صفحه 38 از 38 نخستنخست ... 283435363738
نمایش نتایج: از شماره 371 تا 373 , از مجموع 373

موضوع: سلامتى تن و روان

  1. Top | #371

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اسم جمیل

    در روایت آمده است :
    إنّ الله جمیل ویحبّ الجمال .
    خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد .
    و می دانیم بی نهایت همه زیبایی و حقیقت زیبایی ، نزد اوست .
    اگر سالک راه حق نیز بتواند در فضای اسم جمیل قرار گیرد ، محلّ تجلّی اسم جمیل می شود و جمله «وما رأیت إلاّ جمیلا»
    ، یعنی زیبا دیدن حقیقت هستی ، و همه چیز و همه امور ، شامل حال او می شود; یعنی او زیبا می بیند ، چرا که همه چیز را فعل خدا می داند (که می بیند) و آنچه فعل غیر خداست ، که ممکن است بگوییم زیبا نیست ، او در تدبیر و تقدیر مدبّر حکیم می داند .
    اگر هم برخی مردم بگویند که در جهان ، زشتی هست ، او زشتی پذیر نیست و زشتی را دوست ندارد و هرچه پیش آید ، او بر حسب تکلیف الهی خود عمل می کند .
    در موقع انجام تکلیف الهی باز نتیجه اش همان زیبایی است .
    اسم ربّ
    تجلّی اسم ربّ (= هدایت و تربیت) ، بر قلب بنده ، همان ولایت حق بر بنده مؤمن است که :
    إنّ ولیّ الله نزّل الکتاب وهو یتولّی الصّالحین .
    ولایت من ، به دست خداست ، خدایی که کتاب را نازل فرمود و او خود ، ولایت بندگان صالح را دارد .
    و در این صورت ، سالک ، شایستگی عبودیّت کامل را پیدا می کند و به مقام صالحان می رسد .
    در این مقام ، تربیت و هدایت از طریق کاملتر شدن تجلّی اسم ربّ و نزول قرآن بر قلب به وجود می آید .

    ویرایش توسط مریم منتظر*خادمه مولای منتظران* : 23-04-2024 در ساعت 21:24
    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #372

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    تجلّی اسم ربّ ، خود جلوه های گوناگون دارد; چرا که ربّ ، اسم عام است و شامل اسمای هادی ، توّاب ، عزیز و . . . می شود .
    روزی کمیل از علی(علیه السلام) پرسید :
    «یا علی! حقیقت چیست؟» علی(علیه السلام) فرمود :
    «هتک السّتر لغلبه السّرّ»
    ، یعنی :
    ای کمیل! حقیقت ، عبارت است از برداشتن پرده ها برای غلبه سرّ .
    و برداشتن پردهها ، همان حجابهای ظلمانی و نورانی و حجاب خودی و حجاب خلقت است که می رسیم به سرّ آنها که همان اسماست .



    امضاء


  4. Top | #373

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    5 _ مرتبه عشق
    تعریف عشق
    محرّک و جاذبه ای که روح را در سیر الی الله و تمام کائنات ، در سیر به کمال ، به جنبش و حرکت وامی دارد ، عشق است .
    عشق ، محبت بی حساب است .
    به عبارت دیگر ، عشق عبارت است از یک کشش فطری که در همه کاینات و در ابنای بشر ، به سوی خدا وجود دارد .
    عشق به وجود می آید ، چرا که کمال را همه دوست دارند و بی نهایت کمال ، نزد خداست .
    پس ، بی نهایت عشق ، نزد ما به وجود می آید .
    مشکلی که در توصیف عشق داریم ، این است که اگر بنده ای به عشق حقیقی دست یابد ، یعنی به بی نهایت کمال بپیوندد ، او شخصیّت دیگری می شود و سخنش برای کسی که به این کمال نپیوسته است ، قابل فهم نیست .
    به هر حال ، در مورد عشق حق مطلب را نمی توانیم بیان کنیم و هرچه گفته می شود از روی اضطرار است .
    هر چه گویم ، عشق از آن باشد فزون
    مطلق
    از کیف و کم و از چند و چون
    راست گویم ، عشق مصداق حق است
    در حقیقت ، عشق حق مطلق است
    العشق هوالطّریق ، ورویه المعشوق هو الجنّه ، والفراق هو النّار والعذاب .
    و لذا باید به عشق حقیقی برسیم و عشق را به دست آوریم .
    عشق ، شکار کردنی نیست ، اما همین یک شکار ، در دنیا ، باقیات صالحات است و ارزش دارد .
    پس چه کنیم؟ ما می رویم و شکار او می شویم .
    آنکه ارزد صید را عشق است و بس
    لیک او کی گنجد اندر دام کس
    تو مگر آیی و صید او شوی
    دام بگذاری و دام او شوی
    عاقلان ، صیّادند ، و عاشقان ، صید ، و شکار ، عشق .
    و در این راه :
    «دعوی شمعی نکن ، پروانه باش . »
    عشق ، یک کیفیت روانی است که همه استعدادها و نیروهای ما را برای رسیدن به بی نهایت کمال آماده می کند .
    پوینده راه حق ، با توجه به عشق و میزان رسیدن به عشق ، هویّت و موجودیّت و سرنوشت خود را رقم می زند; چرا که عشق رهایی از خود را در پی دارد و در عشق عاشق ، نیّت معشوق مطرح است; یعنی عاشق می شود معشوق .
    حتی در عشقهای مجازی نیز او ، می شود معشوق .
    عاشق و معشوق را در رستخیز
    دو بدو بندند و پیش آرند تیز
    که گفته اند :
    المرء مع من أحبّ .
    انسان ، با همان است که دوست دارد .
    نیز گفته اند :
    یولو أَنّ رج أحبّ حجراً لحشر الله معه .
    اگر کسی سنگ را دوست بدارد ، خداوند او را با آن سنگ محشور
    می کند .
    قوّه جاذبه عشق ، تمام موجودات را به هم متصل و مرتبط می کند; چرا که عشق ، حقیقتی است که در همه هستی وجود دارد .
    عشق ، در جمادات به صورت جاذبه به سوی کمال و کلّ مطلق است و در حیوان ، به شکل قوای حیوانی ، و در انسان ، سوزاننده منِ مجازی .
    بنابراین ، عشق ، یک موهبت ربّانی و یک قوّه ملکوتی است که نصیب آنان می شود که آینه دل را از زنگارها زدوده اند و در نتیجه می شوند آینه تمام نمای معشوق .
    عشق ، مقامی مافوق عقل است ، و عشق توجه به کمال مطلق است .
    در عشق مجازی ، عاشق و معشوق به خیال عشق حقیقی ، دنبال هم می روند ، اما یکدیگر را پیدا نمی کنند و رسیدنی در میان نیست; چرا که عشق مطلوب ، عشق ربّانی و الهی است .
    عشق ، غذا و حلاوت جان است .
    حلاوتهای تن و نفس ، خوب است ، اما همه حلاوتها ، حقیقت حلاوت نیستند ، بلکه حقیقت حلاوت ، در عشق الهی است .
    در عشق حقیقی ، همه رذایل از دست می رود; چرا که وجود عاشق از معشوق پر می شود و در عشق حقیقی ، وجود معشوق همه اسمای حُسناست و اگر وجود عاشق از کمال ، پر شود ، جایی برای بدیها و کینه ها وجود ندارد .
    در اشعار زیر ، که از دیوان شمس برگزیده ایم ، وصف عشق آمده است :
    تو ز عشق خود نپرسی که چه خوب و دلربایی
    دو جهان به هم برآید چو جمال خود نمایی
    تو
    شراب و ما سبویی ، تو چو آب ما چو جویی
    نه مکان ترا نه سویی و همه به سوی مایی
    به تو دل چگونه پوید نظرم چگونه جوید
    که سخن چگونه پرسد ز دهان که تو کجایی
    تو به گوش دل چه گفتی که به خنده اش شکفتی
    به دهان نی چه دادی که گرفت قندخایی
    تو به می چه جوش دادی به عسل چه نوش دادی
    به خرد چه هوش دادی که کند بلند رایی
    ز تو خاکها منقش دل خاکیان مشوش
    ز تو ناخوشی شده خوش که خوشی و خوشفزایی
    طرب از تو باطرب شد عجب از تو بوالعجب شد
    کرم از تو نوش لب شد که کریم و پر عطایی
    دل خسته را تو جویی ز حوادثش تو شویی
    سخنی به درد گویی که همو کند دوایی
    ز تو است ابر گریان ، ز تو است برق خندا
    ز تو خود هزار چندان که تو معدن وفایی
    انواع عشق
    اوّل :
    عشق مجازی نامعقول ، که منشأ آن ، شهوات و مستند به خودخواهیهای متنوعی است که مورد ابتلای بیشتر مردم است .
    دوم :
    عشق مجازی معقول ، که عبارت است از محبّت به مظاهر این دنیا و مبدأ آن خیر و کمال و زیبایی پروردگار است که این ، در صورتی مطلوب است که در آن نمانیم و قلب خود را با آن گره نزنیم ، و آن را پلی برای رسیدن به عشق حقیقی کنیم ، و خلاصه همه چیز را به عنوان آیتی از محبوب حقیقی دوست بداریم .
    سوم :
    عشق حقیقی ، که عشق به کمال و زیبایی مطلق است که همه کمالات و همه زیباییها نزد اوست .
    توجه به صورت و ظاهر ، عشق مجازی است
    و توجه به باطن و گوهر وجودی ، عشق حقیقی .
    عشق مجازی ، قوّت تن و نفس است و عشق حقیقی ، قوّت جان .
    اگر انسان ، سرکردن با خدا و حلاوت توجه به او را دریابد ، عشقهای دیگر و لذّات دیگر ، برای او کمرنگ می شوند .
    غیر آن زنجیر زلف دلبرم
    گر دو صد زنجیر باشد بگلسم
    و هنگامی که به آن بی نهایت توجه کند ، توجه خود را از آنچه مادون آن است ، کمتر می کند .
    چون به دریا می توانی راه یافت
    سوی یک شبنم چرا باید شتافت
    قطره باشد هر که را دریا بود
    هر که جز دریا بود سودا بود
    هر که داند گفت با یک قطره راز
    کی تواند ماند از یک ذرّه باز
    عشق به غیر خدا
    گفتیم که انسان ، بنابر فطرت خود ، درپی رسیدن به کمال است و در این راه ، عشق ، محرّک و مرکب اوست .
    اما باید مواظب باشد که عشق اصلی را گم نکند ، یا آن را در غیر خدا دنبال نجوید که در این صورت ، وقت و نیروی خود را تلف می کند و راه به جایی نمی برد ، مگر این که عشقهای مجازی ، پلی برای رسیدن به عشق حقیقی شود .
    باید هستی را آیت خدا بدانیم و در حدّ «آیت بودن» با آن برخورد کنیم و در مورد عشق به مال و مقام هم ذکر چند نکته ضروری است :
    اوّل :
    مال و مقام ، اعتباری هستند و آنچه اعتباری است ، فقط ابزار است .
    ما باید آن را به عنوان امانت و تکلیف الهی خود مواظبت کنیم و نه بیشتر .
    دوم :
    مال
    و مقام ، حرص و هراس و غم دارد .
    تا موقعی که نرسیده ایم ، حرص می خوریم که چرا نداریم و موقعی که به آن می رسیم ، هراس نگهداری آن را داریم و در موقع از دست دادن ، غم از دست دادن را داریم .
    همین است که خداوند می فرماید :
    (لکیلا تأسوا علی مافاتکم ولاتفرحوا بما أتاکم)
    تا بر آنچه از دست شما رفته اند اندوهگین نشوید و به [ سبب ] آنچه به شما داده است شادمانی نکنید .
    سوم :
    دلبستگی به مال و مقام ، دلزدگی و سردرگمی می آورد ، و علت آن این است که مظاهر مادی و مال و مقام ، غیر از ابزار رسیدن به خدا ، خودشان هدف نیستند .
    اگر به دنبال آنها رویم ، چون جان ما سیراب نمی شود ، در نهایت نسبت به آنها دلزدگی پیدا می کنیم و چون آنها را با هدف اصلی اشتباه گرفته ایم ، سردرگم می شویم .
    اما عشق به غیرخدا ، خود آفل است و لذا دلبستگی ندارد :
    بر جمادی دل چه بندی ای سلیم
    واطلب آن را که می تابد مقیم
    و در قرآن کریم آمده است :
    (مثل الّذین اتّخذوا من دون الله أولیاء کمثل العنکبوت اتّخذت بیتاً وإنّ أوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون)
    داستان کسانی که غیر از خدا دوستانی اختیار کرده اند ، همچون داستان عنکبوت است که [ با آب دهان خود ] خانه ای برای خویش ساخته ، و در حقیقت _ اگر می دانستند _ سست ترین خانه ها همان خانه عنکبوت است .
    هر که در هر دو جهان بیرون ما
    سر فرود آرد
    به چیزی دون ما
    ما زوال آریم بر وی هر چه هست
    ز انکه نتوان زد به غیر دوست دست
    و سرانجام این که ، در نگاه بایستی خالق را نگاه کرد .
    به زیر پرده هر ذرّه پنهان
    جهان جانفزای روی جان است
    از عجایب شؤونات الهی آن است که در عین ظهور و خفا ، ظاهر است .
    فسبحانه و تعالی ما ظهر فی مظهر إلاّ واحتجب به .
    پاک و بزرگوار است خدایی که ، ظاهر نشد در ظاهری مگر آنکه به آن پنهان است .
    نگاه به مخلوق بایستی نگاه به خالق باشد .
    ما یک مخلوق و یک خالق جدا از هم نداریم; مثل رابطه مادر و فرزند که جدای از همند و (لم یلد ولم یولد)
    اشاره به همین امر مهم است و هنگامی که می گوییم :
    «جلوه» ، یعنی همان وجود اصلی که موجودات نازله او هستند .
    ای جهان موج های این دریاست
    موج و دریا یکی است ، غیر کجاست
    نتیجه این که ، باید مواظب باشیم ارتباط ما با دنیا ، ارتباط حسی و وهمی نباشد ، ارتباط بر مبنای عقل و تفکر برین باشد .
    چشم را سوی بلندی نه هلا
    هر چه در هستی است آمد از عُلی
    عاشق این عاشقان غیب باش
    عاشقان پنج روزه کم تراش
    تحصیل عشق
    تحصیل عشق ، در مقام معرفت انسان به دست می آید .
    این محبت هم نتیجه دانش است
    کی گزافه بر چنین تختی نشست
    در مقام معرفت ناخودآگاه ، به عشق می رسیم .
    در عشق ، منِ مجازی را از دست می دهیم و به مقام اصلی انسانی خود می رسیم .
    عشق ، معلّم بزرگ ایثار است و در عشق همه منِ مجازی از دست می
    رود .
    گرچه گفتیم تحصیل عشق با معرفت حقیقی است ، اما یادمان باشد که عشق واقعی و قرب به خدا ، با علوم مدرسه و تکرار دروس همچون فقه و صرف و نحو و علوم رسمی حاصل نمی شود ، بلکه تحصیل عشق ، ترک خودپرستی است .
    غرق حق باید که باشد غرقتر
    همچون موج بحر جان زیر و زبر
    بی عنایات حق و خاصان حق
    گر ملک باشد سیاهستش ورق
    در پناه لطف حق باید گریخت
    کو هزاران بر ارواح ریخت
    دریافت عشق
    دریافت عشق ، یعنی حلاوت عشق واقعی را دریافت کردن .
    ما دو نوع حلاوت داریم :
    حلاوت تن و نفس ، که حلاوتهای معمولی و موقتی است و در حد مجاز و منطقی و شرعی آن ، مطلوب است .
    اما حلاوت اصلی ، حلاوت جان ماست که در هدف اصلی و اعلای حیات ، که توجه به بی نهایت کمال است ، نصیب ما می شود .
    (سستی ما از شرابی دیگر است . ) اگر پوینده راه حق ، حلاوت جان را بچشد ، چون حضرت سجاد(علیه السلام) می گوید :
    أستغفرک من کلّ لذّه بغیر ذکرک ومن کلّ راحه بغیر أُنسک .
    خدایا از همه لذتها و راحتیهایی ، که در چیزی جز ارتباط با تو داشته ام ، استغفار می کنم .
    و این لذت ، همان (رحیق مختوم) و (سقیهم ربّهم شراباً طهوراً)خواهد بود .
    گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتاد
    بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
    هر که را جامه ز عشق چاک شد
    او ز حرص و عیب کلی پاک شد
    دیو اگر عاشق شود هم گوی برد
    جبرئیلی گشت و آن دیوی بمرد
    حال و مقام
    پس از این که سالک الی الله ، متنبّه گردید و با نفس خود مجاهده کرد و قلب را از حجابهای ظلمانی و نورانی رهایی داد ، قلب ، با توجهی که به مبدأ فیّاض پیدا می کند ، از انوار ربوبی بهره مند می شود و گاه گاهی حالات نورانی پیدا می کند ، و همین است که رسول گرامی(صلی الله علیه وآله) می فرماید :
    إنّ لله فی أیّام دهرکم نفحات ألا فتعرّضوا .
    به درستی که از طرف خداوند ، در روزهای
    عمر شما نسیمهایی می وزد ، آگاه باشید و خود را در معرض آن رحمتها قرار دهید .
    و این حالات نورانی موقت را «حال» می گویند .
    و در ادامه سیر و سلوک به سوی الله ، به تدریج ، طلب و آمادگی قلبی سالک بیشتر می شود و به حالات نورانی «مقام» می رسد که حالتهای پایدار و ماندنی نور الهی بر جان و قلب ماست .
    البته ، این احوال در زبان نمی آید و قابل انتقال نیست ، بلکه رسیدنی و شدنی است و احوال اولیای خدا می باشد .
    عشق واقعی ، رازی است روحانی که از عالم غیب بر قلب سالک الی الله ریزش می کند ، و آن نوری است که قلب او را به انوار الهی منوّر می کند .
    نشانه های عشق حقیقی
    اوّل ، گفتیم که عشق حقیقی ، توجه به بی نهایت کمال «وجود» دارد .
    از این رو ، در دریافت بی نهایت کمال ، رذایل اخلاقی ، درمان و کم می شود .
    هر که را جامه ز عشقی چاک شد
    او ز حرص و عیب کلی پاک شد
    دیو اگر عاشق شود هم گوی برد
    جبرئیل گشت و آن دیوی بمرد
    دوم _ در پناه عشق حقیقی ، خواست و نظر انسان ، خواست و نظر خدا می شود ، و لذا او با چشم وام گرفته از خدا و با اسم علیم ، به همه امور و با پاکی نظر می نگرد :
    «منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن . »
    در نتیجه ، در چارچوب منِ مجازی نیست; زیرا منِ مجازی ، همه چیز را در ظلمت و وهم و خیال می نگرد
    ، بلکه در چارچوب منِ اصلی است که :
    نور حق بر نور حس تزیین شودمعنی نور علی نور این بودو همیشه او در سایه «وما رأیت إلاّ جمیلاً»
    قرار دارد .
    آنان که زشت می بینند و تلخ می نوشند ، عیب از خود آنان است; چرا که عالم بیرون ، انعکاس عالم درون و رنگ درون است که بر بیرون زده می شود .
    سوم _ عشق ، ایثار می آورد; زیرا وجود عاشق ، از معشوق پر می شود و دیگر او نیست .
    نبودن او ، یعنی نبودن منِ مجازی و این بزرگترین ایثار اوست .
    سگ نفس او در نمکزار عشق ، استحاله می یابد .
    چهارم _ عشق واقعی ، در ورای غم و شادیهای این دنیاست .
    پوینده راه حق و عاشق حق ، وقتی به عشق حقیقی می رسد چون انبساط حقیقی پیدا می کند ، با هیچ اندوه و انقباضی آلوده نمی شود و این سرور و انبساط همواره در افزایش است که :
    «المحبه موافقه المحبوب من محبوبه ومکروهه . »
    باغ سبز عشق تو بی منتهاست
    جز غم و شادی در او بس میوه هاست
    از غم و شادی نباشد جوش ما
    وز خیال و وهم نبود هوش ما
    حالتی دیگر بود کان نادر است
    تو مشو غافل که حق بس غافل است
    ناخوش او خوش بود بر جان من
    جان فدای یار دل رنجان من
    عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد
    ای عجب من عاشق این هر دو ضد
    پنجم _ نفسِ محبّت ، پاداش اوست .
    محبّت ، فی نفسه ، خود پاداش و عنایت و رحمت و شراب جان است .
    بنابراین ، هر نوع محبّتی ، نیاز به پاداش ندارد
    ، و آنان که در امور خود و در محبّتها ، منتظر پاداش هستند ، حقیقت محبّت را نچشیده اند .
    سالک راه حق ، در این مرتبه ، به اسم محبّ و حبیب می رسد و او ، خود ، زاینده محبّت است .
    در دیدگاه الهی او ، توقعی از غیر خدا نیست و باز از دیدگاه الهی او ، عقب افتادگان از کاروان رشد و کمال ، مورد دلسوزی و کمک هستند ، نه کینه و تنفّر .
    یششم _ خواست خدا ، بر خواست او مقدم می شود; چرا که اص خواست او ، خواست خداست و او دیگر خواستی ندارد ، جز خواست خدا ، نه این که بخواهد خواست خود را بر خدا دیکته کند .
    ا ، محلّ تجلّی اراده خداست




    امضاء


صفحه 38 از 38 نخستنخست ... 283435363738

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi