صفحه 5 از 36 نخستنخست 12345678915 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 354

موضوع: جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه جلد 5

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    مى گويم : من از اين موضوع شگفت مى كنم زيرا نمازگزاردن بر جنازه پيامبر (ص ) پس از بيعت با ابوبكر بوده است و نمى دانم چه چيز مانع آن شده است كه ابوبكر پيش برود و به عنوان امام نماز بگزارد! (67)
    همچنين درباره اينكه براى آن حضرت لحد بسازند يا شكافى در ديوار گور ايجاد كنند اختلاف پيدا كردند. عباس عموى پيامبر (ص ) كسى را پيش ابوعبيدة بن جراح فرستاد كه براى مردم مكه گور مى كند و طبق عادات آنان لحد نمى ساخت و على عليه السلام مردى را پيش ابوطلحه انصارى فرستاد كه براى مردم مدينه گور مى كند و بر عادت آنان لحد مى ساخت ، و على عليه السلام عرضه داشت :
    پرودگارا خودت براى پيامبرت برگزين ! ابوطلحه رسيد و براى پيامبر (ص ) لحد ساخت و پيكر را به گور درآورند.
    درباره اينكه چه كسانى وارد گور شوند ستيز كردند و على عليه السلام مردم را از آن كار منع كرد و فرمود: كسى جز من و عباس وارد گور نخواهد شد ولى با واردشدن فضل پسر عباس و اسامة بن زيد وابسته و آزاد كرده خاندان پيامبر (ص ) نيز موافقت كرد. در اين هنگام انصار بانگ برآوردند و زارى كردند تا اجازه دهد مردى از ايشان وارد گور شود، اوس بن خولى را كه از شركت كنندگان در جنگ بدر بود وارد گور ساختند.
    غسل پيامبر (ص ) را على عليه السلام با دست خود عهده دار شد و فضل بن عباس آب مى ريخت .
    محدثان از على عليه السلام روايت مى كنند كه مى گفته است : هيچ عضوى از اعضاى پيامبر (ص ) را حركت نمى دادم مگر اينكه خودش ‍ حركت مى كرد و من هيچ گونه سنگينى احساس نمى كردم گويى كسى با من همراه بود و مرا يارى مى داد. بديهى است كه كسى جز فرشتگان نبوده اند.
    اما موضوع آواى فرشته و شنيدن صدا را گروهى بسيار از محدثان از قول على عليه السلام روايت كرده اند. شيعيان روايت مى كنند كه على عليه السلام بر چشمهاى فضل بن عباس در آن هنگام كه بر پيكر پيامبر آب مى ريخت پارچه بست و پيامبر (ص ) به او چنين وصيت كرده و فرموده بود بر بدن برهنه من هر كس جز تو نگاه كند كور خواهد شد.(68)
    (191) : از سخنان آن حضرت (ع )
    اين خطبه با عبارت يعلم عجيج الوحوش فى الفلوات و معاصى العباد فى الخلوات و اختلاف النينان فى البحار الغامرات (خداوند از بانگ جانوران وحشى در بيابانها و گناهان بندگان در خلوت ها و آمد و شد ماهيان در درياهاى ژرف آگاه است ) شروع مى شود و از خطبه هاى مفصل نهج البلاغه است . (69)
    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #42

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اختلاف اقوال درباره عمر دنيا
    على عليه السلام ضمن اين خطبه مى گويد: خداوند متعال محمد (ص ) را هنگامى كه پايان عمر دنيا نزديك شده است مبعوث فرمود. مردم در اين باره بشدت اختلاف نظر دارند؛ گروهى را عقيده بر اين است كه تمام مدت عمر جهان پنجاه هزار سال است كه بخشى از آن تمام شده و بخشى از آن مانده است ، و در مورد آنچه سپرى شده و آنچه باقى مانده است نيز اختلاف نظر دارند. آنان براى اين ادعاى خود كه عمر جهان پنجاه هزار سال است به اين آيه كه مى فرمايد فرشتگان و روح در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است به سوى خداوند عروج مى كنند استناد كرده (70) و مى گويند كلمه روز در اين آيه اشاره به دنياست و عروج روح فرشتگان و آمد و شد ايشان براى ابلاغ اوامر خداوند به بندگان و پيامبران در اين جهان صورت مى گيرد، و مى گويند اينكه برخى از مفسران آن روز را به قيامت تعبير و تفسير كرده اند درست و پسنديده نيست كه در روز رستاخيز براى فرشتگان و روح عروجى بسوى خداوند متعال نيست كه تكليف برداشته شده است وانگهى در مورد مومنان هم بايد روز مذكور به اندازه پنجاه هزار سال به طول انجامد يا آنكه فقط براى كافران است و براى مومنان چنان نيست . فرض نخست باطل است ؛ زيرا درنگ پنجاه هزار ساله در آن روز سخت تر از عذاب دوزخ است و جايز نيست كه مومن چنين سختى يى را ببيند. فرض دوم باطل است ؛ زيرا جايز نيست كه زمان واحد براى شخصى طولانى و براى ديگرى كوتاه باشد مگر اينكه يكى از آن دو خواب باشد يا در حالتى شبيه خواب كه حركت زمان را احساس نكند و معلوم است كه حالت مومنان پس از برانگيخته شدن ايشان چنين نيست . (71)
    گفته اند اين آيه با آن ديگرى كه مى فرمايد تدبير كار را از آسمان به زمين انجام مى دهد و سپس در روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال از سالهايى است كه مى شمريد به سوى خداوند عروج مى كند (72) تناقضى ندارد زيرا سياق كلام دلالت بر آن دارد كه با آن دنيا را اراده فرموده است و در خبر آمده است كه فاصله ميان زمين و آسمان مسير پانصد سال است و چون فرشته يى به زمين مى آيد سپس به آسمان باز مى گردد در همان روز مسير هزار سال را مى پيمايد. مگر نمى بينى كه خداوند مى فرمايد تدبير كار را از آسمان بسوى زمين انجام مى دهد؟ يعنى فرشته با وحى و حكم و فرمان از آسمان به زمين فرود مى آيد و سپس به سوى خداوند رجوع و به آسمان صعود مى كند و جمع مسافت فرود و عروج او به اندازه مسير هزار سال است .
    امضاء

  4. Top | #43

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    حمزة بن حسن اصفهانى (73) در كتاب خود، تواريخ ‌الامم آورده است كه يهوديان معتقدند شمار سالها از هنگام آغاز تا سال هجرت حضرت ختمى مرتبت (ص ) چهار هزار و چهل و دو سال و سه ماه است .
    مسيحيان بر اين عقيده اند كه شمار سالها پنجهزار و نهصد و نود سال و سه ماه است . پارسايان بر اين عقيده اند كه از روزگار كيومرث كه به اعتقاد ايشان پدر آدميان است تا هنگام مرگ يزدگرد پسر شهريار شاه چهار هزار و يكصد و هشتاد و دو سال و ده ماه و نوزده روز است ، و اين موضوع را به كتاب خود، اوستا، كه زرتشت آورده نسبت مى دهند.
    يهوديان و مسيحيان اين موضوع را به تورات اسناد مى دهند ولى در مورد استنباط مدت چگونگى آن با يكديگر اختلاف دارند. مسيحيان و يهوديان چنين مى پندارند كه تمام مدت عمر اين جهان هفت هزار سال است ، بخشى از آن گذشته و بخشى باقى مانده است .
    گفته شده است : يهوديان از آن مدت كاسته و آن را كوتاه كرده اند كه آنان مى پندارند شيخ و مرشد آنها كه منتظر اويند، در آغاز هزاره هفتم خروج مى كند و اگر آن مدت را كوتاه نكنند و كاهش ندهند رسواشدن ايشان تسريع خواهد شد ولى به هر حال آنان نزد انسانهايى كه پس از ما خواهند آمد رسوا خواهند شد.
    حمزه اصفهانى مى گويد: منجمان سخنانى گفته اند كه همه اين امور را فرا مى گيرد، آنان چنان پنداشته اند از هنگامى كه ستارگان در جهان به حركت درآمده اند از آغاز برج حمل تا روزى كه متوكل پسر معتصم از سامراء به دمشق حركت كرده است تا آن را پايتخت خويش قرار دهد و آن روز. نخستين روز محرم سال دويست و چهل و چهار هجرت بوده است چهار هزار هزار هزار سال و سيصد و بيست هزار سال طبق سالهاى خورشيدى است . آنان مى گويند: از طوفان نوح (ع ) تا بامدادى كه متوكل به دمشق حركت كرده است سه هزار و هفتصد و سى و پنج سال و ده ماه و بيست و دو روز است .
    امضاء

  5. Top | #44

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ابوريحان بيرونى در كتاب الاثارالباقيه عن القرون الخالية مى گويد پارسيان و مجوسيان پنداشته اند كه عمر جهان دوازده هزار سال است ، به شمار برجها و ماهها و آنچه تا به حال ، هنگام ظهور زرتشت پيامبر ايشان ، گذشته سه هزار سال است و از هنگام ظهور زرتشت و آغاز تاريخ اسكندر دويست و پنجاه و هشت سال است و ميان تاريخ اسكندر و سالى كه ما مشغول نوشتن اين شرح بر نهج البلاغه هستيم (يعنى سال 647 هجرى ) هزار و پانصد و هفتاد سال است و با اين حساب مدت زمان گذشته از اصل دوازده هزار سال چهار هزار سال و هشتصد و هجده سال است و به اعتقاد ايشان باقيمانده دنيا از گذشته آن بيشتر است .
    ابوريحان همچنين در يكى از كتابهاى خود از قول هنديان نقل مى كند كه معتقد بوده اند عمر دنيا عبارت است از آنكه در خانه نخست شطرنج عدد يك و در شماره دو عدد دو در خانه سوم عدد چهار و سپس تا آخر خانه ها دو برابر عدد قبلى گذارده شود.
    امضاء

  6. Top | #45

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اما مسلمانان معتقد به اخبار، بيشترشان مى گويند كه عمر جهان هفت هزار سال است و مى گويند ما در هزاره هفتم هستيم . حق مطلب اين است كه اين موضوع را هيچ كس جز خداوند يكتا نمى داند، و خداوند سبحان فرموده است .
    از تو درباره قيامت مى پرسند كه وقت رسيدن آن كى خواهد بود؟ در چه چيزى تو از ياد كردن آن ، غايت و منتهاى آن سوى خداى توست . (74) همچنين فرموده است از تو مى پرسند چنان كه گويى از آن آگاهى ، بگو علم آن پيش خداوند است .(75)
    با وجود اين آيات همچنين در كتاب عزيز مى فرمايد قيامت نزديك شد (76) براى مردم حساب ايشان نزديك شد (77) فرمان خدا در مى رسد آن را به شتاب مخواهيد. (78)
    خلاصه آنكه ميزان گذشته و ميزان باقيمانده را نمى دانيم و فقط همان گونه كه به ما فرمان داده شده است معتقديم و مى شنويم و اطاعت مى كنيم ، همان گونه كه ما را اين چنين ادب آموخته اند، وانگهى ممكن است آنچه از عمر جهان باقيمانده از لحاظ خداوند پاك باشد و از لحاظ ما نباشد، همان گونه كه خداوند سبحان فرموده است آنان آن را دور مى بينند و ما آن را نزديك مى بينيم (79) و خلاصه سخن آنكه اين مسئله موضوعى پيچيده است و واجب است در آن مورد خاموش بود.
    (192) : از سخنان آن حضرت (ع ) كه ياران خود را به آن سفارش مى كرد
    اين خطبه با عبارت تعاهدوا امرالصلوة و حافظوا عليها و استكثروا منها... (نگهدار كار نماز باشيد و بر آن مراقبت كنيد و بسيار نماز بگزاريد...) شروع مى شود(80) (ابن ابى الحديد ضمن توضيح درباره لغات و اصطلاحات دو مبحث درباره اخبار و آثار نقل شده درباره نماز و فضيلت آن و اخبار نقل شده درباره زكات و صدقه و فضيلت آن آورده است كه براى تبرك و تيمن از هر مورد به ترجمه يكى دو روايت قناعت مى شود.)
    بدان كه در مورد فضيلت نماز چندان روايت رسيده است كه از شمارش آن ناتوانيمن و اگر در آن مورد چيزى جز تكرار آن در قرآن مجيد و تاكيد و توصيه بسيار در آن نمى بود همان اندكى از آيات براى بيان فضيلت آن كافى بود و پيامبر (ص ) فرموده است نماز ستون استوار دين است . هر كس آن را ترك كند بدون ترديد دين را ويران كرده است نيز آن حضرت فرموده اند رايت ايمان نماز است هر كس دل خويش براى آن فارغ گرداند و به حدود آن قيام كند همو مومن است .
    ام سلمه گويد: پيامبر (ص ) با ما سخن مى گفت و ما با او سخن مى گفتيم ولى همين كه وقت نماز فرا مى رسيد گويى او ما را نمى شناخت و ما او را نمى شناختيم .
    در خبر آمده است كه هر گاه كارى رسول خدا (ص ) را اندوهگين مى ساخت به نماز پناه مى برد. مردى به رسول خدا گفت : دعا فرماى تا خداوند دوستى با تو را در بهشت به من ارزانى فرمايد. رسول فرمود اينك براى اجابت دعاى خود با سجده هاى بسيار مرا يارى ده .
    همچنين در فضيلت زكات واجب و صدقه مستحبى روايات بسيار وارد شده است و اگر هيچ چيز نمى بود جز اينكه خداوند متعال در بيشتر آيات كه از نماز سخن به ميان آورده است زكات را هم قرين آن قرار داده است در فضيلت آن كافى بود.
    بريده اسلمى روايت مى كند كه پيامبر (ص ) فرمود هيچ قومى از پرداخت زكات كوتاهى نمى كند مگر اينكه خداوند باران را از آنان باز مى دارد.
    پيامبر (ص ) به يكى از زنان خويش فرمود لاشه گوسپندى را بر فقرا تقسيم كند. آن زن گفت : اى رسول خدا، از آن چيزى جز گردنش ‍ باقى نمايند.
    فرمود همه آن باقى ماند جز گردنش . شاعرى همين معنى را گرفته و چنين سروده است .
    بر آنچه از مالش در راه خدا از دست رفته است مى گريد و حال آنكه فقط همين باقى مانده است .
    امضاء

  7. Top | #46

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    (193) : از سخنان آن حضرت (ع )
    اين خطبه چنين آغاز مى شود والله ما معاوية بادهى منى و لكنه يغدر و يفجر و لولا كراهية الغدر لكنت من ادهى الناس (به خدا سوگند كه معاويه زيرك تر از من نيست ولى غدر و مكر مى كند و اگر نه اين است كه غدر و مكر ناخوشايند است ، من از زيرك ترين مردم بودم ). (81)
    سياست على (ع ) و اجراى آن طبق سياست پيامبر (ص )
    بدان كه گروهى از آنان كه حقيقت فضل اميرالمومنين عليه السلام را نمى شناسند چنين پنداشته اند كه عمر از او سياستمدارتر بوده است هرچند كه او از عمر داناتر بوده است . رئيس ابوعلى سينا نيز به اين موضوع در كتاب الشفاء كه در حكمت است تصريح كرده است . شيخ ما ابوالحسين بصرى هم بر همين عقيده است و در كتاب الغرر خود اشاره و تعريض اين چنين دارد. وانگهى دشمنان و كينه توزان نسبت به على عليه السلام به ياوه چنين پنداشته اند كه معاويه هم از على عليه السلام مدبرتر و سياستمدارتر بوده است ، ما قبلا در اين كتاب بحثى درباره بيان حسن سياست و صحت تدبير اميرالمومنين عليه السلام داشتيم و اينك مطالبى را كه آنجا نقل نكرده ايم و مناسب با اين خطبه است كه مشغول شرح آن هستيم مى آوريم .
    بدان و توجه داشته باش كه سياستمدار به سياست نمى رسد مگر اينكه به راءى خود و آنچه كه مصلحت مى بيند و استوارى پايه هاى پادشاهى و كشور خويش را در آن مى داند عمل كند، خواه مطابق با شرع باشد و خواه نباشد، و هرگاه از لحاظ سياست و تدبير به اين گونه كه گفتيم عمل نكند بسيار بعيد است كه كارهايش منظم گردد يا حكومت او استوار شود. اميرالمومنين على عليه السلام مقيد به قيود شريعت بود و مواظب به پيروى از آن و دور انداختن و اجتناب از آراء و سياستهاى جنگى و چاره انديشى ها و مكر و تزويرهايى كه با شرع موافق نباشد. بنابراين ، روش او در خلافت نيز مطابق با روش ديگران كه به اين حدود مقيد نبوده اند نيست . ما نمى خواهيم با اين سخن خود بر عمر بن خطاب اعتراض كنيم يا چيزى را كه او از آن منزه است به او نسبت دهيم ولى اين را مى گوييم كه عمر مجتهد بوده است و با استحسان و قياس و مصالحى كه به نظرش مى رسيده عمل مى كرده است و معتقد بوده است كه مى توان احكام عموم را با آراء و بررسى و استنباط اصولى مختص كرد و بدين گونه نسبت به دشمن خود مكر و كيد مى ورزيده است و به اميران خود هم فرمان مى داده است كه حيله و مكر كنند و خود با تازيانه هر كه را كه گمان مى كرد مستوجب است ادب مى كرد و از كسان ديگرى كه مرتكب گناهانى شده بودند و مستوجب تاءديب بودند گذشت مى كرد و همه اين امور را به قوت اجتهاد خود و آنچه مى انديشيد انجام مى داد ولى اميرالمؤ منين على عليه السلام اين عقيده را نداشت و به ظواهر نصوص عمل مى كرد و هرگز به اجتهاد و قياس رفتار نمى كرد بلكه امور دنيايى را با امور دينى منطبق و همگان را يكسان مى دانست و هيچ كس را بر نمى كشيد و از مقامش نمى كاست مگر طبق نص كتاب . بدين سبب راه و روش آن دو در خلافت تفاوت داشت و سياست آنان از يكديگر جدا بود. عمر در عين حال بسيار خشن و بدون گذشت بود و حال آنكه على عليه السلام بسيار بردبار و باگذشت بود. در نتيجه خلافت عمر هم همراه با قوت و شدت بود و خلافت على (ع ) همراه با نرمى و مدارا؛ وانگهى عمر مانند على عليه السلام گرفتار فتنه يى چون فتنه عثمان كه او را نيازمند به مداراى با ياران و لشكريان نمايد و بخواهد به سبب اضطرابى كه در پى فتنه عثمان پديد آمده است خود را به ياران و سپاهيانش ‍ نزديك تر سازد نبود. پس از داستان عثمان گرفتاريهاى جمل و صفين و نهروان پيش آمد و همه اين امور در اضطراب امور حاكم و سست شدن پايه هاى حكومتش مؤ ثر بوده است و حال آنكه براى عمر هيچيك از اين امور اتفاق نيفتاده است . بنابراين ، فاصله ميان آن دو حكومت در تدبير نظام مملكت و صحت تدبير خلافت بسيار است .
    اگر بگويى : عقيده ات در قبال سياست پيامبر (ص ) و تدبير آن حضرت چيست ؟ مگر پيامبر (ص ) با آنكه فقط به نصوص و وحى عمل مى فرمود كارش استوار و منظم نبود، و چون مى گوييد كه على هم فقط به نصوص عمل مى كرده است بايد تدبير و سياستش همچون تدبير و سياست پيامبر استوار و منظم باشد. مى گويم سياست و تدبير پيامبر (ص ) خارج از اين بحث است كه ما در آن گفتگو مى كنيم ، زيرا پيامبر (ص ) معصوم است و غفلت در كارهاى او راه پيدا نمى كند و حال آنكه به عقيده ما هيچيك از اين دو مرد (عمر و على ) واجب نيست كه معصوم باشند، وانگهى بسيارى از مردم بر اين عقيده اند كه خداوند متعال به پيامبر اجازه فرموده است تا در مسائل شرعى و غير آن به راءى خويش عمل كند و به او فرموده است به آنچه مصلحت مى بينى حكم كن كه تو جز بر حق حكم نمى كنى . اينكه گفتم اعتقاد و مذهب يونس بن عمران است و با اين فرض سوال منتفى است كه پيامبر (ص ) به مصلحتى كه خود تشخيص ‍ مى داده عمل مى فرموده است و منتظر وحى نمى مانده است .
    بر فرض كه اين مذهب باطل باشد و اين سخن يونس بن عمران صحيح نباشد مگر چنين نيست كه گروهى بسيار از علماى فقه بر اين عقيده اند كه براى پيامبر (ص ) جايز است كه در احكام و تدبير اجتهاد فرمايد همان گونه كه يكى از علما مى تواند اجتهاد كند؟ قاضى ابويوسف كه خدايش رحمت كناد بر اين عقيده است و به اين گفتار خداوند متعال استناد كرده كه فرموده است تا با آنچه خداوندت ارائه مى دهد ميان مردم حكم فرمايى (82) و بر اين مذهب و عقيده هم سوال ساقط است كه اجتهاد على عليه السلام مساوى با اجتهاد پيامبر (ص ) نيست و تفاوت ميان اجتهاد آن دو مانند تفاوت ميان منزلت ايشان است .
    امضاء

  8. Top | #47

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ابوجعفر ابى زيد حسنى نقيب بصره كه خدايش رحمت كناد هر گاه با او در اين مورد سخنى مى گفتيم مى گفت : از نظر كسانى كه سيره پيامبر (ص ) و سياست اصحاب آن حضرت را به روزگار زندگى اش خوانده باشند، هيچ گونه تفاوتى ميان سيره و روش پيامبر با سيره و روش على نيست : همان گونه كه على عليه السلام همواره گرفتار مسائل ياران خود بود و با او مخالفت و سركشى مى كردند و پيش ‍ دشمنانش مى گريختند و گرفتار فتنه ها و جنگها بود، پيامبر (ص ) هم همين گونه بود و گرفتار نفاق منافقان و آزارهاى ايشان و مخالفت اصحاب با آن حضرت و گريختن آنان پيش دشمنانش بود و همان گونه گرفتار فتنه ها و جنگها بود.
    نقيب ابوجعفر مى گفت : مگر نمى بينى كه قرآن عزيز انباشته از شكايت از آزار منافقان نسبت به پيامبر (ص ) است ، همان گونه كه سخنان على (ع ) انباشته از شكايت منافقان اصحاب خود است ؟ اينكه آنان او را آزار مى دهند و گرد او را گرفته اند و كاهلى و سستى مى كنند؟ و اين شبيه اين گفتار خداوند متعال است كه فرموده است آيا آنان را كه از رازگفتن منع شدند نديدى كه باز به آنچه از آن منع شده اند باز مى گردند و با گناه و ستيز راز مى گويند و براى سرپيچى از فرمان رسول و چون پيش تو مى آيند تو را تحيتى مى گويند كه خدايت آن چنان تحيت نگفته است و در دلهاى خود مى گويند: چرا خداوند ما را به آنچه مى گوييم عذاب نمى فرمايد؟ جهنم آنان را كافى است كه در آن مى افتند و چه بد سرانجامى است . (83) و اين گفتار ديگر خداوند كه مى فرمايد همانا كه رازگفتن از شيطان است تا آنانى را كه گرويده اند اندوهگين سازد (84) و تمام سوره منافقون كه در وصف گروهى از ياران پيامبر است .
    امضاء

  9. Top | #48

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    همچنين اين گفتار خداوند كه مى فرمايد گروهى از ايشان به تو گوش فرا مى دهند و چون از پيش تو بيرون مى روند به اهل كتاب به تمسخر مى گويند باز اين مرد چه مى گفت ؟ آنان كسانى هستند كه خداوند بر دلهايشان زنگار بسته است و هواى نفس خويش را پيروى كردند (85) و اين گفتار خداوند متعال است كه فرموده آنان را كه در دلهاشان مرض (نفاق ) است مى بينى چنان به تو مى نگرند چون نگريستن كسى كه از مرگ بيهوش است ... (86) و اين گفتار خداوند متعال آيا آنان كه در دلهايشان مرض است پنداشته اند كه خداوند كينه هاى آنان را آشكار نمى سازد و اگر بخواهيم آنان را به تو نشان مى دهيم بدان گونه كه سيماى ايشان را بشناسى و بدون ترديد از لحن گفتارشان آنان را خواهى شناخت ... (87) و اين گفتار خداوند متعال كه مى فرمايد آن اعرابى كه همراهى نكردند بزودى به تو مى گويند نگهدارى اموال و زن و فرزندمان ما را (از اين كار) بازداشت اينك براى ما آمرزش بخواه . به زبانهايشان چيزى مى گويند كه در دلهايشان نيست ... (88) آنان كه همراهى نكردند چون بسوى غنيمتها حركت كنيد كه بگيريد بزودى و مى گويند بگذاريد ما از شما پيروى كنيم . مى خواهند سخن خدا را دگرگون كنند...(89) و اين گفتار خداوند كسانى كه تو را از پس حجره ها به صداى بلند فرا مى خوانند بيشترشان نمى انديشند... (90)
    امضاء

  10. Top | #49

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    نقيب ابوجعفر مى گفت : همين اصحاب پيامبر (ص ) بودند كه در مورد انفال ستيز كردند و آن را براى خود مطالبه كردند تا آنجا كه خداوند اين آيه را نازل كرد كه بگو انفال از آن خداوند و رسول است ، از خدا بترسيد و اصلاح ذات بين كنيد و خدا و رسول را فرمان بريد اگر مؤ منانيد (91) همين اصحاب پيامبرند كه روز جنگ بدر سستى كردند و روياروى شدن با دشمن را خوش ‍ نداشتند تا آنجا كه بيم آن مى رفت كه از جنگ خوددارى كنند و زبون شوند و اين موضوع پيش از رويارويى دو گروه بود و اين آيه درباره آنان نازل شد آنان در مورد حق آن هم پس از آنكه آشكار شده است با تو ستيز مى كنند، گويى به چشم مى نگرند كه آنان را به سوى مرگ مى برند. (92)
    (نقيب افزود) برخى از همين اصحاب محمد (ص ) هستند كه دوست مى داشتند بدون رويارويى با دشمن با كاروان روياروى شوند. آنان ميان راه دو مرد را ديدند و اسير كردند و از آنها درباره كاروان پرسيدند. گفتند: اطلاعى نداريم ولى لشكر قريش را پشت همين تپه هاى ريگى ديده ايم در آن هنگام پيامبر نماز مى گزارد، ياران پيامبر (ص ) شروع به زدن آن دو مرد كردند. آن دو همين كه كتك خوردند، گفتند: كاروان پيشاپيش شما در حركت است ، به تعقيب آن برآييد. چون از زدن آنان خوددارى مى كردند باز مى گفتند به خدا سوگند ما كاروان را نديده ايم و فقط سواران و سلاح و لشكر را ديده ايم . دوباره شروع به زدن آنان كردند در همان حال كه كتك مى خوردند، مى گفتند: كاروان پيشاپيش شماست ، دست از ما برداريد. در اين هنگام پيامبر (ص ) نماز خود را تمام كرد و فرمود و وقتى راست مى گويند آنان مى زنيد و وقتى دروغ مى گويند دست از آنها مى داريد، رهايشان كنيد كه ايشان چيزى جز سپاه اهل مكه را نديده اند و خداوند اين آيه را نازل فرمود. (93) و هنگامى كه خداوند به شما وعده داد كه يكى از دو طائفه از شماست و دوست مى داشتيد آنكه شوكتى ندارد از شما باشد و خداوند مى خواست با كلمات خود حق را ثابت كند... (94)
    امضاء

  11. Top | #50

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مفسران در تفسير اين آيه گفته اند منظور از دو طائفه يكى كاروانى است كه از شام به همراهى و سرپرستى ابوسفيان به سوى مكه در حركت بود و مسلمانان به قصد تصرف آن حركت كرده بودند و ديگرى لشكر با شوكت قريش بود و پيامبر (ص ) هم يكى از آن دو را به مسلمانان وعده داده بود و ياران پيامبر (ص ) جنگ را خوش نداشتند و غنيمت را دوست مى داشتند.
    نقيب ابوجعفر مى گفت : اصحاب محمد (ص ) همانها هستند كه در جنگ احد از حضورش گريختند و او را رها كردند و به بالاى كوه گريختند و او را به حال خود گذاشتند تا آنجا كه دشمنان چهره آن حضرت را دريدند و دندانهاى پيشين او را شكستند و بر كلاهخودش چنان ضربتى زدند كه تا استخوانهاى جمجه اش نفوذ كرد و از اسب خود ميان كشتگان درافتاد و در همان حال با فرياد آنان را فرا مى خواند و از ايشان يارى مى خواست و هيچيك از ايشان جز همان كسى كه چون جان و خود پيامبر بود و سخت به او اختصاص داشت پاسخ نداد و اين است گفتار خداوند متعال كه فرموده است به ياد آوريد هنگامى كه از كوه بالا و دور مى رفتيد و نمى ايستاديد براى هيچ كس و پيامبر شما را از دنبال شما فرا مى خواند (95) يعنى پيامبر (ص ) فرياد برآورده بود و فرياد او را فقط عقب ترين افراد در حال گريز مى شنيدند زيرا فقط جلو دورتر از آن شده بودند كه فرياد پيامبر را بشنوند و نتيجه اش چنين بود كه صدا و فريادخواهى پيامبر (ص ) فقط به گوش فراريانى كه در ساقه و عقب بودند برسد.
    امضاء

صفحه 5 از 36 نخستنخست 12345678915 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi