بازتاب خطبه امام سجاد - عليه السلام -
سخنان و موضع گيرهاى امام سجاد (عليه السلام ) و همچنين زينب كبرا عليها السلام در قبال برنامه هاى يزيد زندگى يزيد را آشفته ساخت تا آنجا كه برخى منابع نوشته اند:
يزيد با مشاهده تاءثير عميق خطبه على بن الحسين در مردم به كسانى كه از وى خواسته بودند تا به على بن الحسين اجازه سخنرانى بدهد و بر اين خواسته خود اصرار ورزيده بودند رو كرد و بالحنى بشدت اعتراض آميز گفت : شما مقصودتان رسوايى ما و نابودى سلطنت ما بود!
ولى آنان در پاسخ گفتند: به خدا سوگند باور نمى كرديم ، جوانى كه مانند وى رنج و آسيب ديده عزيزترين عزيزانش را از دست داده ، با حالت اسارت بر مركبهاى برهنه روزه راه پيموده .. بتواند در مجلسى كه انبوه درباريان و بزرگان شهر ومردم مختلف حضور دارند، اين گونه محكم و مستدل سخن بگويد.
يزيد گفت : اما من مى دانستم كه فرزندان پيامبر (ص ) از چه نيرو و قدرتى برخوردارند.
مردمى شامى كه چه بسا مؤذن دربار نيز بود سخنان يزيد را مى شنيد و از آنجا كه ماهيت خاندان اموى و اهداف پليد آنان را هنوز شناخت بود و براستى گمان كرده بود معاويه و يزيد امير المؤمنين هستند با شگفتى پرسيد:
اگر براستى تو مى دانستى كه اينان فرزندان و خاندان پيامبر هستند و از قدرت معنوى و نفوذ كلام برخوردارند پس به چه علت آنان را مورد قتل و غارت قرار دادى !
بديهى است كه اين اعتراضها با عكس العمل شديد يزيد مواجه مى شد و پاسخى جز مرگ و نابويد گوينده نداشت . (274)
از برخى منابع ديگر استفاده مى شود كه مردى از عالمان يهود نيز در محفل يزيد حضور داشت ، او نيز پس از شنيدن سخنان امام سجاد - عليه السلام - از يزيد پرسيد: براستى اين جمان كيست ؟يزيد گفت : فرزند حسين - عليه السلام - است . يهودى گفت : كدام حسين - عليه السلام -... آن مرد سؤ ال كرد تا دانست اين خاندان از نسل پيامبر (ص ) هستند و آن بزرگوارى كه مظلومانه در صحراى كربلا به شهادت رسيده فرزند دختر پيامبر (ص ) است . از اين رو با توبيخ و سرزنش به يزيد گفت : آيا او فرزند دختر پيامبر تان بود كه با اين فاصله كم پس از رحلت پيامبران او را كشتيد، براستى رفتارى ناشايست درباره خاندان پيامبر - صلى الله عليه وآله - خويش روا داشته ايد... شما ديروز از پيامبرتان جدا شده ايد و امروز فرزندش را مى كشيد؟... (275)
به هر حال آنچه در ضمن اين روزهاى اندك واقع شد، يزيد را ناگزير ساخت تا از موضع قدرتمندانه و پندار پيروزى خويش دست بردارد. واز آنچه نسبت به خاندان رسالت انجام داده معذرت خواهى كند و گناه آن را به ديگران مستند سازد. يزيد ناگزير شد تا در جمع مردم شام - آن شاميانى كه در نتيجه تبليغات شوم امويان و يا پست باطنى ، درصدد به اسيرى گرفتن و برده ساختن اهل بيت پيامبر - صلى الله عليه وآله - بودند! (276) خطبه اى بخواند و در آن بگويد:
اى اهل شام ! شما گمان نكنيد كه حسين بن على - عليه السلام - را من كشته ام يا دستور كشتنش را داده ام ؛ نه به خدا سوگند من هرگز چنين نمى خواستم ، مسؤ ول كشته شدن خاندان پيامبر - صلى الله عليه وآله -، پسر مرجانه - عبيدالله بن زياد - فرماندار كوفه است . (277)
اين تحولات ژرف سبب شد تا يزيد كه مى خواست از بازماندگان صحنه كربلا، اسيرانى به چنگ آورد و اصيلترين خاندان و شريفترين مردمان را به ذلت و خوارى بنشاند، از تصميم خود منصرف شود و ايشان را اكرام نمايد و براى پذيرش درخواستهاى امام سجاد (ع ) اعلام آمادگى كند. آن جريمه اى كه در آغاز ورود اهل بيت به شام ، رو به جانب امام سجاد - عليه السلام - كرده مى گويد:
يا على ، الحمدالله الذى قتل اباك
يعنى ؛ اى على ، خدا را سپاس كه پدرت را كشت !
اكنون در موضعى قرار گرفته است كه به امام سجاد - عليه السلام - مى گويد: خدا پسرمرجانه را لعنت كند اگر من خود با حسين بن على - عليه السلام - مواجه مى شدم پيشنهادهاى او را مى پذيرفتم و راهى را در پيش مى گرفتم كه به كشته شدن وى نينجامد حاضر بودم او كشته نشوم هر چند بعضى فرزندانم را از دست بدهم ! ليك آنچه قضاى الهى بود صورت گرفت ، اكنون اگر پيشنهاد و يا درخواستى داريد به من بنويسيد تا آن را عملى كنم . (278)
با توجه به آلام سنگينى كه بر كاروانيان شهادت و اسارت وارد شده بود و فريادهايى كه درسينه نگاه داشته بودند و حق اظهار آن را، بازگشت به سرزمين شهادت ؛ آن جا كه پاره هاى تنشان را مظلومانه ترك گفتند و اجازه نداشتند برايشان نوحه كنند و يا بازگشت به مدينه ، شهر پيامبر، شهر خاطره هاى زنده شهيدان آنها!
در اين كه اهل بيت - عليه السلام - چه مدت در شام توقف داشته اند، نقلهاى مختلفى رسيده است ولى از مجموع آنها ميتوان نتيجه گرفت كه توقف آنان در شام كمتر از ده روز بيشتر از يك ماه نبوده است .