صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 48

موضوع: هنر مردن

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,902
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,218 در 63,589
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض


    معنی واقعی بصیرت
    امام خمینی«رضوان‌‌الله‌‌تعال ی‌علیه» و بسیجی‌های تابع ایشان از مرگ نمی‌هراسیدند، به همین جهت خوب زندگی کردند و خوب مردند. تمام بركات زندگی امام خمینی«رضوان‌‌الله‌‌تعال ی‌علیه» به جهت آن بود که عالم قیامت را بهتر از دنیا می‌دانستند و در تمام طول زندگی نظرشان به آن طرف بود و در دنیا برای ابدیت خود زندگی می‌کردند. آدم‌های افسرده‌ی بی‌نشاط عموماً کسانی‌اند که از مرگ خوششان نمی‌آید و زندگی را به وسعت ابدیت نمی‌بینند، اگر هم به ظاهر آرزوی مرگ می‌كنند، برای فرار از آن نوع زندگی است که در آن قرار دارند و می‌خواهند از خودشان فرار کنند، نه به خاطر شوق به مرگ. از خود فرار كردن غیر از استقبال‌نمودن از مرگ است.
    همچنان که در روایت رسول خدا(ص) ملاحظه فرمودید: هر اندازه که انسان مرگ و لقاء الهی را دوست داشته باشد، خدا هم ملاقات او را دوست خواهد داشت و با ورود به قیامت با چهره‌ی محبت‌آمیز خداوند روبه‌رو می‌شود و لذا به گفته‌ی مولوی می‌توان گفت:
    مرگ هر كس ای پسر همرنگ اوست


    آینه صافی یقین همرنگ اوست

    آن‌كه می‌ترسی ز مرگ اندر فرار


    آن زخود ترسانی ای جان، هوش‌دار

    پیش تُرک، آیینه را خوش‌رنگی است


    پیش زَنگی، آینه هم زنگی است

    پس مرگ به خودی خود مشکل‌زا نیست، بستگی به نوع زندگی و نگاه ما به مرگ دارد و اگر یاد مرگ را در منظر خود نگهداریم به تعبیر امام صادق(ع) یاد مرگ حجاب‌های حرص و شهوت را پاره می‌کند و «یحَقِّرُ الدُنْیا»؛(12) و دنیا را در چشم انسان حقیر می‌گرداند و معنی واقعی بصیرت همین است، و چنین انسانی در انتخاب امور زندگی بهترین نوع از انتخاب‌ها را دارد.
    با توجه به آیه‌ی مورد بحث که خصوصیات اولیاء الهی را آن می‌داند که مطلوب خود را مرگ قرار داده‌اند و به ابدیت خود بیشتر نظر دارند تا به دنیا، می‌توان نتیجه گرفت كه در تحلیل یك تمدن یا یك فرهنگ و یا جامعه، باید به نوع نگاه و بینش و موضع‌گیری آن تمدن نسبت به مرگ توجه داشت تا به خوبی دریافت آیا آن تمدن یا جامعه در مسیر درستی حركت می‌كند یا نه. از دیدگاه قرآن تمدنی كه مرگ را به عنوان یک مرحله‌ی دوست‌داشتنی در كنار زندگی تلقی نكند، در مسیر حق حركت نمی‌كند و به انتخاب‌های ناصحیحی دست می‌زند که نمونه‌ی بسیار روشن آن را امروز در تمدن غربی می‌بینیم.
    قرآن می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ»؛(13) برای آن‌هایی که از مسیر الهی منحرف شدند عذاب دردناکی هست، و علت این که از مسیر الهی منحرف شدند غفلت و فراموشی آن‌ها از مرگ و روز حساب بود.
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,902
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,218 در 63,589
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    تمدن غربی و غفلت از مرگ

    در حال حاضر فرهنگ غربی به هر گونه معنویتی که او را متوجه حیات ابدی نماید، پشت کرده و لذا مرگ از منظر آن فکر و فرهنگ پنهان شده و به همان اندازه حرص به دنیا و دامن‌زدن به شهوات زندگی‌ آن را اشغال کرده است. پیران را به سرای سالمندان می‌فرستد و قبرستان‌ها را از محل سكونت مردم كیلومترها دور می‌كند تا به گمان خود مرگ را از زندگی خود دور كند، زیرا قبرستان‌ها یادآور مرگ‌اند و پیران دریچه‌های ورود به مرگ،‌ آن‌ها را به آسایشگاه سالمندان می‌فرستند تا در واقع پیری خود را نبینند، و یا تمام عمر خود را صرف علوم پزشكی می‌كنند از آن جهت كه لحظه‌ای هم شده دیرتر بمیرند، زیرا این‌ها نه از عالم غیب تحلیل درستی دارند و نه معنای قیامت و زندگی ابدی را می‌شناسند.
    آری انسان باید تا مدتی که در دنیا زندگی می‌کند سالم زندگی کند و علم بهداشت و علم پزشکی در این راستا می‌توانند به انسان کمک کنند، چون نباید طبیعت و بدنی را كه خدا به ما داده است خراب كنیم و در استفاده‌ی بهتر از آن کوتاهی نماییم. علم پزشكی به لحاظ درمان بیماری‌ها برای آن است كه نقص عضو و یا مرگِ بی‌جا نصیب انسان نشود. ولی بعضی مواقع به اسم درمان، موضوعِ فرار از مرگ به میان می‌آید، این دیگر درمان غیر حقیقی است و لذا باید روشن شود كدام درمان، حقیقی و کدام درمان غیر حقیقی است.
    آنچه امروزه در بعضی موارد به چشم می‌خورد آن است که کسانی به علم پزشكی به عنوان راهی برای فرار از مرگ می‌نگرند و این امر موجب می‌شود که مرگِ خود را سخت‌تر كنند و با روی گشاده و روانی آسوده با مرگ روبه‌رو نشوند.
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,902
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,218 در 63,589
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض


    سخت کردن زندگی و مرگ
    بدن وسیله‌ای برای استكمال روح است. حال اگر این وسیله دیگر برای روح قابل استفاده نباشد، روح از آن منصرف می‌شود. این نوع انصرافِ روح از بدن به صورت «مرگ» ظاهر می‌شود، حال به دو شكل روح از بدن منصرف می‌شود و آن را ترک می‌کند، یكی به این‌ صورت كه روح دیگر نیاز به بدن نداشته باشد و در آن حدّ که لازم بوده از بدن خود استفاده کرده باشد، مثل پیرمرد یا پیرزنی که قلبش از كار می‌افتد، حال اگر قلبش را تحریک کنید و شوک دهید، كلیه‌اش یاری نمی‌كند و از كار می‌افتد و اگر كلیه را مدد كنید، عضو دیگری شروع به ناسازگاری می‌كند، چون روح یا نفسِ او به صورت تکوینی می‌خواهد از بدن منصرف شود و این انصراف از یک عضوی شروع می‌گردد. نوع دیگرِ انصرافِ نفس از بدن به علت مشکلی است که برای بدن پیش می‌آید، مثل نقصانی که در حوادث رانندگی و یا در حوادث غیرطبیعی دیگر برای بدن انسان پیش می‌آید، در این حالت هم اگر بدن طوری خراب شد که برای روح قابل استفاده نبود، روح از بدن منصرف می‌شود.
    اگر به هر دلیل روح نتوانست بر بدنِ خود نظر كند و آن را تدبیر نماید، یا به جهت نوع اول یا به جهت نوع دوم، دیگر مرگ را باید به عنوان واقعیت پذیرفت، چون موضوعِ انصراف روح در میان است و روح چیزی نیست که در کنترل ما و یا در کنترل پزشک باشد، در چنین حالتی نباید مرگ خود را با دستگاه‌هایی که در پزشکی به‌کار می‌گیرند سخت‌تر كنید، تا آن‌جا که گاهی به خاطر ترس از مرگ، همه‌ی زندگی را صرف رفتن از یک پزشک به پزشک دیگر نمایید. باید متوجه باشیم پناه بردن به دستگاه‌های فرار از مرگ، زندگی و مرگ را سخت‌تر می‌كند، ولی مرگ را نمی‌توان از بین برد، زیرا هدف خلقت ما در دنیا برای این نبوده که برای همیشه این بدن را داشته باشیم تا ما هدف خود را برای همیشه حفظ بدنمان قرار دهیم. هنر آن است كه بدن را به عنوان ابزاری موقت بنگریم و از موقتی بودن آن غفلت نكنیم و هر چیزی كه می‌خواهد موقتی بودن این بدن را از ما پنهان كند، یك حیله بشناسیم، زیرا ما را از درست روبه‌روشدن با مرگ محروم می‌کند. امیرالمؤمنین(ع) به فرزندشان تذکر می‌دهند: «یا بُنَی إنّکَ إنَّما خُلِقْتَ لِلْاخِرَةِ لا لِلدّنْیا وَ لِلْفَناءِ لا لِلْبَقاء وَ لِلْمُوتِ لا لِلْحَیاةِ»(14) ای فرزندم! حقیقت این است که تو برای آخرت آفریده شده‌ای و نه برای دنیا و برای فنا آفریده شده‌ای و نه برای بقاء و برای مردن آفریده شده‌ای و نه برای زنده‌ماندن و لذا در ادامه‌ می‌فرمایند: «یا بُنَی اَکْثِرْ مِنْ ذِکْرِالْموت» فرزندم! بسیار به یاد مرگ باش.

    آفات رفاه افراطی
    رفاه افراطی موجب می‌شود مرگ به فراموشی كشانده شود و مردن سخت‌تر شود چون در آن صورت انسان با مرگ غافلگیرانه روبه‌رو می‌شود. و از آن طرف هم انکار معاد موجب طلب رفاه افراطی می‌گردد و انسان را با مرگی آزاردهنده روبه‌رو می‌کند.
    در اروپا با رنسانسی که انجام گرفت به بهانه‌ی پشت‌کردن به کلیسا با هر نوع معنویتی مخالفت شد و نظرها از عالم غیب و قیامت به دنیا و عالم محسوسات معطوف گشت و لذا عوامل معنوی که کنترل‌کننده‌ی امیال و شهوات افراطی هستند به حاشیه رفت و دنیازدگی و رفاه افراطی جای آن را گرفت، پس به این معنی می‌توان گفت: اروپا با پشت‌کردن به شریعت، به رفاه افراطی دل بست و نتیجه‌ی دل‌بستن به رفاه افراطی روحیه‌ی فرار از مرگ را به دنبال آورد. با رجوع به كتاب تاریخ تمدن ویل‌دورانت می‌توان جایگاه این نوع رفاه و رفاه‌زدگی در غرب را در روی‌گردانی مردم اروپا از معنویت دانست که منجر به میل شدید به رفاه گشت و معنی زندگی در تصرف هرچه بیشتر بر طبیعت تعریف و تفسیر شد و طوری به مردم القاء شد كه هر ملتی هرچه بیشتر بر طبیعت حاکمیت داشته باشند موفق‌ترند و در نتیجه فضایی به وجود آمد که فکر کردند می‌توانند بر مرگ هم مسلط شوند پس نباید به فکر مرگ باشند و هنر مردن که توسط دین، ذهن‌ها را رهبری می‌کرد به فراموشی سپرده شد.
    پروتستانتیسم به اسم روشنفکری دینی جنبه‌های معنوی كاتولیك را به حاشیه راند و یک نوع نگاه حسی را جایگزین آن كرد تا راه را برای هرچه بیشتر مدرن‌شدن غرب فراهم کند و به گمان خودشان موانعی را که دین برای پیشرفت و صنعتی‌شدن غرب ایجاد کرده است کنار زدند و در حقیقت حركتی جهت مقابله با دین و معنویت انجام شد با این هدف كه دین برای بهتر زندگی‌كردن در دنیاست و نه چیز دیگر و این یکی از آثار غفلت از مرگ بود و ریشه‌ی ایجاد رنسانس جز همین نگاه نبود که محترمانه دین خدا به فراموشی سپرده شود و جای آن را برنامه‌هایی پر کند که عقلِ محدود انسان‌ها ارائه می‌دهد.
    حضرت امام علی(ع) به فرزندشان امام حسن(ع) می‌فرمایند: «عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُّرُ فِی‌الْحَقِّ.»(15) عادت بده نفس خود را به سختی‌ها و چه اخلاق خوبی است، پایداری و سختی در مسیر حق. فرار از سختی‌ها یعنی دل‌بستن به میل‌ها و هوس‌ها یکی از خصوصیات روحیه‌ی غیر ایمانی است و مؤمن به‌واقع از سختی‌ها فرار نمی‌كند، بلكه از هلاكت فرار می‌كند که موجب بی‌ثمری و پوچی است. حضرت زهرا(س) علت پشت کردن به علی(ع) را رفاه‌زدگی می‌دانند و آن‌هایی را که جریان سقیفه را در مقابل غدیر عَلَم کردند این طور معرفی می‌کنند که: «وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَةٍ مِنَ الْعَیْشِ وَادِعُونَ فَاكِهُونَ آمِنُون »(16)و شما همیشه در زندگی همراه با رفاه متنعّم و خوش بودید.
    با رفاه نمی‌توان به نتیجه رسید چراکه انسان را مشغول دنیا می‌کند و یاد مرگ فراموش می‌شود و هنر مردن که فرهنگ اصیل انسان‌های بزرگ و تمدن‌های الهی است از میان می‌رود و عملاً مرگ سخت می‌شود و به همین جهت برای راحت مردن، سختی‌كشیدن لازم است تا نفس تعلقش به بدن شدید نباشد.
    اگر قوّه‌ی نامیه در بدن انسان حركت طبیعی خود را داشته باشد، بدن در شروع پیری، یعنی از حدود چهل‌سالگی به بعد رو به لاغری می‌رود و روح انسان توجهاتش را از بدن به مرتبه‌ی بالاتر از آن سوق می‌دهد و انسان كم‌‌كم میل به رفتن پیدا می‌كند. اما اگر جامعه‌ای غرق در رفاه گشت و تماماً مشغول نیازها و میل‌های بدن شد نفس ناطقه فرصت توجه به عالم معنا و رشد در آن عوالم را ندارد و در این حال در منظر جان انسان هیچ آثاری از عالم غیب و معنویت ظاهر نمی‌شود و معنی غافلگیرشدن توسط مرگ در این حالت است كه انسان باید تمام خوشی‌ها را یك‌جا بگذارد و برود، پس به راحتی می‌توان گفت: كسی كه در رفاه افراطی قرار دارد مرگ بدی در انتظار او است.
    تمدن غربی براساس غفلت از مرگ و دامن‌زدن به رفاهِ هرچه بیشتر دنیایی، شکل گرفته است و به همین جهت ما باید مواظب باشیم از ابزارهای این تمدن از آن جهت كه رفاه می‌آورد حذر كنیم و به صورت گزینشی با تکنولوژی برخورد نماییم.(17) از دنیا و وسایل آن باید در حدّی که بتوانیم زندگی ‌كنیم و به اهداف عالیه‌ی خود دست یابیم، استفاده نماییم ولی زندگی در دنیا به معنی فرو افتادن در رفاه نیست. انسان سالمی كه از پیاده‌روی بیزار است، باید بداند این نشانه‌ی شروع نوعی رفاه افراطی است که در او در حال شکل‌گرفتن است، كه اگر مواظب نباشد این رفاه‌زدگی او را تا كفر جلو می‌برد. پیامبر خدا(ص) می‌فرماید: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْ ءٍ أَشَدَّ مِنَ الْمَشْیِ إِلَى بَیْتِه ِ»(18) خداوند به چیزی به اندازه پیاده‌روی به سوی مسجدالحرام عبادت نشد. درست است كه در قدیم ماشین نبود، اما اسبِ تیزرو بود، ولی باز مردم به جهت توجه به آن روایت و روحیه‌ی صبر بر سختی‌ها، پیاده به خانه‌ی خدا یا زیارت ائمه(ع) می‌رفتند، چون در روایت هست برای هر قدمی ثواب می‌نویسند. حضرت امام خمینی«رضوان‌‌الله‌‌تعال ی‌علیه» به هنگام دیدار از جانبازانِ قطع‌نخاعی وقتی به استقبال آن‌ها رفته بودند، قدم‌های خود را كوتاه برمی‌داشتند، چون می‌دانستند به تعداد قدم‌هایشان حَسنه خواهند داشت. در هر حال حرف بنده این است:
    حضور دل نتوان یافت در لباس حریر



    پس از فتیله‌ی ابریشمی چراغ مساز

    وقتی روشن شد با رفاه نمی‌توان به نتیجه رسید و رفاه، ابتدا موجب غفلت از مرگ می‌شود و سپس مرگ را سخت‌تر می‌كند پس برای خوب زندگی کردن و راحت ‌مردن، باید سختی كشید، چرا كه:
    هر كه شیرین زیست، آخر سخت مُرد



    هر كه اندر بند تن شد، جان نبرد

    هنر خوب‌مردن مربوط به كسانی است كه هم زندگی دنیایی را می‌شناسند و هم بعد از این زندگی را، و تنها ملت‌های خدادوست هنر خوب‌‌مردن را یافته‌اند.
    ائمه‌ی ‌اطهار(ع) و شیعیان واقعیِ آنان قهرمانان خوب زندگی‌کردن و خوب‌مردن بودند. و در همین راستا شهدای کربلا با این که حضرت سیدالشهداء(ع) شبِ عاشورا به آن‌ها خبر دادند که فردا همه شهید می‌شویم، ماندند و به زیباترین شکل ممکن شهادت خود را مدیریت کردند و به راحتی تسلیم دشمن نشدند و در حین مبارزه با دشمن هیچ احساس ترسی در آن‌ها مشاهده نشد.(19)
    امیر‌المؤمنین(ع) در نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه به فرزندشان می‌فرمایند: «وَاعْلَمْ اَنَّ مَالِكَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِكُ الَحَیَاةِ وَ اَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمیت وَ اَنَّ الْمُفْنِی هُوَ الْمُعِید»؛ فرزندم! بدان، آن ‌كه صاحب موت است، همان صاحب حیات است و هم او كه خلق كرده است می‌میراند و همان كه فانی می‌كند برمی‌گرداند.
    حضرت متذکر می‌شوند که مرگ در كنار حیات یك سنّت جاری در نظام هستی است و نه یك امر اتفاقی كه بتوان از دست آن رها شد و یا آن‌ را نادیده گرفت. با توجه به چنین امری است كه تأكید می‌شود عزیزان متوجه باشند كسانی خوب زندگی می‌كنند كه واقعیت مرگ را بشناسند و همه‌ی زندگی‌شان تلاش برای فرار از مرگ نشود.
    چهره‌ی شفابخشی مرگ
    اگر خدا را در کنار خود داشته باشیم، مرگ را به عنوان یکی از جلوه‌های ربوبیت خداوند در كنار زندگی می‌بینیم و مجموعه‌ی مرگ و حیات را زندگی می‌شناسیم با این توجه که مرگ؛ دریچه‌ی ورود به حیات برین و کمالات عالیه است که دنیا ظرفیت ظهور آن‌ کمالات را ندارد و به همین جهت در چنین دیدگاهی مرگ و زندگی ضد هم نیستند تا انواع وسایل را برای نمردن و یا مرگ را به عقب‌انداختن بسازیم بلكه عمر انسان یك حیات طولانی است كه دو چهره دارد چهره‌ای از آن در این دنیا ظاهر می‌شود و چهره‌ی‌ اصلی آن مربوط به آن دنیا است. ولی متأسفانه تمدن غربی نمی‌گذارد كه ما این‌گونه بیندیشیم، زیرا نگاه دینی به مرگ در سازمان فكری ما حذف شده و در نتیجه مرگ ضد زندگی قلمداد می‌شود و از همه مهم‌تر جنبه‌ی شفابخشی مرگ فراموش گشته است. در حالی که با مرگ و رهایی از تن، تمام بیماری‌ها و ضعف‌هایی که به جهت تن بر روح تحمیل شده بود از میان می‌رود و ما می‌مانیم با بدنی که متناسب روح است، به همان سبکی و تیز پروازی. به گفته‌ی مولوی:
    آن جهان و راهش ار پیدا بُدی



    کم کسی یک لحظه در این‌جا بُدی

    جهانِ امروز به جهت آن‌که در شرایط گریز از مرگ است، در شرایط عادی به‌سر نمی‌برد و لذا باید متوجه باشیم كه این نوع زندگی، زندگی عادی نیست تا به انتخاب‌هایی که در بستر چنین زندگی انجام می‌گیرد اطمینان کنیم. زندگی عادی آن نوع از زندگی است كه مرگ و حیات در برابر افراد یکسان باشد و تلاش‌ها، بیشتر برای سالم زندگی‌کردن است و نه برای نمردن. پس آیه‌ی مورد بحث را ساده نگیرید که خداوند می‌فرماید: اگر دوستدار خدا هستید، چرا مرگ را نمی‌خواهید؟ چون زندگی‌ها براساس فرار از مرگ طراحی می‌شود، می‌توان نتیجه گرفت؛ هركس دوست‌دار خدا است این‌همه از مرگ فرار نمی‌كند.
    وقتی مرگ مدنظر انسان نباشد و آن را قسمت اصلی عمر خود به حساب نیاورد زندگیِ دنیایی را بیش از حدّ جدّی می‌گیرد و در نتیجه اگر در دنیا غنی شود، مغرور می‌گردد و اگر فقیر شود، مأیوس می‌شود و این نوع زندگی کردن در هر دو حالت هلاكت است. امیرالمؤمنین به یکی از صحابه‌ی خود توصیه می‌کنند: «فَارْفُضِ الدُّنْیَا فَإِنَّ حُبَّ الدُّنْیَا یُعْمِی وَ یُصِمُّ وَ یُبْكِمُ وَ یُذِلُّ الرِّقَابَ فَتَدَارَكْ مَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِكَ وَ لَا تَقُلْ غَداً وَ بَعْدَ غَدٍ فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ بِإِقَامَتِهِمْ عَلَى الْأَمَانِیِ وَ التَّسْوِیفِ...»(20) دنیا را ترك كن و بدان كه محبت به دنیا انسان راكور و گنگ و كر مى سازد، دوستى دنیا گردن ها را پائین مى آورد و خوار می کند، اینك از عمر باقیمانده استفاده كن و نگو فردا و یا پس فردا چنان و چنین خواهم كرد، كسانى قبل از شما بودند که هلاك شدند و رفتند، و هلاكت آن‌ها به خاطر فردا فرداگفتن وآرزوهای دنیایی بود.
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,902
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,218 در 63,589
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض


    آفات رفاه افراطی
    رفاه افراطی موجب می‌شود مرگ به فراموشی كشانده شود و مردن سخت‌تر شود چون در آن صورت انسان با مرگ غافلگیرانه روبه‌رو می‌شود. و از آن طرف هم انکار معاد موجب طلب رفاه افراطی می‌گردد و انسان را با مرگی آزاردهنده روبه‌رو می‌کند.
    در اروپا با رنسانسی که انجام گرفت به بهانه‌ی پشت‌کردن به کلیسا با هر نوع معنویتی مخالفت شد و نظرها از عالم غیب و قیامت به دنیا و عالم محسوسات معطوف گشت و لذا عوامل معنوی که کنترل‌کننده‌ی امیال و شهوات افراطی هستند به حاشیه رفت و دنیازدگی و رفاه افراطی جای آن را گرفت، پس به این معنی می‌توان گفت: اروپا با پشت‌کردن به شریعت، به رفاه افراطی دل بست و نتیجه‌ی دل‌بستن به رفاه افراطی روحیه‌ی فرار از مرگ را به دنبال آورد. با رجوع به كتاب تاریخ تمدن ویل‌دورانت می‌توان جایگاه این نوع رفاه و رفاه‌زدگی در غرب را در روی‌گردانی مردم اروپا از معنویت دانست که منجر به میل شدید به رفاه گشت و معنی زندگی در تصرف هرچه بیشتر بر طبیعت تعریف و تفسیر شد و طوری به مردم القاء شد كه هر ملتی هرچه بیشتر بر طبیعت حاکمیت داشته باشند موفق‌ترند و در نتیجه فضایی به وجود آمد که فکر کردند می‌توانند بر مرگ هم مسلط شوند پس نباید به فکر مرگ باشند و هنر مردن که توسط دین، ذهن‌ها را رهبری می‌کرد به فراموشی سپرده شد.
    پروتستانتیسم به اسم روشنفکری دینی جنبه‌های معنوی كاتولیك را به حاشیه راند و یک نوع نگاه حسی را جایگزین آن كرد تا راه را برای هرچه بیشتر مدرن‌شدن غرب فراهم کند و به گمان خودشان موانعی را که دین برای پیشرفت و صنعتی‌شدن غرب ایجاد کرده است کنار زدند و در حقیقت حركتی جهت مقابله با دین و معنویت انجام شد با این هدف كه دین برای بهتر زندگی‌كردن در دنیاست و نه چیز دیگر و این یکی از آثار غفلت از مرگ بود و ریشه‌ی ایجاد رنسانس جز همین نگاه نبود که محترمانه دین خدا به فراموشی سپرده شود و جای آن را برنامه‌هایی پر کند که عقلِ محدود انسان‌ها ارائه می‌دهد.
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,902
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,218 در 63,589
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض


    حضرت امام علی(ع) به فرزندشان امام حسن(ع) می‌فرمایند: «عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُّرُ فِی‌الْحَقِّ.»(15) عادت بده نفس خود را به سختی‌ها و چه اخلاق خوبی است، پایداری و سختی در مسیر حق. فرار از سختی‌ها یعنی دل‌بستن به میل‌ها و هوس‌ها یکی از خصوصیات روحیه‌ی غیر ایمانی است و مؤمن به‌واقع از سختی‌ها فرار نمی‌كند، بلكه از هلاكت فرار می‌كند که موجب بی‌ثمری و پوچی است. حضرت زهرا(س) علت پشت کردن به علی(ع) را رفاه‌زدگی می‌دانند و آن‌هایی را که جریان سقیفه را در مقابل غدیر عَلَم کردند این طور معرفی می‌کنند که: «وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَةٍ مِنَ الْعَیْشِ وَادِعُونَ فَاكِهُونَ آمِنُون »(16)و شما همیشه در زندگی همراه با رفاه متنعّم و خوش بودید.
    با رفاه نمی‌توان به نتیجه رسید چراکه انسان را مشغول دنیا می‌کند و یاد مرگ فراموش می‌شود و هنر مردن که فرهنگ اصیل انسان‌های بزرگ و تمدن‌های الهی است از میان می‌رود و عملاً مرگ سخت می‌شود و به همین جهت برای راحت مردن، سختی‌كشیدن لازم است تا نفس تعلقش به بدن شدید نباشد.
    اگر قوّه‌ی نامیه در بدن انسان حركت طبیعی خود را داشته باشد، بدن در شروع پیری، یعنی از حدود چهل‌سالگی به بعد رو به لاغری می‌رود و روح انسان توجهاتش را از بدن به مرتبه‌ی بالاتر از آن سوق می‌دهد و انسان كم‌‌كم میل به رفتن پیدا می‌كند. اما اگر جامعه‌ای غرق در رفاه گشت و تماماً مشغول نیازها و میل‌های بدن شد نفس ناطقه فرصت توجه به عالم معنا و رشد در آن عوالم را ندارد و در این حال در منظر جان انسان هیچ آثاری از عالم غیب و معنویت ظاهر نمی‌شود و معنی غافلگیرشدن توسط مرگ در این حالت است كه انسان باید تمام خوشی‌ها را یك‌جا بگذارد و برود، پس به راحتی می‌توان گفت: كسی كه در رفاه افراطی قرار دارد مرگ بدی در انتظار او است.
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,902
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,218 در 63,589
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض


    تمدن غربی براساس غفلت از مرگ و دامن‌زدن به رفاهِ هرچه بیشتر دنیایی، شکل گرفته است و به همین جهت ما باید مواظب باشیم از ابزارهای این تمدن از آن جهت كه رفاه می‌آورد حذر كنیم و به صورت گزینشی با تکنولوژی برخورد نماییم.(17) از دنیا و وسایل آن باید در حدّی که بتوانیم زندگی ‌كنیم و به اهداف عالیه‌ی خود دست یابیم، استفاده نماییم ولی زندگی در دنیا به معنی فرو افتادن در رفاه نیست. انسان سالمی كه از پیاده‌روی بیزار است، باید بداند این نشانه‌ی شروع نوعی رفاه افراطی است که در او در حال شکل‌گرفتن است، كه اگر مواظب نباشد این رفاه‌زدگی او را تا كفر جلو می‌برد. پیامبر خدا(ص) می‌فرماید: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْ ءٍ أَشَدَّ مِنَ الْمَشْیِ إِلَى بَیْتِه ِ»(18) خداوند به چیزی به اندازه پیاده‌روی به سوی مسجدالحرام عبادت نشد. درست است كه در قدیم ماشین نبود، اما اسبِ تیزرو بود، ولی باز مردم به جهت توجه به آن روایت و روحیه‌ی صبر بر سختی‌ها، پیاده به خانه‌ی خدا یا زیارت ائمه(ع) می‌رفتند، چون در روایت هست برای هر قدمی ثواب می‌نویسند. حضرت امام خمینی«رضوان‌‌الله‌‌تعال ی‌علیه» به هنگام دیدار از جانبازانِ قطع‌نخاعی وقتی به استقبال آن‌ها رفته بودند، قدم‌های خود را كوتاه برمی‌داشتند، چون می‌دانستند به تعداد قدم‌هایشان حَسنه خواهند داشت. در هر حال حرف بنده این است:
    حضور دل نتوان یافت در لباس حریر



    پس از فتیله‌ی ابریشمی چراغ مساز

    وقتی روشن شد با رفاه نمی‌توان به نتیجه رسید و رفاه، ابتدا موجب غفلت از مرگ می‌شود و سپس مرگ را سخت‌تر می‌كند پس برای خوب زندگی کردن و راحت ‌مردن، باید سختی كشید، چرا كه:
    هر كه شیرین زیست، آخر سخت مُرد



    هر كه اندر بند تن شد، جان نبرد

    هنر خوب‌مردن مربوط به كسانی است كه هم زندگی دنیایی را می‌شناسند و هم بعد از این زندگی را، و تنها ملت‌های خدادوست هنر خوب‌‌مردن را یافته‌اند.
    ائمه‌ی ‌اطهار(ع) و شیعیان واقعیِ آنان قهرمانان خوب زندگی‌کردن و خوب‌مردن بودند. و در همین راستا شهدای کربلا با این که حضرت سیدالشهداء(ع) شبِ عاشورا به آن‌ها خبر دادند که فردا همه شهید می‌شویم، ماندند و به زیباترین شکل ممکن شهادت خود را مدیریت کردند و به راحتی تسلیم دشمن نشدند و در حین مبارزه با دشمن هیچ احساس ترسی در آن‌ها مشاهده نشد.(19)
    امیر‌المؤمنین(ع) در نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه به فرزندشان می‌فرمایند: «وَاعْلَمْ اَنَّ مَالِكَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِكُ الَحَیَاةِ وَ اَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمیت وَ اَنَّ الْمُفْنِی هُوَ الْمُعِید»؛ فرزندم! بدان، آن ‌كه صاحب موت است، همان صاحب حیات است و هم او كه خلق كرده است می‌میراند و همان كه فانی می‌كند برمی‌گرداند.
    حضرت متذکر می‌شوند که مرگ در كنار حیات یك سنّت جاری در نظام هستی است و نه یك امر اتفاقی كه بتوان از دست آن رها شد و یا آن‌ را نادیده گرفت. با توجه به چنین امری است كه تأكید می‌شود عزیزان متوجه باشند كسانی خوب زندگی می‌كنند كه واقعیت مرگ را بشناسند و همه‌ی زندگی‌شان تلاش برای فرار از مرگ نشود.
    چهره‌ی شفابخشی مرگ
    اگر خدا را در کنار خود داشته باشیم، مرگ را به عنوان یکی از جلوه‌های ربوبیت خداوند در كنار زندگی می‌بینیم و مجموعه‌ی مرگ و حیات را زندگی می‌شناسیم با این توجه که مرگ؛ دریچه‌ی ورود به حیات برین و کمالات عالیه است که دنیا ظرفیت ظهور آن‌ کمالات را ندارد و به همین جهت در چنین دیدگاهی مرگ و زندگی ضد هم نیستند تا انواع وسایل را برای نمردن و یا مرگ را به عقب‌انداختن بسازیم بلكه عمر انسان یك حیات طولانی است كه دو چهره دارد چهره‌ای از آن در این دنیا ظاهر می‌شود و چهره‌ی‌ اصلی آن مربوط به آن دنیا است. ولی متأسفانه تمدن غربی نمی‌گذارد كه ما این‌گونه بیندیشیم، زیرا نگاه دینی به مرگ در سازمان فكری ما حذف شده و در نتیجه مرگ ضد زندگی قلمداد می‌شود و از همه مهم‌تر جنبه‌ی شفابخشی مرگ فراموش گشته است. در حالی که با مرگ و رهایی از تن، تمام بیماری‌ها و ضعف‌هایی که به جهت تن بر روح تحمیل شده بود از میان می‌رود و ما می‌مانیم با بدنی که متناسب روح است، به همان سبکی و تیز پروازی. به گفته‌ی مولوی:
    آن جهان و راهش ار پیدا بُدی



    کم کسی یک لحظه در این‌جا بُدی

    جهانِ امروز به جهت آن‌که در شرایط گریز از مرگ است، در شرایط عادی به‌سر نمی‌برد و لذا باید متوجه باشیم كه این نوع زندگی، زندگی عادی نیست تا به انتخاب‌هایی که در بستر چنین زندگی انجام می‌گیرد اطمینان کنیم. زندگی عادی آن نوع از زندگی است كه مرگ و حیات در برابر افراد یکسان باشد و تلاش‌ها، بیشتر برای سالم زندگی‌کردن است و نه برای نمردن. پس آیه‌ی مورد بحث را ساده نگیرید که خداوند می‌فرماید: اگر دوستدار خدا هستید، چرا مرگ را نمی‌خواهید؟ چون زندگی‌ها براساس فرار از مرگ طراحی می‌شود، می‌توان نتیجه گرفت؛ هركس دوست‌دار خدا است این‌همه از مرگ فرار نمی‌كند.
    وقتی مرگ مدنظر انسان نباشد و آن را قسمت اصلی عمر خود به حساب نیاورد زندگیِ دنیایی را بیش از حدّ جدّی می‌گیرد و در نتیجه اگر در دنیا غنی شود، مغرور می‌گردد و اگر فقیر شود، مأیوس می‌شود و این نوع زندگی کردن در هر دو حالت هلاكت است. امیرالمؤمنین به یکی از صحابه‌ی خود توصیه می‌کنند: «فَارْفُضِ الدُّنْیَا فَإِنَّ حُبَّ الدُّنْیَا یُعْمِی وَ یُصِمُّ وَ یُبْكِمُ وَ یُذِلُّ الرِّقَابَ فَتَدَارَكْ مَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِكَ وَ لَا تَقُلْ غَداً وَ بَعْدَ غَدٍ فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ بِإِقَامَتِهِمْ عَلَى الْأَمَانِیِ وَ التَّسْوِیفِ...»(20) دنیا را ترك كن و بدان كه محبت به دنیا انسان راكور و گنگ و كر مى سازد، دوستى دنیا گردن ها را پائین مى آورد و خوار می کند، اینك از عمر باقیمانده استفاده كن و نگو فردا و یا پس فردا چنان و چنین خواهم كرد، كسانى قبل از شما بودند که هلاك شدند و رفتند، و هلاكت آن‌ها به خاطر فردا فرداگفتن وآرزوهای دنیایی بود.
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,902
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,218 در 63,589
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض


    هنر خوب‌مردن مربوط به كسانی است كه هم زندگی دنیایی را می‌شناسند و هم بعد از این زندگی را، و تنها ملت‌های خدادوست هنر خوب‌‌مردن را یافته‌اند.
    ائمه‌ی ‌اطهار(ع) و شیعیان واقعیِ آنان قهرمانان خوب زندگی‌کردن و خوب‌مردن بودند. و در همین راستا شهدای کربلا با این که حضرت سیدالشهداء(ع) شبِ عاشورا به آن‌ها خبر دادند که فردا همه شهید می‌شویم، ماندند و به زیباترین شکل ممکن شهادت خود را مدیریت کردند و به راحتی تسلیم دشمن نشدند و در حین مبارزه با دشمن هیچ احساس ترسی در آن‌ها مشاهده نشد.(19)
    امیر‌المؤمنین(ع) در نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه به فرزندشان می‌فرمایند: «وَاعْلَمْ اَنَّ مَالِكَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِكُ الَحَیَاةِ وَ اَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمیت وَ اَنَّ الْمُفْنِی هُوَ الْمُعِید»؛ فرزندم! بدان، آن ‌كه صاحب موت است، همان صاحب حیات است و هم او كه خلق كرده است می‌میراند و همان كه فانی می‌كند برمی‌گرداند.
    حضرت متذکر می‌شوند که مرگ در كنار حیات یك سنّت جاری در نظام هستی است و نه یك امر اتفاقی كه بتوان از دست آن رها شد و یا آن‌ را نادیده گرفت. با توجه به چنین امری است كه تأكید می‌شود عزیزان متوجه باشند كسانی خوب زندگی می‌كنند كه واقعیت مرگ را بشناسند و همه‌ی زندگی‌شان تلاش برای فرار از مرگ نشود.
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,902
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,218 در 63,589
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    چهره‌ی شفابخشی مرگ
    اگر خدا را در کنار خود داشته باشیم، مرگ را به عنوان یکی از جلوه‌های ربوبیت خداوند در كنار زندگی می‌بینیم و مجموعه‌ی مرگ و حیات را زندگی می‌شناسیم با این توجه که مرگ؛ دریچه‌ی ورود به حیات برین و کمالات عالیه است که دنیا ظرفیت ظهور آن‌ کمالات را ندارد و به همین جهت در چنین دیدگاهی مرگ و زندگی ضد هم نیستند تا انواع وسایل را برای نمردن و یا مرگ را به عقب‌انداختن بسازیم بلكه عمر انسان یك حیات طولانی است كه دو چهره دارد چهره‌ای از آن در این دنیا ظاهر می‌شود و چهره‌ی‌ اصلی آن مربوط به آن دنیا است. ولی متأسفانه تمدن غربی نمی‌گذارد كه ما این‌گونه بیندیشیم، زیرا نگاه دینی به مرگ در سازمان فكری ما حذف شده و در نتیجه مرگ ضد زندگی قلمداد می‌شود و از همه مهم‌تر جنبه‌ی شفابخشی مرگ فراموش گشته است. در حالی که با مرگ و رهایی از تن، تمام بیماری‌ها و ضعف‌هایی که به جهت تن بر روح تحمیل شده بود از میان می‌رود و ما می‌مانیم با بدنی که متناسب روح است، به همان سبکی و تیز پروازی. به گفته‌ی مولوی:
    آن جهان و راهش ار پیدا بُدی



    کم کسی یک لحظه در این‌جا بُدی
    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 15-12-2021 در ساعت 18:30
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,902
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,218 در 63,589
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض

    جهانِ امروز به جهت آن‌که در شرایط گریز از مرگ است، در شرایط عادی به‌سر نمی‌برد و لذا باید متوجه باشیم كه این نوع زندگی، زندگی عادی نیست تا به انتخاب‌هایی که در بستر چنین زندگی انجام می‌گیرد اطمینان کنیم. زندگی عادی آن نوع از زندگی است كه مرگ و حیات در برابر افراد یکسان باشد و تلاش‌ها، بیشتر برای سالم زندگی‌کردن است و نه برای نمردن. پس آیه‌ی مورد بحث را ساده نگیرید که خداوند می‌فرماید: اگر دوستدار خدا هستید، چرا مرگ را نمی‌خواهید؟ چون زندگی‌ها براساس فرار از مرگ طراحی می‌شود، می‌توان نتیجه گرفت؛ هركس دوست‌دار خدا است این‌همه از مرگ فرار نمی‌كند.
    وقتی مرگ مدنظر انسان نباشد و آن را قسمت اصلی عمر خود به حساب نیاورد زندگیِ دنیایی را بیش از حدّ جدّی می‌گیرد و در نتیجه اگر در دنیا غنی شود، مغرور می‌گردد و اگر فقیر شود، مأیوس می‌شود و این نوع زندگی کردن در هر دو حالت هلاكت است. امیرالمؤمنین به یکی از صحابه‌ی خود توصیه می‌کنند: «فَارْفُضِ الدُّنْیَا فَإِنَّ حُبَّ الدُّنْیَا یُعْمِی وَ یُصِمُّ وَ یُبْكِمُ وَ یُذِلُّ الرِّقَابَ فَتَدَارَكْ مَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِكَ وَ لَا تَقُلْ غَداً وَ بَعْدَ غَدٍ فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ بِإِقَامَتِهِمْ عَلَى الْأَمَانِیِ وَ التَّسْوِیفِ...»(20) دنیا را ترك كن و بدان كه محبت به دنیا انسان راكور و گنگ و كر مى سازد، دوستى دنیا گردن ها را پائین مى آورد و خوار می کند، اینك از عمر باقیمانده استفاده كن و نگو فردا و یا پس فردا چنان و چنین خواهم كرد، كسانى قبل از شما بودند که هلاك شدند و رفتند، و هلاكت آن‌ها به خاطر فردا فرداگفتن وآرزوهای دنیایی بود.
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,902
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,218 در 63,589
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض

    وقتی جایگاه مرگ درست تحلیل شد می‌فهمیم زندگی برای خوب مردن است و ابدیتی آرام داشتن ولی اگر انسان مرگ را پایان حیات خود دانست یقیناً موفقیت‌ها و شكست‌هایش به گونه‌ای دیگر خواهد بود و در هر صورت با اضطراب زندگی می‌کند، چون به چیزی نظر انداخته که به‌دست‌آوردن آن با از دست‌دادن همراه است. به گفته‌ی حافظ:

    سوداگران عالم پندار را بگو

    سرمایه کم کنید که سود و زیان یکی است

    انسانی كه مرگ را وصل به زندگی برتر بداند و نه ختم زندگی، دیگر برای انواع مدال‌ها و مُدل‌ها و مُدها از یک طرف و برای انواع عدم موفقیت‌ها از طرف دیگر جایی باز نخواهد كرد چون اساساً انسانِ مرگ‌اندیش، معنی شكست و پیروزی‌اش با انسان غافل از مرگ، متفاوت است. ملاك خوشبختی و بدبختی‌شان با دیگران فرق دارد یکی در واقعیتی به وسعت ابدیت زندگی می‌کند و دیگری با خیالات و وَهمیات خود به سر می‌برد، بعضی‌ها خانه‌ی خود را سُکنی‌گزیدن در عالم معنی می‌دانند و عده‌ای خانه‌داشتن را خوشبختی می‌دانند.
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi