اربعین است. کاروان به مقصد رسیده است.
تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهی چاک خورده است.
آفتاب از پس ابر شایعه و دروغ و فریب سر برآورده
و پشت پلکهای بسته را میکوبد و دروازه دیدگان را به گشودن میخواند.
اربعین است. هنگامه کمال خون، باروری عشق و ایثار،
فصل درویدن، چیدن و دوباره روییدن.
هنگامه میثاق است و دوباره پیمان بستن.
و کدامین دست محبت آمیز است تا دستی را که چهل روز
از گودال، به امید فشردن دستی همراه، برآمده، بفشارد؟
کدامین سر سودای همراهی این سر بریده را دارد
و کدامین همت، ذوالجناح بی سوار را زین خواهد کرد؟
اربعین است. عشق با تمام قامت بر قله «گودال» ایستاده است!
دو دستی که در ساحل علقمه کاشته شد،
بلند و استوار چونان نخلهای بارور، سربرآورده
و حنجرهای کوچک که به وسعت تمامی مظلومیت فریاد میکشید،
آسمان در آسمان به جستجوی همصدا و همنوا سیر میکند.
راستی، کدامین یاوری به «همنوایی» و همراهی برمیخیزد؟
مگر هر روز عاشورا و همه خاک، کربلا نیست؟
بیایید همواره همراه کربلاییان گام برداریم تا حسینی بمانیم.
دکتر محمد رضا سنگری