صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 38

موضوع: میثم تمار

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    در همین حال، «رُشَید هَجَری» نیز که از دوستان میثم و حبیب بود، از راه رسید و از افراد حاضر سراغ آن دو بزرگ مرد را گرفت. آنان گفتند: «چند لحظه قبل، میثم و حبیب اینجا بودند و شنیدیم که درباره یکدیگر چنین مطالب اسرارآمیزی را می گفتند» .
    رُشَید گفت:
    «رَحِمَ اللهُ مِیْثَماً، نَسِی وَ یُزادُ فِی عَطاءِ الذِّی یَجِیءُ بِالرَّأسِ مِأئهُ دِرهَمٍ » ؛ «خدا رحمت کند میثم را که فراموش کرد بگوید: کسی که سر حبیب را می آورد، صد درهم بیشتر از دیگران به او جایزه می دهند!» وقتی رشید این پیشگویی را بیان کرد و از آنجا گذشت، افرادی که آنجا حاضر بودند، گفتند: «این مرد از آن دو نیز دروغگوتر بود!»(1)
    اما همان افراد که این اسرار و مطالب را شنیده و باور نکرده بودند، گفتند: «زمان زیادی نگذشت که با چشم خویش دیدیم، میثم تمار را کنار خانه «عمرو بن حُریث» به چوبه دار آویختند و حبیب بن مُظاهر هم در رکاب دفاع از حضرت حسین بن علی (علیه السلام) به شهادت رسید و دژخیمان و قاتلان اموی، سر بریده او را در کوچه های کوفه می چرخانیدند ١تا کینه های قومی و جاهلی خود را به اهل بیت (صلی الله علیه و آله) نشان دهند، از مردم
    ص: 44
    ________________________________________
    1- ١) . بحارالانوار، ج45، ص٩٣؛ سفینهالبحار، ج١، ص4٩4؛ نفس المهموم، ص6٠.
    زهرچشم بگیرند و درهم و دینار بیشتری دریافت کنند.
    آری، مؤمنان به خدا و رسول (صلی الله علیه و آله) و ارادتمندان به امام علی (علیه السلام) ، ارادت و اطاعت خویش را این گونه ابراز می داشتند و عملی می ساختند تا مکتب حق اهل بیت (علیهم السلام) را با نثار خون، ترویج و تحکیم بخشند. گفتنی است راهی که آنان انتخاب کرده بودند، آگاهانه بود، پایان آن را می دانستند و بدون ترس بر عقیده خود پای می فشردند و سرمایه گذاری و هزینه کردن برای آن را هم، با کمال خلوص و سرفرازی، به جان می خریدند. درود خدا و سلام فرشتگان بر آنان باد.
    ص: 45
    ص: 46
    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    فصل پنجم: میثم، و برائت. . .
    اشاره
    ص: 47
    ص: 48
    بر سر سودای دوست، گر برود سر ز دست
    پای نخواهم کشید، از سر میدان دوست
    گر همه عالم شوند، دشمن جان و تنش
    دوست رها کی کند، دست ز دامان دوست(1)
    اما درباره برائت و بیزاری، هرگز از من بیزاری مجویید؛ زیرا من بر فطرت توحید متولد شده ام و در ایمان و مهاجرت نیز از همه پیش گام تر بوده ام. . . .(2) ناسزاگویی به طرف مقابل، سلاح افراد بی منطق، درمانده و فرومایه است که بدین وسیله عقده دل می گشایند و شخصیت پنهان خویش را آشکار می سازند. درحالی که این عمل به زیان آنان خواهد شد.
    سابقه فحش که در عربی معادل «سبّ» است، دست کم در تاریخ اسلام، به روزهای آغاز بعثت و دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله) باز می گردد؛ آن گاه که اهل شرک و کفر، برابر منطق استوار پیامبر (صلی الله علیه و آله) در دعوت به خداپرستی و توحید، ناتوان می ماندند و نمی توانستند از خدایان خویش دفاع کنند. آنان هنگامی که
    ص: 49
    ________________________________________
    1- ١) . شاطر عباس صبوحی قمی.
    2- ٢) . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص54.
    معایب خدایان خود را از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله) می شنیدند، به دروغ به آن حضرت نسبت می دادند که «
    سبَّ آلهَتنا. . .»(1)؛ «به خدایان ما ناسزا می گوید» .
    در صورتی که قرآن کریم، فحش دادن را منع می کند و خطاب به اهل ایمان می فرماید: «[به معبود] کسانی که غیر خدا را می خوانند، دشنام ندهید. . .» . (انعام: ١٠٨)
    همچنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «لاتَسبُّوا الناسَ فَتکسِبُوا العدَاوَه بَیْنَهُم»(2)؛ « به مردم دشنام ندهید؛ زیرا دشمنی میان آنان را به دست می آورید!» بنابراین، نه تنها دشنام در منطق قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امری سازنده نیست، بلکه موجب دشمنی، ناامنی اخلاقی و رفتاری و تخریب روابط انسانی است.
    اما برائت و بیزاری
    امام علی (علیه السلام) به میثم تمار فرمود: «ای میثم! آن گاه که نابکاری از بنی امیه، تو را به بیزاری از من فرا بخواند، چه حالی خواهی داشت؟ !»(3)
    «زیاد بن أبیه» در روزگار خلافت معاویه تصمیم گرفت متعرض همه مردم کوفه شود. آنان را وادار کرد تا از علی (علیه السلام) بیزاری بجویند و هرکس از این کار خودداری کند، او را بکشند و خانه اش را خراب کنند. البته چند روز پس از این دستور، به بیماری «طاعون» مبتلا شد و از دنیا رفت.(4)
    ص: 50
    ________________________________________
    1- ١) . بحارالانوار، ج١٨، ص١٨5.
    2- ٢) . کافی، ج٢، ص٣6٠؛ بحارالانوار، ج٧٢، ص١6٣.
    3- ٣) . بهجه الآمال، ج٧، صص ١٢٣ و ١٢6؛ نفس المهموم، ص6٠.
    4- 4) . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص58
    امضاء


  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    فصل ششم: شهد شهادت
    اشاره

    عشقت آخر، بدنم را به سرِ دار کشید
    تن پاکم به سر کوچه و بازار کشید
    معاویه با پدر خود، ابوسفیان، در «فتح مکه» ماه رمضان سال هشتم هجرت(1) (٢١ سال پس از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله)) اسلام آورد.(2) عمر بن خطاب او را از سال هجده هجرت، به امارت شام منصوب کرد(3) و تا پایان خلافت و درگذشت عثمان این منصب را داشت.(4) از آن پس، تا ماه رجب سال 6٠ هجرت که درگذشت(5)، حدود 42 سال حاکم بخش وسیعی از سرزمین های اسلامی بود. قدرت معاویه در اواخر عمر، تا آنجا اوج گرفت که با هجوم به برخی بلاد اسلامی، مانند «یمن» ، موجب غارت اموال و کشته شدن مسلمانان در حوزه خلافت امیرمؤمنان (علیه السلام) شد. آن گاه که امام (علیه السلام) مطلّع
    ص: 53
    ________________________________________
    1- ١) . السیره النبویه، ج4، ص45؛ تاریخ پیامبر اسلام، ص56٨.
    2- ٢) . السیره النبویه، ج4، ص45؛ تاریخ الخلفاء، ص١٩6.
    3- ٣) . ناسخ التواریخ خلفاء، ج٢، ص٢٨٣.
    4- 4) . تاریخ الخلفاء، ص١56.
    5- 5) . السیره النبویه، ج4، ص45
    گردید معاویه تصمیم حمله به مرکز خلافت، یعنی «کوفه» را دارد، برای پیشگیری، نامه هایی به وی نوشت. ولی این نامه ها و پیام ها تأثیری نداشت و در نتیجه، امام (علیه السلام) برای جلوگیری از حمله های معاویه، ٢5 شوال سال ٣6 هجرت، با سپاه خویش، راه «صفین» را پیش گرفت.(1)
    امضاء


  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    نبرد صفین، صبح چهارشنبه اول ماه صفر سال ٣٧ هجرت آغاز شد و چند ماه ادامه داشت. «مسعودی» می گوید: «هزاران نفر از مردم شام و یاران علی (علیه السلام) که میان آنان صدها نفر از اصحابی که در رکاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) در جنگ بَدر حضور داشتند، کشته شدند» .(2)
    از میان کشته شدگان اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) ، می توان عمّار یاسر، ابوهِیثم انصاری، اویس قَرنی، هاشم بن عُتبه مِرقال و خُزیمه بن ثابت انصاری را نام برد.(3)
    معاویه از این جنگ، جان سالم به در برد، اما کینه هایش تسکین نیافت و پس از شهادت حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) و صلح پذیری امام حسن مجتبی (علیه السلام) ، همچنان ناسزاگویی به امام علی (علیه السلام) را ادامه می داد.
    «ابوعثمان جاحظ» می نویسد:
    گروهی از افراد بنی امیه به معاویه گفتند: «حال که به خواسته و هدفت
    ص: 54
    ________________________________________
    1- ١) . مروج الذهب، ج٢، صص٣5٢ و ٣٩4؛ رجوع به امام حسین (علیه السلام) و عاشوراییان، صص ١٣5- ١٣٩.
    2- 2) . مروج الذهب، ج٢، صص٣5٢ و ٣٩4؛ رجوع به امام حسین (علیه السلام) و عاشوراییان، صص ١٣5- ١٣٩.
    3- ٣) . تجلی امامت، تحلیلی از حکومت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ، سید اصغر ناظم زاده قمی، صص56 و 5٧
    رسیدی، چه خوب است، از اهانت به علی (علیه السلام) دست برداری!» معاویه
    گفت: «لاوَالله حتّی یَرْبُوَا علیهِ الصَّغِیْرُ وَ یَهْرِمَ علیهِ الکَبِیرُ وَلا یَذْکُرَ لَهُ ذاِکرٌ فَضْلاًًً »(1)؛ «نه، به خدا سوگند دست برنمی دارم تا کودکان با این روش پرورش یابند و بزرگ ترها هم به پیری برسند و دیگر کسی از فضایل او سخنی نگوید» .
    به هر حال، قدرت طلبی و کینه جویی معاویه برای محو آثار نبوی (صلی الله علیه و آله) و علوی (علیه السلام) به جایی رسید که به همه کارگزاران و استانداران خویش بخشنامه ای صادر کرد:
    اُنظُرُوا إلی مَن قامَتْ علیهِ البَینّهُ إنَّهُ یُحِبُّ علیاً وَاهْلَ بیتهِ فَامْحُوهُ مِن الدِّیوانِ وَأسْقِطُوا عَطائَهُ وَرِزقَهُ.(2)
    دقت کنید. اگر دلیلی به دست آوردید که کسی علی (علیه السلام) و اهل بیت او را دوست می دارد، نام او را از دیوان حذف، و حقوقش را قطع کنید.
    در برخی از نامه ها آمده است: «به او تهمت علی دوستی بزنید و خانه او را خراب کنید!»(3).
    امضاء


  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    دستگیری میثم تمار

    امام علی (علیه السلام) از وضع آینده میثم خبر داده بود؛ بدین علت وی در سال آخر عمر، برای حج یا عمره به مکه رفت. پس از آن به مدینه رفت و
    ص: 55
    ________________________________________
    1- ١) . الکامل فی التاریخ، ص4١١؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص5٧.
    2- ٢) . الغدیر، ج١١، ص٢٩.
    3- ٢) . الغدیر، ج١١، ص٢٩.
    با اُم سلمه، همسر ارجمند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ، دیدار کرد. خواست با حضرت حسین بن علی (علیه السلام) ملاقات کند، ولی آن حضرت به نخلستان دوردست اطراف مدینه رفته بود. ازاین رو نتوانست با ایشان ملاقات کند. تنها برای حضرت سلام رسانید و پیغام سپرد که به خواست خدا به زودی نزد خداوند با هم ملاقات خواهند کرد.(1)
    وقتی هم اُم سلمه، به او روغن و رنگی داد تا محاسن خود را خضاب کند، گفت: «به خدا سوگند! به این رنگ نیازی نیست؛ زیرا به زودی محاسنم را با خون سرم خضاب خواهند کرد» .(2)
    وقتی میثم از مدینه به کوفه باز می گشت، عبیدالله بن زیاد، لشکر صد نفره ای و به فرماندهی شخصی که میثم را می شناخت به دنبال وی فرستاد تا پیش از آنکه میثم به شهر و خانه خود در کوفه برسد، دستگیرش کنند. عبیدالله بن زیاد آن فرمانده را تهدید کرد که اگر میثم را دستگیر نکند، او را خواهد کشت. این فرمانده(3) در «حیره» ، یا به قول معتبرتر در «قادسیه» ، به انتظار ماند تا اینکه میثم به آنجا رسید. آن گاه او را که نحیف شده بود و از وی جز پوست و استخوانی بیش باقی نمانده بود، با اهانت و خشونت دستگیر کرد و نزد عبیدالله بن
    ص: 56
    ________________________________________
    1- ١) . بهجه الآمال، ج٧، صص١٢4 و ١٢5؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج٢، ص٢٩٢؛ سفینهالبحار، ج4، ص٣٣٨.
    2- 2 . بهجه الآمال، ج٧، صص١٢4 و ١٢5؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج٢، ص٢٩٢؛ سفینهالبحار، ج4، ص٣٣٨.
    3- ٣) . برخی پنداشته اند «عریف» نام شخصی بوده است؛ در صورتی که این واژه، عنوان کارشناس و مسئول نظامی است. ر. ک: المنجد، ص5٠٠.
    زیاد آورد.(1)
    امضاء


  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    کوفه در این زمان وضع آشفته ای داشت: حرکت حضرت حسین بن علی (علیه السلام) از مکه به سوی عراق آغاز شده بود. مسلم بن عقیل (پسر عمو، سفیر و نماینده امام حسین (علیه السلام)) و هانی بن عروه، به کوفه آمده بودند. عبیدالله بن زیاد گروهی را زندان کرده بود. برخی در خفا به سر می بردند. بعضی درصدد استقبال و یاری حسین (علیه السلام) بودند. به همین علت، عبیدالله، به مصداق «الخائن خائف» حتی از حضور پیرمرد نحیفی چون میثم تمار در کوفه بیم داشت و بدین لحاظ قبل از آنکه وی وارد شهر شود، او را در بیابان دستگیر کرد.
    امضاء


  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    محاکمه میثم تمار

    عبیدالله بن زیاد، مدتی میثم تمار را به زندان افکند. وقتی میثم را نزد عبیدالله آوردند، کسی به وی گفت: «این مرد از افراد ممتاز و برگزیده علی (علیه السلام) است» .
    عبیدالله گفت: «وای به حال شما. این مرد عجمی(2) توانسته است این همه مقام و منزلت نزد علی پیدا کند؟ !»
    گفتند: «آری» . آن گاه عبیدالله سرمست، برای اینکه به روحیه میثم ضربه بزند، با لحن توهین آمیزی به وی گفت: «پروردگارت کجاست تا ظالِمٍ
    ص: 57
    ________________________________________
    1- ١) . بهجه الآمال، ج٧، ص١٢5.
    2- ٢) . اعتراف به عجمی بودن میثم، می تواند ادعای ایرانی بودن میثم را تأیید کند.
    به داد تو برسد؟ !»
    میثم نیز با یک دنیا ایمان و شجاعت پاسخ داد: «بِالمِرصادِ لِکُلِّ وَأنْتَ أحدُ الظَّلمه » ؛ «پروردگار من، در کمین هر ستمکاری است و تو یکی از آنانی!» عبیدالله، در حالی که سخت خشمناک شده بود، گفت:
    تو با اینکه عرب نیستی، به این مقام و مرتبه رسیده ای؟ ! راستی! مولایت درباره اینکه من با تو چگونه رفتار خواهم کرد، چه خبری داده است؟ !
    میثم گفت:
    مولایم خبر داده است تو مرا در فلان نقطه کوفه به چوبه دار می کشی. من دهمین نفری ام که این گونه اعدام می شوم. دست، پا و زبان مرا قطع خواهی کرد و من نخستین کسی ام که در تاریخ اسلام، به دهانم، بندْ زده خواهد شد.
    عبیدالله گفت: «برای اینکه گفته مولایت درست درنیاید، تو را به چوبه دار خواهم کشید. ولی. . .» . میثم گفت: «چگونه می توانی برخلاف گفته مولای من رفتار کنی؛ درحالی که او از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و آن حضرت به وسیله جبرئیل از جانب خدا سخن گفته است؟ !»(1)
    امضاء


  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    بر چوبه دار شهادت
    روزی امیرمؤمنان (علیه السلام) به میثم فرمود:
    ای میثم! پس از مرگ من دستگیر خواهی شد و بر چوبه دار آویخته
    ص: 58
    ________________________________________
    1- ١) . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج٢، ص٢٩٣؛ بحارالانوار، ج4٢، ص١٢5.
    م می شوی. روز دوم از بینی و دهان تو خون جاری می شود؛ به طوری که محاسن تو به خون رنگین می شود. روز سوم بر پیکر تو نیزه ای زده
    ی شود، که بدین وسیله جان خواهی سپرد. محل و مکان اعدام تو نیز، کنار درخت خرمایی است که کنار خانه «عمرو بن حریث» قرار دارد. چوبه دار تو از همه چوبه ها کوتاه تر و به زمین نزدیک تر است. آن درخت را هم به میثم نشان داد.(1)
    گر دست دهد، هزار جانم
    در پای مبارکت فشانم(2)میثم بعد از آن، بارها به درخت سرکشی می کرد و کنار آن نماز می خواند. زمزمه می کرد و می گفت: «چه درخت با برکتی هستی. من برای تو پرورش یافته ام و تو برای من رشد می کنی» . روزی هم عمروبن حریث را دید و گفت: «من به زودی همسایه تو خواهم شد. حق همسایگی را خوب ادا کن» . عمرو هم می گفت: «می خواهی خانه ابن مسعود، یا خانه ابن حکیم را خریداری کنی؟»(3) میثم تمار می گوید، روز دیگری امام علی (علیه السلام) مرا به حضور خویش فرا خواند و فرمود: «ای میثم! چه حالی خواهی داشت آن گاه که فرزند امیّه، عبیدالله بن زیاد، که پدر او نامعلوم است، تو را دستگیر کند و به برائت از من فرا خواند؟» .
    میثم گفت: «به خدا سوگند! هرگز از تو برائت نخواهم جست» .
    ص: 59
    ________________________________________
    1- ١) . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج٢، ص٢٩٢؛ بحارالانوار، ج4٢، ص١٢4.
    2- ٢) . کلیات سعدی، ص5٢٨.
    3- ٣) . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج٢، ص٢٩٢؛ نفس المهموم، ص6١.
    امام (علیه السلام) فرمود: «به خدا سوگند! تو را به دار خواهد زد و به قتل خواهد رسانید» .
    میثم گفت: «با وجود این، صبر و مقاومت می کنم؛ چون چنین زجر و جان دادنی در راه خدا بسیار اندک و ناچیز است» .
    آقا! اگر به عرش رسانم سریر فضل
    مملوک این جنابم و مسکین این دَرم گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مِهر آن مِهر بر که افکنم، آن دل کجا بَرم؟(1) آن گاه امام علی (علیه السلام) فرمود: «
    یا مِیثمُ! إذَن تکُونُ مَعِی فِی دَرَجَتِیْ »(2)؛ «ای میثم! بنابراین در بهشت همراه من و کنار من خواهی بود» . میثم از آن پس، هرکس را می دید، گفتار علی (علیه السلام) را بیان می کرد و مکان شهادت و تنه درخت خرمایی را که به وسیله آن جان خواهد سپرد، نشان می داد تا از طرفی مقام و عظمت امام علی (علیه السلام) را معرفی کرده باشد و از طرف دیگر نیز، خباثت، دنیاخواهی، مقام پرستی و عمق جنایت کسانی را که ادعای حق طلبی و خدمت به مردم داشتند، افشا کند.
    عبیدالله بن زیاد هم می کوشید، به هر شکل ممکن، کاری کند که پیشگویی امام (علیه السلام) درست درنیاید، تا بدین وسیله از مقام و صداقت آن حضرت، و نیز از ارادت و اطاعت یاران و پیروان او بکاهد! بدین علت، دستور داد آن درخت خرما را که امام (علیه السلام) به عنوان چوبه دار به میثم و دیگران نشان داده بود، قطع کنند، تا این نشان باقی نماند. یکی از نجارها
    ص: 60
    ________________________________________
    1- ١) . دیوان حافظ، ص٢٣٧. واژه «شاها» به «آقا» تغییر داده شد.
    2- ٢) . بهجه الآمال، ج٧، ص١٢6؛ بحارالانوار، ج4٢، ص١٣٠.
    درخت قطع شده را خرید و آن را چهار قسمت کرد. وقتی میثم این خبر را شنید، به فرزند خود، صالح، دستور داد با میخ آهنین، اسم میثم و اسم پدر او را بر قسمتی از آن تنه درخت نقش کند(1) تا دلیلی بر صداقت علی (علیه السلام) و پیشگویی میثم باشد.
    روز موعود فرا رسید. کوفه، شهر ترس و آشفتگی است. چند روزی بیشتر از شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه نگذشته است. دژخیمان اموی برای مهار آشوب ها، به هرگونه خونریزی و آدم کشی دست می زنند. مأموران عبیدالله بن زیاد هم، میثم را از زندان بیرون می آورند و به سوی کناسه کوفه و مکانی که آن درخت در آن قرار داشت، می برند. از طرفی، صحنه دلخراش و مظلومانه ای است و از طرف دیگر عظمت ایمان و اطاعت پیروان امام علی (علیه السلام) به نمایش در آمده است.
    «ثابت ثَقفی» وقتی این صحنه را می بیند، به میثم می گوید: «چرا این قدر خود را به رنج و سختی می اندازی؟ !»
    اما میثم! درحالی که لبخند می زند، به آن درخت اشاره می کند و می گوید: «به خدا سوگند! من برای این درخت آفریده شده ام و این درخت هم برای من روییده شده است» .(2)
    زمان آزمایش و جانبازی فرا می رسد. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: «
    ص: 61
    ________________________________________
    1- بهجه الآمال، ج٧، صص١٢4 و ١٢٧.
    2- بهجه الآمال، ج٧، صص١٢4 و ١٢٧.
    المُوْمِنُ أشَدُّ فِی دِینِهِ مِن الجِبالِ الرّاسیَهِ . . .»(1)؛ «مؤمن، در راه دینداری خویش، از کوه های استوار مقاوم تر است. . .» .
    موحد چه در پای ریزی زَرش
    چه شمشیر هندی نهی بر سرش
    امید و هراسش نباشد ز کس
    بر این است بنیاد توحید و بس(2)
    چوبه دار، در زمین استوار نصب شده است و مأموران جلاد عبیدالله بن زیاد، جناب میثم را با طناب به قسمت بالای آن می بندند. تازه عمرو بن حریث، منظور کلام میثم را متوجه می شود که گفته بود: «همسایه تو می شوم، خوب همسایه داری کن» . وی به کنیز خود دستور می دهد تا زیر چوبه دار را جارو بزند، آب پاشی کند و بوی خوش پراکنده سازد!(3) به هرحال، همان طور که امام علی (علیه السلام) فرموده بود و میثم نیز خود بارها تکرار کرده بود، مأموران بی رحم و دژخیم اموی، میثم را به شیوه آن روز، با کمال بی شرمی و خشونت، با طناب به قسمت بالای چوبه دار می بندند، و در حضور جمع زیادی، دست و پای او را قطع می کنند.
    خون از دست و پای قطع شده میثم سرازیر می شود و مردم تماشاچی، موافق و مخالف، آن صحنه را می نگرند. ولی میثم با صدای
    ص: 62
    ________________________________________
    1- ١) . سفینه البحار، ج١، ص١٠٠.
    2- ٢) . گلستان سعدی، ص٢4٠.
    3- ٣) . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج٢، ص٢٩٣. باید توجه داشت که عمرو بن حریث، شخص منافق صفتی بود و این کار را برای رسمی اجتماعی یا به منظور خوشایند امویان انجام داد.
    بلند فریاد برمی آورد: «ای مردم! آیا نمی خواهید اسراری را که مولایم علی بن ابی طالب (علیه السلام) تا روز قیامت به من آموخته، بشنوید؟» مردم نیز
    نزدیک می شوند و به فضایل علی (علیه السلام) ، گوش می دهند. مأموران، برای نخستین بار در تاریخ اسلام، به میثم دهان بند می زنند !
    گفت: آن یار کزو گشت سرِ دار بلند
    جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد(1) عمروبن حریث منافق، وقتی از خانه خود بیرون می آید و جمعیت فراوانی را می بیند و سخنان مؤمنانه و آتشین میثم را می شنود، خود را با شتاب به نزد عبیدالله بن زیاد در دارالاماره می رساند و گزارش می دهد، میثم فضایل علی (علیه السلام) را بیان می کند. اگر این سخنان ادامه پیدا کند، مردم کوفه علیه امیر قیام می کنند. آن گاه عبیدالله به مأمور محافظ خویش که بالای سرش ایستاده بود، می گوید: «برو زبان میثم را هم قطع کن» . وقتی مأمور نزد میثم می آید که دستور عبیدالله را اجرا کند، میثم اعلام آمادگی می کند و می گوید: «دیدی که پسر زن ناپاک می خواست ادعای من و مولایم علی (علیه السلام) را تکذیب کند و نتوانست؟ !»(2) به هرحال، امویان خون آشام، زبان میثم را بریدند. درحالی که او بالای دار بود و از بینی و دهان او خون غلیظ جاری می شد؛ همان طور که مولا علی (علیه السلام) فرموده بود. روز سوم نیز در حال جان دادن بود که یکی از مأموران دژخیم بنی امیه با نیزه ای به پهلوی وی زد و گفت: «به
    ص: 63
    ________________________________________
    1- ١) . دیوان حافظ، ص١٠١.
    2- ٢) . بهجه الآمال، ج٧، ص١٢٨.
    خدا می دانم روزها را روزه بودی و شب ها را به عبادت می پرداختی» ، و میثم با گفتن الله اکبر، در همان بالای چوبه دار جان سپرد.(1)
    مدفن میثم تمار
    میثم تمار روی همان چوبه دار به شهادت رسید. صالح، فرزند او، می گوید:
    پس از گذشت چند روز از شهادت پدرم، از آن چوبه دار دیدن کردم. دیدم همان قطعه تنه درخت خرمایی است که به دستور او با میخ بر آن، نام او را نوشته و علامتگذاری کرده بودم.(2)
    به اتفاق روایات، شهادت میثم تمار، ده روز قبل از ورود حضرت حسین بن علی (علیه السلام) به کربلا (دوم محرم سال6٠ ه. ق) و هیجده روز قبل از شهادت آن امام بزرگ، یعنی ٢٢ ذی حجه سال6٠ ه. ق صورت گرفته است.(3) می توان سن میثم را با توجه به قراین تاریخی، حدود 63 سال تخمین زد.
    آری، بدن مجروح میثم همچنان بالای چوبه دار بسته بود و مردم هم از ترس مأموران عبیدالله بن زیاد، که حتی از جسد بی جان میثم هم می ترسیدند و نگهبانی می دادند، جرئت نمی کردند به آن نزدیک شوند.
    ص: 64
    ________________________________________
    1- ١) . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج٢، ص٢٩4؛ منتهی الآمال، ج١، ص٢54؛ نفس المهموم، ص6١؛ بحارالانوار، ج4١، ص٣45.
    2- ٢) . بهجه الآمال، ج٧، ص١٢٧؛ بحارالانوار، ج4٢، ص١٣٣.
    3- ٣) . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج٢، ص٢٩4؛ بحارالانوار، ج4١، ص٣45؛ منتهی الآمال، ج١، ص٢54.
    تا اینکه شب فرا رسید. هفت نفر از همکاران میثم، یعنی خرمافروشان شجاع که نمی توانستند این صحنه دلخراش را تحمل کنند، تصمیم گرفتند بدن را بردارند. تدبیری اندیشیدند که در آن نزدیکی آتش روشن کنند، تا میان چوبه دار و مأموران مراقب فاصله شود. آن گاه با زیرکی و شتاب جسد را از چوبه دار باز کردند و در محله «بنی مراد» ، در رودخانه کوچکی که آب اندکی در آن روان بود، به خاک سپردند و آب را روی آن روان ساختند تا از آزار مأموران اموی مصون ماند و چوبه دار را در خرابه ای انداختند.
    وقتی تاریکی شب کنار رفت و هوا روشن شد، مأموران متوجه شدند از جسد خبری نیست. از هر طرف جست وجو کردند، اثری از آن نیافتند.(1)آن گاه مأیوس شدند و رفتند.
    برسر تربت ما گر گذری، همت خواه
    که زیارتگه رندان جهان خواهد بود(2) میثم تمار، با تحمل چنین وضعی جان سپرد و با کمال سربلندی به مقام والای شهادت دست یافت. در برخی از منابع هم آمده است که همسر دلاور جناب میثم تمار، در یکی از شب ها، در نهایت مخفی کاری، جنازه مسلم، هانی، حنظلهبن مرّه و میثم تمار (علیهم السلام) را به خانه خود منتقل کرد و نصف شب آنها را دور از چشم دژخیمان ابن زیاد، کنار مسجد اعظم کوفه به خاک سپرد
    ص: 65
    ________________________________________
    1- ١) . بهجه الآمال، ج٧، ص١٢6؛ نفس المهموم، ص6٢.
    2- ٢) . دیوان حافظ، ص١4٧.
    و هیچ کس از این جریان، جز همسر هانی بن عروه که همسایه اش بود، باخبر نشد.(1)
    اگر این نقل صحیح باشد، معلوم می شود که جنازه ها را در شب از چوبه دار پایین آورده و هرکدام را در جایی دفن کرده است تا شناسایی نشوند.
    ص: 66
    ________________________________________
    1- ١) . داستان دوستان، محمدی اشتهاردی، صص 5 - ٧.
    امضاء


  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    امام (علیه السلام) فرمود: «به خدا سوگند! تو را به دار خواهد زد و به قتل خواهد رسانید» .
    میثم گفت: «با وجود این، صبر و مقاومت می کنم؛ چون چنین زجر و جان دادنی در راه خدا بسیار اندک و ناچیز است» .
    آقا! اگر به عرش رسانم سریر فضل
    مملوک این جنابم و مسکین این دَرم
    گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مِهر
    آن مِهر بر که افکنم، آن دل کجا بَرم؟(1)
    امضاء


  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    آن گاه امام علی (علیه السلام) فرمود: «
    یا مِیثمُ! إذَن تکُونُ مَعِی فِی دَرَجَتِیْ »(2)؛ «ای میثم! بنابراین در بهشت همراه من و کنار من خواهی بود» . میثم از آن پس، هرکس را می دید، گفتار علی (علیه السلام) را بیان می کرد و مکان شهادت و تنه درخت خرمایی را که به وسیله آن جان خواهد سپرد، نشان می داد تا از طرفی مقام و عظمت امام علی (علیه السلام) را معرفی کرده باشد و از طرف دیگر نیز، خباثت، دنیاخواهی، مقام پرستی و عمق جنایت کسانی را که ادعای حق طلبی و خدمت به مردم داشتند، افشا کند.
    عبیدالله بن زیاد هم می کوشید، به هر شکل ممکن، کاری کند که پیشگویی امام (علیه السلام) درست درنیاید، تا بدین وسیله از مقام و صداقت آن حضرت، و نیز از ارادت و اطاعت یاران و پیروان او بکاهد! بدین علت، دستور داد آن درخت خرما را که امام (علیه السلام) به عنوان چوبه دار به میثم و دیگران نشان داده بود، قطع کنند، تا این نشان باقی نماند. یکی از نجارها
    ص: 60
    ________________________________________
    1- ١) . دیوان حافظ، ص٢٣٧. واژه «شاها» به «آقا» تغییر داده شد.
    2- ٢) . بهجه الآمال، ج٧، ص١٢6؛ بحارالانوار، ج4٢، ص١٣٠.
    درخت قطع شده را خرید و آن را چهار قسمت کرد. وقتی میثم این خبر را شنید، به فرزند خود، صالح، دستور داد با میخ آهنین، اسم میثم و اسم پدر او را بر قسمتی از آن تنه درخت نقش کند(1) تا دلیلی بر صداقت علی (علیه السلام) و پیشگویی میثم باشد.
    روز موعود فرا رسید. کوفه، شهر ترس و آشفتگی است. چند روزی بیشتر از شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه نگذشته است. دژخیمان اموی برای مهار آشوب ها، به هرگونه خونریزی و آدم کشی دست می زنند. مأموران عبیدالله بن زیاد هم، میثم را از زندان بیرون می آورند و به سوی کناسه کوفه و مکانی که آن درخت در آن قرار داشت، می برند. از طرفی، صحنه دلخراش و مظلومانه ای است و از طرف دیگر عظمت ایمان و اطاعت پیروان امام علی (علیه السلام) به نمایش در آمده است.
    «ثابت ثَقفی» وقتی این صحنه را می بیند، به میثم می گوید: «چرا این قدر خود را به رنج و سختی می اندازی؟ !»
    اما میثم! درحالی که لبخند می زند، به آن درخت اشاره می کند و می گوید: «به خدا سوگند! من برای این درخت آفریده شده ام و این درخت هم برای من روییده شده است» .(2)
    زمان آزمایش و جانبازی فرا می رسد. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: «
    ص: 61
    ________________________________________
    1- بهجه الآمال، ج٧، صص١٢4 و ١٢٧.
    2- بهجه الآمال، ج٧، صص١٢4 و ١٢٧.
    المُوْمِنُ أشَدُّ فِی دِینِهِ مِن الجِبالِ الرّاسیَهِ . . .»(1)؛ «مؤمن، در راه دینداری خویش، از کوه های استوار مقاوم تر است. . .» .
    موحد چه در پای ریزی زَرش
    چه شمشیر هندی نهی بر سرش
    امید و هراسش نباشد ز کس
    بر این است بنیاد توحید و بس(2)

    امضاء


صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi