صفحه 2 از 8 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 76

موضوع: شیرزن کربلا، یا، زینب دختر علی علیه‌السلام

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    زهرا پس از مدتی کوتاه که از شش ماه متجاوز نبوده است، به پدر پیوست و صحنه فجیع دیگری برابر زینب پدید آمد، لیکن در این حادثه ادارک زینب قوی و احساسات او تندتر بود و خودِ مرگِ مادر کافی است که طفل را شربتی تلخ و ناگوار چشانیده و او را برای گریه و ناله مستعد سازد.
    در این وقت زینب چنان نبود که نداند از چه می‌ترسد و برای چه اندوهناک است. او می‌دانست مادرش به سفری رفته است که بازگشت ندارد. او می‌دید بدن مادرش را در خاک بقیع نهاده و به خاک و ریگ می‌پوشانند و بانگ پدر را می‌شنید که با ناله و اندوه پیغمبر را سلام می‌فرستد و امانت او را به وی باز می‌گرداند و پس از آن که از سوزش فراق شکوه می‌کند، آخرین سلام خود را بدرقه راه دختر وی کرده و در این مصیبت بزرگ، از پروردگار شکیبایی و یاری می‌طلبد.
    زینب به خانه باز می‌گردد و خانه را از مادر خالی می‌یابد. در تاریکی شب و طلوع خورشید، او را نمی‌بیند. به هر سوی خانه می‌نگرد، جز وحشت و تنهایی مونسی ندارد. دل او گواهی می‌دهد که عزیزترین و زیباترین چیز را در زندگی از دست داده است. این خاطرات دل او را به درد آورده و نزد پدر می‌رود. شاید او بتواند اندکی خاطرش را تسکین دهد.
    ص: 32
    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    پس از مرگ فاطمه، زنان دیگری به خانه علی علیه السلام آمدند،
    ام البنین؛ دختر خزام، مادر عباس، جعفر، عبدالله، عثمان.
    لیلی: دختر مسعودبن خالد نهشلی تمیمی، مادرِ عبدالله و ابوبکر.
    اسماءِ: دختر عمیس، مادر محمد، اصغر و یحیی.
    صهبا: دختر ربیعه تغلبیه، مادر عمر و رقیه.
    امامه: دختر ابوالعاص بن ربیع که مادر وی زینب دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است و او مادر محمد اوسط می‌باشد.
    خوله: دختر جعفر حنفیه، مادر محمد معروف به ابن الحنفیه.
    ام سعید: دختر عروة بن مسعود ثقفی، مادر امّ الحسن و رمله بزرگ.
    مخبأة: دختر امرء القیس بن عدی کلبی، وی دختری زاد که در خرد سالی درگذشت.
    غیر از این، زنان و کنیزان دیگری نیز به خانه علی علیه السلام آمدند، ولی جای زهرا- سلام الله علیها- همچنان برای همیشه در آن خانه و در دل حسن و حسین و زینب و ام کلثوم خالی بود.
    زینب در میان برادران و خواهران به وصیتی مخصوص از جانب مادر، ممتاز می‌بود. مادر وی را سپرده بود که باید سرپرست برادران و خواهر باشد و زینب هرگز این وصیت را فراموش نکرد.
    اگر بخواهیم مصیبتهایی را که در سن پنج سالگی بر این دختر وارد شد، به دست فراموشی بسپاریم، اگر بتوانیم از شبح دهشتناکی که گرداگرد گهواره او را گرفته و سپس رفیق دوران کودکی اوست، لحظه‌ای چشم
    ص: 33
    برگیریم، چهره درخشان دیگری از زینب برای ما آشکار می‌شود. آنجا زینب را می‌بینیم که در خانه پدر شغلی ما فوق سنین عمر خود به عهده گرفته است و حوادث او را چنان پرورش داد که توانست جای مادر را اشغال کند و برای حسن، حسین و ام کلثوم مادر شود، مادری که از عاطفه و مهربانی که در خور یک مادر است، چیزی کم ندارد هر چند تجربه و بصیرت او به اندازه یک مادر نیست.
    عجب نیست که زینب در سن کمتر از ده سال جای مادر را می‌گیرد، بلکه شگفت این است که ما می‌خواهیم زمان خود را با آن زمان مقایسه کنیم، آنگاه می‌گوییم: این سن دوران بازی و کودکی است.
    امضاء


  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    زندگی آن روز، زندگانی بدوی بود و عوامل طبیعی و بسیطی که در وجود انسان اثر می‌کرد، دختر را در یکروز به اندازه یک ماه و در ماهی بقدر یک سال نیرو می‌داد. حرارت سوزان خورشید که بر چنان بیابان پهناور می‌تافت، احساسات دختر را چنان پرورش داده، تهییج می‌کرد که نظیر آن برای دختران نازپرورده زمانما میسّر نیست.
    چرا این مسأله را بعید بدانیم؟ مگر مادران وجده‌های ما نبودند که وظیفه مادری را در سن ده سالگی یا اندکی پس از آن، به عهده می‌گرفتند در حالی که دختران ایشان شاید در سن بیست و پنج سالگی می‌توانند چنان وظیفه‌ای را به گردن بگیرند.
    آری هیچ شگفت نیست که زینب در آغاز رشد، مادر و خواهر برادرانش باشد. خواهر او ام‌کلثوم در حداثت سن، عمر را که پیری بود شوی گرفت و عایشه پیش از دهسالگی به شوهر رفت و مردم آن محیط
    ص: 34
    چنان کاری را شگفت و بزرگ نشمردند هر چند که امروز بیشتر اروپائیان آن حوادث را از عجایب تاریخ می‌شمارند. «بیشتر» اروپائیان گفتم، چرا که میان آنها نیز اندکی هستند که عقل آنان بدین درجه از قوت رسیده است که مقتضیات زمان و مکان را از نظر دور نداشته و چنان ازدواجی را در چنان روزگار، امری عادی بدانند.
    ص: 35
    امضاء


  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    عقیله بنی‌هاشم

    چون موسم ازدواج زینب شد، علی علیه السلام کسی را که در حسب و نسب همدوش او بود، برای وی اختیار کرد. گروهی از نجیب زادگان و ثروتمندان بنی‌هاشم، طالب زناشویی با زینب بودند ولی عبدالله بن جعفر از همه سزاوارتر بود.
    پدر وی جعفر برادر علی و دوست پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است که بذوالجناحین ملقب بود و او را پدر مستمندان می‌گفتند.
    ابوهریره در باره او گوید: پس از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مردی فاضلتر از جعفر یافت نمی‌شود!
    هنگام سختی به حبشه هجرت کرد، سپس با مسلمانان بازگشت و روز فتح خیبر به مدینه رسید. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم او را در بر گرفت و پیشانی وی را بوسید و گفت:
    نمی‌دانم به کدام یک از این دو، بیشتر خرسند باشم، فتح خیبر یا مراجعت جعفر؟ و گفت: مردم بار درختان گوناگونند و من و جعفر باریک درختیم.
    سال هشتم هجرت همراه لشکری که عازم روم بود، رفت.
    پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرماندهی این لشکر را به زیدبن حارثه داد و فرمود در صورتی که برای او حادثه‌ای رخ دهد جعفر امیر لشکر است.
    سپاهیان اسلام در بلقاء با لشکر روم رو برو شدند. مسلمانان، قریه «موته» را پناهگاه خود کردند و زید پرچم را به دست گرفت و پس از آن
    ص: 36
    که او را تیر باران کردند درگذشت سپس جعفر پرچم را برداشت و چون دست راست او را بریدند پرچم را بدست چپ گرفت و پس از آن که دست چپ او بریده شد پرچم را به سینه چسبانید، تا آن که او را کشتند.
    وی نخستین «طالبی» است که در اسلام بقتل رسید.
    مادر عبدالله بن جعفر «اسماء دختر عمیس» خواهر ام المؤمنین «میمونه» و «سلمی» زن حمزة بن عبدالمطلب و «لبابه» زن عباس بن عبدالمطلب است.
    اسماء را نخست جعفر به زنی گرفت و فرزندان او همه از این زنند.
    چون جعفر به قتل رسید ابوبکر وی را تزویج کرد و از او محمد متولد شد و چون ابوبکر علی بن ابیطالب وی را به خانه آورد و یحیی و محمد اصغر و به روایت واقدی عون و یحیی از او متولد شدند.
    عبدالله شوهر زینب در حبشه متولد شد و او نخستین کس از مسلمانان است که در آن سرزمین تولد یافت. ابن حجر (1) 1 گوید:
    پیامبر در حق او گفت: «اللهم اخلف جعفراً فی اهله و بارک لعبد الله فی صفقة یمینه» و فرمود: عبدالله در خوی و سرشت، همانند من است. و همچنین فرمود: من در دنیا و آخرت ولی ایشان هستم.
    عبدالله سیدی شجاع، بزرگوار و پارسا بود. او را قطب سخا می‌گفتند، هیچ گاه مستمندی را محروم نکرد و هیچ کار نیک را بخاطر پاداش انجام نداد.
    امضاء


  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    محمد بن سیرین گوید: مردی بازرگان شَکَر برای فروش به مدینه
    ________________________________________
    1- - الاصابة، ج 3 ص 49.
    ص: 37
    آورد و بازار او کساد شد عبدالله خبر یافت و ناظر خود را گفت: تا شکر وی را بخرد و به مستمندان دهد.
    یزید بن معاویه، مالی بسیار برای وی هدیه فرستاد، عبدالله آن را بر مردم مدینه قسمت کرد و چیزی از آن به خانه خود نبرد.
    «عبدالله بن قیس رقیات» در باره او گوید:
    عبدالله بن جعفر چون دید مال ناپایدار است، نام خود را پایدار گذارد.
    و شَمَّاخ «معقل بن ضرار» در حق او گوید:
    ای عبدالله تو جوان نیکو هستی. سرای تو برای مهمان ناخوانده جای خوبی است که در آن خوردنی و پذیرایی دل پسند آماده می‌باشد.
    ابن قتیبه در «عیون الاخبار» گوید:
    چون معاویه از مکه به مدینه شد، برای حسن و حسین و عبدالله بن جعفر و دیگر اشراف قریش هدیه‌ها فرستاد و رسول خود را گفت: بنگر تا هر یک از ایشان هدیه خود را چه خواهند کرد.
    چون رسول وی رفت، معاویه حاضران را گفت: اگر می‌خواهید بگویم هر یک از این‌ها هدیه خویش را چه می‌کند؟
    حسن، اندکی از بوی خوش که بدو فرستاده‌ام به زنان خود می‌بخشد و مانده را به حاضران می‌دهد و برای دیگران چیزی نمی‌گذارد.
    حسین، نخست فرزندان کسانی را که در نبرد صفّین کشته شده‌اند می‌بخشد و اگر چیزی ماند بدان شتر می‌کشد و با شیر به مردم می‌خوراند.
    عبدالله بن جعفر: مولای خود را می‌گوید: ای بدیح! با این مال وام
    ص: 38
    مرا بده و اگر چیزی ماند، دشمنانم را بدان وارهان.
    و اما فلان ...
    گویند چون رسول بازگشت، چنان گفت که معاویه خبر داده بود.
    عبدالله در بخشش مبالغه می‌کرد و بیمی نداشت که مال وی تباه شود یا به دشمنان او برسد.
    شاعر گوید:
    اگر در دست خود جز جانش نداشته باشد آن را به گدا می‌بخشد.
    امضاء


  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    *** میوه این ازدواج مبارک چهار پسر است علی، محمد، عون اکبر، عباس و دو دختر یکی ام کلثوم که معاویه می‌خواست او را برای فرزند خود یزید به زنی بگیرد و بنی هاشم را به سوی خود کشد ولی عبدالله کار ازدواج او را به حسین وا گذاشت و حسین او را به پسر عم خود قاسم بن محمد بن ابی طلب تزویج کرد.
    زناشویی زینب و عبدالله میان او و پدر و برادرانش جدایی نیفکند و این زن و شوهر همچنان با علی علیه السلام بودند. چون علی علیه السلام کوفه را مقرّ خلافت کرد، آنان هم در آن شهر سکونت جستند و علی علیه السلام ایشان را سخت گرامی می‌داشت. عبدالله در جنگهای علی علیه السلام شرکت می‌کرد و در صفین یکی از امیران لشکر او بود. چون مردم قدر عبدالله را نزد علی علیه السلام می‌دانستند حاجت خویش بدو برده و او را نزد پدر زن وی شفیع می‌کردند و علی علیه السلام هیچگاه حاجت عبدالله را رد نمی‌کرد.
    ص: 39
    ابن سیرین گوید: (1) 2 دهقانی از مردم عراق وی را نزد علی علیه السلام شفیع کرد و چون حاجتش روا شد، چهل هزار درهم نزد عبدالله فرستاد، عبدالله آن مال را رد کرد و گفت ما بر کار نیک مزد نمی‌گیریم.
    ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین آرد که: چون حسن بن علی علیه السلام درگذشت، بنی هاشم طبق وصیت، خواستند او را در جوار پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به خاک سپارند. ولی امویان سلاح پوشیده و آماده نبرد شدند و مروان آنان را به جنگ برانگیخت و گفت عثمان در آخر بقیع به خاک رود و حسن نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم؟ این کار شدنی نیست!
    حسین می‌خواست حسن را نزد جدش به خاک سپارد و نزدیک بود فتنه رخ دهد! ولی عبدالله او را سوگند داد تا سخنی نگوید آنگاه حسن را به بقیع برده و نزد مادر وی به خاک سپردند. (2) 3
    اکنون شمایل زینب را تشریح کنیم! پیداست که تاریخ در این باره خاموش است، چه زینب هنگام جوانی در خانه و در پس پرده بود و کسی نمی‌توانست او را ببیند ولی پس از ده ها سال، یعنی پس از واقعه کربلا و پس از آنکه روزگار او را در هم فشرده و مصیبتها، ناتوان و شکسته‌اش کرده بود، طبری او را از زبان کسی که در حادثه خونین «عاشورا» دیده است چنین وصف می‌کند:
    زنی مانند آفتاب درخشان بیرون شد، پرسیدم کیست؟ گفتند:
    زینب دختر علی است. عبدالله بن ایوب انصاری که هنگام رسیدن وی به
    ________________________________________
    1- - الاصابة «جلد 4، ص 88».
    2- - در تواریخ شیعی است که امام حسین علیه السلام میانجی شد و نگذاشت کار به نبرد بکشد.
    ص: 40
    مصر (پس از قتل حسین علیه السلام) او را دیده است می‌گوید: به خدا مثل پاره ماه بود و زنی را زیباتر از او ندیدم.
    در این وقت زینب پنجاه و پنج ساله بود، زنی پیر و ناتوان، زنی داغدیده و مصیبت زده!
    اما شخصیت زینب را باید از قدرت بیان و قوت منطق او فهمید.
    سخنرانیهای وی در صحنه کربلا و در کوفه و مجلس یزید، او را چنان که باید شناسانده و در زیباترین هیکلی از شجاعت و سر بلندی و جلال به ما نشان می‌دهد و در آینده گفتار تذکره نویسان را در این باره خواهیم و از بلاغت زینب در محضر پسر زیاد و فرزند معاویه به وحشت خواهیم افتاد.
    جاحظ در «البیان و التبیین» از خزیمه اسدی آرد که: پس از قتل حسین علیه السلام به کوفه رفتم و گویاتر از زینب در آنجا نیافتم، تو گویی زبان علی است که سخن همیراند!
    از یک سو هم زینب را می‌بینیم که در لطف و مهربانی همانند مادر و در دانش و پارسایی همتای پدر خود علی علیه السلام است و در برخی روایات است که او را مجلس علمی بود و زنان به قصد آموختن احکام دین نزد او می‌رفتند. این صفات برجسته که برای هیچ یک از زنان معاصر او فراهم نشده است، زینب را از دیگران ممتاز ساخت؛ چنانکه او را «عقیله بنی هاشم» می‌گفتند و از وی حدیث فرا می‌گرفتند. ابن عباس از او حدیث کند و گوید: عقیله ما زینب دختر علی حدیث کرد ... و این لقب بر او ماند؛ چنانکه به عقیله معروف گشت و فرزندان وی را بنی عقیله گفتند.
    ص: 41

    امضاء


  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    اکنون شمایل زینب را تشریح کنیم! پیداست که تاریخ در این باره خاموش است، چه زینب هنگام جوانی در خانه و در پس پرده بود و کسی نمی‌توانست او را ببیند ولی پس از ده ها سال، یعنی پس از واقعه کربلا و پس از آنکه روزگار او را در هم فشرده و مصیبتها، ناتوان و شکسته‌اش کرده بود، طبری او را از زبان کسی که در حادثه خونین «عاشورا» دیده است چنین وصف می‌کند:
    زنی مانند آفتاب درخشان بیرون شد، پرسیدم کیست؟ گفتند:
    زینب دختر علی است. عبدالله بن ایوب انصاری که هنگام رسیدن وی به
    ________________________________________
    1- - الاصابة «جلد 4، ص 88».
    2- - در تواریخ شیعی است که امام حسین علیه السلام میانجی شد و نگذاشت کار به نبرد بکشد.
    ص: 40
    مصر (پس از قتل حسین علیه السلام) او را دیده است می‌گوید: به خدا مثل پاره ماه بود و زنی را زیباتر از او ندیدم.
    در این وقت زینب پنجاه و پنج ساله بود، زنی پیر و ناتوان، زنی داغدیده و مصیبت زده!
    اما شخصیت زینب را باید از قدرت بیان و قوت منطق او فهمید.
    سخنرانیهای وی در صحنه کربلا و در کوفه و مجلس یزید، او را چنان که باید شناسانده و در زیباترین هیکلی از شجاعت و سر بلندی و جلال به ما نشان می‌دهد و در آینده گفتار تذکره نویسان را در این باره خواهیم و از بلاغت زینب در محضر پسر زیاد و فرزند معاویه به وحشت خواهیم افتاد.
    جاحظ در «البیان و التبیین» از خزیمه اسدی آرد که: پس از قتل حسین علیه السلام به کوفه رفتم و گویاتر از زینب در آنجا نیافتم، تو گویی زبان علی است که سخن همیراند!
    از یک سو هم زینب را می‌بینیم که در لطف و مهربانی همانند مادر و در دانش و پارسایی همتای پدر خود علی علیه السلام است و در برخی روایات است که او را مجلس علمی بود و زنان به قصد آموختن احکام دین نزد او می‌رفتند. این صفات برجسته که برای هیچ یک از زنان معاصر او فراهم نشده است، زینب را از دیگران ممتاز ساخت؛ چنانکه او را «عقیله بنی هاشم» می‌گفتند و از وی حدیث فرا می‌گرفتند. ابن عباس از او حدیث کند و گوید: عقیله ما زینب دختر علی حدیث کرد ... و این لقب بر او ماند؛ چنانکه به عقیله معروف گشت و فرزندان وی را بنی عقیله گفتند.
    ص: 41
    امضاء


  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    آژیر تندباد

    اگر دست حوادث، زینب را از شرکت در صحنه‌های جانگداز و مبارزات سیاسی که برای علویان پیش آمد، بر کنار می‌داشت، و او همچنان در مدینه به زندگانی زناشویی ساده خویش ادامه می‌داد، نیازی به ذکر مبارزه‌های خاندان علوی نداشتیم، ولی مقدر بود که او نیز از آسیب این گرد باد حوادث، که به سختی بر دولت اسلامی وزیدن گرفت، بر کنار نماند!
    *** گاهی زینب چنان در این طوفان هولناک و وحشت‌افزا ناپدید می‌شود که گویی سیل حوادث سهمگین، سراپای او را در خود پوشیده است تا آنجا که آثار او نیز در میان غرش مهیب و گوش خراش این حوادث، نابود می‌شود ولی طولی نمی‌کشد که خود را از میان این امواج متراکم بیرون کشیده و در صحنه دیگری به صورت «شیر زن کربلا» جلوه می‌کند. پیوستگی این حوادث با یکدیگر سبب شده است که ما به ذکر یک سلسله نبردهای سیاسی بپردازیم، شاید خواننده تصور کند ارتباط زینب با این حادثه‌ها جز این نیست که او یک تن از خاندان هاشمی است و این اتفاقات نیز برای همین خانواده رخ داده است. لیکن خواهیم دید تنها این رابطه ضعیف وی را با این صحنه‌ها نمی‌پیوندد، بلکه او در تمام مراحل مبارزه‌ها مستقیماً شرکت داشته و در هر یک نقش مهمی را به عهده دارد.
    تقدیر چنین بود که زینب از نزدیک شاهد پیدایش بروز این
    ص: 42
    حوادث باشد. او به چشم خود دید که خلافت از ابوبکر به عمر و از وی به عثمان انتقال یافت و در دوره این مرد، نبردی آغاز شد و آتشی افروخته گشت که تا به امروز خاموش نشده است.
    او به گوش خویش بانک عایشه را شنید که مردم را به شورش می‌خواند و خون عثمان شهید! را می‌جوید و می‌گوید:
    گروهی ناچیز از مردم شهرها و دسته‌ای از بندگان مردم مدینه در ماه حرام خون حرام را ریختند، به خدا که انگشت عثمان از یک دنیا مانند ایشان بهتر است. بر شماست که به کیفر آنان برخیزید تا عبرت دیگران شود.
    و خود در جنگ جمل فرمانده لشکری می‌شود که بر امیر المؤمنین علی علیه السلام خروج کرده است. نه علی علیه السلام کشنده عثمان است نه مردم را به کشتن او برانگیخت و نه از کشتن او رضایت داشت، نه عایشه از عثمان خوشدل بود. نه خونخواه او بلکه عایشه خود مردم را به مخالفت عثمان می‌خواند و کرداروی را نکوهش می‌کرد.
    تاریخ نویسان فراموش نکرده‌اند که چون عثمان از عطای عایشه کاست، غضبناک شد و روزی که عثمان خطبه می‌خواند جامه پیغمبر را به مردم نشان داد و فریاد زد: ای مسلمانان این جامه پیغمبر است، هنوز کهنه نشده در صورتی که عثمان شریعت او را کهنه کرد و بسیار اتفاق می‌افتاد که می‌گفت این نعثل را بکشید که کافر شده.
    هیچ یک از تاریخ نویسان تردیدی ندارند که اگر علی پس از عثمان به خلافت نمی‌رسید، عایشه به شورش بر نمی‌خاست.
    ص: 43
    امضاء


  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مدائنی گوید:
    چون عثمان کشته شد عایشه در مکه بود و هنگام خروج از مکه از ماجرای عثمان مطلع شد و چون می‌پنداشت که طلحه به خلافت می‌رسد گفت: بمیرد نعثل، آفرین ای صاحب انگشت (لقب طلحه بود، چه انگشت وی در نبرد احد قطع شد) آفرین پسر عمو! گویا می‌بینم برای بیعت با آن انگشت بر سر و روی هم می‌روند. طلحه پس از قتل عثمان کلیدهای خزانه را گرفته و متاع‌های گزیده خلیفه مقتول را برداشت.
    چون عایشه دانست که کار بیعت علی پایان یافته، امر کرد تا شتران سواری او را به مکه باز گردانند.
    مردم او را گفتند تو نبودی که بیشتر از همه با عثمان دشمنی می‌کردی و می‌گفتی بمیرد این نعثل؟! طبری گوید: چون عثمان کشته شد، فراریان به مکه رفتند و عایشه آنجا در کار عمره بود، چون وی را از قتل عثمان خبر دادند، کلامی بدین مضمون گفت:
    این سرانجام را مصلحت ناخواهان میان او پدید آوردند. و چون عمره بگزاشت و از مکه بیرون شد مردی از بنی لیث که عبید بن ابی سلمه نام داشت و به ابن ام کلاب معروف بود او را دید. عایشه از وی پرسید چه خبر است؟ مرد در پاسخ خاموش شد. عایشه پرسید: وای برتو به سود ماست، یا به زیان ما؟ وی گفت: عثمان کشته شد و سپس خاموش گشت.
    - دیگر چه کردند؟
    - مردم مدینه کار خلافت را به نیکوترین صورت پایان دادند و با علی علیه السلام بیعت کردند.
    ص: 44
    - کاش آسمان بر زمین فرود می‌آمد و کار صاحب تو پایان نمی‌یافت، مرا برگردانید! مرا برگردانید و به مکه برگشت و می‌گفت به خدا عثمان مظلوم کشته شد! به خدا خون او را خواهم خواست.
    ابن ام کلاب پرسید: برای چه؟ به خدا نخستین کس که با او بستیز برخاست تو بودی، تو می‌گفتی بمیرد این نعثل!
    - آنها از وی توبه خواستند و چون توبه کرد او را کشتند، من نیز آن روز چنان می‌گفتم که ایشان می‌گفتند، اما گفتار امروزم بهتر از گفتار نخست است.
    ابن ام کلاب این ابیات را در باره او گفت:
    «تو دگرگون شدی، با دوباران (فتنه) از توست، تو ما را کشتن امام فرمودی و گفتی او کافر شده است، ما پیروی تو را کردیم و او را کشتیم کشنده او کسی است که کشتن او فرمود، او را کشتیم نه سقف فرود آمد، نه آفتاب و ماه گرفت».
    عایشه راه خود برگردانید و به مکه رفت و آتش انتقام علی علیه السلام در سینه او زبانه زد. آری علی علیه السلام کسی است که از هنگام ورود وی به خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هیچگاه با او آشتی نکرد. مگر علی علیه السلام شوی فاطمه دختر خدیجه زن محبوب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نیست که او با همه جمال و هوش و جوانی نتوانست مکانت وی را در دل شوهر زایل کند؟
    مگر علی نیست که در داستان افک به طلاق وی اشارت کرد؟ و بسیاری دیگر از این مقوله‌ها که هر یک برای محکومیت علی در نظر عایشه کافی است.
    ص: 45
    امضاء


  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    *** هنگامی که آتش فتنه افروخته شد، زینب سی ساله بود و با شوهر و فرزندان در دارالخلافه به سر می‌برد و از نزدیک شراره این آتش سوزان را که عایشه روشن کرده و سپس آن را دامن می‌زد، مشاهده می‌کرد.
    زینب می‌دید پدرش در میدانهای نبرد یکی پس از دیگری داخل می‌شود، جنگ جمل را پایان می‌دهد تا صفین را آغاز کند و چون از نبرد صفین و جنگ معاویه آسوده می‌گردد، نوبت جنگ نهروان می‌رسد، همچنین پنج سال مدت خلافت خود را در رزمگاهها در مقاتله با دشمنان اسلام می‌گذراند.
    در این نبردها زینب شرکتی نداشت، عایشه بود که در جنگ جمل شرکت جست و به شتر سوار شد و فرماندهی لشکر را به عهده گرفت و نامه به اطراف نوشت و مردم را با عبارتی چنین به جنگ علی خواند:
    «از عایشه دختر ابوبکر، مادر مؤمنان، زن مجبوب پیغمبر به فرزند خالص خود ... چون نامه من به رسد به یاری ما بیا و اگر نمی‌توانی مردم را از یاری علی علیه السلام بازدار».
    گروهی پذیرفتند و گروه دیگر گفتند:
    اگر به خانه خویش برگردی ما فرزند خالص تو هستیم و گرنه نخستین کسی هستیم که با تو ستیز خواهیم کرد!
    یا می‌گفتند: خدا مادر مؤمنان را بیامرزد، تو را گفته‌اند در خانه خود بنشین و ما را گفته‌اند که جهاد کنیم، تو ما را کار فرمایی و کار ما را خود به گردن گیری؟!
    ص: 46
    ولی بنی امیه با سخاوتی سرشار، مال خود را در راه این نهضت صرف کردند و از هر سو، رو به مکه نهادند تا آن که سه هزار تن به همراهی وی از مکه بیرون شد، عایشه به بصره رفت و برای مردم چنین خطبه خواند:
    امضاء


صفحه 2 از 8 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi