف و سنابک استفاده شده است.
    أخفاف جمع خف به معنای چکمه است و قسمت پایین پای شتر که به چکمه شباهت دارد(107).
    أظلاف جمع ظلف به معنای سم حیواناتی است که سم آن ها دوتایی و شکاف دار است؛ مانند گاو گوسفند(108).
    سنابک جمع سنبک به معنای حیوان تک سم است(109) که هنگام هجوم و خشم روی نوک پای خود می ایستد.
    فتنه ها مانند چهارپایان مردم مفتون را زیر سم خود لگدمال می نمایند و همانند اسب خشمگین روی نوک پای خود ایستاده و حمله ور شده اند.
    فهم فیها تائهون حائرون جاهلون مفتونون؛ مردم در میان این فتنه های شوم سرگشته و حیران و سرگردان در حالی که راه فراری نمی شناسند فریفته شده بودند.
    تائهون جمع تائه از تیه به معنای سرگردانی و گم شدن است(110). قرآن کریم می فرماید: یتیهون فی الارض(111) یعنی حیران و گم گشته، یعنی آن ها در تاریکی فتنه ها مقصد خود را گم کرده اند.
    حائرون جمع حائر یعنی سرگردان و مردد. یعنی مردم در عصر جاهلیت به واسطه تشتت آرا و اهواء و نداشتن بصیرت لازم و قوه تشخیص حق از باطل مردد و سرگردان بودند.
    جاهلون یعنی آن ها بر فرض که حیرت و سرگردانی هم نداشتند بی خبر از راه هدایت بودند تا چه رسد به این که علاوه بر جهل، حیرت و سرگردانی هم دارند.
    فی خیر دار و شر جیران در بهترین مکان ها که مکه بود مشغول بت پرستی بودند و ممکن است ظرف متعلق به أرسله باشد؛ یعنی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در بهترین شهرها با بدترین همسایگان یعنی در میان بت پرستان(112).
    نومهم سهود و کحلهم دموع؛ خواب آن ها بیداری بود یعنی به سبب ناامنی و تجاوز و غارت که در میان آن ها متداول بود شب ها هم خواب نداشتند.
    سهود به معنای بی خوابی یا کم خوابی است. کما این که گفته شده: رجل سهد: قلیل النوم از سهد یسهد: لم ینه(113).
    و مراد از کحلهم دموع قتل و غارتی بود که به طور مداوم گرفتار آن بودند.
    بأرض عالمها ملجم و جاهلها مکرم؛ در سرزمینی که جهل و نادانی و تباهی بر همه سیطره داشت به گونه ای که دانشمندان و حکما از ترس لب فرو بسته و مجبور به سکوت بودند و نادانان مورد اکرام و ارج نهادن.
    2. امام (علیه السلام) در ترسیم وضعیت شبه جزیره عرب از جهت دینی و اعتقادی در هنگام ظهور نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: ان الله بعث محمداً (صلی الله علیه و آله و سلم) و لیس أحد من العرب یقرا کتاباً و لا یدعی نبوه(114)؛ خداوند هنگامی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را مبعوث ساخت که هیچ کس از عرب کتابی آسمانی نداشت و ادعای نبوت نمی نمود.
    3. و در جای دیگر می فرماید: فان الله سبحانه بعث محمدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و لیس احد من العرب یقرا کتابا و لا یدعی نبوه و لا وحیا(115)؛ عبارات فوق حاکی از نهایت بی اطلاعی و عدم بهره مندی مردم عرب در عصر بعثت از تعالیم آسمانی و دستورهای و حیانی است و این حقیقت را تبیین می کند که مردم در بدترین وضعیت از جهت گمراهی و غرق شدن در گرداب جهالت و نادانی قرار داشتند.
    برخی از شارحان نهج البلاغه مانند بحرانی(116) در این جا اشکالی را مطرح نموده اند که چگونه ممکن است گفته شود: هیچ یک از مردم عرب در عصر بعثت کتاب آسمانی نخوانده و حال آن که عرب های یهودی و مسیحی تورات و انجیل می خواندند؟
    سؤال دیگر این که چگونه ممکن است گفته شود: هیچ یک از مردم عرب ادعای نبوت نکرد در حالی که بنابر آن چه روایات آمده است پیش از نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) چهار نفر از مردم عرب از انبیای الهی بوده اند. یعنی: هود، صالح، شعیب و اسماعیل (علیهم السلام)(117).
    از اشکال اول، بحرانی دو پاسخ داده که خلاصه آن چنین است: اولا، کتب موجود در بین یهود و نصاری محرف بود و ثانیا، مراد از عبارت لیس أحد من العرب، عموم مردم عرب است نه یهود و نصاری که در میان مردم عرب در اقلیت بودند(118).
    پاسخ سومی هم به اشکال اول داده شده است: یهود جزو ساکنان بومی جزیره العرب نبودند بلکه طبق آن چه در تواریخ معروف آمده است هنگامی که بشارت های ظهور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را در کتب خود خواندند و احساس کردند وقت ظهور نزدیک شده به آن جا آمدند که شاهد ظهور آن بزرگوار باشند. هر چند بعدها از ترس این که منافعشان به خطر افتد، راه نفاق و عداوت را پوییدند و مسیحیان نیز احتمالا مهاجران و در عین حال بسیار در اقلیت بودند(119).
    اما اشکال دوم هم پاسخش روشن است؛ زیرا با توجه به فاصله طولانی میان آن پیامبران عرب و بین دوران فترت و عصر ظهور اسلام، می توان گفت: از میان مردم عرب کسی ادعای نبوت و وحی نکرد.
    4. هم چنین در ترسیم موقعیت دوران جاهلیت پیش از بعثت گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و بی دینی و عدم دست رسی به هدایت های وحیانی می فرماید: ارسله و اعلام الهدی دارسه و مناهج الدین طامسه(120)؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را فرستاد هنگامی که نشانه های هدایت به کهنگی گراییده و جاده های دین محو و نابود شده بود.
    اعلام الهدی دارسه؛ پیامبران و اولیای الهی که مردم به وسیله آن ها راه هدایت را پیدا می کردند در زمان فترت در دست رس نبودند. مراد از اعلام الهدی پیامبران و راهنمایان الهی است. همان گونه که نشانه ها در راه ها وسیله ای است برای اهتدا و راه یابی، وجود پیامبران و راهنمایان الهی هم وسیله ای است که برای پیدا کردن راه هدایت و سعادت بشری و مراد از دروس در جمله أعلام الهدی دارسه کهنگی و فرسودگی آثار هدایت است.
    و مناهج الدین طامسه؛ دستورها و تعالیم آسمانی در مدت زمان فترت با عدم دست رسی به نبی و غلبه جهل و نادانی و حیرت رو به نابودی و انمحا گراییده بود(121).
    5. و در کلام دیگری وضعیت دوران جاهلی از نظر دینی و اعتقادی را این گونه ترسیم می فرماید:
    بعثه حین لاعلم قائم و لامنار ساطع و لا منهج واضح(122)؛ هنگامی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مبعوث ساخت که نه نشانه ای از دین بر پا و نه چراغ هدایتی روشن و نه طریق حقی آشکار بود.
    لاعلم قائم؛ علم به معنای ما ینصب فی الطریق لیهتدی به می باشد؛ یعنی نشانه هایی که در راه ها قرار می دهند تا وسیله ای باشد برای پیدا کردن راه و جهت حرکت و پیامبران و سفرای الهی هم مانند علم وسیله ای هستند برای راه یابی. اعلام در طریق وسیله راه یابی در راه های دنیاست و پیامبران و اولیای الهی برای راه یابی در طریق سعادت ابدی.
    در این جا نکته دقیقی است که مرحوم تستری به آن توجه نموده و آن عدم سلب علم است رأسا؛ یعنی در دوران فترت حجت به کلی نفی نشده بلکه حجتی که قیام کند و در دست رس مردم باشد وجود داشته است. ایشان در بهج الصباغه می گوید: امام (علیه السلام) وجود راهنمای الهی را به طور کلی نفی نکرده است بلکه وجود راهنمایی که قیام به هدایت کرده باشد را نفی کرده؛ زیرا هیچ زمانی زمین خالی از حجت نمی ماند تا این که برای مردم بر خدا حجتی نباشد. هم چنین در دو عبارت بعد یعنی وجود منار و منهج به طور کلی سلب نشده(123).
    و لامنار ساطع؛ در دوران فترت، پیامبر و راهنمایی وجود ندارد تا مردم از او کسب نور هدایت نمایند. منار یعنی جایگاهی که در آن نور و روشنایی قرار می دهند تا وسیله راه یابی و راهنمایی باشد و ساطع به معنای مرتفع است. مراد از منار، پیامبران الهی و اولیای دین هستند که به وسیله آن ها مردم کسب نور و روشنایی می نمایند و راه راست و هدایت و سعادت را پیدا می کنند.
    و لامنهج واضح؛ در دوران پیش از بعثت به واسطه فاصله طولانی میان ارسال رسل و انزال کتب و غلبه جهل و نادانی حیرت و سرگردانی با وجود آرا و اهوای باطل، راه حق واضح و آشکاری در دست رس مردم نبود.
    6. امام (علیه السلام) در ترسیم جهالت و سرگردانی مردم آن دوران می فرماید: بعثه و الناس فی حیره، و حاطبون (خابطون) فی فتنه قد استهوتهم الاهواء، و استزلتهم الکبریاء، و استخفتهم الجاهلیه الجهلاء، حیاری فی زلزال من الامر، و بلاء (بلبال) من الجهل(124)؛ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را زمانی فرستاد که مردم در حیرت و گمراهی سرگردان بودند و در فتنه ها غوطه ور، هوا و هوس های سرکش آن ها را به خود جلب کرده بود و تکبر و خودبزرگ بینی آن ها را به پرت گاه افکنده و جاهلیت شدید آن ها را سبک مغز ساخته بود و در ناپایداری امور و بلای جهل، حیران و سرگردان بودند.
    حاطبون فی فتنه؛ حاطب به کسی می گویند که هیزم جمع می کند و در این جا از این لفظ استفاده شده؛ زیرا مردم عصر جاهلیت به جای آن که آتش را خاموش کنند، به وسیله جمع آوری هیزم یعنی با اعمال خود آن را شعله ور می کردند(125) و ممکن است حاطب به معنای کسی است که میان حق و باطل و غث و سمین جمع می کند(126).
    در برخی از نسخه ها خابطون فی فتنه آمده از خبط البعیر الارض بیده(127) است و به شتری گفته می شود که به واسطه ضعف در بینایی در هنگام راه رفتن مواظب خودش نیست و به این سو و آن سو می رود. خابط به کسی می گویند که حرکتش بدون نظام و رو به سردرگمی باشد.
    سه عامل باعث سرگردانی و حیرت و فرورفتن و غوطه ور شدن در گرداب تباهی آن ها گردیده است:
    الف) استهوتهم الاهواء؛ هوا و هوس های نفسانی، آن ها را به خود مجذوب و مشغول نموده و مانع از فهم و درک شده بود.
    ب) واستزلتهم الکبریاء؛ غرور و خودپسندی و خود برتربینی آن ها را به پرت گاه تباهی سوق داده و مانع از این شد که عیوب و نقص های خود را درک نمایند.
    ج) و استخفتهم الجاهلیه الجهلاء جاهلیت شدید آن ها را سبک مغز ساخته بود.
    در مجمع البحرین درباره معنای جاهلیت آمده است: جاهلیت عبارت است از: حالتی که عرب پیش از اسلام داشتند. یعنی جهل و نادانی نسبت به خدا و رسول و تعالیم و دستورهای دینی و فخر فروشی به پدران و فامیل و قبیله و تکبر و زورگویی و سایر صفات رذیله و مراد از جاهلیه جهلاء تاکید است و جهلاء مشتق از جاهلیه است؛ مانند لیله لیلاء و یوم ایوم و مانند آن(128).
    نمونه ای از این جاهلیت شدید خرافه های حاکم بر افکار و عقاید عرب جاهلی است گر چه در میان سایر ملل هم کم و بیش عقاید و افکار خرافی وجود داشت(129).
    و یکی از وظایف و مأموریت های نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مبارزه با خرافات و افکار باطل و مخرب رایج در میان مردم بود که مانند غل و زنجیر فکر مردم را حبس و منجمد نموده بود. قرآن کریم در این باره می فرماید: ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم(130)؛ و افکار و عقاید پر رنج و مشقتی را که چون زنجیر بر گردن خود نهاده بودند برمی دارد.
    پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسماً در برابر آداب و رسوم و افکار خرافی با جدیت و قاطعیت ایستاده و فرمود: کل مأثره کانت فی الجاهلیه تحت قدمی الیوم(131)؛ امروز تمام رسوم باطل جاهلیت را زیر پاگذاردم.
    7. و نیز امام (علیه السلام) در تبیین گمراهی و سرگردانی مردم هنگام بعثت نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین می فرماید: واشهد ان محمدا عبده و رسوله، ابتعثه و الناس یضربون فی غمره، و یموجون فی حیره، قد قادتهم أزمه الحین، و استغلقت علی أفئدتهم أقفال الرین(132)؛ گواهی می دهم که محمد بنده و فرستاده خداست. او را هنگامی مبعوث نمود که مردم در غرقاب گناه و جهالت سخت فرو رفته بودند و در حیرت و سرگردانی به سر می بردند. افسار هلاکت آن ها را می کشید و پرده های ضلالت و گمراهی چهره عقلشان را پوشیده بود و بر دلشان قفل زده بود.
    در این کلام شریف گمراهی و حیرت و سرگردانی مردم در عصر جاهلی تبیین شده است:
    یضربون فی غمره؛ با شتاب و سرعت در گرداب گناه فرو رفته بودند. مرحوم مجلسی در بیان این کلام شریف می گوید: الضرب: السیر السریع(133)؛ ضرب به معنای حرکت با شتاب و سریع است.
    راغب می گوید: غمره آب فراوانی است که محل خودش را می پوشاند و به طور مثال در جایی گفته می شود که جهالت و غفلت شخص را احاطه کرده باشد غمره به معنای شدت نیز می باشد؛ مانند غمرات الموت(134).
    و یموجون فی حیره؛ یعنی با اضطراب در حیرت و سرگردانی به سر می برند و راهی برای نجات پیدا نمی کنند. راغب می گوید: یقال: حار، یحار، حیره، فهو حائر، و حیران، و تحیر، و استحار: اذا تبله فی الامر و تردد فیه سرگردانی و مردد بودن در کار را حیرت می گویند.
    قد قادتهم أزمه الحسین؛ معاصی و گناهان آنان را به سوی هلاکت می کشید(135). حین به معنای هلاکت است.
    و استغلقت علی أفئدتهم أقفال الرین؛ چرکی و کثافت گناهان به قدری زیاد شده که مانند قفل بر دل های آن ها زده شده و مانع از ورود انوار هدایت بر قلب ها بود. قرآن کریم می فرماید: کلا بل ران علی قلوبهم(136)؛ چنین نیست بلکه ظلمت کارهای زشت آن ها قلب های شان را قفل زده و از نور هدایت پوشانده است.
    درباره اوضاع دینی و اعتقادی جهان آن چه می توان به طور خلاصه بیان نمود این است که جهل و فساد و تباهی در دوران پیش از ظهور نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) سراسر دنیا را فراگرفته بود. در شبه جزیره عرب غلبه با بت پرستان بود. دیگر مسلک ها هم دچار نادانی ها و انحرافاتی بودند که کم تر از بت پرستی نبود.
    در ایران مذهب رسمی زرتشتی بود گر چه فرقه هایی هم چون یهود، نصرانیت، مانویت و مزدکی نیز حضور داشتند، اما ثنویت و شرک از نشانه های بارز ایرانی ها بود.
    در روم باستان تا پیش از مسیحیت، دین رسمی بت پرستی بود. بتکده ها و انواع بت ها در یونان روم وجود داشت؛ به طوری که تعدد خدایان رومی ضرب المثل است. بت پرستی به شدت در اعماق جان مردم نفوذ کرده بود. از این رو، مسیحی شدن روم به معنای خضوع بت پرستی در برابر خداپرستی نبود، بلکه مسیحیت، تسلیم بت پرستی گردید.
    در سایر نقاط جهان از جمله مصر، ژاپن، هند و چین نیز اعتقادات شرک آلود و خرافی بر مردم حاکم بود(137).
    امضاء

  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    و تزعزعت سواری الیقین؛ تزعزع به معنای به حرکت درآوردن و مضطرب ساختن است(93).
    الساریه به معنای اسطوانه و ستون است که جمع آن سواری است(94). این عبارت کنایه از سست بودن و تزلزل و عدم استقامت مردم در عقاید است و یا کنایه از موت و در دست رس نبودن مردان الهی و راهنمایان بر حق است(95).
    و اختلف النجر؛ شرایط وخیم جامعه و انحراف از حق به حدی رسیده بود که پرده بر فطرت الهی انسان ها کشیده شده بود و ارزش های انسانی که مبتنی بر فطرت است دگرگون گشته بود. نجر به معنای اصل و ریشه آمده است. ابن اثیر می گوید: و فی حدیث علی اختلف النجر، و تشتت الامر. النجر الطبع و الاصل(96).
    طول دوران فترت و عدم دست رسی به تعالیم الهی با وجود غلبه جهل و هواپرستی مانع از درک حقایق و فهم مطابق با فطرت انسان گردیده و ارزش های انسانی را دگرگون نموده بود.
    و تشتت الامر؛ امر دین به واسطه اختلاف آرا و مذاهب باطل و غلبه جهل و نادانی و حیرت، متشتت و از هم گسیخته شده بود(97).
    وضاق المخرج؛ پس از فرو رفتن در گرداب جهل و نادانی با وجود غلبه جهل و هواپرستی و عدم دست رسی به راهنمایان الهی مردم در تنگنای عجیبی قرار گرفته و فرار از این مهلکه و بیرون آمدن از این گرداب نابودی و تباهی بسیار مشکل شده بود.
    وعمی المصدر؛ راهی برای خلاصی از گرداب جهل و تباهی وجود نداشت. مراد از این تعبیر عدم شناخت و فقدان بصیرت و آگاهی است. همان گونه که انسان نابینا و کور نمی تواند راه را پیدا کند فاقد بصیرت و آگاهی نیز عاجر از پیدا کردن راه سعادت و نیک بختی است(98). و در چنین حالتی است که مردم مجبورند در آن محیط آلوده، در گرداب گناه غوطه ور و در لجن زار متعفن دست و پا بزنند.
    امضاء

  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    فالهدی خامل؛ نور هدایت به خاموشی گراییده و به فراموشی سپرده شده بود. مراد از خمول هدی عدم دست رسی به هدایت است. خامل به معنای چیز بی ارزش و فراموش شده است. الخفی الساقط الذی لانباهه له(99).
    در مجمع البحرین آمده است: در حدیث آمده است که دنیا انسان بی ارزش و فراموش شده را بالا می برد و بالا را بی ارزش می نماید. خمیل و خامل کسی است که ارزش و منزلتی ندارد(100).
    و العمی شامل؛ گمراهی و عدم بصیرت و آگاهی همه را فراگرفته و بیش تر مردم در ورطه تباهی غوطه ور شده بودند.
    عصی الرحمن؛ در شرایطی که مردم از نور هدایت بی بهره اند خدای رحمان را عصیان نموده و مرتکب گناه و خروج از اطاعت و بندگی می گردند. نکته لطیفی که در این عبارت به کار رفته استفاده از نام مبارک رحمان در میان اسامی خدای تعالی است.
    امضاء

  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    خداوند براساس فراگیری رحمتش فطرت انسان ها را متمایل به حق و هدایت قرار داده لکن کوری و گمراهی و تباهی در این جامعه جاهلی به حدی است که از پذیرش حق و اطاعت از آن محروم گردیده اند هر چند مطابق با فطرت آن هاست(101).
    و نصر الشیطان؛ در چنین شرایطی به واسطه فراگیری جهل و نادانی و گمراهی و عصیان و عدم بصیرت، شیطان یاری می شود.
    و خذل الایمان فانهارت دعائمه؛ ایمان بدون یاور مانده و ستون های آن فروریخته و ویران گشته بود.
    الدعامه - بالکسر -: عماد البیت الذی یقوم علیه، و الجمع: دعائم(102)؛ دعامه به معنای ستون خانه است که بر روی آن برپا شده و جمع آن دعائم است.
    مراد از ستون ها و دعائم ایمان، داعیان الی الله و راهنمایان بشر به سوی سعادت هستند و مقصود از فروریختن دعائم ایمان پذیرفته نشدن سخن داعیان الی الله یا عدم دست رسی به آن هاست(103).
    و تنکرت معالمه (أعلامه)؛ مراد از معالم ایمان، راهنمایان الهی یعنی پیامبران و فرستادگان خدا و علمای ربانی و مربیان بشری می باشد و مقصود از تنکر، عدم شناخت آن ها و یا عدم دست رسی به آن هاست و پر واضح است که در آن غوغای جهل و بی داد گمراهی و تباهی، راهنمایان الهی ناشناخته می مانند.
    و درست سبله؛ شاه راه های دست رسی به ایمان و سعادت مندرس و پوسیده شده ویران گشته بود.
    و عفت شرکه؛ راه های دست رسی به ایمان و هدایت و سعادت محو و نابود گشته بود. جوهری می گوید: الشرکه: معظم الطریق، و وسطه، و الجمع: شرک(104)؛
    امضاء

صفحه 3 از 13 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi