مرد پُر از درد ، ولی بی صدا
خسته و دل سرد،ولی بیصدا
بار مُصیبت که به دوشش نشست
زمزمه می کرد، ولی بی صدا
شب همه شب از سر شب تا سحر
از همه کس طَرد ، ولی بی صدا
بغض مهیبش همه در هم شکست
داااااد بر آورد ، ولی بی صدا
پنجه غریبانه به هر در کشید
عابرِ شب گرد ، ولی بی صدا
زخم که بر تارُک سبزش نشست
از کف نامَرد ، ولی بی صدا
پَر پَر و آشفته و پژمرده شد
مثل گُل زرد ، ولی بی صدا
خَم شد و زانو زد و پایان گرفت
مَردِ پُر از درد ، ولی بی صدا....
#منوچهر_سوری