صفحه 2 از 36 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 353

موضوع: جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه جلد 5

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    پاره یی از اخبار علی علیه السلام به امور غیبی

    در مباحث گذشته برخی از اخبار علی علیه السلام به امور غیبی را بیان داشتیم.**برای نمونه به مباحث طرح شده در خطبه های 46 و 138 مراجعه فرمایید. م ***از جمله شگفت ترین آنها موضوعی است که آن را ضمن خطبه یی که در آن از خونریزی های آینده سخن می گوید و اشاره به قرمطیان**استاد محمدابوالفضل ابراهیم در پاورقی نوشته است (مذهب قرامطه منسوب به سالار بزرگ ایشان حسن بن بهرام جنایی است که در شهر جنابه از شهرهای فارس آرد فروش بوده و از آنجا تبعید و در بحرین ساکن شده است و اعراب را به مذهب خود فرا خوانده و کارش بالا گرفته است و بر هجز و احساء و قطیف و دیگر نواحی بحرین پیروز شده است و یارانش او را (سید) لقب داده بودند. اومردی شجاع و بسیار زیرک بود و به سال 301 در حمام به دست یکی از خدمتگزاران صقلایی خود کشته شد).
    برای اطلاع بیشتر از این موضوع و اینکه آنان منسوب به (حمدان قرمط) هستند به مقاله هوار در دائره المعارف الاسلامیه، ج 8، ص 77 و به همان منبع، ج 7، تاریخ ادبیات در ایران، ج 1، ص 255 - 251، تهران، 1335، ش، مراجعه فرمایید. م *** است. بیان کرده است.
    آن حضرت چنین فرموده است «مدعی عشق و محبت نسبت به ما هستند و حال آنکه بغض و کینه ما را در دل نهان دارند و نشانه این موضوع آن است که ایشان وارثان ما را می کشند و از کارهای ما رویگردانند»، «جوانان ما را از خود طرد می کنند». و آنچه از آن خبر داده همان گونه بوده است چرا که قرمطیان گروهی بسیار از آل ابو طالب علیه السلام را کشتند و نامهای آنان در کتاب مقاتل الطالبیین ابو الفرج اصفهانی آمده است.**برای اطلاع به مقاتل الطالبیین، ص 450 - 446، چاپ 1385 ق، نجف مراجعه فرمایید. م ***
    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ابو طاهر سلیمان بن حسن جنابی سالار قرمطیان همراه لشکر خویش از نجف و کربلا گذشت و درنگ نکرد و برای زیارت به هیچیک از این دو مزار نرفت.
    [علی (ع) ]ضمن همین خطبه در حالی که به ستونی در مسجد کوفه که به آن تکیه می داد اشاره می کرد چنین فرموده است «گویی می بینم حجر الأسود اینجا نصب شده است. ای وای بر ایشان فضیلت حجر الاسود در خودش نیست بلکه در جایگاه و اساس آن است. آری حجر الاسود مدتی از اینجا خواهد بود و سپس مدتی آنجا»- و به بحرین اشاره فرمود- «و سپس به جایگاه اصلی خود بر می گردد».
    در مورد حجر الاسود همان گونه که علی علیه السلام خبر داده بود اتفاق افتاد.
    من به خطبه های مختلفی از علی (ع) دست یافته ام که در آنها پیشگویی هایی درباره خونریزی های آینده آمده است، و آنها را چنان دیدم که مشتمل بر چیزهایی است که نسبت دادن آن به او جایز است و نیز مطالبی دارد که نسبت دادنش به او جایز نیست. البته در بسیاری از آنها دیدم که اختلال ظاهر است ولی این مطالبی که نقل می کنم از آن خطبه های سست نیست بلکه از سخنان اوست که در کتابهای مختلف آمده است و از آن جمله این موضوع است که علی علیه السلام بر منبر خطبه می خواند و ضمن آن فرمود «پیش از آنکه مرا از دست بدهید از من بپرسید...».**این گفتار علی (علیه السلام) در خطبه 92 آمده است و در خطبه 235 هم خواهد آمد. م*** تمیم بن اسامة بن زهیر بن درید تمیمی بر او اعتراض و گفتارش را قطع کرد و گفت: چند تار موی در سر من موجود است علی علی علیه السلام به او فرمود «همانا به خدا سوگند این را می دانم و بر فرض که تو را از آن آگاه کنم چه دلیلی بر آن خواهد بود- چگونه می شماری- و تو را از سبب این برخاستن و پرسیدنت خبر می دهم که به من گفته شده است بر هر تار مویت فرشته یی است که تو را لعنت می کند و شیطانی که تو را به جنبش وا می دارد و نشانه این سخن آن است که در خانه ات پسرک شیرخواری است که پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) [امام حسین (ع) ]را می- کشد و دیگران را بر کشتن او تحریک می کند».
    این موضوع همانگونه بود که او گفته بود. تمیم پسری به نام حصین [با صاد بدون نقطه ]داشت که در آن هنگام نوزادی شیر خوار بود و چندان زیست که سالار شرطه ابن زیاد شد و ابن زیاد او را پیش عمر بن سعد فرستاد و فرمان داد با امام حسین (ع) جنگ کند و به حصین گفت ابن سعد را از قول او تهدید کند که کار را به تأخیر نیندازد و امام حسین (ع) صبح روزی که در شب پیش از آن حصین به کربلا آمد به شهادت رسید.**این موضوع در امالی شیخ صدوق آمده است که خالی از سهوی در آن نیست و مفید در اعلام الوری از کسی نام نبرده است. به بحارالانوار، ج 44، ص 257، چاپ جدید، پاورقی و توضیح استاد محمد باقر بهبودی مصحح محترم مراجعه فرمایید. م ***
    همچنین از آن جمله است گفتار علی علیه السلام به براء بن عازب**از انصار و قبیله اوس و از یاران علی (علیه السلام) در جنگهای جمل، صفین و خوارج و در گذشته به سال 72 هجری است. به شماره 618 الاصابه ابن حزم، ج 1، ص 142 مراجعه فرمایید. م *** که روزی به او فرمود «ای براء، ممکن است در حالی که تو زنده باشی حسین کشته شود و تو او را یاری نکنی، براء گفت ای امیر المومنین هرگز چنین مباد
    هنگامی که امام حسین علیه السلام کشته شد براء این موضوع را متذکر می شد و می گفت چه اندوه بزرگی که در رکاب او حاضر نشدم تا برای دفاع از او کشته شوم.**شیخ مفید ره این خبر را در ارشاد، ص 156 آورده است. برای اطلاع از نمونه های دیگری در این باره به بحارالانوار، ج 44، ص 268 - 250 چاپ جدید، مراجعه فرمایید. م ***
    از این پس هم به خواست خداوند به مطالبی که تذکرش مفید باشد و از اینگونه خبر دادن از امور غیبی برسیم خواهیم نوشت.
    خطبه (177)
    امضاء

  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    خطبه (177)
    از سخنان آن حضرت (ع) [در این خطبه که با عبارت «انتفعوا ببیان الله و اتعظوا بمواعظ الله و اقبلوا نصیحة الله» (از گفتار خداوند بهره مند شوید، و از پندهای خداوند پند گیرید، و نصیحت خدا را فرا پذیرید) شروع می شود**این خطبه از خطبه های مفصل است که امیرالمومنین (علیه السلام) آن را همان روزهایی که با او بیعت شد و پس از کشته شدن عثمان ایراد فرمود. زمخشری بخشی از این خطبه را در جزء نخست ربیع الابرار آورده است و بخش پایانی آن را که با عبارت (همانا ظلم سه گونه است) شروع می شود، کلینی ره به صورت (همانا گناهان سه گونه است) در اصول کافی ج 2، ص 443، و برقی در المحاسن، ص 6 و صدوق در امالی، مجلس 44 و عیاشی در تفسیر عیاشی، ج 2، ص 262 آورده است، مصادر نهج البلاغه، ج 2، ص 430 و استناد نهج البلاغه امتیاز علیخان عرشی (ترجمه)، ص 68 مراجعه فرمایید. م *** هیچ گونه بحث تاریخی طرح نشده است. ابن ابی الحدید ضمن توضیح درباره لغات و اصطلاحات و ارائه شواهد از نثر و نظم چند بحث مستقل درباره چند موضوع ایراد کرده است که اشاره به آنها برای خوانندگان گرامی سودبخش است و از هر بحث به ترجمه یکی دو روایت بسنده می شود تا مایه زیور این کتاب باشد. ]

    فصلی در قرآن و اخباری که در فضیلت آن آمده است
    بدان این بخش از این خطبه از بهتر و نکوتر سخنانی است که در بزرگداشت و اکرام قرآن وارد شده است و مردم در این مورد فراوان سخن گفته اند. و از جمله سخنان دیگری که از امیر المومنین علیه السلام در مورد قرآن نقل شده است کلامی است که ابن قتبیه در کتاب عیون الاخبار آن را آورده است و چنین است:
    «مثل مؤمنین که قرآن می خواند همچون نارنج است که مزه و بوی آن خوش و پسندیده است و مثل مؤمنی که قرآن نخواند چون خرماست که مزه اش نیکوست و بویی ندارد. و مثل تبهکاری که قرآن می خواند چون ریحان خود روی است که بویش خوش ولی مزه اش تلخ است و مثل تبهکاری که قرآن نمی خواند همچون حنظل [هندوانه ابو جهل ]است که مزه اش تلخ و بویش گندناک است».
    پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «همانا که دلها زنگ می زند همان گونه که آهن زنگ می زند» پرسیدند: ای رسول خدا، چه چیزی مایه زدودن آن زنگار است فرمود «خواندن قرآن و یاد آوردن مرگ».
    فصلی درباره اخباری که در شدت عذاب جهنم آمده است
    اوزاعی**عبدالرحمان بن عمرو (157 - 88 ه.ق) منسوب به اوزاع که نام شاخه یی از قبیله همدان است. به الاعلام، ج 4، ص 94 مراجعه فرمایید. م *** ضمن اندرزهای خود به منصور چنین گفت: «برای من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرموده است: اگر جامه یی از جامه های دوزخیان میان آسمان و زمین آویخته شود همه مردم زمین را می سوزاند، پس چگونه خواهد بود حال آن کس که آن را بر او بپوشانند، و اگر دلوی از آب سوزان دوزخ بر همه آبهای زمین فرو ریزد همه آبها را چنان بد بو و بدمزه می کند که هیچ آفریده را یارای آشامیدن از آن نخواهد بود پس چگونه است حال کسی که باید از حمیم جهنم بیاشامد و اگر تنهایی حلقه یی از زنجیرهای آتشین بر کوهی نهاده شود آن کوه را همچون سرب ذوب و گداخته خواهد ساخت پس چگونه است آن کسی که بر آن زنجیر در افتد و اضافه آنرا هم بر گردنش نهند».
    ابو هریره از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که فرموده است «اگر در این مسجد صد هزار تن یا افزون از آن باشند و مردی از دوزخیان را پیش ایشان آوردند و نفس بکشد و باز دم او به آنان برسد همانا که مسجد و هر کس را در آن باشد به آتش می کشد».**ابو جعفر محمد بن حسن فتال نیشابوری مقتول به سال 508 قمری این روایت را بدون ذکر راوی آورده است به روضه الواعظین، ترجمه این بنده، ص 797، تهران، نشر نی، 1366 ش مراجعه فرمایید. م ***
    [ابن ابی الحدید سپس فصلی مفصل در هفده صفحه در مورد اجتماعی بودن و عزلت آورده است، و پس از اینکه توضیح می دهد که امیر المومنین (ع) همان گونه که گاه به عزلت تشویق کرده است گاه از آن نهی فرموده است ]می گوید: همگی این فصل و مطالب عزلت را از سخنان ابو حامد غزالی در احیاء علوم الدین نقل کردیم و هر جا لازم بود آن را تهذیب کردیم.
    خطبه (178)
    از سخنان علی علیه السلام درباره حکمین
    [در این خطبه که با عبارت «فاجمع رای ملئکم علی ان اختاروا رجلین» (رای جماعت اشراف شما بر این قرار گرفت که دو مرد را برگزینند) شروع می شود.**این خطبه خطاب به خوارج است و طبری آن را در تاریخ طبری، ج 5، ص 48 ضمن حوادث سال 37 آورده است و مفصلتر از این است مصادر نهج البلاغه، ج 2، (صلی الله علیه و آله و سلم) 432. م*** ابن ابی الحدید پس از توضیح لغات و اصطلاحات به دو لطیفه تاریخی و نامه یی که معاویه برای عمرو عاص نوشته است پرداخته و می گوید ]:
    ثوری، از ابو عبیدة نقل می کند که می گفته است: بلال پسر ابو بردة پسر ابو موسی اشعری که قاضی بود حکم به جدایی زن و شوهری داد. مرد گفت: ای خاندان ابو موسی، همانا و جز این نیست که خداوند شما را برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان آفریده است.
    معاویه برای عمرو عاص هنگامی که حاکم مصر بود و بر طبق شرطی که با معاویه کرده بود چنین نوشت:
    «اما بعد، گدایان حجازی و کسانی که از عراق برای دیدار می آیند بسیارند و پیش من چیزی بیش از آنچه به حجازیان عطا کنم نیست، امسال با فرستادن خراج مصر مرا یاری ده».
    عمرو برای او این ابیات را در نامه نوشت:
    «... من به آسانی و بخشش حکومت مصر را بدست نیاورده ام بلکه در آن هنگام که جنگ دشوار چون آسیا در گردش بود شرط کردم، وانگهی اگر دفاع من در قبال ابو موسی اشعری و گروه او نبود تو در حالی با آن رو به رو می شدی که چون کره شتر بانگ بر می آوردی».
    سپس در ظاهر نامه هم ابیات زیر را نوشت و من این ابیات را به خط ابو زکریا یحیی بن علی خطیب تبریزی**خطیب (502 - 421) از شاگردان ابو العلاء معری است. برای اطلاع از آثار او وکتابهایی که شرح حالش در آنها آمده است به معجم المولفین عمر رضا کحاله، ج 14، ص 214 مراجعه فرمایید. م *** که رحمت خدا بر او باد دیده ام.
    «ای معاویه از بهره من غافل مباش و از راههای حق باز مگرد، گویا فریب من ابو موسی اشعری و آنچه را در «دومة الجندل» صورت گرفته است از یاد برده ای... سر انجام او سالار خود را از حکومت خلع کرد، همان گونه که کفش از پا بیرون می آورند و من حکومت را در تو به صورت موروثی پایدار ساختم همان گونه که انگشتری در انگشتها پایدار است. به کسان دیگر همسنگ کوهها بخشیده ای و به من همسنگ خردل همانا که فردای قیامت دشمن و مدعی ماست و بزودی با دلایل خداوند و پیامبر برهان خواهد آورد، و خون عثمان نجات دهنده ما نخواهد بود و از حق گریزگاهی نیست».
    چون این پاسخ به معاویه رسید پس از آن درباره مصر و مطالبه چیزی از آن از عمرو عاص هرگز سخنی نگفت.
    عبد الملک بن مروان، روح بن زنباع و بلال بن ابی بردة بن ابو موسی را با پیامی پیش زفر بن حارث کلابی**زفر از امیران ناحیه جزیره و سالار قبیله قبیس است که گریخته و در قرقیسیاء متحصن شده بود به الاعلام زرکلی، ج 3، ص 78 مراجعه فرمایید. م ***گسیل داشت و آن دو را بر حذر داشت که گول نخورند و در آن باره به روح بن زنباع**روح، سالار یمانیان شام و امیر فلسطین و از فقها و خطیبان بوده که به سال 84 هجری در گذشته است. به منبع پیشین، همان جلد، ص 63 مراجعه فرمایید. م *** تاکید بیشتری کرد. روح گفت: ای امیر المؤمنین: در دومة الجندل پدر بزرگ بلال فریب خورده است نه پدر من، چرا مرا از گول خوردن می ترسانی، بلال خشم گرفت و عبد الملک خندید.
    خطبه (179)
    از سخنان آن حضرت (ع) [در این خطبه که با عبارت «لا یشغله شأن و لا یغیره زمان و لا یحویه مکان و لا یصفه لسان» (مشغول نکند او را کاری و زمان او را تغیر ندهد و احاطه نکند او را جایگاهی و توصیف نکند او را زبانی»**به نقل استاد محترم سید عبدالزهراء حسینی خطیب در مصادر نهج البلاغه، ج 2، ص 435 شیخ صدوق بخشی از این خطبه را در خصال، ج 2، ص 163، و ابن شاکر لیثی فصل اول آن را در عیون الحکم والمواعظ، و زمخشری در ربیع الابرار (نسخه خطی) ص 162 آورده اند. م*** شروع می شود، ابن ابی الحدید پس از توضیحات لغوی و آوردن شواهد قرآنی و بیان مطالب کلامی به این موضوع اشاره می کند که امیر المومنین علی علیه السلام امام و پیشوای همه متکلمان است و علم کلام پیش از او از هیچ کس تراوش نکرده است، به نکته یی تاریخی اشاره می کند که چنین است. ]
    امیر المومنین علیه السلام این خطبه را در آغاز خلافت خود و پس از کشته شدن عثمان ایراد فرموده است. بخشی از این خطبه را در مباحث گذشته آوردیم و اموری را که موجب شد روز شورا عثمان را به خلافت برگزینند و از علی (ع) عدول کنند بازگو کردیم.
    او ضمن این خطبه فرموده است اگر کار و احوال شما همان گونه که به روزگار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود باز گردد و دلها و نیت ها اصلاح شود، بدون تردید نیکبخت و سعید خواهید بود. سپس گفته است: اگر می خواستم بگویم می گفتم که چرا بر من ستم شد و از دیگران عقب ماندم ولی نمی خواهم و بازگو کردن آن را مصلحت نمی دانم.
    امضاء

  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    فصلی در قرآن و اخباری که در فضیلت آن آمده است
    بدان این بخش از این خطبه از بهتر و نکوتر سخنانی است که در بزرگداشت و اکرام قرآن وارد شده است و مردم در این مورد فراوان سخن گفته اند. و از جمله سخنان دیگری که از امیر المومنین علیه السلام در مورد قرآن نقل شده است کلامی است که ابن قتبیه در کتاب عیون الاخبار آن را آورده است و چنین است:
    «مثل مؤمنین که قرآن می خواند همچون نارنج است که مزه و بوی آن خوش و پسندیده است و مثل مؤمنی که قرآن نخواند چون خرماست که مزه اش نیکوست و بویی ندارد. و مثل تبهکاری که قرآن می خواند چون ریحان خود روی است که بویش خوش ولی مزه اش تلخ است و مثل تبهکاری که قرآن نمی خواند همچون حنظل [هندوانه ابو جهل ]است که مزه اش تلخ و بویش گندناک است».
    پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «همانا که دلها زنگ می زند همان گونه که آهن زنگ می زند» پرسیدند: ای رسول خدا، چه چیزی مایه زدودن آن زنگار است فرمود «خواندن قرآن و یاد آوردن مرگ».
    فصلی درباره اخباری که در شدت عذاب جهنم آمده است
    اوزاعی**عبدالرحمان بن عمرو (157 - 88 ه.ق) منسوب به اوزاع که نام شاخه یی از قبیله همدان است. به الاعلام، ج 4، ص 94 مراجعه فرمایید. م *** ضمن اندرزهای خود به منصور چنین گفت: «برای من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرموده است: اگر جامه یی از جامه های دوزخیان میان آسمان و زمین آویخته شود همه مردم زمین را می سوزاند، پس چگونه خواهد بود حال آن کس که آن را بر او بپوشانند، و اگر دلوی از آب سوزان دوزخ بر همه آبهای زمین فرو ریزد همه آبها را چنان بد بو و بدمزه می کند که هیچ آفریده را یارای آشامیدن از آن نخواهد بود پس چگونه است حال کسی که باید از حمیم جهنم بیاشامد و اگر تنهایی حلقه یی از زنجیرهای آتشین بر کوهی نهاده شود آن کوه را همچون سرب ذوب و گداخته خواهد ساخت پس چگونه است آن کسی که بر آن زنجیر در افتد و اضافه آنرا هم بر گردنش نهند».
    ابو هریره از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که فرموده است «اگر در این مسجد صد هزار تن یا افزون از آن باشند و مردی از دوزخیان را پیش ایشان آوردند و نفس بکشد و باز دم او به آنان برسد همانا که مسجد و هر کس را در آن باشد به آتش می کشد».**ابو جعفر محمد بن حسن فتال نیشابوری مقتول به سال 508 قمری این روایت را بدون ذکر راوی آورده است به روضه الواعظین، ترجمه این بنده، ص 797، تهران، نشر نی، 1366 ش مراجعه فرمایید. م ***
    [ابن ابی الحدید سپس فصلی مفصل در هفده صفحه در مورد اجتماعی بودن و عزلت آورده است، و پس از اینکه توضیح می دهد که امیر المومنین (ع) همان گونه که گاه به عزلت تشویق کرده است گاه از آن نهی فرموده است ]می گوید: همگی این فصل و مطالب عزلت را از سخنان ابو حامد غزالی در احیاء علوم الدین نقل کردیم و هر جا لازم بود آن را تهذیب کردیم.
    خطبه (178)
    امضاء

  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    از سخنان علی علیه السلام درباره حکمین
    [در این خطبه که با عبارت «فاجمع رای ملئکم علی ان اختاروا رجلین» (رای جماعت اشراف شما بر این قرار گرفت که دو مرد را برگزینند) شروع می شود.**این خطبه خطاب به خوارج است و طبری آن را در تاریخ طبری، ج 5، ص 48 ضمن حوادث سال 37 آورده است و مفصلتر از این است مصادر نهج البلاغه، ج 2، (صلی الله علیه و آله و سلم) 432. م*** ابن ابی الحدید پس از توضیح لغات و اصطلاحات به دو لطیفه تاریخی و نامه یی که معاویه برای عمرو عاص نوشته است پرداخته و می گوید ]:
    ثوری، از ابو عبیدة نقل می کند که می گفته است: بلال پسر ابو بردة پسر ابو موسی اشعری که قاضی بود حکم به جدایی زن و شوهری داد. مرد گفت: ای خاندان ابو موسی، همانا و جز این نیست که خداوند شما را برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان آفریده است.
    معاویه برای عمرو عاص هنگامی که حاکم مصر بود و بر طبق شرطی که با معاویه کرده بود چنین نوشت:
    «اما بعد، گدایان حجازی و کسانی که از عراق برای دیدار می آیند بسیارند و پیش من چیزی بیش از آنچه به حجازیان عطا کنم نیست، امسال با فرستادن خراج مصر مرا یاری ده».
    عمرو برای او این ابیات را در نامه نوشت:
    «... من به آسانی و بخشش حکومت مصر را بدست نیاورده ام بلکه در آن هنگام که جنگ دشوار چون آسیا در گردش بود شرط کردم، وانگهی اگر دفاع من در قبال ابو موسی اشعری و گروه او نبود تو در حالی با آن رو به رو می شدی که چون کره شتر بانگ بر می آوردی».
    سپس در ظاهر نامه هم ابیات زیر را نوشت و من این ابیات را به خط ابو زکریا یحیی بن علی خطیب تبریزی**خطیب (502 - 421) از شاگردان ابو العلاء معری است. برای اطلاع از آثار او وکتابهایی که شرح حالش در آنها آمده است به معجم المولفین عمر رضا کحاله، ج 14، ص 214 مراجعه فرمایید. م *** که رحمت خدا بر او باد دیده ام.
    «ای معاویه از بهره من غافل مباش و از راههای حق باز مگرد، گویا فریب من ابو موسی اشعری و آنچه را در «دومة الجندل» صورت گرفته است از یاد برده ای... سر انجام او سالار خود را از حکومت خلع کرد، همان گونه که کفش از پا بیرون می آورند و من حکومت را در تو به صورت موروثی پایدار ساختم همان گونه که انگشتری در انگشتها پایدار است. به کسان دیگر همسنگ کوهها بخشیده ای و به من همسنگ خردل همانا که فردای قیامت دشمن و مدعی ماست و بزودی با دلایل خداوند و پیامبر برهان خواهد آورد، و خون عثمان نجات دهنده ما نخواهد بود و از حق گریزگاهی نیست».
    چون این پاسخ به معاویه رسید پس از آن درباره مصر و مطالبه چیزی از آن از عمرو عاص هرگز سخنی نگفت.
    امضاء

  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    عبد الملک بن مروان، روح بن زنباع و بلال بن ابی بردة بن ابو موسی را با پیامی پیش زفر بن حارث کلابی**زفر از امیران ناحیه جزیره و سالار قبیله قبیس است که گریخته و در قرقیسیاء متحصن شده بود به الاعلام زرکلی، ج 3، ص 78 مراجعه فرمایید. م ***گسیل داشت و آن دو را بر حذر داشت که گول نخورند و در آن باره به روح بن زنباع**روح، سالار یمانیان شام و امیر فلسطین و از فقها و خطیبان بوده که به سال 84 هجری در گذشته است. به منبع پیشین، همان جلد، ص 63 مراجعه فرمایید. م *** تاکید بیشتری کرد. روح گفت: ای امیر المؤمنین: در دومة الجندل پدر بزرگ بلال فریب خورده است نه پدر من، چرا مرا از گول خوردن می ترسانی، بلال خشم گرفت و عبد الملک خندید.
    امضاء

  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    خطبه (179)
    از سخنان آن حضرت (ع) [در این خطبه که با عبارت «لا یشغله شأن و لا یغیره زمان و لا یحویه مکان و لا یصفه لسان» (مشغول نکند او را کاری و زمان او را تغیر ندهد و احاطه نکند او را جایگاهی و توصیف نکند او را زبانی»**به نقل استاد محترم سید عبدالزهراء حسینی خطیب در مصادر نهج البلاغه، ج 2، ص 435 شیخ صدوق بخشی از این خطبه را در خصال، ج 2، ص 163، و ابن شاکر لیثی فصل اول آن را در عیون الحکم والمواعظ، و زمخشری در ربیع الابرار (نسخه خطی) ص 162 آورده اند. م*** شروع می شود، ابن ابی الحدید پس از توضیحات لغوی و آوردن شواهد قرآنی و بیان مطالب کلامی به این موضوع اشاره می کند که امیر المومنین علی علیه السلام امام و پیشوای همه متکلمان است و علم کلام پیش از او از هیچ کس تراوش نکرده است، به نکته یی تاریخی اشاره می کند که چنین است. ]
    امیر المومنین علیه السلام این خطبه را در آغاز خلافت خود و پس از کشته شدن عثمان ایراد فرموده است. بخشی از این خطبه را در مباحث گذشته آوردیم و اموری را که موجب شد روز شورا عثمان را به خلافت برگزینند و از علی (ع) عدول کنند بازگو کردیم.
    او ضمن این خطبه فرموده است اگر کار و احوال شما همان گونه که به روزگار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود باز گردد و دلها و نیت ها اصلاح شود، بدون تردید نیکبخت و سعید خواهید بود. سپس گفته است: اگر می خواستم بگویم می گفتم که چرا بر من ستم شد و از دیگران عقب ماندم ولی نمی خواهم و بازگو کردن آن را مصلحت نمی دانم.
    امضاء

  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    (181) (27) : از سخنان آن حضرت (ع ) در نكوهش ياران خود
    اين خطبه با اين عبارت احمدالله على ما قضى من امر، و قدر من فعل (خداى را بر هر كار كه مقرر و هر فعلى كه مقدر فرمود ستايش مى كنم ) (28) شروع مى شود و ضمن آن على عليه السلام خطاب به آنان مى گويد:
    شگفتا كه معاويه سفلگان و فرومايگان را بدون به آنان مستمرى و كمك هزينه اى بدهد فرا مى خواند و از او پيروى مى كنند و من شما را كه بازمانده ام مردم و اسلام هستيد با پاره يى از مستمرى كمك هزينه فرا مى خوانم و از گرد من پراكنده مى شويد!.
    ابن ابى الحديد مى گويد: اگر بگويى چگونه على عليه السلام فرموده است معاويه به سپاه خود چيزى نمى داده و آن حضرت به سپاهيان خود مستمرى مى داده است و حال آنكه مشهور آن است كه معاويه به ياران خود اموال فراوان مى بخشيده ، در پاسخ مى گويم : معاويه به لشكريان خود چيزى به عنوان مستمرى و كمك هزينه نمى داده است بلكه به سالارهاى قبيله هاى يمنى و ساكنان شام اموال گران و فراوان سالارها پيروان خود را از ميان اعراب فرا مى خوانده اند و آنان از سالارهاى خود اطاعت مى كرده اند. برخى از ايشان به سبب حميت و تعصب قبيله و برخى به پاس نعمتها و آشناييها از سالارها فرمان مى برده اند. گروهى هم به پندار ياوه خود به پاس دين و براى طلب خون عثمان از آنان اطاعت مى كردند، و به اين پيروان هيچ چيز كم و بيشى از عطاهاى معاويه نمى رسيد.
    اما اميرالمومنين عليه السلام ميان همه سالارها و پيروان اموالى به عنوان مستمرى تقسيم مى كرد و به همه مساوى مى پرداخت و براى هيچ شريفى افزون بر آن نمى پرداخت و به اين كار عقيده نداشت و بدين گونه كسانى كه از يارى دادن او خوددارى مى كردند بيشتر از كسانى بودند كه او را يارى مى دادند و فرمانش را به كار بستند! زيرا گروهى از ياران على (ع ) كه در زمره سالارها و اشراف بودند از اينكه آن حضرت مستمرى را ميان آنان و پيروان ايشان و مردم عادى يكسان تقسيم مى كند در باطن دلگير بودند و نهانى از يارى دادن على (ع ) جلوگيرى مى كردند هر چند تظاهر به يارى دادن او مى كردند. پيروان اين سالارها همين كه احساس مى كردند آنان تمايلى به يارى دادن ندارند از نصرت خوددارى مى كردند و بدين گونه على (ع ) از مستمرى و حقوقى كه به افراد مى پرداخت بهره يى نمى برد زيرا امكان نداشت كه پيروان و افراد عادى در حالى كه سالارهاى ايشان از نصرت خوددارى مى كردند على (ع ) را يارى دهند و بدين گونه آنچه به ايشان مى داد تباه مى شد.
    اگر بگويى چه فرقى ميان معونه و عطاء است ؟ مى گويم : پرداخت معونه كمك هزينه به سپاهيان مبلغى اندك بوده كه براى اصلاح و مرمت اسلحه و پرورش اسبها و مركوبها گاهى در اختيار آنان نهاده مى شده است و اين غير از عطاء است . عطاء چيزى معين بوده كه ماه به ماه پرداخت مى شده و مصرف آن براى تهيه خوراك و هزينه اهل و عيال و پرداخت و امها بوده است .
    در پى همين سخنان است كه على عليه السلام گويد شما هيچ سخن مرا نمى پذيرد، چه آن را بپسنديد و چه نپسنديد، گويى چاره يى جز مخالفت با آن نداريد.
    سپس مى گويد بهترين چيزها در اين حال براى او رسيدن و ديدار مرگ است .
    امضاء

  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (182) : اميرالمؤ منين على عليه السلام مردى از ياران خود را فرستاد تا در مورد گروهى از لشكر كوفه كه تصميم داشتند به خوارج بپيوندند و از على (ع ) بيم داشتند تحقيق كند. همين كه آن مرد برگشت اميرالمومنين عليه السلام پرسيد آيا آرامش يافتند و برجاى ماندند يا پرسيدند و كوچ كردند؟ آن مرد گفت :
    اميرالمؤ منين على عليه السلام مردى از ياران خود را فرستاد تا در مورد گروهى از لشكر كوفه كه تصميم داشتند به خوارج بپيوندند و از على (ع ) بيم داشتند تحقيق كند. همين كه آن مرد برگشت اميرالمومنين عليه السلام پرسيد آيا آرامش يافتند و برجاى ماندند يا پرسيدند و كوچ كردند؟ آن مرد گفت :
    اى اميرالمومنين ، رفتند و كوچ كردند. على (ع ) فرمود بعدا لهم كما بعدت ثمود (29) دورى از رحمت خدا ايشان را باد همان گونه كه قوم ثمود از رحمت خدا دور ماند.
    (ابن ابى الحديد) گويد: داستان اين قوم را ضمن مطالب تاريخى مباحث گذشته ، ذيل خطبه چهل و چهارم و گريز مصقلة بن هبيرة شيبانى ، آورده ايم (30) ثمود هرگاه نام قبيله باشد و غيرمنصرف است و هرگاه نام شخص يا شاخه يى از آن قبيله باشد منصرف است و گفته اند نسب ثمود چنين است : ثمود بن عابر بن ارم (31) بن سام بن نوح همچنين گفته اند: لغت ثمد به معنى آب اندك است و آن قبيله را از اين جهت ثمود نام نهاده اند كه آب مناطق مسكونى آنان كم بوده است ، منطقه سكونت آنان حجر بوده است كه ميان حجاز و شام تا وادى القرى گسترده بوده است .
    (183) : از سخنان آن حضرت (ع )
    از نوف بكالى روايت شده كه گفته است : اميرالمؤ منين على عليه السلام اين خطبه را براى ما در كوفه ايراد فرمود و در آن حال بر گرسنگى كه آن را جعدة بن هبيره مخزومى براى او نصب كرده بود ايستاده بود؛ قبايى كوتاه و مويين بر تن داشت ؛ حمايل شمشيرش ‍ ليف خرما بود و كفشهايى از ليف (خرما) برپا داشت و از بسيارى سجده بر پيشانى او همچون پينه زانوى شتر ديده مى شد. آن حضرت كه سلام خداى بر او باد! چنين فرمود:
    الحمدالله الذى اليه مصائر الخلق و عواقب الامر (سپاس خداوندى را كه بازگشت همه مردم و سرانجام كارها به سوى اوست ) (32)
    نوف البكالى
    جوهرى در كتاب صحاح مى گويد: بكالى به فتح اول است و او صاحب على عليه السلام بوده و سپس مى گويد: ثعلب گفته است كه او منسوب به بكاله كه نام قبيله يى است .
    قطب راوندى در شرح نهج البلاغه خود گفته است : بكال و بكيل داراى يك معنى و نام شاخه يى از قبيله همدان است و اين كلمه بيشتر به صورت بكليل آمده است و كميت آن را در شعر خود به صورت بكيل آورده است .
    صواب غير از چيزى است كه آن دو گفته اند. بنوبكال به كسر ب نام شاخه يى از قبيله حمير است كه اين شخص از آن قبيله است و نام پدرش خضاله است كه يار و صحابى على عليه السلام است و روايت درست كسر ب است . ابن كلبى نسبت اين قوم را در كتاب خود چنين آورده است : نام و نسب جد اين گروه كه از حميريان هستند چنين است : بكال بن دعمى بن غوث بن سعد بن عوف بن عدى بن مالك بن زيد بن سهل بن عمرو بن قيس بن معاويه بن جشم بن عبد شمس بن وائل بن غوث بن قطن بن عريب بن زهير ايمن بن الهميسع بن حمير. (33)
    نسب جعدة بن هبيرة
    جعدة بن هبيرة خواهرزاده اميرالمؤ منين عليه السلام است ؛ مادرش ام هانى دختر ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم (34) و پدرش ‍ ابوهبيرة بن ابووهب بن عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم بن يفظة بن مرة كعب بن لوى بن غالب است . جعده سواركارى دلير و مردى فقيه بوده و از سوى اميرالمومنين عليه السلام به ولايت خراسان گماشته شده است . او از صحابه يى است كه روز فتح مكه و همراه مادرش ام هانى به حضور پيامبر آمده است . پدرش ابوهبيرة بن ابووهب همان روز همراه عبدالله بن زبعرى به نجران گريخت .
    اهل حديث روايت مى كنند كه روز فتح مكه ام هانى در خانه خويش بود.
    شوهرش هبيرة و يكى از پسرعموهايش در حالى كه از مقابل على عليه السلام كه شمشير به دست در تعقيب ايشان بود مى گريختند وارد خانه شدند، ام هانى براى دفاع از آن دو روبه روى على (ع ) ايستاد و گفت چه قصدى نسبت به آنان دارى ؟
    ام هانى هشت سال بود كه على (ع ) را نديده بود، على با دست به سينه ام هانى كوفت ولى او از جايش تكان نخورد و گفت : اى على ، آيا پس از هشت سال فراق و جدايى از من آزرم نمى كنى كه مى خواهى به خانه ام درآيى و حرمت مرا بشكنى و شوهرم را بكشى . على گفت : پيامبر (ص ) ريختن خون اين دو را روا دانسته است و چاره يى نيست و بايد ايشان را بكشم . ام هانى آن دست على را كه شمشير داشت گرفت و هبيره و آن مرد ديگر خود را به خانه يى انداختند و از آن خانه به خانه ديگرى رفتند و گريختند. ام هانى به حضور رسول خدا آمد و متوجه شد كه پيامبر (ص ) مشغول غسل و شستشوى خويش از ديگ آبى كه بر كناره هاى آن اثر خمير باقى مانده است مى باشد و دخترش فاطمه او را با جامه خود از انظار پوشيده مى دارد. او درنگ كرد تا پيامبر (ص ) جامه پوشيد و خود را با جامه بياراست و هشت ركعت نماز نافله و ظهر بگزارد و چون نمازش تمام شد فرمود: آفرين و خوشامد بر ام هانى باد! چه چيزى تو را از اين جا كشانده است ؟ ام هانى موضوع شوهر خود و پسرعمويش را و اينكه على عليه السلام با شمشير آخته به خانه اش درآمده است به عرض پيامبر رساند؛ در همين حال على عليه السلام فرا رسيد.
    پيامبر (ص ) در حالى كه مى خنديد فرمود: اى على با ام هانى چه كردى ؟ على گفت : اى رسول خدا، از او بپرس كه با من چه كرده است ؟ سوگند به كسى كه تو را به حق گسيل فرموده است او دست مرا كه شمشير در آن بود بگرفت و نتوانستم آن را از دست او بيرون بكشم ، مگر پس از كوشش بسيار و آن دو مرد از چنگ من گريختند.
    پيامبر (ص ) فرمود اگر ابوطالب پدر همه مردم بود همه ايشان شجاع و دلير مى بودند. آن كس را كه ام هانى امان و پناه داده است ما هم امان و پناه داديم و تو را بر آن دو راهى نيست .
    گويند: هبيره به مكه برنگشت و آن مرد ديگر بازگشت و كسى متعرض او نشد. همچنين گويند: هبيرة همچنان در نجران اقامت كرد و همانجا در حالى كه كافر بود درگذشت .
    محمد بن اسحاق در كتاب مغازى خود شعرى از او آورده است كه مطلع آن اين بيت است كه ضمن آن از ام هانى و مسلمان شدن او ياد كرده و گفته است كه چون ام هانى از آيين برگشته و مسلمان شده است از او دورى گزيده است .
    آيا هند تو را به اشتياق آورده يا پرسش از او به سوى تو آمده است ؟ آرى اسباب جدايى و دگرگونى هاى آن اين چنين است ...
    ابن عبدالبر در كتاب الاستيعاب مى گويد: ام هانى براى هبيرة ابووهب چهار پسر زاييد كه جعده و عمر و هانى و يوسف نام داشتند، ابن عبدالبر مى گويد جعده همان است كه در مورد خود چنين سروده است : (35)
    اگر درباره من مى پرسى پدرم از خاندان مخزوم است و مادرم از خاندان هاشم است كه بهترين قبيله است و چه كسى مى تواند در مورد دايى خود به من فخر بفروشد و دايى او همچون دايى من على بسيار بخشنده و عقيل مى باشد؟
    امضاء

  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (183) : از سخنان آن حضرت (ع )
    از نوف بكالى روايت شده كه گفته است : اميرالمؤ منين على عليه السلام اين خطبه را براى ما در كوفه ايراد فرمود و در آن حال بر گرسنگى كه آن را جعدة بن هبيره مخزومى براى او نصب كرده بود ايستاده بود؛ قبايى كوتاه و مويين بر تن داشت ؛ حمايل شمشيرش ‍ ليف خرما بود و كفشهايى از ليف (خرما) برپا داشت و از بسيارى سجده بر پيشانى او همچون پينه زانوى شتر ديده مى شد. آن حضرت كه سلام خداى بر او باد! چنين فرمود:
    الحمدالله الذى اليه مصائر الخلق و عواقب الامر (سپاس خداوندى را كه بازگشت همه مردم و سرانجام كارها به سوى اوست ) (32)
    نوف البكالى
    جوهرى در كتاب صحاح مى گويد: بكالى به فتح اول است و او صاحب على عليه السلام بوده و سپس مى گويد: ثعلب گفته است كه او منسوب به بكاله كه نام قبيله يى است .
    قطب راوندى در شرح نهج البلاغه خود گفته است : بكال و بكيل داراى يك معنى و نام شاخه يى از قبيله همدان است و اين كلمه بيشتر به صورت بكليل آمده است و كميت آن را در شعر خود به صورت بكيل آورده است .
    صواب غير از چيزى است كه آن دو گفته اند. بنوبكال به كسر ب نام شاخه يى از قبيله حمير است كه اين شخص از آن قبيله است و نام پدرش خضاله است كه يار و صحابى على عليه السلام است و روايت درست كسر ب است . ابن كلبى نسبت اين قوم را در كتاب خود چنين آورده است : نام و نسب جد اين گروه كه از حميريان هستند چنين است : بكال بن دعمى بن غوث بن سعد بن عوف بن عدى بن مالك بن زيد بن سهل بن عمرو بن قيس بن معاويه بن جشم بن عبد شمس بن وائل بن غوث بن قطن بن عريب بن زهير ايمن بن الهميسع بن حمير. (33)
    امضاء

صفحه 2 از 36 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi