صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 29

موضوع: ماجرای پناهندگی خلبان نظامی شوروی به ایران

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,528
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    hosdar ماجرای پناهندگی خلبان نظامی شوروی به ایران

    روایت و ماجرای پناهندگی یکی از خلبانان شوروی را در سال 1355 به ایران در چند قسمت تقدیم میشود
    .
    امضاء



  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,528
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    #قسمت_اول

    پناهندگی خلبان شوروی به ایران

    #فرار

    سال ها بود که آمریکایی ها در پایگاه های شناسایی و شنود در شمال ایران ، مستقر شده بودند.

    آنان با دنیای بیرون از پایگاه ها کاری نداشتند، نیروی هوایی ایران آن پایگاه ها را در اختیارشان قرار داده بود و عده ای از نظامیان نیروی هوایی حراست آن پایگاه ها را بر عهده داشتند.

    در ساعت ۸ صبح یکی از روز های ماه سپتامبر سال ۱۹۷۶،کشیک گروه شب آمریکایی ها به پایان رسید و دومین گروه پشت دستگاه های رادار و رهگیری و شنود نشستند.

    گروه قبلی نیز به نوبت به اتاق غذاخوری می رفتند و صبحانه ی لذیذی را که هر بامداد برایشان آماده می شد، تناول می کردند.


    در طی ساعات اولیه ی صبح آن روز، هیچ اتفاقی نیفتاد و روز به نیمه نزدیک می شد.

    همان صدا های همیشگی، گفت و گو های مراکز پلیس شوروی در آنسوی دریای خزر در باکو و یا تماس رادیویی برج های فرودگاه ها با هواپیما ها به گوش می رسید و آمریکایی ها همواره به این صدا ها گوش می دادند ، اما ناگهان در حدود ساعت یازده صبح، نزدیک شدن جسمی پرنده به آسمان، توجه سرگرد جیمی لارینگتون را جلب کرد.

    او افسران دیگر را به کنار صفحه ی رادار فراخواند ، جسمی ناشناس از سمت شرق آذربایجان وارد فضای هوایی ایران شد و به سوی غرب به حرکت خود ادامه می داد.

    کارشناسان رادار به سرعت دریافتند که آن شی یک هواپیماست.

    اما چه هواپیمایی؟

    جنگنده، بمب افکن یا هواپیمای تجسسی؟

    جت مسافربری یا ترابری؟ خیر. در نهایت شگفتی فهمیدند هواپیما یک هواپیمای کندرو قدیمی است که معلوم نبود چرا مسیر خود را در خاک اتحاد شوروی ترک کرده،به سوی شرق،به سمت دریای خرر منحرف شده و ناگهان از شرق به سوی غرب یعنی به سمت آذربایجان ایران، تغییر مسیر داده است.

    پایگاه شنود آمریکایی ها در دشت مغان، ایستگاه دیگر شنود در نزدیک نوشهر و ایستگاه کبکان نیز ورود این شی پرنده ی کندپرواز را که از نظر سرعت کمترین مشابهتی به یک میگ سریع السیر نداشت گزارش دادند.

    انگار صفحه ی تاریخ را ۵۰ سال به عقب ورق زده بودند، یک هواپیمای ملخی کندرو حریم مرز هوایی ایران را در نوردیده و به سوی تبریز در پرواز بود.
    https://www.uplooder.net/img/image/56/3f26165b8cfa69c27a6c2bd8d2b66fb3/3___hasan_ali_ebrahimi_said_930509.jpg
    ویرایش توسط حسنعلی ابراهیمی سعید : 01-12-2021 در ساعت 00:30
    امضاء



  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,528
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    #قسمت_دوم

    پناهندگی خلبان شوروی به ایران

    #فرار

    صدای موتور پرنده ی آهنین بالی که قارقارک وار از میان ابر های پراکنده ی باران زایی عبور می کرد که غلظت آن ها دم به دم بیشتر می شد،به گوش می رسید و سکوت عمیق دشت را در هم می شکست.

    آسمان در آن روز اوایل مهرماه که ابتدا آبی و شفاف و آفتابی بود، به تدریج رو به باران زایی می رفت،چوپانانی که گله ی گوسفند پرشماری را در مراتع می چرخاندند، با نگرانی و تشویش به آسمان چشم می دوختند، هواپیمایی در آسمان سرگردان بود.

    در حدود بیست دقیقه می شد که پرنده ی آهنینی که پژواک غرش موتورش در فضا می پیچید، ولی خودش دیده نمی شد،در آسمان آن حول و حوش پرواز می کرد.

    آن قارقارک مزاحم ناگهان از میان ابر بیرون آمد و از فراز دو چوپان آذربایجانی گذشت.

    چوپان گفت :

    این هواپیما؟

    این ساعت؟

    اینجا؟ .

    در واقع یک هواپیمای قدیمی ملخی بود، از آن نوع هواپیما هایی که تقریبا از ده سال پیش از آن، کمتر در آسمان های ایران پرواز می کردند و جای خود را به جت های مسافربری و جنگی داده بودند.

    هواپیما از بالای سر دو روستایی پیر و جوان گذشت.


    وقتی زیر بال هواپیما را دیدند، از دایره ی سه رنگ نشانه ی هواپیما های نظامی ارتش ایران به رنگ های سبز و سفید و سرخ اثری نیافتند.

    به جای آن، ستاره ی سرخ درشتی را در زیر بال هواپیما دیدند.یکی از چوپان ها خاطره ی مبهمی از دوران جوانی خود را به یاد آورد که نیرو های کشور همسایه به ایران حمله کرده بودند.

    هواپیما هایی که سی و پنج سال پیش از فراز روستایشان گذشتند، دقیقا همین نشان ستاره ی سرخ را زیر بال هایشان داشتند.

    چوپان سالمند روستایی، خطر مبهم و ناشناسی را حس کرد،این هواپیما به دولت ایران تعلق نداشت و از آن سوی مرز آمده و متعلق به کشور همسایه یعنی شوروی بود.

    ای وای، نکند برای بمباران مجدد روستاهای آذربایجان آمده است؟
    https://www.uplooder.net/img/image/65/c238c43bb1a0631c67780793297bb78b/435807824-349668.jpg
    ویرایش توسط حسنعلی ابراهیمی سعید : 01-12-2021 در ساعت 00:33
    امضاء



  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,528
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    #قسمت_سوم

    #فرار

    پناهندگی خلبان شوروی به ایران


    ستوان یکم والنتین ایوانویچ، خلبان هواپیمای پست هوایی ویژه ی امور امنیتی سازمان کا.گ.ب(سرویس اطلاعات شوروی) و جی.آر.یو (سازمان اطلاعات ارتش سرخ )از داخل کابین هواپیما زمین های سبز و خرم زیر پایش را در ایران به دقت نظاره می کرد.

    هوای داخل کابین به علت نیمه خراب بودن دستگاه گرمازای هواپیما سرد بود.

    او از روی نقشه همه ی نقاط مرزی واقع در شمال آن رود طویل،یعنی رود ارس را به خوبی می شناخت.

    در حدود ۳۱ سال پیش از آن روز، در نخستین سال های خدمت خود در نیروی هوایی ارتش سرخ که در حال گذراندن خدمت وظیفه بود، در سال ۱۹۴۵میلادی یا ۱۳۲۴ شمسی مدتی در مقام کمک خلبان درجه دار هواپیما های نظامی شوروی در این مسیر بین ایران و شوروی پرواز کرده بود.

    در روزگار جنگ جهانی دوم، دولت شوروی، خطوط هواپیمایی نظامی و مسافربری محدود و کوچکی میان باکو، تهران، تبریز، مشهد و رشت راه اندازی کرده بود، اما در طی سی سال پس از آن چهره ی ایران به کلی تغییر کرده و شهر های جدید جایگزین روستا های سابق شده بود.

    وضعیت توپوگرافیک، یعنی آنچه می توان از بالا روی زمین مشاهده کرد، نیز عوض شده و فرودگاه ها و ایستگاه های هدایت کننده و برج های مراقبت هوایی جدیدی در ایران ایجاد شده بود، در حقیقت، این خلبان، در وضعیت پیش آمده در ایران، طی سی سال گذشته اشراف قبلی را از دست داده بود.

    ستوان والنتین، در آن روز تقریبا سرد اوایل فصل پاییز، بیهوده و اشتباهی، از مرز بین شوروی و ایران نگذشته و وارد فضای هوایی کشور همسایه نشده بود.

    او قوانین سنگین جزایی شوروی، به ویژه در مورد نظامیان و کارکنان نیرو های مسلح، را خوانده بود و می دانست اگر او را به کشورش بازگردانند، چه مجازاتی در انتظارش است.

    نامزد او، ناتالیا، که یک سال و نیم قبل ، از شوروی مهاجرت کرده بود، به او اطلاع داده بود که خانم روزالینا موافقت کرده است که او از کشور خارج شود و به همان کشوری که ناتالیا در آن اقامت کرده است برود. خانم روزالینا کی بود؟

    هیچکس.،
    فقط نام رمزی بود که این خلبان و نامزدش به جای عبارت سازمان اطلاعات آمریکا به کار می بردند.
    https://www.uplooder.net/img/image/55/061f7d0254de0122e7466c73baefd8b3/435815166-65413.jpg
    ویرایش توسط حسنعلی ابراهیمی سعید : 01-12-2021 در ساعت 00:36
    امضاء



  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,528
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    #قسمت_چهارم

    #فرار

    پناهندگی خلبان شوروی به ایران


    برای فرار از قفقاز و پرواز به سوی تبریز، آسان ترین و سریع ترین راه، حرکت مستقیم به جنوب، عبور از بالای مرز و پل خداآفرین و گذشتن از فراز شهر های کلیبر و اهر و رسیدن به فرودگاه مجهز تبریز بود.

    اما ستوان ایوانویچ می دانست که در مجاورت مرز خداآفرین یک ایستگاه رادار بسیار پیشرفته ی نیروی هوایی شوروی و کمی دورتر از آن، یک پایگاه نظامی هوایی قرار دارد.

    معمولا هواپیماهای گشتی مرزی همه روزه در آن منطقه به پرواز در می آمدند. همچنین بالگرد های وزارت کشور شوروی و واحد مرزبانی، پرواز های روزانه ای داشتند.


    ایوانویچ می دانست به محض منحرف شدن هر هواپیمای روسی و عزیمت آن به سمت جنوب، آن میگ های خطرناک از زمین برخاسته، هواپیمای منحرف شده از مسیر را رهگیری و با شلیک موشک سرنگون خواهند کرد. چند سال پیش یک هواپیمای نقشه بردار ایرانی که کمی از مرز منحرف شده و به سمت شوروی پیش رفته بود مورد رهگیری میگ ها قرار گرفت که آن را در فرودگاه نخجوان بر زمین نشاندند.

    ایوانویچ می دانست که مرز های مشترک بین شوروی و ایران و ترکیه، بیش از مرز های شوروی با ایران زیر نظر مرزبانان و میگ هاست، زیرا آمریکایی ها در خاک ترکیه فعالیت های تجسسی و مخابراتی مشکوک و گسترده ای داشتند.

    به نظر او رسید بهترین شیوه ی خروج از فضای شوروی در زمانی است که محموله ای برای رساندن به پست های امنیتی بندر لنکران در ساحل شرقی دریای خزر به او تحویل می دهند.

    او می توانست به بهانه ی رساندن محموله به لنکران از شهر پوشکین به سوی شرق پرواز کند و پیش از رسیدن به فرودگاه لنکران یا بازگشت از آن، به جای مراجعت به شهر پوشکین یا پرواز به سوی باکو، ناگهان به سمت غرب بپیچد، از فراز آستارای روسیه و آستارای ایران بگذرد و پس از پرواز از شمال شهر اردبیل و همچنان حرکت در جهت غرب به سوی تبریز، مشکین شهر را پشت سر بگذارد و خود را به تبریز برساند.

    او می توانست تنها به کمک دید و بدون درخواست از هیچ فرودگاهی در ایران، در امتداد جاده ی آسفالته ای که به تازگی ساخته شده بود و از نواحی مرزی تا تبریز امتداد داشت، خود را به آن شهر برساند.منطقه ی مرزی آذربایجان دایم زیر نظر مراقبت رادار ها و نیز میگ های گشتی قرار داشت.

    شوروی ها وحشتی از ایرانی ها نداشتند، اما به فعالیت های مخابراتی تجسسی گسترده ی آمریکایی ها بدگمان بودند، از اینرو، پرواز های روزانه ی میگ ها ادامه داشت و یک هواپیمای پستی کهنه به سهولت نمی توانست به جای پرواز به سمت شمال به سمت جنوب منحرف شود و خود را به فضای کشور همسایه برساند.
    https://www.uplooder.net/img/image/79/a29586e5968d3e56f874bd341795a8a4/4___hasan_ali_ebrahimi_said_930509.jpg
    ویرایش توسط حسنعلی ابراهیمی سعید : 01-12-2021 در ساعت 00:39
    امضاء



  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,528
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    #قسمت_پنجم
    #فرار
    پناهندگی خلبان شوروی به ایران


    ستوان ایوانویچ که کارت عضویت جی.آر.یو(اطلاعات ارتش سرخ) را داشت، می دانست که آن کارت عضویت راه را برای او بسیار آسان خواهد کرد. کا.گ.ب و جی.آر.یو در اطراف خود بذر وحشت می پراکندند.

    افراد عادی، به اعضای این دو سازمان به مثابه افرادی خارق العاده، با نفوذ و خطرناک می نگریستند.

    یکبار به ذهن این خلبان رسید که فرار به وسیله ی هواپیمای کهنه و مسخره ی خود را فراموش کند و از راه زمینی یا با شنا از رود ارس، از مرز بگذرد و به ایران برود.

    اما روزی که سوار بر جیپ و به اتفاق عده ای از افسران دانشگاه فرماندهی و ستاد جنگ دانشگاه نظامی مسکو به مرز ایران در ناحیه ی آذربایجان رفته بود، متوجه شد که فکرش دیوانه وار و احمقانه است.

    دولت شوروی در مقابل مرز های شمالی ایران ۱۳۸ پاسگاه اصلی و صد ها پست دیده بانی فرعی داشت.

    در سراسر مرز ایران و شوروی و بلافاصله پس از خط مرزی یک رشته سیم خاردار کشیده شده بود.

    در زیر پایه های سیم ها مقداری مواد منفجره کار گذاشته شده بود. مین های ضد نفر مزبور به محض برخورد هر جسمی با سیم و پایه های آن منفجر می شد.

    پس از رشته های سیم خاردار، جاده ی شوسه ای در سراسر مرز احداث شده بود که روی آن را شن نرم پاشیده بودند و تراکتور های مخصوصی که چرخ های آهنین سنگین آن، ماندد غلتک زمین را هموار می کردند روزی دو بار از آن جاده می گدشتند تا بر کف جاده ی شنی اثر هر رد پایی باقی بماند.

    در زیر جاده مین های قوی و حساسی کار گذاشته شده بود که بر اثر اصطکاک با هر عابری منفجر می شدند.

    سربازان مرزی وابسته به وزارت کشور شوروی جای این مین ها را می دانستند و از عبور از روی آن ها خودداری می کردند.

    همچنین تعداد زیادی سگ های پلیس تربیت شده از بهترین نژاد سگ های آلمانی که دارای لانه و جیره ی خوبی بودند،به محض دیدن هر شخص ناشناسی به وی حمله می کردند و تا آمدن مرزبانان او را به حالت درازکش به پشت بر روی زمین قرار می دادند.

    این سگ ها در تابستان چهار ساعت و در زمستان دو ساعت به نگهبانی گمارده می شدند.

    آن ها در نقاط جنگلی و نیزار ها و مناطق کوهستانی در جاهای معینی پنهان می شدند و بدون کم ترین سر و صدا نگهبانی می دادند و به محض اینکه فردی ناشناس از مرز عبور می کرد از عقب به او حمله ور می شدند و او را وا می داشتند که بر پشت روی زمین بخوابد و بی حرکت بماند.

    درگیری با این حیوان بسیار خطرناک بود، زیرا در صورت مقاومت دندان های تیز خود را در حلقوم فرد فرو می بردند.

    پس از جاده ی شوسه، پاسگاه های برجی شوروی مجهز به کلیه ی وسایل لازم از قبیل اسب، جیپ، زرهپوش ها، وسایل نقلیه ی مختلف، مسلسل، بی سیم، تلفن و لوازم زندگی و پخت و پز برای افسران دیده می شدند.

    در اطراف هر پاسگاه جان پناه های زمینی مجهز به مسلسل ساخته شده بود. در فواصل میان پاسگاه ها تعداد زیادی برج دیده بانی با پایه های آهنی مجهز به تلفن، آیینه خبردهنده و نورافکن احداث شده بود.

    به طور کلی، عبور از مرز های زمینی و رودخانه ای نه تنها دشوار، بلکه ناممکن بود.

    مگر برای جاسوسان کا.گ.ب که آن ها را از مرز می گذراندند و به ایران می فرستادند.
    https://www.uplooder.net/img/image/1/a1b132e3c47a6db64a6677f690bebab5/5___hasan_ali_ebrahimi_said_930509.jpg
    ویرایش توسط حسنعلی ابراهیمی سعید : 01-12-2021 در ساعت 00:42
    امضاء



  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,528
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    #قسمت_ششم

    #فرار

    پناهندگی خلبان شوروی به ایران


    دیدن آن همه استحکامات سبب شد که ستوان ایوانویچ از فرار از راه زمینی منصرف شود.

    او باز عاشقانه به قارقارک کهنه و قراضه ی مدل سال ۱۹۶۴ خود روی آورد.

    قارقارک هر چه بود، می توانست پرواز کند.

    این خلبان پس از ناامیدی از اندشه ی فرار از زمین یا رودخانه دوباره به فکر فرار از طریق آسمان افتاد. او یک نقشه ی جغرافیایی مرزی به دست آورد.

    نقشه ی نظامی دیگری را هم که مربوط به مرز های ایران و شوروی بود، دزدید.

    بهترین راه ورود به ایران برای رسیدن به ترکیه، از جایی بود که مرز های سه کشور شوروی، ایران و ترکیه آغاز می شد.

    اگر ستوان ایوانویچ از این مسیر وارد ایران می شد، هم می توانست به خاک ترکیه پرواز کند و هم به ارومیه و اگر دلش خواست تا تبریز پیش برود و در آنجا فرود آید.

    مشکل بنزین نیز وجود داشت که عمداً مقدار آن را به قدری قلیل در نظر می گرفتند و در باک می ریختند تا فکر فرار به مغز خلبان نرسد.

    هفته ها بود که این خلبان روی طرح فرار به ایران فکر می کرد، البته ترجیح می داد مستقیما به ترکیه پرواز کند و در پایگاه هوایی اینجرلیک که آمریکایی ها در آنجا بودند فرود آید، اما مقدار بنزینی که در باک هواپیما می ریختند هرگز براى پرواز تا اینجرلیک کافی نبود.

    از سوی دیگر او هرگز به آسمان ترکیه پرواز نکرده بود اما در حدود سی سال پیش، بار ها با هواپیمای نظامی و مسافربری به ایران سفر کرده بود و سرزمین ایران را به خوبی می شناخت.

    او می دانست که حتی اگر نتواند به فرودگاه تبریز برسد، خواهد توانست در اردبیل که فرودگاه کوچکی داشت فرود آید.

    حتی اگر نمی توانست در فرودگاه های تبریز یا اردبیل بنشیند، در اراضی شمال شرقی آذربایجان دشت های همواری برای فرود آمدن هواپیما وجود داشت.

    ستوان ایوانویچ اسمان ایران را به خوبی می شناخت.

    وی می دانست که پرواز آستارا تا تبریز برای او مانند آب خوردن است.

    در تبریز کنسولگری آمریکا از سال ها قبل دایر بود، بنابر این او می توانست خواستار دیدار با رییس کنسولگری آمریکا شود و تقاضای پناهندگی کند.

    ستوان ایوانویچ مطلع بود که سیا و دولت آمریکا به هر تبعه ی شوروی یا بلوک شرق، چین و کوبا و کره ی شمالی و ویتنام پناهندگی سیاسی نمی دهند.

    آن ها هر متقاضی پناهندگی را مورد بازجویی های طولانی قرار می دادند و بسته به اهمیت و اعتباری که شخص مزبور داشت، نظر خود را در مورد اعطای پناهندگی به وی یا ندادن آن اعلام می کردند.

    خلبانان میگ شوروی، ژنرال ها، دیپلمات های بلوک شرق و اساتید دانشگاه های شوروی را به راحتی می پذیرفتند.

    اما یک خلبان هواپیمای پستی هنگامی مورد استقبال قرار می گرفت که محمولات ارزنده ای را بتواند به غرب انتقال دهد.

    اطلاعات محرمانه، محمولات ارزنده ای بود که احتمال داشت، بازجویان سیا را به اعطای پناهندگی به او ترغیب کند.

    از اینرو، از یک سال پیش از فرار که سرانجام در ۲۶ سپتامبر ۱۹۷۶ انجام شد، هر آنچه را تصور می کرد ارزش اطلاعاتی داشته باشد، کنار می گذاشت.
    https://www.uplooder.net/user/hasanali
    ویرایش توسط حسنعلی ابراهیمی سعید : 01-12-2021 در ساعت 00:46
    امضاء



  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,528
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    #قسمت_هفتم


    #
    فرار


    پناهندگی خلبان شوروی به ایران


    صاحب یکی از مغازه های عکاسی تفلیس یک دستگاه جدید زیراکس در مغازه اش نصب کرده بود که از اوراق و اسناد مراجعان برایشان کپی تهیه می کرد.

    ستوان ایوانویچ دوست صمیمی و بسیار نزدیک آن صاحب مغازه بود، تصمیم گرفت اسناد و مدارک مهمی را که به نظرش ارزشمند می آمد، در آن مغازه کپی بگیرد.

    وقتی که خلبان به صاحب مغازه گفت که برای دریافت گواهینامه ی لیسانس از دانشکده ی افسری می خواهد از مدارک و اسنادش در زیراکس آن مغازه رونوشتی تهیه کند و بابت آن پول خوبی به او خواهد داد ،با خوشحالی به او اجازه ی این کار را داد.

    ایوانویچ در ابتدا رشته ای از مدارک علمی عادی را به صاحب مغازه تحویل می داد تا اعتماد صاحب مغازه جلب شود و به او اجازه داد که حتی بدون حضور او ، اسناد مورد احتیاجش را فتوکپی کند.


    البته این خلبان واقعا تصمیم گرفته بود که از طریق ثبت نام در یک کلاس شبانه به تحصیل خود ادمه دهد و لیسانس بگیرد ، اما در این میان از قصد خود منصرف شده بود زیرا خستگی ناشی از سفر های طولانی هوایی و کار سنگین اجازه ی ادامه تحصیل را به او نمی داد.

    این خلبان سرانجام توانست تعدادی از اسناد محرمانه ای را که به او تحویل می دادند ، کپی تهیه کند. مهر کا.گ.ب در زیر همه ی آن اوراق به چشم می خورد.

    پس از حدود هشت ماه، ستوان ایوانویچ بایگانی کاملی از اسناد و اوراق محرمانه ی به کلی سری در اختیار داشت.

    آمار محرمانه ی ارتش سرخ شامل نیرو های تاکتیکی، تهاجمی، هوایی، دریایی، تعداد هواپیما ها و تانک ها و سایت های موشکی و سکو های پرتاب و ناوگان غیرنظامی و حتی تعداد شبکه های رادیویی و تلویزیونی و بندر های بزرگ و کوچک و فرودگاه ها که در هیچ کتابی نوشته نمی شد و تعدادی نقشه های دقیق در زمره ی اسناد مزبور بود .

    در آخرین ماموریتش، اسناد محرمانه ی جدیدی به او تحویل دادند اما او از تهیه ی کپی آن ها خودداری کرد زیرا ترجیح می داد که اصل اسناد را به عنوان هدیه ای ارزشمند به آمریکایی ها بدهد تا آن ها را ترغیب به پذیرش پناهندگی او کند.

    در میان آخرین اسناد، گزارش کاملی از پایگاه های شنود الکترونیکی بز کوهی( آیبکس) در ایران، وجود داشت.

    مراکز استقرار کارشناسان آیبکس در شمال ایران از خراسان تا آستارا دیده می شد.

    سند مهم دیگری که به همراه داشت، گزارشی به زبان انگلیسی و شرح کاملی از پایگاه تازه تاسیس نیروی دریایی ارتش ایران در بندر استراتژیک چابهار بود.

    در گزارش های تایپ شده ی بعدی، آمار دقیق سلاح های خریداری و تحویل گرفته شده ارتش ایران از شرکت های گرومن ، لاکهید ، بویینگ و نیز کارخانه ی سازندگان تانک چیفتن در انگلستان ذکر شده بود.گویی یک جاسوس نظامی عالیرتبه ی ایران این آمار محرمانه را برای کا.گ.ب می فرستاد.
    https://www.uplooder.net/files/241ab821d8ef7c2825a347583ad7d0bb/%D9%BE%D9%84-%D8%B4%D8%AD%DB%8C%D8%B7%D8%A7%D8%B7.pdf.html

    ویرایش توسط حسنعلی ابراهیمی سعید : 01-12-2021 در ساعت 00:49
    امضاء



  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,528
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    #قسمت_هشتم

    #
    فرار

    پناهندگی خلبان شوروی به ایران


    بر اساس مندرجات آن بخش از اسناد که به آیبکس تعلق داشت، در سپتامبر ۱۹۷۶، حدود ۸۰۰ نفر از نظامیان آمریکایی در ایران زندگی می کردند که حداقل بیست نفرشان در آیبکس خدمت می کردند.

    محل خدمت آنان در شمال ایران در چند پایگاه شنود بود.

    آنان هفته ای یکبار جابجا می شدند، یعنی ده نفر از آنان به تهران می آمدند و ده نفر دیگر از تهران به مدت یک هفته به پایگاه های یادشده می رفتند.

    آن ها انفجار هر بمب هسته ای شوروی را در سیبری و قزاقستان شنود می کردند.

    دستگاه های مخابراتی الکترونیکی آنان به قدری قوی بود که مکالمات پلیس شوروی در شهر های قفقاز و ترکمنستان را ضبط می کرد. آیا آمریکایی ها حاضر نبودند در ازای این اسناد به او پناهندگی و کلی پول بدهند؟

    همه ی شرایط برای پرواز و فرار به سوی ایران مهیا بود .

    البته هواپیما در وضعیت خوبی نبود.

    مکانیک های هواپیمایی ، مرتب قطعاتش را تعویض می کردند اما احتمال داشت پرواز به سوی مرز ترکیه با خطر هایی همراه باشد.

    او پس از هفته ها مطالعه ی نقشه های مرزی، تصمیم خود را عوض کرد و تصمیم گرفت به جای ترکیه به ایران پناهنده شود.

    اگر او پس از بلند شدن از فرودگاه پوشکین، راه خود را به سوی کرانه های دریای خزر، یعنی به جانب شرق ادامه می داد و ناگهان به سمت جنوب منحرف می شد و از نزدیک ترین مرز ، یعنی فضای بالای نمین و آستارا وارد ایران می شد، تبریز از محل ورود او به آسمان ایران چندان دور نبود.

    البته در اردبیل نیز یک فرودگاه نظامی کوچک وجود داشت و او می توانست در آنجا هم بنشیند.

    اگر هواپیما و بنزینی که در فرودگاه پوشکین در باک آن می ریختند که معمولا اندک بود، به او اجازه ی پرواز می داد، پس از عبور از شهر های مشکین شهر و اهر میتوانست خود را به تبریز برساند و در آن فرودگاه که تجهیزات و موقعیت خوبی داشت ، فرود آید.

    ستوان ایوانویچ، چند بار با نقایص فنی هواپیمای فرسوده اش دست و پنچه نرم کرده بود و به آن اسب کهنه ی آهنین، هیچ اعتمادی نداشت.اما هر چه بود، از هیچ بهتر بود.

    او می توانست از راه دشت مغان نیز وارد ایران شود، اما از آنجا تا تبریز کوه های خطرناک خروسکی،صلوات،قره داغ و سرانجام سبلان پرواز او را با خطر مواجه می کرد.

    برای عبور از فراز آن کوه ها باید هر چه بیشتر ارتفاع می گرفت و هواپیمای کهنه ی او با آن موتور قراضه احتمالا قادر به اوج گرفتن آن ارتفاعات نبود.

    بالاخره تصمیم قطعی خود را گرفت و تاریخ فرار را هم تعیین کرد
    https://www.uplooder.net/img/image/63/1d51ec9820d34b13268c376825b08211/%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B6%DB%B2%DB%B5-%DB%B1%DB%B4%DB%B1%DB%B0%DB%B3%DB%B1.jpg
    .

    ویرایش توسط حسنعلی ابراهیمی سعید : 01-12-2021 در ساعت 00:53
    امضاء



  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,528
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    #قسمت_نهم

    #
    فرار

    پناهندگی خلبان شوروی به ایران


    سراسر شب معهود را با دلهره و کابوس گذراند. می ترسید حادثه ی ناگهانی و پیش بینی نشده ای نقشه اش را خنثی کند.

    مثلا یکی از افسران بالادست هوس کند به عنوان سرنشین مفتی برای عزیمت به لنکران یا باکو سوار هواپیما شود.

    صبح که از خواب برخاست، سرش درد می کرد ، به ناچار پس از آشامیدن چای در آن آپارتمان دولتی فرودگاه یک قرص آسپرین با آب خورد. اضطراب شدید باعث شد که نه در اتاق خود چای بیاشامد و صبحانه بخورد و حتی در رستوران فرودگاه نیز، با وجود بوی اشتهاآور سوپ، لوبیا، سوسیس و تخم مرغ برشته و نان تست شده سیاه داغ هیچ چیز نخورد.

    آن قدر نگران و ناراحت بود که در خودرو به حرف های راننده کمترین توجهی نکرد.

    راننده ناگهان گفت :(( امروز به نظر خسته می آیید، نکند بیمارید رفیق ستوان؟))بامداد روز ۲۶ سپتامبر ۱۹۷۶ برابر با روز سوم مهر ۱۳۵۵، مناسب ترین فرصت برای فرار به ایران، نصیب ستوان یکم خلبان شد.

    طبق برنامه ی از پیش تدوین شده ، قرار بود در این روز ،در حدود ساعت ۱۱، برای گردآوری گزارش های محرمانه ی کا.گ.ب از شهر پوشکین به پرواز در آید.

    راهی لنکران شود و سپس به سوی باکو پرواز کند.

    او پس از دو ساعت فرود در فرودگاه باکو، با گرفتن محمولات جدید فوق سری، راهی تفلیس می شد و یک هفته در آن شهر که خانه ی او در آنجا قرار داشت، به سر می برد تا ماموریت جدید به وی ابلاغ شود.

    او از ده روز قبل که به باکو آمده بود، برنامه ریزی های لازم را کرده بود. در حدود ساعت ۸ صبح به فرودگاه رفت، زیرا قرار بود مکانیسین ها روی هواپیما کار کنند، هواپیما اشکالات زیادی داشت و پرواز با آن دست به خطر زدن بود.

    در حدود ده دقیقه به ساعت یازده بامداد تعمیر هواپیما پایان یافت. ستوان ایوانویچ در دفتر فرودگاه حضور یافت و یادداشت های مربوط به ماموریت را در دفتر ویژه ی کا.گ.ب نوشت.

    آن گاه سوار هواپیما شد.

    خلبان زیر لب گفت:(( ناتالیا، به سوی تو می آیم)).

    سپس موتور را با فشار روی تکمه های مخصوص روشن کرد.

    پروانه به گردش در آمد.مکانیسینی جلوی او بر روی باند ایستاده بود و به صدای موتور هواپیما گوش می داد تا ببیند مرتب است یا نه.

    در نهایت ، هواپیمای کهنه بر روی باند به حرکت در آمد.

    مسافتی را پیمود تا آنکه کم کم ستوان ایوانویچ فشار و سرعت موتور را بیشتر کرد و سرانجام هواپیما در انتهای باند از زمین کنده شد و به آسمان رفت.

    صدای یکنواخت موتور خواب آور بود.

    داخل هواپیما به علت کار نکردن بخاری، از نظر سرما با بیرون تفاوتی نداشت.

    پرواز بسیار عادی بود و در مسیر تعیین شده انجام می گرفت.

    او در حدود ۲۰ دقیقه به سمت شرق حرکت کرد و ناگهان امواج نیلگون دریای خزر در دیدرس او قرار گرفت.
    https://www.uplooder.net/img/image/70/eeacd51f27ba64398b68339b25983157/%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B5%DB%B2%DB%B6-%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B3%DB%B5%DB%B2.jpg

    ویرایش توسط حسنعلی ابراهیمی سعید : 01-12-2021 در ساعت 00:56
    امضاء



صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi