اشتباه عجیب در کتاب سردار
نگاه سپاهی به نقش ارتش در جنگ
صیاد شیرازی میگفت باید در جنگ وحدت فرماندهی باشد که از اصول جنگ است. غلامعلی رشید، از فرماندهان ارشد سپاه در جنگ، معتقد است طرح اینگونه مسایل ریشهای دیگر داشت و ارتش را گرفتار اوهام و ترس میداند. او پیروزیهای سال دوم جنگ را «متاثر از نقش بیبدیل فرماندهی سپاه و حضور قدرتمندانهی سپاه» میداند و میگوید ارتش یقین داشت که وقتی مردم و مسئولان، پیروزیهای سال دوم را با شکستهای سال اول مقایسه کنند، به این نتیجه میرسند که سپاه و فرماندهش «باعث این همه پیروزی در سال دوم» جنگ شدهاند و با این تحلیل «ارتش گرفتار اوهام شده و ترسیده که نکند امام و مسئولین کشور به این نتیجه برسند که ارتش منحل شود و سپاه عهدهدار مسئولیت نیروهای مسلح جمهوری اسلامی بشود.» (بررسی عملیات والفجر هشت، ص ۵۸)
نسبت دادن پیروزیهای سال دوم جنگ به نقش سپاه و فرماندهی آن به هیچ وجه دقیق نیست. در عملیاتهای این دوره، ارتش نیز نقشی محوری و غیر قابل انکار دارد. عملیات ثامنالائمه نقطهی عطفی در آغاز پیروزیهای ایران بود و به هیچ وجه نمیتوان نقش اصلی و تاثیرگذار فرماندهان ارتش همچون تیمسار فلاحی را، که پس از بنیصدر اختیارات فرماندهی کل قوا به او واگذار شده بود، نادیده گرفت و یا نقش محوری نیروهای ارتش، مانند لشکر ۷۷ و فرماندهانش را. در عملیاتهای پیروز بعدی تا آزادی خرمشهر نیز همین گونه است. آیا میتوان پیروزی ثامنالائمه را به فرمانده جدید سپاه، که تنها حدود دو هفته پیش از این عملیات حکم فرماندهیاش صادر شده، نسبت داد؟
نکتهی دیگری که رشید روی آن دست گذاشته، نگرانی ارتشیها از توسعهی سپاه است. سرلشکر غلامعلی رشید این نگرانی را به ترس ارتش و اینکه ارتشیها گرفتار اوهام شده بودند، ربط میدهد اما نگرانیهای برخی فرماندهان ارتش از توسعهی سپاه بر اساس تجربیات و قواعد نظامی بود، نه آنچه رشید نسبت میدهد.
در کتاب «والفجر مقدماتی»، نوشتهی سرهنگ یعقوب حسینی، این نگرانیها بازتاب داده شده است. یعقوب حسینی، از نویسندگان مطرح ارتش، در این کتاب نوشته است که چگونه در یک ماه نام برخی یگانهای سپاه از تیپ به لشکر تبدیل شد، در حالی که «تشکیل یک یگان منظم نظامی معمولا ماهها و گاهی سالها زمان لازم دارد.» او در ادامهی بحث، نامهای دوبندی از ظهیرنژاد، رییس ستاد مشترک ارتش در آن زمان، منتشر کرده که در آن به همین موضوع اشاره شده است. بند اول نامه توضیح تغییر نام یگانهای سپاه به فاصلهای کوتاه در دو طرح عملیاتی است و بند دوم انتقاد از این موضوع و نگرانی از اینکه مبادا این تغییر نام برای آن باشد که یگانهای نیروی زمینی ارتش زیر امر سپاه قرار بگیرند.
سردار سپاه، محمد درودیان، در کتابش با عنوان «مسایل اساسی جنگ در آثار منتشرشدهی ارتش و سپاه» این نگرانی را به شیوهی عجیبی بازتاب داده است. توضیح یعقوب حسینی، بند اول نامهی طهیرنژاد و بند دوم آن، سه قسمتی است که در کنار هم به خوبی نگرانی ارتش را توضیح میدهد. اما سردار درودیان در کتابش این سه قسمت را از هم جدا کرده و به یک قسمت هیچ اشارهای نکرده است (بند اول نامهی ظهیرنژاد). قسمت سوم را (بند دوم نامهی ظهیرنژاد) در ابتدای بحث والفجر مقدماتی در پاورقی آورده است (ص ۵۷۱). بگذریم از اینکه چرا بحثی چنین مهم در پاورقی آمده، مهمتر این که، اعتراض اصلی تیمسار ظهیرنژاد اعتراض به تغییر نام یگانهای سپاه از تیپ به لشکر است، اما سردار درودیان، در روایتی عجیب، واکنش ظهیر نژاد را واکنش «به طرح عملیات والفجر و تغییر نام آن» دانسته و تنها بند دوم نامه را آورده و اشارهای به بند اول، که دغدغهی تغییر نام یگانهای سپاه در آن آمده است، ندارد. چند صفحهی بعد(ص ۵۷۵)، سردار درودیان قسمت اول بحث را آورده است و او در این صفحه مقدمهی بحث یعقوب حسینی را دربارهی انتقاد ارتش از تغییر نام یگانهای سپاه آورده است. در کتاب اصلی، بعد از توضیح یعقوب حسینی، نامهی ظهیرنژاد آمده است، اما درودیان در این جا به جای نامهی ظهیرنژاد، یک بحث کاملا بیربط از صفحهی دیگر منبع را آورده است و آن را متن نامهی ظهیرنژاد معرفی کرده است. حال اگر منبع اصلی را دراختیار نداشته باشید، گمان میکنید بحث یعقوب حسینی و نامهی ظهیرنژاد تا چه حد بیربط است.
اینگونه است که یکی از دغدغههای اصلی تیمسار ظهیرنژاد، در این کتابِ سپاه به طرز عجیبی از دیدها پنهان میشود. جالب اینکه ناظر کتاب سرلشکر غلامعلی رشید است و کتاب، با ضعفهایی اینچنین، اثر برگزیدهی پژوهشی در دوسالانهی انتخاب آثار برتر پژوهشی دفاع مقدس