صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 61

موضوع: فرشته غم نگاهی به زندگانی کوتاه حضرت رقیه (علیها السلام)

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    خرابه شام از زبان امام سجاد علیه السلام

    امام سجاد علیه السلام در مورد ویرانه شام می فرماید: «در مدت اسارتمان در خرابه شام، چه رنج ها و مصیبت هایی که ندیدیم! روزی دیدم عمه ام زینب علیها السلام دیگی را روی آتش گذارده است. پرسیدم: عمه! در این دیگ چیست؟ پاسخ داد: دیگ خالی است، ولی چون کودکان گرسنه اند، برای این که آنان را ساکت کنم، وانمود کردم که می خواهم برایشان غذا بپزم تا با این بهانه آنان را خواب کنم.»
    نقل شده است که کودکان گرسنه پیوسته پیش حضرت می آمدند و از گرسنگی ناله می کردند تا آن جا که دل زنان شام به رحم می آمد و برای آنان آب و غذا می آوردند.(1) در رویدادهای شب وفات حضرت رقیه علیها السلام آمده است که وقتی سر امام حسین علیه السلام را که درون طبقی گذاشته و روی آن را پوشانیده بودند، پیش حضرت رقیه علیها السلام آوردند، حضرت رقیه علیها السلام نخست پنداشت که برای او غذا آورده اند. این وضعیت، شدت گرسنگی کودکان را می رساند.(2)
    امام صادق علیه السلام در مورد این محل فرموده است:
    وقتی اهل بیت علیهم السلام را در ویرانه جای دادند، یکی از آنان با دیدن وضع ناجور و دیوارهای ترک خورده گفت: این ها ما را در این خرابه جای داده اند تا این دیوارها بر سرمان خراب شود و ما را بکشند. پاسبانان خرابه به زبان رومی به هم گفتند: این ها را ببینید که از خراب شدن دیوارها بر سرشان می ترسند با آن که فردا آن ها را بیرون خواهند کشید و خواهند کشت. علی بن الحسین علیه السلام فرمود: جز من، هیچ یک از اهل خرابه زبان رومی نمی دانست.»(3)
    در خرابه شام چنین وضع اسفناکی حکم فرما بود. در بعضی
    ص:31
    ________________________________________
    1- 1. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 187، برگرفته از: سرگذشت جان سوز حضرت رقیه علیها السلام ، ص 43.
    2- 2. معالی السبطین، ج 2، ص 170.
    3- 3. ستاره درخشان شام، ص 95.
    کتاب های تاریخ آمده است نُه تن از کودکان از شدت سرما و گرما و گرسنگی در خرابه جان باختند که نهمین آن ها حضرت رقیه علیها السلام بود.(1)
    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ترحم شامیان بر اهل خرابه

    شامیان با دیدن وضع رقت بار کودکانِ خرابه، به آنان ترحّم می کردند. روزی زنی که از جلوی خرابه می گذشت، دریافت یکی از کودکان از تشنگی گریه می کند. زن بی درنگ رفت و ظرف آبی آورد و به حضرت زینب علیها السلام عرض کرد: «ای اسیر! تو را به خدا قسم می دهم که اجازه دهی من این کودک را با دست خودم سیراب کنم؛ زیرا محبت کردن به یتیمان، خواسته های انسان را برآورده می کند. شاید با این کار خداوند حاجت مرا نیز برآورد».
    حضرت زینب پرسید: «چه حاجتی داری؟» گفت: «من در دوران جوانی ام، خدمت گزار حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بودم، ولی چرخش زمانه مرا از مدینه و خدمت کاری ایشان دور ساخت و از این شهر سر درآوردم مدت ها است که از او و فرزندانش بی خبرم. من کودکی فرزندان او را دیده ام و با آن ها بوده ام. از خداوند خواسته ام که حتی برای یک بار هم شده، فرزندان او را زیارت کنم و خدمت گزارشان باشم. شاید خدا به واسطه این یتیم نوازی، حاجت مرا برآورد و بار دیگر به خدمت آن خانواده درآیم و بقیه عمر را در محضر آنان باشم».
    حضرت زینب علیها السلام تا این سخنان را شنید، آهی سوزناک از سینه پر دردش کشید و فرمود: «ای کنیز خدا! حاجت تو برآورده شد. من، زینب دختر فاطمه ام و آن سر که از بالای قصر یزید آویزان است، سر برادرم حسین است. این کودکان نیز که می بینی، یتیمان اویند که مدتی است سایه پدر از سرشان کوتاه شده است و این گونه گرد و غبار یتیمی و اسیری بر رخسارشان نشسته است».
    ص:32
    ________________________________________
    1- 1. منتخب التواریخ، ملاهاشم خراسانی، ص 229.
    آن زن با شگفتی، به سخنان زینب علیها السلام گوش می داد و خیره خیره به او و کودکان می نگریست. همین که سخن حضرت پایان یافت، از ناراحتی فریادی کشید و بیهوش روی زمین افتاد. وقتی به هوش آمد، به ناله و زاری پرداخت و با اهل خرابه در سوگ حسین علیه السلام هم ناله گشت. آن زن باقی عمرش را در شیون و زاری بر شهیدان کربلا و رنج اسیری اهل بیت علیهم السلام گذرانید، تا این که به رحمت حق پیوست.(1)

    امضاء


  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    نسیم آشنا
    نسیمی از مدینه برخاسته و اینک در ویرانه ای از شهر سیاهِ نیرنگ، غبار غم گرفته بود. بعضی که محبت خاندان وحی را در دل داشتند، در مسیر این نسیم قرار می گرفتند و می شکفتند. یکی از اینان، هند؛ زن یزید، دختر عبدالرحمن بن عامر بود.
    وقتی پدر هند از دنیا رفت، او در خانه امیرالمؤمنین علی علیه السلام ماند و همان جا به خدمت حضرت زهرا علیها السلام و دخترانش ام کلثوم و زینب علیها السلام درآمد. نقل شده است که وی در دوران کودکی بر اثر یک بیماری، فلج گردید و هر چه او را درمان کردند، فایده ای نداشت. سرانجام به سرچشمه زلال امامت، امیرمؤمنان علی علیه السلام متوسل گشتند و شفایش را از حضرت خواستند. حضرت فرمود طبیب دل های شیعیان _ حسین علیه السلام _ بیاید. وقتی حسینِ خردسال آمد، حضرت ظرفی را پر از آب کرد و به جگر گوشه اش فرمود تا دستش را داخل آب بزند. سپس آب را به بدن هند پاشید. پس از مدتی، وی از آن بیماری هلاک کننده نجات یافت.
    هند به شکرانه این کرامت در خانه امیرالمؤمنین علی علیه السلام به خدمت مشغول گشت تا دین خود را به این خانواده ادا کند. خانواده او نیز با
    ص:33
    ________________________________________
    1- 1. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 188، برگرفته از: ستاره درخشان شام، ص 167.
    دیدن این معجزه، اسلام آوردند و از آیین یهودیت دست برداشتند. هند در محضر ائمه اطهار علیهم السلام پرورش یافت تا این که در زمان امام حسن علیه السلام که معاویه، وی را به ازدواج پسر خود یزید درآورد. از آن روز، میان او و اهل بیت علیهم السلام جدایی افتاد تا آن که پس از مدت ها، در خرابه شام با دلبردگان واقعی اش دیدار کرد.
    گفتنی است به دلیل خارجی دانستن اسیران، دوستداران اهل بیت علیهم السلام آنان را نمی شناختند و دیگران نیز به شادی های پوچ و ننگین خود سرگرم بودند. پس از ورود اهل بیت علیهم السلام به خرابه، یکی از کنیزانِ هند به او گفت: جمعی اسیر را در خرابه جای داده اند، خوب است ما هم برای تفریح به تماشای آنان برویم. هند پذیرفت و لباس های گران قیمتی پوشید و دستور داد صندلی مخصوصش را همراه او آورند. وقتی به خرابه آمد، حضرت زینب علیها السلام بی درنگ وی را شناخت و به خواهرش ام کلثوم علیها السلام گفت: خواهرم! این کنیز ما، هند دختر عبداللّه است که مدتی با ما زندگی می کرد. ام کلثوم علیها السلام نیز او را شناخت و سرش را پایین انداخت. هند متوجه گشت و به زینب علیها السلام رو کرد و گفت: ای زن! چرا سرت را بلند نمی کنی؟
    زینب علیها السلام پاسخی نداد.
    _ شما از کدام شهر هستید؟
    _ مدینه!
    هند وقتی نام مدینه را شنید، مشتاق تر شد و از روی احترام برخاست و نزدیک تر آمد و گفت: سلام خدا بر مردم مدینه!
    ای زن! آیا اهل مدینه را می شناسی؛ می خواهم درباره خانواده ای از تو بپرسم.
    ص:34
    _ آری! هر چه می خواهی بپرس.
    اشک در چشمان هند حلقه زد و با بغضی در گلو گفت: می خواهم از خانواده علی بپرسم. من مدتی کنیز آنان بوده ام.
    زینب علیها السلام پرسید: جویای کدام یک از اهل بیت او هستی؟
    _ می خواهم احوال حسین و خواهرانش، زینب و ام کلثوم را بدانم. آیا از آنان خبری داری؟
    حضرت زینب علیها السلام گریست و فرمود: ای هند! اگر از خانه علی می پرسی، بدان که آن را ترک کرده ایم و منتظریم که خبر مرگمان را به آن خانه ببرند. اگر از حسین می پرسی، آن سر بریده که به دیوار کاخ شوهرت آویزان است؛ سر اوست. اگر از برادران او، عباس و دیگر فرزندانِ علی علیه السلام می پرسی، بدان که سر از بدنشان جدا کردند و بدن هایشان را قطعه قطعه کردند. اگر از زینب می پرسی، من زینبم و این خواهرم، ام کلثوم است که لباس اسیری بر تن کرده ایم و اینان نیز یتیمان حسین علیه السلام هستند.
    هند که سخنان زینب علیها السلام را به دقت و شگفتی گوش می داد، سر به شیون و زاری برداشت و گفت: وای مولایم حسین! کاش کور بودم و تو و خواهران و کودکانت را در این وضع نمی دیدم.
    او خاک بر سر پاشید و سنگی از زمین برداشت و محکم بر سرش کوبید که خون از سرش جاری شد و از هوش رفت. وقتی به هوش آمد، حجاب از سرافکند، گریبان درید و پای برهنه به کاخ یزید رفت و فریاد زد: ای یزید! نفرین بر تو باد که سر پسر رسول خدا را جدا کرده ای و اهل بیتش را در مقابل نگاه های مردم قرار داده ای! در حالی که زنان خودت در حرم سرایت دور از نظرها هستند. یزید سرآسیمه، قبایش را
    ص:35
    درآورد و سر هند را پوشانید!
    این کار، اوج سنگ دلی و بی رحمی یزید ملعون را نشان می دادکه از هیچ آزاری نسبت به خانواده پیامبر صلی الله علیه و آله فرو گذار نکرده بود. استبداد همراه با عشرت طلبی، او را به گرداب فسادها و زشتی ها افکنده بود. او در قبیله ای روزگار گذرانده بود که آداب و رسوم و فرهنگ مسیحیت بر آن حاکم بود؛ زیرا مادر و اطرافیانش مسیحی بودند. هنری لامنس معتقد است یزید به دست نسطوری های شام تربیت یافته بود. او در دربارش، مشاوران غیر مسلمان را به کار می گرفت. حتی حاکمیت عبیداللّه بن زیاد نیز به اشاره سرژیوس، وزیر اعظم او بود. همیشه شاعری که صلیبی بر گردن داشت، مشغول سرگرم کردن او بود. همه این ها اسلام ستیزی او را نشان می داد.(1)
    پس از دیدار هند با حضرت زینب علیها السلام ، ورق زندگی اش برگشت؛ لباس سیاه پوشید و هر روز بر کشتگان کربلا عزاداری می کرد. در نتیجه بالا گرفتن این سوگواری ها، یزید مجبور شد اسیران را به مدینه باز گرداند.(2)
    واپسین شب زندگی رقیه علیها السلام
    در یکی از شب های رقیه علیها السلام پدرش را در خواب می بیند و پریشان از خواب برمی خیزد. او گریه کنان می گوید: من پدرم را می خواهم! هر قدر اهل خرابه خواستند او را ساکت کنند، نتوانستند. داغ همه از گریه او تازه تر گردید و همه به گریه و زاری پرداختند.
    مأموران خرابه پرسیدند: چه خبر شده است؟ گفتند: دختر خردسال
    ص:36
    ________________________________________
    1- 1. پیام آور عاشورا، ص 331.
    2- 2. نفس المهموم، ص 259.
    امام حسین علیه السلام پدرش را خواب دیده است و او را می خواهد. آنان سر بریده حضرت را در درون طبقی نهادند و روی آن را با پارچه ای پوشاندند و جلوی او گذاشتند. شدت ضعف و گرسنگی، کودک را به توهّم انداخته بود. او گریه می کرد و می گفت: من که غذا نخواستم؛ من پدرم را می خواهم. مأموران گفتند: این پدرت است.
    وقتی رقیه علیها السلام روپوش را کنار زد، سر بریده پدر را به سینه چسباند و دلسوزانه می گفت:
    چه کسی صورتت را با خون سرت رنگین کرد؟ چه کسی رگ های گلویت را برید؟ چه کسی مرا در این خردسالی یتیم کرد؟ کاش جانم فدایت می شد! ای کاش می مُردم و محاسن به خون رنگینت را نمی دیدم!
    سپس آن قدر گریه کرد تا از هوش رفت و ناله اش برای همیشه خاموش گشت. صدای گریه ها بالا گرفت و مصیبتی دیگر بر دل داغدار اهل بیت نشست و این گونه واپسین شبِ زندگانی کوتاه فرشته غم، با غصه سپری شد.
    بدن معصوم و ستم دیده اش را درهمان خرابه به خاک سپردند. او روز اول صفر به آن ویرانه آمد و پس از چهار شب در پنجم صفر سال 61 هجری، به سوی پدر شهیدش پر کشید.(1)

    سخن طاهر دمشقی
    طاهر دمشقی هم نشین یزید بود و شب ها، او را با شعر و داستان گویی سرگرم می کرد. وی درباره شب وفات حضرت رقیه علیها السلام می گوید: «آن شب من پیش یزید بودم. به من گفت: «طاهر! امشب از ترسِ کابوس های
    ص:37
    ________________________________________
    1- 1. معالی السبطین، ج 2، ص 171.
    وحشتناک، قلبم به تپش افتاده است. سرم را روی زانویت بگذار و از فجایعی که من در گذشته کرده ام، برایم تعریف کن». من سرش را روی زانو گذاشتم و از گذشته سیاهش برای او گفتم. تا این که پس از ساعتی به خواب رفت. ناگهان دیدم از خرابه، صدای شیون و ناله می آید. او در خواب بود و من در اندیشه جنایت های او که نگاهم به تشت طلایی افتاد که سر حسین علیه السلام در آن قرار داشت. با تعجب دیدم سر بریده، اشک می ریزد. لب هایش به حرکت درآمد و گفت: خداوندا! اینان، فرزندان و جگرگوشه های من هستند که این گونه از دنیا می روند.
    چون این منظره را دیدم، حالتی از ترس و غم در دلم افتاد که ناخودآگاه اشکم جاری شد. یزید را رها کردم و به بالای کاخ درآمدم. صدای گریه لحظه به لحظه بیشتر می شد. از بالای بام به درون خرابه که کنار کاخ بود، نگاه کردم؛ دیدم خرابه نشینان دورِ دخترکی را گرفته اند و خاک بر سر می ریزند و به شدت گریه می کنند. یکی از آن ها را صدا زدم و پرسیدم چه خبر شده است؟ گفت: دختر سه ساله امام حسین علیه السلام ، پدرش را در خواب دیده است و اکنون از خواب پریده و پدرش را از ما می خواهد.
    پس از دیدن این صحنه دردناک، پیش یزید برگشتم. دیدم او هم خواب زده شده است و با حالتی عجیب، به سر بریده نگاه می کندو از شدت ترس و ناراحتی، دندان هایش را بر هم می ساید و به خود می لرزد. دوباره از سر بریده ندایی برخاست و این آیه را تلاوت کرد:
    وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَی مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون.(1)
    و به زودی کسانی که ظلم کردند، خواهند فهمید که به چه جایگاهی داخل خواهند شد.
    ترس بر وجود یزید چیره گشته بود؛ در همان حالت ناراحتی از من
    ص:38
    ________________________________________
    1- 1. شعرا، 227.
    پرسید: این صدای گریه از کجاست؟ جریان را برای او گفتم. با عصبانیت فریاد کشید: چرا سر پدرش را نزد او نمی برید؟ ببرید و صدایش را بند آورید. نگهبانان بی درنگ سر را درون طبقی گذاردند و به خرابه آوردند. دخترک با دیدن سر بریده پدر آن قدر گریست که جان داد.»(1)
    به خوبی روشن است که یزید در این ماجرا قصد تسلّی خاطر اهل خرابه را نداشته، بلکه با این کار می خواست آنان را به یاد مصیبت هایشان اندازد و آنان را آزار دهد.(2)
    ردّ سیاه ستم
    وقتی حضرت رقیه علیها السلام در خرابه از غم ها و غصه های دنیا چشم بر هم نهاد، بدنش را نزد زنی غسّاله بردند تا او را غسل دهد. آن زن بدن حضرت را غسل می داد که ناگاه دست از کار کشید و پرسید: «سرپرست این بچه کیست؟» حضرت زینب علیها السلام فرمود: من هستم؛ چه می خواهی؟» گفت: «این دخترک به چه بیماری ای مبتلا بوده است که این گونه بدنش کبود است؟» حضرت فرمود: «ای زن! این دختر بیمار نبود و این کبودی ها ردّ سیاه تازیانه های ستم است که اثرش بر بدن او باقی مانده است».(3)
    نقل کرده اند که در سال 1280 ه . ق قبر حضرت رقیه علیها السلام دچار آب گرفتگی می شود. شخصی به نام سید ابراهیم دمشقی برای تعمیر قبر حضرت، سنگ قبر را می شکافد و بدن حضرت را بیرون می آورد تا کفن تازه بر آن بپوشاند. در این حال می بیند آثار تازیانه های دشمن پس از گذشت صدها سال هنوز بر بدن آن کوچک مظلوم باقی مانده است.(4)
    ص:39
    ________________________________________
    1- 1. مصباح الحرمین، برگرفته از: ستاره درخشان شام، ص 208.
    2- 2. نک: مطلب «از نگاه یک عالم» در همین اثر.
    3- 3. الوقایع و الحوادث، محمدباقر طبوبی، ج 5، ص 81.
    4- 4. معالی السبطین، ج 2، ص 102.
    سوگواری بر رقیه علیها السلام
    پس از درگذشت رقیه علیها السلام ، حضرت ام کلثوم علیها السلام ؛ خواهر حضرت زینب علیها السلام چند خشت را جمع می کند و کنار هم می چیند. سپس بدن بی جان رقیه علیها السلام را بر آن می نهدو اهل بیت علیها السلام را دور آن جمع می کند و به عزاداری می پردازد. در میان حلقه سوگواران، وی از همه جان سوزتر ناله می کرد. وقتی او را تسکین دادند، گریه اش بیشتر اوج گرفت و به زینب علیها السلام گفت: «خواهرم! دیشب رقیه به من می گفت: عمه جان! گرسنه ام و از گرسنگی توان گریستن هم نداشت، ولی اکنون جنازه اش پیش روی من است و من بر او می گریم در حالی که دیگر گرسنه نیست».(1)
    بنابر نظر بعضی تاریخ نویسان، یزید پس از شهادت حضرت رقیه علیها السلام دستور داد چراغ و تخته غسل ببرند و او را در همان خرابه همراه با لباس های کهنه اش به خاک سپارند.(2) او با این کار می کوشید تا چهره ای حق به جانب به خود بگیرد و هم چنان سیاست های عوام فریبانه اش را ادامه دهد.
    از نگاه یک عالم
    ابن عابد شروانی حایری درباره انگیزه شوم یزید در فرستادن سر امام علیه السلام به خرابه و دیگر رخدادهای آن شب می نویسد: «این که گفته شده است یزید برای تسلاّی خاطر حضرت رقیه علیها السلام دستور داد تا سر بریده پدرش را نزد او ببرند، اشتباه است؛ زیرا مقصود یزید تسلی دادن کودک نبود، بلکه می خواست با این کار، دل اهل بیت علیهم السلام را بیشتر بسوزاند. او می خواست آنان با دیدن سر بریده _ در آن موقعیت حساس که همه به
    ص:40
    ________________________________________
    1- 1. حضرت رقیه علیها السلام ، ص 84.
    2- 2. ریاض القدس، واعظ قزوینی، ج 2، ص 324.
    یاد مصیبت های کربلا افتاده بودند _ از بی تابی هلاک گردند و عاشورای دیگری در شام به وجود آید. قصد او تنها این نبود که رقیه علیها السلام از شدت اندوه از دنیا برود، بلکه می خواست همه اهل بیت علیهم السلام جان دهند.
    اهل بیت علیهم السلام با دیدن شهادت حضرت رقیه، سر بریده امام حسین علیه السلام و غسل دادن و کفن کردن پیکر مطهر حضرت رقیه علیها السلام ، به یاد بدن های پاره پاره و بی غسل و کفن شهیدان کربلا افتادند و به راستی عاشورای دیگری در آن جا پدید آمد. صدای گریه اهل بیت علیهم السلام آن چنان بلند شد که مردم شام و اطراف همه فهمیدند. از این رو، همگی نزدیک آمدند و گریه سردادند. همین امر موجب شد تا احساسات مردم بر ضد یزید به جوش آید. به گونه ای که آن ها علیه یزید سخن می گفتند و این ماجرا، یزید را به شدت وحشت زده کرد. یزید که در ظاهر خود را تبرئه می کرد و قتل امام حسین علیه السلام و شهیدان کربلا را به گردن ابن زیاد می انداخت، اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را از آن زندان (خرابه شام) آزاد کرد.»(1)
    شام در سوگ رقیه علیها السلام
    با مشوّش شدن افکار عمومی مردم شام در اثر جنایت های یزید که با وفات حضرت رقیه علیها السلام شدت گرفته بود، مصلحت را در آن دید که از شدت فشار بر اهل بیت علیهم السلام بکاهد و آنان را از بند اسیری آزاد کند. او آنان را مخیر گذاشت که به مدینه باز گردند یا در شام بمانند. امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب علیها السلام تصمیم گرفتند که پس از برپایی مجلس عزای عمومی، شام را به مقصد مدینه ترک کنند؛ زیرا از هنگام شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش، اهل بیت علیهم السلام نتوانسته بودند برای آنان عزاداری
    ص:41
    ________________________________________
    1- 1. حضرت رقیه علیها السلام ، ص 86، برگرفته از: اکسیر العبادات، ص 533.
    کنندو دشمن، آنان را از این کار باز داشته بود. یزید بر خلاف میل باطنی اش ناچار شد این شرط را بپذیرد؛ زیرا به خوبی می دانست برپایی سوگواری از سوی قهرمان کربلا؛ حضرت زینب علیها السلام ، پایه های حکومت استبدادی اش را سست خواهد کرد. با این حال، به دلیل تدابیری که برای جلوگیری از موج فزاینده اعتراض ها و نارضایتی های مردم اندیشیده بود، ناگزیر این شرط را پذیرفت. یزید در مرکز شهر، خانه ای را برای عزاداری در نظر گرفت و دستور داد زنان برای تسلیت گویی به حضرت زینب علیها السلام و برپایی مجلس عزا (که زیر نظر جاسوسان بود) در آن خانه حضور یابند. با انتشار این خبر در شهر، تمامی زنان هاشمی با لباس سیاه در مجلس حضور یافتند و به زینب علیها السلام تسلیت گفتند. زنان بنی امیه و بنی مروان نیز با زینت و زیورشان به مجلس آمدند و به زینب علیها السلام تسلیت گفتند. البته شنیدن مصیبت های کربلا که از زبان دختر علی علیه السلام بیان می شد، انقلابی شگرف در دل شان ایجاد کرد و آنان نیز با پوشیدن لباس سیاه، ابراز هم دردی کردند.
    هفت روز در شام مجلس عزاداری بر پا شد. شام روحیه انقلابی گرفته بود و نزدیک بود سیل خروشان انتقام و نارضایتی، حکومت یزید را درهم بشکند.(1) این شهرِ خاموش و ماتم زده، مانند چند روز پیش نبود که اهل بیت بدان وارد شدند. مردمان شام کم کم سیاست رسوا شده تبلیغات سوء یزید را علیه این خاندان شناخته بودند. چهره شهر تغییر کرده بود؛ مردمی که چندی پیش از کاروان اسیران با آتش و خاکستر استقبال کرده بودند، اینک با شرمندگی، کاروان اسیران را با تکریم و احترام بدرقه می کردند.
    ص:42
    ________________________________________
    1- 1. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 193، برگرفته از: ستاره درخشان شام، ص 227، با گزینش.
    یزید سیاست دوگانه سرکوب و تبسّم؛ را در پیش گرفته بود؛ از یک سو اجازه برپایی مراسم عزاداری را به اهل بیت می داد و عبیداللّه را مسؤول قتل شهیدان کربلا معرفی می کرد و از سوی دیگر، با آویزان کردن سر امام علیه السلام بر در کاخ خویش و اسیر کردن اهل بیت علیهم السلام ، قدرت خویش را در مقابل هرگونه شورش احتمالی به نمایش می گذاشت. یزید می خواست بر موج بنشیند و احساس آرامش کند و جز این چاره ای نداشت؛ زیرا این آخرین تیر او در ترکش انتقام بود.
    مردم شام در آستانه استحاله ای بزرگ و فهم و درک واقعیت ها بودند. آسمان اندیشه آنان که با اسلام تحریف شده معاویه و ترور شخصیت علی علیه السلام و خانواده اش سیاه و غبارآلود شده بود، با خطبه های توفنده زینب علیها السلام و امام سجاد علیه السلام آفتابی و روشن شد. این موج ناخشنودی به سرای خاموش یزید نیز رسوخ کرده بود و تنها خروج اهل بیت علیهم السلام بود که می توانست آسایشی کوتاه، آن هم در شام برای او ایجاد کند. از این رو، کاروان اسیران را از شام خارج کرد.(1)
    امضاء


  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    گفتنی است به دلیل خارجی دانستن اسیران، دوستداران اهل بیت علیهم السلام آنان را نمی شناختند و دیگران نیز به شادی های پوچ و ننگین خود سرگرم بودند. پس از ورود اهل بیت علیهم السلام به خرابه، یکی از کنیزانِ هند به او گفت: جمعی اسیر را در خرابه جای داده اند، خوب است ما هم برای تفریح به تماشای آنان برویم. هند پذیرفت و لباس های گران قیمتی پوشید و دستور داد صندلی مخصوصش را همراه او آورند. وقتی به خرابه آمد، حضرت زینب علیها السلام بی درنگ وی را شناخت و به خواهرش ام کلثوم علیها السلام گفت: خواهرم! این کنیز ما، هند دختر عبداللّه است که مدتی با ما زندگی می کرد. ام کلثوم علیها السلام نیز او را شناخت و سرش را پایین انداخت. هند متوجه گشت و به زینب علیها السلام رو کرد و گفت: ای زن! چرا سرت را بلند نمی کنی؟
    زینب علیها السلام پاسخی نداد.
    _ شما از کدام شهر هستید؟
    _ مدینه!
    هند وقتی نام مدینه را شنید، مشتاق تر شد و از روی احترام برخاست و نزدیک تر آمد و گفت: سلام خدا بر مردم مدینه!
    ای زن! آیا اهل مدینه را می شناسی؛ می خواهم درباره خانواده ای از تو بپرسم.
    ص:34
    _ آری! هر چه می خواهی بپرس.
    اشک در چشمان هند حلقه زد و با بغضی در گلو گفت: می خواهم از خانواده علی بپرسم. من مدتی کنیز آنان بوده ام.
    زینب علیها السلام پرسید: جویای کدام یک از اهل بیت او هستی؟
    _ می خواهم احوال حسین و خواهرانش، زینب و ام کلثوم را بدانم. آیا از آنان خبری داری؟
    امضاء


  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    حضرت زینب علیها السلام گریست و فرمود: ای هند! اگر از خانه علی می پرسی، بدان که آن را ترک کرده ایم و منتظریم که خبر مرگمان را به آن خانه ببرند. اگر از حسین می پرسی، آن سر بریده که به دیوار کاخ شوهرت آویزان است؛ سر اوست. اگر از برادران او، عباس و دیگر فرزندانِ علی علیه السلام می پرسی، بدان که سر از بدنشان جدا کردند و بدن هایشان را قطعه قطعه کردند. اگر از زینب می پرسی، من زینبم و این خواهرم، ام کلثوم است که لباس اسیری بر تن کرده ایم و اینان نیز یتیمان حسین علیه السلام هستند.
    هند که سخنان زینب علیها السلام را به دقت و شگفتی گوش می داد، سر به شیون و زاری برداشت و گفت: وای مولایم حسین! کاش کور بودم و تو و خواهران و کودکانت را در این وضع نمی دیدم.
    او خاک بر سر پاشید و سنگی از زمین برداشت و محکم بر سرش کوبید که خون از سرش جاری شد و از هوش رفت. وقتی به هوش آمد، حجاب از سرافکند، گریبان درید و پای برهنه به کاخ یزید رفت و فریاد زد: ای یزید! نفرین بر تو باد که سر پسر رسول خدا را جدا کرده ای و اهل بیتش را در مقابل نگاه های مردم قرار داده ای! در حالی که زنان خودت در حرم سرایت دور از نظرها هستند. یزید سرآسیمه، قبایش را
    ص:35
    درآورد و سر هند را پوشانید!
    این کار، اوج سنگ دلی و بی رحمی یزید ملعون را نشان می دادکه از هیچ آزاری نسبت به خانواده پیامبر صلی الله علیه و آله فرو گذار نکرده بود. استبداد همراه با عشرت طلبی، او را به گرداب فسادها و زشتی ها افکنده بود. او در قبیله ای روزگار گذرانده بود که آداب و رسوم و فرهنگ مسیحیت بر آن حاکم بود؛ زیرا مادر و اطرافیانش مسیحی بودند. هنری لامنس معتقد است یزید به دست نسطوری های شام تربیت یافته بود. او در دربارش، مشاوران غیر مسلمان را به کار می گرفت. حتی حاکمیت عبیداللّه بن زیاد نیز به اشاره سرژیوس، وزیر اعظم او بود. همیشه شاعری که صلیبی بر گردن داشت، مشغول سرگرم کردن او بود. همه این ها اسلام ستیزی او را نشان می داد.(1)
    امضاء


  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    پس از دیدار هند با حضرت زینب علیها السلام ، ورق زندگی اش برگشت؛ لباس سیاه پوشید و هر روز بر کشتگان کربلا عزاداری می کرد. در نتیجه بالا گرفتن این سوگواری ها، یزید مجبور شد اسیران را به مدینه باز گرداند.(2)
    واپسین شب زندگی رقیه علیها السلام
    در یکی از شب های رقیه علیها السلام پدرش را در خواب می بیند و پریشان از خواب برمی خیزد. او گریه کنان می گوید: من پدرم را می خواهم! هر قدر اهل خرابه خواستند او را ساکت کنند، نتوانستند. داغ همه از گریه او تازه تر گردید و همه به گریه و زاری پرداختند.
    مأموران خرابه پرسیدند: چه خبر شده است؟ گفتند: دختر خردسال
    ص:36
    ________________________________________
    1- 1. پیام آور عاشورا، ص 331.
    2- 2. نفس المهموم، ص 259.
    امام حسین علیه السلام پدرش را خواب دیده است و او را می خواهد. آنان سر بریده حضرت را در درون طبقی نهادند و روی آن را با پارچه ای پوشاندند و جلوی او گذاشتند. شدت ضعف و گرسنگی، کودک را به توهّم انداخته بود. او گریه می کرد و می گفت: من که غذا نخواستم؛ من پدرم را می خواهم. مأموران گفتند: این پدرت است.
    وقتی رقیه علیها السلام روپوش را کنار زد، سر بریده پدر را به سینه چسباند و دلسوزانه می گفت:
    چه کسی صورتت را با خون سرت رنگین کرد؟ چه کسی رگ های گلویت را برید؟ چه کسی مرا در این خردسالی یتیم کرد؟ کاش جانم فدایت می شد! ای کاش می مُردم و محاسن به خون رنگینت را نمی دیدم!
    سپس آن قدر گریه کرد تا از هوش رفت و ناله اش برای همیشه خاموش گشت. صدای گریه ها بالا گرفت و مصیبتی دیگر بر دل داغدار اهل بیت نشست و این گونه واپسین شبِ زندگانی کوتاه فرشته غم، با غصه سپری شد.
    بدن معصوم و ستم دیده اش را درهمان خرابه به خاک سپردند. او روز اول صفر به آن ویرانه آمد و پس از چهار شب در پنجم صفر سال 61 هجری، به سوی پدر شهیدش پر کشید.(1)
    امضاء


  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    سخن طاهر دمشقی
    طاهر دمشقی هم نشین یزید بود و شب ها، او را با شعر و داستان گویی سرگرم می کرد. وی درباره شب وفات حضرت رقیه علیها السلام می گوید: «آن شب من پیش یزید بودم. به من گفت: «طاهر! امشب از ترسِ کابوس های
    ص:37
    ________________________________________
    1- 1. معالی السبطین، ج 2، ص 171.
    وحشتناک، قلبم به تپش افتاده است. سرم را روی زانویت بگذار و از فجایعی که من در گذشته کرده ام، برایم تعریف کن». من سرش را روی زانو گذاشتم و از گذشته سیاهش برای او گفتم. تا این که پس از ساعتی به خواب رفت. ناگهان دیدم از خرابه، صدای شیون و ناله می آید. او در خواب بود و من در اندیشه جنایت های او که نگاهم به تشت طلایی افتاد که سر حسین علیه السلام در آن قرار داشت. با تعجب دیدم سر بریده، اشک می ریزد. لب هایش به حرکت درآمد و گفت: خداوندا! اینان، فرزندان و جگرگوشه های من هستند که این گونه از دنیا می روند.
    چون این منظره را دیدم، حالتی از ترس و غم در دلم افتاد که ناخودآگاه اشکم جاری شد. یزید را رها کردم و به بالای کاخ درآمدم. صدای گریه لحظه به لحظه بیشتر می شد. از بالای بام به درون خرابه که کنار کاخ بود، نگاه کردم؛ دیدم خرابه نشینان دورِ دخترکی را گرفته اند و خاک بر سر می ریزند و به شدت گریه می کنند. یکی از آن ها را صدا زدم و پرسیدم چه خبر شده است؟ گفت: دختر سه ساله امام حسین علیه السلام ، پدرش را در خواب دیده است و اکنون از خواب پریده و پدرش را از ما می خواهد.
    پس از دیدن این صحنه دردناک، پیش یزید برگشتم. دیدم او هم خواب زده شده است و با حالتی عجیب، به سر بریده نگاه می کندو از شدت ترس و ناراحتی، دندان هایش را بر هم می ساید و به خود می لرزد. دوباره از سر بریده ندایی برخاست و این آیه را تلاوت کرد:
    وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَی مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون.(1)
    و به زودی کسانی که ظلم کردند، خواهند فهمید که به چه جایگاهی داخل خواهند شد.
    ترس بر وجود یزید چیره گشته بود؛ در همان حالت ناراحتی از من
    ص:38
    ________________________________________
    1- 1. شعرا، 227.
    پرسید: این صدای گریه از کجاست؟ جریان را برای او گفتم. با عصبانیت فریاد کشید: چرا سر پدرش را نزد او نمی برید؟ ببرید و صدایش را بند آورید. نگهبانان بی درنگ سر را درون طبقی گذاردند و به خرابه آوردند. دخترک با دیدن سر بریده پدر آن قدر گریست که جان داد.»(1)
    به خوبی روشن است که یزید در این ماجرا قصد تسلّی خاطر اهل خرابه را نداشته، بلکه با این کار می خواست آنان را به یاد مصیبت هایشان اندازد و آنان را آزار دهد.(2)
    امضاء


  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ردّ سیاه ستم
    وقتی حضرت رقیه علیها السلام در خرابه از غم ها و غصه های دنیا چشم بر هم نهاد، بدنش را نزد زنی غسّاله بردند تا او را غسل دهد. آن زن بدن حضرت را غسل می داد که ناگاه دست از کار کشید و پرسید: «سرپرست این بچه کیست؟» حضرت زینب علیها السلام فرمود: من هستم؛ چه می خواهی؟» گفت: «این دخترک به چه بیماری ای مبتلا بوده است که این گونه بدنش کبود است؟» حضرت فرمود: «ای زن! این دختر بیمار نبود و این کبودی ها ردّ سیاه تازیانه های ستم است که اثرش بر بدن او باقی مانده است».(3)
    نقل کرده اند که در سال 1280 ه . ق قبر حضرت رقیه علیها السلام دچار آب گرفتگی می شود. شخصی به نام سید ابراهیم دمشقی برای تعمیر قبر حضرت، سنگ قبر را می شکافد و بدن حضرت را بیرون می آورد تا کفن تازه بر آن بپوشاند. در این حال می بیند آثار تازیانه های دشمن پس از گذشت صدها سال هنوز بر بدن آن کوچک مظلوم باقی مانده است.(4)
    ص:39
    ________________________________________
    1- 1. مصباح الحرمین، برگرفته از: ستاره درخشان شام، ص 208.
    2- 2. نک: مطلب «از نگاه یک عالم» در همین اثر.
    3- 3. الوقایع و الحوادث، محمدباقر طبوبی، ج 5، ص 81.
    4- 4. معالی السبطین، ج 2، ص 102. )
    امضاء


  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    سوگواری بر رقیه علیها السلام
    پس از درگذشت رقیه علیها السلام ، حضرت ام کلثوم علیها السلام ؛ خواهر حضرت زینب علیها السلام چند خشت را جمع می کند و کنار هم می چیند. سپس بدن بی جان رقیه علیها السلام را بر آن می نهدو اهل بیت علیها السلام را دور آن جمع می کند و به عزاداری می پردازد. در میان حلقه سوگواران، وی از همه جان سوزتر ناله می کرد. وقتی او را تسکین دادند، گریه اش بیشتر اوج گرفت و به زینب علیها السلام گفت: «خواهرم! دیشب رقیه به من می گفت: عمه جان! گرسنه ام و از گرسنگی توان گریستن هم نداشت، ولی اکنون جنازه اش پیش روی من است و من بر او می گریم در حالی که دیگر گرسنه نیست».(1)
    بنابر نظر بعضی تاریخ نویسان، یزید پس از شهادت حضرت رقیه علیها السلام دستور داد چراغ و تخته غسل ببرند و او را در همان خرابه همراه با لباس های کهنه اش به خاک سپارند.(2) او با این کار می کوشید تا چهره ای حق به جانب به خود بگیرد و هم چنان سیاست های عوام فریبانه اش را ادامه دهد.
    از نگاه یک عالم
    ابن عابد شروانی حایری درباره انگیزه شوم یزید در فرستادن سر امام علیه السلام به خرابه و دیگر رخدادهای آن شب می نویسد: «این که گفته شده است یزید برای تسلاّی خاطر حضرت رقیه علیها السلام دستور داد تا سر بریده پدرش را نزد او ببرند، اشتباه است؛ زیرا مقصود یزید تسلی دادن کودک نبود، بلکه می خواست با این کار، دل اهل بیت علیهم السلام را بیشتر بسوزاند. او می خواست آنان با دیدن سر بریده _ در آن موقعیت حساس که همه به
    ص:40
    ________________________________________
    1- 1. حضرت رقیه علیها السلام ، ص 84.
    2- 2. ریاض القدس، واعظ قزوینی، ج 2، ص 324.
    یاد مصیبت های کربلا افتاده بودند _ از بی تابی هلاک گردند و عاشورای دیگری در شام به وجود آید. قصد او تنها این نبود که رقیه علیها السلام از شدت اندوه از دنیا برود، بلکه می خواست همه اهل بیت علیهم السلام جان دهند.
    اهل بیت علیهم السلام با دیدن شهادت حضرت رقیه، سر بریده امام حسین علیه السلام و غسل دادن و کفن کردن پیکر مطهر حضرت رقیه علیها السلام ، به یاد بدن های پاره پاره و بی غسل و کفن شهیدان کربلا افتادند و به راستی عاشورای دیگری در آن جا پدید آمد. صدای گریه اهل بیت علیهم السلام آن چنان بلند شد که مردم شام و اطراف همه فهمیدند. از این رو، همگی نزدیک آمدند و گریه سردادند. همین امر موجب شد تا احساسات مردم بر ضد یزید به جوش آید. به گونه ای که آن ها علیه یزید سخن می گفتند و این ماجرا، یزید را به شدت وحشت زده کرد. یزید که در ظاهر خود را تبرئه می کرد و قتل امام حسین علیه السلام و شهیدان کربلا را به گردن ابن زیاد می انداخت، اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را از آن زندان (خرابه شام) آزاد کرد.»(1)
    شام در سوگ رقیه علیها السلام
    با مشوّش شدن افکار عمومی مردم شام در اثر جنایت های یزید که با وفات حضرت رقیه علیها السلام شدت گرفته بود، مصلحت را در آن دید که از شدت فشار بر اهل بیت علیهم السلام بکاهد و آنان را از بند اسیری آزاد کند. او آنان را مخیر گذاشت که به مدینه باز گردند یا در شام بمانند. امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب علیها السلام تصمیم گرفتند که پس از برپایی مجلس عزای عمومی، شام را به مقصد مدینه ترک کنند؛ زیرا از هنگام شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش، اهل بیت علیهم السلام نتوانسته بودند برای آنان عزاداری
    ص:41
    ________________________________________
    1- 1. حضرت رقیه علیها السلام ، ص 86، برگرفته از: اکسیر العبادات، ص 533.
    کنندو دشمن، آنان را از این کار باز داشته بود. یزید بر خلاف میل باطنی اش ناچار شد این شرط را بپذیرد؛ زیرا به خوبی می دانست برپایی سوگواری از سوی قهرمان کربلا؛ حضرت زینب علیها السلام ، پایه های حکومت استبدادی اش را سست خواهد کرد. با این حال، به دلیل تدابیری که برای جلوگیری از موج فزاینده اعتراض ها و نارضایتی های مردم اندیشیده بود، ناگزیر این شرط را پذیرفت. یزید در مرکز شهر، خانه ای را برای عزاداری در نظر گرفت و دستور داد زنان برای تسلیت گویی به حضرت زینب علیها السلام و برپایی مجلس عزا (که زیر نظر جاسوسان بود) در آن خانه حضور یابند. با انتشار این خبر در شهر، تمامی زنان هاشمی با لباس سیاه در مجلس حضور یافتند و به زینب علیها السلام تسلیت گفتند. زنان بنی امیه و بنی مروان نیز با زینت و زیورشان به مجلس آمدند و به زینب علیها السلام تسلیت گفتند. البته شنیدن مصیبت های کربلا که از زبان دختر علی علیه السلام بیان می شد، انقلابی شگرف در دل شان ایجاد کرد و آنان نیز با پوشیدن لباس سیاه، ابراز هم دردی کردند.
    هفت روز در شام مجلس عزاداری بر پا شد. شام روحیه انقلابی گرفته بود و نزدیک بود سیل خروشان انتقام و نارضایتی، حکومت یزید را درهم بشکند.(1) این شهرِ خاموش و ماتم زده، مانند چند روز پیش نبود که اهل بیت بدان وارد شدند. مردمان شام کم کم سیاست رسوا شده تبلیغات سوء یزید را علیه این خاندان شناخته بودند. چهره شهر تغییر کرده بود؛ مردمی که چندی پیش از کاروان اسیران با آتش و خاکستر استقبال کرده بودند، اینک با شرمندگی، کاروان اسیران را با تکریم و احترام بدرقه می کردند.
    ص:42
    ________________________________________
    1- 1. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 193، برگرفته از: ستاره درخشان شام، ص 227، با گزینش.
    یزید سیاست دوگانه سرکوب و تبسّم؛ را در پیش گرفته بود؛ از یک سو اجازه برپایی مراسم عزاداری را به اهل بیت می داد و عبیداللّه را مسؤول قتل شهیدان کربلا معرفی می کرد و از سوی دیگر، با آویزان کردن سر امام علیه السلام بر در کاخ خویش و اسیر کردن اهل بیت علیهم السلام ، قدرت خویش را در مقابل هرگونه شورش احتمالی به نمایش می گذاشت. یزید می خواست بر موج بنشیند و احساس آرامش کند و جز این چاره ای نداشت؛ زیرا این آخرین تیر او در ترکش انتقام بود.
    مردم شام در آستانه استحاله ای بزرگ و فهم و درک واقعیت ها بودند. آسمان اندیشه آنان که با اسلام تحریف شده معاویه و ترور شخصیت علی علیه السلام و خانواده اش سیاه و غبارآلود شده بود، با خطبه های توفنده زینب علیها السلام و امام سجاد علیه السلام آفتابی و روشن شد. این موج ناخشنودی به سرای خاموش یزید نیز رسوخ کرده بود و تنها خروج اهل بیت علیهم السلام بود که می توانست آسایشی کوتاه، آن هم در شام برای او ایجاد کند. از این رو، کاروان اسیران را از شام خارج کرد.(1
    امضاء


  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    وداع با شهر خاطره ها و رقیه علیها السلام
    شتران آماده حرکت اند و یزید دستور داده است محمل ها را زینت کنند! زینب علیها السلام دستور داد تا زیورها را از محمل شتران باز کنند و محمل ها را سیاه پوش سازند. مردمان شام به بدرقه آمده اند، ولی خجالت و شرمندگی از نگاه هایشان می بارد. با شرمساری و سرافکندگی، رکاب زینب علیها السلام و کودکان را گرفتند و آنان را بر هودج های سوگ نشاندند. زینب علیها السلام سر از کجاوه بیرون آورد و به عنوان آخرین پیام به شامیان فرمود: «ای اهل شام! ما از این شهر می رویم، ولی در این خرابه امانتی از ما پیش شما
    ص:43
    ________________________________________
    1- 1. پیام عاشورا، ص 326 با گزینش.
    باقی می ماند. جان شما و جان این امانتِ لطمه خورده! هرگاه کنار قبرش رفتید، آبی بر مزار کوچکش بپاشید و چراغی کنارش روشن کنید که او در این شهر غریب است».(1)
    کاروان آهسته آهسته گام برمی دارد و از شهر و نگاه های غم گرفته مردم دور می شود. زینب علیها السلام و بانوان کاروان تا مسافت های دور، به بیرون از کجاوه هایشان می نگریستند و به یاد رقیه علیها السلام و رنج هایش اشک می ریختند؛ دخترکی زخم دیده و کتک خورده که جایش در محمل زینب علیها السلام خالی است، ولی خاطره اش همراه کاروان.
    امضاء


صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi