صفحه 13 از 13 نخستنخست ... 3910111213
نمایش نتایج: از شماره 121 تا 130 , از مجموع 130

موضوع: سیمای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در نهج البلاغه

  1. Top | #121

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    خدا می‌داند كه شما همیشه آن‌‌گونه سلامت ندارید كه هرشب بتوانید این‌‌همه عبادت کنید و قرآن بخوانید. عَلِمَ أَنْ سَیَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضی؛ برخی از شما ممكن است مریض باشند، وآخرون یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ؛ یا در بیابان‌ها در مسیر سفر هستند و نمی‌توانند عبادت كنند. فَاقْرَؤا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ؛ پس بدان اندازه كه می‌توانید قرآن بخوانید. این قرائت قرآن، قرآنی بود كه مسلمانان در اول اسلام در نمازشان می‌خواندند؛ گاهی سوره بقره را در نماز می‌خواندند. فَاقْرَؤا ما تَیَسَّرَ مِنْه صحبت از نماز شب و قیام شبانه و در این سیاق است. می‌گوید اگر نمی‌توانید سوره‌های بزرگ را در نماز شب قرائت كنید، هراندازه كه برایتان میسر است بخوانید. خداوند به‌فضل خود، این قرائت را بر ما واجب نكرده است؛ ولی تشویق می‌كند هراندازه‌ می‌توانید این كار را انجام دهید.

    ما واقعاً این سنت‌های پیغمبر صلی الله علیه و آله را چقدر یاد گرفته‌ایم و به آن عمل می‌كنیم؟ متأسفانه روز‌به‌روز وضعیتی فراهم می‌شود كه توفیق همان عبادت‌های مختصر نیز كم می‌شود. كم‌كم فرهنگ عمومی چنین شده است که تا ساعت دوازده و گاهی بیشتر، به تماشای تلویزیون و گاهی رایانه، و چیزهای دیگری که ان‌شاءالله حلال است می‌گذرد؛ زندگی باید شاد باشد! كسی كه بعداز ساعت دوازده یا دیرتر از آن می‌خوابد، آیا می‌تواند سحر بلند شود و نماز شب بخواند؟ اگر نماز صبح قضا نشود، خیلی باید خشنود بود. زمانی، مردم پس‌از نماز عشا می‌خوابیدند. سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله این‌‌گونه بود؛ نماز مغرب را در مسجد می‌خواندند و به خانه‌ها می‌رفتند و شام می‌خوردند؛ دوباره برمی‌گشتند

    ﴿ صفحه 185 ﴾
    نماز عشا را در مسجد می‌خواندند و سپس می‌خوابیدند. آنان می‌توانستند پیش‌از نیمه‌شب هم بیدار شوند و تا صبح عبادت کنند؛ اما ما كه تا پس‌از نیمه‌شب به تماشای فیلم و کارهای دیگر مشغول هستیم، چگونه می‌توانیم؟ از ما كه نسل قدیم هستیم گذشته است، ولی جوان‌هایی كه در این دوره سر كار می‌آیند، چه اندازه به احكام اسلام و سنت پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله پایبند خواهند بود؟ الحمدلله خدای متعال به‌بركت عنایات آقا ولی‌عصر عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف عشق و علاقه ویژه به معنویت را در نسل جدید ما پدید آورده است، كه قابل محاسبه نیست. عنایت الهی است كه برای جبران عوامل فسادی كه از در و دیوار می‌بارد، این گرایش معنوی در دل‌ها سر می‌زند. مجالس احیا و عبادت‌ها را ببینید؛ چگونه همین جوان‌ها با همان قیافه‌های کذایی حاضر می‌شوند! این عنایت خداست و روی اسباب عادی نیست؛ از درس‌های مدرسه و معلمان و دبیران و مجالس وعظی كه بنده واعظش باشم نیست؛ اسباب ظاهری ندارد؛ یك روح معنوی و خداداد است که در این جامعه دمیده شده است، تا مقداری با آن فسادها مقابله كند.
    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #122

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    • شکایت حضرت امیر درباره روی‌گردانی مردم از سنت نبوی
      چنان‌كه درآغاز گفتیم، نهج‌البلاغه گلچینی از فرمایش‌های امیرالمؤمنین علیه السلام است. در همین گلچین، مطالبی هست كه وقتی انسان دقت ‌كند، بهت‌زده می‌شود. امیرالمؤمنین علیه السلام شخصیتی بود كه از روز نخستِ دعوت علنی پیغمبر صلی الله علیه و آله ، به مردم شناسانده شد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اولین كسی كه به من ایمان بیاورد، جانشین من خواهد بود! در آن‌هنگام، هیچ‌‌كس جز علی علیه السلام

      ﴿ صفحه 186 ﴾
      ایمان نیاورد.(1)ایشان درطول تاریخ زندگی پیغمبر صلی الله علیه و آله ، مشكل‌گشای مسلمانان بود؛ جانشین پیغمبر صلی الله علیه و آله در بسیاری از امور بود؛ وقتی پیغمبر صلی الله علیه و آله به جهاد می‌رفتند، اگر علی علیه السلام در نبرد حضور نداشت، او در مدینه جانشین پیغمبر صلی الله علیه و آله بود. رفتاری كه پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله با ایشان داشت، كاملاً نشان می‌داد كه وی چه موقعیتی نسبت‌به پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله دارد. بااینكه كسی مانند ایشان درمیان مردم بود و كسان دیگری از اصحاب خوب پیغمبر صلی الله علیه و آله حضور داشتند، در فاصله كوتاهی، كمتر از سه دهه، آن‌چنان وضع عجیبی پدید آمد كه وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام درباره آن‌زمان صحبت می‌كند، انسان خیال می‌كند از زمانی سخن می‌گوید كه قرن‌ها با بعثت پیغمبر صلی الله علیه و آله فاصله داشته و تحولات عظیمی در جامعه پدید آمده است و مردم، زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و دستورهای ایشان را فراموش كرده‌اند. گاهی حضرت به‌گونه‌ای صحبت می‌كند که تعجب انسان را برمی‌انگیزد كه در آن‌زمان، با گذشت کمتر از بیست‌‌و‌چند سال، چه شده بود كه علی علیه السلام این‌‌گونه از مردم گله می‌كند، و فسادها را تشریح می‌كند. به‌هرحال باید با اوضاع صدر اسلام آشنا شد و دید که چگونه بوده است، تا بتوان از آن درس عبرت گرفت؛ زیرا چنین چیزهایی برای نسل‌های بعد هم ممكن است پدید آید، و این انحرافات مختص صدر اسلام نیست. آنان بااینكه پیغمبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام را داشتند، و سال‌ها پای منبر پیغمبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام بودند، این‌‌گونه شدند؛ ما هم باید مواظب باشیم تا به این آسیب‌ها مبتلا نشویم.

      1. ر.ك: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج18، ص178.

      ﴿ صفحه 187 ﴾


    امضاء

  4. Top | #123

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    از موضوعاتی كه امیرالمؤمنین علیه السلام بسیار از آن گله می‌كند، موضوع اختلاف مردم است. دو دهه از وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله گذشته، یا 25 ‌سال گذشته، یا اگر این خطبه مربوط به اواخر دوران امیرالمؤمنین علیه السلام باشد نزدیك به سی سال گذشته است، ایشان از اختلاف فرقه‌هایی كه در مردم پیدا شده می‌نالد که هركدام شیوه‌ای برای خود اتخاذ كرده‌اند و همه از اسلام منحرف شده‌اند. فَیَا عَجَباً وَمَا لِیَ لَاأَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هَذِهِ الْفِرَقِ عَلَی اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِی دِینِهَا؛(1)شگفتا و چگونه من تعجب نكنم از اینكه این فرقه‌های گوناگون پدید آمدند؛ همه هم برای دین و آیین خود استدلال می‏‌کنند. لَا یَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِیٍّ وَلَا یَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِیٍّ؛ ولی نه از پیغمبری پیروی می‌كنند و نه به جانشین پیغمبری اقتدا می‌كنند. لَا یُؤمِنُونَ بِغَیْبٍ وَلَا یَعِفُّونَ عَنْ عَیْبٍ؛ ایمان (واقعی) به غیب ندارند، از هیچ عیبی هم احتراز نمی‌كنند و پاك‌دامن نیستند. یَعْمَلُونَ فِی الشُّبُهَاتِ؛ در کارهایی كه حكم روشنی ندارد و شبهه‌ناك است، راحت وارد می‌شوند. وَیَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ؛ مسیرشان مسیر شهوت‌هاست و به دلخواه‌ها حرکت می‌کنند. الْمَعْرُوفُ فِیهِمْ مَا عَرَفُوا وَالْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْكَرُوا؛خوبی، آن چیزی‌ است كه آنها خوب می‌دانند و بدی، آن چیزی است كه آنها بد می‌دانند؛ یعنی ملاك خوبی و بدی و معروف و منكر، سلیقه‌های شخصی آنان است؛ هركس هرچه را خوب می‌داند، می‌گوید معروف است، همان كار را باید كرد؛ امر به همان معروفی هم می‌كند كه خودش دوست دارد؛

    1. نهج البلاغه، خطبه 88، ص121.

    ﴿ صفحه 188 ﴾
    و به هرچیز كه خوشش نمی‌آید می‌گوید منكر است و از آن نهی می‌كند تا دیگران هم انجام ندهند. مَفْزَعُهُمْ فِی الْمُعْضِلَاتِ إِلَی أَنْفُسِهِمْ؛در مشكلات، پیش رو سراغ خدا و پیغمبر نمی‌روند، آن‌‌گونه‌كه قرآن دستور داده است: فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ،(1)بلكه وقتی معضلاتی پیش می‌آید، به خود مراجعه می‌کنند: وَتَعْوِیلُهُمْ فِی الْمُهِمَّاتِ عَلَی آرَائِهِمْ؛ در كارهای مهمی كه پیش می‌آید، به رأی خود اتكا می‌كنند. كَأَنَّ كُلَّ امْرِئٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ؛ گویا هریك از اینها امام خود است، و وظیفه خود نمی‌داند از كسی كه كلامش حجت است پیروی كند. به هرچه به‌نظرشان می‌رسد، عمل می‌كنند؛ گویا هركس خودش امام خویش است.(2)خود‌رهبری، اساسِ لیبرالیسم است و این همان چیزی است كه امروز هم بسیاری از سیاست‌مداران ما آن را پیگیری می‌كنند؛ گاه اسم آن را هم می‌آورند، ولی برخی نام نمی‌برند، حضرت در جای دیگر می‌فرماید: أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِیناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَی إِتْمَامِهِ؛(3)آیا خدا دین ناقصی فرستاده و از مردم كمك خواسته است كه آن را كامل كنند؟ كسانی كه هرروز قانونی می‌آورند و رأی می‌دهند و مردم را

    1. «پس اگر درباره چیزی به‌كشمكش برخاستید، آن را به خدا و فرستاده او برگردانید (و حكمش را از خدا و رسول بخواهید)» (نساء، 59).

    2. پیش‌از پیروزی انقلاب، ابوالحسن بنی‌صدر كتابی نوشته بود (تعمیم امامت و مبارزه با سانسور) و در آن تعریف جدیدی از اصول خمسه اعتقادی كرده بود؛ ازجمله اصل چهارم از اصول خمسه، یعنی امامت را كه از خصوصیات شیعه هست، به خودرهبری معنا کرده بود؛ یعنی هركس رهبر خود است، كَأَنَّ كُلَّ امْرِئٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ.

    3. نهج ‌البلاغه، خطبه 18، ص61.

    ﴿ صفحه 189 ﴾
    به روش جدیدی دعوت می‌كنند، فكر می‌كنند كه خدا دینش را ناقص نازل كرده و از آنها درخواست كرده است كه ای بندگان عزیز من، به من كمك كنید، من نتوانستم دینی از این بهتر بیاورم، شما نقص‌هایش را كامل كنید. أَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ؛ یا نه، اصلاً اینها شریك خدا هستند؟ فَلَهُمْ أَنْ یَقُولُوا وَعَلَیْهِ أَنْ یَرْضَی؛ آنها باید بگویند و خدا هم باید بپذیرد.
    امضاء

  5. Top | #124

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    استنباط نادرست از آیات قرآن
    آقایی گفته بود آیه لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن(1)كه بیانگر تفاوت ارث مرد و زن است، با آیه اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی(2)منافات دارد و آیه دوم، حاكم‌بر آیه نخست است. آیا می‌توان آیه اعْدِلُوارا حاكم‌بر لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن دانست؟ یعنی یك مطلق، حاكم‌بر نص باشد! معنای این حرف چیست؟ ما در اصول، اصطلاح «حكومت و ورود» و «تخصیص و تخصص» داریم ولی دلیل حاكم موضوع دلیل دیگر را ازبین می‌برد؛ مثلاً وقتی می‌گویند لا سهو فی السهووقتی در نماز چهار رکعتی بین سه و چهار شك كردید، باید یك ركعت نماز احتیاط بخوانید؛ اگر در همین نماز احتیاط شك كردید، به این شك نباید اعتنا کرد و دستور دیگری ندارد، یا مثل قاعده «لاضرر» که براساس برخی دیدگاه‌ها حاكم‌بر ادله دیگر است. به‌‌هرحال در «حكومت»، اگر دلیلی حاكم باشد، موضوع برای دلیل بعدی باقی نمی‌ماند. در این فرض، اگر آیه اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی حاكم‌بر آیه لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ باشد، به‌معنای آن است که دو برابر بودن ارث مرد نسبت‌به زن موضوع ندارد. در مسئله ارث ـ بنابر فهم آن آقا‌ـ عقل اقتضا می‌كند ارث مرد و زن یك‌سان باشد؛ اما آیه می‌گوید نه، فرق دارد، و ارث مرد باید دو برابر باشد. مقتضای اعْدِلُوااین است كه بین ارث مرد و زن مساوات باشد؛ آیه می‌گوید نه، مساوات نیست، پس این دو آیه باهم تناقض و تعارض دارد. آن‌زمان علی علیه السلام از این می‌نالید كه مردم درباره قرآن این‌گونه قضاوت می‌كردند كه گویا آیاتش

    1. «برای پسر همانند سهم دو دختر است» (نساء، 11).

    2. «عدالت بورزید كه آن نزدیك‌تر به تقواست» (مائده، 8).

    ﴿ صفحه 191 ﴾
    با‌هم اختلاف دارد: وَذَكَرَ أَنَّ الْكِتَابَ یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَأَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِیهِ. شاید برخی این‌‌گونه سخن گفتن را برای علی علیه السلام نقصی بدانند؛زیرا امیرالمؤمنین علیه السلام از مردم بسیار گله می‌كند. یكی از اصول مدیریت كه امروزه بر آن تكیه می‌كنند این است كه مدیر باید زیردستان راتشویق‌ و از آنها تعریف كند، دل آنان را به‌دست بیاورد تا انگیزه‌ای برای بهتر شدن آنان باشد؛ ولی در نهج‌‌البلاغه می‌بینید حضرت همواره از مردم مذمت می‌كند؛ مانند این موارد كه: ای‌كاش معاویه می‌آمد با من معامله می‌كرد بیست نفر از شما را می‌گرفت و یكی از اصحاب خودش را به من می‌داد: لَوَدِدْتُ وَاللَّهِ أَنَّ مُعَاوِیَه صَارَفَنِی بِكُمْ صَرْفَ الدِّینَارِ بِالدِّرْهَمِ.(1)آن‌زمان بیست مثقال نقره می‌گرفتند، یك مثقال طلا می‌دادند؛ بیست درهم می‌گرفتند، یك دینار می‌دادند. نسبت طلا و نقره یك‌بیستم بود، حالا تقریباً یك‌پنجاهم است. کار صراف، تبدیل طلا و نقره بود. علی علیه السلام می‌گوید به خدا قسم، دوست داشتم معاویه بیاید صرافی كند، بیست نفر از شما را بگیرد و یكی از اصحاب خودش را به من بدهد؛ زیرا آنها در باطل خود محكم‌اند و به هرچه رئیسشان می‌گوید عمل می‌كنند؛ ولی شما در حق خودتان سستید و به هرچه می‌گویم عمل نمی‌كنید. گاهی می‌فرمود: یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ؛(2)ای نامردهای مردنما! گاهی می‌گفت دل من را پر از خون كردید. این بیاناتی كه علی علیه السلام دارد سلیقه خاصی است. آیا آن‌زمان اوضاع فرهنگی آن‌‌گونه بوده است، یا اینكه مردم چنان نابكار بودند كه به این نکوهش‌ها احتیاج داشتند. این

    1. نهج‌ البلاغه، خطبه 97، ص141.

    2. همان، خطبه 27، ص70.

    ﴿ صفحه 192 ﴾
    مسئله‌ای است كه به بحث احتیاج دارد.
    امضاء

  6. Top | #125

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ما رأی می‌دهیم قانون این باشد، و ما به هرچه رأی دادیم شرع هم باید آن را بپذیرد! به گمان ایشان معنای این جمله؛ كُلَّما حَكَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَكَمَ بِهِ الشَّرْعُ این است که هر چه به اصطلاح عقلای مردم گفتند همان حكم دین خواهد شد، چون كُلَّما حَكَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَكَمَ بِهِ الشَّرْعُ، این سخن و فکر تازه‌ای نیست. حضرت علی علیه السلام در صدر اسلام از همین تفکر می‌نالید. آیا خدا دین تام و کاملی نازل كرده بود، اما پیغمبر صلی الله علیه و آله به‌درستی بیان نكرده بود؟ این شق دیگر مسئله است که علی علیه السلام بیان می‌كند. یك احتمال این بود كه: آیا خدا بلد نبود دین كامل نازل كند؟ همین اندازه كه می‌دانست ـ‌العیاذبالله‌ـ نازل کرد و از مردم كمك خواست كه شما بیایید بقیه‌اش را کامل کنید؟! یا نه، خدا دین را کامل نازل کرده است، ولی پیغمبر صلی الله علیه و آله در بیانش كوتاهی كرده، و همه آنچه را خدا به او گفته بود به مردم نرسانده است؟ از‌این‌رو لازم است که مردم خود، آن را کامل کنند؟ أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِیناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ صلی الله علیه و آله عَنْ تَبْلِیغِهِ وَأَدَائِهِ، وَاللَّهُ سُبْحَانَهُ یَقُولُ ما فَرَّطْنا فِی الْكِتابِ مِنْ شَیْءٍ. خدا كه می‌فرماید من هیچ‌‌چیز را فروگذار نكردم، پیغمبر هم، همان مقدار كه به او وحی شده بود، با امانت كامل تحویل مردم داد.


    ﴿ صفحه 190 ﴾

    از ویژگی‌های علی علیه السلام این است که بسیار صریح‌اللهجه و بدون تعارف است و با کسی مجامله نمی‌کند. ایشان به اصحاب خود می‌گوید: أَلَا وَإِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَیْدِیَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَه؛(1)شما دست از اطاعت شستید. مثل كسی که دستش خاك‌آلود شود، دست به‌هم می‌زند و می‌تکاند، شما اطاعت خدا را رها كردید. وَثَلَمْتُمْ حِصْنَ اللَّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَیْكُمْ بِأَحْكَامِ الْجَاهِلِیَّه؛ خدا دژ مستحكمی (كه دین الهی است) برای شما قرار داده بود؛ شما این دژ را با احكام جاهلی سوراخ كردید. چه‌كسانی این كار را كردند و احكام جاهلیت چه بود؟ آیا این سخن خیال‌بافی است یا آنان این كار را كرده بودند؟ چه كرده بودند که حضرت می‌گوید برج‌وباروی دین را سوراخ كردید و احكام جاهلی را به‌جای احكام خدا گذاشتید؟ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَه أَعْرَاباً. «اعراب»، جمع «اعرابی» به‌معنای بیابانی و بی‌سواد و نادان است. منظور، عرب بودن نیست؛ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَه أَعْرَاباً؛ پس‌ازاینكه هجرت كرده و با پیغمبر و اسلام آشنا گشته‌اید، بازگشتید و همان عرب‌های بیابانی شدید كه چیزی نمی‌فهمیدند. وَبَعْدَ الْمُوَالَه أَحْزَاباً؛ و پس‌ازآنکه دوستی پیغمبر و خاندان پیغمبر را پذیرفتید، با آن احزابی كه با پیغمبر دشمنی كردند و جنگ راه انداختند، همراهی کردید. مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا بِاسْمِهِ؛ شما از اسلام فقط اسمش را یاد گرفتید و به آن چسبیدید. اینکه می‌گویند باید جمعیت مسلمان زیاد شود و باید كاری کرد که مردم مسلمان شوند و به اسلام روی بیاورند، خوب است؛ اما آیا همین كه به اسم بگویند ما مسلمانیم، كافی است و افتخار دارد؟ یا آنکه

    1. همان، خطبه 192، ص285.

    ﴿ صفحه 193 ﴾
    باید حقیقت اسلام را در جامعه اجرا کرد؟ مسلمانی که بگوید من مسلمانم؛ اما احكام اسلام را قبول نکند، درواقع مسلمان نیست؛ هرچند در شناسنامه مسلمان باشد. یكی از ملی‌گراها در كنفرانسی در آلمان سخنرانی كرده و گفته بود این اسلامی كه در ایران معرفی می‌شود اسلام واقعی نیست؛ اسلام واقعی، آزادی و حقوق بشر و تساوی حقوق زن و مرد است! ماركسیست‌ها در آن جلسه گفته بودند اگر اسلام این است، ما هم مسلمانیم!


    نویسندگان روزنامه‌های زنجیره‌ای ایران هم در بوق‌های خود دمیدند كه ببینید یك نفر در آلمان چگونه اسلام را معرفی كرده است كه كفار هم گفتند ما مسلمانیم. این‌‌گونه اسلام را معرفی كنید تا مردم آن را دوست داشته باشند! این سخن آنان، تعریض به کسانی بود که دقایق اسلام را بیان، و بر احكام اسلام پافشاری می‌كنند. آنان می‌گویند این‌قدر بر احکام دین پافشاری نكنید؛ مردم از اسلام فرار می‌كنند؛ به‌گونه‌ای سخن از احكام بگویید كه همه بگویند ما هم مسلمانیم. اگر اسلام، یعنی هر كاری دلت می‌خواهد انجام بده، چه‌كسی است كه این اسلام را قبول نکند؟ مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا بِاسْمِهِ؛ شما فقط دنبال اسم اسلام هستید. وَلَا تَعْرِفُونَ مِنَ الْإِیمَانِ إِلَّا رَسْمَهُ؛ از ایمان هم فقط رسم ایمان را بلدید. آیا منظور از رسم، یعنی شكل ایمان، یا برخی رسوم مؤمنان یا رسوم ظاهری؟ منظور امیرالمؤمنین علیه السلام از این كلمه برای من روشن نیست. سپس می‌فرماید كه شما، دست از احكام اسلام كشیدید و سراغ دشمنان اسلام رفتید و با آنها رفاقت كردید؛ اما بدانید إِنَّكُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَی غَیْرِهِ؛ اگـر چشمتـان به كمـك شـرق و غرب دوخته

    ﴿ صفحه 194 ﴾
    شده است و می‌خواهید با آنها سازش كنید، برایشان نامه بنویسید كه ما حاضریم با شما مذاكره كنیم، باهم كنار بیاییم، اگر امیدتان به كمك اینهاست، بدانید حَارَبَكُمْ أَهْلُ الْكُفْرِ؛ با این روحیه ضعیف و زبون و بزدلی كه شما دارید، كفار با شما خواهند جنگید. ثُمَّ لَا جَبْرَائِیلُ وَلَا مِیكَائِیلُ وَلَا مُهَاجِرُونَ وَلَا أَنْصَارٌ یَنْصُرُونَكُمْ؛ اگر با این روحیه‌ای كه شما دارید، و با این سازش‌كاری و راحت‌طلبی پیش بروید، كارتان به جایی می‌رسد كه نه جبرائیل به شما كمك می‌كند، نه میكائیل و نه مهاجرین و انصار. إِلَّا الْمُقَارَعَه بِالسَّیْفِ؛ ناچار می‌شوید كه جنگ با شمشیر را بپذیرید. اما اگر امیدتان به خداست، عزت و شرافتتان را حفظ كنید و پیش كفار دریوزگی نكنید و آبروی اسلام و انقلاب را نبرید. سپس می‌فرماید: فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِیَ بَیْنَ أَیْدِیكُمْ إِلَّا لِتَرْكِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَرِ؛ مردمانی كه پیش‌از شما بودند و شامل لعن الهی شدند، به‌این‌سبب بود که امر‌به‌‌معروف و نهی‌‌ازمنكر را ترك كردند. آنها كه اهل معصیت بودند، استحقاق عذاب پیدا كردند و آنها كه خودْ اهل معصیت و گناه نبودند، به‌سبب سكوتشان عذاب شدند. برای پرهیز از درگیری با دیگران و دست‌و‌پنجه نرم کردن با آنان و تحمل سختی و مشكلات. آنان برای راحتی خود، سكوت كردند. خدا به‌این‌سبب ایشان را لعنت كرد. شاید اشاره حضرت به «اصحاب سبت» است. قرآن در چندجا داستان آنان را نقل فرموده است؛ ازجمله در جایی مفصل نقل فرموده است كه قریه‌ای بود، و مردمی از بنی‌اسرائیل بودند که كنـار دریـا زندگی می‌كردند و به‌‌طور معمـول زندگی‌شـان از صید ماهی

    ﴿ صفحه 195 ﴾
    می‌گذشت. به آنان دستور داده شد كه روز شنبه، كار دنیا را رها كنند و به عبادت بپردازند(1)و ازجمله، صید ماهی روز شنبه حرام بود. به‌خواست خدا برای آزمودن آنان، ماهی‌ها روز شنبه نزدیك ساحل می‌آمدند و درمعرض صید قرار می‌گرفتند؛ اما روزهای دیگر نمی‌آمدند. این نص قرآن است، نه قصه و حدیث و تاریخ: واَسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَه الَّتِی كَانَتْ حَاضِرَه الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیَوْمَ لاَ یَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِیهِمْ كَذَلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا یَفْسُقُونَ.(2)آنان به اصالت اقتصاد قایل بودند و معتقد بودند اگر مشكلات اقتصادی حل شود، مشکلات دیگر خودبه‌خود حل خواهد شد. بنابراین فكری كردند و دركنار دریا حوضچه‌هایی كندند. روزهای شنبه كه ماهی‌ها کنار ساحل می‌آمدند، ورودی حوضچه‌ها را باز می‌كردند و وقتی پر می‌شد، راه حوضچه‌ها را می‌بستند؛ درنتیجه ماهی‌ها گیر می‌افتادند و روز یكشنبه به‌راحتی ماهی‌ها را صید می‌كردند. هم به‌دستور خدا عمل كرده بودند (روز شنبه صید نكرده بودند)، هم اقتصادشان تأمین می‌شد؛ شبیه حیله‌های شرعی كه رباخواران ما انجام می‌دهند. به‌نظر بنده، آنان در این

    1. حتی غذا پختن روز شنبه و آتش روشن كردن ممنوع است. ما در شهر یزد همسایه‌های یهودی داشتیم که روزهای شنبه غذا نمی‌‌پختند. همسایه‌های مسلمانشان غذا می‌‌پختند و برایشان می‌‌بردند.
    امضاء

  7. Top | #126

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    2. «و از آنان، از اهل آن آبادی كه دركنار دریا بود بپرس هنگامی‌كه از حكم روز شنبه تجاوز كردند، ازآن‌رو كه ماهیانشان روز شنبه به‌فراوانی و آشكارا به‌سوی آنان می‌آمدند و در غیر شنبه نمی‌آمدند. این‌چنین آنان را آزمودیم به‌سبب‌آنكه فاسق بودند (از حد تجاوز می‌كردند)» (اعراف، 163).

    ﴿ صفحه 196 ﴾
    كارشان هیچ بدتر از ما نبودند، شاید مقدس‌تر از ما هم بودند، صیدی نمی‌كردند. عده‌ای از مؤمنان به اینها گفتند كه با دین خدا بازی نكنید، خدا فرموده روز شنبه ماهی صید نكنید، این كارها همان كاری است كه خدا از آن نهی کرده است، اگر اکنون ماهی را از آب بیرون نمی‌آورید و صید نمی‌كنید، ولی همان كار صید را انجام می‌دهید. گروهی دیگر گفتند كه اینها به سخن ما گوش نمی‌دهند؛ بنابراین بازداشتن آنان بیهوده است. لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً.(1)بنابراین مردم سه دسته شدند: یك دسته صیدكنندگان، یك دسته كسانی كه نهی‌‌ازمنكر می‌كردند، یك عده هم افراد بی‌توجه و آرام که درپی كار خود بودند؛ نه صید می‌كردند و نه به صیادان اعتراض می‌كردند. خدا عذابی فرستاد که هم صید‌كنندگان و هم كسانی كه ساكت بودند به‌صورت میمون مسخ شدند: قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَه خاسِئِینَ.(2)فقط آنها كه نهی‌‌ازمنكر می‌كردند نجات پیدا كردند؛ امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: لَمْ یَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِیَ بَیْنَ أَیْدِیكُمْ إِلَّا لِتَرْكِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَرِ؛ أَلَا وَقَدْ قَطَعْتُمْ قَیْدَ الْإِسْلَامِ وَعَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ وَأَمَتُّمْ أَحْكَامَه؛ حدود الهی را تعطیل كردید و احكام اسلام را میراندید. کسانی که با وضع قوانین خلاف شرع، با دین خدا بازی می‌كنند، باید بدانند اگر خداوند عذاب استیصال و عذاب مسخ را برداشته است، اما عذاب‌های دیگر را برنداشته است: یَلْبِسَكُمْ شِیَعا

    1. «چرا گروهی را موعظه می‌كنید كه خداوند، آنان را هلاك خواهد كرد یا بدانان عذاب سختی خواهد داد» (اعراف، 164).

    2. «به آنان گفتیم بوزینه‌هایی باشید رانده‌شده» (اعراف، 166).

    ﴿ صفحه 197 ﴾
    امضاء

  8. Top | #127

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    وَیُذِیقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ.(1)شما كه احكام خدا را فراموش كردید، با دین خدا بازی كردید و حدود الهی را تعطیل كردید و قانون جزایی را اجرا نمی‌كنید بدین جهت است که مردم دنیا شما را مسخره می‌كنند و می‌گویند حقوق بشر را رعایت نمی‌كنید! اما علی علیه السلام چگونه خود را معرفی می‌کند: وَإِنِّی لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِی اللَّهِ لَوْمَه لَائِم؛ من از آنها هستم كه از ملامت هیچ ملامتگری نمی‌هراسم. سِیَماهُمْ سِیَما الصِّدِّیقِینَ وَكَلَامُهُمْ كَلَامُ الْأَبْرَارِ عُمَّارُ اللَّیْلِ وَمَنَارُ النَّهَارِ؛ چهره‌شان چهره صدیقان، و سخنشان سخن نیکان است، شب‌زنده‌دارانی هستند که همچون چراغ‌های پرتو‌افكنی نورافشانی می‌کنند. مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ یُحْیُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَسُنَنَ رَسُولِه؛ من از آنها هستم كه به ریسمان قرآن چنگ زده‌اند و همّشان این است كه سنت‌های الهی و سنت‌های پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله زنده باشد. لَا یَسْتَكْبِرُونَ وَلَا یَعْلُونَ؛ درپیبرتری‌جویی و بزرگی‌فروشی نیستند. خیلی هم دلشان نمی‌خواهد كسی آنان را بشناسد و اسمشان در جایی مطرح شود. وَلَا یَغُلُّونَ وَلَا یُفْسِدُون؛ به كسی خیانت نمی‌كنند و فسادی در زمین راه نمی‌اندازند. قُلُوبُهُمْ فِی الْجِنَانِ وَأَجْسَادُهُمْ فِی الْعَمَل؛ دل‌هاشان در بهشت است و توجهی به دنیا ندارند؛ یعنی به چیزهای دیگر دل نمی‌بندند. به چیزهایی كه تكلیف شرعی‌شان را روشن كند توجه دارند، تا بفهمند چه باید كرد. اگر به رسانه‌ها توجه می‌کنند، برای آن است که ببینند در دنیا چه خبر است و وظیفه ‌ما چیست. بنابراین به

    1. «شما را لباس تفرقه پوشاند و سختی ضربه برخی را به دیگری بچشاند»(انعام، 65).

    ﴿ صفحه 198 ﴾
    خودِ دنیا اعتنایی ندارند. علی† می‌فرماید: من از چنین مردمی هستم كه دلشان پیش خدا و در بهشت است. قُلُوبُهُمْ فِی الْجِنَانِ وَأَجْسَادُهُمْ فِی الْعَمَلِ؛ اهل عمل و تلاش هستند. راحت‌طلب و گوشه‌گیر نیستند؛ اما دلشان را به دنیا نباخته‌اند؛ دل درگرو خدا و اهل بهشت دارند و توجهشان به آن هدفی است كه خدای متعال برای آنان مقرر فرموده است؛ اما بدن‌هایشان دائم درحال تلاش است تا وظیفه الهی خود را به‌درستی انجام دهند.

    راز امتحانات دشوار الهی برای بندگان
    سؤالی در اینجا مطرح می‌شود كه: چرا خدا عقل ما را بیشتر نكرد تا به‌كلی بر شهوات و بر شیطان غالب شویم و بیشترِ افرادمان خوب شوند؟ چرا معرفت ما را كامل‌تر نكرد كه این‌قدر ریزش نداشته باشیم؟ آنها كه مقامات عالی یافتند، معرفت بیشتری داشتند، مثل انبیا و ائمه اطهار و اصحاب خاص آنان؛ اگر خدا سطح معرفت همه مردم را بالا می‌برد، اگر نه درحد انبیا و ائمه، دست‌کم درحد اصحاب خاصشان؛ دراین‌صورت بیشترِ مردم خوب می‌شدند. برای روشن‌ شدن پاسخ این سؤال باید توجه کرد به این حقیقت که تفاوتهای فردی تابع علل و عواملی است که بر اساس حکمت الهی در جهان آفرینش پدید آمده و می‌آید. اگر انتخاب ما اولین مرحله ایمانی باشد كه خدا می‌پذیرد و وعده داده است كه گناهان را یا مستقیماً یا با شفاعت بیامرزد، باید شكر كنیم كه این‌قدر به ما معرفت داد كه بتوانیم همین مرحله ایمان را داشته باشیم. اگر اولین مرحله نجات را انتخاب كنیم، نه در مقایسه با آن مرحله‌ای كه پیغمبر

    ﴿ صفحه 199 ﴾
    اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام بودند که در عقل ما نمی‌گنجد، بلکه در مقایسه با اصحاب خاص آنان مانند سلمان و ابوذر؛ اگر این دو مرحله را تصور كنیم، تفاوت بسیار است.خدای متعال بر اساس حکمت بالغه خود دستگاهی فراهم كرده است تا برترین‌ها شناخته شوند. مَثَل ساده آن، امتحان‌های ورودی دانشگاه‌هاست. اگر بخواهند بیشترِ شركت‌كنندگان قبول شوند، سؤالات ساده‌ای می‌دهند كه داوطلبان بتوانند به‌راحتی پاسخ دهند؛ اما نتیجه آن، پایین آمدن سطح معلومات است. اگر معلم، سؤالاتی طرح كند كه همه نمره عالی بگیرند، دیگر انگیزه‌ای برای درس خواندنِ بیشتر باقی نمی‌ماند، كسی تلاشی نمی‌كند و رشدی پدید نمی‌آید. خدا می‌خواهد درمیان انسان‌ها كسانی باشند كه ملایکه دربرابر آنها به‌خاك بیفتند و به نوكری آنها افتخار كنند. بنابراین باید سطح امتحان بسیار بالا باشد؛ ولی خدا از لطفش آن‌قدر مراتب پایین‌تر هم برای نجات قرار داده است، كه برای اكثریت‌قریب‌به‌اتفاق مردم میسر است؛ اندکی همت می‌خواهد، حتماً لازم نیست معرفتشان به‌اندازه معرفت سلمان و ابوذر شود، چه رسد به معرفت امام و پیغمبر. اگر در امور دینی به همان اندازه كه در كارهای دنیوی عقل خود را به‌كار می‌گیرند عقل خود را به‌كار ببرند، مطمئن باشید بیش از نود درصد مردم بهشتی می‌شوند. برای توضیح بیشتر، به یک نمونه کار دنیوی توجه کنید. اگر کسی بیمار شد و نزد پزشک متخصص رفت و داروی تجویز‌شده را خرید، هیچ عاقلی می‌گوید كه او كار بدی كرده است؟ تحقیق هم لازم نیست که این دارو چیست و از چه ساخته شده و چه‌کسی اختراع كرده است؟ او پزشک

    ﴿ صفحه 200 ﴾
    متخصص است و هزاران نفر دیگر نزد او می‌روند و معالجه می‌شوند. کسی نمی‌گوید این كار غیرعقلایی است. چه‌‌بسا پزشك یهودی یا مسیحی باشد. افرادی هستند كه برای معالجه برخی امراض سخت به خارج کشور می‌روند؛ آیا همه پزشکان خارجی، مسلمان و نماز‌شب‌خوان هستند؟ بسیاری از آنان بی‌دین‌اند؛ ولی چون متخصص هستند، نسخه می‌دهند و بیمار به‌راحتی عمل می‌كند و حاضر است دست پزشک را ببوسد و بسیار از او ممنون است كه او را پذیرفته و معالجه کرده است. ما اگر انبیا را به‌اندازه یك پزشک یهودی قبول داشتیم، اهل نجات بودیم. آیا به این اندازه عقلمان نمی‌رسد؟ بنابراین مشكل ما هوا و هوس‌هاست، دنیازدگی است، دل بستن به لذایذ زودگذر است؛ والاّ همان عقل عادی كه هر بی‌سوادی آن را به‌كار می‌گیرد و از پزشک متخصص اطاعت می‌كند و به نسخه‌اش عمل می‌كند، اگر به همین اندازه عمل می‌كردیم، هرچند به اسرار عالم و معارف بلند و عمیق نمی‌رسیدیم، اما مسلمانی بودیم كه به واجبات عمل می‌كند و محرمات را ترك می‌كند؛ خدا هم به ما بهشت می‌داد. اگر این‌‌گونه بود، آن‌وقت خداوند می‌فرمود: كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤمِنِینَ. اما ما كوتاهی كردیم.

    شبهه ناکارآمدی دین در حل مشکلات جوامع
    برخی مغالطه می‌كنند و چنین القا می‌كنند كه اگر قانون درستی بود و مجری خوبی هم داشت، باید مردم جامعه سعادتمند شوند و مشكلی نداشته باشند. ما در كشوری اسلامی هستیم و قانونمان قانون اسلام و قرآن است و دارای مجریان خوبی هستیم؛ اما هزار مشكل گوناگون

    ﴿ صفحه 201 ﴾
    داریم. بنابراین یا قانون خوب نیست، یا مجری قانون خوب نیست و اشكال را به‌‌طورعمده متوجه قانون می‌دانند. می‌گویند دین به‌درد جامعه نمی‌خورد و نمی‌تواند مشكلات جامعه را حل كند. امیرالمؤمنین علیه السلام در این بیان اخیر فرمودند آیا دینی كه خدا برای شما فرستاد ناقص بود؟ آیا پیغمبر صلی الله علیه و آله در مدیریتش كوتاهی كرد؟ زمان پیامبر صلی الله علیه و آله كه هنوز نقصی در دین پدید نیامده بود، هنوز اسرائیلیات و احادیث ضعیف وارد نشده بود، كلام خود پیغمبر صلی الله علیه و آله بهترین قانون بود و بهترین و دل‌سوزترین مجری، كه خدا به او می‌فرماید مگر می‌خواهی خودكشی كنی که این‌قدر برای مردم دل می‌سوزانی؟ لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً.(1)لازم نیست این‌قدر دل‌سوزی كنی. پیغمبر به این مهربانی و دل‌سوزی، قانون به این کمال، اما نتیجه چه شد؟ همین شد كه علی علیه السلام این‌‌گونه با آنها صحبت می‌كند: أَلَا وَإِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَیْدِیَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَه كَأَنَّكُمْ تُرِیدُونَ أَنْ تُكْفِئُوا الْإِسْلَامَ عَلَی وَجْهِهِ. گویا می‌خواهید ظرف اسلام را وارونه كنید و هرچه در آن است بیرون بریزید؛ گویا می‌خواهید اسلام را محو كنید. این تعبیر علی علیه السلام است. آیا پیغمبر صلی الله علیه و آله ناقص بود یا دینش ناقص بود؟

    پاسخ شبهه
    چنان‌کـه گذشت، سرّ وجود مشکلات، آن است کـه سر‌‌و‌كـار پیامبران بـا

    1. «شاید تو خود را بر سر هدایت آنان از غصه بكُشی، اگر به این سخن ـ‌قرآن‌ـ ایمان نیاورند» (كهف، 6).

    ﴿ صفحه 202 ﴾
    انسانِ مختار است. آدمی اختیار دارد؛ برترین قانون و بهترین مجری و مربی هم باشند، مردم می‌توانند خلاف آن را انتخاب کنند. آیا مردم نمی‌دانستند كه پیغمبر صلی الله علیه و آله چقدر دل‌سوزشان است؟ آیا مردم كوفه نمی‌دانستند كه علی علیه السلام چقدر برای آنان دل می‌سوزاند؟ چقدر برای فقرا و ایتام زحمت می‌كشد؟ چگونه مزد علی علیه السلام را دادند؟ آدمی این‌‌گونه است. یك روز می‌تواند تا آن قله برود، و روزی دیگر با مغز به زمین ‌بخورد. نمونة‌ آن در صدر اسلام، زبیر بود. نمونه دیگر اصحاب علی علیه السلام بودند. تصور نشود که اگر كسی روزی تا مقاماتی رفت، تا آخر در آنجا باقی می‌ماند. هرگز چنین نیست؛ زیرا عالم به‌‌طوردائم درحال زیرورو شدن است. لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَه وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَه.(1)عالم، عالم امتحان است. باید آن‌قدر زیرورو شود تا همه آزموده شوند. باید اوضاع متفاوت پیش بیاید تا همه بدانند چه‌كاره‌اند. عالِم امتحان است و برای من و شما هم هست. كامل بودن دین، و ولایت، و توسل به‌این‌معنا نیست كه عاقبت‌‌به‌‌خیر خواهیم شد. باید دعا و توسل داشته باشیم و پیشانی بر خاك بساییم و التماس و تضرع كنیم، تا اولیای دین گوشه چشمی به ما داشته باشند و بی‌دین از دنیا نرویم.

    محورهای قابل بحث درباره پیامبر صلی الله علیه و آله در نهج‌البلاغه، به آنچه گذشت محدود نمی‌شود؛ مطالب دیگری نیز در وصف پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در نهج‌البلاغه آمده است كه ممكن است محور بحث‌ قرار گیرد؛ ولی ما در این

    1. «شما به‌حتم به‌هم خواهید آمیخت و زیرورو و درهم خواهید شد، آن‌گاه به‌واقع غربال خواهید شد» (نهج‌ البلاغه، خطبه 16، ص57).

    ﴿ صفحه 203 ﴾
    سلسله‌بحث‌ها به‌دلیل فرصت كم، بدان نپرداختیم. مهمترین این محورها عبارت‌اند از:

    1. صفات و ویژگی‌های شخصی، محاسن اخلاق و فضایل پیامبر صلی الله علیه و آله ازقبیل شجاعت، بردباری، مهربانی، دل‌سوزی و غیر آن؛

    2. روش‌های دعوت ایشان، از حكمت بالغه و موعظه حسنه و جدال احسن، كه به‌‌طوركلی و یا با بیان نمونه‌هایی بیان شده است؛

    3. درباب كسانی كه در همه امور زندگی، بادقت به پیامبر صلی الله علیه و آله تأسی كردند و دربرابر، كسانی دیگر كه نه‌‌تنها پیروی نكردند، بلكه رفتارشان ناقض دستورهای آن حضرت بود و مشكلاتی پدید آوردند كه مانع پیشرفت اسلام شد؛

    4. معجزات پیامبر صلی الله علیه و آله كه برخی از آنها را امیرالمؤمنین علیه السلام خود شاهد بوده و بادقت نقل فرموده است؛ مانند شهادت درخت به حقانیت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله كه در پایان خطبه قاصعه(1)آمده است؛

    5. روش زندگی ایشان پیش‌از بعثت؛ اینكه چگونه خدای متعال، ایشان را در آن محیط تربیت نمود و برای رسالت خطیر خویش آمادگی بخشید.

    1. نهج‌ البلاغه، خطبه 192، ص285.
    امضاء

  9. Top | #128

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    علی علیه السلام می‌فرماید: من از چنین مردمی هستم كه دلشان پیش خدا و در بهشت است. قُلُوبُهُمْ فِی الْجِنَانِ وَأَجْسَادُهُمْ فِی الْعَمَلِ؛ اهل عمل و تلاش هستند. راحت‌طلب و گوشه‌گیر نیستند؛ اما دلشان را به دنیا نباخته‌اند؛ دل درگرو خدا و اهل بهشت دارند و توجهشان به آن هدفی است كه خدای متعال برای آنان مقرر فرموده است؛ اما بدن‌هایشان دائم درحال تلاش است تا وظیفه الهی خود را به‌درستی انجام دهند.
    امضاء

  10. Top | #129

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    راز امتحانات دشوار الهی برای بندگان
    سؤالی در اینجا مطرح می‌شود كه: چرا خدا عقل ما را بیشتر نكرد تا به‌كلی بر شهوات و بر شیطان غالب شویم و بیشترِ افرادمان خوب شوند؟ چرا معرفت ما را كامل‌تر نكرد كه این‌قدر ریزش نداشته باشیم؟ آنها كه مقامات عالی یافتند، معرفت بیشتری داشتند، مثل انبیا و ائمه اطهار و اصحاب خاص آنان؛ اگر خدا سطح معرفت همه مردم را بالا می‌برد، اگر نه درحد انبیا و ائمه، دست‌کم درحد اصحاب خاصشان؛ دراین‌صورت بیشترِ مردم خوب می‌شدند. برای روشن‌ شدن پاسخ این سؤال باید توجه کرد به این حقیقت که تفاوتهای فردی تابع علل و عواملی است که بر اساس حکمت الهی در جهان آفرینش پدید آمده و می‌آید. اگر انتخاب ما اولین مرحله ایمانی باشد كه خدا می‌پذیرد و وعده داده است كه گناهان را یا مستقیماً یا با شفاعت بیامرزد، باید شكر كنیم كه این‌قدر به ما معرفت داد كه بتوانیم همین مرحله ایمان را داشته باشیم. اگر اولین مرحله نجات را انتخاب كنیم، نه در مقایسه با آن مرحله‌ای كه پیغمبر

    ﴿ صفحه 199 ﴾
    اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام بودند که در عقل ما نمی‌گنجد، بلکه در مقایسه با اصحاب خاص آنان مانند سلمان و ابوذر؛ اگر این دو مرحله را تصور كنیم، تفاوت بسیار است.خدای متعال بر اساس حکمت بالغه خود دستگاهی فراهم كرده است تا برترین‌ها شناخته شوند. مَثَل ساده آن، امتحان‌های ورودی دانشگاه‌هاست. اگر بخواهند بیشترِ شركت‌كنندگان قبول شوند، سؤالات ساده‌ای می‌دهند كه داوطلبان بتوانند به‌راحتی پاسخ دهند؛ اما نتیجه آن، پایین آمدن سطح معلومات است. اگر معلم، سؤالاتی طرح كند كه همه نمره عالی بگیرند، دیگر انگیزه‌ای برای درس خواندنِ بیشتر باقی نمی‌ماند، كسی تلاشی نمی‌كند و رشدی پدید نمی‌آید. خدا می‌خواهد درمیان انسان‌ها كسانی باشند كه ملایکه دربرابر آنها به‌خاك بیفتند و به نوكری آنها افتخار كنند. بنابراین باید سطح امتحان بسیار بالا باشد؛ ولی خدا از لطفش آن‌قدر مراتب پایین‌تر هم برای نجات قرار داده است، كه برای اكثریت‌قریب‌به‌اتفاق مردم میسر است؛ اندکی همت می‌خواهد، حتماً لازم نیست معرفتشان به‌اندازه معرفت سلمان و ابوذر شود، چه رسد به معرفت امام و پیغمبر. اگر در امور دینی به همان اندازه كه در كارهای دنیوی عقل خود را به‌كار می‌گیرند عقل خود را به‌كار ببرند، مطمئن باشید بیش از نود درصد مردم بهشتی می‌شوند. برای توضیح بیشتر، به یک نمونه کار دنیوی توجه کنید. اگر کسی بیمار شد و نزد پزشک متخصص رفت و داروی تجویز‌شده را خرید، هیچ عاقلی می‌گوید كه او كار بدی كرده است؟ تحقیق هم لازم نیست که این دارو چیست و از چه ساخته شده و چه‌کسی اختراع كرده است؟ او پزشک

    ﴿ صفحه 200 ﴾
    متخصص است و هزاران نفر دیگر نزد او می‌روند و معالجه می‌شوند. کسی نمی‌گوید این كار غیرعقلایی است. چه‌‌بسا پزشك یهودی یا مسیحی باشد. افرادی هستند كه برای معالجه برخی امراض سخت به خارج کشور می‌روند؛ آیا همه پزشکان خارجی، مسلمان و نماز‌شب‌خوان هستند؟ بسیاری از آنان بی‌دین‌اند؛ ولی چون متخصص هستند، نسخه می‌دهند و بیمار به‌راحتی عمل می‌كند و حاضر است دست پزشک را ببوسد و بسیار از او ممنون است كه او را پذیرفته و معالجه کرده است. ما اگر انبیا را به‌اندازه یك پزشک یهودی قبول داشتیم، اهل نجات بودیم. آیا به این اندازه عقلمان نمی‌رسد؟ بنابراین مشكل ما هوا و هوس‌هاست، دنیازدگی است، دل بستن به لذایذ زودگذر است؛ والاّ همان عقل عادی كه هر بی‌سوادی آن را به‌كار می‌گیرد و از پزشک متخصص اطاعت می‌كند و به نسخه‌اش عمل می‌كند، اگر به همین اندازه عمل می‌كردیم، هرچند به اسرار عالم و معارف بلند و عمیق نمی‌رسیدیم، اما مسلمانی بودیم كه به واجبات عمل می‌كند و محرمات را ترك می‌كند؛ خدا هم به ما بهشت می‌داد. اگر این‌‌گونه بود، آن‌وقت خداوند می‌فرمود: كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤمِنِینَ. اما ما كوتاهی كردیم.

    شبهه ناکارآمدی دین در حل مشکلات جوامع
    برخی مغالطه می‌كنند و چنین القا می‌كنند كه اگر قانون درستی بود و مجری خوبی هم داشت، باید مردم جامعه سعادتمند شوند و مشكلی نداشته باشند. ما در كشوری اسلامی هستیم و قانونمان قانون اسلام و قرآن است و دارای مجریان خوبی هستیم؛ اما هزار مشكل گوناگون

    ﴿ صفحه 201 ﴾
    داریم. بنابراین یا قانون خوب نیست، یا مجری قانون خوب نیست و اشكال را به‌‌طورعمده متوجه قانون می‌دانند. می‌گویند دین به‌درد جامعه نمی‌خورد و نمی‌تواند مشكلات جامعه را حل كند. امیرالمؤمنین علیه السلام در این بیان اخیر فرمودند آیا دینی كه خدا برای شما فرستاد ناقص بود؟ آیا پیغمبر صلی الله علیه و آله در مدیریتش كوتاهی كرد؟ زمان پیامبر صلی الله علیه و آله كه هنوز نقصی در دین پدید نیامده بود، هنوز اسرائیلیات و احادیث ضعیف وارد نشده بود، كلام خود پیغمبر صلی الله علیه و آله بهترین قانون بود و بهترین و دل‌سوزترین مجری، كه خدا به او می‌فرماید مگر می‌خواهی خودكشی كنی که این‌قدر برای مردم دل می‌سوزانی؟ لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً.(1)لازم نیست این‌قدر دل‌سوزی كنی. پیغمبر به این مهربانی و دل‌سوزی، قانون به این کمال، اما نتیجه چه شد؟ همین شد كه علی علیه السلام این‌‌گونه با آنها صحبت می‌كند: أَلَا وَإِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَیْدِیَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَه كَأَنَّكُمْ تُرِیدُونَ أَنْ تُكْفِئُوا الْإِسْلَامَ عَلَی وَجْهِهِ. گویا می‌خواهید ظرف اسلام را وارونه كنید و هرچه در آن است بیرون بریزید؛ گویا می‌خواهید اسلام را محو كنید. این تعبیر علی علیه السلام است. آیا پیغمبر صلی الله علیه و آله ناقص بود یا دینش ناقص بود؟

    پاسخ شبهه
    چنان‌کـه گذشت، سرّ وجود مشکلات، آن است کـه سر‌‌و‌كـار پیامبران بـا

    1. «شاید تو خود را بر سر هدایت آنان از غصه بكُشی، اگر به این سخن ـ‌قرآن‌ـ ایمان نیاورند» (كهف، 6).

    ﴿ صفحه 202 ﴾
    انسانِ مختار است. آدمی اختیار دارد؛ برترین قانون و بهترین مجری و مربی هم باشند، مردم می‌توانند خلاف آن را انتخاب کنند. آیا مردم نمی‌دانستند كه پیغمبر صلی الله علیه و آله چقدر دل‌سوزشان است؟ آیا مردم كوفه نمی‌دانستند كه علی علیه السلام چقدر برای آنان دل می‌سوزاند؟ چقدر برای فقرا و ایتام زحمت می‌كشد؟ چگونه مزد علی علیه السلام را دادند؟ آدمی این‌‌گونه است. یك روز می‌تواند تا آن قله برود، و روزی دیگر با مغز به زمین ‌بخورد. نمونة‌ آن در صدر اسلام، زبیر بود. نمونه دیگر اصحاب علی علیه السلام بودند. تصور نشود که اگر كسی روزی تا مقاماتی رفت، تا آخر در آنجا باقی می‌ماند. هرگز چنین نیست؛ زیرا عالم به‌‌طوردائم درحال زیرورو شدن است. لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَه وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَه.(1)عالم، عالم امتحان است. باید آن‌قدر زیرورو شود تا همه آزموده شوند. باید اوضاع متفاوت پیش بیاید تا همه بدانند چه‌كاره‌اند. عالِم امتحان است و برای من و شما هم هست. كامل بودن دین، و ولایت، و توسل به‌این‌معنا نیست كه عاقبت‌‌به‌‌خیر خواهیم شد. باید دعا و توسل داشته باشیم و پیشانی بر خاك بساییم و التماس و تضرع كنیم، تا اولیای دین گوشه چشمی به ما داشته باشند و بی‌دین از دنیا نرویم.

    محورهای قابل بحث درباره پیامبر صلی الله علیه و آله در نهج‌البلاغه، به آنچه گذشت محدود نمی‌شود؛ مطالب دیگری نیز در وصف پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در نهج‌البلاغه آمده است كه ممكن است محور بحث‌ قرار گیرد؛ ولی ما در این

    1. «شما به‌حتم به‌هم خواهید آمیخت و زیرورو و درهم خواهید شد، آن‌گاه به‌واقع غربال خواهید شد» (نهج‌ البلاغه، خطبه 16، ص57).

    ﴿ صفحه 203 ﴾
    سلسله‌بحث‌ها به‌دلیل فرصت كم، بدان نپرداختیم. مهمترین این محورها عبارت‌اند از:

    1. صفات و ویژگی‌های شخصی، محاسن اخلاق و فضایل پیامبر صلی الله علیه و آله ازقبیل شجاعت، بردباری، مهربانی، دل‌سوزی و غیر آن؛

    2. روش‌های دعوت ایشان، از حكمت بالغه و موعظه حسنه و جدال احسن، كه به‌‌طوركلی و یا با بیان نمونه‌هایی بیان شده است؛

    3. درباب كسانی كه در همه امور زندگی، بادقت به پیامبر صلی الله علیه و آله تأسی كردند و دربرابر، كسانی دیگر كه نه‌‌تنها پیروی نكردند، بلكه رفتارشان ناقض دستورهای آن حضرت بود و مشكلاتی پدید آوردند كه مانع پیشرفت اسلام شد؛

    4. معجزات پیامبر صلی الله علیه و آله كه برخی از آنها را امیرالمؤمنین علیه السلام خود شاهد بوده و بادقت نقل فرموده است؛ مانند شهادت درخت به حقانیت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله كه در پایان خطبه قاصعه(1)آمده است؛

    5. روش زندگی ایشان پیش‌از بعثت؛ اینكه چگونه خدای متعال، ایشان را در آن محیط تربیت نمود و برای رسالت خطیر خویش آمادگی بخشید.

    1. نهج‌ البلاغه، خطبه 192، ص285.
    امضاء

  11. Top | #130

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    پاسخ شبهه
    چنان‌کـه گذشت، سرّ وجود مشکلات، آن است کـه سر‌‌و‌كـار پیامبران بـا

    1. «شاید تو خود را بر سر هدایت آنان از غصه بكُشی، اگر به این سخن ـ‌قرآن‌ـ ایمان نیاورند» (كهف، 6).

    ﴿ صفحه 202 ﴾
    انسانِ مختار است. آدمی اختیار دارد؛ برترین قانون و بهترین مجری و مربی هم باشند، مردم می‌توانند خلاف آن را انتخاب کنند. آیا مردم نمی‌دانستند كه پیغمبر صلی الله علیه و آله چقدر دل‌سوزشان است؟ آیا مردم كوفه نمی‌دانستند كه علی علیه السلام چقدر برای آنان دل می‌سوزاند؟ چقدر برای فقرا و ایتام زحمت می‌كشد؟ چگونه مزد علی علیه السلام را دادند؟ آدمی این‌‌گونه است. یك روز می‌تواند تا آن قله برود، و روزی دیگر با مغز به زمین ‌بخورد. نمونة‌ آن در صدر اسلام، زبیر بود. نمونه دیگر اصحاب علی علیه السلام بودند. تصور نشود که اگر كسی روزی تا مقاماتی رفت، تا آخر در آنجا باقی می‌ماند. هرگز چنین نیست؛ زیرا عالم به‌‌طوردائم درحال زیرورو شدن است. لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَه وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَه.(1)عالم، عالم امتحان است. باید آن‌قدر زیرورو شود تا همه آزموده شوند. باید اوضاع متفاوت پیش بیاید تا همه بدانند چه‌كاره‌اند. عالِم امتحان است و برای من و شما هم هست. كامل بودن دین، و ولایت، و توسل به‌این‌معنا نیست كه عاقبت‌‌به‌‌خیر خواهیم شد. باید دعا و توسل داشته باشیم و پیشانی بر خاك بساییم و التماس و تضرع كنیم، تا اولیای دین گوشه چشمی به ما داشته باشند و بی‌دین از دنیا نرویم.

    محورهای قابل بحث درباره پیامبر صلی الله علیه و آله در نهج‌البلاغه، به آنچه گذشت محدود نمی‌شود؛ مطالب دیگری نیز در وصف پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در نهج‌البلاغه آمده است كه ممكن است محور بحث‌ قرار گیرد؛ ولی ما در این

    1. «شما به‌حتم به‌هم خواهید آمیخت و زیرورو و درهم خواهید شد، آن‌گاه به‌واقع غربال خواهید شد» (نهج‌ البلاغه، خطبه 16، ص57).

    ﴿ صفحه 203 ﴾
    سلسله‌بحث‌ها به‌دلیل فرصت كم، بدان نپرداختیم. مهمترین این محورها عبارت‌اند از:

    1. صفات و ویژگی‌های شخصی، محاسن اخلاق و فضایل پیامبر صلی الله علیه و آله ازقبیل شجاعت، بردباری، مهربانی، دل‌سوزی و غیر آن؛

    2. روش‌های دعوت ایشان، از حكمت بالغه و موعظه حسنه و جدال احسن، كه به‌‌طوركلی و یا با بیان نمونه‌هایی بیان شده است؛

    3. درباب كسانی كه در همه امور زندگی، بادقت به پیامبر صلی الله علیه و آله تأسی كردند و دربرابر، كسانی دیگر كه نه‌‌تنها پیروی نكردند، بلكه رفتارشان ناقض دستورهای آن حضرت بود و مشكلاتی پدید آوردند كه مانع پیشرفت اسلام شد؛

    4. معجزات پیامبر صلی الله علیه و آله كه برخی از آنها را امیرالمؤمنین علیه السلام خود شاهد بوده و بادقت نقل فرموده است؛ مانند شهادت درخت به حقانیت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله كه در پایان خطبه قاصعه(1)آمده است؛

    5. روش زندگی ایشان پیش‌از بعثت؛ اینكه چگونه خدای متعال، ایشان را در آن محیط تربیت نمود و برای رسالت خطیر خویش آمادگی بخشید.

    1. نهج‌ البلاغه، خطبه 192، ص285.
    امضاء

صفحه 13 از 13 نخستنخست ... 3910111213

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi