شاه عادل کسی است که با تمام افراد رعیت در غم و شادی، فقر و توانگری مساوی و برابر باشد. پادشاه دادگستر همیشه از پریشانی توده پریشان خاطر و آشفته است.
اما آن کس که بخود می پردازد و سود شخصی را بر مصالح اجتماع ترجیح می دهد و دوست می دارد که ملتی فدای شهوات پست و هوسهای کثیف او شوند، شاه نیست، بلکه واقعا حیوانی ناپاک و درنده است که بصورت عفریت بشر در آمده، چنگال در خون این و آن فرو می برد آن که سفره خوراک مرا دید، تعجّب کرد تعجّب از چه از این که چگونه بنیروی این دو نان خشکیده جوین سپاهی را بتنهایی درهم می شکنم و در هر پیکار و نبرد پیروز باز می گردم.
اما نمی توانست فکر کند درختان صحرائی و شاخه هایی که از دل سنگ در کوهساران سبز می شود با نهالهای ناز پرورد گلستان از نظر قوّت و استحکام چه قدر تفاوت دارد. بخدا سوگند اگر تمامی عرب بیک حمله با من بجنگند، هرگز به آنها پشت نخواهم کرد و میدان مبارزه را خالی نخواهم گذاشت.
ای دنیا، ای شهوت، ای هوسهای پست بشری، از من دور شوید که من شما را سه بار طلاق گفته ام و هرگز بسوی شما عودت نخواهم کرد. آری، تمایلات حیوانی نمی توانند وجدان پاک و روح استوار مرا مطیع و اسیر خود سازند.
این آرایشها و این زرق و برقها نمی توانند دل علی را بربایند.
پس خوبست که شما تا می توانید از من پیروی کنید