حكمت شماره : 68
وَ قَالَ ع :
إِذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلامُ.
ترجمه حكمت شماره : 68
و فرمود (ع ):
چون عقل به كمال باشد، سخن اندك گردد.
حكمت شماره : 68
وَ قَالَ ع :
إِذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلامُ.
ترجمه حكمت شماره : 68
و فرمود (ع ):
چون عقل به كمال باشد، سخن اندك گردد.
حكمت شماره : 69
وَ قَالَ ع :
الدَّهْرُ يُخْلِقُ الْاءَبْدانَ، وَ يُجَدِّدُ الْآمالَ، وَ يُقَرِّبُ الْمَنِيَّةَ، وَ يُباعِدُ الْاءُمْنِيَّةَ، مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ، وَ مَنْ فاتَهُ تَعِبَ.
ترجمه حكمت شماره : 69
و فرمود (ع ):
روزگار بدنها را فرسوده سازد و آرزوها را تازه گرداند و مرگ را نزديك و اميدها را دور كند. هر كه بر آن ظفر يابد به رنج افتد و هر كه از دستش بدهد، سختى كشد.
حكمت شماره : 70
وَ قَالَ ع :
مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَامَا فَعَلَيْهِ اءَنْ يَبْدَاءَ بِتَعْلِيمِْ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ، وَ لْيَكُنْ تَاءْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَاءْدِيبِهِ بِلِسانِهِ، وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُها اءَحَقُّ بِالْإِجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ.
ترجمه حكمت شماره : 70
و فرمود (ع ):
هر كه خود را پيشواى مردم خواهد، بايد كه پيش از ادب كردن ديگران به ادب كردن خود پردازد و بايد كه ادب كردن ديگران به كردار باشد، نه به گفتار. كسى كه آموزگار و ادب كننده خويش است ، سزاوارتر به تعظيم است ، از آنكه آموزگار و ادب كننده مردم است .
حكمت شماره : 71
وَ قَالَ ع :
نَفَسُ الْمَرْءِ خُطاهُ إِلى اءَجَلِهِ.
ترجمه حكمت شماره : 71
و فرمود (ع ):
نفسهاى آدمى ، گامهاى اوست به سوى مرگ .
حكمت شماره : 72
وَ قَالَ ع :
كُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ، وَ كُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ.
ترجمه حكمت شماره : 72
و فرمود (ع ):
هر چه شمردنى است به پايان رسد و، هر چه چشم به راه آن هستى ، فرا مى رسد.
حكمت شماره : 73
وَ قَالَ ع :
إِنَّ الْاءُمُورَ إِذَا اشْتَبَهَتِ اعْتُبِرَ آخِرُها بِاءَوَّلِها.
ترجمه حكمت شماره : 73
و فرمود (ع ):
چون كارها به هم شبيه گردند آخرشان را به اولشان قياس كن .
حكمت شماره : 74
ْمُؤْمِنِينَ ع وَ قالَ: فَاءَشْهَدُ لَقَدْ رَاءَيْتُهُ فِي بَعْضِ مَواقِفِهِ وَ قَدْ اءَرْخَى اللَّيْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قائِمٌ فِي مِحْرابِهِ، قابِضٌ عَلى لِحْيَتِهِ، يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ، وَ يَبْكِي بُكاءَ الْحَزِينِ، وَ يَقُولُ:
يا دُنْيا يا دُنْيا، إِلَيْكِ عَنِّي ، اءَبِي تَعَرَّضْتِ؟ اءَمْ إِلَيَّ تَشَوَّقْتِ؟ لا حانَ حِينُكِ، هَيْهاتَ! غُرِّي غَيْرِي ، لا حاجَةَ لِي فِيكِ، قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلاثا لا رَجْعَةَ فِيها، فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ، وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ، وَ اءَمَلُكِ حَقِيرٌ، آهِ مِنْ قِلَّةِ الزّادِ، وَ طُولِ الطَّرِيقِ، وَ بُعْدِ السَّفَرِ، وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ.
ترجمه حكمت شماره : 74
در خبر آمده است كه چون ضرار بن ضمرة الضّبابى بر معاويهداخل شد، معاويه او را از اميرالمؤ منين (ع ) پرسيد. ضرار گفت شهادت مى دهم كه او را در جايىكه عبادت مى كرد ديدم .شب پرده برافكنده بود و او در محراب خود ايستاده بود. محاسن خود رابه دست گرفته ، چون مار گزيده به خود مى پيچيد و چون اندوهگينان مى گريست و مى گفت :
اى دنيا، اى دنيا، از من دور شو. آيا خود را به من مى نمايانى يا به من مشتاق شده اى هنگام فريبت نزديك مباد. هيهات ديگرى را بفريب ، مرا به تو نيازى نيست . تو را سه طلاق گفته ام كه ديگر در آن بازگشتى نباشد. زندگيت كوتاه است و آرزويت حقير است . آه ، از اندك بودن راه توشه و درازى راه و دورى سفر و سختى منزلگاه .
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)