از امام صادق عليه السلام سوال شد که چرا هنگام نام بردن لقب قائم از القاب حضرت حجت ارواحنا فداه به پا مى خيزيم. حضرت فرمودند: زيرا او غيبت طولانى دارد واز شدت محبتش نسبت به دوستان خود چنين است که هر گاه کسى او را به اين لقب ذکر کند (لقب که دلالت بر دولت او دارد وحسرت بر غيبت او را تداعى مى کند) بر او نظاره مى نمايد. لذا تعظيم او خواهد بود که بنده خاضع به پا خيزد، زيرا مولاى بزرگوارش به ديده شريف خود بر او نظر مى کند. پس، بايستى بنده بايستد واز خداوند تعجيل فرج او را بخواهد. ونيز از امام رضا عليه السلام روايت شده است که: در مجلسشان در خراسان، هنگام ذکر لفظ قائم به پا ايستادند. ودو دست خود را بر سر شريف خود گذاشتند وفرمودند: اللهم عجل فرجه وسهل مخرجه. آرى، در آئين عاشق چشم براه، ديگر در جائى نشستن مفهوم ندارد وقرار واستقرارى در کار نيست ودوستدار ودلباخته به دنبال محبوب خود در تب وتاب ودر تکاپو وجستجو است. سيد بن طاووس رضوان الله عليه در کتاب کشف المحجه، در پيرامون انتظار امام عصر عليه السلام به فرزندش چنين مى گويد: مردم زمانه چنين اند که معتقدان به امامت او (صلوات الله عليه) اگر برده يا اسب يا درهم ودينارى از دستشان برود به تمام وجود سعى وکوشش در يافتن آن مى نمايند، اما نسبت به بزرگوارى که در ظهورش تاخير شده وبرنامه او اصلاح اسلام وقطع ريشه دشمنان دين وکفار است به اندازه آن اشياء محقر تعلق خاطر نشان نمى دهند. پس، چگونه مى توانند ادعاى عرفان خدا ورسول او صلى الله عليه وآله وامامت امام عصر ارواحنا فداه وموالات او نمايند؟ ادعاى عشق با برهان بى قرارى مقارن است، پس براى عاشق دلباخته قرار معنى نمى دهد. آتش عشق که جان عاشق را به توده آتشى تبديل مى کند، شعله هاى آن همچنان زبانه مى کشد وعاشق را به حرکت در مى آورد:
مى زنم هر نفس از دست فراقت فرياد
چه کنم گر نکنم ناله وفرياد وفغان
روز وشب غصه وخون مى خورم وچون نخورم
تا تو از چشم من سوخته دل دور شدى
از بن هر مژه صد قطره خون بيش چکد آه اگر ناله نارم نرساند به تو باد
کز فراق تو چنانم که بد انديش تو باد
چون ز ديدار تو دورم به چه باشم دلشاد
اى بسا چشمه خونين که دل از ديده گشاد
چون بر آرد دلم از دست فراقت فرياد