پسر عموهایش فرصت را غنیمت شمرده باتکاء مقام خلیفه دست ستم از آستین برآوردند، و خوب از خجالت طرفداران متعصب خود بیرون آمدند، تا سرانجام با مویی سپید و رویی سیاه در جامه خون آلوده بخاک رفت دیگر حوصله خلافت از من سلب شده بود، و قوایم را در این مدّت طولانی و طاقت فرسا از دست داده بودم، ولی انبوه مردم که مثل یال کفتار یک جا جمع شده و از چهار طرف دست بدامانم زده بودند، بطوری که دو پهلوی من از فشار جمعیت درد گرفته بود، و از این گذشته می ترسیدم دو یادگار پیغمبر (ص) حسن و حسین در زیر دست و پا ناچیز شوند، ناگزیرم- کرد جامه شبانی بر تن پوشم و بر این گله گرگ زده و پراکنده پرستاری مهربان و غمخوار باشم.
طولی نکشید همانهایی که با اصرار و تمنّا دست بیعت و متابعت بمن داده بودند، تبعیّتم را زیر پای گذاشته همسر پیغمبر (ص) را در هودجی زره پوش با گروهی مردم نادان بسیج کردند و در بصره
جنگ جمل برپا ساختند.
بلافاصله گروهی خدانشناس و تباهکار که عثمان هم در راه تعدّی و ستم آنها فدا شده بود، جنگ خونین صفین را تهیه دیدند و سنگ خونخواهی عثمان بسینه زدند.
عاقبت کار بجایی رسید که حافظان قرآن و پیروان صمیم من از دین بیرون رفتند و در ساحل نهر نهروان بدست برادران خود ناچیز و نابود شدند.
اینان مگر نشنیده بودند که خداوند در قرآن مجید چه فرمود
ستمکاران جاه طلب و فاسد در روز رستاخیز مشمول رحمت ما نخواهند بود چرا شنیده اند، ولی پرده غفلت هیجان هوس و آز دیده بینایشان را کور کرده از ادراک حقایق محرومشان داشته است.
بخداوند توانا سوگند که تنها غم مسلمانان و ستمدیدگان بینوا مسئولیت سنگین خلافت را بگردنم انداخت و گر نه هر چه زودتر عنان این مرکب خیره سر را بر پشتش می انداختم، و مانند دنیا طلاقش می دادم، در آن هنگام باور می کردید که دنیای محبوب شما، در نظر من، از مردار نیز پست تر است