صفحه 14 از 15 نخستنخست ... 4101112131415 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 131 تا 140 , از مجموع 147

موضوع: معاد و جهان پس از مرگ

  1. Top | #131

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ب - حساب و كتاب در آن دادگاه


    از آنچه در بالا گفته شد به خوبى معلوم مى شود كه مسأله پرونده و نامه اعمال و محاسبه در محكمه رستاخيز نيز شكل تازه اى به خود مى گيرد.
    سرتاپاى مجرمان و نيكوكاران پرونده است، زمينى كه روى آن زندگى داشته، در و ديوارهاى خانه اى كه در آن مسكن كرده بود، هر كدام پرونده اى مى باشد و مسلماً نامه عملى كه به دست راست نيكوكاران و به دست چپ بدكاران داده مى شود و آيات قرآن ميگويد آنها قادر به انكار محتويات آن نيستند نوعى از اين پرونده هاى اثرى است كه شايد تصور آن هم امروز براى ما مشكل باشد.
    و از اينجا مشكل ديگرى براى ما حل مى شود كه چگونه قرآن مى گويد: «وَاللّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ; خداوند به سرعت حساب خلايق را مى رسد» .(97)
    زيرا حساب همه در آنجا روشن است، اين حساب مجموعه اثرات اعمال نيك و بدى است كه در وجود هر كس متراكم شده، و همواره نتيجه آن معلوم و مشخص مى باشد.
    گاهى براى نزديك ساختن اين حقيقت به ذهن، به يك مثال ساده - و شايد از جهاتى دور از مقصود - متوسل مى شويم مى گوييم اتومبيلهاى معمولى ممكن است در طول عمر خود راه هاى زيادى در جاده هاى مختلف را پيموده باشند بدون آنكه حتى راننده آن به خاطر داشته باشد تا چه رسدكه بتواند به حساب آنها برسد ولى هر لحظه اراده كنيم با يك نگاه به كيلومتر شمار آن، مى توانيم مقدار راهى را كه پيموده دقيقاً تعيين نماييم كه اين نيز يك گواه اثرى است، چون پيوند سيم كيلومتر شمار با دستگاه هاى حركت ماشين دائماً روى آن اثر گذارده و آن را به حركت در مى آرود.
    در محاسبه هاى معمولى اشتباه وجود دارد، حساب با انگشت با اعداد با چتكه و حتى با مغزهاى الكترونيكى، اما يك نوع حساب در اين جهان داريم كه در آن اشتباه نيست، مثلاً كنده هاى درختان هر سال قشرى بر خود مى افزايند كه روشنگر سن آنهاست، همچنين طبقات يخ، اين حسابى است كه در آن اشتباه وجود ندارد و هميشه «سرجمع» آن حاضر است، محاسبه قيامت نوع عالى تر اين گونه حساب مى باشد.

    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #132

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ج- ميزان اعمال


    در متون اسلامى سخن از ميزان يا ترازوى عمل فراوان به ميان آمده است.
    بعضى فكر مى كنند ترازوئى به همين شكل كه در اين جهان مى بينيم در كار است، لذا اين زحمت را به دوش خود انداخته اند كه پيدا كنند چه چيز در اين ترازو وزن مى شود.
    1- خود افراد؟
    2- نامه هاى اعمال وزن دارند و توزين مى شوند؟
    3- اعمال تجسم يافته وزن دارند؟
    همه اينها به خاطر آن است كه ميزان و وزن را به همان مفهوم عادى آن كه در زندگى روزانه با آن سرو كار داريم تفسير كرده اند.
    در حالى كه مى بينيم در زبان قرآن ميزان به يك مفهوم بسيار وسيع تر و جامع تر آمده است:
    «وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِيزَانَ; آسمان را برافراشت و در هر چيز ميزان (و حسابى) قرار داد» .(98)
    «وَ اَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ; ما به همراه پيامبران كتاب و ميزان (سنجش حق و باطل) فرستاديم» .(99)
    توضيح اينكه: در ميان هر قوم و ملتى مقياس سنجشهائى براى تعيين ارزشها وجود دارد كه مى توان گفت سرنوشت ملتها را همين «مقياس سنجشه» تعيين مى كند، فى المثل مقياس سنجش «علم و عالم» و دانش و دانشمند در دنياى مادى ماشينى چيزى است و در مكتب انبياء و رجال آسمانى و وحى چيز ديگر.
    امروز دانشمند به كسى مى گويند كه فضاى مغز او از فرمولهاى بيشترى انباشته شده، و شناخت او از طبيعت و اسرار آن قابل ملاحظه باشد، و طرز بهره گيرى از آن را به خوبى مى داند، و مدتى از عمر خود را در دانشگاهها و آزمايشگاهها گذرانده و از عهده امتحاناتى برآمده است.
    حالا فرق نمى كند كه علم او در خدمت انسانها باشد يا در خدمت بمبها و موشكهاى قاره پيما يا كلاهكهاى اتمى! و يا ساختن هروئين، و يا به عنوان وكيل مدافع براى دفاع از باندهاى سارقان بين المللى به هنگامى كه در دادگاهها گرفتار مى شوند، و يا در خدمت سازمانهاى استعمار اقتصادى جهانى.
    اما همين كلمه در مكتب انسانى پيشوايان الهى همچون على (ع) رنگ ديگرى به خود مى گيرد او مى گويد: «عالم كسى است كه حامى مردم باشد و دانشش در راه نجات انسانها به كار گرفته شود، آن كس كه از درد و رنج مردم آگاه و با آنها سهيم نباشد شايسته نام عالم و دانشمند نيست» .
    «وَ ما اَخَذَ اللهُ عَلى العُلَماءِ الا يُقارُّوا عَلى كِظَّةِ ظالِمِ وَ لا سَغَبِ مَظْلُوم; خداوند از علما و دانشمندان پيمان گرفته كه در برابر شكم خوارگى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند» .(100)
    از اصل بحث دور نشويم، مقياس سنجشها در ميان ملتها در زمينه هاى مختلف، در زمينه علم، در زمينه شخصيت، ارزش هاى انسانى، نيكبختى و سعادت، كاملاً متفاوت است و كليد خوشبختى و بدبختى آنها نيز در همين مقياسها نهفته شده است، محيط عرب جاهلى كه شخصيت را در غارتگرى و كثرت فرزندان ذكور مى دانست محصولش يك مشت غارتگر بود با تعدد زوجات بى حساب، اما هنگامى كه علم و تقوى، بعد از ظهور اسلام، مقياس شناخته شد، وضع بكلى دگرگون گشت و محصول تازه اى به وجود آمد.
    يكى از رسالتهاى پيامبران الهى اعطاى ضوابط و مقياسها و ميزانهاى واقعى و انسان ساز است و آيه 25 سوره حديد كه گذشت مى تواند اشاره اى به همين حقيقت بوده باشد.
    بنابراين مى بينيم ميزان، به يك وسيله سنجش معنوى كه تنها در «نتيجه» يعنى تعيين «وزن واقعى» با ميزانها و ترازوهاى حسى شباهت دارد، تبديل شده است.
    جالب اينكه در يكى از زيارتنامه هائى كه در برابر تربت پاك اميرالمؤمنين على (ع) خوانده مى شود مى گوئيم:
    «اَلسَّلام عَلَيْكَ يا ميزانَ الاعْمالِ; سلام بر تو اى انسانى كه ميزان سنجش اعمالى!»
    در اينجا يك انسان كامل ميزان و ترازوى سنجش مى گردد، چون هر كس به مقدار شباهت با او در ايمان و عمل و تقوى و عدالت و شهامت مى تواند وزن و ارزش خويش را دريابد، او يك ترازوى دقيق و يك وسيله سنجش تام و كامل براى ارزشهاى انسانى محسوب مى گردد.
    امروز ترازوهاى دقيق هست كه حتى وزش باد و نوشتن يك كلمه روى آن اثر مى گذارد، و نيز ميزانهائى براى سنجش فشار خون، حرارت بدن، و حتى مقدار استعداد و هوش انسان وجود دارد، اما هيچ ميزانى براى سنجش نيكى و بدى عمل و اندازه اخلاص و حسن نيت و چگونگى انگيزه هاى اعمال در دست نداريم، مثلاً در روايتى مى خوانيم كه: «رياكارى و تظاهر، گاهى درنيت و عمل انسان به قدرى مخفيانه وارد مى شود كه از حركت مورچه سياه بر سنگ سخت در شب ظلمانى هم مخفى تر است» .
    مسلماً حركت چنان مورچه اى بر آن سنگ اثر مى گذارد و از برخورد پاى او به سنگ صدائى بلند مى شود و حتى آن سنگ را مى سايد، اما بقدرى ناچيز است كه ما با هيچ وسيله اى نمى توانيم آنها را اندازه گيرى كنيم، و به طريق اولى براى نفوذ افكار نادرست در نيت انسان كه از اين هم دقيقتر و باريكتر است، هيچ وسيله سنجشى در دست نيست، اما در جهان ديگر چنين مقياسهايى بطور مسلّم وجود دارد، همين اندازه مى دانيم هست اما از چگونگى و كيفيت آن هيچ اطلاعى نداريم تنها شبحى از دور مى بينيم.
    امضاء


  4. Top | #133

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    پاداش و كيفر
    برداشتهاى نادرست از مسأله پاداش و كيفر در عالم پس از مرگ، آن را بصورت معمايى با نقاط مبهم فراوان درآورده است.
    پيرامون مسأله پاداش و كيفر در عالم پس از مرگ و رستاخيز نقاط مبهم فراوان و علامتهاى استفهام زيادى ديده مى شود كه غالباً از «تفسيرهاى نادرست» در موارد اصل مسأله پاداش و كيفر سرچشمه مى گيرد.
    مثلاً بعضى، از خود مى پرسند:
    گناهان ما چه زيانى به خدا مى رساند كه ما را مجازات ميكند؟
    وانگهى ما بد مى كنيم او كه بزرگ است و عالم و قادر، چرا ما را مكافات مى كند؟ پس فرق ميان «م» و «او» چيست؟ او بزرگوارى كند و گذشت نمايد.
    از همه اينها گذشته ستمگرترين و گناهكارترين كفّار حداكثر يكصد سال عمر خود را غرق عصيانگرى و ويرانگرى هستند چرا ميليون ها سال و بيشتر بلكه براى هميشه مجازات شوند و مُخلَّد در عذاب گردند؟
    اصولاً مجازات يا از روح انتقامجويى سرچشمه مى گيرد. يا براى عبرت ديگران و يا تربيت خود خلافكاران و هيچ يك از اين سه موضوع درباره كيفرهاى پس از مرگ درست نيست. اما انتقام و انتقامجويى از ساحت پاك پروردگار به دور است، زيرا انتقام (برخلاف آنچه تصور مى شود) نشانه قدرت نيست، بلكه نشانه ضعف و ناتوانى روح آدمى است، انتقام مرهمى بر ارواج مجروح و زخم خورده است و يا به تعبير صحيح تر عاملى است براى تخدير ارواح ناراحت و ناتوان و بيمار. بنابراين كيفرهاى الهى داراى «عنصر انتقامى» نيستند.
    همچنين «عنصر تربيتى» براى خود شخص مرتكب گناه يا ديگران ندارد، چه اينكه مركز تربيت، اين جهان است، و در جهان ديگر، تربيت مطرح نيست، بنابراين مجازاتهاى عالم پس از مرگ، مانند قوانين كيفرى و جزائى اين جهان هم نيست، زيرا در اين گونه كيفرها و مجازاتها مسأله تربيت كاملاً مفهوم دارد ولى نسبت به بعد از مرگ نامفهوم است.
    تمام اين سؤالات پيچيده را با توجه به يك حقيقت مى توان پاسخ گفت و آن اينكه: سرچشمه اصلى كيفرها و مجازاتها در عالم رستاخيز و پس از مرگ، آثار و نتايج خود گناه در روح و جسم آدمى و همچنين تجسم آنهاست.
    توضيح اينكه: در آيات و روايات اسلامى تعبيرات جالب و حساب شده اى درباره چگونگى ارتباط اين جهان با جهان پس از مرگ ديده مى شود كه مى تواند روشنگر نقاط تاريك اين بحث باشد، مثلاً در آيه 20 سوره شورى مى خوانيم: «مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ اْلآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ في حَرْثِهِ; آنها كه زراعت و كشت سراى ديگر را (با اعمال نيك خود) مى طلبند كشت آنها را افزون مى كنيم» .
    تعبير به كشت تعبير جالبى است كه نشان مى دهد پاداش و كيفر در آن جهان چيزى جز نتايج اعمال خود انسان نيست.
    و در آيه 15 سوره جن مى خوانيم: «وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا; اما ستمگران هيزم و آتش افروز دوزخند» .
    امضاء


  5. Top | #134

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    بنابراين آنها و اعمالشان هستند كه در شكل آتش ظاهر مى شوند، پس آن آتش چهره ديگرى از اعمال خود آنهاست كه دامانشان را مى گيرد.
    و در آيه 39 سوره صافّات چنين آمده است: «وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ; پاداشى به شما داده نمى شود جز اعمالى كه انجام داده ايد» .
    بنابراين پاداششان همان اعمالشان است كه به دست آنها مى رسد! از همه اين تعبيرات به خوبى استفاده مى شود كه آنچه ما در جهان پس از مرگ با آن سرو كار داريم، همان اعمال نيك و بد ماست كه به صورت انرژيهاى سودمند ويا ويرانگرى در اين جهان از ما صادر گرديده، و علاوه بر انيكه روح ما را تكامل داده يا جريحه دار ساخته، در پرونده جهان هستى همچنان باقى مانده و طبق قانون تكامل پرورش يافته است.
    اين اعمال در آن روز از مخفيگاههاى خود خارج مى شوند و پس از تغيير شكل دادن - كه از آثار عمومى انرژيهاست - در قيافه هاى جديدى بر ما ظاهر مى شوند.
    اين چهره هاى جديد ما را تا اعماق جان نشاط مى بخشند، و يا مى سوزانند و در هر حال با ما هستند و از ما جدا نمى شوند.
    اينها همانند همه چيز ديگر اين جهان، نابود نمى گردند و به فرمان خدا مانند خود ما رنگ ابديت به خود مى گيرند، و به اين ترتيب مسأله كيفر و پاداش نه همانند مزد كارگران و مجازات بردگان است، و نه جنبه انتقامى دارند و نه درس عبرت است براى مرتكبين آنها و يا ديگران.
    بلكه نوع ديگرى است كه از آن به «اثر عمل» مى توان تعبير نمود.
    جالب توجه اينكه: در روايت معروفى تصريح شده كه «اَلدُّنْيا مَزْرَعَةُ الاخِرَةِ; اين جهان كشتگاه جهان ديگر است» . با توجه به مفهوم «مزرعه» روشن مى شود آنچه در آنجا مى درويم محصول و تكامل يافته همان بذرهاى اعمال نيك و بدى است كه در اينجا افشانده ايم.
    اگر ما چند گرم بذر خار مغيلان در راه خود بيفشانيم و پس از چند سال خود را با يك ميدان وسيع خارهاى جانگداز كه به حكم اجبار بايد از لابه لاى آنها عبور كنيم روبه رو ببينيم، آيا چيزى جز محصول عمل خود را دريافت داشته ايم؟
    همانطور كه اگر چند گرم بذر گل در زمين هاى اطراف خود بپاشيم و پس از مدتى با صحرايى از گلهاى خوشبو كه بوى عطر دل انگيزشان جان انسان را تازه مى كند، و زيبايى آنها چشم را نوازش و دل را آرامش مى بخشد، روبه رو شويم، با همان نتيجه عمل خود روبه رو شده ايم.
    نه در صورت اول كسى به ما ستم كرده و نه در صورت دوم چيزى بى جهت و بدون حساب دريافت داشته ايم، و در هر دو صورت محصول عمل خود را بازيافته ايم (دقت كنيد).
    حال مى پرسيم اگر آن خارها و اين گلها جاودانى و ابدى باشند و ما را براى هميشه در شكنجه يا لذت فرو برند آيا كسى در اينجا مقصر است؟ يا با مسأله عدالت منافاتى دارد؟ و يا حق شكايت از اين وضع را داريم؟
    اگر دريافت و برداشت ما از مسئله پاداش و كيفر جهان پس از مرگ چنين باشد، همه علائم استفهامها از پيرامون اين مسئله برچيده خواهد شد (باز هم دقت كنيد).
    در بحث «خلود» و بحث «تجسم اعمال» باز هم مشروحتر در اين زمينه صحبت خواهيم كرد.

    امضاء


  6. Top | #135

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    تجسم اعمال


    چگونه در عرصه رستاخيز اعمال ما جان مى گيرند و هر كدام به صورتى متناسب خود مجسم مى گردند؟
    از جمله ويژگى هاى آن جهان و تفاوت هاى آشكار آن، با زندگى اين جهان، مسأله تجسم اعمال است.
    در دنيايى كه ما در آن زندگى داريم اعمال و گفتار م، حركات زودگذرى هستند كه پس از انجام يافتن ظاهراً محو و نابود مى شوند و دوام و بقايى ندارند، ممكن است يك عكاس ماهر و وقت شناس درست در لحظه وقوع جنايتى در محل حاضر باشد و فوراً چند عكس گويا از تمام مراحل جنايت بگيرد و يا از صداها نوار بردارد و تا حدى رنگ جاودانگى به آن ببخشد، ولى اصل گفتار و عمل هرچه بود چند لحظه اى انجام يافت و گذشت و تمام شد.
    اما همين الفاظ و سخنان و اعمال نيك و بدى كه در اين زندگى انجام داده ايم و ظاهراً نابود و فراموش شده است و حتى در آن چند لحظه وجود، نيز به ما وابسته بود و بدون ما وجودى نداشت، در رستاخيز به صورت موجودات مستقلى در مى آيند كه احتمالاً همنشينهاى اصلى ما را تشكيل مى دهند و از ما دورى نخواهند كرد!
    ظلم و ستم و بيدادگرى به شكل ابرى سياه و ظلمانى اطراف ما را خواهد گرفت(101) اموال نامشروع يتيمان به صورت شعله هاى آتش(102) و ايمان به صورت نور و روشنايى(103) و خلاصه هر كارى به شكل متناسب خود مجسم مى گردد.
    گاهى كيفيّات عملى، تبديل به كيفيات روحى و جسمى مى گردند، و مثلاً رباخوارانى كه با عمل زشت و آلوده خود تعادل اقتصادى جامعه را برهم زدند، به گونه بيماران مصروعى در مى آيند كه به هنگام برخاستن از زمين قادر به حفظ تعادل خود نيستند.(104)
    اموالى را كه ثروتمندان محتكر و بخيل روى هم انباشتند و با اينكه در اطراف آنها افراد محروم و گرسنه بودند كمترين ترحمى بر آنها نكردند، و حتى خودشان هم بهره اى از آن اموال نبردند جز اينكه سنگينى حفظ و نگاهدارى آن را بر دوش كشيدند و مسؤوليت آنها را بر گردن گرفتند. سپس گذاردند و رفتند، اين اموال به صورت طوقهاى سنگينى بر گردن آنها قرار خواهد گرفت كه انجام هر گونه فعاليتى را از آنها سلب خواهد كرد!» (105)

    در آيات مختلف قرآن، علاوه بر اشارتى كه در موارد خاص گذشته و مانند آن، راجع به تجسم اعمال مى يابيم، در چندين مورد به صورت يك حكم كلى نيز به اين مطلب اشاره شده است از جمله:
    1- «وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً; آنها اعمال خود را در آنجا حاضر مى بينند» . و در واقع هر چه مى كشند از دست اعمال خود مى كشند و لذا بلافاصله بعد از اين جمله مى گويد:
    «وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ اَحَداً; و خداى تو به كسى ستم نمى كند!» (106)
    2- «وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ; اعمال سوء آنها براى آنان آشكار خواهد شد و آنچه از مجازات و كيفر الهى را به باد مسخره گرفته بودند دامان آنها را خواهد گرفت» .(107)
    3- «يَوْمَئِذ يَصْدُرُ النّاسُ أَشْتاتًا لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ; در آن روز مردم دسته دسته خارج مى شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود» .(108)
    4- «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْرًا يَرَهُ ! وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرًّا يَرَهُ; هر كس به اندازه سنگينى ذره اى كار نيك انجام داده آن را خواهد ديد و هر كس به قدر سنگينى ذره اى كار بدى انجام داده او نيز آن را مشاهده خواهد كرد» .(109)
    اين آيه مى گويد انسان نفس عمل نيك و بد را خواهد ديد نه سزا و كيفر و پاداش آنها ر، و همچنين آيات قبل، البته ممكن است همه اينها را به عنوان مشاهده نتيجه و پاداش و كيفر عمل يا مشاهده نامه اعمال توجيه و تفسير كنيم، ولى مسلماً اين توجيه و تفسيرها بر خلاف ظاهر آيات است، و شاهد و قرينه اى براى آن در دست نيست.
    علاوه بر اين روايات زيادى كه در منابع اسلامى وارد شده ما را از چنين توجيهى باز مى دارد و مى گويد كه اعمال اعم از نيك و بد در آنجا چگونه مجسم مى گردند!

    امضاء


  7. Top | #136

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    آيا تجسم اعمال ممكن است؟


    مسأله مهمى كه در اينجا پيش مى آيد اين است كه آيا اين مسأله به راستى با موازين علمى تطبيق مى كند؟
    پاسخ اين سؤال پس از توجه به چند مقدمه كوتاه روشن خواهد شد.
    1- مى دانيم جهان تركيبى از «ماده» و «انرژى» است و در آسمانها و زمين و هر چه بنگريم اين دو را مى بينيم كه در كنار يكديگر در چهره هاى مختلف خودنمايى مى كند.
    سابق بر اين چنين تصور مى شد كه در ميان اين دو يك مرز غير قابل عبور كشيده شده است، ماده هميشه ماده بوده، و هميشه ماده خواهد ماند، و انرژى نيز چنين است، اما با پيشرفتهاى علوم طبيعى پى به اسرار نهانى از اين دو اصل اساسى جهان خلقت برده ايم و معلوم شده اينها دو خويشاوند ديرين بلكه هر كدام پدر و در عين حال فرزند ديگرى است.
    دژ «اتم» كه به عنوان آخرين مرز جهان ماده در برابر علم و تكنولوژى سرسختانه مقاومت مى كرد سرانجام فرو ريخت، و درون آن چيزى جز انرژى نيافتند و روشن شد كه اين «ماده مشت پر كن» چيزى جز انرژى فشرده نيست و به اين گونه تبديل ماده به انرژى يك امر انجام شده تلقى گرديد.
    اجسام «راديواكتيو» كه در حال عادى و طبيعى تشعشعات اتمى پخش مى كنند، يعنى ماده آنها در حال پوسيدن و پلاسيدن و فرو ريختن و تبديل شدن به انرژى است ثابت كرد كه براى شكافتن و شكستن مرزهاى اتم همه جا نياز به رآكتورهاى نيرومند اتمى نيست، بلكه بسيارى از اتمهاى سنگين جهان خود به خود - اما به طور تدريجى و آهسته - در حال شكسته شدن هستند. اين يك طرف مسأله بود.
    آيا همان طور كه اتمها مى شكنند و تبديل به انرژى مى شوند، ممكن است انرژى ها نيز تبديل به ماده شوند.
    همان طور كه مثلاً در رفتن «مهار يك فنر» موجب باز شدن آن مى شود و با يك فشار شديد بار ديگر مى توان آن فنر را جمع كرد و به مهار كشيد، آيا در جهان انرژى ها نيز اين اصل حكومت مى كند و مى توان آن را فشرد و تبديل به ماده كرد؟
    البته - تا آنجا كه مى دانيم - علم و دانش امروز نتوانسته چنين كارى كند ولى هيچ دليل بر نفى آن نيز در دست نيست، هنگامى كه قبول كرديم اينها دو خويشاوند نزديك، بلكه دو چهره مختلف از يك حقيقت هستند، تبديل هر كدام به ديگرى كاملاً قابل درك است، و به اين ترتيب مانعى بر سر راه تبديل «انرژى» به «ماده» به چشم نمى خورد.
    2- اعمال ما اشكال مختلفى از انرژى هستند، سخنان ما انرژى صوتى است كه با انرژيهاى مكانيكى زبان و لب آميخته مى شود و از انرژيهاى خاص مغزى مدد مى گيرد.
    حركات و افعال و كارهاى ما اعم ازخوب و بد، ظلم و عدالت، احسان و بخل، عبادت و نيايش شكل هاى ديگرى از انرژى مكانيكى يا آميخته اى از انرژى مكانيكى و صوتى هستند.
    در اينجا اشتباه بزرگى وجود دارد كه بايد از آن پرهيز كرد و آن اينكه غالباً تصور مى كنند كه مواد غذايى در درون بدن ما تبديل به انرژيها و حركات و اعمال مختلف ما مى گردد، در حالى كه اين اشتباه است، هرگز مواد غذايى تبديل به انرژى نمى شوند، (تبديل ماده به انرژى مخصوص شكستن اتم يا تشعشعات اتمى در اجسام راديواكتيو است).
    پس اينكه مى گويند غذا سوخت و سوز بدن است و در موتور بدن تبديل به نيرو مى شود چيست؟
    پاسخ اين سؤال چندان پيچيده نيست زيرا در بدن ما مانند هر موتور ديگر يك نوع انرژى تبديل به نوع ديگرى از انرژى مى شود، نه اينكه ماده تبديل به انرژى گردد (دقت كنيد).
    توضيح اينكه: «هر تجزيه» يا «تركيب» شيميايى، معمولاً يك انرژى مى گيرد يا يك انرژى آزادى مى كند، مثلاً هنگامى كه هيزم را آتش مى زنيم كربن موجود در آن با اكسيژن هوا تركيب مى گردد و انرژى حرارتى را كه در دل خود به هنگام انجام عمل كربن گيرى طى ساليان دراز در خود ذخيره كرده بود آزاد مى كند، بدون اينكه چيزى از كربن درخت يا اكسيژن هوا تبديل به انرژى شده باشد.
    حال ما مى توانيم اين انرژى حرارتى را زير يك ديگ آب قرار دهيم و آن را تبديل به بخار كرده چرخ هايى را به وسيله آن نيروى بخار به حركت در آوريم، در اينجا انرژى حرارتى تبديل به انرژى مكانيكى و حركتى شده است.
    و نيز مى توانيم آن بخارها را به فشار از لوله اى عبور داده و صداى عظيمى ايجاد كنيم، يعنى انرژى حرارتى تبديل به انرژى صوتى شود و همچنين... .
    در تمام اين احوال چيزى از مواد كاسته نشده، بلكه انرژى ذخيره شده در درون مواد تغيير شكل داده است.
    همين موضوع در مورد مواد غذايى در بدن ما صادق است، زيرا مواد غذايى در بدن ما با اكسيژن تركيب شده مى سوزند و از تركيب آنها انرژى حرارتى آزاد مى گردد و اين انرژى تغيير شكل داده تبديل به حركت و صوت و مانند آنها مى شود.
    از اصل مطلب دور نشويم، اعمال و سخنانى كه از ما سر مى زند به صورت انرژيهاى گوناگون در فضاى اطراف ما پراكنده مى شوند و روى در و ديوار و حتى بدن ما و زمينى كه بر روى آن زندگى مى كنيم اثر مى گذارند اثرى جاودانى و فناناپذير و براى هميشه در پرونده جهان طبيعت بايگانى مى شوند، زيرا فنا و نابودى - چنانكه قبلاً هم گفته ايم - در اينجا مفهوم ندارد; بلكه دائماً تغيير شكل مطرح است.
    و سرانجام روزى فرا مى رسد كه اين انرژى هاى ظاهراً خاموش و فراموش شده، جمع آورى مى گردند، از نو جان مى گيرند و آشكار مى شوند و نشان مى دهند كه نابود نشده اند!
    جايى كه مى شنويم دستگاه هايى اختراع شده يا در دست تكميل است كه مى تواند از سارقانى كه به محلى دستبرد زده و فرار كرده اند (يعنى از جالى خالى آنها!) عكس بردراى كند زيرا اشعه مادون قرمز كه به صورت حرارت بدن از آنها در محل باقيمانده قابل عكسبردارى است و يا مى شنويم دانشمندان توانسته اند از برگرداندن امواج موجود روى بدنه كوزه هايى كه از دو هزار سال پيش از كارگران مصرى به يادگار مانده، صداى آنها را از نو زنده كنند و قابل شنيدن سازند، براى ما كاملاً ممكن خواهد بود كه بپذيريم فرا رسيدن چنان روزى نسبت به تمام اعمال و گفتار ما امكان خواهد داشت.
    و از آنجا كه طبق مقدمه اول امكان تبديل انرژى را به ماده پذيرفتيم، مسأله تجسم اعمال و تبديل آنها به موجودات مادى حل مى شود.
    بنابراين مأله تجسم اعمال، از نظر علمى قابل قبول است و خود اين موضوع نشان مى دهد كه زندگى سراى ديگر با زندگى اين جهان چقدر تفاوت دارد.
    فكركنيد اگر اين تجسم در جهان امروز صورت مى گرفت و مثلاً يك دشنام و حرف ناسزا تبديل به موجود مزاحم و آزاردهنده در كنار ما مى شد، و يا همانند يك لجن سياه بر روى صورت ما مى نشست و يا سيلى به صورت بى گناه و غصب حق ديگران نيز تبديل به موجوداتى ناهنجار و تنفرآميزى مى شدند زندگى ما چه صورتى به خود مى گرفت!
    خواهيد گفت: چه خوب بود چنين مى شد تا مردم از ترس آنها هم كه باشد راه خطا نپويند بلكه با سرعت به نيكى ها روى آروند (دقت كنيد).
    ولى نبايد از نظر دور داشت كه در آن صورت هيچ نوع تكامل در روح و جان ما صورت نمى گرفت، بلكه يك نوع جبر عملى براى افراد پيدا مى شد، يعنى مردم همانند كسى بودند كه به زور سرنيزه به يك مؤسسه خيريه كمك كند كه هيچ گونه تكامل اخلاقى و معنوى از كار خود نمى برد، لذا تنها به فرمانهاى عقل و خرد و تعليمات عالى انبياء و پيامبران در اين زمينه اكتفا شده است.
    اما به هر حال ايمان به اصل تجسم اعمال اثر فوق العاده اى از نظر مسائل تربيتى در انسان مى گذارد و او را به نيكيها علاقه مند و در برابر زشتى ها سختگير و محتاط، و در امورى كه نياز به فداكارى دارد، دست و دل باز مى كند (باز هم دقت فرماييد).
    امضاء


  8. Top | #137

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    بهشت و دوزخ


    اگر رابطه اى ميان مادر و كودكى كه در شكم اوست برقرار شود، و بتوانند با هم سخن بگويند، هيچ مادرى قادر نخواهد بود منظره لذت بخش و دل انگيز لحظه طلوع يا غروب آفتاب را در كنار يك درياچه زيبا كه گرداگرد آن را درختان سر سبز فرا گرفته و بيدهاى مجنون با شاخه هاى آويزان خود امواج درياچه را نوازش مى دهند بازگو كند.
    او هرگز نمى تواند نسيم روح افزاى آميخته با عطر گلها را كه پيام آشنايى از لابه لاى آن به گوش جان مى رسد شرح دهد.
    و نه او مى تواند درد فراق يك دوست صميمى را كه در آتش عشق و اشتياق دوست خود مى سوزد و مى سازد تشريح كند، و شبهايى كه تا صبح بيدار مانده و با ستارگان آسمان با زبان خاموش درد دل داشته مجسم سازد... جنين كه جز با يك مشت خون و گوشت سر و كار ندارد چگونه مى تواند اين مفاهيم را درك كند؟
    شرح نعمت هاى بهشت و دردهاى جانكاه كيفرهاى دوزخ براى ما كه در جنين اين دنيا زندگى مى كنيم درست همين گونه است.
    اصولاً - همان طور كه گفته ايم - كلمات ما كه براى اين زندگى محدود ساخته شده اند عاجزتر و ناتوان تر از آنند كه بتوانند حقايقى را كه در بيرون دايره اين زندگى است شرح دهند.
    الفاظ و كلمات ديگر و احساس و ديد و درك ديگرى لازم است تا بتوان از آنها سخن گفت و يا سخن شنيد.
    چه زيبا مى گويد قرآن مجيد: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُن; هيچ كس درك نمى كند چه نعمت هايى كه مايه روشنى چشمهاست براى تو (در آن سرا) نهفته شده است!» (110)
    و در آن حديث پرمعنى مى خوانيم:
    «فِيهَا مَا لا عَيْن رَأَتْ وَ لا اُذُنٌ سَمِعَتْ وِ لا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَر; در آنجا چيزهايى است كه هيچ چشمى نديده، هيچ گوشى نشنيده و حتى از لابه لاى پرده هاى خيال هيچ كس نگذشته است» .(111)
    و اگر مفهوم وسيع «هيچ كس» را در نظر بگيريم آنگاه به اهميت موضوع آشناتر خواهيم شد! اين از يك سو.
    از سوى ديگر صفات و امتيازاتى براى نعمت هاى بهشتى در آيات قرآن مى خوانيم كه با آنچه در دنيا وجود دارد اصلاً قابل مقايسه نيست:
    1- «اُكُلُهَا دَائِمٌ وَ ظِلُّهَا; ميوه آن هميشگى و سايه اش دائمى است» .(112)
    2- آبهاى آن هيچ گاه گنديده نمى شود، نهرهايى از شير دارد كه هرگز طعمش عوض نمى گردد (و گويا همگى به طور دائم در محيطى سرباز به شكل پاستوريزه و هموژنيزه هستند، بدون آنكه شكل طبيعى خود را از دست بدهند) نهرهايى از باده هاى خوشگوار در آن جارى است، لذت بخش و لذت آفرين نه گنديده و مستى زا!
    «فيها أَنْهارٌ مِنْ ماء غَيْرِ آسِن وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَن لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْر لَذَّة لِلشّارِبينَ» (113)
    3- سايه هاى درختانش نزديك، چندين ميوه ها آسان و حتى شاخه هاى آن در برابر چيننده تسليم است و نه سركش!
    «وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْليلاً» (114)
    4- باده هاى آن گوار، و نه سكر آور، مهرزده (وپلمپ شده) و دستنخورده! اما مهرش از مشك روحپرور است (و نه از آهن و لاك و مانند آن:
    «يُسْقَوْنَ مِنْ رَحيق مَخْتُوم ! خِتامُهُ مِسْكٌ» (115)
    5- نعمت هاى آنجا هيچ گونه محدوديتى از نظر نوع و جنس ندارد بلكه آنچه دل بخواهد و چشم لذت ببرد ايجاد مى گردد!
    «وَ فيها ما تَشْتَهيهِ اْلأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ اْلأَعْيُنُ» (116)
    6- در آنجا هيچ گونه كينه توزى و حسد و صفات مزاحم وجود ندارد، يك جهان صفا يك دنيا پاكى و محبت در درون هر سينه اى نهفته است:
    «وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلّق إِخْوانًا» (117)
    7- محيطى است كاملاً امن و امان، نه از جنگ و خونريزى در آنجا خبرى است، و نه از جدالها و كشمكشها اثرى، يكپارچه صلح و سلامت:
    «لَهُمْ دَارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ» (118)
    8- هيچ لذتى در آنجا بالاتر از لذت مناجات با خدا و غرق در جمال و جلال او بودن و احساس خشنودى پروردگار كردن نيست:
    «دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ أَللّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» (119)
    9- آتش دوزخ از درون جان خود مردم سر مى زند و هيزم اين آتش خود مردمند و معبودها و اعمالشان:
    «وَ اَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُو لِجَهَنَّمَ حَطَباً» (120)
    «وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَة» (121)
    10- اين آتش بر خلاف تمام آتشهاى ديگر از درون مى سوزاند و به برون سرايت مى كند و نخستين جرقه آن بر قلب آدمى مى زند!
    «نَارُ اللّهِ الْمُوقَدَةٌ ! الَّتِى تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ» (122)
    از آنچه گفتيم چنين نتيجه مى گيريم كه جهان پس از مرگ و رستاخيز، عالمى است به مراتب وسيع تر از اين جهان، با مفاهيم كاملاً تازه و زنده، مواهبش پربركت تر، و كيفرش دردناك تر، كه تنها شبحى از آن را از دور مشاهده مى كنيم.

    امضاء


  9. Top | #138

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مسئله خلود و عذاب جاودان


    همان گونه كه خدمات و خلافكاريهاى همه مردم - از نظر كيفيّت و كميّت - يكسان نيست، پاداش و مجازات آنها نيز نمى تواند يكسان بوده باشد.
    در مقررات كيفرى و جزائى قوانين عادى بشرى نيز هيچ گاه مجازات كسى كه مثلاً يك انگشترى ارزان قيمت را سرقت كرده با مجازات كسى كه حمله به خانه مردم نموده و ضمن سرقت تمام هستى اهل آن خانه، زنان و كودكان آنها را نيز به قتل رسانيده است هرگز مساوى نمى باشد.
    در پاداشها و مجازات هاى الهى كه از هر نظر حساب شده است، و دور از اشتباهات و غلط كارهايى است كه قوانين بشرى معمولاً از آنها خالى نيست، اين تناسب دقيقاً در ميان «اعمال» از يكسو و پاداش و كيفر آنها از سوى ديگر وجود دارد.
    به خصوص اينكه: همان طور كه قبلاً توضيح داده شد - همواره يك رابطه طبيعى و تكوينى ميان «عمل» و «كيفر پاداش» موجود است.
    بنابراين تفاوت پاداشها و كيفرهاى اشخاص، امرى است روشن و تا اينجا بحثى نيست.
    اما از منابع اسلامى - اعم از قرآن و كتب معتبر حديث - به خوبى استفاده مى شود كه عموم افراد پاك و با ايمان جاودانه در بهشت خواهند بود، و بعضى از افراد گناهكار كه وجود آنها غرق در كفر و انكار و گناه و تجاوز شده است براى هميشه در مجازات و عذاب دوزخ مى مانند، و به تعبير ديگر مجازات آنها نيز جاودانه است.
    در زبان قرآن از اين موضوع به «خلود» تعبير شده كه در اصل لغت به معنى بقاى چيزى به حال خود است، و اگر به اشياء فسادناپذير «خالد» گفته مى شود نيز به همين جهت است.
    از 25 مورد كه در قرآن مجيد كلمه «خالدون» به كار رفته چهارده مورد آن درباره عذاب دوزخ و جاودانگى آن است.
    و از 44 مورد كه كلمه «خالدين» به كار رفته سيزده مورد مربوط به اين قسمت مى باشد، گاهى علاوه بر تعبير به خلود، با عبارات ديگرى جاودانگى پاداش و كيفر مشخص شده است.
    مثلاً در سوره هود در مورد نيكوكاران سعادتمند مى خوانيم: «وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذ; اما سعادتمندان، در بهشت تا آسمان و زمين برپاست باقى مى مانند - مگر آنچه را كه خدا بخواهد - اين بخششى است قطع نشدنى» .(123)
    و در مورد شقاوتمندان مى گويد:

    «خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّك; آنه، تا آسمان و زمين برپاست در دوزخ مى مانند، مگر آنچه خدا بخواهد» .(124)
    روشن است كه استثناء آخر آيه (مگر آنچه را خدا بخواهد) به معنى قطع پاداش و كيفر نيست، بلكه بيان قدرت پروردگار است يعنى نه آنكه خيال شود با چنان پاداش و كيفرى كار از دست خدا بيرون مى رود، نه، همه چيز همچنان در قبضه قدرت اوست.
    شاهد اين سخن ذكر جمله: «عَطاءَ غَيْرَ مَجْذُوذِ; (اين بخششى است قطع نشدنى) بعد از استثناء مذكور است.
    به علاوه اگر كسى در دوام كيفر بدكاران ترديد كند در دوام پاداش نيكو كاران جاى ترديدى وجود ندارد و اين قرينه ديگرى است بر آنچه گفتيم (دقت كنيد).

    امضاء


  10. Top | #139

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    يك سؤال مهم


    در اينجا فوراً يك علامت استفهام بزرگ در فكر هر شنونده اى ترسيم مى شود كه اين نابرابرى چگونه در كار خدا ممكن است؟
    چگونه مى توان پذيرفت كه انسانى تمام عمر خود را كه حداكثر هشتاد يا صد سال بوده كار خوب يا بد كرده است ولى ميليونها ميليون سال - و بيشتر - پاداش و كيفر ببيند؟!
    باز اين مطب در مورد پاداش چندان مهم نيست، زيرا بخشش و پاداش هر چه بيشتر باشد نشانه فضل و كرم پاداش دهنده است بنابراين جاى هيچ گونه ايراد و خرده گيرى نيست.
    اما در مورد كار بد و گناه و ظلم و كفر و انكار، چگونه عذاب جاودانه در برابر گناه محدود با اصل عدالت سازگار است؟
    كسى كه دوران طغيان و سرگشى و تجاوزش حداكثر از يك صد سال تجاوز نمى كند چرا هميشه بايد در آتش و مجازات شكنجه ببيند؟
    آيا عدالت ايجاب نمى كند كه يك نوع تعادل در اينجا برقرار گردد و مثلاً هشتاد يا صد سال (به اندازه اعمال خلافش) كيفر ببيند؟!
    امضاء


  11. Top | #140

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    پاسخ هاى غير قانع كننده


    پيچيدگى پاسخ اين اشكال سبب شده كه بعضى به فكر توجيه آيات خلود بيفتند و آنها را طورى تفسير كنند كه مجازات جاودان كه به عقيده آنها بر خلاف اصل عدالت است از آن استفاده نشود.
    1- بعضى مى گويند: منظور از «خلود» معنى كنائى يا مجازى آن است يعنى يك مدت نسبتاً طولانى، همانطور كه به افرادى كه تا آخر عمر بايد در زندان بمانند مى گويند آنها محكوم به «زندان ابد» هستند، با اينكه مسلماً ابديتى در هيچ زندانى وجود ندارد و با پايان عمر، پايان مى يابد، حتى در زبان عربى نيز «يُخَلَّدُ فِى السِّجْنِ» كه از ماده خلود است در اين گونه موارد به كار مى رود.
    2- بعضى ديگر مى گويند: اينگونه گردنكشان طاغى و ياغى كه گناه سراسر وجود آنها را فراگرفته است و وجودشان به رنگ كفر و گناه درآمده اگر چه هميشه در دوزخ خواهند بود، ولى مهم اينجاست كه دوزخ هميشه به يك حال باقى نمى ماند بلكه روزى فرا مى رسد كه آتش آن - مانند هر آتش ديگر - بالاخره خاموش مى گردد! و آرامش خاصى دوزخيان را فرا مى گيرد!
    3- بعضى ديگر احتمال داده اند كه با گذشت زمان و پس از كشيدن مجازات هاى فراوان، سرانجام يك نوع سازش با محيط در دوزخيان به وجود مى آيد و آنها به رنگ محيط خود در مى آيند و كم كم به آن خو مى گيرند و عادت مى كنندو در اين حال هيچ گونه احساس ناراحتى و عذاب ندارند!
    البته همان گونه كه گفتيم همه اين توجيهات به خاطرعجز و ناتوانى در برابر حل مشكل خلود و جاودانى بودن عذاب است، وگرنه ظهور آيات خلود، در جاودانى بودن عذاب يك دسته خاص، قابل انكار نيست.

    امضاء


صفحه 14 از 15 نخستنخست ... 4101112131415 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi