موضوعات تصادفی این انجمن:
- کتاب غیبت نُعمانی
- خستهشدن از ظلم آمریکا و صهیونیستها برای...
- ✿✿✿ جنبش سیاسی بابیه و آموزه های مهدویت ✿✿✿
- ▐**♥**▐ابدال چه کسانی هستند ▐**♥**▐
- ღღღღ«موعود گرایی» و «انتظار» در صحیفه سجادیه...
- برگی از آسمان * شرحى بر توقيعات حضرت مهدى...
- چرا غروب جمعه دلگیر است؟
- شباهتهاي امام زمان(عج) با...
- وظیفه مؤمنان،در زمان غیبت امام زمان (عج)...
- عصر یک جمعه ی دلگیر،
مقدمه
باسمه تعالی
1- گفتگو از حضرت صاحبالزمان(عج) به نحو صحیح و با تصور واقعی، موجب آمادگی برای انتظار حقیقی و تحقق آن و در نتیجه ظهور با برکت حضرت میشود و لذا بر هر مسلمان معتقد به وجود و ظهور آن حضرت لازم است که در راستای معرفی صحیح فرهنگ مهدویت و انتظار، هیچگونه کوتاهی به خود راه ندهد.
2- فروپاشی کمونیسم و سقوط لیبرالیسم در درة ابتذال و خودکامگی امپریالیسم، دفتر تمامی تئوریهای سیاسی اجتماعی را که مدعی اصلاح آیندة بشر هستند فرو بست و به همین جهت قرن اخیر را قرن فقر تئوریها میدانند و معتقدند هرگز بشر تا این اندازه دچار ضعف تئوری نبوده است، زیرا دیگر حرفی برای گفتن ندارد، و این است که بهخوبی احساس میشود اگر بشریت به خود آید زمینه برای ظهور حجت خدا (عج) فراهم است. غفلت از معرفت و تصور صحیح از حجّت حی خداوند(عج)، موجب در پردهشدن آن حضرت و عامل ادامة سرگردانی جهان خواهد بود. حال چه این غفلت به جهت ضعف تئوریک باشد، و چه به جهت انحراف از موضوع، و تقلیلدادن مطلب در حدّ جشن پانزده شعبان. و بهواقع اگر تا این حدّ از نظر معرفتی از موضوع مهدویت وانتظار غفلت نمیشد، وضع مسلمین تا این اندازه بحرانی نبود و تنها چارة نجات جهان در حال حاضر رویآوردن و آویختن به دامن حجّتی است که به تمامی در برابر حجّتهای غیر الهی و غیر حقیقی میایستد، و از تمامیت فرهنگ معنوی حمایت میکند.
3- کتاب حاضر سعی دارد با توجه به نکات فوق؛ اولاً: به کمک متونِ آیات و روایات مربوطه تصور صحیحی نسبت به نقش حضرت حجت(عج) ارائه دهد. ثانیاً: با نظر به انقلاب اسلامی به عنوان دورة گذار از وضع موجود جهان به وضع مطلوب، نظرها را متوجه تمدن اسلامی نماید تا مسئله انتظارِ فرج هرچه کاربردیتر وارد زندگی امروزین مسلمانان گردد و فعالیت نسل جوان به جای فروافتادن در ظلمات روزمرّگی آخرالزمان، به زندگی فعّال منتظران پیوند بخورد.
4- سخنران محترم در دو مبحث از این کتاب به شرح و تبیین فرازهایی از دعای ندبه پرداخته تا بتواند نمونههایی از فرهنگ انتظار و نتایج آن را در حین بحثِ خود روشن کند و این کار غیر از کاری است که در شرح بر دعای ندبه تحت عنوان «دعای ندبه؛ نظر به فردایی نورانی» انجام داده، زیرا که در شرح دعای ندبه موضوعْ از زاویة دیگری مورد بررسی و پیگیری قرار گرفته و سعی در رعایت انسجام کلی دعا و توجه به پیام کلی آن میباشد.
5- پس از تدوین کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» در رابطه با «براهین وجود و چگونگی حضور و ظهور حضرت حجت(عج) در هستی» مجموعة مباحثی که در این کتاب پیش رو دارید سخنرانیهای استاد در رابطه با«تبیین مقام واسطة فیضبودن وجود مقدس حضرت صاحبالامر(عج)» است که از نوار پیاده شده و پس از تکمیل مباحث توسط خود ایشان، به صورت کتاب حاضر خدمت عزیزان عرضه می داریم، باشد که إنشاءالله درآینده بتوانیم در موضوع مهدویت از زاوایای دیگر کتابهایی را خدمت عزیزان عرضه نماییم.
روش ما در ویراستاری کتاب
شاید در ابتدا انتظار عزیزان این باشد كه مباحث كتاب به صورت یك مقالة علمی كه عموماً هم معمول است، ارائه شود. ولی همچنانكه ملاحظه مینمایید به دلایل زیر تلاش شده است در ویراستاری متنِ كتاب فضای گفتاری آن حفظ شود.
1- فرق متون دینی با مقالههای صرفاً علمی این است كه متون دینی - از جمله این كتاب- باید علاوه بر آنكه جنبة اطلاعرسانی داشته باشد، جنبة حضوری و بازیگرانة مخاطب خود را نیز حفظ كند، زیرا هدف دین تربیت انسان است و نه آموزش او، و جایگاه باورهای دینی قلب انسان است و نه ذهن او. در این روش است كه انسان، متذكر و متأثر میگردد و مطالب دینی، او را در تغییر رفتار یاری میكند، و لذا باید ارتباط حضوری متون دینی با مخاطب خود حفظ شود و آنچه توسط سخنران در حالت حضور بیان شده است با همان حال و هوا به صورت نوشتار در آید تا همان سیر و سفر حضوری در قلب خواننده محقق گردد.
2- در دریافت حصولی از واقعیات به هیچوجه پیوندی میان ما و واقعیات برقرار نمیشود و آنهایی كه عادت كردهاند در حدّ آگاهی از واقعیات، متوقف شوند انتظار دارند در موضوعات مورد بحث یك مقالة شُسته و رُفته خدمتشان عرضه شود، ولی ما تلاش میكنیم عقل و قلبِ مخاطب، در محضر خودِ حقیقت قرار گیرد و از پرتو مقدس آن بهرهمند گردد و این كار با علم حصولی نسبت به حقایق مقدس، ممكن نیست. آری «زِگوهر سخنگفتن آسان بود» ولی آن را یافتن و در حضور آن قرارگرفتن و از تَلَؤلؤِ آن بهرهمندگشتن راه دیگری میخواهد، آنهم راهی كه بس طولانی است، راه سیر از مفهومِ وجود، به سوی خودِ وجود، راهی كه عارف در وصف آن میگوید:
رهرو منزل عشقیم و زسر حدّ عدم
تا به اقلیم وجود اینهمه راه آمدهایم
3- خصوصیات متون دینی میطلبدكه یك نحوه «از خویش برون آمدن» را درپی داشته باشد، تا عزم عمل در خواننده شعلهور شود كه گفت:
شهر خالی است زعشاق، بود كز طرفی
مردی از خویش برون آید و كاری بكند
4- متون بزرگ دینی كه منشأ تحول در اقوام و ملل شده و میشود چیزی جز مخاطبه و محاوره گوینده با خواننده نیست، آنهم با ارائه انبوه مثالها. مسلّم مولوی بنا ندارد در مثنوی و یا در دیوان شمستبریزی اطلاعات خود را با خواننده در میان بگذارد، بلكه تلاش او این است كه راهی در مقابل مخاطب خود بگشاید و لذا نمیتواند به نحوة دیگری غیر از نحوهای كه مثنوی یا دیوان شمس را ارائه داده است، سخن بگوید و اگر حسامالدینچلپی آن سخنان را مینویسد، حالت مخاطبه و محاورة آن را نیز حفظ میكند، و به همان اندازه كه انسان دارای ابعاد گوناگون و تو در توست، باید مولوی هم كه انسان را مخاطب خود قرار داده است تو در تو حرف بزند، هرچند تصور بعضی در ابتدای امر این باشد كه مثنوی نظم ندارد و مولوی پراكنده سخن گفته است؛ مگر انسان سنگ است كه یك وجه داشته باشد و عقل و خیال و عاطفه و فطرت او هركدام بر دیگری تنیده نباشد؟
حتماً مستحضرید كه تفسیر قیّم المیزان نیز حاصل محاوره و مخاطبة علامهطباطبایی(ره) با شاگردان خاص ایشان در شبهای جمعه در منزلشان و روزهای چهارشنبه در مدرسة حجت بود و حضرت علامه(ره) حاصل آن مخاطبه و محاوره را با وسعت بیشتر تدوین نمودند و همین موجب میشود كه در خواندن آن تفسیر گرانقدر حالت حیات و «از خویش برون آمدن» در خواننده ایجاد شود.
از همه مهمتر خود قرآن است كه سراسر محاوره و مخاطبه با خوانندة خود است و آنهم محاورهای با ابعاد گوناگون و شخصیتِ تو در توی انسان، انسانی كه عقل و خیال و عاطفه و فطرت او تماماً بر هم تنیده شده است، به طوری كه هركس میخواهد با قرآن به عنوان یك كتاب علمی صِرف برخورد كند - و نه كتابِ به باوركشیدن روح و قلب انسان- ممكن است سؤال كند كه چرا مثلاً داستان حضرت موسی(ع) را اینهمه پراكنده و هر وَجه آن را در جایی گفته است؟ از نظر چنین فردی شاید قرآن نظم یك مقالة علمی را نداشته باشد، ولی اگر متوجه شد قرآن كتاب تربیت است و هرلحظه با تمام ابعاد انسان سخن میگوید و در مثال حضرت موسی(ع) در هر موقعیتی وجهی را پیش میكشد كه مربوط به همان وجه مخاطَب قرآن است و بقیة وجوه در فضای محاوره و مخاطبهای دیگر باید به میان آید، میفهمد كه قرآن به اندازة انسان منظم است.
5- این كتاب مجموعهای از سخنرانیهای استاد طاهرزاده است كه به صورت نوشتار درآمده و ایشان پس از بررسی، حذف و اضافاتی را اِعمال نموده تا خوانندگان محترم بتوانند بیشترین استفاده را ببرند و لذا چون بعضاً مطالب مفصلی به بحث اضافه شده است ممكن است در هنگام مطالعة كتاب احساس شود حالت سخنرانیبودن بحث تغییر كرده است، كه از آن گریزی نیست. ولی به طور كلی چون معتقدیم هدف متون دینی تربیت انسان است و نه صرفاً آموزش او و جایگاه تربیت قلب است و نه ذهن، سعی شده است تا حدّ امكان فضای محاورهای آن محفوظ بماند.
گروه فرهنگی المیزان
مقدمه مؤلف
1- انسانهای هوشیار و متوجه سنن الهی به کمک ابواب گشودة خداوند و واسطههای فیض ربّانی، از بندهای پیچیدهشده بر قلب و ذهن و زبان خود میرهند و وارد مجلس اُنس با خدا میشوند و از پایگاه بصیرت توحیدی، زندگی و تاریخ را تحلیل نموده و عمل خود را بر آن اساس شکل میدهند و تاریخ جدید جهان را شروع مینمایند، و لذا ضرورت توجه به واسطة فیض عالَم، یعنی حضرت صاحبالامر(عج)، ضرورتی است که غفلت از آن، غفلت از همة زندگی در ابعاد فردی و اجتماعی است.
2- در مورد فرهنگ مهدویت؛ انسان از غنای منابع و فقر تدبّر و تأمل در آن آثار، در شگفت میماند. به واقع فرهنگ مهدویت که گوهر اصلی دینداری در عصر غیبت است و شیعه افتخار توجه به آن را به نحو خاص برای خود حفظ کرده، میطلبد که با آن با دقت و تعمق برخورد شود و از این طریق برکات فوقالعادهای برای امروز و فردای خود به دست آورد و پایههای تمدن اسلامی را بنیان نهاد.
3- معرفت به مقام امامی که تجلی جامع اسماء حُسنای الهی و آیت غیبالغیوب پروردگار و خاتم اوصیاء و کعبة آمال همة انبیاء و اولیاء و واسطة فیض خدا است، و بدون او هستی در هم میریزد(1) و زمین اهلش را فرو میبرد، چرا باید اینچنین ساده مطرح باشد که مجبور باشیم برای طرح چنین عقیدهای بزرگ در موضع دفاعی قرار گیریم؟ و دشمنان این عقیده تصور نمایند حرفی برای گفتن دارند.
4- گویا شیطان همة سوارهنظام و پیادهنظام خود را بسیج کرده تا این حقیقت بزرگ به فراموشی سپرده شود، چرا که مرگِ او با ظهور حضرت(عج) رقم خورده است. شیطان از خداوند تا روز قیامت مهلت میخواهد، ولی خداوند تا روز «معلوم» به او مهلت میدهد. «قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ* قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِینَ* إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»(2) امام صادق(ع)؛ « یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ » را عصر ظهور معرفی میکنند.(3) پس عصر ظهور، عصرِ شکستن شیشة عمر شیطان است. از همین رو؛ شیطان سرسختترین دشمن امام زمان(عج) بهشمار میرود و تمام تلاش او برای تخریب این حقیقت بزرگ و به تأخیر انداختن ظهور آن حضرت است، و لذا شیعیان باید برای مقابله با شیطان و اعوان وانصار او به منطق عقل و نقل معتبر مجهز گردند تا به خوبی شرایط ظهور آن وعدة بزرگ خدا را محقق نمایند.
5- در موضوع مهدویت یک کار؛ طرحِ متون روایی بسیار ارزشمندی است که وجود مقدس حضرت ولیعصر(عج) را مطرح میکند - اعم از روایات مربوط به وجود مقدس آن حضرت، یا روایات مربوط به چگونگی و شرایط ظهور آن حضرت - و کار دیگر؛ تحلیل در مورد آن متون و روشننمودن جایگاه حضرت از نظر روایات است، که این کتاب در عین نظر به کار اول، بیشتر کار دوم را بهعهده گرفته است، زیرا تدبّر و تحلیل در متون روایی و ادعیة مربوطه موجب میشود حقانیت و عظمت جایگاه معرفتی آن ادعیه و روایات هر چه بیشتر برای ما روشن شود و با امیدواری بیشتر به آنها تکیه کنیم.
6- بیش از سه دهه است که غرب با استعداد شیطانی خود متوجه مسأله مهدویت شده است و برای به انحرافکشیدن آن از طریق منابع و روایات مسیحی و یهودی و از جمله مطالعات اسلامی، تلاش پیگیر نموده است، و عملاً با تأسیس صدها سایت و ساخت فیلم و انتشار کتاب، در صدد است موضوع مهدویت را به حجاب ببرد و با بازداری مردم برای رسیدن به بلوغ معنوی، برای ادامة حیات شیطانی خود، ظهور حضرت را به تأخیر میاندازد و اینجاست که منتظران واقعی باید همة همت خود را جهت خنثیکردن آن حیلهها بهکار گیرند و به کمک ائمه معصومین(ع)، تصور صحیح و مؤثری از مهدویت و فرهنگ انتظار داشته باشند تا إنشاءالله در عین دفع ظلمات آخرالزمان، هرچه زودتر از برکات ظهور آن حقیقت بزرگ برخوردار شویم.
7- توجه درست و دقیق به حجّتِ حی خداوند(عج) به خودی خود احیاء فرهنگی است که میتواند مبانی و صورت فرهنگ مدرنیته را به نقد بکشد و جایگاه تاریخی آن را بهخوبی نمایان کند و این کار از هیچیک از عناصر فرهنگی گذشته و حال بهجز فرهنگ انتظار و مهدویت بر نمیآید و لذا است که با طرح درست مهدویت میتوان با سرعتی غیر قابل تصور از حجاب ظلمات مدرنیته گذشت و جبهة ظهور مقدس حضرت صاحبالامر(عج) را گشود.
8- اگر روزی جامعة ما به درجهای از خودآگاهی تاریخی برسد که از عمق جان تمنّای تجدید حیات فرهنگ ناب محمدی(ص) در آن شعلهور شود، فرهنگ مهدویت و توجه به حضرت مهدی(عج) - به عنوان جان مایة تفکر دینی و شیعی- تنها نقطة اتکاء ما برای برگشت به هویت اصیلمان میباشد و لذا است که عاقلانهترین کار برای نجات جامعه، احیاء هرچه دقیقتر فرهنگ مهدویت است و امید فراوان داریم در این راستا توفیق برداشتن قدمی - هرچند کوچک - نصیب ما بشود. إنشاءالله
طاهرزاده
عصارهای از فرهنگ مهدویت در ابعاد گوناگون
بسماللهالرحمنالرحیم
﴿اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیِی الْمُؤمِنینَ وَ مُبیرِ الْكافِرینَ. اَلسَّلامُ عَلَیمَهْدِی الْاُمَم﴾
﴿اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَالْعَدْلِ الْمُشْتَهَر. اَلسَّلامُ عَلَی بَقِیَّةِ اللهِ فی بِلادِهِ﴾(4)
سلام بر امامی كه موجب احیاء مؤمنین و نابودی و بیثمری نقشة كافران خواهد شد!
سلام بر مهدی امّت، سلام بر قائم منتظَر و عدل مورد نظر...!
سلام بر بقیةالله در هرجایی كه آنجا شهر خدا خواهد بود!
بحث ما در رابطه با مهدویت و حقیقت این اعتقاد است كه آیا این اعتقاد یك مبنای استدلالی و عقلی دارد و توجه دین مبین اسلام و سایر ادیان الهی به مسئله مهدویت بر اساس یك حقیقت بنا شده است یا نه، و آیا اعتقاد به اینكه انتهای عالَم با ظهور آن وجود مقدس، نورانیت پیدا میكند و حیات زمینی معنای حقیقی خود را نشان میدهد، ریشه در یك واقعیت حتمیالوجود دارد؟ یا یك آرمان خیالی است؟ خلاصه اینكه آیا اعتقاد به وجود مقدس حضرت مهدی(عج) مبنای عقلی دارد و یا بیشتر آرزوی زیبایی است كه انسانها دوست دارند چنین باشد، بدون آنكه دلیلی بر واقعیت آن داشته باشند.
در بحثهای گذشته(5) بیشترین تأكید ما برای روشن شدن مبانی استدلالی وجود مقدس حضرت حجّت(عج) بود و موضوع را به روش فلسفی كه بیشتر اِقناعی است و نه اسكاتی، مطرح كردیم. حال در این جا میخواهیم إنشاءالله بیشتر به نحوة تأثیر آن حضرت در عالم و آدم و چگونگی بهرهگیری از انوار مقدس ایشان بپردازیم. در بحث حاضر جهت متذکرشدن قلبها، ابتدا سعی میشود با یادآوری مبانی استدلالی - چه به روش فلسفی و چه به روش كلامی- نظری گذرا به دلایل وجود مقدس حضرت(عج) انداخته شود و سپس در رابطه با نقش امروزین و فردایی حضرت در جهان نكاتی را گوشزد كنیم. چون اساس موضوع مهدویت؛ شناخت جایگاه امام و امامت در هستی و از جمله در تاریخ است. پس ابتدا باید تا آنجا كه ممكن است در مسئله شناخت امام و امامت تأمل بفرمایید تا در نتیجه آن، خود به خود چشم دل به سوی امام زمان(عج) كه نور چشم همة پیامبران و ائمه معصومین(ع) است باز شود.
اگر متوجه زیباییهای عالم نباشیم و عالَم را یك صحنه سیاه بدانیم، ممكن است تصور كنیم خدای عالم میخواهد این سیاهی و ظلم همواره باشد، ولی اگر عالَمی را كه ساختة اراده حضرت حق است از منظر دیگر بنگریم، معتقد میشویم خدای عالَم زیباترین نحوه زندگی را - چه در دنیا و چه در آخرت- برای انسانها اراده كرده است و انسانها باید به كمتر از آن قانع نباشند. بههرحال اگر در موضوع مهدویت عقل را به حركت درآوریم، متوجه میشویم اوّلاً؛ مهدویت یك موضوع عقلی است و عقل متوجه واقعیت آن میباشد، ثانیاً؛ قسمتی از زیباییهای عالمِ وجود است كه خداوند برای بشریت اراده كرده است و انسانها باید تلاش كنند هر چه زودتر به آن دست یابند.
ابتدا مسأله را به طور مختصر از بُعد اعتقادی مطرح میكنیم و مسائل بعدی آن إنشاءالله آرامآرام خودش را نشان میدهد. البته مستحضر هستید كه مبانی معرفتی مهدویت را در كتاب «مبانی معرفتی مهدویت» به طور نسبتاً مفصل عرض كردهایم.
انسان كامل، غایت هر انسان
اعتقاد ما این است كه عالَم همواره دارای یك انسان كامل است كه تمام بشریت از او بهره میگیرند، حال چه آن انسانِ كامل ظاهر باشد، چه غایب.(6) انبیاء و ائمه یازدهگانه(ع) انسانهای كاملی در زمان حیات خود بودند و وجود مقدس امام زمان(عج) انسان كاملی است كه فعلاً غایب است، ولی در عین حال موجود است و غایت و مقصد همه انسانها است، به طوری كه همة انسانها در ذات و فطرت خود میخواهند در انسانیت كامل شوند و به عبارت دیگر میخواهند به انسان كامل نزدیك گردند.
در اصطلاح فیلسوفان؛ غایت هر شیء موجود است و آن شیء باید آرامآرام به آن غایت برسد و چون غایت همة انسانها، انسان كامل است، پس انسان كامل موجود است و كمال و نقص بقیه انسانها در نزدیكی و دوری به آن مقام عظمی است. البته برای تبیین این بحث، خوب است مباحث نبوت و امامت را كار كنید تا اوّل مشخص شود كه بشر شدیداً نیاز به نبی دارد تا از طریق پیامبرِ خدا مفتخر به هدایت باطنی و ظاهری گردد و خدای حكیم كه در نظام اَحسنِ خود هیچ میلی را بیجواب نمیگذارد، نیاز بشر به پیامبر را نیز همواره در طول تاریخ برآورده كرده است. لذا هیچ روزی نیست كه بشر بدون پیامبر باشد، و به همین جهت است كه اوّلین انسان - یعنی حضرت آدم(ع) - خودش پیامبر است. چون اوّلین انسان هم مثل انسانهای بعد از خود برای زندگی روی زمین باید توسط خدا هدایت شود، حالا كه خودش اوّلین انسان است و كسی نیست كه او را هدایت كند، خودش به اراده خداوند برای خودش پیامبر میشود، زیرا ما در زندگی زمینی نیاز داریم هم رفتار و كردار صحیح داشته باشیم و هم عقاید صحیح، و امكان تحقق این دو توسط دین الهی ممكن است. چون عقل بشر توانایی آن را ندارد كه تمام حقایق را به طور جامع بیابد، چرا که ما جزیی از این عالم وجود هستیم و لذا احاطه به تمام ابعاد عالَم و آدم نداریم، پس نیاز است كه خالق ما به ما بفهماند كه چه چیز حق است و چه چیز باطل است. البته عقل ما اوّلاً؛ میفهمد كه برای احاطه به همه عالم ناقص است و نیاز به وَحی دارد، ثانیاً؛ میتواند در كلام الهی تدبّر كند و از مقصود خدا بهتر آگاه شود، و نیز تصدیق میكند خالق هستی خلاف عقل، چیزی را به بشر پیشنهاد نمیكند. عقل میخواهد حق را بیابد، حضرت حق هم كه حق را میگوید، پس عقل و شرع نه تنها با هم تضادی نمییابند، بلكه انعكاس كمالات همدیگرند برای تعالی انسان.
ما میخواهیم بدانیم در این عالم چه كار كنیم كه در انتهای حیاتمان، یعنی بعد از مرگ، اعمالمان خلاف جانمان نباشد و زندگی این دنیاییمان موافق حیات ابدیمان باشد، از طرفی در همین دنیا نیز كارهایی بكنیم كه زندگی این دنیاییمان هم سخت و آزاردهنده نباشد. پس با توجه به محدودیتی كه در فهم همه حقایق عالم داریم و عقل هم این محدودیت را تصدیق میكند، ما نیازمند به پیغمبر هستیم. پیغمبر برای ما دین میآورد و وقتی رحلت میكند، برای اینكه از تفسیر صحیح دین و از هدایتهای باطنی كه پیامبر اِعمال میفرمود محروم نشویم، باید بعد از پیامبر، یك انسان كاملی باشد كه این دو مهم، توسط او عملی گردد، اولاً؛ انسانی كه حقیقت دین را بداند همواره در صحنه باشد تا دین را برای ما درست تفسیر كند، ثانیاً؛ از طریق هدایتهای باطنی، قلبمان را تحت تأثیر خود قرار دهد و به سوی كمال انسانی بكشاند.
جایگاه امام معصوم بعد از رسول خدا (ص)
بحث امامت باید هم از نظر عقلی و هم از نظر قرآنی برای ما خوب روشن شود. وقتی قرآن میفرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطِیعُوا الله وَ اَطِیعُوا الرَّسُول وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْكُمْ»(7) یعنی؛ ای مؤمنین! از خدا اطاعت كنید و نیز از رسول خدا و از «اولیالامر» اطاعت كنید. طبق این آیه علاوه بر خدا و رسول او، كسانی هستند كه باید از آنها نیز اطاعت كرد، از طرفی طبق فرمان خدا اگر اولیالامر معصوم نباشد و ما به او رجوع و از او اطاعت كنیم، مسلماً ما را گمراه میكند و خدا هم ما را به كسی كه گمراه كند ارجاع نمیدهد. پس باید این اولیالامر معصوم باشد، و از طرفی او غیر از پیغمبر است، چون فرمود از پیغمبر و از اولیالامر اطاعت كنید. پس خود قرآن انگشت اشارهاش را بر این موضوع گذارده است كه بعد از نبی كسانی هستند كه هم باید معصوم باشند و هم باید از آنها اطاعت شود و برای کاملکردن هدایت ما در جهت پیداكردن مصداق همان «اولیالامر» كه حتماً باید معصوم باشند، خود قرآن فرموده است كه «اهل بیت» معصوماند. پس در واقع از یك طرف میفرماید از كسانی اطاعت كنید كه شما را گمراه نكنند، و از طرف دیگر میفرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا»(8) یعنی؛ خداوند اراده كرده است اهل بیت را از هرگونه آلودگی پاك نماید. پس مشخص است كه بعد از نبی باید از چه كسانی اطاعت شود زیرا مسلمانان جهت درستفهمیدن دین و استفاده از كمالات معنوی آن، به آنها نیازمندند و آنها هم با تمام وجود به انسانها كمك میكنند و شما مؤمنین نیز باید از آنها اطاعت كنید تا زمینة راهنمایی آنها در جامعه فراهم گردد.
منظور اینكه در بحث امامشناسی به شكل مفصل مشخص میشود كه بعد از نبی، عدهای هستند كه حقیقت قرآن را میدانند و ما برای هدایت خود نیازمندیم كه به آنها رجوع كنیم. در سوره واقعه میفرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِیمٌ، فِی كِتَابٍ مَّكْنُونٍ، لا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ»(9) یعنی؛ آن قرآن، قرآن كریمی است در كتاب مكنون و در كتابی پنهان و كسی نمیتواند به آن دست پیدا كند مگر مطهرون، آنهایی كه عین طهارتاند كه طبق آیه 33 احزاب، همان اهلالبیت(ع) میباشند و تنها اینها میتوانند با حقیقت قرآن تماس بگیرند. پس حال كه پیغمبر(ص) رحلت فرمودهاند، و دیگر مردم نمیتوانند با آن حضرت كه حقیقت قرآن نزد اوست، ارتباط داشته باشند، عدهای هستند كه این مهم را به عهده میگیرند و خود خداوند به پیامبر(ص) فرموده آنها را معرفی نماید.
حال كه حتماً در این عالم علاوه بر پیامبر(ص) مطهّرونی هستند كه با حقیقت قرآن تماس میگیرند، و از طرف دیگر طبق آیه 59 سوره نساء اولیالامرهایی هستند كه ما باید از آنها اطاعت كنیم و باید آنها معصوم باشند، پس هیچ راهی برای نجات، جز راهی كه ما را به ائمه معصومین(ع) برساند، باقی نمیماند و پیامبر خدا(ص) در همین راستا در فرصتهای متفاوت مسلمانان را بعد از خودشان به اهلالبیت خودشان میخواندند. از طرفی غیر از اهلالبیت پیامبر(ع)، هیچ یك از خلفا و صحابه پیامبر(ص) نه ادعای معصومبودن دارند و نه ادعای ارتباط با حقیقت قرآن، پس آنها نمیتوانند از جملة اولیالامر باشند. تنها اهل البیت هستند كه میگویند ما همان اولیالامری هستیم كه باید از ما اطاعت كنید و هیچ دلیل مخالفی كه خلاف ادعای آنها را ثابت كند، وجود ندارد و همهچیز دالّ بر تأیید اینها بوده است.
نقش امام زمان(عج) در زمان غیبت
حاصل قضیه اینكه امامت یك مسئله بسیار عالی و یك فرهنگ فوقالعاده زیبایی است كه باید ما بر روی آن وقت بگذاریم و متوجه زیباییهای عالم وجود بشویم. پس از اثبات وجود و نقش ائمه اطهار(ع) بعد از پیامبر(ص) و تببین دین توسط آن ذوات مقدسه، این سؤال مطرح میشود كه بعد از امام یازدهم(ع) كه وجود مقدس امام مهدی(ع) آرامآرام در پرده غیبت میروند - اوّل غیبت صغری و بعد غیبت كبری- آیا در زمان غیبت امام، حضور و نقش امام(ع) در هستی از بین میرود؟ آیا در حال حاضر واقعاً امام در جهان و در زندگی ما حاضر نیستند؟ آیا غیبت امام به همین سادگی است كه از صحنه زندگی بشر غایب و خارج شدهاند؟ یا نه، تمام ابعاد عقل و قرآن به اندیشه ما كمك میكند كه ما متوجه وجود ایشان و نقشآفرینی آن حضرت باشیم، منتها نوع و شكل مأموریتشان از ظهور به غیبت تغییر كرده است؟ مسلّم غایببودن امامی كه باید عنان مدیریت جهان را بهدست گیرد، برای مردم جهان محرومیت بزرگی است، ولی نباید غیبت آن حضرت را برابر حذف نقش آن حضرت به حساب آورد.
مجدداً آن قاعده فلسفی را یادآور میشوم كه «غایت هر شیء، در افق برتری نسبت به آن شیء موجود است و آن شئ با سیر كمالی میتواند به آن برسد» با توجه به این قاعده جایگاه حضور حضرت را در زمان غیبت آن حضرت میتوانیم بشناسیم. شما وقتی میخواهید به خانهتان بروید، غایت شما در این حركت خانه است، حال باید خانهای باشد تا شما به سوی آن غایت حركت كنید و آرامآرام به آن برسید، این مثال برای غایت در حركت مكانی است. در رابطه با حركات كمالی هم بر اساس همین قاعده میگوییم باید همین حالا انسان كاملی باشد تا كمال انسانها معنی بدهد و انسانها در جهت كمال انسانی خود به سوی او سیر كنند و از پرتو وجود او بهره بگیرند، مثل كودكی كه به سوی جوانیِ خود سیر میكند و در جواب كسانی كه میگویند امام مهدی(ع) بعداً میآید، میگوییم نه تنها در بلوغ تاریخ ظهور میكند، بلكه به عنوان غایت عالم و آدم، همین حالا موجود هستند، منتها نحوه وجود حضرت، نحوه معنوی و غیبی است، پس الآن جلوی چشم ما نیستند - وگرنه غایب نبودند- ولی در خارج، یك نوع حضور دارند و عالم و آدم اگر آمادگی پیدا كردند و خود را در افق برتری وارد نمودند، میتوانند به آن حضرت برسند و آن حضرت برای آنها حاضر میشوند.
ما باید از نظر معرفتی و اخلاقی آمادگی ارتباط با آن حقیقت غیبی را پیدا كنیم تا حجابِ بین جهان و آن حضرت كنار رود. مثل كاری كه یك عارف انجام میدهد و با تغییر درجه وجودی خود، حجاب بین خود و حقایق غیبی را پشت سر میگذارد، همچنانكه در كتاب «مبانی معرفتی مهدویت» در بحث «نحوه حضور حضرت حجّت(عج)»عرض شد.
ارسطو در رابطه با موجودبودنِ غایت اشیاء مثالی میزند، او میگوید: كمالات و خصوصیات مرد بودن برای یك جوان، در همان حالت جوانی در جوان موجود نیست، امّا نه اینكه مرتبه مردی در عالم نیست، مسلّم آن حالت هست ولی این جوان باید به آن برسد، و از همین جا بحث میشود كه محال است شیء به سوی غایتِ مفقود حركت كند. كه بحث آن در جای دیگر مطرح است. توجه به حضور انسان كامل در هستی، مبانی بسیار محكمی دارد. از جمله آن دلایل اینكه میگویند همان لطف خدا كه باعث شد پیامبر خدا(ص) به سوی بشر فرستاده شود، خداوند آن لطف را هرگز تعطیل نمیكند، چون آن نیاز همیشه هست - هر چند شكل آن در مراحل مختلفِ هدایت فرق میكند- و همیشه ما نیاز به یك هادی كامل داریم. به همین دلیل هم بعد از رحلت پیامبر(ص) اگر ما به امام معصومی كه خدا معین كند، نیاز نداشتیم و خود مردم میتوانستند به كمك قرآن دینداری خود را ادامه دهند، این قدر اختلاف بین امت اسلام پیش نمیآمد و جامعه اسلامی اینچنین دچار تشتت نمیشد.(10)
امام؛ عامل تبیین مقصد قرآن
پس معلوم است كه در كنار قرآن، به شخصی كه قلبش در افق قرآن باشد هم نیاز است، تا مقصد اصلی آیات را بفهمد و برای مردم روشن نماید. همان كاری كه پیامبر خدا(ص) علاوه بر آوردن قرآن به عهده داشتند و خداوند در این رابطه میفرماید: «...وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ» (11) یعنی؛ ما قرآن را نازل كردیم تا تو برای مردم آنچه را به سویشان فرستادیم، روشن و تبیین كنی، و بعد از رحلت پیامبر خدا(ص) و كاملشدن قرآن، باز نیاز به تبیین قرآن باقی است و لذا به جانشینی كه خدا تعیین كند، نیاز داشتیم و خدا هم آن نیاز را برآورده كرد، لكن عدهای نتوانستند این حقیقت را بفهمند و به دنبال چیزهای دیگری رفتند و در واقع از آن حقیقیت محروم شدند. مثل خود قرآن كه نیاز بشر است و خدا هم آن را برای رفع این نیاز فرستاده است، عدهای آن را رها كردند و برایشان مشكل پیش آمد. پس نمیشود گفت چون عدهای قرآن را نگرفتهاند، نیازی به قرآن نبوده است. امامت به همان علت كه جهت تبیین قرآن ادامة راه پیامبر(ص) است مورد نیاز جامعة بشری است، و چون بشر به آن نیازمند است و خداوند لطف خود را قطع نمینماید، این لطف منقطع نمیشود، بلكه شخص حامل آن لطف عوض میشود و چون نیاز به تبیین قرآن دائمی است، جوابدادن به آن هم دائمی است و همواره بشر نیازمند انسان معصومی است كه به باطن قرآن آگاهی داشته باشد و مقاصد قرآن را بر اساس اسرار باطنیاش برای بشریت تبیین و روشن كند. حالا به جهت شرایطی كه پیش آمده، آن امام غایب است، چون بشر آمادگی لازم جهت ارتباط با آن مقام را ندارد، ولی هر كس به اندازهای كه میخواهد انسان شود، باید به آن عین انسان یا انسان كامل مرتبط گردد و حجابهای بین خود و آن حقیقت را كنار بزند، چه در امور شخصی و چه در امور اجتماعی.
در مباحث گذشته عرض شد، همان طور كه آب عین تری است و هركس رطوبت و تری بخواهد، باید از آب بگیرد، هر جامعهای هم هر چقدر اراده كند تا حضور انسانیت را در روابط خود پیاده كند، باید به حقیقت انسانیت رجوع كند و با تعالی خود، حجابهای ظهور او را در روابط خود كنار بزند كه غلیظترین این حجابها، حجاب امیدواری به حاكمانی است كه با برنامهای غیر از برنامة معصوم مدیریت میكنند.
انسانها همواره هستند و آن حقیقت انسان یا انسان كامل هم همواره هست و ظهور او در زندگی فردی و اجتماعی منجر به كمالات انسانی در افراد و اجتماع میشود. یك روز آن حقیقت در جمال امام صادق(ع) ظاهر میشود و هركس به اندازهای كه متوجه مقام آن حضرت شود، از آن حضرت استفاده میكند و برای رسیدن به ابعاد كمالی انسانیِ خود دست به دامن مبارك امام صادق(ع) میزند و یك روز آن حقیقت در جمال امام كاظم(ع) ظاهر میشود و تنها كسانی از وجود مبارك آن حضرت بهره گرفتند كه متوجه مقام آن حضرت شدند.
انسان كامل یا حقیقت انسانیت ممكن نیست كه نباشد، زیرا همین كه انسانیت در عالم هست، اصل انسان كه انسان كامل باشد، در صحنه است، همینطور كه اگر رطوبتی در عالم هست به جهت آن است كه عین تری در عالم هست. انسانیت؛ یك حقیقت وجودی است و در نتیجه شدت و ضعف برمیدارد و چیزی كه شدت و ضعف بردارد، یك مقام اصلی دارد كه بقیه مقامات پرتو آن مقام هستند، مثل «وجود» كه حقیقت اصلی آن همان «عین وجود» یا «كمال مطلق» است و همه وجودات پرتو عین وجوداند. در مورد انسانیت هم هركس تا حدّی كه با انسان كامل مرتبط باشد، از انسانیت برخوردار است. مثلاً امام خمینی(ره) از انسانیت بهرهای دارند كه یك مسلمان معمولی به آن اندازه بهره ندارد. یك بسیجی هم از حقیقت انسانیت، بهرههای خوبی دارد، امّا نه به اندازة امام خمینی(ره)، پس هر چیزی كه شدت و ضعف برمیدارد، مثل «انسانیت»، یك حقیقت مطلق دارد و پرتوهایی از انسانیت كه جلوههای شدید و ضعیف آن حقیقت است در سایر انسانها متجلی است. همانطور كه یك حقیقت علمی داریم كه همان علیمِ مطلق، یعنی خداست و علم تمام عالمان پرتوی از آن حقیقت است، انسانیت هم كه شدت و ضعف برمیدارد، یك حقیقتی دارد به نام انسان كامل. بالاخره تكرار این نكات برای این است كه اصل عقیده به وجود مقدس آن حضرت همواره در جان شما زنده بماند و مسئله طوری شود كه به مجرد تصور موضوع، تصدیق كنید.
شب قدر و حضور حضرت ولیعصر(عج)
توجه به مسئله نزول روح و ملائكه در شب قدر در «كلّ امر» به شما كمك میكند كه فكرتان برای بحث در موضوع حضور دائمی حضرت ولیعصر(عج) آماده شود و از زوایه دیگری به موقعیت وجود انسان كامل توجه بفرمایید؛ خداوند در سوره قدر میفرماید: «تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ»؛(12) یعنی، در شب قدر ملائكه و روح به اذن پروردگارشان در هر امری نازل میشوند. حتماً خودتان مستحضرید كه اوّلاً؛ ملائكه و روح بر قلب انسان نازل میشود، ثانیاً؛ وقتی در «هر امری» نازل میشوند، یعنی همه حقایق را نازل میكنند و لذا باید قلبی باشد كه ظرفیت پذیرش همه حقایق را داشته باشد، و مسلّم آن قلب، قلب انسان كامل است. در همین رابطه از رسول خدا(ص) داریم كه ایشان از اصحاب پرسیدند: آیا بعد از من هم شب قدری هست؟ عرض كردند: بله یا رسولالله، سؤال فرمودند: ملائكه و روح در آن شب بر چه كسی نازل میشوند؟ گفتند: خدا و رسولش آگاهترند. رسول الله(ص)، اشاره به حضرت علی(ع) كردند.(13)حالا سؤال این است كه مگر بعد از امیرالمؤمنین(ع) باز شب قدر ادامه ندارد؟ پس باید همواره انسان كاملی باشد كه قلب او ظرف پذیرش همه حقایقی كه ملائكه و روح نازل میكنند باشد و بقیه مردم از پرتو قلب مبارك او از آنچه ملائكه و روح نازل میكنند برخوردار شوند. همین كه در هر سال شب قدر داریم، پس باید تا قیام قیامت یك امام زمان داشته باشیم. شاهد این موضوع را در سوره بقره داریم كه خدا میفرماید: «اِنّی جَاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلِیفَة...»؛ من در زمین همواره خلیفهای قرار میدهم. پس هیچ وقت زمین بدون خلیفه خدا نیست و خلیفة خدا یعنی كسی كه اوّلاً؛ ظرفیت پذیرش همه اسماء الهی را داشته باشد، ثانیاً؛ مظهر آن حقایق باشد، حال چه بگوییم آن «حقایق» اسمایی است كه خداوند به آدم تعلیم فرمود و قرآن در رابطه با آن میفرماید: «...وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأسْماءَ كُلَّها»؛(14) و چه بگوییم آن «حقایق» كه ملائكه و روح در همه امور در شب قدر بر قلب حضرت نازل میكنند، حقیقت قرآن است، و لذا حضرت دارای قلبی است كه میتواند قرآن را بپذیرد، پس جهان همواره باید یك انسان كامل با این خصوصیات داشته باشد.
باز به عنوان شاهد بر اینكه همیشه جهان دارای انسان كامل یا امام زمان است. این روایت كه راویان اهل سنّت نیز بالاتفاق در جوامع روائی خود ذكر كردهاند، قابل توجه است و تكرار آن در این بحث اولاً: موجب میشود از افقی كه این روایات به ما نشان میدهد غافل نمانیم، ثانیاً: دائماً با رویكردی دقیقتر به آن توجه شود.
حضرت رسول(ص) فرمودند: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِف ْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیْتَةً جاهِلِیَّةً»(15)؛ یعنی، اگر کسی بمیرد و امام زمان خودش را درک نکند به مرگ جاهلیت مرده است. پیام این حدیث این است كه تنها با قرآن نمیتوان مسلمان بود و بهعنوان مسلمان از این دنیا رفت، بلكه باید امــام زمــان خود را بشناسید، وگرنه به مرگ جاهلیت -كه همان بتپرستی باشد- مردهاید و مسلّم است شناخت امام زمان(ع) که در این روایت مدّ نظر دارد، شناختی است كه بهرههای معرفتی و اخلاقی برای ما دارد و نیز امام زمان(عج) باید مقامی باشد كه شناخت آن، شناخت حقیقتی بزرگ به حساب آید، كه بحث آن با تفصیل در جای خودش شده است. در اینجا فقط بهعنوان شاهدی بر اینكه همواره یك انسان كاملی در هستی، هست مطرح كردیم. روایت روشن میكند كه در صورت نشناختن امام زمان، قرآن و سنّت پیامبر(ص) به تنهایی به دردتان نخورده است. در زمان وجود مقدس پیامبر (ص)امام زمان، خود پیغمبرند، زیرا پیامبر خدا(ص) علاوه بر مقام نبوت، مقام امامت را نیز داشتهاند، چون آن حضرت فرزند ابراهیم(ع) هستند و در قرآن میفرماید: پس از آنكه ابراهیم(ع) را به مقام امامت رساندیم آن حضرت به خداوند عرضه داشت، آیا به ذریّه و فرزندان من این امامت میرسد؟! خداوند فرمود: «... لَایَنَالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ»(16) امامت عهد من است و به فرزندانی از تو میرسد كه هیچگونه ظلمی نداشته باشند، یعنی معصوم باشند. حال كه طبق آیه قرآن، پیامبر اسلام(ص) معصوم است و از طرفی ذریه و فرزند حضرت ابراهیم(ع) میباشد، پس در زمان خودشان علاوه بر مقام نبوت، دارای مقام امامت نیز بودند و امام زمان محسوب میشدند. حالا در این روایت آمده است كه هركس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. پس پیامبر(ص) علاوه بر جنبة نبوت، جنبة دیگری دارند كه شناخت آن جنبه نیز ضروری است، همان جنبهای كه در سایر ائمه هست، بدون آنكه آنها پیامبر باشند. از طرفی باز فكر كنید كه مقام امام زمان و شناخت آن مقام چقدر مهم است كه نشناختن آن مقام مساوی با مرگ جاهلیت است، چون اگر مقام او را در هستی نشناسیم، خیلی از چیزها را نشناختهایم، چیزهایی كه ما را از روحیه بتپرستی نجات میدهد. انسانها باید بدانند حقیقتی در عالم هست که واسطة فیض بین خدا و بقیة مخلوق است و باید راه ارتباط با آن حقیقت را به طور صحیح پیدا كنند.
بسیاری از اهل سنّت میگویند: قبول داریم آخرالزمان یك انسان كاملی ظاهر میشود و بشر را هدایت میكند، ولی حرف آنها این است كه او بعداً متولد میشود، ولی با دقت در این روایت و آیات قرآن نمیتوان حرف آنها را پذیرفت. عنایت داشته باشید كه خداوند فرمود: «اِنّی جَاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلِیفَة...» كلمة جاعل اسم فاعل است و اسم فاعل، استمرار را میرساند، یعنی؛ من همواره در زمین خلیفه قرار میدهم.
امام علیه السلام مقصد خلقت
قرآن می فرماید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً»(1) یعنی؛ ای انسان ها! خداوند، زمین و آنچه در آن است را برای شما خلق کرده است. آیا این ها را برای انسانی خلق کرده که فقط بخورد و بچرد، یا منظور این است که شرایطی برایش فراهم کرده اند تا به کمالات لازمه اش برسد؟! مسلّم زمین و آنچه در آن است خلق شده است تا انسان به کمال لازمه خود برسد، و لذا در خلقت جهان نظر به انسان کامل بوده است، انسانی که تمام توجه قلبش به خدا است و هیچ شریکی برای خدا در قلب او جای ندارد، و در همین رابطه به بقیه مردم می فرماید: «الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّکُمْ
ص: 40
________________________________________
1- سوره بقره، آیه29.
فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَاداً وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ»(1) خداوند برای شما زمین را گستراند و آسمان را برافراشت و از آسمان باران فرود آورد و به کمک باران میوه هایی را از زمین خارج کرد تا رزق شما باشد، پس برای خداوند شریکی قرار ندهید و او را عبادت کنید. در حالی که می دانید همه کاره عالم خداست. می فرماید: درست است «فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّکُمْ»؛ برای شما در زمین رزق قرار دادیم، امّا این برخورداری های مادّی برای این است که بتوانید جهت خود را به سوی آن کمال محض نشان دهید. علت برخورداری های دنیایی را چنین تبیین می فرماید: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»(2) برای این شما را خلق کرد و از امکانات دنیایی برخوردار کرد، تا امتحانتان کند که کدام یک از شما بهترین عمل را از خود نشان می دهید.
پس طبق آیاتی که عرض شد، عالم و زمین و آسمان خلق شده است برای این که عالی ترین نمایش انسانیت و بندگی یعنی انسان کامل، که سراسر وجودش ظهور بندگی است، به صحنه بیاید. خلقت عالم برای این است که انسانی را نشان دهد که نمایش بندگی است، چون چنین انسانی مقصد خلقت است، پس همواره باید این انسان در صحنه باشد تا خلقت معنا بدهد و اگر چنین انسانی در میان نباشد و خلقت بی هدف باشد، خلقت واقع نمی شود.
ص: 41
________________________________________
1- سوره بقره، آیه22.
2- سوره ملک، آیه2.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)