صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 38

موضوع: میثم تمار

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    4. درباره حضرت حسین (علیه السلام)
    بانویی به نام «جِبله مکی» می گوید:
    از میثم تمار شنیدم که می گفت: «به خدا سوگند! این مردم، فرزند پیامبر خویش را در دهم محرم می کشند و دشمنان خدا، آن روز را روز برکت می شمارند. این موضوع حتمی است و من آن را از مولایم، علی (علیه السلام) ، شنیدم و آن حضرت به من خبر داد که همه چیز بر سوگ حسین (علیه السلام) گریه خواهد کرد» .
    سپس گفت: «لعنت خدا بر قاتلان حسین (علیه السلام) وارد می شود؛ همان طور که لعنت خدا بر مشرکان وارد شد» . جبله می گوید: «ای میثم! چگونه روزی را که حضرت حسین (علیه السلام) در آن کشته می شود، روز مبارک می دانند؟»
    وی گفت: «آنان می پندارند عاشورا روزی است که خداوند در آن، توبه آدم (علیه السلام) و داوود را پذیرفت؛ در صورتی که این کار در ذی حجه صورت گرفت. می پندارند عاشورا روزی است که یونس از شکم ماهی نجات یافت؛ در صورتی که این واقعه در ذی حجه اتفاق افتاد. می پندارند در چنین روزی کشتی نوح پس از طوفان بر کوه جودی فرود آمد؛ درحالی که این موضوع در هیجده ذی حجه بود. گمان می کنند چنین روزی، روز نجات بنی اسرائیل بوده؛ در صورتی که آن در ربیع الاول بوده است» . سپس میثم گفت: «یا جِبلهُ إعلَمِی أنَّ الحُسین بن علی (علیه السلام) سیّدُالشُّهداء یَومَ القِیامَهِ ولأِصحابه علی سائر الشُّهداءِ دَرَجَهٌ. . . » ؛ «ای جبله! این را بدان که حسین بن علی (علیه السلام) سید شهیدان در قیامت است و یاران او نیز بر سایر شهیدان، مقام
    ص: 28
    برتری دارند» .
    آری، ای جبله! هر وقت به خورشید نگاه کردی که رنگ خون به خود داشت، بدان که حسین (علیه السلام) کشته شده است.
    جبله می گوید: «روزی، وقتی از اتاق بیرون آمدم، به دیوار نگاه کردم. مثل این بود که پرده زرد رنگی بر آن کشیده شده بود. ناله سر دادم و گریه کردم و گفتم: به خدا سوگند! سید و سالار ما، حضرت حسین بن علی (علیه السلام) ، کشته شده است» .(1)
    این بود چند نمونه از نکاتی که امام علی (علیه السلام) ، آنها را به میثم تمار آموخته بود، و میثم نیز گاهی، برخی را طبق مصالحی نقل می کرد.
    ص: 29
    ________________________________________
    1- ١) . علل الشرایع، ص٢٢٨؛ امالی شیخ صدوق، مجلس ٢٧، رقم ١؛ بحارالانوار، ج45، ص٢٠٣.
    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    فصل سوم: همراه با امام علی (علیه السلام)
    اشاره
    ص: 31
    ص: 32
    میثم تمار، در برهه ای از زمان، در بازار کوفه مغازه ای داشت و خرمافروشی می کرد. افزون بر این، وی به تفسیر قرآن و تبیین معارف اهل بیت (علیهم السلام) هم می پرداخت. میثم نه تنها در انجام دادن واجب دین کوشا بود، بلکه از مستحبات هم غفلت نمی کرد.
    روزی میثم در مسجد کوفه، نزد ستون هفتم، که روبه روی «باب فیل» قرار دارد، مشغول خواندن نماز بود که حضرت خضر (علیه السلام) به دیدن وی آمد و فرمود:
    یا صاحِبَ السّاریه إقْرئ صاحِبَ الدّار السّلام وَأعْلِمْهُ أنِّی بَدأتُ بِهِ فَوَجدْتُهُ نائِماً.(1)
    ای صاحب سرّ علی (علیه السلام) ! سلام مرا به صاحب خانه (علی (علیه السلام)) برسان و به آن حضرت بگو که من به دیدن او آمدم. ولی وی را در خواب و استراحت دیدم.
    در روایتی از امام رضا (علیه السلام) ، می خوانیم:
    ص: 33
    ________________________________________
    1- ١) . بحارالانوار، ج٣٩، ص١٣١؛ سفینه البحار، ج٢، ص4٨ و ج4، ص٣4٠.
    إنَّ الخِضْ-رَ شَرِبَ مِن ماءِ الحَیاهِ فَهُو حَیٌّ لا یَمُوتُ حتّی یُنفَخَ فِی الصُّورِ. . . .(1)
    خضر، آب حیات نوشیده و تا نفخه صور زنده است و او نزد ما می آید و بر ما سلام می کند. ما سخن او را می شنویم، ولی شخص او را نمی بینیم. او هرجا یاد شود، حاضر می شود. پس هرکس از شما او را یاد کرد، بر او سلام کند. او در موسم حج شرکت می کند و مناسک حج را انجام می دهد. در عرفه می ایستد و برای دعای مؤمنان پیشوایی می کند. او موجب انس با قائم ما [ می شود و اضطراب او را در روزگار غیبت برطرف می کند.(2)
    بنابراین، بر اثر عبادت و رشد و تکامل معنوی، میثم تمار، صاحب سرّ علی (علیه السلام) ، این لیاقت را پیدا کرده بود که خضر (علیه السلام) را ملاقات کند و سخن او را بشنود.
    امضاء


  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    میثم راوی شب تنهایی علی (علیه السلام)
    علی، فرزند میثم تمار، از پدر خود روایت کرده است که یکی از شب ها، امام علی (علیه السلام) ، تنها از کوفه بیرون رفت تا به مسجد «جُعفی»(3) رسید. در آنجا رو به قبله ایستاد و چهار رکعت نماز خواند و پس از سلام و تسبیح، دست ها را به سوی آسمان بلند کرد و با کمال خضوع و
    ص: 34
    ________________________________________
    1- ١) . اکمال الدین، شیخ صدوق، ص٣٩٠؛ بحارالانوار، ج5٢، ص١5٢؛ سفینه البحار، ج٢، ص6.
    2- 2) . اکمال الدین، شیخ صدوق، ص٣٩٠؛ بحارالانوار، ج5٢، ص١5٢؛ سفینه البحار، ج٢، ص6.
    3- ٣) . از مسجدهای مبارک و تاریخی کوفه است. منسوب به: جعفی بن سعد العشیره، یکی از قبایل یمن، مجمع البحرین، ص٣٧١؛ سفینه البحار، ج4، ص٣4٠.
    دلدادگی چنین گفت:
    إلهی کَیَفْ أدعُوکَ وَقَدْ عَصَیْتُکَ وَکَیفَ لا أدْعوکَ وَقَد عَرفْتُکَ وَحُبُّکَ فِی قَلبیْ مَکینٌ. . . .
    خدایا! چگونه تو را بخوانم، درحالی که نافرمانی کرده ام(1)؟ ! و چگونه تو را نخوانم، درحالی که تو را شناخته ام و محبت تو در دل من استقرار یافته است؟(2) خدایا! دست پرگناه خود را با چشمی پرامید به سوی تو دراز کرده ام؛ زیرا تو صاحب کرامت و بخشایشی.
    پس از پایان دعا، امام (علیه السلام) به سجده رفت. سر بر خاک گذاشت و صدبار، العفو، العفو. . . گفت. آن گاه برخاست و از آنجا فاصله گرفت. من هم به دنبال آن حضرت حرکت کردم، تا اینکه به نقطه ای از بیابان رسیدیم. آن گاه حضرت خطی کشید و به من فرمود: «از این خط جلوتر نیا» . سپس خود حرکت کرد و در دل تاریک شب، از من دور شد.
    شب ترسناکی بود و امام علی (علیه السلام) تنها در بیابان اطراف کوفه. من اندکی توقف و صبر کردم. ولی ناراحت و نگران شدم و با خود گفتم: «مولای خود را با این همه دشمن، در این شب تاریک این بیابان تنها گذاشتی؟ ! اگر اتفاقی برای او پیش آید، برابر خدا و رسول او (صلی الله علیه و آله) چه عذری خواهی داشت؟ ! به خدا سوگند! باید دنبال او بروم و از وضع او اطلاع پیدا کنم؛ اگرچه این کار خلاف دستور اوست» .
    ص: 35
    ________________________________________
    1- ١) . این گونه تعبیرها - که در دعای امامان: بدون آنکه گناهی انجام داده باشند، زیاد به چشم می خورد - از نهایت بندگی و نیز معرفت بخشی به دیگران است.
    2- ٢) . سفینهالبحار، ج4، ص٣4٠.
    دنبال آن حضرت با سرعت حرکت کردم. شب تاریک بود، اما وقتی نزدیک شدم، فهمیدم که آن حضرت، سر در چاهی کرده است و زمزمه و گفت وگویی دارد. او صدای پای مرا شنید و احساس کرد کسی می آید. فرمود: «کیستی؟» گفتم: «مولای من! میثم تمارم!» . فرمود: «مگر نگفتم از آن خط جلوتر میا؟» گفتم: «آری، چنین بود. ولی من از بیم دشمنانت طاقت نیاوردم تو را تنها بگذارم» . فرمود: «آیا آنچه را من می گفتم، می شنیدی؟» گفتم: «نه، ای مولای من» .
    فرمود: ای میثم!
    وَ فی الصَّدرِ لُباناتٍ
    إذا ضاقَ لَها صَدْرِی
    نَکَتُّ الأرضَ بِالکَفِّ
    وَأبْدَیْتُ لَها سِرِّی
    فَمَهْما تُنْبِتُ الأرضُ
    فَذاکَ النَّبْتُ مِنْ بَذْرِی(1)
    در سینه من، اسراری نهفته است که هرگاه سینه ام تنگی و سنگینی می کند؛ زمین را با دست خویش، گودال، و اسرار خود را برای آن افشا می کنم؛
    پس هروقت زمین گیاهی می رویاند، آن گیاه، از دانه و بذری است که من آن را کاشته ام.
    ص: 36
    ________________________________________
    1- ١) . بحارالانوار، ج4٠، ص٢٠٠؛ نفس المهموم، ص 6٠؛ منتهی الآمال، ج١، ص٢5٢.
    فصل چهارم: با رازگویان
    اشاره
    ص: 37
    ص: 38
    انسان باید هر روز بر دانایی خویش بیفزاید تا از خطر جمود و عقبگرد مصون بماند. همچنین با افزایش بردباری، برای درک معارف و رشد مقام انسانی خویش گامی به جلو بگذارد؛ زیرا اگر آستانه تحمل و قدرت درک حقایق افزون نشود و انسان با حقایق والایی مواجه شود، به عصیان و انکار مبتلا می شود و سقوط می کند؛ چنان که می خوانیم: هفتاد تن از افرادی که ایمان و یقین استواری نداشتند و مورد تأیید و عنایت خداوندی قرار نگرفته بودند، جز میثم تمار یا عمرو بن حِمق خُزاعی، با دیدن اعجاز و مقام فوق العاده امام علی (علیه السلام) ، راه عصیان و انکار امامت را پیش گرفتند و تباه شدند!(1)
    ازاین رو میثم تمار که با راهنمایی امام علی (علیه السلام) به اسرار و عرفان بالایی رسیده بود، اگر به موضوع یا مطلبی می رسید که فهم آن مشکل بود، بی درنگ آن را به امام می گفت تا هم مشکل حل شود و هم از خطر انحراف مصون بماند و به رشد معنوی خویش بیفزاید؛ زیرا در حوزه
    ص: 39
    ________________________________________
    1- ١) . بحارالانوار، ج4١، ص٢6٠؛ سفینه البحار، ج٣، ص65١.
    اندیشه و میدان ایمان و عمل، اسراری وجود دارد که جز فرشته مقرب یا پیامبر مرسَل یا بنده ای که خداوند قلب او را با ایمان آزموده باشد، بدان دست نخواهد یافت.(1)
    بنابراین باید برای فهم معارف اسلام، که از قرآن، سنت و سیره معصومان (علیهم السلام) سرچشمه می گیرد، درس آموخت و مطالعه و دقت کرد تا درک مفاهیم و معانی عبارات و عبادات و فهمیدن مطالب دقیق، موجب رشد معنوی انسان شود.
    امضاء


  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    پس از پایان دعا، امام (علیه السلام) به سجده رفت. سر بر خاک گذاشت و صدبار، العفو، العفو. . . گفت. آن گاه برخاست و از آنجا فاصله گرفت. من هم به دنبال آن حضرت حرکت کردم، تا اینکه به نقطه ای از بیابان رسیدیم. آن گاه حضرت خطی کشید و به من فرمود: «از این خط جلوتر نیا» . سپس خود حرکت کرد و در دل تاریک شب، از من دور شد.
    شب ترسناکی بود و امام علی (علیه السلام) تنها در بیابان اطراف کوفه. من اندکی توقف و صبر کردم. ولی ناراحت و نگران شدم و با خود گفتم: «مولای خود را با این همه دشمن، در این شب تاریک این بیابان تنها گذاشتی؟ ! اگر اتفاقی برای او پیش آید، برابر خدا و رسول او (صلی الله علیه و آله) چه عذری خواهی داشت؟ ! به خدا سوگند! باید دنبال او بروم و از وضع او اطلاع پیدا کنم؛ اگرچه این کار خلاف دستور اوست» .
    ص: 35
    ________________________________________
    1- ١) . این گونه تعبیرها - که در دعای امامان: بدون آنکه گناهی انجام داده باشند، زیاد به چشم می خورد - از نهایت بندگی و نیز معرفت بخشی به دیگران است.
    2- ٢) . سفینهالبحار، ج4، ص٣4٠.
    دنبال آن حضرت با سرعت حرکت کردم. شب تاریک بود، اما وقتی نزدیک شدم، فهمیدم که آن حضرت، سر در چاهی کرده است و زمزمه و گفت وگویی دارد. او صدای پای مرا شنید و احساس کرد کسی می آید. فرمود: «کیستی؟» گفتم: «مولای من! میثم تمارم!» . فرمود: «مگر نگفتم از آن خط جلوتر میا؟» گفتم: «آری، چنین بود. ولی من از بیم دشمنانت طاقت نیاوردم تو را تنها بگذارم» . فرمود: «آیا آنچه را من می گفتم، می شنیدی؟» گفتم: «نه، ای مولای من» .
    فرمود: ای میثم!
    وَ فی الصَّدرِ لُباناتٍ
    إذا ضاقَ لَها صَدْرِی
    نَکَتُّ الأرضَ بِالکَفِّ
    وَأبْدَیْتُ لَها سِرِّی
    فَمَهْما تُنْبِتُ الأرضُ
    فَذاکَ النَّبْتُ مِنْ بَذْرِی(1)
    امضاء


  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    در سینه من، اسراری نهفته است که هرگاه سینه ام تنگی و سنگینی می کند؛ زمین را با دست خویش، گودال، و اسرار خود را برای آن افشا می کنم؛
    پس هروقت زمین گیاهی می رویاند، آن گیاه، از دانه و بذری است که من آن را کاشته ام.
    ص: 36
    ________________________________________
    1- ١) . بحارالانوار، ج4٠، ص٢٠٠؛ نفس المهموم، ص 6٠؛ منتهی الآمال، ج١، ص٢5٢.
    فصل چهارم: با رازگویان
    اشاره
    ص: 37
    ص: 38
    انسان باید هر روز بر دانایی خویش بیفزاید تا از خطر جمود و عقبگرد مصون بماند. همچنین با افزایش بردباری، برای درک معارف و رشد مقام انسانی خویش گامی به جلو بگذارد؛ زیرا اگر آستانه تحمل و قدرت درک حقایق افزون نشود و انسان با حقایق والایی مواجه شود، به عصیان و انکار مبتلا می شود و سقوط می کند؛ چنان که می خوانیم: هفتاد تن از افرادی که ایمان و یقین استواری نداشتند و مورد تأیید و عنایت خداوندی قرار نگرفته بودند، جز میثم تمار یا عمرو بن حِمق خُزاعی، با دیدن اعجاز و مقام فوق العاده امام علی (علیه السلام) ، راه عصیان و انکار امامت را پیش گرفتند و تباه شدند!(1)
    امضاء


  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    )
    ازاین رو میثم تمار که با راهنمایی امام علی (علیه السلام) به اسرار و عرفان بالایی رسیده بود، اگر به موضوع یا مطلبی می رسید که فهم آن مشکل بود، بی درنگ آن را به امام می گفت تا هم مشکل حل شود و هم از خطر انحراف مصون بماند و به رشد معنوی خویش بیفزاید؛ زیرا در حوزه
    ص: 39
    ________________________________________
    1- ١) . بحارالانوار، ج4١، ص٢6٠؛ سفینه البحار، ج٣، ص65١.
    اندیشه و میدان ایمان و عمل، اسراری وجود دارد که جز فرشته مقرب یا پیامبر مرسَل یا بنده ای که خداوند قلب او را با ایمان آزموده باشد، بدان دست نخواهد یافت.(1)
    بنابراین باید برای فهم معارف اسلام، که از قرآن، سنت و سیره معصومان (علیهم السلام) سرچشمه می گیرد، درس آموخت و مطالعه و دقت کرد تا درک مفاهیم و معانی عبارات و عبادات و فهمیدن مطالب دقیق، موجب رشد معنوی انسان شود.
    امضاء


  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    میثم و اَصبغ در بازار

    صالح، فرزند میثم تمار، از پدر خود روایت می کند که روزی در بازار کوفه بودم که اَصبغ بن نُباته نزد من آمد و گفت: «وای! ای میثم! به تازگی حدیثی از امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب (علیه السلام) شنیدم که برایم بسیار سخت و مشکل بود. آیا می خواهی آن را برای تو نیز بیان کنم؟ !» گفتم: «منظور از حدیث سخت و مشکل چیست؟»
    اصبغ گفت: «از مولایم علی (علیه السلام) شنیدم که فرمود: سخنان ما اهل بیت (علیهم السلام) بسیار سخت و دشوار است که جز فرشته مقرب یا پیامبر مرسل یا مؤمنی که خداوند قلب او را با ایمان آزموده باشد، توانایی فهم و درک و تحمل آن را ندارد!»
    پدرم گفت: «من با شتاب خود را به امام (علیه السلام) رساندم و عرض کردم: ای
    ص: 40
    ________________________________________
    1- ١) . سفینه البحار، ج4، ص٣٣٩.
    مولای من! فدایت شوم. اصبغ بن نباته سخنی را از شما برایم گفته که مرا در حیرانی فرو برده است و معنای آن را درست متوجه نشده ام» . حضرت فرمود: «آن سخن چیست؟»
    وقتی سخن را برای آن حضرت بیان کردم، لبخندی زد و به من فرمود که بنشین تا توضیح دهم.
    امضاء


  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    آن گاه فرمود: «ای میثم! آیا همه علوم را همه کس می تواند درک و تحمل کند؟ مگر خداوند به فرشتگان نفرمود: من در زمین جانشینی قرار خواهم داد. گفتند: آیا کسی را در آن قرار می دهی که فساد و خونریزی کند.(1)
    ای میثم! آیا نمی بینی که فرشتگان هم طاقت تحمل کلام خدا را نداشتند و با لحن اعتراض آمیز، از پروردگار عالم توضیح خواستند؟» گفتم: «به خدا سوگند! این جریان از آن، بزرگ تر است» .
    امام (علیه السلام) فرمود: «اما در داستان دیگری از قرآن که مربوط به موسای پیامبر است، چنین آمده است آن گاه که خداوند تورات را بر او نازل کرد، او پنداشت کسی روی زمین از او عالم تر نیست. خدا به او خبر داد که کسی روی زمین از او عالم تر هست. آن گاه خداوند برای دور کردن پیامبر خویش (موسی) از عجب و خودبرتربینی فرمود که از خدا بخواهد تا آن شخص عالم تر را نشان دهد که در نتیجه، موسی و خضر (علیه السلام) یکدیگر را ملاقات کردند. خضر کشتی را سوراخ کرد، اما موسی (علیه السلام)
    ص: 41
    ________________________________________
    1- ١) . (بقره: ٣٠) .
    تحمل آن را نداشت. خضر پسر نوجوانی را کشت، اما حضرت موسی صبر و شکیبایی نکرد. خضر دستور ساختن دیوار خراب شده ای را داد، ولی موسی تحمل نداشت. . . .(1)
    امضاء


  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    آری، ای میثم! داستان بسیاری از افراد، چنین است. مگر پیامبر ما حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) روز غدیرخم دست مرا نگرفت و اعلام کرد: «
    مَن کُنْتُ مَولاهُ، فَعلی مَولاهُ. . . »(2)؛ «هرکس که من مولای اویم، علی (علیه السلام) مولای اوست» .
    آیا اهل ایمان، جز افراد اندکی که در پرتو عنایت خداوند قرار گرفته بودند، این سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) را فهمیدند و پذیرفتند؟ !
    اکنون ای میثم! به شما و یاران مؤمن شما مژده می دهم که خداوند به شما [به علت فهم سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اطاعت از او] امتیازاتی داده که به فرشتگان، پیامبران و مؤمنان دیگر نداده است؛ چون توانستید پیام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را دریابید و در راه آن قدم گذارید.(3)
    بدین نحو امام (علیه السلام) به شاگرد مکتب خویش، روش فهم معارف حدیثی و استدلال به قرآن کریم را آموخت تا هم به دانایی او بیفزاید، هم شخصیت عالمانه، عارفانه و مطیعانه او را تأیید کند، و هم ایمان و اطاعت واقعی او را برای نااهلان، بیماردلان، کینه توزان، فرصت طلبان و مقام گرایان به نمایش گذارد.
    ص: 42
    ________________________________________
    1- ١) . تفصیل داستان حضرت موسی و خضر (علیه السلام) در سوره کهف، آیات 5٩ - ٨٢ آمده است.
    2- ٢) . المناقب، خوارزمی، ص٢٢٢؛ کنزالعمال، ج١١، ص6٠٢؛ ذخائرالعقبی، ص6٧.
    3- ٣) . تفسیر الفرات الکوفی، ص٧؛ بحارالانوار، ج٣٧، ص٢٣6. در کتاب اصول کافی، ج١، صص 4٠١ و 4٠٢، پنج حدیث در شرح و تفصیل «حدیث صعب مستصعب» آمده است.
    امضاء


  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    میثم و حبیب
    «حبیب بن مُظاهر اَسدی کوفی» نیز از یاران بزرگ امام علی (علیه السلام) ، و از اصحاب خاص و دارای اسرار آن حضرت بود که در ایمان، ارادت و اخلاص به اهل بیت (علیهم السلام) ، به مقام والا و ارجمندی رسیده بود. «فُضیل بن زُبیر» می گوید:
    روزی میثم تمار بر جمعی از طایفه «بنی اسد» می گذشت، که در آن حال با حبیب بن مُظاهر برخورد کرد. آنان کنار هم ایستادند؛ به طوری که گردن اسب های آنان به هم می خورد. آن گاه مشغول گفت وگو شدند. در ضمن گفت وگو، حبیب به میثم تمار گفت: «ای میثم! گویا بزرگ مردی را می بینم که جلوی سر او مو ندارد و اندکی شکم او چاق و برآمده است و شغل او خربزه یا هندوانه فروشی است ١و در بازار میوه فروشان است. او را دستگیر می کنند و به جرم محبت اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) ، به چوبه دار می آویزند و شکم او را بالای دار پاره می کنند تا بدین نحو جان بسپارد» .
    میثم هم در پاسخ او گفت: «ای حبیب! من هم مردی را می شناسم که سرخ مو و دارای دو گیسوی بلند است. او برای یاری فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قیام می کند. اما او را به قتل می رسانند و سر بریده او را در کوفه می گردانند!»
    میثم و حبیب، این گفت وگو و پیشگویی درباره آینده هم را به پایان
    ١) . حرفه رسمی میثم تمار، خرمافروشی بوده که ممکن است به تناسب فصل، خربزه و هندوانه فروشی هم می کرده و به اصطلاح، با تغییر فصل، تغییر شغل می داده است.
    ص: 43
    رساندند و از هم جدا شدند. افرادی که آنجا حضور داشتند و این سخنان را می شنیدند، از معنای این گفت وگو چیزی نفهمیدند ناتوان بودند و نمی دانستند منظور آن دو مؤمن باریک بین و دانای به اسرار چیست. بدین علت به هم گفتند: «ما تا کنون، دروغگوتر از اینان ندیده بودیم» .
    در همین حال، «رُشَید هَجَری» نیز که از دوستان میثم و حبیب بود، از راه رسید و از افراد حاضر سراغ آن دو بزرگ مرد را گرفت. آنان گفتند: «چند لحظه قبل، میثم و حبیب اینجا بودند و شنیدیم که درباره یکدیگر چنین مطالب اسرارآمیزی را می گفتند» .
    رُشَید گفت:
    «رَحِمَ اللهُ مِیْثَماً، نَسِی وَ یُزادُ فِی عَطاءِ الذِّی یَجِیءُ بِالرَّأسِ مِأئهُ دِرهَمٍ » ؛ «خدا رحمت کند میثم را که فراموش کرد بگوید: کسی که سر حبیب را می آورد، صد درهم بیشتر از دیگران به او جایزه می دهند!» وقتی رشید این پیشگویی را بیان کرد و از آنجا گذشت، افرادی که آنجا حاضر بودند، گفتند: «این مرد از آن دو نیز دروغگوتر بود!»(1)
    اما همان افراد که این اسرار و مطالب را شنیده و باور نکرده بودند، گفتند: «زمان زیادی نگذشت که با چشم خویش دیدیم، میثم تمار را کنار خانه «عمرو بن حُریث» به چوبه دار آویختند و حبیب بن مُظاهر هم در رکاب دفاع از حضرت حسین بن علی (علیه السلام) به شهادت رسید و دژخیمان و قاتلان اموی، سر بریده او را در کوچه های کوفه می چرخانیدند ١تا کینه های قومی و جاهلی خود را به اهل بیت (صلی الله علیه و آله) نشان دهند، از مردم
    ص: 44
    ________________________________________
    1- ١) . بحارالانوار، ج45، ص٩٣؛ سفینهالبحار، ج١، ص4٩4؛ نفس المهموم، ص6٠.
    زهرچشم بگیرند و درهم و دینار بیشتری دریافت کنند.
    آری، مؤمنان به خدا و رسول (صلی الله علیه و آله) و ارادتمندان به امام علی (علیه السلام) ، ارادت و اطاعت خویش را این گونه ابراز می داشتند و عملی می ساختند تا مکتب حق اهل بیت (علیهم السلام) را با نثار خون، ترویج و تحکیم بخشند. گفتنی است راهی که آنان انتخاب کرده بودند، آگاهانه بود، پایان آن را می دانستند و بدون ترس بر عقیده خود پای می فشردند و سرمایه گذاری و هزینه کردن برای آن را هم، با کمال خلوص و سرفرازی، به جان می خریدند. درود خدا و سلام فرشتگان بر آنان باد.
    ص: 45
    ص: 46
    فصل پنجم: میثم، و برائت. . .
    اشاره
    ص: 47
    ص: 48
    بر سر سودای دوست، گر برود سر ز دست
    پای نخواهم کشید، از سر میدان دوست
    گر همه عالم شوند، دشمن جان و تنش
    دوست رها کی کند، دست ز دامان دوست(1)
    اما درباره برائت و بیزاری، هرگز از من بیزاری مجویید؛ زیرا من بر فطرت توحید متولد شده ام و در ایمان و مهاجرت نیز از همه پیش گام تر بوده ام. . . .(2) ناسزاگویی به طرف مقابل، سلاح افراد بی منطق، درمانده و فرومایه است که بدین وسیله عقده دل می گشایند و شخصیت پنهان خویش را آشکار می سازند. درحالی که این عمل به زیان آنان خواهد شد.
    سابقه فحش که در عربی معادل «سبّ» است، دست کم در تاریخ اسلام، به روزهای آغاز بعثت و دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله) باز می گردد؛ آن گاه که اهل شرک و کفر، برابر منطق استوار پیامبر (صلی الله علیه و آله) در دعوت به خداپرستی و توحید، ناتوان می ماندند و نمی توانستند از خدایان خویش دفاع کنند. آنان هنگامی که
    ص: 49
    ________________________________________
    1- ١) . شاطر عباس صبوحی قمی.
    2- ٢) . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص54.
    معایب خدایان خود را از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله) می شنیدند، به دروغ به آن حضرت نسبت می دادند که «
    سبَّ آلهَتنا. . .»(1)؛ «به خدایان ما ناسزا می گوید» .
    در صورتی که قرآن کریم، فحش دادن را منع می کند و خطاب به اهل ایمان می فرماید: «[به معبود] کسانی که غیر خدا را می خوانند، دشنام ندهید. . .» . (انعام: ١٠٨)
    همچنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «لاتَسبُّوا الناسَ فَتکسِبُوا العدَاوَه بَیْنَهُم»(2)؛ « به مردم دشنام ندهید؛ زیرا دشمنی میان آنان را به دست می آورید!» بنابراین، نه تنها دشنام در منطق قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امری سازنده نیست، بلکه موجب دشمنی، ناامنی اخلاقی و رفتاری و تخریب روابط انسانی است.
    اما برائت و بیزاری
    امام علی (علیه السلام) به میثم تمار فرمود: «ای میثم! آن گاه که نابکاری از بنی امیه، تو را به بیزاری از من فرا بخواند، چه حالی خواهی داشت؟ !»(3)
    «زیاد بن أبیه» در روزگار خلافت معاویه تصمیم گرفت متعرض همه مردم کوفه شود. آنان را وادار کرد تا از علی (علیه السلام) بیزاری بجویند و هرکس از این کار خودداری کند، او را بکشند و خانه اش را خراب کنند. البته چند روز پس از این دستور، به بیماری «طاعون» مبتلا شد و از دنیا رفت.(4)
    ص: 50
    ________________________________________
    1- ١) . بحارالانوار، ج١٨، ص١٨5.
    2- ٢) . کافی، ج٢، ص٣6٠؛ بحارالانوار، ج٧٢، ص١6٣.
    3- ٣) . بهجه الآمال، ج٧، صص ١٢٣ و ١٢6؛ نفس المهموم، ص6٠.
    4- 4) . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص5٨
    امضاء


صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi