صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 48 , از مجموع 48

موضوع: پرتوئی از عظمت امام حسين علیه السلام

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    15 ـ حضرت قائم آل محمّد از فرزندان حسين (عليه السلام) است:

    حذيفه از پيغمبرصلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ روايت كرده كه فرمود:

    «لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيا اِلّا يَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ الْيَومَ حَتّي يَبْعَثَ رَجُلًا مِنْ وُلْدي اِسْمُهُ كَاِسْمي فَقالَ سَلْمانُ: مِنْ اَي وُلْدِكَ يا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: مِنْ وُلْدي هذا وَ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَي الْحُسَيْنِ» (49)

    اگر از دنيا باقي نماند مگر يك روز خدا آن روز را طولاني سازد تا مردي از فرزندانم را برانگيزد كه هم نام من است. آنگاه سلمان عرض كرد: از كدام فرزندان تو است يا رسول اللّه؟ فرمود: از اين فرزندم! و دستش را بر حسين زد.
    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #42

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    16 ـ حضرت قائم نهمين فرزند حسين (عليه السلام) است:

    از سلمان روايت است كه گفت: وارد شدم بر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ در حالى كه حسين بر زانوى مرحمت او بود، پيغمبر به او روى مى كرد و دهان او را مى بوسيد، و مى فرمود: «تو آقا، پسر آقا و پدر آقايانى، تو امام، پسر امام، پدر امامانى، تو حجّت، پسر حجّت، پدر حجّتهاى نه گانه اى كه از صُلب تو هستند نهمين ايشان قائم آنها است». (50)

    حموينى در حديثى مفصل و طولانى از پيغمبرصلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ روايت كرده كه فرمود: حسن و حسين دو امام امت من بعد از پدرشان مى باشند، و دو آقاى جوانان اهل بهشتند، و مادرشان سيّده زنان جهانيان و پدرشان سيّدالوصيين است، و از فرزندان حسين نه نفرند كه نهمين آنها قائم است از فرزندان من، طاعت ايشان طاعت من و معصيت و مخالفت ايشان معصيت و مخالفت با من است، به سوى خدا شكايت مى كنم از كسانى كه فضيلت ايشان را انكار و احترامشان را بعد از من ضايع مى نمايند، و خداوند كافى است در ولايت كارها و نصرت عترت من، و امامان امت من، و انتقام گيرنده است از كسانى كه حق آنها را انكار نمايند:

    «وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَب يَنْقَلِبُونَ». (51)
    امضاء


  4. Top | #43

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    17 ـ شاخه و ميوه درخت نبّوت:

    حموينى، سمعانى، قندوزى و خوارزمى از جابر روايت كرده اند كه گفت: پيغمبرصلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ در عرفات بود و على روبروى آن حضرت بود. پيامبر اشاره فرمود به من و على، خدمت او رفتيم پس فرمود: يا على! نزديك من بيا، على نزديك رفت، فرمود: دستت را در دست من بگذار! پس فرمود: «يا على! من و تو از يك درختيم من اصل و ريشه آن، و تو فرع آن; و حسن و حسين شاخه هاى آن، هركس به يكى از شاخه هاى آن متعلق گردد خدا او را داخل بهشت نمايد».

    «يا على! اگر امّت من روزه بگيرند به قدرى كه مثل كمانها خميده شوند و نماز بخوانند به قدرى كه مثل ميخها خشك و بى حركت گردند و تو را دشمن بدارند خداوند آنها را به رو در آتش اندازد». (52)

    گنجى شافعى از خطيب بغدادى در «تاريخ» از على عليه السّلام ـ روايت دارد كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ فرمود: درختى است كه من ريشه و اصل آن، و على فرع آن، و حسن و حسين ثمره و ميوه آن، و شيعه برگ آن هستند: پس آيا بيرون مى شود از پاكيزه و طيّب غير از طيّب و پاكيزه يعنى: فرع و ميوه و برگ درخت پاك همه پاك مى باشند. و نظير اين حديث را نيز از ابو امامه باهلى روايت كرده است. (53)

    و اخبار به اين مضمون زياده بر اينها است و شاعر عرب مضمون آنها را چنين به نظم در آورده است:

    يا حبَذا دَوْحَةٌ فِى الْخُلْدِ نابتة *** ما مِثْلُها نَبَتَتْ فِى الْخُلْدِ مِنْ شَجَر

    اَلْمُصْطَفى اَصْلُها وَ الْفَرْعُ فاطِمَة *** ثُمَّ اللِقاحُ عَلِىٌ سَيِّدُ الْبَشَر

    وَ الْهاشِمِيّانِ سِبْطاهُ لَها ثَمَر *** وَالشيعَةُ الْوَرَقُ الْمُلْتَفُ بِالثَّمَرِ

    اَنَا بِحُبِّهِمْ اَرْجُو النَّجاةَ غَدَا *** وَ الْفَوزَ فِى زُمْرَة مِنْ اَفْضَلِ الزُمَرِ

    هذا هُوَ الْخَبَرُ الْمَأثُورُ جاءَ به *** اَهْلُ الرِّوايَةِ فِى الْعالِى مِنَ الْاَثَرِ
    امضاء


  5. Top | #44

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    18 ـ وديعه پيغمبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم):

    شبراوى و سبط ابن الجوزى نقل كرده اند كه وقتى زيد بن ارقم به ابن زياد اعتراض كرد، و گفت: من در زمانى طولانى مى ديدم پيغمبر صلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ ميان اين دو لب را مى بوسيد، زيد گريست، و ابن زياد با او درشتى كرد، و او را به كشتن تهديد نمود و گفت: اگر پير خرفى نبودى گردنت را مى زدم.

    زيد از مجلس ابن زياد برخاست، و مى گفت: مردم، شما از اين پس بندگانيد (يعنى بايد غلام و بنده بنى اميه و كارگزاران آنها باشيد) پسر فاطمه عليه السّلام ـرا كشتيد و پسر مرجانه را زمامدارى، و حكومت داديد. به خدا نيكان شما رامى كشند، و بدان شما را بنده مى سازند. پس دور باد از عزت، آن كس كه راضى به ذلت و عار گردد. سپس برگشت و به ابن زياد گفت:

    حديثى براى تو بگويم كه خشم تو از آن بيشتر شود: ديدم پيغمبرصلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ حسن را بر ران راستش نشانده بود، و حسين را بر ران چپ. پس دست خود را بر سر آنها گذارد، و گفت:

    «اَللّهُمَّ اِنّى اَسْتَوْدِ عُهُما اِيّاكَ وَ صالِحَ الْمؤمِنينَ»

    خدايا من اين دو و صالح المؤمنين (على) را نزد تو وديعه و سپرده گذاردم.

    پس وديعه رسول خدا در نزد تو چگونه است اى پسر زياد؟ ابن زياد در خشم شد، و تصميم به قتل زيد گرفت.

    و نيز سيوطى و مناوى از طبرانى اين دعاء را از پيغمبرصلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ روايت كرده اند. (54)
    امضاء


  6. Top | #45

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    19 ـ دعاى پيغمبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)

    طبرانى از واثله روايت دارد كه پيغمبرصلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ اينگونه در حق على و فاطمه و حسن و حسين ـ عليهم السّلام ـ دعا كرد:

    «اَللّهُمَّ اِنَّكَ جَعَلْتَ صَلَواتِكَ، وَ رَحْمَتَكَ، وَ مَغْفِرَتَكَ وَرِضوانَك عَلي اِبْراهيمَ وَ آلِ اِبْراهيمَ اَللّهُمَّ اِنَّهُمْ مِنّي وَ اَنَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَ رَحْمَتَكَ وَ مَغْفِرَتَكَ، وَ رِضْوانَكَ عَلَي وَ عَلَيْهِمْ (يَعني: عَلِيّاً، وَ فاطِمَةَ، وَ حَسَناً وَ حُسَيْناً» (55)

    خدايا تو قرار دادي صلوات و رحمت و مغفرت، و خوشنوديت را بر ابراهيم و آل ابراهيم. خدايا ايشان (يعني علي، فاطمه، حسن و حسين ـ عليهم السّلام ـ) از منند، و من از ايشان هستم. پس قرار بده صلوات و رحمت و آمرزش و خوشنوديت را بر من و بر آنها.
    امضاء


  7. Top | #46

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    20 ـ اشتقاق نام حسين (عليه السلام) از نام خداى تعالى

    ابو هريره از پيغمبرصلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ در ضمن حديثى روايت كرده كه چون خدا آدم را آفريد، در سمت راست عرش پنج شبح در نور ديد كه در سجده و ركوع هستند. آدم پرسيد: اين پنج شبح كه در هيبت و صورت من هستند كيستند؟ خطاب شد: اينان پنج تن از فرزندان تو هستند كه پنج اسم براى آنها از نامهاى خود مشتق كرده ام، و اگر براى ايشان نبود، بهشت و جهنم، عرش و كرسى، آسمان و زمين، فرشتگان و آدميان و جنيّان را نمى آفريدم، پس من محمودم، و اين محمّد است، و من عالى هستم، و اين على است، و من فاطرم، و اين فاطمه است، و من احسانم، و اين حسن است، و من محسنم و اين حسين است. به عزَّتم، سوگند ياد نموده ام كه هر كس ذره اى از كينه ايشان را در دل داشته باشد او را داخل آتش مى كنم، ايشان برگزيدگان من هستند، و به ايشان نجات مى دهم، و به ايشان هلاك مى نمايم. هر وقت حاجتى دارى به اين پنج تن متوسل شو، پس پيغمبرصلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ فرمود: مائيم كشتى نجات! هر كس به آن متعلق شود نجات يابد و هركس از آن برگردد هلاك شود. (56)

    سلمان فارسى در ضمن حديثى روايت مى كند، كه پيامبرصلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ فرمود: خداوند از براى ما نامهائى از نامهاى خودش مشتق ساخت پس خداوند عزَّ و جلَّ محمود است، و من محمّدم، و خداوند اعلى است، وبرادرم على است، و خداوند فاطر است، و دخترم فاطمه است، و خداوند محسن است و دو پسرم حسن و حسين ميباشند. (57)
    .
    امضاء


  8. Top | #47

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    21 ـ ارث حسنين از پيغمبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم):

    حسن و حسين عليهما السّلام ـ وارث كمالات علمى، روحى، اخلاقى، و جسمى پيغمبرصلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ بودند. مردم در سيما و رفتار و روش آنها پيغمبر را مى ديدند، و عظمت و روحانيت او را تماشا مى كردند. چنانچه مكرّر گفته شد وجود پيغمبرصلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ نسبت به حسنين عليهما السّلام ـ كانون مهر، اشفاق، نوازش، لطف، و رحمت پدرانه بود. آنها را دوست مى داشت و مى بوئيد و مى بوسيد، و زبانشان را مى مكيد بر دوش مبارك خويش سوارشان مى كرد. شخصاً از آنها پرستارى مى فرمود. آنها را پسر خود مى خواند. از گريه آنها ناراحت مى شد. آنها را روى سينه خود مى خوابانيد. از شنيدن اسمشان لذت مى برد. در كوچه، در خانه، در مسجد، در حضور صحابه و مردم، در هنگام سخنرانى، خطبه و در حال نماز، حسنين عليهما السّلام ـ مشمول مراحم مخصوص پيغمبر بودند.

    اخبارى كه در كتب معتبر اهل سنت است، همه حكايتى از اين عواطف پاك است. اين مهربانيها در عين حال كه نمونه اى از تواضع و فروتنى فوق العاده و سادگى زندگى پيغمبر بسيار با عظمت اسلام بود، تمركز عواطف شديد پدرانه او را در حسنين، و فاطمه زهرا عليهم السّلام ـ نشان مى داد. چون از پيغمبر خدا صادر ميشد كه در همه كمالات در حد اعتدال، و استقامت بود، و محبت و رضا او را هيچگاه بر آن نمى داشت كه از سخن راست، و حقيقت كلمه اى بيشتر بگويد، دليل كمال لياقت، و صلاحيّت، و شايستگى حسنين بود زيرا تعبيراتى پيغمبر در حق آنها مى فرمود و اوصافى را براى آنها مى گفت كه تنها عواطف و احساسات پدرانه نمى تواند آن تعبيرات را تجويز نمايد، و معلوم بود كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ در سيماى آنها يك سّر الهى مشاهده مى كرد.

    بر حسب احاديث شريفه ثقلين، و احاديث امامان، و احاديث سفينه، و احاديث بسيار ديگر كه ما در تأليفى كه در اثبات حجيت فقه شيعه، و وجوب رجوع به احاديث اماميّه در احكام نوشته ايم آنها را ذكر كرده و صحت اسناد و دلالت آنها را واضح و آشكار ساخته ايم; حسن و حسين عليهما السّلام ـ وارث علوم پيغمبر و هريك، در عصر خود رهبر حقيقى امّت اسلام و حافظ آفتاب جهانتاب شرع بودند.

    امام و وصىّ و جانشين پيغمبر يكى از صفات برجسته اش همين است كه ميزان تعادل و اعتدال امور باشد، و در حقيقت مركزى است كه واماندگان راه حقيقت و كُند روها به آن مركز سوق داده مى شوند تا عقب نمانند و فاصله آنها با امام كه پيشرو قافله خداپرستان است زياد نشود، و تندروهاى افراطى به آن مركز برگردانده مى شوند تا شتاب خارج از حد، سبب گمراهى آنها نشود. و اين است حقيقت معناى كلام پيغمبرصلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ در ذيل بعضى احاديث صحيحه ثقلين:

    «فَلا تُقَدِّمُو هُما فَتُهْلِكُوا وَ لا تَقْصُروُا عَنْهُما فَتُهْلِكُوا وَ لا تُعَلِّمُوهُمْ فَاِنَّهُمْ اَعْلَمُ مِنْكُمْ» (58)

    بر قرآن و عترت مقدّم نشويد، كه هلاك مي‎گرديد، و از آنها عقب نيفتيد، كه هلاك مي‎شويد، و به عترت چيزي نياموزيد زيرا آنها از شما داناترند.

    پس حسين عليه السّلام ـ بى شبهه وارث علم و كمال پيغمبرصلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ است و همه مردم به علم و دانش او محتاج بودند.

    بر حسب روايات متعدد كه در كتابهاى معتبر نقل شده فاطمه زهرسلام الله عليها ـ در مرض موت پدرش، حسن و حسين را نزد آن حضرت آورد، و عرض كرد: يا رسول اللّه اين دو پسران تو هستند آنها را ببخش و عطائى مخصوص فرما، يا به آنها چيزى به ارث عطا كن!

    پيغمبر فرمود: به حسن عظمت و بردبارى مى بخشم، و به حسين جود و مهربانى.

    و در روايت ديگر است كه فرمود: به اين بزرگ (يعنى حسن) مهابت و حلم بخشيدم و به آن كوچك (يعنى حسين) محبت و رضا. و در حديث ديگر است كه فرمود: امّا حسن، پس هيبت و آقائى من براى اوست، و امّا حسين، پس از براى اوست جود و جرأت من. (59)

    اين احاديث، گوشه اى از كمالات و اخلاقى را كه حسن و حسين از جّد خود ارث برده اند نشان مى دهند.

    و سّر اين تعبيرات اشاره به روش هاى خاص حسن و حسين و چگونگى رهبرى و برنامه هاى آنها و تصديق روش هر دو است تا مردم بدانند كه سرچشمه و منبع اين دو روش مأموريتهاى دينى، و تكاليف خاصى است، كه پيغمبر با وحى الهى آنها را به آن مكلف ساخته بود و هر دو روش از روش پيغمبر و سيره او جدا نيست، و گرنه حسن و حسين هر دو جامع تمام كمالات اخلاقى و وارث جد و پدر، و حافظ دين و قرآن مقدس بوده اند.

    پى‏نوشتها:‌

    1 ـ سنن ابن ماجه،ج 1 ب فضل اصحاب رسول اللّهصلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ ، ص 56، الجامع الصغير، ج 1، ص 7و152. صواعق، ص 185و189. استيعاب، ج 1، ص 376 الاصابه ص 330. ترمذى، ج 13، ص 191 و192 و198. مصابيح السنة، ج 2، ص 280. الحاوى، ج 2، ص 457. فرائد السمطين، ص 35. در رالسمطين، ص 205. ذخائر العقبى، ص 93 و129. خصايص نسائى ص 48 و49 و53. حلية الاولياء، ج 5، ص 71. مقتل خوارزمى، ف 6، ص 92. الخصائص الكبرى، ج 2، ص 265. مطالب السؤل ص 65. تاريخ ابى الفداء، ج 2، ص 97.
    2 ـ سنن ابن ماجه ج 1، باب فضل اصحاب رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله ـ ، ص 65 و سنن ترمذى، ج 13، ص 248.
    3 ـ سنن ابن ماجه، ج 1 ص 65 مصابيح السنة، ج2، ص 281. ترمذى ج 13 ص 195 و196. اسدالغابه، ج 5، ص 130 و574 وج 2 ص 19. كنز العمال، ج 6 ص 233 وج 3 ص 395، و مطالب السؤل، ص 71.
    4 ـ الجامع الصغير ج1، ص 148، كنز العمال، ج 6 ، ص 223، ح 3953. امالى الشريف المرتضى ج 1، ص 219.
    5 ـ حفيدة الرسول، ص 40.
    6 ـ الاستيعاب، ج 1، ص 376. نور الأبصار ص 104. السيرة النبوية، ج 3، ص 368.
    7 ـ مصابيح السنة، ج 2 ص 280، ترمذى ج 13، ص 192 و193 و198، اسدالغابه، ج 2، ص 11و خصائص نسائى ص 52 و53.
    8 ـ (2) و (3) مصابيح السنة، ج 2 ص 281، ترمذى ج 13 ص 194. الجامع الصغير، ج 1، ص 11، كنوز الحقايق، ج 1، ص 11.
    9 ـ ذخاير العقبى، ص 143. نور الابصار، ص 114.
    10 ـ كنوز الحقايق، ج 1، ص 44.
    11 ـ كنوز الحقايق، ج 1، ص 44.
    12 ـ اسعاف الراغبين، ص 182 .
    13 ـ ذخائر العقبى، ص 143. نور الابصار، ص 114.
    14 ـ صحيح بخارى، ج 2، ص /188. ترمذى ج 13، ص 193. اسدالغابه، ج 2، ص 19. الاصابه، ج 1، ص 332.مصابيح السنة، ج 2، ص 279 و 280. كنوز الحقايق، ج 1، ص 63 و67 و ج 2، ص 151. خصائص نسائى، ص 54. كنز العمال، ج 6، ص 220 ح 3874 و ص 221 ح 3912. نظم در رالسمطين ص 212. مطالب السؤل ص 56 و صواعق، ص 191.
    15 ـ ذخائر العقبى، ص 124.
    16 ـ كنوز الحقائق، ج 1، ص 145.
    17 ـ التاج العروس، ج 2، ص 149 و نهايه ابن اثير.
    18 ـ صحيح بخارى، ج 2، ص 188. اسدالغابه، ج 2، ص 20.
    19 ـ البدء و التاريخ ج 6 ص 11.
    20 ـ غير از سوره توبه.
    21 ـ بنات النبى، ص 244 تا 253، ترجمه به اختصار و نقل به معنى.
    22 ـ استيعاب، ج1، ص 182 و 383. سيوطى در الجامع الصغير، ج 3 ص 148 از خطيب نقل كرده كه او از وكيع در غرر وابن سنى درعمل يوم و ليله روايت نموده است، و همچنين از ابن عساكر از ابوهريره به اين لفظ حديث كرده «حُزُقُّةٌ حُزُقُّةٌ تَرَقَّ عَيْنَ بَقَّة» و ابن منظور نيز در لسان العرب به همين لفظ روايت كرده و از عبارت او استفاده مى شود كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ نسبت به حسن و حسين همواره اين گونه ملاطفت اظهار مى نموده اند.
    و «حُزُقَّه» (به فتح حاء و ضم زا، يا به ضم هر دو) چنانچه در قاموس گفته به كسى گويند كه به واسطه ضعف يا خردى و كوچكى، قدمهايش كوتاه و به هم نزديك باشد. و «تَرَقَّ» به معناى «اصعدْ» است يعنى بالا برو! و «عَيْنَ بَقَّه» چنانچه علائلى گويند كنايه از كوچكى جسم و خردى جثه است اين جمله را عرب هنگام اظهار ملاطفت و مزاح با طفل و به نشاط آوردن او مى گويد.
    23 ـ سمو المعنى فى سموالذّات، ص 76 و 77.
    24 ـ اسد الغابه ج 2، ص 21. تاريخ طبرى ج 4، ص 349. كامل، ج 3 ص 298. تاريخ ابى الفداء، ج 2، ص 106. و تذكرة الخواص ص 267 .
    25 ـ البدء و التاريخ ج 6، ص 12.
    26 ـ كامل ج 3، ص 299. اسد الغابه، ج 5 ص 20. ترمذى ج 13، ص 197. طبرى، ج 4، ص 356.
    27 ـ الاصابه، ج 1، ص 330ـ ح 1719. الجامع الصغير، ج 2، ص 118. ذخائر العقبى، ص 123 و 132.
    28 ـ ذخائر العقبى، ص 130.
    29 ـ نور الابصار، ص 109.
    30 ـ ترمذى، ج 13، ص 198 و 199. نظم در رالسمطين، ص 212و صواعق ص 135.
    31 ـ نظم درر السمطين، ص 211 و 212.
    32 ـ الاصابه ج 1 ص 330ـ 1719ـ ذخائر العقبى، ص 123.
    33 ـ ذخائر العقبى، ص 123.
    34 ـ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 56، الاصابه ج 1 ص 330 ـ ح 1719. كنوز الحقائق، ج 2، ص 94. الجامع الصغير، ج 2، ص 160. صواعق ص 90. تاريخ الخلفاء، ص 194. مسند احمد، ج 2، ص 288. ذخائر العقبى، ص 123 و 124. نظم دررالمسطين ص 210. مطالب السؤل، ص 71.
    35 ـ سنن ترمذى، ج 13، ص 176. صواعق ص 187. السيرة النبويه، ج 3، ص 368. كنز العمال، ج 6، ص 216، ح 3782.
    36 ـ كنز العمال، ج 6، ص 222، ح 3916.
    37 ـ نور الابصار ص 114. ذخائر العقبى ص 130. اسعاف الراغبين ص 182.
    38 ـ اين هم نمونه اى از اعتراف اهل باطل به حقيقت اهل حق است.
    39 ـ ذخائر العقبى، ص 131. نظم درر السمطين ص 207و 213.
    40 ـ كنز العمال، ج 6، ص 217، ح 3816. اسد الغابه، ج 5، ص 523.
    41 ـ كنز العمال، ج 6، ص 216، ح 3793.
    42 ـ كنز العمال، ج 6، ص 217، ح 3798 و فرائد السمطين ج 1، ص 36.
    43 ـ فرائد السمطين، ج 1، ص 36.
    44 ـ اسد الغابه، ج 1، ص 349. الاصابه، ج 1، ص 68 ـ 266.
    45 ـ كنز العمال، ج 6، ص 223، ح 3939.
    46 ـ مقتل الحسين، ف 10، ص 191 و 192.
    47 ـ صواعق، ص 151. ذخائر العقبى، ص 123. كنز العمال، ج 6، ص 216 ح 3787.
    48 ـ صواعق، ص 159. ذخائر العقبى، ص 123. كنز العمال، ج 6، ص 218 ح 3826.
    49 ـ ذخائر العقبى، ص 136 ـ 137. بيش از 180 حديث بر اين مضمون دلالت دارد; كتاب منتخب الأثر تأليف نگارنده باب 8 ف 2.
    50 ـ مقتل خوارزمى، ص 146، ف 7. ينابيع المودة، ص 445، مودة القربى، در المودة العاشرة.
    51 ـ فرائد السمطين، ج 1، ص 42 و 43. احاديث در اين موضوع متواتر است رجوع شود به منتخب الأثر، تأليف نگارنده باب10 ف 2.
    52 ـ فرائد السمطين، ص 39. مقتل خوارزمى ص 108 ف 6. ينابيع المودة ص 91.
    53 ـ كفاية الطالب، ص 98 و 178.
    54 ـ الاتحاف، ص 17. تذكرة الخواص، ص 267. كنوز الحقايق، ج 1، ص 43. كنز العمال، ج 6، ص 221 ح 3906.
    55 ـ كنز العمال، ج 6، ص 217، ح 3807.
    56 ـ فرائد السمطين، ص 25و 26 ترجمه به اختصار.
    57 ـ فرائد السمطين، ص 30; اين گونه احاديث ممكن است اشاره به مقام كمال پنج تن و خمسه طيبه باشد و اين كه آنها مؤدب به آداب الهى، و مرّبى به تربيت ربوبى هستند و به اخلاق الهى تخلّق دارند و چنانكه نام، انسان را به مسمّى مى رساند، آنها نيز كه اسمهاى حق و مشتق از نامهاى او هستند ما را به خدا هدايت مى كنند و همچنين دلالت بر ارتباط آنها با عوالم غيب دارد، و در روايات است كه «نَحْنُ وَ اللّهِ الاَْسْماءُ الْحُسْنى»، و اگر چه همه موجودات به اين معنا اسمهاى حق هستند اما اين پنج نور مقدس، مقام شامخ ديگر دارند و دلالت آنها بر مسمى اظهر وابين است و اما اين كه چرا اين پنج نور هر كدام مخصوص به اسمى شده اند شرحش از حوصله اين كتاب خارج است.
    58 ـ صواعق، ص 148.
    59 ـ نظم درر السمطين، ص 212. الاصابه، ج 4، ص 316 ـ 481. ذخائر العقبى، ص 129. صواعق، ص 189. كفاية الطالب ص 277
    امضاء


  9. Top | #48

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    پى‏نوشتها:‌

    1 ـ سنن ابن ماجه،ج 1 ب فضل اصحاب رسول اللّهصلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ ، ص 56، الجامع الصغير، ج 1، ص 7و152. صواعق، ص 185و189. استيعاب، ج 1، ص 376 الاصابه ص 330. ترمذى، ج 13، ص 191 و192 و198. مصابيح السنة، ج 2، ص 280. الحاوى، ج 2، ص 457. فرائد السمطين، ص 35. در رالسمطين، ص 205. ذخائر العقبى، ص 93 و129. خصايص نسائى ص 48 و49 و53. حلية الاولياء، ج 5، ص 71. مقتل خوارزمى، ف 6، ص 92. الخصائص الكبرى، ج 2، ص 265. مطالب السؤل ص 65. تاريخ ابى الفداء، ج 2، ص 97.
    2 ـ سنن ابن ماجه ج 1، باب فضل اصحاب رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله ـ ، ص 65 و سنن ترمذى، ج 13، ص 248.
    3 ـ سنن ابن ماجه، ج 1 ص 65 مصابيح السنة، ج2، ص 281. ترمذى ج 13 ص 195 و196. اسدالغابه، ج 5، ص 130 و574 وج 2 ص 19. كنز العمال، ج 6 ص 233 وج 3 ص 395، و مطالب السؤل، ص 71.
    4 ـ الجامع الصغير ج1، ص 148، كنز العمال، ج 6 ، ص 223، ح 3953. امالى الشريف المرتضى ج 1، ص 219.
    5 ـ حفيدة الرسول، ص 40.
    6 ـ الاستيعاب، ج 1، ص 376. نور الأبصار ص 104. السيرة النبوية، ج 3، ص 368.
    7 ـ مصابيح السنة، ج 2 ص 280، ترمذى ج 13، ص 192 و193 و198، اسدالغابه، ج 2، ص 11و خصائص نسائى ص 52 و53.
    8 ـ (2) و (3) مصابيح السنة، ج 2 ص 281، ترمذى ج 13 ص 194. الجامع الصغير، ج 1، ص 11، كنوز الحقايق، ج 1، ص 11.
    9 ـ ذخاير العقبى، ص 143. نور الابصار، ص 114.
    10 ـ كنوز الحقايق، ج 1، ص 44.
    11 ـ كنوز الحقايق، ج 1، ص 44.
    12 ـ اسعاف الراغبين، ص 182 .
    13 ـ ذخائر العقبى، ص 143. نور الابصار، ص 114.
    14 ـ صحيح بخارى، ج 2، ص /188. ترمذى ج 13، ص 193. اسدالغابه، ج 2، ص 19. الاصابه، ج 1، ص 332.مصابيح السنة، ج 2، ص 279 و 280. كنوز الحقايق، ج 1، ص 63 و67 و ج 2، ص 151. خصائص نسائى، ص 54. كنز العمال، ج 6، ص 220 ح 3874 و ص 221 ح 3912. نظم در رالسمطين ص 212. مطالب السؤل ص 56 و صواعق، ص 191.
    15 ـ ذخائر العقبى، ص 124.
    16 ـ كنوز الحقائق، ج 1، ص 145.
    17 ـ التاج العروس، ج 2، ص 149 و نهايه ابن اثير.
    18 ـ صحيح بخارى، ج 2، ص 188. اسدالغابه، ج 2، ص 20.
    19 ـ البدء و التاريخ ج 6 ص 11.
    20 ـ غير از سوره توبه.
    21 ـ بنات النبى، ص 244 تا 253، ترجمه به اختصار و نقل به معنى.
    22 ـ استيعاب، ج1، ص 182 و 383. سيوطى در الجامع الصغير، ج 3 ص 148 از خطيب نقل كرده كه او از وكيع در غرر وابن سنى درعمل يوم و ليله روايت نموده است، و همچنين از ابن عساكر از ابوهريره به اين لفظ حديث كرده «حُزُقُّةٌ حُزُقُّةٌ تَرَقَّ عَيْنَ بَقَّة» و ابن منظور نيز در لسان العرب به همين لفظ روايت كرده و از عبارت او استفاده مى شود كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ نسبت به حسن و حسين همواره اين گونه ملاطفت اظهار مى نموده اند.
    و «حُزُقَّه» (به فتح حاء و ضم زا، يا به ضم هر دو) چنانچه در قاموس گفته به كسى گويند كه به واسطه ضعف يا خردى و كوچكى، قدمهايش كوتاه و به هم نزديك باشد. و «تَرَقَّ» به معناى «اصعدْ» است يعنى بالا برو! و «عَيْنَ بَقَّه» چنانچه علائلى گويند كنايه از كوچكى جسم و خردى جثه است اين جمله را عرب هنگام اظهار ملاطفت و مزاح با طفل و به نشاط آوردن او مى گويد.
    23 ـ سمو المعنى فى سموالذّات، ص 76 و 77.
    24 ـ اسد الغابه ج 2، ص 21. تاريخ طبرى ج 4، ص 349. كامل، ج 3 ص 298. تاريخ ابى الفداء، ج 2، ص 106. و تذكرة الخواص ص 267 .
    25 ـ البدء و التاريخ ج 6، ص 12.
    26 ـ كامل ج 3، ص 299. اسد الغابه، ج 5 ص 20. ترمذى ج 13، ص 197. طبرى، ج 4، ص 356.
    27 ـ الاصابه، ج 1، ص 330ـ ح 1719. الجامع الصغير، ج 2، ص 118. ذخائر العقبى، ص 123 و 132.
    28 ـ ذخائر العقبى، ص 130.
    29 ـ نور الابصار، ص 109.
    30 ـ ترمذى، ج 13، ص 198 و 199. نظم در رالسمطين، ص 212و صواعق ص 135.
    31 ـ نظم درر السمطين، ص 211 و 212.
    32 ـ الاصابه ج 1 ص 330ـ 1719ـ ذخائر العقبى، ص 123.
    33 ـ ذخائر العقبى، ص 123.
    34 ـ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 56، الاصابه ج 1 ص 330 ـ ح 1719. كنوز الحقائق، ج 2، ص 94. الجامع الصغير، ج 2، ص 160. صواعق ص 90. تاريخ الخلفاء، ص 194. مسند احمد، ج 2، ص 288. ذخائر العقبى، ص 123 و 124. نظم دررالمسطين ص 210. مطالب السؤل، ص 71.
    35 ـ سنن ترمذى، ج 13، ص 176. صواعق ص 187. السيرة النبويه، ج 3، ص 368. كنز العمال، ج 6، ص 216، ح 3782.
    36 ـ كنز العمال، ج 6، ص 222، ح 3916.
    37 ـ نور الابصار ص 114. ذخائر العقبى ص 130. اسعاف الراغبين ص 182.
    38 ـ اين هم نمونه اى از اعتراف اهل باطل به حقيقت اهل حق است.
    39 ـ ذخائر العقبى، ص 131. نظم درر السمطين ص 207و 213.
    40 ـ كنز العمال، ج 6، ص 217، ح 3816. اسد الغابه، ج 5، ص 523.
    41 ـ كنز العمال، ج 6، ص 216، ح 3793.
    42 ـ كنز العمال، ج 6، ص 217، ح 3798 و فرائد السمطين ج 1، ص 36.
    43 ـ فرائد السمطين، ج 1، ص 36.
    44 ـ اسد الغابه، ج 1، ص 349. الاصابه، ج 1، ص 68 ـ 266.
    45 ـ كنز العمال، ج 6، ص 223، ح 3939.
    46 ـ مقتل الحسين، ف 10، ص 191 و 192.
    47 ـ صواعق، ص 151. ذخائر العقبى، ص 123. كنز العمال، ج 6، ص 216 ح 3787.
    48 ـ صواعق، ص 159. ذخائر العقبى، ص 123. كنز العمال، ج 6، ص 218 ح 3826.
    49 ـ ذخائر العقبى، ص 136 ـ 137. بيش از 180 حديث بر اين مضمون دلالت دارد; كتاب منتخب الأثر تأليف نگارنده باب 8 ف 2.
    50 ـ مقتل خوارزمى، ص 146، ف 7. ينابيع المودة، ص 445، مودة القربى، در المودة العاشرة.
    51 ـ فرائد السمطين، ج 1، ص 42 و 43. احاديث در اين موضوع متواتر است رجوع شود به منتخب الأثر، تأليف نگارنده باب10 ف 2.
    52 ـ فرائد السمطين، ص 39. مقتل خوارزمى ص 108 ف 6. ينابيع المودة ص 91.
    53 ـ كفاية الطالب، ص 98 و 178.
    54 ـ الاتحاف، ص 17. تذكرة الخواص، ص 267. كنوز الحقايق، ج 1، ص 43. كنز العمال، ج 6، ص 221 ح 3906.
    55 ـ كنز العمال، ج 6، ص 217، ح 3807.
    56 ـ فرائد السمطين، ص 25و 26 ترجمه به اختصار.
    57 ـ فرائد السمطين، ص 30; اين گونه احاديث ممكن است اشاره به مقام كمال پنج تن و خمسه طيبه باشد و اين كه آنها مؤدب به آداب الهى، و مرّبى به تربيت ربوبى هستند و به اخلاق الهى تخلّق دارند و چنانكه نام، انسان را به مسمّى مى رساند، آنها نيز كه اسمهاى حق و مشتق از نامهاى او هستند ما را به خدا هدايت مى كنند و همچنين دلالت بر ارتباط آنها با عوالم غيب دارد، و در روايات است كه «نَحْنُ وَ اللّهِ الاَْسْماءُ الْحُسْنى»، و اگر چه همه موجودات به اين معنا اسمهاى حق هستند اما اين پنج نور مقدس، مقام شامخ ديگر دارند و دلالت آنها بر مسمى اظهر وابين است و اما اين كه چرا اين پنج نور هر كدام مخصوص به اسمى شده اند شرحش از حوصله اين كتاب خارج است.
    58 ـ صواعق، ص 148.
    59 ـ نظم درر السمطين، ص 212. الاصابه، ج 4، ص 316 ـ 481. ذخائر العقبى، ص 129. صواعق، ص 189. كفاية الطالب ص 277
    امضاء


صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi