صفحه 12 از 36 نخستنخست ... 2891011121314151622 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 111 تا 120 , از مجموع 353

موضوع: جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه جلد 5

  1. Top | #111

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    و به همين جهت بود كه چون معاويه ميان عراقيان و آب مانع شد و گفت آنان را از آمدن به كنار آب منع مى كنم و با تيغ تشنگى مى كشم . عمروبن عاص به او گفت : ميان ايشان و آب را رها كن آنان از گروه نيستند كه آب را ببينند و از دستيابى به آن خوددارى كنند. معاويه گفت : نه ، به خدا سوگند كه رها نمى كنم .
    عمرو عاص انديشه او را نادرست دانست و گفت : آيا گمان مى كنى پسر ابى طالب و عراقيان در قبال تو مى ايستند و از تشنگى مى ميرند و حال آنكه آب در دسترس و شمشيرهاى ايشان در دستهاى آنان است ! معاويه لجبازى كرد و گفت : قطره يى آب به آنان نخواهم داد همانگونه كه عثمان را تشنه كشتند. چون عراقيان را تشنگى فرا گرفت ، على عليه السلام به اشعث و اشتر اشاره كرد تا حمله كنند و آن دو با كسانى كه همراهشان بودند حمله كردند و چنان ضربتى بر شاميان زدند كه موهاى پسربچه ها از بيم آن سپيد شد. معاويه و همفكرانش و كسانى كه از نظر او پيروى كرده بودند گريختند همچون گريختن گوسپندانى كه پلنگان بر آنان حمله آورند و نهايت كوشش معاويه اين بود كه فقط بتواند سر خويش را بگيرد و خود را نجات دهد. عراقيان آب را متصرف شدند و شاميان را از آن كنار زدند و آنان به بيابان خشك عقب نشستند و على (ع ) و يارانش شريعه فرات را به تصرف درآوردند. اگر على (ع ) شاميان را به تشنگى گرفتار مى كرد چه تاءمينى داشت كه او و يارانش از سوى ايشان گرفتار چنان حمله سنگينى نشوند؟ و مگر پس از مرگ بر اثر تشنگى كارى باقى مى ماند كه آدمى از آن بترسد؟ مگر براى او پناهى جز شمشير باقى مى ماند كه با آن حمله كند و بر دشمن خود ضربه زند تا آنكه يكى از آن دو كشته شود.
    ديگر از اعتراضهاى آنان اين است كه على (ع ) مرتكب اشتباه شد كه در عهدنامه حكمين عنوان خلافت را از نام خود برداشت و اين از كارهايى بود كه او را نزد عراقيان خوار و سبك ساخت و شبهه را در دل شاميان قوى كرد.
    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #112

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    پاسخ اين است كه على عليه السلام در اين مورد و درباره پيشنهاد دشمن همان گونه رفتار كرد كه پيامبر (ص ) در صلحنامه حديبية : سهيل بن عمر و گفت : اگر ما تو را پيامبر خدا مى دانستيم هرگز با تو جنگ نمى كرديم و از آمدن تو و كنار بيت الحرام جلوگيرى نمى كرديم . پيامبر (ص ) در آن روز به على (ع ) كه نويسنده صلحنامه حديبيه بود فرمود: بزودى تو را هم به چنين كارى فرا مى خوانند، بپذير. و اين از نشانه هاى پيامبرى و دلائل صدق رسول خدا (ص ) است كه براى على هم دقيقا همان گونه اتفاق افتاد.
    ديگر از اعتراضيهاى ايشان اين است كه مى گويند: على عليه السلام در اينكه مواظبت و پاسدارى از خويشتن را ترك فرموده با آنكه از بسيارى دشمنان خود آگاه بوده است راه صواب نپيموده است او شبانه با يك پيراهن و ردا بيرون مى آمد تا سرانجام ابن ملجم براى او در مسجد كمين ساخت و او را كشت و حال آنكه اگر از خويشتن مواظبت و پاسدارى مى كرد و جز با جماعت بيرون نمى آمد و شبها با پاسداران خود و چراغ حركت مى كرد آن چنان به او دست نمى يافتند.
    امضاء

  4. Top | #113

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    پاسخ به اين اعتراض چنين است كه اگر اين كار خلاف تدبير و سياست است بنابراين تدبير و سياست عمر هم كه در نظر مردم در بالاترين موضع سياست و تدبير بوده است و تدبير معاويه هم از كه از نظر اعتراض كنندگان داراى تدبيرى استوار است مخدوش بوده است : زيرا آن مرد خارجى ديگر در همان شب كه اميرالمومنين عليه السلام ضربت خورد به معاويه ضربت زد و او را زخمى ساخت ، هر چند او را نكشت .
    وانگهى همين اعتراض را بايد نسبت به پيامبر (ص ) وارد دانست كه آن حضرت با داشتن آن همه دشمن در مدينه روز و شب تنها از خانه بيرون مى آمد و بر سر هر سفره كه دعوت مى شد بدون هيچ گونه مواظبت و تدبيرى حاضر مى شد و مى خورد تا آنجا كه از دست زنى يهودى گوشت گوسپندى را كه به زهر آلوده كرده بود خورد و چنان بيمار شد كه بيم مرگ بر آن حضرت مى رفت و پس از آنكه بهبود نسبى يافت همواره از آن همچنان ناراحت بود و سرانجام نيز در اثر همان رحلت فرمود و به هنگام بيماريى كه منجر به مرگ او شد مى گفت من از همان خوراك مى ميرم .
    در آن روزگاران عرب حراست و پاسدارى نداشت ، غافلگيرساختن و حمله ناگهانى را هم نمى شناخت و اين كار در نظر ايشان بسيار زشت بود و همواره غافلگيركننده را سرزنش مى كردند كه شجاعت غير از آن بود و غافلگيرساختن كار اشخاص ناتوان و مردان درمانده بود. وانگهى هيبت على (ع ) چنان در سينه هاى مردم جاى گرفته بود كه هيچ كس را گمان آن نبود كه در جنگ با او پيشقدم شود يا او را غافلگير كند، و على عليه السلام به چنان آوازه يى از دليرى رسيده بود كه هيچ يك از قدما و متاءخران نرسيده بودند، آن چنان كه همه دليران عرب از نام او مى ترسيدند.
    مگر نمى بينى كه عمرو بن معدى كرب مرد شجاع عرب كه در آن مورد ضرب المثل است به روزگار عمر كارى كرد كه عمر را ناخوش آمد و مكر و حيله يى ساخت كه عمر به بيم افتاد و براى او نوشت به خدا سوگند، اگر بخواهى بر همين كار پايدار بمانى مردى را گسيل مى دارم كه خود را در قبال او بسيار كوچك پندارى ، شمشيرش را بر فرق سرت مى نهد و از ميان را نهايت بيرون مى كشد. عمرو بن معدى كرب چون بر آن نامه آگاه شد گفت : به خدا سوگند، عمر مرا به على بن ابى طالب تهديد كرده است .
    امضاء

  5. Top | #114

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    به همين سبب است كه شبيب بن بجره همين كه ديد ابن ملجم پارچه ابريشمى بر سينه و شكم خود مى پيچد به او گفت : اى واى بر تو! چه قصد دارى ؟ گفت : مى خواهم على را بكشم . شبيب گفت : زنان گم كرده فرزند بر تو بگريند! آهنگ كارى شگرف كرده اى ، چگونه بر آن توانا خواهى بود، و شبيب بعيد مى دانست كه ابن ملجم بتواند آنچه را قصد دارد انجام دهد و آن را كارى بسيار دشوار مى دانست .
    در اين مورد و نظاير آن گمان غالب حاكم است و آن كس كه گمانش بر سالم ماندن است و چنين گمان مى برد كه با آزادى و طريق معمولى سالم مى ماند هيچ گونه حراست و پرهيزى بر او لازم نيست ، پرهيز و حراست بر كسى واجب است كه گمان كند اگر چنان نكند كشته مى شود.
    با اين مطالب كه توضيح داديم فساد گفتار كسانى كه مى گويند تدبير و سياست على (ع ) پسنديده نبوده است آشكار مى شود و معلوم مى گردد كه على در ميان همه مردم ، صاحب پسنديده ترين تدبير و سياست بوده است ولى تعصب و هواى نفس را چاره يى نيست .
    (194) : از سخنان آن حضرت (ع )
    اين خطبه با عبارت ايهاالناس لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقلة اهله (اى مردم در راه هدايت از كمى رهروان دلگير مشويد) (118) شروع مى شود.
    امضاء

  6. Top | #115

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    داستان صالح و ثمود


    مفسران گفته اند كه چون قوم عاد نابود شدند قوم ثمود سرزمينهاى آنان را آباد كردند و جانشين آنان شدند و شمارشان بسيار بود و عمرى طولانى داشتند، آن چنان كه كسى از ايشان خانه يى محكم و استوار براى خويش مى ساخت و در دوره زندگيش ويران مى شد. آنان خانه هايى در دل كوهها تراشيدند و در رفاه و آسايش بودند، ولى سركشى كردند و در زمين تباهى به بار آوردند و بت پرستى پيشه ساختند.
    خداوند صالح (ع ) را به پيامبرى براى ايشان مبعوث فرمود. آنان قومى عرب بودند و صالح از كسانى بود كه از نظر نسب از طبقه متوسط بود در نتيجه فقط اندكى از مستضعفان به او گرويدند، صالح (ع ) آنان را بيم داد و برحذر داشت .
    آنان معجزه اى از او خواستند؛ گفت : چه معجزه يى مى خواهيد؟ گفتند روز عيد (119) با ما در جشن شركت كن تو خداى خويش را بخوان ما هم خداى خويش را مى خوانيم اگر دعاى تو برآورده شد ما از تو پيروى مى كنيم و اگر دعاى ما پذيرفته و برآورده شد تو از ما پيروى كن . فرمود: آرى ، و با ايشان بيرون آمد. آنان بتهاى خويش را فرا خواندند و از آنان خواستند پاسخ دهند و نيازشان را برآورند و پاسخى داده نشد. سالارشان كه جندع بن عمرو بود به صخره اى كه به تنهايى كنار كوه قرار داشت اشاره كرد و نام آن صخره كائبة بود و به صالح گفت براى ما ناقه يى پشمالو و شكم بزرگ كه شبيه شتران بختى خراسان باشد از اين سنگ بيرون آور و اگر چنين كردى تو را تصديق مى كنيم و دعوتت را مى پذيريم .
    امضاء

  7. Top | #116

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    صالح (ع ) از آنان عهد و پيمانهاى استوار گرفت و گفت : اگر چنين كنم آيا ايمان مى آوريد و تصديق مى كنيد! گفتند آرى . صالح نخست نماز گزارد و سپس پروردگار خويش را فرا خواند، آن سنگ چنان به ناله و اضطراب درآمد كه ناقه براى زاييدن كره خود چنان مى كند و ناگاه سنگ شكافته شد و ناقه اى شكم بزرگ و پشمالو و تنومند كه ده ماهه باردار بود از آن بيرون آمد و بزرگان ايشان نگاه مى كردند، سپس از آن ناقه كره اى كه به بزرگى مادر بود زاييده شد. جندع و گروهى از قوم او به صالح ايمان آوردند ولى گروهى از سران ايشان مانع ايمان آوردن پيروان شدند. آن ناقه با كره خود علفها را مى چريد و آب مى آشاميد و روز در ميان ظاهر مى شد روزى كه نوبت او بود سر خود را داخل چاه مى كرد و سر بر نمى داشت تا همه آب چاه را مى آشاميد و سپس ميان پاى خود را مى گشود و آنان هر چه شير مى خواستند از او مى دوشيدند آنچنان كه همه ظرفهاى آنان آكنده از شير مى شد و مى آشاميدند و اندوخته مى كردند. چون هوا گرم و تابستان مى شد او پشت دره مى رفت در نتيجه چهارپايان آن قوم مى گريختند و به اين سوى دره مى آمدند و چون هوا سرد مى شد و زمستان فرا مى رسيد آن ناقه به اين سوى دره مى آمد و دامهاى ايشان به سوى ديگر مى گريختند و اين كار بر ايشان دشوار آمد و دو زن به نامهاى عنيزة يا غنم و صدفة دختر مختار كه داراى دامهاى بسيار بودند و به آنان زيان بسيار مى رسيد، كشتن و پى كردن ناقه را در نظر آن قوم آراستند و سرانجام آن را پى كردند. شخصى به نام قداراحمر ناقه را پى كرد و كشت و سپس گوشتش ‍ را تقسيم كردند و پختند.
    كره ناقه به كوهى كه نامش قاره بود بالا رفت و سه بار نعره زد، صالح (ع ) به آنان مى گفت بكوشيد كره ناقه را بدست آوريد شايد عذاب از شما برداشته شود، ولى آنان بر آن كار يارا نيافتند، پس از سه بار نعره زدن كره شتر، آن صخره دهان گشود و كره شتر در آن درآمد. صالح به ايشان گفت : فردا بامداد چهره هايتان زرد و پس فردا چهره هايتان سرخ و روز بعد از آن چهره هايتان سياه مى شود و سپس عذاب شما را فرو مى گيرد.(120)
    امضاء

  8. Top | #117

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    قوم چون آن نشانه ها را ديدند در صدد كشتن صالح برآمدند و خداوند او را از آنان نجات داد و او به سرزمين فلسطين رفت . چون روز چهارم فرا رسيد و روز برآمد آنان صبر زرد به جاى حنوط بر خويش ماليدند و سفره هاى چرمى را چون كفن بر خود پيچيدند، ناگهان بانگى آسمانى و فرورفتن و زلزله يى بسيار سخت ايشان را فرا رسيد كه دلهاى ايشان پاره شد و نابود گرديدند.
    در حديث آمده است كه پيامبر (ص ) در جنگ تبوك از ناحيه حجر عبور كرد و به ياران خود فرمود هيچيك از شما وارد اين شهر نشود و از آب آن مياشاميد و در سرزمين اين قوم عذاب شده وارد نشويد مگر آنكه فقط در حال گريستن از آن بگذاريد كه مبادا نظير آنچه بر سر ايشان آمده است بر شما برسد.(121)
    محدثان روايت كرده اند كه پيامبر (ص ) به على عليه السلام فرمود: آيا مى دانى بدبخت ترين پيشينيان كيست ؟ گفت : آرى . آن كس كه ناقه ى صالح را پى كرد. پيامبر پرسيد: آيا مى دانى بدبخت ترين پسينيان كيست ؟ گفت : خدا و رسولش داناترند.
    فرمود: آن كس كه بر اين سر تو ضربه زند و ريش تو را به خون بياميزد.(122)
    امضاء

  9. Top | #118

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (195) : از سخنان آن حضرت (ع )

    روايت شده است كه على (ع ) اين خطبه را به هنگام دفن سيدة النساء فاطمه (ع ) و كنار مرقد رسول خدا، همچون كسى كه با آن حضرت راز گويد، ايراد فرموده است با عبارت السلام عليك يا رسول الله عنى و عن ابنتك النازلة فى جوارك و السريعة اللحاق بك (سلام بر تو اى رسول خدا، از من و از دخترت كه در جوار تو فرود آمده و شتابان به تو پيوسته است ) (123) شروع مى شود.
    مى گويم : اينكه سيدرضى كه خدايش رحمت كناد! از فاطمه زهرا به سيدة النساء مهمتر زنان تعبير كرده است ، اخبار متواتر از پيامبر (ص ) نقل شده است كه فرموده اند فاطمة سيدة النساء العالمين عين حال يا عين همين لفظ يا لفظى كه همين معنى را دارد. چنانكه روايت شده است كه پيامبر (ص ) فاطمه را به هنگام مرگ خود گريان ديد، به او فرمود آيا خشنود نيستى كه مهتر زنان اين امت هستى ! همچنين روايت شده است كه پيامبر فرموده اند مهتران زنان جهانيان چهار تن هستند: خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد (ص )، آسيه دختر مزاحم ، و مريم دختر عمران .
    اما اين گفتار على عليه السلام كه فرموده است شتابان در پيوستن به تو نيز در حديث آمده است كه پيامبر (ص ) فاطمه را هنگام مرگ خويشتن ديد كه مى گريد آهسته به او فرمود تو از همه اهل من شتابانتر و زودتر به من ملحق خواهى شد و فاطمه (ع ) لبخند زد.
    اما اين جمله كه اميرالمومنين (ع ) فرموده است نفس تو ميان گلو و سينه ام بيرون آمد روايت شده است كه مقدار كمى خون به هنگام رحلت پيامبر (ص ) از دهان آن حضرت بيرون آمده است . كسانى كه اين سخن را گفته اند پنداشته اند بيمارى پيامبر (ص ) ذات الجنب بوده و قرحه يى كه ميان پرده درونى دنده ها قرار داشته در آن هنگام تركيده و با آن جان مقدس پيامبر از تن بيرون آمده است . گروهى ديگر بر اين عقيده اند كه بيمارى آن حضرت تب و سرسام گرم بوده ولى چون رسول خدا مدهوش بوده است اهل خانه پنداشته اند كه ذات الجنب است و در همان حال بر لبهاى آن حضرت لدود (124) ماليده اند و اعراب كسانى را كه گرفتار ذات الجنب مى شدند با لدود معالجه مى كردند و چون پيامبر (ص ) به هوش آمد و دانست بر او لدود ماليده اند فرمود خداوند آن بيمارى را بر من چيره نمى دارد. اينك هر كه را در خانه است لدود بماليد و آنان شروع به لدودماليدن به يكديگر كردند.
    امضاء

  10. Top | #119

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    كسانى كه معتقدند بيمارى پيامبر (ص ) ذات الجنب بوده است به اين موضوع استناد مى كنند كه روايت شده است پيامبر ترجيح مى داده اند تكيه داده باشند و امكان درازكشيدن روى پشت و دنده ها فراهم نبوده است . در اين مورد سلمان فارسى روايت مى كند و مى گويد: بامداد يك روز پيش از آنكه پيامبر (ص ) رحلت فرمايند به حضورشان رسيدم . پيامبر به من فرمود: اى سلمان آيا نمى پرسى كه ديشب را از درد و بيخوابى من و على چگونه گذرانيديم . گفتم : اى رسول خدا، اجازه مى فرماييد امشب را من به جاى على با شما بيدار بمانم ؟ فرمود: نه ، او براى آن كار سزاوارتر است .
    گروهى ديگر پنداشته اند بيمارى مرگ رسول خدا (ص ) در اثر خوردن همان لقمه زهرآلود بوده است و در اين مورد به اين گفتار آن حضرت استناد مى كنند كه فرموده است همان لقمه خيبر همواره با من همراه بود تا اينك كه رگ دلم را پاره كرد.
    كسانى كه معتقد نيستند كه بيمارى پيامبر (ص ) ذات الجنب بوده است سخن على عليه السلام را چنين تاءويل مى كنند كه مقصود آخرين نفسهايى است كه ميت مى كشد و ديگر نمى تواند هوا را وارد ريه خود كند و براى هيچ ميتى از آخرين بازدم كه آخرين حركات اوست گريزى نيست . گروهى هم مى گويند منظور از لفظ نفس و روح است و عرب فرقى ميان نفس و روح قائل نيست .
    بدان كه در اين مورد اخبار مختلف است . گروهى بسيار از محدثان از قول عايشه روايت مى كنند كه گفته است : پيامبر (ص ) در حالى كه ميان سينه و گلوى من قرار داشت رحلت فرمود: گروه بسيارى هم اين سخن را از على عليه السلام روايت مى كنند و در روايت ديگرى آمده كه على فرموده است جان شريفش در دست من بيرون آمد و من آن را بر چهره خويش كشيدم .

    امضاء

  11. Top | #120

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    گرچه خداوند متعال به حقيقت اين حال داناتر است ولى در نظر من بعيد است كه اين هر دو خبر صحيح باشد (125) يا اينكه پيامبر (ص ) به هنگام رحلت به هر دو (يعنى على و عايشه ) متكى بوده است . در اين موضوع اتفاق نظر است كه على (ع ) به هنگام رحلت رسول خدا (ص ) حاضر بوده است هموست كه پس از رحلت جسد مطهر را خوابانده و در شبهاى بيمارى از آن حضرت پرستارى فرموده است و ممكن و جايز است كه رسول خدا (ص ) در آن هنگام به همسر خود عايشه و پسرعمويش على تكيه داده باشد و نظير اين كار در روزگار ما هم اتفاق مى افتد تا چه رسد به آن زمان كه زنان و مردان مختلط بوده و چندان استتارى از يكديگر نداشته اند.
    اگر بگويى با اين سخن در مورد آيه حجاب چه مى گويى و اينكه مسلم است كه همسران رسول خدا پس از نزول اين آيه از مردم خود را پوشيده مى داشتند.
    مى گويم : مورد اتفاق همه است كه عباس عموى پيامبر (ص ) هنگام بيمارى آن حضرت در خانه عايشه ملازم ايشان بوده است و اين موضوع را هيچ كس انكار نكرده است با توجه به اينكه عباس به هيچ يك از همسران رسول خدا (ص ) محرم نبوده است و بر همان قاعده كه عباس ملازم على عليه السلام هم حضور داشته است و اين را دوگونه مى توان تفسير كرد: نخست آنكه زنان پيامبر (ص ) از عباس و على (ع ) از آن جهت كه از خويشاوندان نزديك بوده اند در پس پرده قرار نمى گرفتند يا آنكه زنان روبند و روسرى داشته اند در حالى كه چهره هايشان ديده نمى شده است با مردان يكجا حاضر مى شده اند. وانگهى عايشه به هنگام رحلت رسول خدا (ص ) تنها در آن خانه نبوده است ، دخترش فاطمه هم كنار بالين و سرش بوده است .
    امضاء

صفحه 12 از 36 نخستنخست ... 2891011121314151622 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi