صفحه 2 از 20 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 191

موضوع: مهر محبوب

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    14008
    نوشته
    5,324
    تشکر
    787
    مورد تشکر
    740 در 206
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    حب ذات
    يکى از موجبات مهم اين پديده، حب ذات ودوست داشتن خود است. از آنجا که انسان به طور فطرى، خويشتن خود را دوست مى دارد، افعال وافکار ونتايج آنها را نيز دوست مى دارد. وبرپايه اين خصيصه فطرى است که مثلا هر شاعرى از دسترنج فکر نو آور سروده هاى زيباى خود لذت مى برد ويا يک استاد نقاش، از صورتگريهاى استادانه خويش که نتيجه تلاش دستهاى سحر آفرين اوست، حظى وافر مى برد. جالب توجه اينکه قوانين دين واقع گراى اسلام نيز هيچ گاه اين خواسته هاى طبيعى را ناديده نگرفته وقصد مدفون نمودن آنها را نداشته است. چرا که حب ذات، موجب حرکت وکوشش موجودات براى بقا، وفعاليت آنها براى تکامل است وهمين غريزه باعث دفاع موجودات از حريم بقاى خود مى شود. وبه همين علت، خداوند دو قوه غضب وشهوت را به انسان ارزانى داشته است تا با اولى در مقابل دشمنان جان وتنش از خود دفاع کند وبا دومى منافع ودوستان را به خود جلب نمايد. واز طرفى، هدف نهايى آن، تقديس اين عواطف فطرى وبارور نمودن وبه کمال مطلوب رسانيدن آن است.(20)
    بنابر اين خواسته درونى، انسان از هر کس يا هر شيء که به نفع او باشد لذت مى برد واو را دوست مى دارد واز هر چيزى يا کسى که به ضرر او باشد نفرت دارد. از نتايج روشن حب ذات، خاصيت حب بقا است که بزرگترين دليل وجود جهان آخرت است.
    امضاء




  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    14008
    نوشته
    5,324
    تشکر
    787
    مورد تشکر
    740 در 206
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    پاورقى:‌



    (1) يوسف 88.
    (2) يوسف 88.
    (3) وسائل الشيعه 435:11 ح 16.
    (4) وسائل الشيعه 435:11 ح 17.
    (5) المحجه البيضاء:8 کتاب محبت وشوق.
    (6) منسوب به حضرت امير المؤمنين عليه السلام.
    (7) بقره 30.
    (8) احزاب 2.
    (9) بقره 31.
    (10) جاثيه 13.
    (11) در زيارت آل يس در خطاب به انسان وحجت حق حضرت بقيه الله ارواحنا فداه مى خوانيم: السلام عليک يا تالى کتاب الله وترجمانه. (درود بر تو اى تلاوت کننده قرآن وترجمان آن). ونيز رسول اکرم از آن دو به دو گوهر گرانبها تعبير مى فرمايند: انى تارک فيکم الثقلين کتاب الله وعترتى اهل بيتى. (ابن صباغ، ص 22 الفصول المهمه).
    (12) تفسير صافى 83:1.
    (13) نيافريدم جن وانس را مگر براى عبادت خودم. (ذاريات 56).
    (14) خداوند کسى است که هفت آسمان ومانند آن زمين آفريده. امر در ميان آنها فرود مى آيد تا بدانيد که خداوند بر هر چيزى تواناست. (طلاق:12).
    (15) اسراء 44.
    (16) طه 50.
    (17) حجرات 7.
    (18) کافى 125:2 ح 5.

    (19) مرآه العقول 84:8.
    (20) البته، در مراحل بالاى از تکامل درجات بندگى، که انسان به عالم قرب ولايت نائل مى گردد، در سطحى قرار مى گيرد که کم کم خود وخواسته هاى خود را در راه خداوند فانى کرده، ظرف مشيت الله مى گردد ودر اين حال است که من خود را از دست مى دهد ويک پارچه در اختيار محبوب قرار مى گيرد. البته منزل مقدماتى آن برگشت به اصل خويش است، که حب الوطن من الايمان (سفينه البحار 668:2 به نقل از امل الامل) چرا که اصل او در ملکوت بوده:
    من ملک بودم وفردوس برين جايم بود آدم آورد در اين دير خراب آبادم



    وبا برگشت به اولين منزل عالم قرب، زمينه پيشرفت واو جگيرى در منازل ودرجات والاتر پيدا مى شود تا آن که به مقام (عند ربهم يرزقون) آل عمران:18 (وان يبعثک ربک مقاما محمودا) اسراء:79 که خاص پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله وامامان بزرگوار عليهم السلام است، نائل مى گردد.
    امضاء



  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    14008
    نوشته
    5,324
    تشکر
    787
    مورد تشکر
    740 در 206
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    احسان
    اين سبب نيز در حقيقت به همان علت اول بر مى گردد. هر کسى احسان کننده به خويش را دوست دارد. انسان کسى را که به او محبت مى کند (چيزى به او عطا مى کند يا در حق او گذشت وفداکارى وايثار روا مى دارد) دوست مى دارد. در دعاى شريف نبوى اين چنين آمده است: اللهم لا تجعله لفاجر على يدا فيحبه قلبى.(1)
    خدايا! دست احسان هيچ فاسقى را بر من قرار مده، تا محبتش در دلم جاى گيرد. يعنى خدايا اگر چنين کسانى به من خدمت کنند، ناگزير من نيز نسبت به آنها محبت پيدا مى کنم، اما از آنجا که فاسق هستند، دوست ندارد که دست انعام واحسان بر من داشته باشند.

    امضاء



  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    14008
    نوشته
    5,324
    تشکر
    787
    مورد تشکر
    740 در 206
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    احسان خداوند متعال عامل اصلى شکر وحب
    از نظر عقل ونقل مسلم، يکى از موجبات حب الله احسان اوست. او به موجب اينکه آفريدگار جهان وانسان وصفات وکمالات آنها است وبزرگترين احسان را به ما جهانيان عنايت فرموده وما را از نيستى به عرصه هستى آورده است، مورد محبت قرار مى گيرد، که اين ابراز محبت در قالب حمد ومدح براى او انجام مى شود: (الحمد لله رب العالمين).(2)
    حمد مخصوص الله است که پروردگار عالميان مى باشد. ربوبيت خداوند نسبت به عالميان بزرگترين احسان اوست، زيرا او با قدرت وربوبيت خود جهان را خلق وسپس به هدف متناسب با آنها رهنمايى مى نمايد: (ربنا الذى اعطى کل شيء خلقه ثم هدى).(3)
    پروردگار ما کسى است که به هر چيزى آفرينش مخصوص او را عطا نموده، سپس راهنمايى مى کند. امام حسين سلام الله عليه تفصيل اين ربوبيت واحسان را در دعاى روز عرفه چنين عرضه مى دارد: يا مولاى: اى مولاى من انت الذى مننت: تو کسى هستى که منت نهادى انت الذى انعمت: توئى که نعمت عطا فرمودى انت الذى احسنت: توئى که احسان کردى انت الذى اجملت: توئى که نيکو کردى انت الذى افضلت: توئى که افضال کردى انت الذى اکملت: توئى که کامل نمودى انت الذى رزقت: توئى که روزى دادى انت الذى وفقت: توئى که توفيق عنايت کردى انت الذى اعطيت: توئى که عطا فرمودى انت الذى اغنيت: توئى که بى نياز نمودى انت الذى اقنيت: توئى که خشنود ساختى انت الذى اويت: توئى که جاى دادى انت الذى کفيت: توئى که کفايت کردى انت الذى هديت: توئى که راهنمايى نمودى
    امضاء



  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    14008
    نوشته
    5,324
    تشکر
    787
    مورد تشکر
    740 در 206
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    احسان نبى اکرم دعا براى حارثه


    دعاى رسول الله صلى الله عليه وآله براى زيد بن حارثه

    وگاهى نيز از خيل سوداگران اين کوى افرادى را مى يابيم که آن چنان آتش جانسوزى بر سراپاى وجودشان شعله افکنده است که از خود بى خود شده، در منتهاى اشتياق، از آن بزرگواران خواسته اند که براى ارتحال ارواح بزرگشان به سراى باقى دعا کنند، چرا که اجسادشان تحمل بارگران آن چنان ارواح عظيمى را نمى آورده است وزيد بن حارثه، يا حارث بن مالک انصارى يکى از اين قهرمانان است که داستان او را در کتاب شريف کافى از زبان مبارک امام صادق عليه السلام اين گونه مى خوانيم: عن اسحاق بن عمار قال: سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول: ان رسول الله صلى الله عليه وآله صلى بالناس الصبح، فنظر الى شاب فى المسجد وهو يخفق ويهوى براسه، مصفرا لونه، قد نحف جسمه وغارت عيناه فى راسه، فقال له رسول الله صلى الله عليه وآله: کيف اصبحت يا فلان؟ قال: اصبحت يا رسول الله موقنا. فعجب رسول الله صلى الله عليه وآله من قوله وقال: ان لکل يقين حقيقه فما حقيقه يقينک؟ قال: ان يقينى يا رسول الله هو الذى احزننى واسهر ليلى واظما هو اجرى فعزفت نفسى عن الدنيا وما فيها حتى کانى انظر الى عرش ربى وقد نصب للحساب وحشر الخلائق لذلک وانا فيهم وکانى انظر الى اهل الجنه يتنعمون فى الجنه ويتعارفون وعلى الارائک متکئون وکانى انظر الى اهل النار وهم فيها معذبون مصطرخون وکانى الان اسمع زفير النار يدور فى مسامعى. فقال رسول الله صلى الله عليه وآله لاصحابه: هذا عبد نور الله قلبه بالايمان، ثم قال: الزم ما انت عليه، فقال الشاب: ادع الله لى يا رسول الله ان ارزق الشهاده معک. فدعا به رسول الله صلى الله عليه وآله فلم يلبث ان خرج فى بعض غزوات النبى صلى الله عليه وآله فاستشهد بعد تسعه نفر وکان هو العاشر. اسحاق بن عمار گفت که حضرت ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمودند: روزى رسول خدا صلى الله عليه وآله نماز صبح را با مردم گزاردند.
    سپس در مسجد نگاهشان به جوانى افتاد که چرت مى زد وسرش پائين مى افتاد، رنگ رخسارش پريده بود، اندامش لاغر ونحيف شده وچشمانش به گودى نشسته بود. از او پرسيدند: حالت چگونه است؟ عرضه داشت: به حالت يقين نائل گشته ام. رسول خدا صلى الله عليه وآله از گفته او در شگفت شدند (خوششان آمد) وفرمودند: همانا هر يقينى را حقيقتى است. حقيقت يقين تو چيست؟ عرض کرد: يا رسول الله! همين يقين من است که مرا اندوهگين ساخته، به بيدارى شب وتشنگى روزهاى گرمم مبتلا ساخته وبه دنيا وآنچه در آن است بى رغبتم کرده است، تا آنجا که گويا عرش پروردگارم را مى بينم که براى رسيدگى به حساب خلق بر پا شده ومردم براى حساب گرد آمده اند وگويا اهل بهشت را مى نگرم که در نعمت مى خرامند وبر کرسيها تکيه زده با يک ديگر معارفه به عمل مى آورند. وگويا اهل دوزخ را مى بينم که در آنجا معذب اند وبه فرياد رسى ناله مى کنند. وگويا اکنون آهنگ زبانه کشيدن آتش دوزخ در گوشم طنين افکنده است. رسول خدا صلى الله عليه وآله به اصحاب خود فرمودند: اين جوان بنده اى است که خدا دلش را به نور ايمان روشن ساخته سپس به خود او فرمودند: بر اين حال که دارى ثابت باش. جوان عرض کرد: يا رسول الله! از خدا بخواه شهادت در رکابت را روزيم کند. رسول خدا صلى الله عليه وآله براى او دعا فرمودند. مدتى نگذشت که در جنگى همراه پيامبر صلى الله عليه وآله بيرون رفت وبعد از نه نفر شهيد گشت واو دهمين (شهيد آن جنگ) بود.(4)
    اين چنين پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله او را از جهان تنگ فانى به ديار بى انتهاى باقى رسانيدند. وملاى روم نيز در اشعار خويش داستان او را اين چنين قصه مى کند:
    گفت پيغمبر صباحى زيد را
    گفت عبدا مؤمنا باز اوش گفت
    گفت تشنه بوده ام من روزها
    گفت از اين ره کو ره آوردى بيار
    گفت خلقان چون بينند آسمان
    هشت جنت هفت دوزخ پيش من
    يک به يک وا مى شناسم خلق را
    که بهشتى که وبيگانه کى است
    جمله را چون روز رستاخيز من
    هين بگويم يا فرو بندم نفس
    يا رسول الله بگويم سر حشر
    هل مرا تا پرده ها را بردرم
    تا کسوف آيد ز من خورشيد را
    وا نمايم راز رستاخيز را
    دستها ببريده اصحاب شمال
    وا گشايم هفت سوراخ نفاق
    وا نمايم من پلاس اشقياء
    دوزخ وجنات وبرزخ در ميان
    وا نمايم حوض کوثر را بجوش
    وانکسان که تشنه گردش مى زيند
    مى بسايد دوششان بر دوش من
    اهل جنت پيش چشمم ز اختيار
    دست يک ديگر زيارت مى کنند
    کر شد اين گوشم ز بانگ آه آه
    اين اشارتهاست گويم از نغول
    همچنين مى گفت سرمست وخراب
    گفت هين در کش که اسبت گرم شد

    کيف اصبحت اى رفيق با صفا
    کو نشان از باغ ايمان گر شکفت
    شب نخفتستم ز عشق وسوزها
    در خور فهم وعقول اين ديار
    من ببينم عرش را با عرشيان
    هست پيدا همچو بت پيش شمن
    همچو گندم من ز جو در آسيا
    پيش من پيدا چو مار وماهى است
    فاش مى بينم عيان از مرد وزن
    لب گزيدش مصطفى يعنى که بس
    در جهان پيدا کنم امروز نشر
    تا چو خورشيدى بتابد گوهرم
    تا نمايم نخل را وبيد را
    نقد را ونقد قلب آميز را
    وا نمايم رنگ کفر ورنگ آل
    در ضياء ماه بى خسف ومحاق
    بشنوانم طبل وکوس انبياء
    پيش چشم کافران آرم عيان
    کاب بر روشان زند بانگش بگوش
    يک بيک را وا نمايم تا کى اند
    نعره هاشان مى رسد در گوش من
    در کشيده يک به يک را در کنار
    واز لبان هم بوسه غارت مى کنند
    از حنين ونعره وا حسرتاه
    ليک مى ترسم ز آزار رسول
    داد پيغمبر گريبانش به تاب
    عکس حق لا يستحى زد شرم شد


    امضاء



  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    14008
    نوشته
    5,324
    تشکر
    787
    مورد تشکر
    740 در 206
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    احسان ائمه

    وهمين احسان موجب ارادت وعشق ما به ساحت مقدس پيامبر اکرم واهل بيت گرامى اش - صلوات الله عليهم اجمعين - مى باشد، چرا که سر تا سر وجود وزندگانى آن بزرگواران آميخته به احسان به عموم جهانيان به ويژه به شيعيان ودوستانشان مى باشد که ما به رعايت اختصار از آوردن مثال ونمونه خوددارى کرده، علاقه مندان را به کتب مفصل تر ارجاع مى دهيم. واين احسان وبزرگوارى در دوره غيبت کبراى مولاى محبوبمان حضرت ولى عصر ارواحنا فداه - که از سال 329 هجرى آغاز گشته وتا کنون نيز داغ جانسوز اين ماجرا، دل مشتاقان را گداخته - نمونه هائى بسيار دارد وبه خاطر همين الطاف وبنده نوازيها بوده است که مى بينيم خيل سرگشتگان اين کوى، در تاريخ تشيع، هميشه بسيار بيشتر از ديگر کوچه هاى اشتياق بوده ورونق بازار سوداى عشق اينان، کساد ديگر بازارهاى عاشقى را سبب شده است. در اينجا سزاوار است يادى کنيم از افرادى که در دوران هجران آن بزرگوار مورد الطاف سرورانه اش قرار گرفته واز درياى احسانش پيمانه اى لبريز برداشته اند:
    امضاء



  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    14008
    نوشته
    5,324
    تشکر
    787
    مورد تشکر
    740 در 206
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    داستان سيد محمد عاملى
    مرحوم محدث نورى مى نويسد: سيد محمد عاملى فرزند سيد عباس آل عباس شرف الدين که ساکن يکى از قراء جبل عامل بود به خاطر تعدى حکام جور، آن سامان را ترک گفت. ودر هنگام خروج از وطن حتى به اندازه خرج يک شبانه روز را نداشت ودر عين حال، آن قدر عفيف بود که از کسى چيزى درخواست نمى کرد وبه گردش وسياحت مى پرداخت. در ايام سياحت، در خواب وبيدارى حکايات عجيبى ديده تا در مجاورت نجف اشرف رحل اقامت افکند ودر حجره اى از حجرات فوقانى صحن شريف در نهايت فقر زندگى مى کرد واز حالات او فقط بعضى از خواص با خبر بودند که پنج سال بعد از ترک وطنش نيز وفات نمود. او با من رفت وآمد داشت ودر تعزيه هاى حسينى شرکت مى کرد ودر بعضى مواقع به عنوان امانت کتاب دعا از من مى گرفت. روزهايى را با چند خرما روزگار مى گذرانيد وانواع دعاهاى وسعت رزق را مى خواند وادعيه واذکار را ترک نمى کرد. در ايامى براى عرض حاجتش چهل روز پيش از طلوع آفتاب از دروازه کوچک شهر که از سمت دريا بود، بيرون مى رفت وبه طورى که کسى او را نبيند يک فرسخ يا بيشتر طى مسافت مى کرد وعريضه اى را در ميان گلى مى پيچيد ونام يکى از نواب را صدا مى کرد ودر آب مى انداخت. او خود مى گفت: اين کار را ادامه دادم تا سى وهشت يا سى ونه روز گذشت. عريضه را در آب افکندم وبا ناراحتى سرم را پايين انداختم وبرگشتم. هنگام برگشتن ديدم مردى از پشت سرم مى آيد که لباس عربى داشت، سلام کرد. من هم جواب مختصرى دادم وديگر توجهى نکردم چون بسيار ناراحت بودم. با همين حال مقدارى با من راه آمد سپس با لهجه محلى خودم گفت: سيد محمد! حاجت تو چيست که سى وهشت يا سى ونه روز است هر روز پيش از طلوع آفتاب به فلان جا مى روى وعريضه خود را در آب مى اندازى؟ گمان مى کنى که امام تو بر حاجت تو مطلع نيست؟! سيد محمد گفت: خيلى تعجب کردم زيرا هيچ کس را از اين کار خود مطلع نکرده بودم وکسى مرا نديده بود وکسى را از جبل عامل در نجف نمى شناختم. بخصوص آن گاه بر تعجب من افزوده شد که ديدم او بر سر کوفيه وعقال دارد. به خاطرم آمد شايد به آمال وآرزوى ديرينه خود رسيده وبه رستگارى بزرگ نائل شده ام واو خود امام عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - است. از دير زمان شنيده بودم که دست آن حضرت بسيار نرم ولطيف است. با خودم گفتم با او مصافحه کنم. پس، دست دراز کردم، آن حضرت نيز دست خود را آورد وآنچه را که شنيده بودم يافتم ويقين کردم که به سعادت عظمى رسيده ام. سرم را بلند کردم وبه صورت مبارک چشم دوختم، خواستم دست مبارکش را ببوسم... ديگر کسى را نديدم.(5)
    گفته بودم چو بيائى غم دل با تو بگويم
    چه بگويم که غم از دل برود چون تو بيائى

    امضاء



  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    14008
    نوشته
    5,324
    تشکر
    787
    مورد تشکر
    740 در 206
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    شفا يافتن آقا محمد مهدى
    ونيز محدث نورى مى نويسد: شخصى به نام آقا محمد مهدى از اهالى بنادر ممالک هند در سال 1299 هجرى وارد کاظمين شد. پدر او شيرازى بود اما در همان بنادر متولد شده بود وزندگى مى کرد. سه سال قبل از آن ماجرا، به مرضى گرفتار آمد که وقتى عافيت يافت کر ولال شد. براى شفا يافتن کرى ولالى متوسل به زيارت ائمه عراق شد. او در شهر کاظمين بستگانى داشت که از تجار معروف بودند. پس، وارد منزل آنان شد وبيست روز در کاظمين توقف کرد. روزى که مصادف با حرکت کشتى دودى به سامراء بود او را به کشتى سوار کردند وبه مسافران که نوعا اهل کربلا وبغداد بودند سپردند وتوصيه شديد در مراقبتش نمودند، زيرا او از سخن گفتن عاجز بود. نيز به بعضى از اهل سامراء نامه نوشتند که او را در کارهايش يارى نمايند، تا اينکه کشتى وارد سامراء شد. او را به سرداب منور آوردند. اين ورود به سرداب در روز جمعه دهم جمادى الاخر 1299 هجرى بود. در سرداب مطهر جماعتى از مقدسان وافراد مورد اعتماد مشغول عبادت بودند تا اينکه او را در صفه مبارکه جاى دادند. او گريه وزارى وتضرع را آغاز کرد وبه استغاثه خود ادامه مى داد. پيش از آن حاجت خود را روى ديوار نوشت واز حضار درخواست دعا وشفاعت نمود. گريه وتضرع او پايان نيافت، مگر اينکه خداوند زبان او را باز کرد واين کار به اعجاز حضرت حجت عليه السلام بود. پس، از آنجا خارج شد در حالى که زبانش به خوبى به سخن باز شده بود. در روز شنبه فرداى آن روز، او را در محضر درس سيد فقها واستاد علما، رئيس شيعه وتاج شريعت ميرزا محمد حسن شيرازى - که خدا مسلمين را با بقاى او بهره کامل عنايت کند - حاضر کردند. او نزد ميرزاى شيرازى سوره فاتحه را تبرکا قرائت کرد وهمه حضار به صحت وحسن قرائت او اعتراف کردند. داستان در آن روز در ميان مردم شهرت يافت ومورد تمجيد قرار گرفت.(6)
    محراب ابروان بنما تا بهر گهى
    خونم بريز واز غم هجرم خلاص کن

    دست دعا بر آرم وبر گردن آرمت
    منت پذير قبضه خنجر گذارمت


    امضاء



  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    14008
    نوشته
    5,324
    تشکر
    787
    مورد تشکر
    740 در 206
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ديدار مولى سلماسى
    ونيز محدث نورى مى آورد: آقا محمد که مجاور مشهد عسکريين عليهما السلام بود، حدود چهل سال متولى شمعدانهاى آن بقعه عاليه بود واز طريق مادرش که زن صالحه اى بود مورد اعتماد استاد ما (ميرزاى شيرازى) بود. آن بانوى صالحه نقل کرده بود که روزى با اهل بيت عالم ربانى، مولى زين العابدين سلماسى در سرداب مطهر بودم. روز جمعه بود ومولى سلماسى دعاى ندبه مى خواندند وما نيز با او مى خوانديم. گريه وزارى مى کرد ومحزون وشيدا بود، ضجه مى زد وما نيز گريه مى کرديم. جز ما در سرداب مطهر کسى ديگر نبود. در همين حال، بوى مشکى به مشاممان رسيد که در سرداب پخش شد وهواى آنجا را مملو ساخت ولحظه به لحظه بوى خوش آن شديدتر مى شد، حال گريه از ما رفت وبه گونه اى بهت زده شديم که قادر به حرکت نبوديم.
    سر زلف تو چنين مشک تر آورده به شهر
    از چنين مشک مخواهيد حريفان که خطاست


    زمانى گذشت ودوباره به حال دعا برگشتيم. در اينجا از مولى علت بوى خوش را پرسيديم، او فرمود: شما کجا واين پرسش؟! وجوابى نفرمود. اما آقا على رضا اصفهانى که دوست او بود گفت: روزى از ملاقات امام عصر عليه السلام از او پرسيدم زيرا گمان داشتم که او آقا را زيارت کرده است، همان واقعه را مو به مو تعريف نمود.(7)

    امضاء



  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    14008
    نوشته
    5,324
    تشکر
    787
    مورد تشکر
    740 در 206
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    احسانهاى غير حضورى امام زمان


    چه بسا شيعيانى بوده اند که در زمان غيبت امام عصر عليه السلام، هر چند محبوب دل آراى خويش را به چشم سر نديده بودند، اما آن چنان دلباخته وگداخته خورشيد فروزان وجودش بوده اند که اندوه فراق، طاقت وآرامشان ربوده وخواب راحت را از ديدگانشان دور ساخته بود، چرا که يار را به خود نزديک اما خود را از او دور مى يافته اند:
    يار نزديک تر از من به من است
    وين عجب تر که من از وى دورم



    واو هر چند جسم مبارکش از ديدگان غايب است اما در دلهاى پاکان وخلوتگه رازداران در ليالى شب زنده داران، ودر مناجات عارفان ودر استغفار دل شکستگان، در هميشه ايام وليالى، حضور دارد وبا آنها است وآنها نيز در سجده هاى طولانى ودر رکوعهاى خاشعانه وخاضعانه ودر مناجات هاى شبانه وخالصانه با او هستند. در نمازهاى اول وقتشان با يار همراهى مى کنند ويکى از رموز نماز اول وقت نيز همين است که موجب همراهى وهمگامى محب با محبوب مى گردد ونمازش با نماز او همراه وجفت مى شود. پس، محبت وعشق، فقط به ديدن ورويت ديده جسمانى زاده نمى شود، که محبوب محبوبها نيز با چشم عنصرى قابل رويت نيست، اما باز هم سوختگان وعاشقانى چونان ابراهيم خليل وموساى کليم عليهما السلام ومحمد مرسل حبيب الله صلى الله عليه وآله مى پروراند واين دلدادگان به محبوب محبوبها نيز افرادى را سوخته وگداخته پرورش داده اند که با تير نگاه صيد نشده اند بلکه با تير جذبه دل به آستان محبوب راه يافته اند هر چند که او را به چشم سر هرگز نديده اند. گويند اويس قرن پيامبر صلى الله عليه وآله را نديده بود، اما در خيل سوختگان در محبت پيامبر اکرم - صلوات خدا بر او وآلش - قرار داشت ودر زمره اولين آنها بود. نگارنده اسدالغابه مى نويسد: اويس بن عامر مرادى قرنى، زاهدى است مشهور که زمان پيامبر صلى الله عليه وآله را درک کرده وهرگز او را نديده بود وساکن کوفه بود. وى از بزرگان تابعين صحابه است. ابن سعد نيز در طبقات خود مى نويسد: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: خليلى من هذه الامه اويس القرنى. رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: خليل من از اين امت، اويس قرن است. در حديث آمده که امام صادق عليه السلام در مجلسى سخن از مشتاقان ظهور وعلاقه مندان حضرت مهدى عليه السلام به ميان آوردند، آن گاه فرمودند که: فى وصيه النبى يذکر فيها ان رسول الله صلى الله عليه وآله قال له: يا على واعلم ان اعجب الناس ايمانا واعظمهم يقينا قوم يکونون فى آخر الزمان لم يلحقوا النبى وحجبتهم الحجه (فحجبت عنهم الحجه - نخ) فامنوا بسواد على بياض.(8)
    پيامبر صلى الله عليه وآله فرمودند: يا على، بدان که بهترين مردم از نظر ايمان وبزرگترين آنها از جهت يقين، کسانى هستند که در آخرالزمان اند وپيامبر را نديدند وحجت آنها غايب است، پس آنان به آنچه در کتب نوشته شده ايمان آوردند. در داستان تجليات فرزند نرجس خاتون اوراحنا فداه، براى عاشقان رويش چه بسيار مى بينيم آنان که اول بار محضر همايونى وشريفش را درک نموده اند، او را از احسانش شناخته اند، چرا که سر تا سر وجود او محبت به شيعيان وعنايت به دوستان وخاکساران آستانش مى باشد. نتيجه اينکه يکى از علل ارادت ومحبت ما نسبت به اين ذوات مقدسه، احسان وکرامت وبزرگوارى آنهاست که: عادتکم الاحسان وسجيتکم الکرم.(9)
    آنان واسطه افاضه فيض وجود به ما مى باشند وباذن الله، فيض هستى را از خداوند فياض گرفته، به عالم وعامى مى رسانند ودر ازمنه غيبت وحضور، فيض هدايت را از درون جهان وباطن اعمال، به ما افاضه مى کنند.

    امضاء



صفحه 2 از 20 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi