صفحه 3 از 15 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 147

موضوع: معاد و جهان پس از مرگ

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    خرافات مضحك و اسف انگيز!

    اين طرز فكر خرافى در طول تاريخ موجب اعمال اسف انگيز و احياناً خنده آورى شده است.

    مثلاً در ميان مردم «كنگو» معمول بوده كه به هنگام مرگ سران قبايل، دوازده دختر زيبا زنده زنده با او دفن مى كردند تا ملال از خاطر عاطر او در آن جهان، بزدايند.

    و يا اينكه بعضى اهالى «مكزيك» دلقك (به اصطلاح هنر پيشه كمدين) رئيس قبيله را همراه او به خاك مى سپردند كه از تكدر خاطر وى در آن دنيا جلوگيرى كند.

    و گاهى يك كاهن را زنده زنده با بزرگان خود دفن مى كردند تا مشاور مذهبى و روحانى او در سراى ديگر گردد!(18)

    در ميان پاره اى از اقوام رسم بوده كه لباسهاى مردگان را با آنها دفن نكنند بلكه به درختى (به جاى رخت آويز) بياويزند تا مردگان پس از زندگى فوراً آن را بپوشند و از برهنگى ناراحت نشوند!

    موميايى كردن مردگان در مصر قديم، فلسفه اى جز استفاده از آن بدن پس از بازگشت روح نداشته است.

    موميايى كردن براى جلوگيرى از فساد و پوسيدگى بدن مرده بوده، به اين ترتيب كه بدن مرده را با مواد شيميائى مخصوصى خشك مى كردند و پس از آنكه جسد كاملا خشك مى شد آن را با چندين لايه نوارهاى كتانى آغشته به صمغهاى مخصوص مى پوشانيدند و چند صد متر كتان براى اين كار لازم بود. سپس آنها را در تابوتهاى مخصوصى گذاشته و گاهى آن را در چندين تابوت ديگر جاى مى دادند و روى تابوت بزرگ آخر، نقشهاى جالبى ترسيم مى كردند.

    موميايى كردن يك جسد گاهى هفتاد روز وقت لازم داشت!

    موميايى، مخصوص كشور مصر نبود، ولى مصريان در اين كار مهارت زيادى داشتند بطورى كه امروز در بسيارى از موزه هاى جهان موميائى هاى مصرى وجود دارد و اين موميايى ها به همان صورتى هستند كه قرنها پيش بوده اند و گذشت قرون و اعصار در آن اجساد اثرى نگذاشته است.(19)

    مردم مصر ديوار مقبره ها را از تصويرهائى كه شرح حال دقيقى از گزارش روزانه شخص مرده و خدمتكاران و شغل و تفريح او در دنيا بود مى پوشانيدند. مثلا در يك گوشه تصوير، كاركنان او نان مى پختند و يا آبجو و شراب به سبو مى ريختند. و در جاى ديگر خدمتكاران، بز يا گاو مى كشتند و يا از رودخانه ماهى مى گرفتند، در جاى ديگر گاوها را مى دوشيدند و آشپزى مى كردند.(20)

    گويا به اين ترتيب مى خواسته اند با تجديد خاطرات گذشته، ارواح مردگان را شاد نگهدارند!

    اينها همه نشان مى دهد كه پيروان عقايد مزبور چنين مى پنداشتند كه انتقال به جهان ديگر همانند مسافرتهاى اين دنياست كه بايد مشمول تمام كيفيات و مقررات اين زندگى باشد.

    در حقيقت اين موضوع درست به آن مى ماند كه كودكى در رحم مادر آگاهى از لزوم مسافرت به خارج رحم پيدا كند و براى اينكه پس از آمدن به اين دنيا از گرسنگى نميرد مقدارى از خون درون رحم را كه با آن تغذيه مى كند همراه خود بياورد، آيا اين طرز فكر صحيح است!

    ولى به هر حال، وجود اينگونه خرافات و انحرافات دليلى جز آميخته شدن الهام فطرى با جهل و نادانى ندارد و در عين حال يك واقعيت در لابه لاى همه آنها نهفته است و آن اينكه بشر طبق يك الهام درونى به رستاخيز ايمان داشته اگر چه با افكار كوتاه خود گاهى شكل خرافى به آن بخشيده است.
    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    دروازه هايى به جهان ديگر

    چگونه پژوهش هاى علمى جديد، بسيارى از مشكلاتى را كه بر سر راه زندگى پس از مرگ به نظر مى رسيد و آن را به صورت يك محال در نظر كوته بينان جلوه مى داد، از ميان برداشت و دروازده ها را گشود؟

    مرده عرب از پيدا كردن يك قطعه استخوان پوسيده انسانى كه شايد طعمه حيوان درنده اى گشته بود و يا از تشنگى در بيابان سوزان حجاز جان داده بود، خوشحال و سرمست فرياد كشيد «لَأَخْصِمَنَّ مُحَمَّداً; با اين دليل دندان شكن به مخاصمه با «محمد» بر مى خيزم و به او ثابت مى كنم كه چيزى را كه او به عنوان زنده شدن مردگان مى گويد محال است» .

    شايد پيش خود چنين فكر مى كرد: «آيا هيچ كس ديده يا شنيده ميوه گنديده و سپس پوسيده و خشكيده اى، دوباره ميوه تر و تازه اى شود؟

    آيا هيچ كس شنيده اين شير كه بچه شتر از مادر مى خورد و جزء گوشت و پوست او مى شود، بار ديگر به شكل شير در آيد و به پستان برگردد؟

    وانگهى اين استخوان پوسيده امروز، فردا خاك مى شود، و در ميان طوفان هاى شن در اين بيابان هاى وسيع پخش و گم مى گردد، و كمترين اثرى از آن باقى نمى ماند، كدام عقل مى گويد بار ديگر به صورت كودك زيبا و جوان نيرومند و پيرمرد فرزانه اى خواهد شد؟»

    اين سخن را جز ديوانگان باور نمى كنند!

    «و كافران گفتند آيا كسى را به شما نشان دهيم كه مى گويد: هنگامى كه شما مرديد و از هم متلاشى شديد آفرينش جديدى پيدا خواهيد كرد؟ اين شخص يا به خدا تهمت مى زند و يا ديوانه است» .(21)

    و به اين ترتيب بعد از مسئله ايمان به خداى ناديده، اين مشكلترين مطلبى بود كه بر فكر جمعى از مردم جاهليت سنگينى مى كرد با اينكه از درون فطرت خود زمزمه لطيف رستاخيز را مى شنيدند اما جنجالى كه از رهگذر جهل و نادانى آنها بر مى خاست اين زمزمه را در خود گم مى كرد.

    آنها نمى دانستند همين دانه خرماى خشكيده و پوسيده اى كه در لا به لاى خاك ها گم مى شود، شايد تاكنون ده ها بار جزء زمين شده و سپس از مجراى ريشه درخت خرمايى سر از شاخه ها برآورده و دوباره شكوفه و سپس خرماى لذيذ وتر و تازه اى شده و باز هم خكشيده و به روى خاك افتاده است.

    و يا آن شير شتر، بارها جزء بدن بچه شترى شده و پس از مردن و خاك شدن او به زمين برگشته و از مجراى ريشه گياه و يا بوته خارى جزء بدن شتر ديگرى گشته و از عروق او به پستانش انتقال يافته و سپس شير تازه اى گرديده است!

    اين فكر جاهلى كه موجودات زنده اين جهان معدوم مى گردند و بازگشت معدومان ممكن نيست، تنها در مغز آن عرب بيابانى نبود، بلكه شايد از مغز يك فيلسوف نيز در شكل ديگرى خودنمايى كرده باشد كه اگر بنا باشد رستاخيز و معاد صورت گيرد «اعاده معدوم» ! لازم مى آيد و اعاده معدوم محال است!

    ولى پيشرفت و تكامل علوم طبيعى - بر خلاف انتظار ماده پرستان و ماترياليست ها - پرده از اسرارى برداشت كه در پرتو آنها جاده معاد و زندگى جديد بعد از مرگ، روشنتر گرديد.

    در حقيقت دانشمندان علوم طبيعى به سان كاوشگرانى هستند كه هر روز در حفارى هاى خود به آثار تازه و جالبترى از تمدن هاى پيشين پى مى برند. ممكن است اين كاوشگران روى حساب سود مالى به دنبال اين اشياء قديمى و عتيقه در تلاش و كوشش باشند ولى مسلماً كاوش هاى آنها اثر مهمتر ديگرى دارد و آن كشف چگونگى تمدن هاى كهن و ميزان هنر بنيانگذاران اين تمدن هاست.


    امضاء


  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    توضيح اينكه:

    پيشرفت علوم تجربى براى نخستين بار نشان داد كه فناى مطلق و نابودى مواد جهان كه فكر جمعى از پيشينيان را به خود مشغول داشته بود، مطلقاً وجود ندارد.

    «لاوازيه» دانشمند بزرگ فرانسوى اثبات كرد هيچ ماده اى در جهان از بين نمى رود بلكه مواد جهان دائماً در حال تغيير شكل هستند.

    اگر درختى را بسوزانيم و خاكسترش را بر باد دهيم، و يا اگر مقدارى بنزين را به طور كامل بسوزانيم به طورى كه كمترين دود سياهى از آن برنخيزد و تا آخرين قطره شعله گيرد و تمام شود، هيچ گونه تفاوتى در مواد موجود جهان صورت نگرفته، بلكه در فرض اول ذرات درخت تجزيه و در زمين و هوا پراكنده شده، قسمتى خاكستر و قسمتى تبديل به گازهاى كربن (تركيببى از كربن درخت و اكسيژن هوا) گرديده است و اگر با وسايلى آنها را از لابه لاى اجزاى زمين و آسمان جمع آورى كنيم و اكسيژن هوا را از آنها جدا كرده و سپس همه اجزاى آن را با هم تركيب نماييم همان درخت اول، حتى بدون اينكه يك هزارم گرم از آن كاسته شود، به دست مى آيد.

    و در فرض دوم (سوختن كامل بنزين) همه آن تبديل به گازها مى شود كه با جمع آورى و تجزيه آن، همان بنزين نخستين بدون اينكه سرسوزنى از آن كم شود به دست خواهد آمد، منتها سهل انگاريها وعدم دقت ما به ما اجازه مى دهد كه بگوييم آنها نابوده شده اند.
    امضاء


  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    در حقيقت همان طور كه در تبديل پول ها به يكديگر با نرخ هاى ثابت - مثلا تبديل ريال به ليره - تنها شكل پول عوض مى شود، وگرنه ارزش آن ثابت است و هر زمان قابل تبديل به صورت اول مى باشد مواد اين جهان نيز با نرخ ثابتى قابل تبديل به يكديگرند.

    و به اين ترتيب در مسئله متلاشى شدن ذرات بدن انسان نيز هيچ چيز از ميان نرفته و در صندوق پس انداز جهان طبيعت ذخيره شده و هر زمان قابل پس گرفتن است.

    البته در اينجا مسئله ديگرى طرح مى شود كه اين اجزا گاهى جزء بدن انسان هاى ديگر مى شوند، و به نظر مى رسد مشكلى در امر تجديد حيات مردگان ايجاد خواهد كرد زيرا ممكن است ارواح متعددى بر سر تصاحب اجزاء معينى به مبارزه و دعوا برخيزند و هر كدام آن را از آن خود بدانند.

    ولى به زودى خواهيم ديد كه اين يك اشتباه بيش نيست و هيچ گونه دعوايى از اين نظر وجود نخواهد داشت، و حتى اگر انسانى فرضاً تمام بدن انسان ديگرى را بخورد، مشكلى در امر معاد به وجود نخواهد آمد.

    به هر حال محاسبات «لاوازيه» در همه جا درست بود جز در يك مورد كه ماده در آنجا وجود خود را به كلى از دست مى داد بدون اينكه به ماده ديگر تبديل شده باشد، و آن در مورد تجزيه اتم ها و انفجارات اتمى بود كه ماده تبديل به انرژى مى شد.

    اين موضوع را نخستين بار «مادام كورى» و همسرش «پير كورى» به هنگام مطالعه روى اجسام راديواكتيو (اجسامى كه تشعشع اتمى دارند و به اصطلاح، اتمهاى آنها در حال پوسيدن و متلاشى شدن است) كشف كردند.

    آنها در سال 1898 در آزمايشگاه غير مجهز خود در پاريس، عنصر جديدى را به نام «راديوم» كشف كردند، از خاصيت عجيب اين عنصر آن بود كه دائماً حرارت و نور از خود بيرون مى داد و خاطره گوهرهاى شب چراغ افسانه اى را در دلها زنده مى كرد.

    اين وضع بسيار جالب به نظر مى رسيد و پس از تحقيق كافى در اين زمينه دانشمندان به اين نتيجه رسيدند كه اتم هاى «راديوم» مرتباً در حال تجزيه شدن و پوسيدن است.
    امضاء


  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    در حقيقت اين اجسام در همان موقع كه انرژى حرارتى و نورانى از خود بيرون مى فرستند جزئى از وجود خود را از دست مى دهند، اين اكتشاف بزرگ، قانون بقاء ماده لاوازيه را اصلاح كرد و قانون «بقاء ماده - انرژى» جاى آن را گرفت يعنى ثابت شد كه مجموعه «ماده - انرژى» جهان كاملاً ثابت است و سرسوزنى از آن كم نمى شود، تبديل ماده به ماده ممكن است، تبديل انرژى به انرژى ممكن است، تبديل ماده به انرژى ممكن است امّا فنا و نيستى به هيچ وجه در اين جهان راه ندارد.

    بنابر اين نه تنها ذرات وجود ما در جهان هرگز از ميان نمى روند، بلكه به نام خود ما در اين دفتر بزرگ بايگانى مى گردند افعال و اعمال و گفتار و كردار ما و حتى امواج مغناطيسى مغز ما به هنگام فكر كردن كه همگى اشكال مختلفى از انرژى هاى ما هستند نيز در اين صندوق بزرگ به امانت سپرده مى شوند و اگر دستگاه ها و وسايل كافى در دست داشته باشيم مى توانيم تمام امواج صوتى پيشينيان و حتى نقش چهره هاى آن ها را از محيط زيست آنها بگيريم.
    امضاء


  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    مى دانيم هم اكنون اين كار در مقياس كوچكى انجام شده و دانشمندان توانسته اند با استفاده از امواج صوتى كه به روى ظروف سفالينى كه از دو هزار سال پيش به يادگار مانده، صداى كوزه گران آن زمان را زنده كنند، به طورى كه همه آن را بشنوند.(22)

    مطالعه روى بدنه اين ظروف سفالين نشان مى دهد كه به هنگام ساختن آنها امواج صوتى سازندگان از طريق ارتعاشات دستشان روى بدنه آنها نقش بسته است و به كمك همين ها صداى آنها باز مى گردد.

    آيا اينها هر كدام گام برجسته تازه اى به سوى اثبات علمى رستاخيز نيست! اگر آن مرد عرب بيابانى امروز هم زنده بود و دوره تحصيلات عالى راميديد باز حاضر بود استخوان پوسيده را دستاويزى براى اثبات محال بودن معاد قرار دهد و به خدمت پيامبر برد؟

    اگر آن مرد عرب تحصيلاتى هم نمى كرد و دستگاه هاى ضبط صدا و فيلم بردارى هاى امروز را مى ديد، باز نمى توانست امكان معاد را انكار كند.

    آيا بااين حال نبايد اعتراف كنيم: همان طور كه به گفته «آدلف بوهلر» شيمى دان معروف: «هر قانونى كه بشر كشف مى كند او را يك گام به خدا نزديك تر مى سازد، هر قانونى كه كشف مى شود، او را يك قدم به رستاخيز و زندگى پس از مرگ نيز نزديك تر مى نمايد»؟

    «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثًا وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ:

    آيا گمان كرديد بيهوده آفريده شده ايد و به سوى ما باز نمى گرديد» ؟(23)

    رستاخيز به زندگى مفهوم مى دهد

    از اثرات ايمان به رستاخيز در شكل دادن به زندگى انسان اين است كه; اگر زندگى بعد از مرگ نباشد زندگى اين جهان «پوچ» و «بيهوده» خواهد بود.

    صداى حركت آب كه شتابان روى سنگ هاى ناهموار و خزه گرفته كف رودخانه، مى غلتيد و از لابه لاى درختان به شكل مارپيچ پيش مى رفت، مانند صداى پاى آشنايى روى قلبم اثر مى گذاشت و آرامشى در درون خود احساس مى كردم.

    براى من كه اين فرصت ها بسيار كم پيش مى آيد لحظات گرانبهايى بود. شايد بارها اين شعر معروف حافظ را از بزرگترها به هنگامى كه چشمشان بر چشمه هاى آب جارى مى افتاد شنيده بوديم كه:
    امضاء


  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    بر لب جوى نشين و گذر عمر ببين *** كاين بشارت ز جهان گذران ما را بس! روى تداعى معانى، اين شعر مانند نسيم ملايمى از قلبم گذشت، و در گوشم صدا كرد، من هم يكبار ديگر اين شعر را زمزمه كردم، فكر مى كردم روحم سبك شده، مثل اينكه بار فوق العاده سنگينى را تازه بر زمين گذارده، نفس آزادى مى كشيدم، ميل داشتم بال و پرى داشته باشم و مانند مرغان سبكبالى كه بالاى سرم در گردش بودند بى خبر از همه چيز آزاد پرواز كنم، ولى از آنجا كه نبايد در زندگى آسوده خاطر باشيم ناگهان اين فكر در برابرم مجسم شد:

    با اينكه تشبيه گذر عمر با گذشت آب شايد در عين سادگى جالب ترين مثالى باشد كه براى حركت عمومى و وقفه ناپذير عالم حيات بلكه جهان هستى مى توان بيان كرد، اما با خودم فكر كردم آيا گذشت عمر و زندگى چه بشارتى مى تواند در بر داشته باشد كه با همين يك بشارت از جهان گذران به سادگى گذر كنيم؟

    فرض مى كنم من هم يكى از ميليون ها قطرات آب اين نهرم كه طبق فرمان آفرينش از آن چشمه جوشيده ام، و از لابه لاى اين سنگ ها و درختان پيش مى روم، ولى آخر به كجا مى رسم، مسلماً تا ابد در اين سير پيش نمى روم... فكر آينده مبهم مرا شديداً آزار مى دهد.

    آيا در باتلاقى متعفن و گنديده و مملو از حيوانات پست فرو خواهم رفت... اين چه بشارتى است؟

    و آيا در انتهاى اين دشت پهناور در وسط بيابان سوزانى تبخير خواهم شد. اين هم افتخارى نيست؟

    و يا بار ديگر به درياى وسيعى كه در آغاز از آن سرچشمه گرفته بودم، بدون هيچ هدفى باز مى گردم و يك زندگى تكرارى و پوچ خواهم داشت؟ گذرا بودن عمر كه سرانجامش اينها باشد چه دردناك است!

    در كنار ريشه درختى در زمين فرو خواهم رفت و طبق قانون «اسمز» ، نيروى جاذبه زمين را پشت سر خواهم گذاشت، و از شاخه ها به سرعت بالا رفته، در رگ هاى لطيف و زيبا مى دوم، و از گل هاى معطر سر بر مى آورم، و در آنجا ميوه اى مى شوم و دائماً مشغول خود سازى خواهم بود تا رسيده شوم، و نيازم از وابستگى به شاخه تمام شود و مانند فضا نوردى كه موشك خود را رها كرده و در كرات عالم بالا فرود مى آيد از شاخه درخت پياده مى شوم و در دامان انسانى متفكر و انديشمند كه زير درخت نشسته و به خلق و ابداع يك اثر ارزنده ادبى، علمى، اخلاقى و فلسفى مشغول است مى افتم.

    لطافت و طراوت من چشم اين مرد انديشمند را جلب خواهد كرد و به زودى جزء بدن او مى شوم و در مسير خون او تلاش و كوشش مداوم خود را دنبال مى كنم.

    از رگ هاى او به سرعت بالا مى روم و از ميان پرده هاى ظريف و نازك و حساس مغز او مى گذرم، و به امواج انديشه ابداع گرى در راه يك شاهكار ادبى و فلسفى، و يا يك اكتشاف علمى تبديل مى شوم.

    و به صورت يك اثر جاودان از نوك قلم او به صفحه كتاب نقش مى گردم و به اين ترتيب رنگ ابديت به خود مى گيرم و در كتابخانه ها براى هميشه مورد استفاده همگان مى شوم.

    اگر چنين باشد اين گذرا بودن براى من نشاط انگيز است، چرا كه يك قطره بى ارزش آب در وجود كامل ترى ادغام شده و سرانجام تبديل به يك اثر جاويدان گرديده است.

    چه بشارت و افتخارى از اين بالاتر!

    ولى اگر سرانجام من محو شدن در باتلاقهاى متعفن يا تبخير شدن و يا در هوا شدن و يا بى هدف به دريا باز گشتن باشد چه وحشتناك و دردناك خواهد بود.

    آيا سرنوشت آنها كه مرگ راآخرين نقطه زندگى مى دانند با سرنوشت اين قطره آب فرق دارد؟
    امضاء


  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    آيا زندگى و مرگ آنها مى تواند مفهوم صحيحى داشته باشد؟

    آيا قبول اصل معاد و ادامه تكامل انسان پس از مرگ و گام نهادن در جهانى وسيع تر و برتر و بالاتر، به زندگى انسان شكل و هدف نمى دهد؟ و آن را از پوچى در نمى آورد؟

    به همين دليل مى بينم پوچى زندگى از مهم ترين مسائلى است كه انسان عصر فضا به شدت از آن رنج مى برد. تب داغ مكتب هاى فلسفى نوظهور همچون «اگزيستانسياليسم» - اگر بتوانيم نام مكتب بر آنها بگذاريم - شاهد اين احساس دردناك نيست؟

    انديشمندانى كه با بينش صحيح از كشورهاى صنعتى ديدن كرده اند اعتراف دارند كه مردم آن سامان با اينكه مسأله بيكارى و بيمارى و تحصيل و پيرى را به وسيله كارگاه هاى عظيم و تشكيلات وسيع بهداشتى و فرهنگى و بيمه و بازنشستگى و مانند آن تقريباً حل كرده اند و زندگى آنها از لحظه تولد تا لحظه مرگ و حتى وضع فرزندان آنها تأمين شده است، از پوچ بودن زندگى ناله مى كنند و خود رادر يك حال بى هدفى و بى وزنى احساس مى كنند.

    و شايد رمز بسيارى از تنوع طلبى هاى غرب و سرگرمى هاى عجيب و غريب آنها فرار از فكر كردن درباره همين پوچى و بى هدفى است.
    امضاء


  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اين حقيقت را به تعبير فلسفه اش در مكتب اگزيستانسياليسم چنين مى خوانيم: (دقت كنيد)

    «ميان موجودات تنها انسان است كه مفهوم وجود را درك مى كند و از هستى خويشتن آگاه مى باشد، همان طور كه هستى براى انسان يك امر بديهى است، نيستى نيز همراه با تصور هستى در ذهن انسان وجود دارد، ما در عين اينكه وجود خود يا چيز ديگر را حس مى كنيم، عدم خود يا عدم آن چيز نيز در نظر ما روشن است.

    روى اين زمينه، انسان نه تنها از وجود خويشتن آگاه است، عدم خود را نيز به طور واضح حس مى كند، و «اضطراب» و «نگرانى» انسان نتيجه همين آگاهى از وجود و عدم است به قول «ساتر» بى معنى بودن وجود (و پوچى آن) از اينجا روشن مى شود: ما براى چه به وجود آمده ايم و دليل بودن ما چيست؟ (پاسخى براى اينها در دست نداريم)... .

    وقتى كه فرد دليلى بر هستى خود نمى بيند در اين دنيا احساس بيگانگى مى كند، او خود را از ديگر اشياء و افراد جدا حس مى كند و خلاصه وجود او به صورت وصله ناجورى است كه محلى مناسب براى خود نمى يابد.» (24)

    اگر جنين در شكم مادر، هوش و دانشى داشته باشد اما خبرى از بيرون رحم نداشته باشد و درباره زندگى در آن محيط بينديشد در پيروى كردن از مكتب ساتر ترديد نخواهد كرد.

    او هم آن زندگى محدود و ناراحت كننده را كه به صورت وابسته اداره مى شود كاملا پوچ و بى هدف و بى حاصل خواهد خواند اما اگر بداند، از آنجا آماده براى زندگى وسيع تر ديگرى مى شود و اين دوران، دوران تربيتى خاصى است كه بدون آن نمى تواند از يك «زندگى مستقل» برخوردار گردد، آنگاه زندگى دوران جنينى براى او مفهوم خواهد داشت.
    امضاء


  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اگر ما هم يقين داشته باشيم كه منزلگاهى كه در پيش داريم منزلگاه عدم نيست، هستى است در يك سطح عالى تر، ادامه همين حيات است در يك افق بالاتر، و همه تلاش ها و كوشش ها سرانجام به آن منتهى مى گردد در اين حالت زندگى ما از پوچى و بيهودگى خارج مى شود و مفهوم مى گيرد.

    بنابراين بايد گفت: «نخستين اثر ايمان به زندگى پس از مرگ و رستاخيز مفهوم دادن و هدف بخشيدن به زندگى دنيا و از بيهودگى درآوردن آن است».
    امضاء


صفحه 3 از 15 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi