صفحه 3 از 38 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 373

موضوع: سلامتى تن و روان

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    داستانی درباره منِ مجازی و منِ اصلی

    مولوی ، در مثنوی داستانی زیبا دارد .
    در این داستان ، عقل کلّی (= منِ اصلی) را که عاقبت بین است مثال زده که همواره در حال کشش به سوی حق است ، اما می خواهد با ابزار تن و نفس این حرکت را انجام دهد ، و نفس (= منِ مجازی) نیز برای خود ، خواسته هایی دارد و محبوبه ایی که متوجه آنهاست و باید به هوش باشیم که دست کم ، منِ مجازی ، از من اصلی پیشی نگیرد .
    متن داستان ، از اشعار 1533 به بعد در دفتر چهارم است :
    روزی ، مجنون سوار بر شتر خود شد تا به کوی لیلی رَوَد .
    (مجنون ، منِ اصلی و عقل است و ناقه یا شتر ، هوای نفس و تن است ، و لیلی ، هدفی که باید منِ اصلی به آن برسد ، و بچّه شتر ، خواستِ ناقه ، یعنی خواست نفس و تن است . ) مجنون ، شتر
    را می راند ، اما شتر نیز برای خود لیلی دیگری داشت که بچه اش بود ، اما هر چه می راند ، به هدف نمی رسید .
    هوی ناقتی خلفی و قدامی الهوی وانی ایّاها لمختلفون
    یعنی هوای ناقه ، پشت سر من بود ، و هوای من ، پیش روی من ، من و ناقه در هوا ، و مقصد اختلاف داشتیم .
    به موجب مصداق «الضّدان لا یجتمعان . »
    (= دو ضد با هم جمع نمی شوند) همراه مناسبی برای همدیگر نبودند .
    از این رو ، هرگاه ناقه ، افسار خود را سست می دید ، یا درمی یافت که مجنون ، به خواب رفته و از او غافل شده است ، فوراً حرکت خود را معکوس می کرد و به سوی بچه شتر برمی گشت ، و موقعی که مجنون به خود می آمد ، متوجه می شد که از مقصد اصلی دور شده است .
    خلاصه ، برای مسافت سه روزه که تا منزل لیلی فاصله بود ، سالها طی طریق کرد ، و به این نتیجه رسید که مجنون (=منِ اصلی) ، با ناقه (=منِ مجازی) ، به کوی لیلی نخواهند رسید :
    گفت ای ناقه چو هر دو عاشقیم
    ما دو ضد بس همره نالایقیم
    نیستت بر وفق من مهر و مهار
    کرد باید از تو عزلت اختیار
    این دو ، گرچه همراه یکدیگر بودند ، راهزن یکدیگر نیز بودند; چرا که اهداف این دو مختلف است .
    جان ز هجر عرش اندر ناقه ای
    تن ز عشق خاربن چون ناقه ای
    جان گشاید سوی بالا بالها
    تن زده اندر زمین چنگالها
    ناگهان ، مجنون به هشیاری عجیبی رسید و تصمیم گرفت
    خود را از ناقه پایین اندازد و این کار را کرد و در حین افتادن ، پایش هم شکست .
    پای را بربست و گفتا گو شوم
    در خم چوگانش ، غلطان می روم
    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    پس از سالها ، تردد و در جا زدن ، مجنون به عقل کلّی رسید (به منِ اصلی رسید) و دریافت که ناقه (=نفس و منِ مجازی) که با عقل جزئی حرکت می کند ، او را به کوی لیلی نمی رساند .
    عقل کلّی را گفت ما زاغ البصر
    عقل جزئی می کند هر سو نظر
    و مجنون دریافت که در راه عشق (= هدف) ، باید مجازها را رها کرده ، ابزار را هدف قرار ندهد (حتی از مرکب پا هم باید گذشت) و چون گوی ( = سمبل بی شکلی) ، غلطان ، به سوی هدف حرکت کند .
    گوی شو ، می گرد بر پهلوی صدق
    غلط غلطان در خم چوگان عشق
    کاین سفر زین پس بود جذب خدا
    و آن سفر بر ناقه باشد سِرّ ما
    و نتیجه داستان این که :
    چون به بی رنگی رسی کان داشتی
    موسی و فرعون دارند آشتی
    در حالی که در اول داستان مشکل این بود که :
    چونکه بی رنگی اسیر رنگ شد
    موسیی با موسیی در جنگ شد
    امضاء


  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    4 _ عوارض زندگی در منِ مجازی
    مقدمه
    منِ مجازی ، مجاز است و حقیقی نیست ، امّا عوارض حاصل از آن ، در انسان حقیقی اند و عبارتند از :
    1 _ اضطراب;2 _ تعلق خاطر;3 _ بینش غلط;4 _ تنوع طلبی;5 _ یأس;6 _ افسردگی;7 _ ترس;8 _ تضاد و تشتّت خاطر;9 _ رذایل اخلاقی .
    چگونی پیدایش این عوارض ، در صفحه های پیش ذکر شد .
    در این قسمت ، برای
    روشن شدن این مطالب ، هر کدام بیشتر شرح داده می شود .
    ضمناً این عوارض در فصول دیگر کتاب ، در بخش مربوط به رذایل اخلاقی و نفس و بیماریهای روحی نیز شرح داده شده اند .
    امضاء


  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    1 _ اضطراب
    هنگامی که انسان ، به خود رجوع می کند ، اگر احساس کند که زندگی و کارهایش بیهوده و بی فایده است ، دچار نوعی پوچی می شود و همین که این حال به او دست می دهد ، نتیجه اش اضطراب خواهد بود .
    چه هنگام زندگی و کارهای ما بیهوده است؟ آن هنگام است که انسان به خود نظر کند و ببیند که چیزی ندارد و در پوچی (منِ مجازی) ، زندگی می کند و گفتیم که نتیجه طبیعی اش اضطراب است .
    امّا هر وقت در جهت حق باشد و به غنیّ حمید رسد ، احساس غِنا و کمال می کند و در حقیقت به ضد پوچی و اضطراب می رسد که آرامش و اطمینان است .
    دل بستن به غیر خدا (شهوات و قیاسها) ، از همان اول ، از جنس اضطراب است (که یقب شرح دادیم); چرا که نگهداری اش اضطراب دارد و از دست دادنش نیز اضطراب دارد ، و همین است که در قرآن کریم داریم :
    (أنتم الفقراء إلی الله والله هو الغنیّ الحمید) :
    «ای مردم ، شما به خدا نیازمندید ، و خدا بی نیاز ستوده است . »
    و همین طور داریم :
    (ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب) .
    (=آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش می یابد . ) در آیه قبلی می فرماید ، شما چیزی ندارید و خدا همه چیز دارد
    و در آیه بعد می فرماید ، در ارتباط خداست که آرامش می یابید .
    بنابراین ، معلوم می شود که تا با او ارتباط پیدا نکنیم ، آرامش نداریم و ارتباط با او سرمایه ماست و ارتباط با غیر او ، موقتی و سست است و هر وقت آرامش نیست ، اضطراب هست .
    اساساً در دل هر چیز و هر امری ، که غیر خدا باشد ، اضطرابی نهفته است .
    اگر انسان ، اضطرابهای خود و دیگران را ارزیابی کند ، دقیقاً به این نتیجه می رسد که ریشه همه اضطرابها در متصل نبودن هر چیز و هر امر و هر کس ، با خداست .
    هدف عالی حیات ، قرب به خداست ، و خدا ، کمال مطلق است ، و انسان ، طالب کمال مطلق .
    اگر انسان ، به این هدف اعلا ، نرسد ، یا در راه این هدف نباشد ، احساس پوچی و اضطراب می کند; لذا باید بدانیم که نیروی خود را صرف چه چیز می کنیم ، آیا در جهت منِ اصلی و حق صرف می شود ، یا در راه منِ مجازی و افکار و احوال پوچ; در چارچوب منِ مجازی .
    امضاء


  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    2 _ تعلّق خاطر
    تعلق خاطر ، به غیر خدا ، ضمن غفلت از خدا ، ما را در مشکلات عجیبی فرو می برد که عبارتند از :
    اوّلا :
    به آنچه تعلق خاطر داریم ، مادام که در دسترس نیست ، خود را خلع سلاح و بدبخت می دانیم و برای به دست آوردنش حرص می خوریم .
    ثانیاً :
    هنگامی که به آن می رسیم ، چون از همان اوّل ، اضطرابش را
    داریم ، در حال اضطراب نیز هستیم .
    ثالثاً :
    چون روزی آن را از دستمان می گیرند ، دچار غم از دست دادن می شویم .
    اینها ، همه ، از عوارض تعلق خاطر به غیر خداست .
    باید مواظب باشیم که غیر خدا را ابزار بندگی خدا کنیم و بس .
    و ابزارهای آن ، نباید هدف شوند ، بلکه ابزار بندگی شوند .
    3 _ بینش غلط
    در منِ مجازی ، ارتباط انسان بر اساس ذهنیات و با ظواهر و صورت و خلاصه توسط حواس ظاهری است .
    این ارتباط و دیدگاه ، در سایه و تاریکی است و از نور و عقل ، مدد نمی گیرد و در حقیقت ، نوعی کوردلی بر ما حاکم است :
    چند بازی عشق با نقش سبو
    بگذر از نقش سبو و آب جو
    چند باشی عاشق صورت بگو
    طالب معنی شو و معنی بگو
    صورت ظاهر فنا گردد بدان
    عالم معنی بماند جاودان
    صورتش دیدی ز معنی غافلی
    از صدف در را گزین گر عاقلی
    بینش غلط ، حقایق را نمی بیند ، باطننگر نیست و حتی وارونه می بیند که «چشم خشمت ، شیر را خون می کند . »
    منِ مجازی ، صورتبین و صورت پرست و از معنی دور است .
    چشم حس همچون کف دست است و بس
    نیست کف را بر همه او و دسترس
    چشم دریا دیگر است و کف دگر
    کف بهل و ز دیده ی دریا نگر
    همان طور که در تاریکی ، اگر طنابی را ببینیم ممکن است قضاوتهای متفاوتی داشته باشیم ، که طناب است ، یا مار ، و یا چیزی دیگر ، در بینش غلط نیز ارتباطات و نتایج ما ، درست و بر اساس ارتباط باطن
    با باطن نیست ، بلکه صورت (= ذهنیات) با صورت (= ظواهر) است .
    امضاء


  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    4 _ تنوّع طلبی
    در منِ مجازی ، ارتباط ما و تعلقات و دلبستگیهای ما ، به مجازهاست و مجازها ، جان ما را سیراب نمی کنند و هدف اعلا نیستند ، بلکه مستی ها و دلخوشیهای موقتی و دروغین ایجاد می کنند و پس از مدتی از آنها دلزده شده ، وضعیت جدیدی را می جوییم و مرتباً به این در و آن در می زنیم و در حقیقت ، ثبات نداریم .
    من به هر جمعیتی نالان شدم
    جفت بد حالان و خوش حالان شدم
    جمله خلقان ز اختیار و هست خود
    می گریزند در سر سرمست خود
    می گریزند از خودی در بیخودی
    یا به مستی یا به شغل ای مهتدی
    تا دمی از هوشیاری وارهند
    ننگ خمر و بنگ بر خود می نهند
    حاصل اشعار این است که آنان که سرگرمیهای بیحاصل را برمی گزینند ، دچار دردی هستند که آن درد ، چیزی جز پاسخ ندادن به ندای وجدان و ندای درون (منِ اصلی) نیست .
    پس ، جایگزینها را انتخاب می کنند و به سرگرمیهای بیحاصل پناه می برند ، امّا تا هنگامی که به هدف اعلای حیات توجه نکنند ، توجه به اغیار ، بیحاصل و پوچ خواهد بود .
    تو مکانی ، جای تو در لا مکان
    این دکان بربند و نگشا آن دو کان
    شش جهت مگریز زیرا در جهات
    شش در است و شش دره مات است و مات
    برخی می پندارند اگر در فلان نقطه از زمین می بودند ، یا فلان شرایط را می داشتند ، خوشبخت می بودند ، اما باید بدانند که «از خود بطلب هر
    آنچه خواهی که تویی . »
    مواظب باشیم که اهداف را عوضی نگیریم ، و گرنه نیرویمان از دست می رود و بهره ای نخواهیم داشت .
    مرغ بر بالا پران و سایه اش
    می دود بر خاک پران ، مرغ وش
    ابلهی صیاد آن سایه شود
    می دود چندان که بی مایه شود
    بی خبر کاین عکس آن مرغ هدا است
    بی خبر که اصل این سایه کجا است
    تیر اندازد بسوی سایه او
    ترکشش خالی شود در جستجو
    امضاء


  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    5 _ یأس
    یأس ، موقعی است که کاری که انجام داده ایم ، بی فایده باشد ، یا کاری که در حال انجام است ، از نتیجه اش مطمئن نباشیم .
    هواهای نفسانی ، چون حقیقتی ندارند و سرابند ، ناگزیر یأس در آنها نهفته است .
    همین طور ، هر آرزوی دور و درازی که در دسترس نیست ، یأس در پی دارد .
    یأس ، در حقیقت ، در آنان دیده می شود که وجودشان از خدا خالی است و ارتباط با منِ اصلی و خدا را از دست داده اند و در منِ مجازی زندگی می کنند و در حقیقت ، یأس از رحمت خدا دارند و گرنه در قرآن کریم آمده است :
    (لا تقنطوا من رحمه الله)
    و باز داریم :
    (ولا ییأس من روح الله)
    که معنی هر دو آیه این است که انسان باید مأیوس نباشد .
    و چون مأیوس نبودن دستور خداست ، کسانی که در زندگی مأیوسند ، از گناهکارانند و یأس ، جزو گناهان کبیره است .
    علاج یأس ، خروج از منِ مجازی و پیوستن به منِ اصلی و خداست و ضد یأس ، صفت رجا و امیدواری است .

    امضاء


  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    6 _ افسردگی
    نشاط واقعی انسان ، در رو به رویی با کمال مطلق و زیبایی مطلق ، و خلاصه ، در اتصال با پروردگار عالمیان است .
    اگر به این اتصال نرسیم ، نشاط واقعی نداریم و ضد نشاط ، افسردگی است .
    اینکه بینی مرده و افسرده ای
    زان بود که ترک او را کرده ای
    گر تو خواهی حری دل زندگی
    بندگی کن ، بندگی کن ، بندگی
    کسی که در منِ مجازی گرفتار است ، اگر به باغ یا به
    قصر رود ، چه اتفاقی می افتد؟ من مجازی را با ظواهر مرتبط می کند ، و در حقیقت می خواهد یک خوشیِ فرمایشی را از روی لطف بپذیرد ، امّا متأسفانه چیزی دستگیرش نمی شود; چرا که دو پدیده مجازی (منِ مجازی و ظاهری که او می خواهد با آن مرتبط شود) ، نتیجه ای جز پوچی ندارند ، مگر خوشی دروغی و موقتی .
    ولی اگر انسانِ خدا ، به آن باغ رَوَد ، من اصلی اش نظاره گر و مرتبط با آن باغ _ که خود آیتی است و او را به باطن رهنمود می کند _ خواهد شد و نشاط و ابتهاج واقعی پیدا می کند .
    آدمی را فربهی هست از خیال
    گر خیالاتش بود صاحب جمال
    ور خیالاتش نماید آتشی
    می نماید همچو موم در آتشی
    آن یکی در کنج زندان مست و شاد
    و آن دگر در باغ تلخ و بی مراد
    امضاء


  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    7 _ ترس
    منِ مجازی ، چون شیشه شکنند ه ای است که با کوچکترین ضربه می شکند و ما این شیشه شکننده را به شدت دوست می داریم .
    از یک طرف ، به ضعفهای منِ مجازی آگاهیم و می خواهیم آن را پنهان کنیم و از یک طرف ، پُز دادن و نمایشها را دوست داریم و می خواهیم آن را نشان دهیم .
    از این رو ، سکه ای در دست ماست که دو روی آن ، مجازی است .
    نگهداری چنین سکه ای ، سخت ، ترس دارد .
    مشکل دیگر این که منِ مجازی ، همین سکّه را و همین شیشه شکننده را می خواهد حفظ کنند و بر آن بیفزاید و این
    نیز مشکلی دیگر است که ترس در پشت آن نهفته است .
    علاج ترس ، دور شدن از منِ مجازی و رسیدن به منِ اصلی (و خدا) است که اولیای خدا ، همیشه در آرامش و سکینه به سر می برند و از غیر خدا ترس ندارند .



    8 _ تضاد و تشتّت خاطر
    انسان ، از یک سو می خواهد با اصالت خود و در منِ راستین زندگی کند ، و از سوی دیگر ، دارد در منِ مجازی زندگی می کند ، بنابراین ، مدام در تضاد و کشمکش است .
    و از سوی دیگر ، پیشتر شرح دادیم که خودِ منِ مجازی ، دو روی سکه ای تقلّبی است که یک طرفش پُز دادن و طرف دیگرش مخفی نگاه داشتن است ، و خود منِ مجازی نیز تضادبرانگیز است .
    نتیجه این تضادها ، تشتّت خاطر و سردرگمی است .


    9 _ رذایل اخلاقی
    اگر انسان ، در جهت خدا (اتصال از طریق من اصلی) باشد و وجودش از خدا پر شود ، مبدّل به چشمه جوشان فضایل و کمالات و زایندگی و زیبایی و خیر می گردد .
    امّا اگر وجودش از خدا خالی باشد ، مطلقاً از رذایل اخلاقی پر می شود .
    زندگی در منِ مجازی و دور بودن از منِ اصلی (و در نتیجه از خدا) ، ناگزیر انسان را به سوی بدیها و رذایل پیش می برد .





    5 _ غرایز

    آن چیزی که در خدمت طبع ما قرار می گیرد و آن را تقویت می کند ، غریزه نامیده می شود و آن چیزی که با قلب ما سر و کار دارد : فطرت .
    بنابراین ، غرایز بیشتر در خدمت منِ مجازی اند .
    باید مواظب باشیم که غرایز ، ابزارند ، نه هدف .
    خوردن و خوابیدن و امیال و شهوات ، مربوط به غرایزند .
    به طور خلاصه می توان گفت که کلید خواسته ها و نیازهای نفس و تن ، غرایز است .
    در مورد غرایز ، آنچه شرعی و عقلی و منطقی است ، نه تنها جایز ، بلکه مطلوب و ترکش ، ناروا و گناه است .
    غرایز بایستی از راه حلال و برای جلوگیری از گناه و برای رفع نیاز تن و نفس ارضا شوند ، و استفاده از آنها برای سلامت تن و روان ، و در نهایت برای بندگی و قرب به خدا باشد و بنابراین ، هرگونه افراط و تفریط ، در ارضای آنها جایز نیست .
    غرایز باید در اختیار ما باشند ، نه ما ، در اختیار آنها .
    عنان آنها باید در دست
    ما باشد و هدف قرار نگیرند و سرانجام ، ابزاری برای بهتر بندگی کردن و قرب به خدا باشند .
    درباره غرایز بر حسب مورد ، در فصول دیگر کتاب بحث کرده ایم .


    6 _ فطرت
    مقدمه
    فطرت ، عبارت است از حالتی در جان انسان که توجه به خدا دارد .
    به موجب حدیث شریف «ما من مولود إلاّ ویولد علی الفطره
    (= هر کس با فطرت توجه به خدا ، به دنیا می آید . ) همه افراد ، فطرت خدایی دارند .
    و همین طور ، در سوره دوم ، آیه سی ام آمده است :
    (فطرت الله الّتی فطر النّاس علیها لا تبدیل لخلق الله)
    پس روی خود را با گرایش تمام به حق ، به سوی این دین کن ، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است .
    آفرینش خدای تغییرپذیر نیست .
    و سرانجام ، در سوره اعراف ، آیه 172 آمده است :
    (وإذ أخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذریّتهم وأشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم قالوا بلی)
    وهنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ، ذرّیه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که «آیا پروردگار شما نیستم؟» گفتند :
    «چرا ، گواهی دادیم . »
    با فطرت زندگی کردن ، یعنی با خود زندگی کردن; و از فطرت فاصله گرفتن ، یعنی از خود دور شدن و از خود اصلی ، پنهان شدن .
    بنابراین ، باید متوجه باشیم و مواظبت نماییم که این ندای درونی را ، که فطرت است ، با گم شدن در زندگی و امور دنیوی ، به فراموشی نسپاریم ، و به آن بی اعتنایی نکنیم .
    همه موجودات
    ، بر اساس فطرت عمل می کنند و در جهت فطرت هستند .
    در مورد انسان هم ، تنها سرمایه ای که برایش ارزش دارد ، بر اساس فطرت حرکت کردن است .
    محرومیت هایی که برخی افراد در دنیا دارند و مربوط به غرایز و طبایع است ، محرومیتهای واقعی نیست .
    تنها محرومیت از فطرت است که محرومیت واقعی و حقیقی است .
    فطرت ، حضور قلبی و ندای ربّانی در وجود ماست و باید با تزکیه و عبادات ، این توجه را در خود تقویت کنیم و به فعلیت و ظهور برسانیم و مواظب باشیم که این فطرت خدایی را کشف کنیم .
    این صدا در کوه دلها با تک کیست
    گه پر است از بانگ این کُه گه تهی است
    کیست این پنهان مرا در جان و تن
    کز زبان من همی گوید سخن
    این که گوید از لب من راز کیست
    بنگرید این صاحب آواز کیست
    در من اینان خود نمائی می کند
    ادعای آشنائی می کند
    ملامتم به خرابی مکن که رشد عشق
    حوالتم به خرابات کرد روز الست
    عهد الست من همه با عشق شاه بود
    وز شاهراه عمر به این عهد بگذرم
    هر قدر از منِ مجازی ، دور شویم ، فطرت در ما بیشتر کشف می شود .
    مثال این امر ، سی مرغ است که باید به سیمرغ برسند ، تا دریابند که خودشان هستند که سفری در بیرون ترتیب داده اند ، که در حقیقت ، سفری در درون بوده تا تعلقات بیرونی را دور کنند و آن آینه حقیقی درونی را از زنگار پیراسته کنند و تجلّی حق را در خود ببینند و بیرون ، ابزاری است برای حرکت در درون
    .
    اگر حجابها برداشته شود ، صدای خوش و ریزش نور و الهامات و کشفها به سوی ما سرازیر می شوند :
    «تو خود حجاب خودی ، حافظ از میان برخیز» و انسان در این حالت ، همه ، نور است ، پاکی است ، دریاست و کوثر است .
    این نور ، ضد تاریکی است .
    در این نور حتی آتش گلستان می شود ، زشتها زیبا می شوند; چرا که او با نور خدا می بیند .
    إتّقوا فراسه المؤمن فإنّه ینظر بنور الله .
    از فراست مؤمن بترسید که او در پناه نور خدا می بیند .
    جان ابراهیم باید تا بنوربیند
    اندر نار فردوس و قصور
    اما اگر نمرودصفت هستی ، نمی توانی در آتش بروی .
    در تو ، نمرودی است آتش در رورفت خواهی اوّل ابراهیم شوخود را موصوف به اوصاف ابراهیم کن ، تا همه چیز را گلستان بینی :
    چون که موصوفی به اوصاف خلیل
    بر تو آتش شد گلستان چون خلیل


    و باید در این هدف اعلا و در این مهم ، عنایت خدا را با توجه به او ، در زبان و دل و عمل طلب کنیم :
    تو بزن یا ربّنا آب طهورتا شود این نار عالم جمله نوراگر انسان خود را بشناسد و به فطرت پاک خود دست یابد ، می فهمد که حد او بی نهایت است .
    می نهی پرگار بر ما تا بدانی حدّ ما
    حدّ ما خود ای برادر ، لایق پرگار نیست
    خاک پاشی می نمائی ، ای صنم در پیش ما
    خاک پاشی دو عالم پیش ما در کار نیست
    فقط باید مواظب باشیم که امور روزانه و مستیهای دروغین و سرابها و سرانجام ،
    ظواهر ، ما را به خود مشغول ندارند و از هدف اعلای حیات باز نمانیم .
    ساعتی میزان آنی ، ساعتی میزان این
    بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
    گر تو فرعون منی از مصر تن بیرون کنی
    در درون حالی ببینی ، موسی و هارون خویش
    انسان باید مواظب باشد که از دو بُعد مادّی (= تن) و بعد الهی (= روح) تشکیل شده و باید همیشه خود را در جهت بُعد الهی تقویت کند .
    در او جمع گشته هر دو عالم
    گهی ابلیس گردد گاه آدم
    کند رجعت از سجین فخار
    رخ آرد سوی علیین ابرار
    باید همیشه پاسدار نفس خود باشیم و بدانیم که نفس ، اژدهایی است افسرده در درون ما و هر آن ممکن است از قوّه ، به فعل در آید .
    فطرت و رابطه هستی با خدا
    می دانیم که خداوند ، حضور مطلق است; در حالی که ظهور مطلق است و ظهور او ، ظهور اسمای حُسناست و اسمای حُسنا تجلّی و متأخر از ذاتند .
    بنابراین ، ذات پروردگار ، در اسمای حُسنا تجلّی دارد .
    برای این که با چگونگی این تجلّی آشنا شویم ، ضمن این که می دانیم همه هستی ، تجلّی ذات حق است ، اما به نزول ، توضیحاتی می دهیم :



    1 _ خصوصیت این نزول ، نزول به تجلّی است
    نزول به تجلّی ، از عالم متافیزیک (= عالم غیب و ملکوت) به این عالم (= عالم مُلک و هستی) است .
    می دانیم که در عالم مادّه ، هر گاه شیئی از محل اوّل یا اصلی خود ، حرکت کند و به جای دیگر برود ، محل اوّل ، از او خالی می شود;
    مثلا اگر قطره باران از ابر فرو افتد ، ارتباطش با ابر قطع می شود ، اما در نزول به تجلّی ، آنچه تجلّی کرده ، عین ربط با مبدأ اوّل است و در مبدأ اوّل کاستی نمی پذیرد ، و تشبیه آن در یک مثال ناقص ، اما ناگزیر برای روشن شدن مطلب ، تجلّی صورت انسان در آینه است .
    2 _ آنچه به تجلّی نازل شده ، در حیطه مبدأ نزول است .
    این حالت نیز در عالم مادّه نیست و در همان مثال قطره باران ، موقعی که از ابر می افتد ، دیگر در حیطه ابر نیست ، اما نزول به تجلّی ، در حیطه مبدأ اوّل است .
    (الّذی بیده ملکوت کلّ شیء)
    «آن کسی که ملکوت هر چیزی در دست اوست . »
    3 _ آنچه به تجلّی نازل شده ، استقلال و هویتی ندارد ، مگر در ارتباط به مبدأ اوّل .
    باز این حالت در عالم مادّه وضعیتی دیگر دارد و در مثال قطره باران ، بعد از جدا شدن از ابر دیگر خودش هست و ارتباطش با ابر قطع می شود ، اما در نزول به تجلّی ، آنچه نازل شده ، همین ربط و عین نیاز به مبدأ اوّل است که :
    (کلّ شیء خاشع له وکلّ شیء قائم له . »
    و (یا أیّها الإنسان أنتم الفقرا إلی الله والله هوالغنیّ الحمید) .
    4 _ آنچه به تجلّی نازل شده و صورتش را در طبیعت می بینیم ، اصل و حقیقتش ، در مبدأ نزول است .
    اما در مثال قطره باران و در مثال عالم مادّه ، چنین نیست ، (الحمد لله
    فاطر السّموات والأرض) .
    5 _ کثرت در عالم هستی ، نشانه عظمت مبدأ نزول است .
    6 _ هستی آنچه به نزول تجلّی یافته ، در مبدأ اوّل است .
    در حقیقت ، مبدأ نزول از آنچه تجلّی یافته ، دور نشده ، بلکه شیء یا هستیِ نزول یافته ، دوری پیدا کرده است .
    (= دوری یک طرفه)
    7 _ بازگشت آنچه به تجلّی نازل شده ، بازگشت زمانی و مکانی نیست .
    چرا که مبدأ نزول ، با او و محیط بر اوست و این بازگشت نیز یکطرفه است .
    پس ، از هستی یا شیئی تجلّی یافته ، به سوی مبدأ اوّل است .
    آنچه به تجلّی نازل شده ، خود ، از مبدأ اصلی غافل بوده است .
    (لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک یوم الحدید)
    [ به او می گویند :
    ] «واقعاً که از این [ حال ] سخت در غفلت بودی .
    و [ لی ] ما پرده ات را [ از جلوی چشمانت ] برداشتیم و دیده ات امروز تیز است . »
    توضیح بیشتر این که ، اگر چشم ما را ببندند ، نور را نمی بینیم ، در حالی که نور بر ما احاطه دارد و کافی است پرده را برداریم ، نور بر ما محاط است .
    8 _ پیمودن راه در مسیر بازگشت ، مثل رسیدن از غفلت به بیداری یا از جهل به علم است .
    یعنی شناختِ آنچه در تجلّی آمده ، شناختِ مبدأ اصلی است :
    «من عرف نفسه فقد عرف ربّه . »
    همان گونه که گفتیم ، اصل و حقیقت انسان ، تجلّی از ملکوت است و اگر
    حقیقت خود را نشناسیم ، خدای خود را نشناخته ایم .
    اگر منِ مجازی و حجابهای ظلمانی و نورانی را برداریم ، وجه خدا را ملاقات خواهیم کرد .
    در روز قیامت ، که هنگام ظهور حق است ، فنا و هلاکت اشیا و بقا و دوام وجه الله بر همگان آشکار می شود .
    برای بیشتر روشن شدن مطلب ، به آیات زیر توجه می کنیم :
    (کلّ شیء هالک إلاّ وجهه)
    جز ذات او همه چیز نابود شونده است .
    (کلّ من علیها فان ویبقی وجه ربّک ذوالجلال والإکرام)
    هر چه بر زمین است ، فانی شونده است ، و ذات باشکوه و ارجمند پروردگارت باقی خواهد ماند .
    این وجه پروردگار ، اسمای اوست .
    و از یک طرف در قرآن کریم داریم که :
    (وعلّم ءادم الأسماء کلّها)
    و [ خدا ] همه [ معانی ] نامها را به آدم آموخت .
    رسیدن به وجه الله ، همان است که در آیاتی بسیار داریم; من جمله در آیه 38 و 39 سوره روم که خداوند می فرماید :
    (للّذین یریدون وجه الله . . . تریدون وجه الله) .
    (=برابر کسانی که خواهان خشنودی خدایند . . . در حالی که خشنودی خدا را خواستارید . ) آنان که به دنبال وجه خدا می روند ، (فأولئک هم المفلحون) .
    پس ، هدف اعلای انسان ، رسیدن به فضای اسماست و در این وضع می رسد به جایی که (فأینما تولوّا فثمّ وجه الله) .
    «=پس ، به هر سو روکنید ، آن جا روی [ به ] خداست . )نتیجه این که آنچه در قیامت روی می دهد ، آگاهی فرد به وجه پروردگار است; یعنی
    هر کس از دریچه یقین خود ، با وجه پروردگار محشور می شود .
    و اولیای خدا در این دنیا نیز به این وجه می رسند; چرا که آن دنیا ، باطن امور روشن می شود ، و اولیای خدا در این دنیا می توانند به باطن امور برسند .
    امضاء


  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    8 _ تضاد و تشتّت خاطر
    انسان ، از یک سو می خواهد با اصالت خود و در منِ راستین زندگی کند ، و از سوی دیگر ، دارد در منِ مجازی زندگی می کند ، بنابراین ، مدام در تضاد و کشمکش است .
    و از سوی دیگر ، پیشتر شرح دادیم که خودِ منِ مجازی ، دو روی سکه ای تقلّبی است که یک طرفش پُز دادن و طرف دیگرش مخفی نگاه داشتن است ، و خود منِ مجازی نیز تضادبرانگیز است .
    نتیجه این تضادها ، تشتّت خاطر و سردرگمی است .
    امضاء


صفحه 3 از 38 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi