❤ |
موضوعات تصادفی این انجمن:
- نامها و لقب های حضرت زهرا سلام الله علیها
- ||*♥**♥*|| گِلى آغشته با عطر بهشتى||*♥**♥*||
- llı §✿§ ıll روز خاتم بخشى حضرت علی علیه...
- حضرت زهرا (س) از دیدگاه حضرت مهدی (علیه...
- فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر
- وظیفه ما در قبال مصیبتی که قلب "قلب...
- حضرت زهراي مرضيه (س) در نگاه ائمه معصوم...
- برترين بانوى جهان فاطمه زهرا(س)
- چرا فاطمه زهرا را به عنوان الگو قبول کنیم ؟
- (✿(✿(✿(✿ لوح و مصحف فاطمی چیست ؟ ✿)✿)✿)✿)
❤ |
مقدمهاى بر چاپ هفتم با ويرايش جديد
پيامبر اكرم(ص):
مَنْ حَفِظَ عَلى اُمّتي أربعينَ حديثاً يَنْتَفِعُونَ بها في اَمْرِ دينِهِمْ، بَعَثَهُ يَوْمَ القيامَةِ فقيهاً عالماً. «بحارالانوار، ج 2، ص 156»
آنچه پيش روى داريد، مجموعهاى است از روايات كه در سه زمينه «شخصيت حضرت فاطمه(س)»، «زن، جايگاه و مسؤوليت»، و «خانواده و مسؤوليتها» در قالب سه «چهل حديث» گزينش شده است. مجموعهاى كه به همراه ترجمه روايات و پارهاى توضيحات تلاش مىكند چهرهاى هر چند اجمالى را از سه موضوع ياد شده در سخنان اهلبيت(ع) نشان دهد. در اين مجموعه كه از منابع روايى شيعه و سنّى گرد آمده تلاش شده است حتىالامكان روايات مورد نظر به گونهاى منسجم، گزينش شود و تنظيم گردد و با افزودن پارهاى توضيحات، خواننده در دستيابى به پيام روايات و نتيجهگيرى، همراهى شود. آوردن عناوين و سرفصلها نيز مىتواند به شكلى گزيدهتر، پيام اصلى اين روايات را برساند.
كارى از اين دست، چه بسا در نگاه برخى، امرى آسان آيد، اما آنان كه با منابع روايى و كار بازگو كردن آنها براى عموم، انس دارند، مىدانند كه گزينش و پردازش روايات امرى است دشوار و ظريف، بويژه اگر در محدوده موضوعاتى باشد كه ديدگاههاى مختلف را به سوى خود جلب كرده است. موضوع زن و خانواده در اين مجموعه، از همين دست است. از اين روى، گزينش اوليه حدود دو سوم روايات اين مجموعه، با همكارى جمعى از دوستان محترم در واحد خواهران دفتر تبليغات اسلامى صورت گرفت.
چاپهاى اوليه اين كتاب، نخست با عنوان «گلواژه آفرينش» تقديم علاقهمندان شد و ناشر محترم در چاپ ششم، عنوان مناسب «فاطمه(س)، گلواژه آفرينش» را جايگزين نام اوليه نمود. آنچه اينك در هفتمين چاپ ارائه مىشود همراه با تجديد نظرى كلى و ويرايشى دوباره است كه برخى اصلاحات و افزودهها را نيز در بر دارد. در بازنويسى دوباره اين مجموعه، افزون بر اصلاحات عمده در عبارات و پارهاى اصلاحات در محتوا، برخى روايات نيز جايگزين يا تكميل شده است. آنچه در مدخل بخش نخست آمده نگاهى است به روايات بخش نخست كتاب كه اختصاص به شخصيت بانوى بزرگ اسلام، حضرت فاطمه(س) دارد. و آنچه در اين چاپ، در پايان كتاب به عنوان ضميمه آمده، پژوهشى كوتاه در باره تاريخ ولادت آن حضرت(س) است كه مىتواند براى علاقهمندان اين دست مباحث مفيد افتد.
در اينجا لازم است از سركار خانم عذرا انصارى و حجج اسلام، آقايان محمود آخوندى، عبدالرحمن انصارى، احمد بحرينى، حسين محمدى و محمود مشايخى كه در گزينش اوليه بيشتر روايات بذل همت نموده و همراهى كردند صميمانه سپاسگزارى كنم.
قم - سيدضياء مرتضوى
مهرماه 1377
❤ |
شخصيت حضرت فاطمه(س)كجا زبان ما را رسد كه وصف تو گوييم و كجا به انديشه ما آيد كه ذكر تو آريم، و كجا توان قلم بود كه نقش حُسن تو نويسد و كدام آينه است كه درخشش نور تو را بتاباند.پيامبر اكرم(ص):
مَنْ حَفِظَ عَلى اُمّتي أربعينَ حديثاً يَنْتَفِعُونَ بها في اَمْرِ دينِهِمْ، بَعَثَهُ يَوْمَ القيامَةِ فقيهاً عالماً. «بحارالانوار، ج 2، ص 156»
از كرانه كوثر(1)
فاطمه! اى گلواژه آفرينش!
اى نام تو، جامع كمالاتت كه گوياى عصمتِ آتشسوز توست. اى آن كه دامنت، رسالت سردار توحيد را پرورد. اى آن كه مهر رُخَت، خورشيد فروزان مريم و آسيه و خديجه را فزونتر است؛ چرا كه جهان بانوان را تو سرورى. اى آن كه شهد شهادت سوزانت را از چشمه صداقت و اخلاص چشيدهاى. اى آن كه بر گرده گيتى، دو ريحانه مصطفى(ص) را مادرى، پس نقشآفرين كربلاى 61 تويى؛ آرى تويى. اى آنكه بر در بهشت، نامت نقش بسته است، تو مظهر خشم خدايى، تو جلوهگاه رضاى حقّى.فاطمه! اى بزرگ بانو!
و تو اى نامت، زينتآراى آستانه بهشت، تو چه ديدى؟ چه كشيدى كه جز خداى، خبر ندارد! آن فرشته كه تسليتبخش دل آزرده و به غمنشستهات بود، چه مىگفت؟ چگونه تسليتت مىداد؟
❤ |
اى به حق واصل! اى ناجى شانه هاى در بند بردگى! همه مىگفتند: اين دختر رسول خداست، او فرزند رهبر ماست. ولى تو يادگار همسرت را از گردنت باز مىكنى، و گردنى را با بهاى آن آزاد مىسازى، چرا كه مايه مسرّت قلب پيامبر است.فاطمه! اى دختر رسالت!
تو گلواژه شهادتى. تو بهشتيان را جلودارى. تو مظهر حيايى. چه كسى را رسد كه فرداى قيامت در مسيرت سر بر آرد. اى خلايق! سر فرود آريد! چشم فرو بنديد كه حيا مىآيد. پس چگونه بود كه همين ديروز، آرى آن روز كه در سوگ بودى، تو را حرمت نداشتند؟ چه كسى درِ خانه توحيد را پاس نداشت؟ چه كسى جمع بهشتيان را پريشان كرد؟ تو را پدر، «شافعه» خواند چرا كه بانوان بهشتى به شفاعت تو در بهشت خانه گزينند.فاطمه! اى زاير قبر شهيدان!
❤ |
تو واژه خوشبختى را معنا بخشيدى. تو توحيد را خانهدارى كردى. دستى كه چرخ هدايت را مىگرداند، همو آسياى كوچك خانه خويش را براى پخت گرده نانى مىچرخاند. شاهدش دست پينهبسته و تاولزده است. همو كه در كنار خندق براى پدر، گرده نانى مىبرد، و همو كه شمشير مجاهد مردى چون على مرتضى(ع) را مىشويد، و همو كه در دفاع از ولايت و فدك كه مظهر افشاى دوزخيان و دشمنان سامرىنسب بود، به خطابه مىنشيند، آرى، همو غنچه دامن خويش را به سينه مىچسباند تا از گريه باز ايستد و مهر مادر بچشد.فاطمه! اى واژه خوشبختى!
❤ |
تو پاره تن پدر بودى. تو را مىبوسيد و تو نيز مىبوسيدى. مىبوييد، به جاى خويش مىنشاند، آخرين وداعش با تو بود و اولين خير مقدم از تو. چرا تو عزيزترين مردم برايش بودى؟ آيا چون فقط دخترش بودى! او كه دختران ديگر نيز داشت. تو را از بهشت گرفته بود و دامنت جايگاه شكوفههاى سرخ ولايت كبراى حق بود. تو جوابگوى پرسشى بودى كه ديگران مانده بودند. بازو و پهلويت، نشان از مرزبانى حريم ولايت و امامت دارد.فاطمه! اى امّابيها!
❤ |
در كنار خندق بر تو چه گذشت؟ براى پدر چه آورده بودى؟ خودتگفتى:فاطمه! اى پاره وجود مصطفى!
«نانى است كه براى فرزندم پختهام؛ تكهاى از آن را براى شما آوردم».
پاسخ پدر با دل تو چه كرد؟
«اى دخترم! بدان كه اين اولين غذايى است كه بعد از سه روز در كام پدرت جاى مىگيرد».
تا تو مىخروشيدى و تا بر منافقان بانگ برمىآوردى، كسى را ياراى سلطه بر ولىّ خدا نبود. تو «امابيها»ى پدر و همچون او، ركن همسر بودى، و چه زود اين دو استوانه ولىّ(ع) فرو ريخت. خواندهايم كه تو بعد از پدر، تبسم را از ميان بردى. تو ديگر نخنديدى؛ خنده كه هيچ، حتى تبسّمى ننمودى؛ جز يك تبسم پرمعنا! براى چه بود؟ مگر آنگاه كه شبهتابوت ساخته دست دوست وفادارت «اسماء» را ديدى، كدام آرزويت را جامه عمليافته مىديدى؟فاطمه! اى گلبانگ ولايت!
شايد پيكرت را در آن، مصون از ديده بيگانه مىديدى كه بر اين حُسْن قضا لبخند مىزدى. مگر در آن دل شب، چند نفر به مشايعت بدن پاكت مىآمدند؟ و شايد هم لحظه «لحاق» موعود را در ذهنت نقشبسته مىديدى. تو نظارهگر چه عالمى بودى كه بر آن لبخند مىزدى. نيك مىدانيم كه تو پايان غم هجران پدر را و لقاى پروردگارت را در آن مىديدى.
تو از پيراهن پدر چه مىبوييدى كه مدهوش مىافتادى. تو ياد صداى مؤذن پدر كردى؛ مگر آن صدا يادآور چه خاطراتى بود؟ بلال كه ديگر بناى اذان گفتن نداشت، ولى چه كند كه پاره تن مصطفى(ص) خواسته است. پس چرا اين صدا در گوش مؤذن پيچيد كه: بلال! ادامه نده، كه فاطمه(ع) جانداد!
❤ |
تا تو مىخروشيدى و تا بر منافقان بانگ برمىآوردى، كسى را ياراى سلطه بر ولىّ خدا نبود. تو «امابيها»ى پدر و همچون او، ركن همسر بودى، و چه زود اين دو استوانه ولىّ(ع) فرو ريخت. خواندهايم كه تو بعد از پدر، تبسم را از ميان بردى. تو ديگر نخنديدى؛ خنده كه هيچ، حتى تبسّمى ننمودى؛ جز يك تبسم پرمعنا! براى چه بود؟ مگر آنگاه كه شبهتابوت ساخته دست دوست وفادارت «اسماء» را ديدى، كدام آرزويت را جامه عمليافته مىديدى؟فاطمه! اى گلبانگ ولايت!
شايد پيكرت را در آن، مصون از ديده بيگانه مىديدى كه بر اين حُسْن قضا لبخند مىزدى. مگر در آن دل شب، چند نفر به مشايعت بدن پاكت مىآمدند؟ و شايد هم لحظه «لحاق» موعود را در ذهنت نقشبسته مىديدى. تو نظارهگر چه عالمى بودى كه بر آن لبخند مىزدى. نيك مىدانيم كه تو پايان غم هجران پدر را و لقاى پروردگارت را در آن مىديدى.
تو از پيراهن پدر چه مىبوييدى كه مدهوش مىافتادى. تو ياد صداى مؤذن پدر كردى؛ مگر آن صدا يادآور چه خاطراتى بود؟ بلال كه ديگر بناى اذان گفتن نداشت، ولى چه كند كه پاره تن مصطفى(ص) خواسته است. پس چرا اين صدا در گوش مؤذن پيچيد كه: بلال! ادامه نده، كه فاطمه(ع) جانداد!
❤ |
فاطمه! اى راز سر به مُهر
!
تو مگر يگانه يادگار اشرف كاينات نبودى؟ چرا كسى نبايد از درد تو آگاه باشد؟ گويا تو با اين سكوت، با عالمى سخن دارى؛ سخن از ظلم نفاقپيشگان؛ سخنى در سكوت؛ سكوت شبهاى على(ع) كه پرستاريت مىكرد؛ سكوت غسل شب و دفن شب و پنهانى قبر. تو با على(ع) كه سُرور سينهاش بودى، چه رازى، چه سرّى، چه عهدى داشتى كه با گونههاى تر، مقابل قبر مصطفى(ص) از قلّت شكيبايى خود، در غم فراقت سخن مىگويد؟
راستى اى جلوهگاه صبر و رضا! مگر آن روز كه نشان قهرمانى را به بازويت گرفتى، به على(ع) نگفتى كه چه گذشت؟ مگر به او نگفته بودى كه استخوان پهلو، ضربه ديده است؟ هاى! خلايقى كه در قيامت، در معبر عبور فاطمه(ع) سر به زير و چشم بر هم مىنهيد، آيا مىنگريد كه سامرىمسلكان، بر بازوى فرزند «وَ ما رَمَيْتَ إذْ رَمَيْتَ، وَلكِنَّ اللَّهَ رَمى» چه فرود مىآورند؟ آيا مىشنويد ناله جانسوز فرزند «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، إنْ هُوَ اِلاّ وَحيٌ يُوحى» را كه چه سان ميان در و ديوار كمك مىطلبد؟
❤ |
فاطمه! اى كوثر حيات!
حيات تو، شهادت تو، قبر تو، همه و همه، افشاگر خط سامرىصفتان است.
اى مقتداى ما! خط سرخ شهادت را ملت ما، كه امامشان آنان را فرزندان معنوى كوثر تو خواند، از تو و گلهاى دامنت گرفتهاند. نيك مىدانيم كه حضور تو در صحنه محشر، محشر ديگر است. آنگاه كه قايمه عرش را به دست مىگيرى و داورى خون گل كربلايت را خواهانى.
به خداى كعبه سوگند كه حق از آن تو است، و بهشت در انتظارت. آنك دلمان به حضور تو خوش است؛ ما را درياب.
1. پيامبر اكرم(ص):نامگذارى
اِنّى سَمَّيْتُ اِبْنَتي «فاطِمَةَ» لأَنَّ اللَّه عَزّ وَ جَلَّ فَطَمَها وَ فَطَمَ مَنْ اَحَبَّها مِنَ النّار؛(1)
من دخترم را «فاطمه» ناميدم زيرا خداى عز و جل او و كسى را كه دوستدار او باشد از آتش جدا و دور كرده است.
2. امام صادق(ع):
كانَتْ كُنْيَةُ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّه(ص) اُمَّ أَبيها؛(2)
كنيه فاطمه دختر رسول خدا(ص) «ام ابيها» بود.
در ميان عرب رسم است كه علاوه بر نام و لقب، از «كُنيه» نيز براى تكريم و احترام به شخص استفاده مىشود و اين كار بيشتر با اضافه نمودن كلمه «اب» يا «ام» به نام نخستين فرزند، صورت مىگيرد، ولى در اينجا فاطمه(س) با كنيه «مادر پدر» كه نشان دهنده عظمت و نقش آن حضرت در بقا و توسعه رسالت پدر بزرگوارش است خطاب مىشود.
3. مُفَضَّلُ بْنُعُمَرَ:برترين بانو
قْلتُ لأَبىعَبْدِاللَّهِ(ع): اَخْبِرْني عَنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) في فاطِمَةَ «إِنَّها سَيِّدَةُ نِساءِ الْعالَمِينَ» أَ هِىَ سَيِّدَةُ نِساءِ عالَمِها؟
فَقالَ: ذاكَ لِمَرْيَمَ، كانَتْ سَيِّدَةَ نِساءِ عالَمِها، وَ فاطِمةُ سَيِّدَةُ نِساءِ الْعالَمِينَ مِنَ الاَوَّلينَ وَ الآخِرِينَ؛(3)
در باره اين گفته رسول خدا(ص) كه «فاطمه، بانوى بزرگ زنان عالم است» به امام صادق(ع) عرض كردم: آيا او بانوى بانوان عصر خود است؟
فرمود: اين براى مريم است كه بزرگ بانوى دوران خود بود. فاطمه بانوى بانوان همه روزگاران، از ابتدا تا انتها است.
4. پيامبر اكرم(ص) هنگامى كه در بيمارى وفاتش، بىتابى فاطمه(ع) را مشاهده كرد فرمود:
يا فاطمةُ! أَلا تَرْضَيْنَ اَنْ تَكُوني سَيِّدَةَ نِساء الْعالَمِين و سيِّدةَ نساءِ هذه الاُمَّةِ وَ سيِّدَةَ نساءِ الْمؤمِنينَ»؛؟(4)
اى فاطمه! آيا خشنود نيستى كه تو برترين بانوى جهان، و برترين بانوى اين امت، و برترين بانو در ميان مؤمنان باشى؟
در اين زمينه روايات بسيارى از طريق شيعه و اهل سنت وارد شده است. آنچه به زهراى مرضيه(ع) اين مقام و جايگاه را مىدهد اتصاف به ملكات فاضله و علم و ايمان و تقوا و در يك كلمه، معرفت به خداوند تعالى و مقام عصمت است.
5. امام كاظم(ع):سرفصل صداقت و شهادت
اِنَّ فاطمةَ(ع) صدِّيقَةٌ شَهِيدَةٌ؛(5)
همانا فاطمه(ع)، صديقهاى شهيد است.
6. پيامبر اكرم(ص):پنجه آفرينش و برگزيدگان توحيد
اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ خَيْرُ اَهْلِ الاَرْضِ بَعْدي وَ بَعْدَ أبيهِما و اُمُّهُما اَفْضَلُ نِساءِ اَهْلِ الأرْضِ؛(6)
حسن و حسين بعد از من و پدرشان، بهترين مردم روى زمين هستند و مادرشان فاطمه، برترين زنان اهل زمين است.
7. پيامبر اكرم(ص):
لَيْلَةً عُرِجَ بي إلَى السّماءِ رَأَيْتُ عَلَى بابِ الْجَنَّةِ مَكْتُوباً «لا اله الا اللَّه، محمدٌ رسولُ اللَّه، علىٌّ حِبُّ اللَّهِ و الحسنُ و الحسينُ صَفْوَةُ اللَّهِ، فاطِمَةُ خِيَرَةُ اللَّه، عَلى باغِضِهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ؛(7)
شبى كه به آسمان عروج داده شدم ديدم بر در بهشت نوشته است: «لا اله الا اللَّه، محمد رسول خدا، على محبوب خدا، حسن و حسين برگزيده خدا، و فاطمه انتخاب شده خداوند است و لعنت خداوند بر آن كس باد كه بغض آنان را داشته باشد.
8. على(ع): رسول خدا(ص) به فاطمه فرمود:محور خشم و خشنودى خداوند
اِنَّ اللَّهَ يَغْضِبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضى لِرِضاكِ؛(8)
همانا خداوند به خشم تو خشم مىكند و به خشنودى تو خشنود مىشود.
روايات در زمينه محوريت خشم و خشنودى حضرت فاطمه(ع) از طريق منابع شيعى و سنّى بسيار است(9). روشن است كسى كه جز خدا را در عالم نمىبيند و در برابر او تسليم مطلق است و ارادهاى جز اراده خداوند ندارد، قهراً رضاى او رضاى حق و خشم او خشم حق خواهد بود و او انسان كاملى است كه رفتار و كردار او، امام و اسوه و حجت خلق خدا خواهدگشت.
حضرت فاطمه(س) محور خشنودى و خشم خداوند است. پاره وجود مصطفى(ص) و سرور بانوان عالم است، اما دشمنان اهلبيت(ع) حتى از اينكه «خرفه» كه نوعى سبزى خودرو و مورد علاقه حضرت فاطمه(س) بود و به نام آن بزرگوار شهرت يافته بود، يادآور نام و خاطره حضرت زهرا(س) باشد نگران بودند و از سر دشمنى و كينه، تلاش كردند نام آن را برگردانند تا همين اندك نيز نام و شخصيت اهلبيت(ع) بويژه فاطمه زهرا(س) را در خاطرهها زنده نكند، و اين كارى بود كه بنىاميه كردند و از تغيير نام يك سبزى نيز فروگذارى ننمودند. اين واقعيت دردآورى است كه در روايت بعدى آمده است.سبزى زهرا(س) و دشمنى بنىاميه
9. فرات بناحنف: از امام صادق(ع) شنيدم مىفرمايد:
لَيْسَ عَلى وَجْهِ الأرضِ بَقْلَةٌ أشْرفُ وَ لا أنْفَعُ مِنَ الفَرْفَخِ وَ هُوَ بَقْلَةُ فاطمةَ(ع). ثم قال: لَعَنَ اللَّهُ بَنياُميَّةَ، هُمْ سَمَّوْها بَقْلَةَ الْحَمْقاءِ بُغْضاً لَنا و عداوةً لفاطمة(ع)؛(10)
بر روى زمين، سبزىاى شريفتر و سودمندتر از خُرفه نيست، و اين سبزى فاطمه(ع) است.
سپس فرمود:
خدا لعنت كند بنىاميه را! آنها از سر كينه با ما و به خاطر دشمنى با فاطمه(ع) آن را «سبزى نادان» ناميدند.
10. حَمّادُ بنُعُثْمانَ: از امام صادق(ع) شنيدم مىفرمايد:هديه مادر
تَظْهَرُ زَنادِقَةُ سَنَةَ ثمانيةٍ و عِشرينَ و مِائةٍ وَ ذلكَ لأنّي نَظَرْتُ في مُصْحَفِ فاطمةَ.
قال: فَقُلْتُ: وَ ما مُصْحَفُ فاطِمةَ؟
فقالَ: اِنَّ اللَّهَ تبارَكَ و تعالى لَمّا قَبَضَ نَبِيَّه(ص) دَخَلَ عَلى فاطِمَةَ مِنْ وَفاتِهِ مِنَ الْحُزْنِ ما لا يَعْلَمُهُ إلاّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ، فَأَرْسَلَ إلَيْها مَلَكاً يُسَلِّي عَنْها غَمَّها و يُحَدِّثُها، فَشَكَتْ ذلك إلَى اميرالمؤمنينَ(ع) فقال لَها: إذا أَحْسَسْتِ بِذلِكَ و سَمِعْتِ الصَّوْتَ، قُولي لي. فَأَعْلَمَتْهُ فَجَعَلَ يَكْتُبُ كُلَّ ما سَمِعَ حَتَّى أَثْبتَ مِنْ ذلِكَ مُصْحَفاً.
قال: ثم قال: أَما اِنَّهُ لَيْسَ مِنَ الْحَلالِ وَ الْحَرامِ، و لكنَّ فِيهِ عِلْمَ ما يَكُونُ؛(11)
در سال 128 عدهاى ملحد آشكار خواهند شد و اين پيشبينى را در مصحف فاطمه ديدم.
حمّاد مىگويد: گفتم: مصحف فاطمه چيست؟
فرمود: هنگامى كه رسول خدا(ص) وفات يافت حزن فاطمه به قدرى بود كه جز خدا كسى از آن آگاه نيست، لذا خداى متعال فرشتهاى را فرستاد تا او را تسلى دهد و با او گفتگو كند؛ فاطمه(ع) جريان را براى اميرالمؤمنين(ع) اظهار كرد؛ حضرت(ع) به او فرمود: هر گاه حضور فرشته را احساس كردى و صدايى شنيدى، به من بگو. فاطمه(ع) نيز او را باخبر ساخت و على(ع) اقدام به نوشتن آنچه مىشنيد نمود تا اينكه به اين طريق مصحفى را پديد آورد.
حمّاد بنعثمان مىگويد: سپس حضرت صادق(ع) فرمود: آگاه باش كه در اين مصحف مسايل حلال و حرام وجود ندارد بلكه در آن اخبار آينده است.
در روايات زيادى، موضوع مصحف حضرت زهرا(ع) مطرح شده است و امامان(ع) در موارد متعددى، مستند فرمايشهاى خود را همين مصحف شمردهاند، و ظاهراً اين كتاب شريف، دست به دست در خانواده اهلبيت(ع) مىگشته و تنها در اختيار آن بزرگواران بوده است.
11. امام رضا(ع) به واسطه پدران بزرگوار خويش از امام سجاد(ع) نقل مىكند:سوداى فاطمه(ع)
حَدَّثَتْني أَسْماءُ بِنْتُعُمَيْس، قالَتْ: كنتُ عِنْدَ فاطِمَةَ جَدَّتِكَ اِذْ دَخَلَ رَسُولُاللَّهِ(ص) وَ في عُنُقِها قَلادَةٌ مِنْ ذَهَبٍ كانَ عَليّ بْنُأبيطالبٍ(ع) اِشْتَراها لَهُ (12)مِنْ فَىْءٍ لَهُ؛ فقال النّبيُ(ص): لا يَغُرَّنَّكِ النّاسُ أَنْ يَقُولُوا «بِنْتَ محمّدٍ» وَ عَلَيْكِ لباسُ الجبابِرَة! فَقَطَعَتْها وَ باعَتْها و اشْتَرَتْ بها رَقَبَةً فَأَعْتَقَتْها فَسُرَّ رَسولُاللَّه(ص) بِذلكَ؛(13)
اسماء بنت عميس برايم نقل كرد كه در حضور جدّهات فاطمه(ع) بودم كه رسول خدا(ص) داخل شد؛ در حالى كه گردنبندى طلايى كه على ابنابىطالب(ع) از سهميه خود براى فاطمه(ع) خريده بود، در گردنش بود. پيامبر(ص) به او فرمود: مبادا مردم با اين گفته كه «دختر محمد است» تو را مغرور سازند اما بر تن تو لباس زورمندان باشد. از اينرو فاطمه(ع) آن را از گردنش جدا كرد و فروخت و با آن، بندهاى را خريده و آزاد كرد، و رسول خدا(ص) نيز به خاطر اين كار شادمان گشت.
12. امام صادق(ع):گلواژه در گلزار شهيدان
اِنَّ فاطِمةَ(ع) كانَتْ تَأتي قبُورَ الشهداءِ في كُلِّ غَداةِ سَبْتٍ فَتَأْتي قَبْرَ حَمْزَةَ و تَتَرَحَّمُ عَلَيْهِ وَ تَسْتَغْفِرُ له؛(14)
فاطمه(ع) هر صبح شنبه، به زيارت قبور شهدا [در احد] مىآمد و كنار قبر حمزه قرار مىگرفت و براى او طلب رحمت و مغفرت مىنمود.
نكته قابل توجه اينكه، حضرت(س) ضمن اينكه اداى احترام به شهدا و حضور در كنار قبرشان و يادآورى جانفشانى آنان را هيچ گاه فراموش نمىكند و در كنار قبر حمزه سيدالشهدا به دعا مىنشيند، ولى در عين حال، زمان مناسبى را انتخاب مىكند كه مىتوان آن را جزء خلوتترين روزهاى هفته دانست چرا كه در روزهايى چون پنجشنبه يا جمعه، ديگران نيز در كنار قبور شهدا حضور مىيابند. ناگفته پيداست اين درسى براى همه بانوان پيرو او است كه در عين ايفاى وظايف اجتماعى، در حفظ شؤون اسلامى تلاش كنند.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)