خرافات مضحك و اسف انگيز!
اين طرز فكر خرافى در طول تاريخ موجب اعمال اسف انگيز و احياناً خنده آورى شده است.
مثلاً در ميان مردم «كنگو» معمول بوده كه به هنگام مرگ سران قبايل، دوازده دختر زيبا زنده زنده با او دفن مى كردند تا ملال از خاطر عاطر او در آن جهان، بزدايند.
و يا اينكه بعضى اهالى «مكزيك» دلقك (به اصطلاح هنر پيشه كمدين) رئيس قبيله را همراه او به خاك مى سپردند كه از تكدر خاطر وى در آن دنيا جلوگيرى كند.
و گاهى يك كاهن را زنده زنده با بزرگان خود دفن مى كردند تا مشاور مذهبى و روحانى او در سراى ديگر گردد!(18)
در ميان پاره اى از اقوام رسم بوده كه لباسهاى مردگان را با آنها دفن نكنند بلكه به درختى (به جاى رخت آويز) بياويزند تا مردگان پس از زندگى فوراً آن را بپوشند و از برهنگى ناراحت نشوند!
موميايى كردن مردگان در مصر قديم، فلسفه اى جز استفاده از آن بدن پس از بازگشت روح نداشته است.
موميايى كردن براى جلوگيرى از فساد و پوسيدگى بدن مرده بوده، به اين ترتيب كه بدن مرده را با مواد شيميائى مخصوصى خشك مى كردند و پس از آنكه جسد كاملا خشك مى شد آن را با چندين لايه نوارهاى كتانى آغشته به صمغهاى مخصوص مى پوشانيدند و چند صد متر كتان براى اين كار لازم بود. سپس آنها را در تابوتهاى مخصوصى گذاشته و گاهى آن را در چندين تابوت ديگر جاى مى دادند و روى تابوت بزرگ آخر، نقشهاى جالبى ترسيم مى كردند.
موميايى كردن يك جسد گاهى هفتاد روز وقت لازم داشت!
موميايى، مخصوص كشور مصر نبود، ولى مصريان در اين كار مهارت زيادى داشتند بطورى كه امروز در بسيارى از موزه هاى جهان موميائى هاى مصرى وجود دارد و اين موميايى ها به همان صورتى هستند كه قرنها پيش بوده اند و گذشت قرون و اعصار در آن اجساد اثرى نگذاشته است.(19)
مردم مصر ديوار مقبره ها را از تصويرهائى كه شرح حال دقيقى از گزارش روزانه شخص مرده و خدمتكاران و شغل و تفريح او در دنيا بود مى پوشانيدند. مثلا در يك گوشه تصوير، كاركنان او نان مى پختند و يا آبجو و شراب به سبو مى ريختند. و در جاى ديگر خدمتكاران، بز يا گاو مى كشتند و يا از رودخانه ماهى مى گرفتند، در جاى ديگر گاوها را مى دوشيدند و آشپزى مى كردند.(20)
گويا به اين ترتيب مى خواسته اند با تجديد خاطرات گذشته، ارواح مردگان را شاد نگهدارند!
اينها همه نشان مى دهد كه پيروان عقايد مزبور چنين مى پنداشتند كه انتقال به جهان ديگر همانند مسافرتهاى اين دنياست كه بايد مشمول تمام كيفيات و مقررات اين زندگى باشد.
در حقيقت اين موضوع درست به آن مى ماند كه كودكى در رحم مادر آگاهى از لزوم مسافرت به خارج رحم پيدا كند و براى اينكه پس از آمدن به اين دنيا از گرسنگى نميرد مقدارى از خون درون رحم را كه با آن تغذيه مى كند همراه خود بياورد، آيا اين طرز فكر صحيح است!
ولى به هر حال، وجود اينگونه خرافات و انحرافات دليلى جز آميخته شدن الهام فطرى با جهل و نادانى ندارد و در عين حال يك واقعيت در لابه لاى همه آنها نهفته است و آن اينكه بشر طبق يك الهام درونى به رستاخيز ايمان داشته اگر چه با افكار كوتاه خود گاهى شكل خرافى به آن بخشيده است.