❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
*خادمه رقیه خاتون(س)* (12-09-2021)
❤ |
ضریح کوچک تو
تو، بخشی از یک اقیانوس بودی که خورشید گرم چشم هایت،
ما را با ابرها باران می کرد و هر شب، باران های هزار ساله
بغضمان از ناودان های دلتنگی حرمت سرازیر می شد.
چقدر تلخ است این همه فاصله از حریم حرمت!
چقدر تلخ است که کبوتر باشیم و نتوانیم بر شانه های حرمت بوسه بزنیم!
نمی دانم کی دست های تشنه زیارت، مرا به ضریح مقدس تو می رساند.
هر روز ساعت هفت صبح، هفت گل سرخ غنچه می شوند تا
صدای تشنگی تو را هفت بار در گوش هفت دریا بخوانند.
هر روز ساعت هشت، هشت پرنده، هشت بار نامت را در همه هشتی های
خشتی دلتنگت آواز می کنند. هر روز ساعت نُه، نسیم نه بار از شش
جهت، نامت را در تمام طبقات آسمان جار می زند.
کاش نسیم صدایت را به خواب هایم می فرستاد تا از این سکوت
سربی شب و روز که لبریز تنهایی ام کرده است، رهایی یابم!
کاش می توانستم پرواز کنم تا
حریم حرم کوچکت، ای دریایی ترین!
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
*خادمه رقیه خاتون(س)* (12-09-2021)
❤ |
.
.
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
.
❤ |
رقیه ...رقیه نجیب!
ای مهتاب شب های الفت حسین!
ای مظلوم ترین فریاد خسته!
گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!
رقیه... رقیه کوچک!
ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا!
دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد
و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات
نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه... رقیه صبور!
بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت
دیگربوی بهاررا استشمام نخواهد کرد
تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی
پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
هنگامی که در خرابه شام، سر پدر را نزد رقیه علیهاالسلام آوردند
آن دختر کوچک بسیار گریست و سخنانی بر زبان آورد که شیون
اهل بیت علیه السلام را بلند کرد و آتش بر دل زینب علیهاالسلام نشاند:
پدر جان! کدام سنگ دلی سرت را برید
و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد؟
پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟
پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه می آوردم
و محبت او را در چشم های تو سراغ می گرفتم
اکنون پس از تو به دامان که پناه برم؟
پدر جان! پس از تو چه کسی نگهبان دختر کوچکت خواهد بود،
تا این نهال نو پا به بار بنشیند؟
پدر جان! پس از تو چه کسی غم خوار
چشم های گریان من خواهد بود؟
پدر جان! در کربلا، مرا تازیانه زدند، خیمه ها را سوزاندند،
طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بی حجاز سوار
کردند و ما را اسیران از کوفه به شام آوردند.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
آه رقیه!
آه رقیه! چگونه پس از تو تشنگی خویش را به آبی فرو نشانیم؛
حال آنکه همواره صدای کودکانه العطش تو در گوشمان طنین افکن است؟!
چگونه ریگزار داغ آشنا به قدم های کوچکت را از یاد ببریم؛
آن هنگام که بر تربت کربلا سجده می کنیم؟!
نمی دانم دستی که کودک سه ساله را سیلی می زند،
چقدر بزرگ تر از رخسار اوست؟
و خارهای بیابان، لطافت قدم های برهنه او را چند ضربه شمشیر شدند؟
خرابه ای که اندوه رقیه را در خود جای داده بود،
آن قدر شرم کرد که فرو ریخت؛
اما بی شرمی خاندان ابوسفیان در طلب دنیا، تسلّط بر دختر بچه ای
را نیز غنیمت می دانست برای رسیدن به شادمانی پیروزی.
روح وسیع رقیه در کالبد کوچکش، تکّه ای جا مانده
از حسین بود که باید پرواز می کرد.
شب هنگام است و سنگباران خرابه، فروکش کرده است.
اینک، بغض های جهان را در خرابه ای انباشته اند تا
خارهای راه را از پاهای زخمی خود، یکی یکی درآورد؛
ولی صبر تو، ارث به جا مانده از حسین است؛
آن هنگام که شهری آسوده سر به بالین گذاشتند و تو سر از بالین سنگ ها برنداشتی.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
آه رقیه!
آه رقیه! چگونه پس از تو تشنگی خویش را به آبی فرو نشانیم؛
حال آنکه همواره صدای کودکانه العطش تو در گوشمان طنین افکن است؟!
چگونه ریگزار داغ آشنا به قدم های کوچکت را از یاد ببریم؛
آن هنگام که بر تربت کربلا سجده می کنیم؟!
نمی دانم دستی که کودک سه ساله را سیلی می زند،
چقدر بزرگ تر از رخسار اوست؟
و خارهای بیابان، لطافت قدم های برهنه او را چند ضربه شمشیر شدند؟
خرابه ای که اندوه رقیه را در خود جای داده بود،
آن قدر شرم کرد که فرو ریخت؛
اما بی شرمی خاندان ابوسفیان در طلب دنیا، تسلّط بر دختر بچه ای
را نیز غنیمت می دانست برای رسیدن به شادمانی پیروزی.
روح وسیع رقیه در کالبد کوچکش، تکّه ای جا مانده
از حسین بود که باید پرواز می کرد.
شب هنگام است و سنگباران خرابه، فروکش کرده است.
اینک، بغض های جهان را در خرابه ای انباشته اند تا
خارهای راه را از پاهای زخمی خود، یکی یکی درآورد؛
ولی صبر تو، ارث به جا مانده از حسین است؛
آن هنگام که شهری آسوده سر به بالین گذاشتند و تو سر از بالین سنگ ها برنداشتی.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
متاب ای ماه، متاب!
امـشـب ، غـمـگـیـن تـریـن مـاه ،
آسـمـان دنـیـا را تـمـاشا می کـنـد...
آسـمـان! چـه دلـگـیـری امـشـب؛
گـویـی غـمِ مـصـیـبـتـی بـه گـسـتـردگـی زمـیـن،قـلـبـت را می فـشـرد.
امـشـب فـرشـتـه های سـیـاه پـوش، بـال در بـال هـم،
فـوج فـوج بـه زمـیـن می آیـنـد و تـرانـه غـم می سـرایـنـد.
در و دیوار خرابه ، از انـدوه زینب بـر سـر و سـیـنـه می کـوبـنـد.
امـشـب چـشـمه های آسـمان از گـریـه خـونـیـن زینب ،
خـون می بارد و چـهـره زمـیـن از وسـعـت انـدوه، تـاریـک اسـت.
مـتـاب امـشـب ای مـاه ، مـتـاب!
هـیـچ می دانـی امـشـب گیـسـوان پریشـانِ رقیه،
بـه خـواب کـدامـیـن نـوازش رفـتـه اسـت؟
مـتـاب کـه دردهای آشـکـار بـسـیـار اسـت.
مـتـاب کـه زخـم های بی شـمار بـسـیـار اسـت.
مـتـاب کـه دل پر شـرار زینب (س)
به شـراره جـدایـی نـازنـیـنـی دیـگـر، در سـوز و گـداز اسـت.
مـتـاب کـه امـشـب خرابه شام، از داغ سه ساله گـل حسین،
تـیـره تـرین خرابه دنـیـاسـت.
مـتـاب امـشـب ای مــاه
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
گل سر نیست ولی موی سرم هست هنوز
تن من آب شد اما اثرم هست هنوز
جای سیلی زروی گونه من پاک نشد!
ردشلاق بروی کمرم هست هنوز
می توانم بخداباتو بیایم بابا
جان زهرا کمی ازبال وپرم هست هنوز
گفتم ای دختر شامی برو وطعنه نزن
سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز
منکه از حرمله وزجر نخواهم ترسید
دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز
گفت که می زنمت اسم پدرراببری
گفتم ای زجر بزن چون سپرم هست هنوز
همه دم ناز کشیدو به دلم تسکین داد
جای شکر است که عمه به برم هست هنوز
بازمین خوردن من دیده خود می بندد
شره در چهره ساقی حرم هست هنوز
خاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟
همه خاطره ها در نظرم هست هنوز
غصه معجر من رانخوری بابا جان
پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
گل نازدانه پدر
رقیه ...رقیه نجیب!
ای مهتاب شب های الفت حسین!
ای مظلوم ترین فریاد خسته!
گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!
رقیه... رقیه کوچک!
ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا!
دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد
و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات
نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه... رقیه صبور!
بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت
دیگربوی بهاررا استشمام نخواهد کرد
تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی
پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)