غیرِ مهدی علیه السلام کسی نمی بینیم
دوش آمد بخوابِ دوشینم ساقی باده های نو شینم
باده در دست و مست و مستانه رهزن عقل و هم دل و دینم
گفتمش ساقیا شرابم ده باده پیما فقیر و مسکینم
من گدائی به در گهت از خویش جمله محتاج تر نمی بینم
گفت برگیر که آتش است این می ای که باشی تو یارِ دیرینم
مست گشتی اگر از آتش عشق کام جو از لبان شیرینیم
تا ابد اوست محرم جانم غیرِ ساقی و باده نگزینم
مشرب عاشقی حرامم باد گر بجز دوست دیگری بینم
سر به راه خلیلم و خاتم غیر مهدی علیه السلام کسی نمی بینم