❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
حسنعلی ابراهیمی سعید (16-08-2021)
موضوعات تصادفی این انجمن:
- ویژه نامه تاسوعای حسین{عباس(ع) علمدار...
- ۞۩۞ پر زنيم تا ملکوت افق عاشورا...(محرمنامه...
- ۩~*~۩ در مسلخ عشق جزنکو را نکشند..{ویژه نامه...
- ۩~*~۩ در مسلخ عشق جزنکو را نکشند..{ویژه نامه...
- ۩~*~۩ در مسلخ عشق جزنکو را نکشند..{ویژه نامه...
- شمع غم روشن کنید .. شام غریبان امشب است
- ۩~*~۩ در مسلخ عشق جزنکو را نکشند..{ویژه نامه...
- اعمال ماه محرم چیست؟
- خورشید بر فراز نیزه ۩ ویژه نامه عاشورای حسینی
- ویژه نامه عاشورای حسینی * قیام سرخ عاشورا*
❤ |
روزی نه مثل روزهای دیگر
تو روزی نیستی مثل تمام روزهای خدا که خورشید از میانِ دستانِ
سپیده مشرق شکوفه بزند و در سرخی سینه آرامش مغرب ناپدید شود.
تو روزی نیستی که آفتاب، نگاه هر روزه اش را به زمین بدوزد
و بی تفاوت از سر هر بودنی عبور کند.
تو روزی نیستی که آب، حال خودش را به دست
رود بسپارد و تنها به رفتن فکر کند.
تو روزی نیستی که زمان، از هر اتفاقی که می افتد،
در آن متعجب نشود و همه لحظه هایش را به یک چشم ببیند.
تو روزی معمولی نیستی؛ روزی هستی که روز واقعه
را در میان گرفته ای و به پیشواز حادثه می روی.
تو روزی هستی که عَزمت را جزم کرده ای
تا به قله های تاریخ نزدیک شوی.
تو روزِ ماقبل عاشورایی؛ روز تاسوعایی.
سیدحسین ذاکرزاده
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
حسنعلی ابراهیمی سعید (16-08-2021)
❤ |
بايد حسين دم بزند از فضائلت
وقتي حسيني است تمام خصائلت
تعبيرهاي ما همه محدود و نارساست
در شرح بي کراني اوصاف کاملت
بي شک در آن به غير جمال حسين نيست
آئينه اي اگر بگذاري مقابلت
اي کاشف الکروب عزيزان فاطمه
غم مي بري ز قلب همه با شمائلت
در آستانه ی تو گدايي بهانه است
دلتنگ ديدن تو شده باز سائلت
با زورق شکسته ی دل سال هاي سال
پهلو گرفته ايم حوالي ساحلت
بي شک خدا سرشته تو را از گِل حسين
سقاي با فضيلت و دريا دل حسين
تو آمدي و روشني روز و شب شدي
از جنس نور بودي و زهرا نسب شدي
در قامتت اگر چه قيامت ظهور داشت
الگوي بندگي و وقار و ادب شدي
هم چشم هاي روشنت آئيه ی رجاست
هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدي
بايد که ذوالفقار، حمايل کني فقط
وقتي که تو به شير خدا منتسب شدي
در هيبت و رشادت و جنگاوري و رزم
تو اسوه ی زهير و حبيب و وَهب شدي
در دست تو تلاطم شمشير ديدني ست
فرزند لافتايي و شير عرب شدي
فرمانده ی سپاهي و آب آور حسين
اي نافذ البصيره ترين ياور حسين
بي شک تو صبح روشن شب هاي تيره اي
خورشيدي و به ظلمت اين شام چيره اي
تسخير کرده جذبه ی چشم تو ماه را
بيخود که نيست تو قمر اين عشيره اي
عصمت دخيل تار عباي تو از ازل
جز بندگي نديده کسي از تو سيره اي
قدر تو را کسي نشناسد در اين مقام
وقتي براي امر شفاعت ذخيره اي
ما را بس است وقت عبور از پل صراط
از تار و پود بيرق تو دستگيره اي
چشم اميد عالم و آدم به دست توست
باب الحسين هستي و پرچم به دست توست
فردوس دل هميشه اسير خيال توست
حتي نگاه آينه محو جمال توست
تو ساقي کرامت و لطف و اجابتي
اين آب نيست زمزمه هاي زلال توست
ايثار و پايمردي و اوج وفا و صبر
تنها بيان مختصري از کمال توست
در محضر امام، تو تسليم محضي و -
والاترين خصائل تو امتثال توست
فردا همه به منزلتت غبطه مي خورند
فردا تمام عرش خدا زير بال توست
باب الحوائجي و اجابت به دست تو
تنها بخواه، عالم هستي مجال توست
اي آفتاب علقمه: روحي لک الفدا
اي آرزوي فاطمه: روحي لک الفدا
اي آفتاب روشن شب هاي علقمه
سرو رشيد خوش قد و بالاي علقمه
داده ست مشک تشنه ی تو آب را بها
اي آبروي آب، مسيحاي عقلمه
وقتي که چند موج عليل شريعه را
کرده ست خاک پاي تو درياي علقمه
لب تشنه ی زيارت لب هات مانده است
آري نگفته اي به تمنّاي علقمه
امروز دست هاي تو افتاد روي خاک
تا پا بگيرد از دل صحراي علقمه
با وعده هاي مادرت آسوده خاطريم
چشم اميد ماست به فرداي علقمه
اين عطر ياس حضرت زهراست مي وزد
از سمت کربلاي تو، سقاي علقمه
شب هاي جمعه ناله ی محزون مادري
مي آيد از حوالي درياي علقمه
امّ البنين و فاطمه با قامتي کمان
اينجا نشسته اند و شده آب روضه خوان
فرصت نداد تا که لبي تر کند گلو
دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو
مي آيد از کنار شريعه شهاب وار
بسته ست راه را به حرم لشکر عدو
طوفان تير مي وزد از بين نخل ها
حالا شنيدني شده با مشک گفتگو:
«بسته ست جان طفل صغيري به جان تو
تو مشک آب، نه که تويي جام آبرو
اي مشک، جان من به فداي سر حسين
اما تو آب را برسان تا خيام او»
امّا شکست ساغر و ساقي ز دست رفت
جاري ست خون ز باده ی چشمش سبو سبو
با مشک پاره پاره به سوي حرم نرفت
تا با امام خود نشود باز رو به رو
تنها پناه اهل حرم بر نگشته است
مي بارد از نگاه سکينه: عمو عمو
در خيمه اوج بي کسي احساس مي شود
خورشيد نيزه ها سر عباس مي شود
شاعر : یوسف رحیمی
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
اى خوشترين بهانه ماندن
و ابوالفضل ... آه از اين برادر، مى بينى اش و زير لب زمزمه مى كنى:
- حيدر كرار! على دوباره! تو پدرى يا برادر؟!
مىبينى اش كه چه جسورانه بر قلب سپاه دشمن حمله مى برد
و چه زبونانه از مقابل تيرش يا مى گريزند، يا بر زمين مى ريزند...
عباس! عباس! عباس! چه مى كنى تو با من؟
اى آيينه دلم، تكيهگاه وجودم، آرام جانم عباس، چه پر شكوهى تو!
از اين جانب كه بر مبارزه ات مى نگرم.
مهربانم!
چرا اينچنين در ميان جبهه نيز، نگاهت را بين من و آن دژخيمانى
كه اكنون به محاصره ات داشته اند، به تساوى تقسيم مى كنى؟
مى خواهى دلم را به آتش بكشى؟
خوش بسوزان كه قهرمان عشقى.
به هر نگاه، لطفى و هر بار، رازى و مى دانم كه سرشار از نيازى ...
تو هر لحظه اذن شهادت مى طلبى!...
باز مى گردى، نگاه كودكان را تاب نمى آورى.كافيست چشم تو با چشم اهل
حرم تلاقى كند، نگفته همه چيز را مى خوانى. مشك خالى آب برمى دارى،
به نزدم مى آيى و اذن رفتن مى طلبى.
- برو عباسم!...
و تو مى دانى كه رفتن عباس به سوى آب، به سوى آب، به سوى آب...
جواز ظاهر، كسب وصال «زهرا» است. تو مى دانى كه عباس نمى تواند نرود!
او نمى تواند بماند!... به نگاهى مهربان و تحسينى شاكر، رخصتش مى دهى
و حال آنكه مى دانى سرانجام اين رفتن چيست.
گويا از آن روز كه دشمن، حق ارث «فدك» را بر «زهرا» قطع كرد،
منع مهريه مادر نيز بر او و فرزندانش امضاء شد.
تمام آبهاى روى زمين مهريه «زهرا» بود. و اكنون زبونترين نامردان
دوران، با تحريم آن بر آل نبوت و امامت، در مقابل جرعها ى از همان هديه الهى،
زمين را از خون فرزندان زهرا، سرخ و گلگون مى ساختند.
و لحظاتى بعد، شد آنچه كه تو از ازل مى دانستى. اما در اين لحظه، ديگر
نمى دانستى كه زينب را پس سر دريابى يا ابوالفضل را در پيش رو ..
. كه ناگاه از ميان معركه شنيدى كه:
- برادرم حسين! برادرت را درياب!
بى درنگ به سويش تاختى، آنچنانكه تكليف سپاه دشمن شد كه هر كه را
آرزوى بقاى جان است، از تيررس چشم حسين بگريزد كه اكنون بر موانع
بين حسين و ابوالفضل، تنها لبه شمشير او حكم مى كند!
... اين نخستين بار بود كه عباس، تو را «برادر» خوانده بود.
هميشه به نامهاى «سيدى» و «سرورم» خطابت مى كرد.
وه كه چه لطافتى بود در اين آخرين نداى عباس!...
اين عشق چه شورى در دلت بپا مى كرد!
ندا زدى كه:
- آمدم جان برادر! عباسم، جانم، جانانم!...
و آنگاه كه بر بالين هزار زخمش حضور يافتى و در آغوشش گرفتى،
وه كه چه صحنه اى بود يكى شدن عاشق و معشوق!
اينك، همه عرش و كرسى نيز به نظاره بودند. چه كسى مى توانست بازيابد
كه از اين دو كبوتر عشق، كدامين عاشق است و كدام، معشوق!
آنجا كه هيچ واژه اى نمى تواست مهر و وفا و مردانگى و تعهد
و تحسين و تشكر را معنا كند.
آنجا كه تنها اشك، سخنگوى جاسوزترين عشقها بود.
شايد غير از خدا، هرگز كسى ندانست كه در آن آخرين لحظه ها،
بين شما دو برادر، چه سخنها رفت;
اما شنيدند كه تو از او پرسيدى كه:
- عباسم، چه شد كه اين بار مرا به نام «برادر» خواندى؟
و پاسخت داد كه:
- سرورم! آنگاه كه مجروح و بى بال، از اسب به زمين افتادم،
به يكباره مادرم «فاطمه» همو كه از آغاز - به عشق و ادب - جز
«مادر» او را ندانسته ام، در برابرم فرياد زد:
- پسرم، عباس!
جان برادر، به حق او كه ديگر تاب ماندن ندارم.
شوق وصالش، آتش به جانم مى زند. مرا بحل تا بروم، به بوسه وداعى،
جانم بستان و به پيشگاه مادر عطا كن. برادر، اذن وصالم ده!
و شايد تو، به لطافتى مليح و لبخندى شيرين اما آميخته به هزار اشك
وداع، حق لطافت رابتمامت رسانده و گفته باشى كه:
- در وصال «زهرا» بر ما سبقت مىگيرى؟!
اما بىشك، او تو را گفته است كه:
- تو سيد منى، در دنيا و آخرت!
و تو مىدانى كه عباس «راز» را فهميده است.
تشنگى همه، «عشق» بود.
آب، همه بهانه بود، «مقصود، وصال «زهرا» بود...»
عمو آب!
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
یک روز تا وصال، تا اسارت و تازیانه و غربت باقی است.
یک روز تا تقسیم حسین ع) میان زمین و آسمان، تا بوسه تیر
بر مشک، تا گلخنده حلقوم اصغر و تا وداع آخرین حسین ع) باقی است.
یک روز تا غروب غمناک تنهایی زینب، تا ضجّه های یتیمانه کودکان
سرگشته، تا بازگشت ذوالجناح شرمسار بی سوار با زینی
واژگون و تا حریق جگرسوز خیمه ها
یک روز تا قهقهه مستانه پیش قراولان قساوت و طلایه داران
ظلمت و جنایت باقی است؛ یک روز که همه فرداست؛
همه زمان و قاموس بزرگ قیام.
تاسوعا؛ مقدمه عشق، دیباچه شرف، مدخل ایثار و
ورودگاه خون و حماسه و اشک است.
در تاسوعا, از حنجره های خشک عطش زده،
تنها واژه وداع می گذرد.
تاسوعا، صور اسرافیل دل هاست و بیدارباش جان های
خفته و الگوی حق پویان جست وجوگر.
تاسوعا، روز نمایش الفت و صدق، همت و عشق، پایمردی
و رادی و فداکاری و پاک بازی است و تاسوعاییان، عاشوراییان فردایند؛
آنان که در شب حادثه، گریزگاه نمی جویند
و عاشورای عزت را به عافیت ذلت نمی فروشند.
محمدرضا سنگری
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
تاسوعا یعنی عباسِ علی. عشقِ عباس به مولایش فقط
حسی برادرانه نبود عشقی خدایی بود.
تاسوعا! چه دیر می گذری!
یارانِ عاشق تاب ندارند، کمر خمیده ی حسین را
پس از عباس نظاره گر باشند و اشک و آه زینب را
ببینند و فغان کودکان و طفلان را بشنوند.
عباس عاشق ترینِ یاران، به حسین بود و عجب نیست
که نام تاسوعا با نام او عجین است.
امروز، از سوی دشمن برای یارانِ حسین امان نامه می آید
و امشب حسین به یارانش می فرماید تا دیر نشده جان خود را
برداشته و به سلامت از این دشت بیرون روید.
اما یارانش بی صبرانه به انتظار شهادت،لحظه شماری می کنند
و خنده ی شیرین حسین، نشانه ی رضایت اوست
که به چنین اصحابی می بالد.
یاران، چه مشتاق به فردا می نگرند
و اهل خود را به صبر و اطاعت خدا می خوانند
و دست نوازش بر سر طفلان خویش می کشند
چرا که خوب می دانند تاسوعا مقدمه ای است
برای عاشورا چنان که نبرد عباس مقدمه ای بود برای رزم حسین.
تاسوعا! می بینی بچه ها چقدر مضطربند؟!
شاید می دانند که امروز آخرین نگاه های پدران خویش را می بینند
و درگرمای آغوش آنان طعم محبت را می چشند.
سکینه، بارها و بارها به آغوش پدر پناه می برد
و رقیه از دامان حسین جدا نمی شود
و زینب چه حرف ها که از برادر نمی شنود
و می داند که باید صبور باشد،
چنان که مادر به او گفته بود و پدر به او سپرده بود
و حسین بارها برایش همه چیز را تفسیر کرده بود.
آری! تاسوعا یعنی عشق
و عشق یعنی عباس علی.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
ویژه نامه های تاسوعای حسینی در سایت ایه های انتظار
سال 95
سال 91
در مسلخ عشق جزنکو را نکشند..{ویژه نامه روز(عاشورا) دهم محرم}
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود{شرح دوران اسارت-ویژه نامه دهه دوم محرم}
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
آفتاب کلام حضرت بقیّةاللّه(ع)
السلام على ابى الفضل العباس بن امیرالمؤمنین،
المواسى اخاه بنفسه الآخذ لغده
من امسه الفادى له الواقى الساعى الیه بمائه المقطوعة یده،
لعن اللّه قاتله یزیدبن رقاد الجهنى و حکیم بن الطفیل الطائى.
حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه شریف در زیارت ناحیه،
خطاب به عموى شهید خود حضرت ابوالفضل(ع) مى فرماید:
سلام بر ابوالفضل عباس، پورِ امیرمؤمنان(ع) کسى که:
جان خود را نثار برادرش کرد،
دنیا را وسیله آخرت خود قرار داد،
فداى برادرش شد،
نگهبان بود و سعى بسیار کرد تا آب را به لب تشنگان برساند،
دو دستش در جهاد فى سبیل اللّه قطع شد،
خداوند قاتلان او یزید بن رقاد و حکیم بن طفیل طائى را لعنت کند.
بطل العلقمى، ج ۲، ص ۳۱۱؛ مولد عباسبن على(ع)،
ص ۹۸؛ العباسبن على، ص ۴۱ – ۴۲
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
سلام، ای سقای تشنه لب! ای پسرامالبنین!
سلام، ای عموی آب ها!
و ای اسوه برادری و ایثار و وفا!
سلام، اي پشت و پناه حسين!
ای حامی و هم رکاب ولایت!
ای بهترین اسوه ی پیروی از امامت !
ای که تنها بهانه آمدنت این بود که عشق،
در روز مبادا تنها نماند
.اي كه بودنت، رنجهاي اباعبدالله را كم ميكرد
و رشتههاي غم پيشاني ابا عبدالله به لبخند تو گسسته مي شدند!
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
اشک عزا بریزید شام عزاست امشب
نام حسین و عباس مشکل گشاست امشب
باب الحوائج عبّاس حاجت دهنده ماست
دارنده حوائج حاجت رواست امشب
ای دیده گریه ها کن، ای دل تو ناله ها کن
با سوز دل دعا کن وقت دعاست امشب
ای که دلت شکسته ، غم به دلت نشسته
ای دردمند خسته دردت دواست امشب
باب الحوائج ما ، یا حضرت ابوالفضل
آن دل که از تو دور است دور از خداست امشب
مَرضای مسلمین را مد نظر بگیر تا
این محفل از وجودش دارالشفاست امشب
دلها همه پریشان ، هر دیده گشته گریان
هر گوشه ای از ایران ، چون کربلا ست امشب
امشب خدای قهار در ماتم علمدار
جن و ملک عزادار ، شام عزاست امشب
امشب شب تاسوعاست ، شب عباس است ، امشب گرفتارها بگویند عباس
، مریض دارها بگویند عباس ، دردمندها بگویند عباس ،
دسته جمعی برویم در خانه قمر بنی هاشم ،
میوة دل ام البنین ، باب الحوائج است .
کسی را ناامید نمی کند . حوائج را در نظر بگیرید ،
فرج امام زمان را از خدا بخواهید ،
از امام زمان نقل می کنند که فرمود :
هر جا روضه عموم عباس خوانده شود من سراسیمه می آیم ،
آقا یک نظری به ما کن ، آقا بیا می خواهم روضه عمو جان
ترا بخوانم حود عباس فرمود :
روضه مرا این طوری بخوانید هر کسی از بالای بلندی
بیفتد ، اول کاری که می کند دستهایش را جلوی صورتش می گیرد
حایل می کند تا صورت صدمه نخورد .
اما بمیرم برای عباس دست در بدن ندارد در آن حالت یک قت صدای
ناله ای شنید یکی صدا می زند : پسرم عباس ، تاچشم باز کرد دید مادرش زهراست .
تا دید فاطمه می گوید پسرم ، برای اوّلین بار یک نگاه طرف
خیمه ها کرد صدا زد : برادر بیا برادرت را دریاب .
زینب می گوید : یک وقت دیدم رنگ حسین پرید ، یک نگاه
طرف خیمه ، یک نگاه طرف میدان ،
با عجله آمد کنار بدن برادر ، صدا زد عباسم :
تو مرا سید و سرور خواندی
چه شد این بار برادر خواندی
صدا زد حسین من :
مادرت فاطمه آمد به سرم
او مرا خواند و صدا زد پسرم
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)